ارسالها: 330
#1
Posted: 22 Feb 2024 13:56
نام داستان:عشق مشروب سکس
تم داستان:واقعی و داستان های شخصی من.
تعداد قسمتها:چندین فصل.
سیکل آپدیت:به صورت روزانه
معیادگاه ما انسان و آبادی !
تاریخ آینده میدان آزادی ...
جانی & واکر
ارسالها: 330
#2
Posted: 23 Feb 2024 12:55
مقدمه :
مجموعه داستان هایی که توسط بنده به رشته تحریر در میاد خاطرات و فانتزی های واقعی خودم هست مردی با چهل و اندی سال مثل همه شماها انسان معمولی که نه مریخی هستم و نه خاص ؛ امیدوارم از خوندنشون لذت ببرید دوستان
با احترام جانی واکر (جانی واکر یه برند مشروب هست عامو جانی نیستم )
قدم ۱۷۸ هست با وزن ۷۲ سفید آلتمم تا حالا سانت نزدم ولی نه خیلی بزرگ هست نه کوچیک ؛ کارشناس کشاورزی با گرایش زراعت هستم سخت کوش با بهره هوشی خوب من تو دوران دانشجویی و دبیرستان دوست دختر نداشتم و آدم خجالتی بودم که بعد از دوران دانشجویی و خدمت سربازی با خوردن اولین پیک مشروب از خجالتی خارج شدم و اجتماعی تر شدم البته بالا رفتن سن هم کمک کرد ولی به جرعت هر وقت مست بودم اگه قصد مخ زدن رو داشتم موفق بودم
بهترین موقعیت برای سکس تو دوران دبیرستان رو با زن همسایه به علت همین خجالتی بودن از دست دادم یادمه یه روز که خانواده مسافرت رفته بودن و من و داداشم تنها خونه مونده بودیم و داداشم که از من بزرگتر بود رفته بود مغازه بابا و من تنها خونه بودم خانم همسایه اومد گفت میخام تلفن بزنم ( اون موقعه کمتر کسی تلفن داشت ) بعد تلفن زدن من جلو تلویزیون ولو شده بودم یه لامپ مخفی تو گچ بری بالای سرم بود گفت این چیه و چ خوشگله من با بی حوصلگی جوابشو دادم اون اومد که دست بزنه یه لحظه به عمد باسنشو زد به پام و گرمای بدنش رو حس کردم ولی از اونجا که خون به مغزم نرسید حرکتی نکردم و اونم دید بخاری ازم بلند نمیشه رفت ...
الان هنوزم حسرت اون لحظه رو میخورم یه خانوم سبزه با سینه های گنده و باسن برجسته که اون موقعه بچه دارم نمیشدن و دکتر میرفتن برای بچه !
معیادگاه ما انسان و آبادی !
تاریخ آینده میدان آزادی ...
جانی & واکر
ارسالها: 330
#3
Posted: 23 Feb 2024 19:11
درباره الی ...
پشت سیستم کامپیوتر نشسته بودم و تو چت روم های یاهو کص چرخ میزدم به چند نفر پیام دادم یا جواب ندادن یا خیلی دور بودن ازم یه یوذر بود به اسم sara.. پیام دادم سلام جواب داد گفت از تهرانم نزدیک ترین شهر به من و البته اون موقعه شهری که بیشترین تردد رو بهش داشتم کیس خوبی بود 5 سال ازم کوچیکتر بود و کاردانی حسابداری داشت و قرار گذاشتیم که من اومدم تهران همو ببینیم چند ماهی طول کشید من برم تهران و تو این مدت با بازنشستگی پدرش مهاجرت کردن مشهد ! یادمه با پسرخالم میخاستیم بریم دوبی و این اولین سفر خارجی بود که پس از گرفتن کارت پایان خدمت با پسر خالم میرفتیم قرار شد که برگشتنی از دوبی اونم بیاد تهران همو ببینیم هرچند عکس همو دیده بودیم و تلفتی صحبت کرده بودیم.
از طریق نت با یه آژانس مسافرتی آشنا شدم که برامون تور گرفت و روز موعد فرا رسید و ما رفتیم تهران برای گرفتن بلیط و ویزا و ... یه خانم مسئول فروش تورهای خارجی اون آژانس بود به اسم ساناز که فامیلش رو نمیگم تو برخورد اول خیلی پر انرژی و خون گرم بود پسرخالم گفت پسر این خوشش از تو اومده و چشش تورو گرفته گفتم نه خیلی حالا من تحفه ام ! القصه شماره شخصیشو بهم داد برای تورهای بعدی چن سالی ازم بزرگتر بود و من خیال میکردم متاهل هست بعدا تو سری داستان های بعدی داستان ساناز خانوم رو هم براتون تعریف میکنم .
