انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 1 از 4:  1  2  3  4  پسین »

خیانت همسرم باعث شد مهاجرت کنم


زن

 
نام داستان:
خیانت همسرم باعث شد مهاجرت کنم.
ژانر:
سکسی ایرانی.
نویسنده:
آزادمنشیان.
تعداد قسمتها:
احتمالا در پنج الی شش قسمت خواهدبود اما ممکنه هم به ده قسمت وبیشتر بکشه چون بخشی از خاطرات واقعی یک زوج هست که بنا به خواسته شون نوشتم وچه بسا ادامه هم داشته باشه.
     
  
زن

 
سلام
شروع این ماجرا به سال ۸۱ بر میگرده ایامی که ۲۱ ساله بودم شرایط واسه ازدواجم جور جور بود چون در یک بانک خصوصی استخدام شده بودم و پدرم بخوبی از هر لحاظ حمایتم می‌کرد وکلا پسری نبودم دنبال دختر بازی و دوست دختر باشم روحیاتم از خیلی از پسرای اون ایام متمایز بود با وجود اینکه فوق العاده شهوتی بودم ترجیح میدادم با خود ارضایی وورزش بدن سازی و کتاب خوانی از شر شهوت و هوس به جنس مخالف خودمو تا حدی خلاص کنم بیشتر اوقات در خیابان و پاساژها سرک و چشم چرونی هم میکردم و بیشتر چشمم به باسن ها معطوف بود و خیلی دوس داشتم ریز و دقیق خط شورتشونو تشخیص بدم و وحالشو ببرم ولی دیگر وقت اون رسیده بود همسر اختیار کنم و یک روز که منتظر امیر دوست صمیمیم بودم یهو چشمم تیز یک دختر خوشکل شد که با یک خانم از یک بوتیک فروشی بیرون میومدند براستی مسخ زیباییش شدم از جلوم رد شدند و شانس آوردم که امیر رسید و فوری دنبالش افتادیم از پشت اندامش بخصوص باسنشو بخوبی ورانداز می کردم و یک دوهاش و خط شورتش کیر مو سیخ کرده بوداوووف عجب دنبه ای داشت همین جمله رو امیر هم تکرار کرد بهش گفتم
امیر این دختر بد حوری چشممو گرفته ...لامصب عاشققش شدم
چت شده حامد واقعا عاشقش شدی اونم در یک دقیقه
آره امیر عشق وقتی باشه کاری به یک ثانیه و دقیقه و فلان وو نداره بد جوری خوشکله لامصب عیب در اندام و صورتش نمیبینم میگیرمش
براستی هم زیبا بود و تا خونه شون از نمایش باسن و کمر باریک زیر مانتو تقریبا چسپش کلی کسب فیض کردم وخلاصه با کیر سیخ شده به منزل برگشتم
اون شب تا نزدیک صبح بیدار بودم و به این دختر فکر می کردم و
وخلاصه مطلب بعد از حدود دوماه اوکی را از پدر الهه گرفتم و به اتفاق بزرگان فامیل به خواستگاریش رفتیم و عقد و مراسم ساده انجام شد چون فامیل نزدیک الهه فوت شده بود و دوران شیرین نامزدی شروع شد اون ایام با وام مسکنی که گرفته بودم یک خونه ۱۰۰ متری هم خریده بودم و اولین باری که الهه رو برای دیدن خونه مون بردم برای اولین بار لباشو بوسیدم خونه اصلا پرده وجای دور از دید نداشت و تنها جایی که میشد با خیال راحت به اندامش دست بکشم و بغلش کنم دستشویی بود و اونجا ابتدا لباشو عاشقانه بوسیدم و وکون و سینه های سفتشو لمس کردم وبلوزشو بالا کشیدم و سوتین قرمزش رو که دیدم بهش گفتم
عزیزم شورتت اون زیر هم ست سوتینته ؟
گفت ....ارره حامد ولی اجازه نداری ببینیش بعد نامزدی تو اتاق خواب مال خودت میشه
الان هم مال خودمه همه اندامت از سینه های سفتت تا باسن و دو سوراخت .....
براستی اون روز خیلی تشنه کردن الهه بودم و لی نمی خواستم بزور متوسل بشم که در اولین خلوت گاه مون خاطره بدی ازم داشته باشه فقط موفق شدم با انگشتای دستم کوس نازشو بمالم و شورت شو خیس کنم دستم کاملااز آب کوسش لزش وخیس شده بود اوضاع خودمم بدتر از الهه بود کلی پیشاب ازم اومده بود و شورتم شرایط نرمالی نداشت لابد الان به من میگی
تو پسر پاستوریزه و خیلی ساده ای هستی تو که عقد ش کردی،و بهت حلاله و حداقل شهامت و جسارت میداشتی برات ساک بزنه و کیرتو بخوره و اگر لختشم می کردی و کاری به کوسش نمیداشتی و کونش میزاشتی ..مشکلی پیش نمی اومد
بله دوستان این رو همه میدونستم و میتونستم کونش بزارم اما الهه واقعا دختر سالمی بود و از خونواده خیلی مواظبش بودند با وجود سه برادر بزرگ تر از خودش بخصوص برادر کوچک ترش بابک که یک جوان متعصب و لات مسلک و داشی بود ....نه پسری میتونست به الهه نزدیک بشه،و نه همسرم شهامت شیطونی داشت و من مایل بودم دست نخورده و اکبند برام بمونه و شب عروسی کام کاملشو ببرم .با بابک هم سن بودیم و اون شش‌ماه فقط ازم بزرگتر بود و مراسم عروسی هم بعد هشت ماه با یک ماه عسل انجام شد و شهری که واسه شب عروسی انتخاب کردیم شیراز بود و اون شب بلافاصه بعد از تحویل اتاق هتل معطلش نکردم و لختش کردم و اندام زیبا و خوشکلشو به چشمم دیدم کیر ۱۷ سانت و کلفتم سیخ سیخ و واسه فتح کوس نازش بی تابی می کرد به همه جای بدنش دست میکشیدم وبخصوص چاک کونش ....اونجایی،که این همه مدت در فکر تصاحبش بودم ...اون شب بدونه عجله و شتاب بخوبی کردمش و پرده الهه رو زدم ولی تمایلی به ساک و خوردن کیرم نداشت و من علیرغم اینکه دوس داشتم کیرمو برام بخوره اصرار نکردم و گذاشتم بعدا راضیش کنم
     
  
زن

 
خیانت همسرم باعث مهاجرت شد۲
از سفر خوب و خاطره انگیز برگشتیم الهه سرشار از عشق و شهوت بود و در سکس هر شبمون بهم لذت کافی میداد فقط حسرت کردن کونش شده بود یک آر زو که امید داشتم بالاخره بهش برسم دوسال از ازدواجمون سپری شده بود و در بانک ترفیع گرفته بودم و شرایط حقوقیم هم بهتر شده بود و با حمایت بابام حتی تونستم خونه بزرگتری بخرم ..یک خونه ویلایی ...اصولا فازم با اپارتمان نشینی نمی خورد و خونه مستقل رو ترجیح میدادم خرید خونه جدید با حاملگی الهه توام شده بود و خوشحال و خوشبخت و همه چی به وفق مراد برام شده بود در ماه های بار داری و قبل از تولد دخترم نگین .بیشتر هوای الهه روداشتم و حتی کمتر می کردمش و در سکس مراعاتش می کردم که به بچه مون اسیبی نرسه و..اندک امیدی هم داشتم که الهه خودش ازم بخاد در قبال این همه مراعات و توجه و اینکه شوهرش هستم و نیاز دارم ..مجوز کردن کونشو بهم بده ولی ..فقط خیال بود وبس
کونش یه جورایی براموعقده شده بود و در بیرون از خونه و محل کار و خیابون ها بیشتر چشمم به باسن دخترا بود و با وجود اینکه تیپ و قیافه خوبی هم داشتم خیلی راحت میتونستم دختر تور کنم و کونشو به جای کون الهه بکنم ولی من اهل خیانت به همسرم نبودم وتنها نگاه به باسن در بیرون برام اکتفا می کرد چند روز قبل از زایمان الهه خیلی شهوتی بودم و دو شبی میشد با الهه سکس نکرده بودم و همون روز هم یک مشتری خانم در بانک با لباس نامناسب و لوند بازی و ناز و عشوه اش بیشتر شهوتیم کرده بود ووارد خونه که شدم الهه ایستاده با خواهرش تلفنی حرف می‌زد باسن خوشکلش با وجود بار داریش قشنگ زیر دامنش بهم چشمک میزد و کیرم سفت شد ..به طرفش رفتم و باسنشو چنگ زدم و چاک کونشو تا ته بخوبی مالوندم و چند بار کونشو جمع کرد و اخ و اخویی گفت و حتی صدای خواهرش رو شنیدم که می گفت
الهه چی شده حالت خوبه ؟ اخ و اوخ کردی
اه خواهر جون دستم اتفاقی خورد به قابلمه داغ بود
اه خواهر چن لحظه گوشی دستت باشه برم قابلمه رو جابجا کنم
و بهم گفت
واه حامد کونمو چرا میمالی چته عزیزم
عزیز دلم مگه نمیدونی دو شبه نکردمت و کیرم تشنه توه آرومش کن ..کیرم قیام کرده و تنها تو میتونی سرکوبش کنی
آخه حامد این وقت روز و تازه خواهرم گوشیو قطع نکرده و زشته آبرومون میره
بهونه نیار شهوتیم..حامد شوهر تو شهوت عقلشو الان ازش گرفته پس هیچ بهونه ای نیار
باشه میدونم به خاطر بچه مون از جلو که منو نمی کنی و کون هم اصلا وفقط میمونه برات بمالم
قبوله الهه
کیرمو با دست راستش گرفت و گوشی تلفنو دست دیگه اش گرفت و با خواهرش حرف می‌زد منم با سینه هاش و باسن و چالش مشغول شدم چند بار انگشت به سوراخش زدم که فوری باسنشو جمع می کردوبالاخره موفق شدم یک بند انگشتمو ‌به سوراخش وارد کنم وهمین باعث شد به حالت ارضا برسم آبم داشت میومد یهو تصمیم گرفتم کیرمو تودهنش خالی کنم و سریعا یه صندلی که کنارم بود روش رفتم و صورتشو گرفتم و کیرمو با کمک دستم داخل دهن الهه کردم و در حالیکه صدای خواهرش رو می شنیدم که می گفت به الهه
اه خواهر ...عنایت هم سرما خورده و چند شبه از دستش راحتم کاش به زودیا خوب نشه وووو.دیگه نفهمیدم چی گفت چون آبم در دهن الهه برای اولین بار خالی شد
خیلی بهم چسپید چون حداقل یک بند انگشت کونشو کردم و هم دهن زنمو گاییدم
هشت ماه از تولد دخترم نگین گذشته بود و یک روز که از بانک به خونه برمی گشتم کورش سراسیمه اومد استقبالم و سلام کرد
علیک سلام کورش ...چی شده میزون به نظر نمیای نکنه بازم اون دو پسر لات مزاحمت شدن
نه آقا حامد زیر سایه و به لطف شما اونا غلط بکنن. کاری بهم ندارن فقط
فقط چی ؟ کورش حرف بزن
آخه
ده لامصب حرفتو بزن
باشه میگم ولی قول بده بعدش دعوام نکنی و باهام قهر نکنی
قول میدم فقط کشش نده بگو چون خسته ام
میگم.....چه جوری بگم ....راستش آقا حامد میدونی که من اکثرا تو کوچه ام و خونه بابام با خونه شما بهم چسپیده و مدتیه یک مردی رو می بینم صبح ها و در وقتیکه شما در بانک هستین به خونه تون میاد و دو ساعت و گاها سه ساعت بعدش میاد بیرون و گم میشه .....سه چهار ماهی میشه و زودتر میخواستم بهتون بگم ولی میترسیدم که باور نکنی و قهرم کنی ولی امروز بازم دیدم اومد و بیشتر از سه ساعت خونتون بود خب من تحمل نگه داری این راز رو دیگر نداشتم ....همین
یه باره چشمام سیاهی گرفت و کمی سرگیجه بهم دست داد و به دیوار کوچه تکیه دادم و زانوم واقعا سست شد .آه خدای من این پسر بچه داره چی میگه
کورش نیم خیز شده بود و چهره به چهره دستامو گرفته بود یهو یقه شو در همون حالت گرفتم
میدونی کورش این حرف چقدر برام سنگینه. واقعا راست میگی نکنه خیال برت داشته و خل شدی
نه به جون جفتمون قسم می خورم راستشو گفتم میدونی که خیلی برام عزیز
هستین و حتی بیشتر از بابام و مامانم