ما فرداش طبق روال تور رفتیم دوبی صبح ساعت ۸ پرواز داشتیم شهریور ۱۳۸۱ و نمیدونستیم چه جهنم گرمی تو دوبی منتظر ماست ! ظهر پس از تشریفات فرودگاهی ون هتل مارو رسوند هتل تا از در وارد شدیم یه خانوم رو دیدیم که سفید پوشیده بود و لباس زیر قرمزش خودنمایی میکرد گفتیم اوف پسر دوبی دیگه آخرتشه بعدا فهمیدیم اسم این خانوم سارا هست و با دوست پسرش اومده دوبی البته دوست پسرش از اون زبلا بود هم آورده بود ماه عسل هم باهاش جنس برد ایران تا خرج سفرش دربیاد یه خانوم سبزه هات و سکسی که دهن آدم رو آب مینداخت ...اتاق تحویل گرفتیم و اومدم نهار بخوریم تا لابی رستوران هتل اونجا با یه پسر آشنا شدیم به اسم مهدی که چند روز زودتر از ما اومده بود و پسر خوبی بود گفت شب بریم کص بکنیم ! غروب شد و رفتیم خیابون رقه که پر از سکس واکر های با ملیت مختلف بخصوص چینی بود من گفتم اینا ممکنه مریض باشن بیخیال شین بریم شاید مخ زدیم دوست پیدا کردیم از یه بنده خدایی اسم دیسکو ایرانی پرسیدیم و اونم آدرس داد بعد هم یه شماره داد گفت این یه خانوم ایرانی هست که اینجا کاسبی میکنه به اسم سحر خلاصه ما زنگ زدیم و گفتیم سه نفریم گفت نفری ۲۰۰ درهم و شب تا صبح هم ندارم آدرس داد گفت خونه دوستمه مواظب باشین سر و صدا نکنید و خودش اهل این کارا نیست و ما رفتیم اول من رفتم؛ تا حالا سکس نداشتم و البته دوست دخترم نداشتم یه خانوم سبزه توپر با سینه های سایز ۸۵ و البته خوش استیل که کارشو بلد بود گفت دوشت دارم لذت ببری خودش لباسمو از تنم در آورد و شروع کرد به ساک زدن واقعا کارشو بلد بود و پولی که میگرفت حقش بود از نوک کیر تا خایه میک میزد و لیس ... خیلی مترسیدم ارضا بشم و نتونم بکنم بهرحال تو ساک زدن تبهر خاصی داشت ی ست سکسی نارنجی هم تنش بود که ترکیب خاصی به تنش داده بود بعد گفت چه جوری دوست داری بکنی ؟ فقط زود ارضا نشی بذار منم حال کنم گفتم سعی میکنم ولی دفعه اولمه خندید گفت پس همین که خودتو تو دهنم خالی نکردی جای شکرش باقیه ! پاهاش رو باز و کاندوم کشید رو کیرم ناگفته نمونه قبلش آبجو با ویسکی خورده بودم و یکم مست بودم درست ناشی وار کیرمو گذاشتم در کصش و خواستم با فشار بکنم تو گفت جر خوردم صبر کن و با دست خودش کیرمو سر داد تو کصش خوبیش این بود به علت مستی ثر بودم و تونستم چند دقیقه تو همون حالت بکنمش و بعد خودش داگی استایل شد و گفت اشتباهی نکنی تو کونم که کونت میذارم تو حالت داگی با اون کون بزرگ و گوشتی که شالاپ و شلوپی راه انداخته بودم و تو همون حالت سینه هاش رو دست گرفتم و اون ناله میکرد که واقعا نمیدونم برای زودتر ارضا شدن من بود یا داشت لذت میبرد البته کصش خیس شده بود و من بعد یک دقیقه تلمبه آروم زدن با چند تلمبه سنگین ارضا شدم و ولو شدم رو باسنش ...