یک کات بک بزنم
کورش یک پسر بچه ۱۳ ساله پر جنب و جوش و البته به زعم اهل محل و حتی والدینش اندک خل و چل و عقب مونده بود ..ولی به زعم من پسر نرمال و مهربونی نشون میداد که به دلایل خاصی در خونه پدریش بهش بی محبتی می کردندو عصرگاهی یک روز که من از یک ویلا متروکه که رد میشدم اتفاقی متوجه سرو صدایی شدم و خلاصه کنم باعث شدم که کورش رو از دست دو پسر لات که قصد کردن کونشو داشتن ...خلاص کنم ..وبه همین خاطر کورش بهم احترام و توجه زیاد داشت و منو بزرگ و استاد و الگو خودش میدونست و
فکری به نظرم رسید
کورش یه کاری واسم می کنی ؟و
چشم آقا حامد هر کاری باشه فقط دستور بده
از فردا در کوچه باش و به محض اینکه اون نامرد اومد فوری بهم زنگ بزن اینم شماره تماس من ...
برگشتم خونه و فقط تلاش می کردم خونسرد باشم الهه تازه از حموم اومده بود اخ اخ ...نکنه گند کاری خودشو پاک کرده ..ولی آخه چرا چرا ...نه نه الهه نمیتونه خیانت کنه اونم به من
که آنچه امکانات مالی،و طلا و وسایل لوکس،در حد و نیاز و پول تو جیبی،و کادو های متعدد در هر روز خاص و از همه مهم تر در سکس براش کم نزاشتم و هر روز اونو گاییدم به شکلی که گاها خودش التماسم می،کرد،که ارضا شدم و بسمه....بس چه مرگت بوده،که آویزون کیر غریبه شدی

از سفر خوب و خاطره انگیز برگشتیم الهه سرشار از عشق و شهوت بود و در سکس هر شبمون بهم لذت کافی میداد فقط حسرت کردن کونش شده بود یک آر زو که امید داشتم بالاخره بهش برسم دوسال از ازدواجمون سپری شده بود و در بانک ترفیع گرفته بودم و شرایط حقوقیم هم بهتر شده بود و با حمایت بابام حتی تونستم خونه بزرگتری بخرم ..یک خونه ویلایی ...اصولا فازم با اپارتمان نشینی نمی خورد و خونه مستقل رو ترجیح میدادم خرید خونه جدید با حاملگی الهه توام شده بود و خوشحال و خوشبخت و همه چی به وفق مراد برام شده بود در ماه های بار داری و قبل از تولد دخترم نگین .بیشتر هوای الهه روداشتم و حتی کمتر می کردمش و در سکس مراعاتش می کردم که به بچه مون اسیبی نرسه و..اندک امیدی هم داشتم که الهه خودش ازم بخاد در قبال این همه مراعات و توجه و اینکه شوهرش هستم و نیاز دارم ..مجوز کردن کونشو بهم بده ولی ..فقط خیال بود وبس
کونش یه جورایی براموعقده شده بود و در بیرون از خونه و محل کار و خیابون ها بیشتر چشمم به باسن دخترا بود و با وجود اینکه تیپ و قیافه خوبی هم داشتم خیلی راحت میتونستم دختر تور کنم و کونشو به جای کون الهه بکنم ولی من اهل خیانت به همسرم نبودم وتنها نگاه به باسن در بیرون برام اکتفا می کرد چند روز قبل از زایمان الهه خیلی شهوتی بودم و دو شبی میشد با الهه سکس نکرده بودم و همون روز هم یک مشتری خانم در بانک با لباس نامناسب و لوند بازی و ناز و عشوه اش بیشتر شهوتیم کرده بود ووارد خونه که شدم الهه ایستاده با خواهرش تلفنی حرف می‌زد باسن خوشکلش با وجود بار داریش قشنگ زیر دامنش بهم چشمک میزد و کیرم سفت شد ..به طرفش رفتم و باسنشو چنگ زدم و چاک کونشو تا ته بخوبی مالوندم و چند بار کونشو جمع کرد و اخ و اخویی گفت و حتی صدای خواهرش رو شنیدم که می گفت
الهه چی شده حالت خوبه ؟ اخ و اوخ کردی
اه خواهر جون دستم اتفاقی خورد به قابلمه داغ بود
اه خواهر چن لحظه گوشی دستت باشه برم قابلمه رو جابجا کنم
و بهم گفت
واه حامد کونمو چرا میمالی چته عزیزم
عزیز دلم مگه نمیدونی دو شبه نکردمت و کیرم تشنه توه آرومش کن ..کیرم قیام کرده و تنها تو میتونی سرکوبش کنی
آخه حامد این وقت روز و تازه خواهرم گوشیو قطع نکرده و زشته آبرومون میره
بهونه نیار شهوتیم..حامد شوهر تو شهوت عقلشو الان ازش گرفته پس هیچ بهونه ای نیار
باشه میدونم به خاطر بچه مون از جلو که منو نمی کنی و کون هم اصلا وفقط میمونه برات بمالم
قبوله الهه
کیرمو با دست راستش گرفت و گوشی تلفنو دست دیگه اش گرفت و با خواهرش حرف می‌زد منم با سینه هاش و باسن و چالش مشغول شدم چند بار انگشت به سوراخش زدم که فوری باسنشو جمع می کردوبالاخره موفق شدم یک بند انگشتمو ‌به سوراخش وارد کنم وهمین باعث شد به حالت ارضا برسم آبم داشت میومد یهو تصمیم گرفتم کیرمو تودهنش خالی کنم و سریعا یه صندلی که کنارم بود روش رفتم و صورتشو گرفتم و کیرمو با کمک دستم داخل دهن الهه کردم و در حالیکه صدای خواهرش رو می شنیدم که می گفت به الهه
اه خواهر ...عنایت هم سرما خورده و چند شبه از دستش راحتم کاش به زودیا خوب نشه وووو.دیگه نفهمیدم چی گفت چون آبم در دهن الهه برای اولین بار خالی شد
خیلی بهم چسپید چون حداقل یک بند انگشت کونشو کردم و هم دهن زنمو گاییدم
هشت ماه از تولد دخترم نگین گذشته بود و یک روز که از بانک به خونه برمی گشتم کورش سراسیمه اومد استقبالم و سلام کرد
علیک سلام کورش ...چی شده میزون به نظر نمیای نکنه بازم اون دو پسر لات مزاحمت شدن
نه آقا حامد زیر سایه و به لطف شما اونا غلط بکنن. کاری بهم ندارن فقط
فقط چی ؟ کورش حرف بزن
آخه
ده لامصب حرفتو بزن
باشه میگم ولی قول بده بعدش دعوام نکنی و باهام قهر نکنی
قول میدم فقط کشش نده بگو چون خسته ام
میگم.....چه جوری بگم ....راستش آقا حامد میدونی که من اکثرا تو کوچه ام و خونه بابام با خونه شما بهم چسپیده و مدتیه یک مردی رو می بینم صبح ها و در وقتیکه شما در بانک هستین به خونه تون میاد و دو ساعت و گاها سه ساعت بعدش میاد بیرون و گم میشه .....سه چهار ماهی میشه و زودتر میخواستم بهتون بگم ولی میترسیدم که باور نکنی و قهرم کنی ولی امروز بازم دیدم اومد و بیشتر از سه ساعت خونتون بود خب من تحمل نگه داری این راز رو دیگر نداشتم ....همین
یه باره چشمام سیاهی گرفت و کمی سرگیجه بهم دست داد و به دیوار کوچه تکیه دادم و زانوم واقعا سست شد .آه خدای من این پسر بچه داره چی میگه
کورش نیم خیز شده بود و چهره به چهره دستامو گرفته بود یهو یقه شو در همون حالت گرفتم
میدونی کورش این حرف چقدر برام سنگینه. واقعا راست میگی نکنه خیال برت داشته و خل شدی
نه به جون جفتمون قسم می خورم راستشو گفتم میدونی که خیلی برام عزیز
هستین و حتی بیشتر از بابام و مامانم