گفت خر که سوار نشدی خودتو جمع کن منم بهت زده خودمو جمع کردم و رفتم دستشویی که تو همون اتاق بود و بهم گفت بگو یکی از دوستات بیاد تو و من رفتم تو پذیرایی مهدی و پسرخالمو دیدم که با دوست سحر گرم گرفته بودن و آبجو میخوردن گفتم یکیتون بره تو و مهدی رفت و دوست سحر گفت اگه آبجو میخوری برات بیارم اسمش رو یادم نمیاد ولی هم مهمون نواز بود هم انسان خون گرمی ؛ گفت که تو دوبی کار ترخیص و ارسال بار به تهران رو انجام میده و جالب بود که تاپ تنش بود و جلو ما روسری سرش کرده بود !
مهدی هم چند دقیقه کارش طول کشید و برگشت تو پذیرایی مثه نخوردها شروع کرد به آجیل و میوه خوردن خلاصه کار پسر خالمم تموم شد بعدش ما رفتیم دیسکو تا آخر شب اونجا موندیم و برگشتیم هتل .
تو دوبی مشروب تو دیسکو و بارها خیلی گرونه و این یکی از دوستامون که قبلا رفته بود بهمون گفت که تو فری شاپ فرودگاه حتما مشروبتون رو بخرید که تو بارها یه پیک چند برابر قیمت یه بطری هست ما هم مثه ندیده ها کلی مشروب خریدیم از ویسکی گرفته تا آبجو و تکیلا و با خودمون بردیم هتل ؛ روز دوم با دوست پسر سارا دوست شدیم و با سارا اومدن اتاقمون و مشروب خوردیم ما اول خیال کردیم زنشه بعد پسره گفت نه دوست دخترمه و مطلقه است خدایی شاخ بود قد بلند با بدن سکسی و چشمای درشت باسن بزرگ و سینه های سکسی مست که شد کمی برامون رقصید و دست دوست پسرشو گرفت گفت ما بریم اتاقمون !
روز آخر فرا رسید یه عده تازه اومدن و ما اتاق رو تحویل دادیم ببشتر دخترهایی بودن که با مادرشون اومده بودن دوبی برای تفریح و خرید دو تاشون هم به من و پسرخالم پا دادن که از شانس بد ساعت ۲ پرواز داشتیم به تهران و با حسرت از دست دادن موقعیت برگشتیم تهران ... سارا تو یاهو مسنجر پیام داده بود چه خبر دوبی شیطونی نکنیا نمیتونم بیام ببینمت باهات هماهنگ میکنم برای دفعه بعدی که تهران اومدی و فردای اون روز ما برگشتیم شهرمون ...
چند روز بود از سارا خبری نبود و پیام هامو جواب نمیداد تا اینکه آنلاین شد و گفت هفته دیگه تهران باش ببینمت روز موعد فرا رسید و من رفتم تهران گفت بیا میدون ولیعصر کافی شاپ ... یه شاخه گل خریدم و رفتم دیت اولمون ! خوشگل تر از اونی بود که تصور میکردم هم قد و قواره خودم با چشمای درشت و تو پرتر ... اونم بدتر از من تا حالا تجربه دوستی با جنس مخالف رونداشت و این سر آغاز سال ها دوستی پر فراز و نشیبمون بود و فهمیدم اسم اصلیش الهه است عاشقانه همو دوست داشتیم و به شدت رو هم حساس بودیم و این باعث میشد تا زود دعوامون شه سالها عشق افلاطونی بینمون بود و من هرگز جرعت پیشنهاد سکس رو نداشتم بهش بدم تا اینکه یه روز چتی بهش گفتم رنگ لباس زیرت چیه که اونم به صورت تهاجمی گفت از خواهرت بپرس !!! و این سرآغاز دعوای جدیدمون شد یه مدتی قهر شدیم باز ...