یک کات بک بزنم
کورش یک پسر بچه ۱۳ ساله پر جنب و جوش و البته به زعم اهل محل و حتی والدینش اندک خل و چل و عقب مونده بود ..ولی به زعم من پسر نرمال و مهربونی نشون میداد که به دلایل خاصی در خونه پدریش بهش بی محبتی می کردندو عصرگاهی یک روز که من از یک ویلا متروکه که رد میشدم اتفاقی متوجه سرو صدایی شدم و خلاصه کنم باعث شدم که کورش رو از دست دو پسر لات که قصد کردن کونشو داشتن ...خلاص کنم ..وبه همین خاطر کورش بهم احترام و توجه زیاد داشت و منو بزرگ و استاد و الگو خودش میدونست و
فکری به نظرم رسید
کورش یه کاری واسم می کنی ؟و
چشم آقا حامد هر کاری باشه فقط دستور بده
از فردا در کوچه باش و به محض اینکه اون نامرد اومد فوری بهم زنگ بزن اینم شماره تماس من ...
برگشتم خونه و فقط تلاش می کردم خونسرد باشم الهه تازه از حموم اومده بود اخ اخ ...نکنه گند کاری خودشو پاک کرده ..ولی آخه چرا چرا ...نه نه الهه نمیتونه خیانت کنه اونم به من
که آنچه امکانات مالی،و طلا و وسایل لوکس،در حد و نیاز و پول تو جیبی،و کادو های متعدد در هر روز خاص و از همه مهم تر در سکس براش کم نزاشتم و هر روز اونو گاییدم به شکلی که گاها خودش التماسم می،کرد،که ارضا شدم و بسمه....بس چه مرگت بوده،که آویزون کیر غریبه شدی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
روز بعد در سرکار اصلا شرایط خوبی نداشتم با صدای زنگ تلفن هول وهراس بهم دست می‌داد خوشبختانه یا متاسفانه اون روز و چهار روز بعدش اصلا کورش زنگ نزد و عجیب تر کورش رو در کوچه هم نمی دیدم
مونده بودم با این قضیه که منو بهم ریخته بود چیکار کنم خیلی سخت بود که رفتار معمولی با الهه رو هم داشته باشم و حتی در شهوت و احساسی که به الهه داشتم اثر منفی گذاشته بود آخه تصورشو بکن ناموست و همسرت که بهت خیانت می کنه و اینکه
نمیتونی اثباتش کنی و کورش هم عین جن خودشو ازم ظاهرا مخفی می‌کرد یعنی واقعا کورش توهم زده و خیالات برش داسته نه اینکه کل محله و خونواده اش حرف از خل و چل بودن و کم عقلیش میزنن و من احمق داشتم چرت و پرت های کورش عقب مونده رو باور میکردم من که هر شب الهه رو قبل از خواب کاملا می گاییدم حالا سه شب میشد لمسش نکرده بودم مهمونی زنانه الهه داشت و دیشب بهم تاکید کرده بود که روز رو بیرون از خونه باشم ولی این توصیه اش رو بی خیال شده بودم و قبل از غروب تصمیم گرفتم سرزده خونه برم گور بابای اونایی که دعوت کرده .اصلا چه بسا مهمونی دور همی زنونه ای در کار نباشه و راستش اعتماد به الهه کم رنگ شده بود آرووم و یواشکی وارد خونه شدم صدای موسیقی از پذیرایی میومد از گوشه پنجره به داخل هال نگاه کردم
اوه اوه الهه و سه نفر از،دخترا میرقصیدند اونم چه کونی چرخ می دادند نگاهم بیشتر به کون الهه بود باسنشو ژله وار تکون می داد بعد از چهار روز که کیرم کاملا بی تحرک شده بود یک باره به جنب و جوش افتاد وزیر شورتم سفت شد به خودم لعنت فرستادم ودر دلم گفتم خاک بر سرت حامد بی دست وپا ...تو چرا به خاطر یک ادعای پوچ از یک پسر بچه بی عقل چند شیه از این اندام بی نقص و خوشکل زنت کیرتو و شهوتتو محروم کردی و حیف نیست ....شهوت و عشق و تمایل جنسیم به الهه ظاهرا برگشته بود و تصمیم گرفتم امشب جرش بدم حوصله بیرون رفتن رو نداشتم و یواشکی به اتاقی که دخلی به هال نداشت پناه بردم چند دقیقه بعد الهه با یک خانم دیگه وارد اتاق شدند دختره لباس مناسب نداشت براحتی میشد تشخیص داد که شورت و سوتین هم نزده بود لباسی تنش داشت که فرق چندانی با لخت بودنش نداشت منو که دیدن هول شدند به خصوص اون دختره که با عجله خواست بره بیرون اتاق یه دفعه پاش به پایه میز اتاق خورد و کله پا شد و افتاد روم و اونم با کیر سیخ شده من ....خخخخخ.....صحنه جالب و قابل توجهی حداقل برای من شده بود ناخوداگاه دستم به سینه هاش و چند لحظه بعدش به کون نرمش خورد و تا شد و تونستم چنگش زدم به شکلی که تابلو نشه اوووف ..لامصب ..برای اولین بار دستام به یک نامحرم اونم جلو چشای همسرم خورده بود .الهه گفت
واه حامد تو کی اومدی خونه ؟
گفتم ده دقیقه ای میشه .
دختره از اتاق رفته بود و تنها بودیم و بهش گفتم در اتاقو ببند کارت دارم
الهه گفت عزیزم مهمونام منتظر برگشتن منن کارتو بزار واسه شب ..راستی ازت گله دارم ...چند شبه منو نمی کنی چی شده
گفتم هیچی نشده فقط ساکت بمون بزار کارمو بکنم
لباس بدن نمای نازکشو بالا زدم و روی میز اتاق خمش کردم و بلافاصله کیرمو از لای شورتش به تندی،وبه سرعت چنان در کوسش فرو کردم که فریادش بلند شد .....اوووه لامصب تنگتر به نظرم میومد .....من که در سکس نشده بود حرفای ناجور بزنم اون روز برای اولین بار آنچه که می‌دونستم در حین تلمبه هام به الهه می گفتم
.داشتم عقده خالی می کردم چهار انگشتمو تو دهنش گرفته بودم ومانع فریادش شدم
داشتی گله می کردی که نکردمت کون خوشکله .دیدم پشت پنجره که کونتو مثل جنده ها و عین هنرپیشه های فیلم های دوران شاه چرخ می دادی ..راستی چرا این مدلی واسه شوهرت نمیرقصی هان ......نبینم و نشنوم از سکست با من گله و شکایت کنی راستی توانشو داری یه وقت من سفر کاری،و اداری رفتم خودتو و شهوتتو نگه داری ..هان ... جواب بده
ارره حامدمگه شک داری .....شاید .بیا بیا اینم آب غلیظ کیرم. نوش کوس تنگ زنم .....آخيش خیلی حال کردم تو چی الهه
ارره چسپید این مدلی دوس داشتم اما حامد
اه آبروم رفت نمیشد میزاشتی واسه شب
راند دوم رو شب رو ت اجرا می کنم نگران نباش
حالا من چی بگم به مهمونا ..وای ...حتما صدامون رو شنیدن
گور بابای همه مهمونات مگه زنم نیستی من زنمو گاییدم حالیته برو به همه‌شون بگو
وای حامد تو عوض شدی انگاری چیزی شده عزیزم
نه الهه فقط مشکل اداری دارم همین فقط هیچی نپرس
هر جوری شد سروته قضیه رو درآوردم و
شب و قبل از خواب الهه پرسید
حامد حرف عجیبی زدی اینکه اگه نباشی،من کنترل شهوتمو آیا دارم آیا بهم شک داری،
نه الهه بی خیال باش در حین سکس خیلی چرت و پرت رد و بدل میشه روش حساب نکن
اون شب کردمش و آب کیرمو در دهنش بزور خالی کردم
میخواستم چند روز مرخصی بگیرم و به شکلی کورش رو در محله گیر بندازم و سر از این معما کثیف بردارم ولی از شانس بدم اون روز بازرس مالی از مرکز اومده بود شعبه و مرخصی شدنی نبود سه روز سخت درگیر بازرسی در شعبه بودم اونایی که در بانک هستند میدونن .و از اول روز تا غروب در شعبه جای تنفس و استراحتی برام نزاشته بود و از اتفاقات خونه در طول روز اصلا خبری نداشتم و تنها مورد مهمی که اونم شانسی به الهه گفتم این بود که بهش گفتم یک هفته کامل درگیر بازرسی بانک هستم ولی خوشبختانه کارشون سه روزه با پرسنل شعبه تموم شد واز دست بازرسی خلاص شدیم
روز چهارم سر وقت معمول عازم خونه شدم یه دفعه چشمم به کورش خورد جای فرار نداشت چون از پشت گرفته بودمش کشون کشون بردمش همون ویلای مخروبه و گفتم
کاش اون روز میزاشتم همین جا کونتو اون دو پسر پاره می کردند این بود قول و قرارت عوضی
کورش عین کسی که در آستانه اعدامه و دستاش می لرزید
حرف بزن اون روز با اون حرفات منو و روح وروانمو بهم ریختی
منو ببخش آقا حامد خیالات بد کرده بودم اشتباه کردم غلط کردم اصلا مردی که ازش حرف میزدم ربطی به خونه شما نداشت
پس مرض داشتی کورش عوضی
آره مرض داشتم ودارم نه اینکه همه بهم خل وچل میگن عقب مونده هم گفتند اینو به حساب خل وچلیم بزار به جون خودم میترسیدم خودمو نشون بدم چون میدونستم چه اشتباهی کردم
خیلی از دستش عصبی بودم و کنترلم رو برای لحظاتی از دست دادم بهش چند تا سیلی و لگد زدم جوری که از بینیش خون جاری شد و ناچار شدم بیارمش حیاط خونه ام تا تمیز و تیمارش کنم یهو الهه با قیافه خونی و کتک خورده کورش مواجه شد وهول و هراس برش داشت به شکلی که به سرعت اومد کورش رو یک باره از من دور کرد وگریه کنان گفت
کورش رو ول کن ...کاری بهش نداشته باش ....اون گناهی نداره اون یک پسر بچه س،هنوز ......خواهش می،کنم حامد .....
     
  
زن

 
الهه رو تا حال با این هول و هراس و ترس ندیده بودم در حالیکه سعی می کرد صدا به همسایه ها نرسه همچنان از کورش حمایت و دفاع می کرد مونده بودم چرا به صراحت از بی گناهی کورش دم میزنه فکرم در اون لحظات توانایی هیچ تجزیه و تحلیل و بررسی این موضوع رو نداشت فقط میخواستم هر چه زودتر صورت خونی و بینی ورم کرده کورش رو تمیز و بفرستم خونه باباش ولی مگه الهه اجازه می داد به خیالش من قصد کشتنش رو داشتم یهو اتفاق بدی افتاد و الهه افتاد کف حیاط و بیهوش شد چی شده بود کورش کم نبود الهه هم بهش اضافه شد رفتم سرش رو بلند کردم خوشبختانه خونی نشده بود شبیه یک مرده هیچ عکس العملی نداشت از کورش کمک خواستم که الهه رو داخل اتاق ببریم قبل از اینکه نیم تنه بالاشو بگیره خودم گرفتم راستش نمی خواستمدست نامحرم کورش به همسرم بخوره باز از پاهاش از ناچاری بود و کورش هم از زیر زانوش گرفتش و آوردیم داخل هال و هول زده به اورژانس زنگ زدم خلاصه کنم شوک شدید عصبی به الهه وارد شده بود و اون شب کذایی رو تا صبح در بخش اورژانس بیمارستان بستری بود و اول صبح با دختر کوچکم نگین بردمش خونه باباش ...اصرار و خواهش می کرد که ببرمش خونه ولی میترسیدم بازم حالش بد بشه چون تا نزدیکای عصر بانک بودم .عجب اتفاقات عجیب و غریب غیر منتظره ای برام پشت سرهم میفتاد آخر وقت همون روز
نامه فوری از مدیریت بانک بهم ابلاغ شدکه دعوت به سمینار مدیران شعب در شمال به مدت سه روز هستم با اضافه دو روز رفت و برگشت میشد پنج روز
ای بخشکی شانس ....یعنی در این شرایط بحرانی و سخت من ماموریت اجباری بهم خورده بود اونم بااین روحیه داغون
اون از معادله پیچیده خیانت ثابت نشده الهه و رفتار عجیب غریبش در قبال کورش و اینکه عملکرد کورش هنوز برام روشن نشده بود و بالاخره برای سلامتی همسرم هم نگران بودم
ولی کاریش نمیشد کرد و باید سمینارو میرفتم
شب قبل از ماموریت رفتم دیدن الهه و وقتیکه فهمید سفر کاری میرم ازم خواست ببرمش خونه واصرار زیاد می کرد ولی من قبول نکردم و دلیل آوردم که یه وقت حالش بد شد خونه باباش بالاخره بهش میرسن
بهرحال با احوال درب و داغون و ناخوشی روانه سمینار شدم
واون چند روز به سختی برام می گذشت حالا بماند هر روز در چند مرتبه تلفنی باهاش حرف میزدم و حالشو می پرسیدم الهه به ظاهر خوب و شاد حرف می‌زد ولی چیزی ناراحتش می کرد اینو حس ششمم بهم می گفت بهرحال حداقل خیالم راحت بود که خونه باباشه و نمیتونه خیانت کنه
شب قبل از بازگشتم بازم بهش زنگ زدم این بار تلاش کردم با مهربانی و مثل قبل باهاش حرف بزنم ودر واقع صدای الهه منو شهوتی می کرد چند جمله سکسی و کیری براش گفتم تا حالشو ببره ولی عکس،العملی بهم نداد فقط گفت
حامد زیر شکمم درد گرفته حس از حرفات نمیگیرم
بهش گفتم ای بابا اینم از شانس الاغی ما .
خواستیم بعد از چندی یک دل و دماغی از کیرم و کوست بگیریم ولی نشد
یعنی واقعا الهه راست می گفت یااینکه .....
نمی خواستم در موردش فکر بد کنم
بازم افکار شیطانی ولم نمی کرد و بهم تفهیم می کرد لابد الهه چون از دوست پسرش دور شده حوصله و حالشو نداشته با شوهرش یک سکس چت تلفنی داشته باشه
برگشتم و بلافاصله رفتم سراغ همسرم
اوه با وسایل و مانتو پوشیده و نگین در بغل انتظارمو می کشید
بهش گفتم
الهه حداقل میزاشتی امروز تا آخر شب بمونیم خونه بابات اونم به احترام من
گفت نه عزیزم بمونه واسه یه وقت دیگه فقط زود برگردیم خونه مون
نمیدونم چرا اینجوری رفتار می کرد معمولا خانما برای موندن در خونه باباشون پر پر میزنن و لی الهه واسه خونه خودش پر پر میزد
برگشتیم خونه ولی الهه کمی گرفته و کسل نشون می دا. وقتیکه علتشو پرسیدم بهم جواب سرسری و یه جوری می گفت نه اینطوری نیس ولی میدونست این جواباش چرته و قابلدقبول نیست فقط از چیزی اطمینان داشتم که موضوع مهمی هست به الهه هم ربط داره ولی من نمیدونم
کورش رو کلا نمی دیدم حتی در کوچه و لابد از شرم و خجالت خودشو ازم پنهان می کرد
چند هفته گذشت و کم کم داشتم باور می کردم چیزی نشده و نشنیدم و الهه هم مثل قبل بهش باور و اعتماد دارم و اون اتفاقات رو به شکلی یک کابوس غیر واقعی حساب می کردم