کلافه شده بودم دلم برای الی لک زده بود بدجور عصبی شده بودم با چت و وبلاگ نویسی سعی میکردم خودمو مشغول کنم تو اون شرایط یه پیامک ناشناس اومد با یه شماره رند که مهندس دیگه تور خارجه نمیخای ؟ گفتم شما؟ گفت خانم . خ هستم آژانس ... مگه شمارمو سیو نداری گفتم ببخشید گوشیمو عوض کردم پاک شده فعلا خیر حتما اگه قصد سفر داشتم بهتون خبر میدم . عصر حالم خوب نبود شروع کردم به ویسکی خوردن مست که شدم یه پیامک عاشقانه به خانم .خ دادم بعد چند دقیقه که خبری نشد اس دادم ببخشید اشتباه پیام دادم ! نیم ساعتی شد هیچ جوابی نداد گفتم چ غلطی کردم حتما ناراحت شده ... دیدم اس داد اختیار دارید ببخشید مشغول آشپزی بودم ! گفتم پس خوشبحال شوهرجان ؛ جواب داد شوهرم کجاست با مادر زندگی میکنم خلاصه تا آخر شب پیام بازی کردیم و گفت منم اصالتا مال شهر شما هستم بخاطر همین باهاتون احساس صمیمت میکنم و فکر کنم بتونم اعتماد کنم ... فرداش اس صبح بخیر داد و گفت اگه جواب ندادم ناراحت نشی سرکارم و منم جواب دادم راحت باش ! عصری باهم تلفنی صحبت کردیم و گفت که دو ساله که طلاق گرفته و شوهرش هم بعد از طلاق سرطان گرفته و فوت شده ! به شدت احساس تنهایی میکرد و آدم دپرسی بود و من که فکر میمردم میتونه جای خالی الی رو پر کنه چند وقتی از دوستیم با خانم .خ میگذشته که اسمش ساناز بود که من رفتم تهران بعد ساعت کاریش رفتم دنبالش و از قبل چون میدونست من مشروب میخورم گفت حتما با خودت تهران بیار چون من کسی رو نمیشناسم که ازش بخرم ؛ سوار ماشینم شد و من بهش گل و شکلات هدیه دادم بهم دست داد و گفت میریم خونه ما گفتم مگه مادرت نیست گفتی مشکلی نداره در جریان دوستیمون هست من گفتم روم نمیشه خجالت میکشم گفت اشکال نداره روتو بشور بهت نمیاد خجالتی باشی ! برام ساعت کادو گرفته بود و من خجالت کشیدم چیزی نگرفتم براش گفتم میخام برات انگشتر بگیرم گفتم خودتم باشی که با سلیقه خودت نشونت کنم که از این به بعد مال منی ...کلی تعارف کرد و من رفتم سمت فلکه دوم صادقیه مجتمع طلافروش ها تا به خودش اومد من داشتم ماشینمو پارک میکردم رفتین یه انگشتر خوشگل براش خریدیم و من باز گفتم روم از مامانت نمیشه بیام خونتون گفت چند گیلاس مشروب تو ماشین بخوریم که روت باز شه کمی چرت و پرت خریدم و شروع کردیم مشروب خوردن بعدم حرکت به سمت خونه ساناز
و اما ساناز سرآغاز فصل قشنگ سکسی من ...
معیادگاه ما انسان و آبادی !
تاریخ آینده میدان آزادی ...
جانی & واکر
ارسالها: 330
#4
Posted: 24 Feb 2024 13:15
_____ساناز_____
بعد کمی مشروب خوردن و پر رو تر شدن یه لب جانانه از ساناز گرفتیم رفتیم به سمت کرج غروب بود و کلی ترافیک تو جاده مخصوص کرج تو مسیر کلی حرف زدیم و من در مورد الی و عشق بینمون حرف زدم و اونم با حوصله گوش داد بعد اونم در مورد یه پسره که مدتی باهاش بود ونامردی کرده بود در حقش و تو محل کار آبروریزی کرده بود ...
گفت از همون روز اول مهرت تو دلم نشسته نمیدونم چرا ولی حس اعتماد خوبی بهت داشتم منتظر بودم مزاحمم بشی که نشدی ! ساناز یه خانم با هیکل مانکنی سفید پوست با موهای لخت بلوند که واقعا خوشتپ بود صورتش هم به من سر بود تو مسیر خیلی خودم رو نگه داشتم که ناخونک نزنم چون تو نقش با کلاس بودن بودم ولی از درون تو کف شدید ... خیلی وقت بود سکس نداشتم یعنی دقیقا بعد سکس با سحر تو دوبی ... چند باری با دیدن پورن جق زدمو خودم خالی کرده بودم حالا بغلم یه زن بود که اندام سکسی زیبایی داشت از رو لباس ولی فعلا نمیتونستم ناخونک بزنم
بالاخره بعد کلی ترافیک رسیدیم مهرشهر کرج ! یه شهرک مسکونی بود که نگهبان ورودی هم داشت ماشین رو توپارکینگ پارک کردم و البته سر راه شیرینی هم خریدم که دست خالی نرم خونشون ؛ زنگ واحد رو زد مامانش اومد در رو باز کرد یه خانوم حدودا ۶۵ ساله و با کلاس با عینک لباس رنگ رنگی خوشگل که واقعا خوشم اومد تعارف کرد بفرمائید داخل ...