و سکس با الهه هم مثل قبل و هرشب با این تفاوت که اندکی میل و اشتیاق زیاد در الهه نمی دیدم و اینو به حساب شوک و بیهوشیش حساب می کرد م .
ولی دوستان این یک قانونه ..ماه هیچوقت پشت ابر نمی مونه و راز های تلخ و خیانت ها و دروغ ها بالا خره در یک مقطع و بر اساس تقدیر و سرنوشت ما انسان ها خودشو نشون میده
و این اتفاق افتاد
یک روز خسته و گرسنه زودتر از موعدی که می‌بایست در خونه باشم از بانک اومدم خونه چون اون روز قرار بود ساندویچ برای ناهار بگیرم ولی صاحب مغازه مادرش فوت کرده بود و تعطیل بود و من چون غذا رو هر جایی نمی خرم و ترجیح دادم به نیم روی خونه قناعت کنم و لذا نیم ساعت زود تر به خونه رسیدم و الهه که معمولا به استقبالم میومد رو ندیدم بدونه اینکه صداش بزنم وارد خونه شدم یه شکی به جونم افتاده بود که ساکت خونه رو بازرسی کنم همه جا عادی بود ولی وارد اتاق خوابمون شدم متوجه بهم ریختگی اتاق شدم
اخ خدای من .....لحاف و پتو و بالش هر کدوم افتاده و وسایل آرایش الهه هم همچنین و از همه فاجعه آور تر شورت نیمه خیس الهه بود که بلندش کردم و بوش کردم بوی آب منی می داد سرم یک باره داغ شد و هر لحظه حالم واقعا بد میشد به زانو نشستم روبروی شورت الهه .....و دو دستمو به سرم گرفتم
می خواستم با همه وجود و توانم فریاد بزنم ولی یهو
صدای گریه دخترم نگین منو موقتا از این دایره جهنم و زشت نجات داد نمی خواستم نگین ناراحت و حال و خرابمو ببینه تازه راه رفتن رو یاد گرفته بود بغلش کردم و بوسیدمش در حالیکه اشک تلخی از چشام میومد .اه..دختر بی گناهم
بهش کمی آب دادم و بردمش اتاقش و خوشبختانه زود خوابش برد ولی الهه کجاستء؟
تنها دو مکان رو نگشته بودم دستشویی،که نبود و حمام باید میبودبه حمام نزدیک شدم و صدای گریه آرووم الهه به گوشم خورد
در اون لحظات سخت که امیدوارم هیچ کسی تجربه اش نکنه من قرار گرفته بودم و زنم و همسر عزیزم که واقعا دوسش داشتم بهم خیانت کرده بود و ومدرک و آثار جرمش کاملا برام مشهود بود چند قدم رفتم که چاقو بیارم و در حمام بکشمش ولی وقتیکه از کنار اتاق نگین رد شدم از کشتنش پشیمون شدم پس سرنوشت دخترم یا کشتن الهه و نابودی من چه خواهد شد .در واقع فرشته نجات الهه وقابل نشدن من ..نگین شده بود
برگشتم به حمام و معطل نکردم و وارد شدم
الهه با دیدن من یکباره فریاد زد و دست و پاش به لرزه افتاد
فوری دهنشو گرفتم و بیخ گوشش گفتم
هیس الهه جنده ....فقط بدون به خاطر دخترم نگین نمی بود همین جا تیکه تیکه ات می کردم الان بیدار شده بود و گریه نی کرد و باز خوابیده ساکت بمون و جیک نزن چون بیدارش کنی بد جوری روت آوار میشم فهمیدی کثافت سلیطه
الهه در بدترین شکل ساکت و بدونه صدا دست و پا میزد و من با یک دستم کاملا دهنشو بسته بودم و با دست دیگر و لگد بهش میزدم
از کت وکول افتاده بود و منم خسته
باید اعتراف ازش می گرفتم تا بدونم کدوم نامردی به حریم خصوصی و ناموسم دست درازی کرده ولی کدوم مردی میتونه در چنین شرایطی خونسرد باشه....نه نشدنیه ...باید کاری دیگر می کردم تصمیم گرفتم ببرمش جای خلوت و بیرون از شهر و اونجا ازش حرف بکشم
توان حرکت نداشت و بهش گفتم
قبل از هر بلایی که میخام سرت بیارم باید نگین رو خونه بابام ببرم پس تا برمی گردم لباس تنت کن و آماده باش بریم بیرون
کجا منو میبری حامد
خفه حرف نباشه
میبرمت خونه بابات و اونجا باید جلو همه بگی با کی بودی
نه نه منو بکش ولی خونه بابام نبر
میبرم سلیطه کثافت حتما میبرمت حتی بزور هم شده میبرمت
نه تو رو جون نگین دخترمون و هر کسی که دوسش داری قسمت میدم خونه بابام منو نبر خواهش می کنم پاهاتو میبوسم
فقط به یه شرط
چه شرطی حامد
آنچه که ازم پنهون کردی و خطا کردی و با کی بودی ریز و کامل برام بگی ...هیچی ازش سانسور نکنی وگرنه به جون نگین و خودم قسم میخورم حیثیت واست نمیزارم میدونی که حرفی بزنم عمل می کنم
باشه چشم ولی توم قول شرف بده و قسم به جون نگین بخور که آنچه می شنوی عصبانی نشی و فقط گوش کنی
     