ادامه دارد
معیادگاه ما انسان و آبادی !
تاریخ آینده میدان آزادی ...
جانی & واکر
ارسالها: 330
#5
Posted: 24 Feb 2024 17:58
ادامه
رفتم تو بعد دست دادن و احوال پرسی تعارف زدن که بشینم رو مبل منم نشستم ساناز رفت چا با شیرینی بیاره و من با مادرش صحبت کردم که گفت ساناز گفته اهل ... هستی گفتم بله گفت پدر سانازم اونجا دنیا اومده بود و چند سال پیش فوت شد از خاطراتشون گفت که شوهرش شهربانچی و افسر بوده و... شام رو خوردیم مادرش زحمت افتاده بعد شام شروع کردیم مشروب خوردن مادرش چند گیلاس خورد و گفت نمیخورم شبه اذیت میشم من ساناز تا مستی خوردیم و من مثه جنتلمن ها مودب بودم بعدش من گفتم با اجازتون مرخص شم مادرش گفت آقا ... مستی و شبه خطرناکه شما اتاق ساناز جون بخواب ساناز میاد اتاق من یا تو پذیرایی میخوابه ... از اونا اصرار از من تعارف خلاصه کلی کلاس گذاشتم که میخام برم ولی ته دلم میخاستم بمونم مادرش یه گیلاس دیگم ویسکی خورد و مسواک زد و گفت مهندس شب بخیر اینجا رو مثل خونه خودت بمون اگه لباس راحتی هم دارید بپوشید که راحت باشین و رفت که بخوابه من و ساناز بازم خوردیم به ساناز گفتم خواستی صبح بری منم بیدار کن برسونمت و منم برم تهران دیگه گفت با مستی امشب بعید میدونم برم سرکار با همکارم هماهنگ میکنم اگه خواستم برم خلاصه بعد مشروب من رفتم تو ماشین لباس راحتی رو آوردم رفتم اتاق ساناز سانازم تو پذیرایی رو مبل ولو شد و من گفتم شب بخیر عزیز ببخش اتاقتو امشب اشغال کردم گفت نفرما ... من رفتم تو اتاق ولی خیال سکس با ساناز تو ذهن و مغزم بود ونمیذاشت بخوابم بیست دقیقه ایی گذشت پیام دادم ساناز بیداری ؟ گفت اره چرا گفتم خوابم نمیبره گفت مگه راحت نیستی ؟ شاید جا خوابت عوض شده گفتم نمیدونم بیا اتاق حرف بزنیم گفت بذار ببینم مامانم خوابیده ؟! چند دقیقه ایی طول کشید تا اومد برق اتاق رو روشن کرد و من نشستم شروع کردیم حرف زدن ازم پرسید تو معیارت چیه اصلا دنبال چی هستی گفتم یه دوستی صادقانه گفت صادقانه الان چی میخای گفتم خودتو گفت کوفت شیطون نشو برو تو جلدم مامانم اون اتاق خوابه راحتم باهاش ولی ... اومد نشست بغلم و من شروع کردم نوازش کردنش دست کردم تو موهای لختش و نوازشش میکردم بهم گفت امیدوارم از اعتماد بهت پشیمون نشم خیلی جلوی خودمو گرفتم تا دستم تو سینه یا شرتش نره یا کیرم راست نشه خیلی محترمانه باهام حرف میزد بهم گفت بهم آرامش میدی دلمو زدم به دریا و لبمو گذاشتم رو لباش و شروع کردن خوردن لباش بی اختیار دستم رفت سمت پاهاش خودشو جمع کرد و گفت نهههه اینجا نه ولی من دیگه نمیتونستم تحمل کنم با هر دردسری بود دستمو از تو شلوارکش کردم تو شرتش خیس خیس بود اول پاهاشو جمع کرد که نتونم بمالم بعد یکم باز کرد گفت فقط تو همین حد سکس نه گفتم باشه شروع کردم انگشت کردن کصش خیلی خیس بود به راحتی انگشتم توش میرفت ؛ همزمان شروع کردم سینه هاشو مالیدن آروم گفت انگار تا امشب نکنی منو ول کن نیستی گفتم نهههه ! دیگه دو تامون رفته بودیم تو فاز حال کردن دیدم با دستش از رو شلوارم کیرمو محکم گرفت گفت اوه این حا نمیشه تو من ! من خندم گرفته بود گفت نخند بچه پرو اصلا کاندوم آوردی گفتم ن ولا فکر نمیکردم به این زودی پا بدی گفت بس که پر رویی ؛ ازم پرسید دوبی رفتی سکس نداشتی با این بیزنسی ها؟ گفتم چرا ولی با کاندوم گفت خیالم راحت باشه ؟ گفتم اره فوقش ایدز بگیری گفت خیلی خری بدون اینکه چیزی بگم سرشو برد سمت شلوارکمو با یه حرکت کیرمو از تو شلوارک و شرت بیرون کشید و با دست راستش کرد و شروع کرد زبون زدن خیلی با حوصله ساک میزد با تف زیاد گفتم ساناز من ناشی ام نکن ارضا میشم گفت اشکال نداره فقط تو دهنم نشی ...پر حرارت و با عشق خاصی برام ساک میزد منم با دردسر شلوارکشو در آوردم یه شرت مشکی مدل لامبادا پاش بود مطمئن شدم که اونم سکس میخواسته تو حالت خلسه به کصش نگاه کردم اوووف چه خوشگل تمیز بدن بدون مو معلوم بود اپلاسیون کرده بود منم انگشتو تند تند میکردم از لای شرت تو کصش که مثل یه چشمه ازش آب میجوشید و اونم حشری تر برام ساک میزد ... بعد بلند شد لامپ اتاق رو خاموش کرد و شب خواب رو روشن به بدنش زیر نور ملایم شب خواب که نگاه میکردم انگار خدا نقاشی کشیده بود سینه های ۷۵ سفت که احتیاج به سوتین هم نداشت باسن با توجه به وزن و مانکن بودنش فوق العاده بود یه کص تمیز و پر آب که هر تشنه ایی رو سیراب میکرد شروع کردم به لیس زدن بهشتش و اونم سرمو به سمت کصش فشار میداد و داشت به شدت لذت میبرد با اینکه از کص لیسی خوشم نمیاد ولی میخاستم لذت ببره اونم چون برام با عشق زیاد ساک زده بود ... چشاشو بسته بود و فقط لذت میبرد بعد گفت بیا ۶۹ شیم تا منم برات بخورم و ۶۹ شدیم خیلی لذت بخش بود من مست وپاتیل اونم بدتر از من حتی تخمام لیس میزد ... بالاخره آماده سکس شدیم گفت آروم بکنی مامانم بیدار نشه هرچند خوابش سنگینه ... طاق باز خوابید و پاهاشو باز کرد کیرم خیس آب دهنش شده بود و کصش ازش آب میجوشید سر کیرمو گذاشتم رو کصش چندبار بازی کردم تا مسیرش رو پیدا کنه آروم فرو کردم توووو گفت آخ ... گفت نشی فعلا کیر میخام! خیلی هات و جذاب بود بدنش بدون کوچکترین چربی اضافه تو کونم عروسی بود و کیرم تو کص داغش میومد و میرفت آروم میکردم که ارضا نشم .
بعد پوزیشن رو عوض کردیم و داگی وایساد اوووف خوشگل تر از کصش سوراخ صورتی کونش بیاد که از آب کصش خیس شده بود با انگشتم کمی بازی کردم خودشو سفت کرد گفت نهههه کون نهههه گفتم فقط انگشت گفت اگه لذت میبری اشکال نداره ولی من حس خوبی ندارم کمی با سوراخ کونش بازی کردم کیرمو یواش کردم تو کص داغ و پر آبش خیلی هات بود تمام رونام خیس شده بود نمیتونستم تو داگی زیاد دوام بیارم گفتم ساناز عوض کن حالت رو الانه آبم بیاد گفت نههه توروخدا من فعلا کیرررر میخام و من کیرمو در آوردم به پهلو خوابید بازم از ترس ارضا شدن آروم کیرمو رد کردم تو کصش وهمزمان سینه های سفتشو گرفتم تو خوابم نمیدیم همچین کصی رو بکنم ...بعد یک دقیقه ساناز دوباره داگی وایساد گفت دارم میشم برو اون دستمال رو بیار اگه تونستی آبتو رو باسنم خالی کن اگه نه نتونستی همون تو بریز چند روز دیگه پریود میشم ! از خدا خواسته لای پاشو باز کردم و کیرمو فرستادم تو اون بهشت ؛ یک دقیقه ایی تلمبه زدم که دیدم ناله یواش ساناز بلند شد گفت بریزززز بریزززز آبتو میخام منم تمام آبمو با فشار تا ته خالی کردم تو کصش ! خیلی وقت بود سکس نداشتم و کمرم پر آب بود وقتی کیرمو بیرون کشیدم از بغل کصش آب میزد بیرون اونم همزمان با من ارضا شده بود و بی خال و بی حرکت تو پوزیشن داگی وایساده بود ... با دستمال کصشو تمیز کردم بعدم کیر خودمو گفتم ساناز تو برو اول دستشویی که اگه مامانت بیدار شده من دیگه نرم گفت میرم ولی امشب رو میخام بغلت بخوابم گفتم پس مامانت گفت یه کاریش میکنم ... رفت توالت و ادامه دارد
معیادگاه ما انسان و آبادی !
تاریخ آینده میدان آزادی ...
جانی & واکر
ارسالها: 330
#6
Posted: 24 Feb 2024 18:06
اگه دوستان خوششون میاد و دوست دارن داستان رو ادامه بدم اگرم انتقاد یا پیشنهادی دارین بگین لطفا
معیادگاه ما انسان و آبادی !
تاریخ آینده میدان آزادی ...
جانی & واکر
ارسالها: 361
#7
Posted: 25 Feb 2024 11:36
jhanmii
اگه مامان ساناز هم میاد وسط ، ادامه بده...
in search of way to escape
ارسالها: 330
#8
Posted: 25 Feb 2024 12:19
AmirSalman
AmirSalman:
اگه مامان ساناز هم میاد وسط ، ادامه بده..
دادا مگه فیلم پورن هست
معیادگاه ما انسان و آبادی !
تاریخ آینده میدان آزادی ...
جانی & واکر
ارسالها: 330
#9
Posted: 25 Feb 2024 17:47
ادامه ساناز
ساناز پاورچین رفت توالت خودشو تمیز کرد و برگشت گفت تو هم برو خبری از مامان نیست ؛ چنان مست بودم تلو تلو میزدم به زحمت رفتم توالت و برگشتم ساناز از مستی خوابش برده بود دلم نمیومد بیدارش کنم ولی فردا صبح به مامانش چی میگفتیم ؟ آروم دراز کشیدم بغل تختش که یک نفره بود دلم یه نخ سیگار میخاست که نمیشد کشید تو خواب و بیداری بودم که ساناز آروم صدام زد بیداری گفتم تقریبا...گفت چرا رو زمین خوابیدی گفتم خواب بودی دلم نیومد بیدارت کنم گفت بیا بغل میخام رفتم رو تخت و بغلش کردم این بار ساناز شروع کرد شیطونی و از رو شلوارک کیرم رو گرفت و مالید گفتم چته ساناز مامانت بیاد مارو ببینه چی میگه گفت نترس هرگز نمیاد مامانم خیلی آپدیته من حرمتشو نگه میدارم که ... تا به خودم اومدم دو تامون لخت شدیم این دفعه ساک نزد گفت کیرت تمیز نیست ببخشید سینه هاش خیلی سفت و خوردنی بود مثل یه طفل شروع کردم میک زدن نوک سینه هاش و مالیدنشون ؛ گردن بلوری خوشگلی داشت فقط ههعی میگفت مواظب باش یادگاری نذاری منم فقط لیس میزدم گردنشو ولی میک دوست داشتم و اونم آروم ناله میکرد ... کیرم گذاشتم روی کصش و آروم باهاش بازی کردم تا خیسش کنم و آماده فرو کردن مثل چشمه دوباره ازش آب جوشید نتونتسم تحمل کنم و کیرمو با فشار دادم داخل کصش یه آخ گفت و من شروع کردم به تلمبه زدن هم مست بودم هم راند دوم بود این دفعه با اعتماد به نفس بیشتری داشتم سکس میکردم ساناز طاق باز پاهاش رو باز کرده و منم داشتم تلمبه میزدم همزمان سینه و گردن و لبش رو به نوبت میخوردم و اونم با ناله ریز داشت لذت میبرد ؛ گفتم ساناز داگی وایسا اونم با سر قبول کرد و پوزیشن عوض شد خدایی بدن جذاب و سکسی داشت یه سوراخ کون کوچولو که معلوم بود پلمپ و دست نخورده است و یه کص تمیز که الان هم خیس بود هم پف کرده بود فقط بالای باسنش یه جای مثل سوختگی بود ازش پرسیدم گفت الان فقط بکن بعدا میگمت ! تو داگی چنان خیس بود که با فشار کوچولو کیرم تا ته رفت تووو و شروع به تلمبه زدن کردم یه کمم بالا اومده مثل نشسته تا سینه هاشو تو دست بگیرم با خیال راحت تلمبه میزدم چون دیگه نمیترسیدم بیاد و تو بریزم خودش مجوز ریختن رو داده بود ساناز خیلی خوش سکس بود و واقعا لذت میبردم ازش چند دقیقه ایی که تلمبه زدم گفت تو دراز بکش میخام بشین روش تا ارضا شم پوزیشن عوض شد وقتی خواست بشینه کمی آب دهن زد به نوک کیرم و کصشو تنظیم کرد و یواش یواش نشست رو کیرم و شروع کرد بالا و پائین کردن با ریتم و حوصله خاصی یک دقیقه طول نکشید که شروع به ناله کرد و کیرمو تو کصش فشار داد و گفت آخخخخ و یه لرزه کوچولو فهمیدم شد کمی مکث کرد و بلند شد گفت چطور وایسم تا توم بشی گفتم من امشب بهترین شب زندگیم بوده ارضا هم نشم مهم نیست گفت نه باید بشی قراره کنار هم لذت ببریم فردا باهات بیشتر صحبت میکنم فعلا کارتو بکن بهش گفتم پس داگی وایسا گفت خودخواه و برگشت و داگی شد حس کردم که دیگه نا نداره و فقط بخاطر منه پس منم تمام سعیمو کردم زودتر بشم شروع کردم تملبه زدن و با انگشتم با سوراخ تنگ کونش بازی کردن چندین تلمبه و منم ارضا شدم ولی این دفعه آب کیرم زیاد نبود با دستمال تمیزش کردم و گفتم ساناز لطفا برو تو پذیرایی بخواب من فردا صبح اینجا باشی خجالت میکشم مامانتو ببینم اونم یه چش غره رفت و گفت باشه و یه لب گرفت و گفت شب بخیر من فردا نمیتونم برم سرکار توهم بخواب گفتم باشه چنان تو خلسه خواب و رضایت بودم که نتونستم برم توالت ولو شدم رو تخت و نفهمیدم و چطور خوابم برد ...
معیادگاه ما انسان و آبادی !
تاریخ آینده میدان آزادی ...
جانی & واکر
ارسالها: 330
#10
Posted: 25 Feb 2024 18:26
فردا ساعت حدود ۱۱ با در زدن ساناز از خواب پا شدم یه چشمک ریز زد و گفت چقدر میخوابی شما ؟ پاشو صبحونه بخور مامان آماده کرده ؛ به زور از تخت پا شدم گفتم بذار لباس عوض کنم الان میام گفت نه راحت باش همینجور خوبه ... گوشیمو نگاه کردم کلی زنگ و اس از خانواده و دوستامو و مشتری ! از سایلنت در آوردم گوشی رو و رفتم به سمت توالت تو مسیر مامان ساناز رو که رو مبل نشسته بود رودیدم صبح بخیر گفتم و پوزش بابت مزاحمت و اینا رفتم توالت و برگشتم دیدم رو میز صبحونه یه بطری قرمز رنگم هست پرسیدم شرابه ؟ مامانش گفت بله همسایه مون میگیره سهم مارو هم میدم. نشستم به صبحونه خوردن و یکی دو لیوانم شراب خوردم شراب بدی نبود ولی گیرایش کم بود ؛ ساناز گفت زیاد نخور برو دوش بگیر بریم تا جایی من کار دارم گفتم چشم بعد صبحونه یه دوش گرفتم ساناز اومد در زد گفت گوشیت داره ههعی زنگ میخوره گفتم مهم نیست ... لباس پوشیدمو از مامان ساناز تشکر کردم و گفتم ببخشید زحمتتون دادم بتونم جبران کنم ؛ گفت اختیار داری نهار منتظرت هستم گفتم نه توروخدا زحمت نیوفتید خواستمم بمونم از بیرون نهار میگیریم ساناز یه وشم غره رفت که کم فک بزن بیا بریم و به اتفاق رفتیم پارکینگ ...
تا نشستیم تو ماشین خودش رو انداخت بغلم سفت بقلش کردم ... گفتم کجا بریم گفت هرجا دوست داری باهات میخام حرف بزنم خونه پیش مامان نمیشد !
معیادگاه ما انسان و آبادی !
تاریخ آینده میدان آزادی ...
جانی & واکر