  
زن

 
مرسی وتشکر از ادمین بابت ایجاد تاپیک
     
  
مرد

 
قشنگه ولی املا یکم مشکل داره و یه روخونی بکن خودت. درکل منتظریم ادامه رو بخونیم
در همین حوالی كسانی بودند كه میگفتند بدون تو نفس نمیكشیم ولی امروز در آغوش دیگران نفس نفس میزنند.
     
  
زن

 
دخترم نگین رو در حالیکه در بغلم خوابیده بود به خونه بابام بردم مادرم با تعجب و نگرانی نگین رو از بغلم گرفت و از اینکه ناراحت و بهم ریخته بودم هول و هراس گرفته بود واقعا چی باید می گفتم اینکه به هش بگم عروس خوشکلت یعنی الهه جنده به پسر عزیزت خیانت کرده ..
نه نه نگفتنش به مصلحت بود
برگشتم خونه و الهه بی رمق و نالان کف حموم افتاده بود نگاهی به اندامش کردم یک دامن کوتاه و تیشرت تنش بود که نیمه خیس اندام خوشکلشو هوس انگیز تر کرده بود
اه خدای من ....حال و احوال خوبی نداشت برای اولین بار من از من کتک خورده بود و دلم به حالش میسوخت زیر بغلاشو گرفتم وتلاش کردم ببرمش بیرون از حموم. ولی یهو دستش به دسته شیر دوش خورد و آب دوش ریزش کرد و ناچار لختش کردم و با آب سردی که بهش میخورد حالتش بهتر شد و دستاشو دور کمرم حلقه کرد و لباشو رو لبم گرفت وبیخ گوشم گفت
اه حامد خیلی دوست دارم
در حالیکه اندامش دست می کشیدم و حس شهوت کثیفی منو گرفته بود بهش،گفتم
مگه من خر باشم و احمق حرف تو رو باور کنم
بهت حق میدم باورم نکنی ولی همین الان کردن منو متوقف کن چون زن خیانت کارت به شدت خسته و گرسنه س بعدش همه چیو واست میگم
کیر شق شده ام نیمه کاره موند و باهاش رفتیم یک رستوران وغذایی که دوس داشت براش گرفتم راستش اصلا اشتهام کور شده بود و فقط نگاه الهه می کردم و لقمه هایی که گرفت ومی جوید و می خورد آخرین لقمه سو که خورد و گفت

یادت باشه قول دادی که خونسرد بمونی و گفت
بچه که بودن خیلی بازیگوش بودم و مرتب میزدم به کوچه و بازی می کردم و هربار یکی از داداشام میومد منو بر می گردوند خونه وبعدش بزرگتر شدم و اندامم شکل گرفت دیگه راحت نمیشد برم کوچه و گاها هم وقتیکه هوس بازی کوچه می کردم با امر و نهی بابک خصوصا مواجه میشدم پسر خاله ام سعید که چند بار دیدیش همیشه منو میدید با حس و حالت خاصی بهم نگاه می کرد و در واقع عاشقم شده بود،و حتی دو بار قبل از ازدواجمون در عروسی تلاش کرد بوسم کنه بار اول نزاشتم ولی بار دوم از پشت اومد ونه مو بوس کرد و این کارش رو بابک دیده بود وباهاش درگیر شد و همون شب بابک بهم گیر داد که چرا به سعید روی خوش نشون دادی در حالیکه من بهش حسی اصلا نداشتم و اینو هم به بابک گفتم ولی باور نمی کرد و همین باعث شد بیشتر منو کنترل کنه و راستش من از این شرایط اصلا راضی نبودم شده بودم یک زندانی و در خونه و پدر و مادرم فقط حرف بابک رو گوش می کردند و جای اعتراض و شکایتی برآن باقی نزاشته بودند هنوز دینامو نگرفته بودم و حتی در رفت و برگشتن به مدرسه هم توسط بابک تعقیب و رصد میشدم چند بار بابک حتی بهم اخطار داد که مانتو گشاد تنت کن ...باسنت قشنگ در خیابون یک دو می کنه .بهش گفتم چشم داداش بابک ...ولی در دلم بهخودم می گفتم آخه شیطون بلا اگه روی من تعصب داری پس چرا روی کون خواهرت در خیابان زوم میشی ....وتااینکه روز عروسی سعید که دعوت بودیم اون شب لباس خوشکلی تنم کرده بودم که همه نگام می کردند خصوصا کونم واسه همه یک تابلو هوس شده بود.موقع تبریک گفتن به عروس و دوماد سعید آرووم و بیخ گوشم بهم گفت
اه الهه اینو بدون امشب با خیال تو زنمو می کنم من عاشقت بودم و بابک نامردت مانع شد بیام خواستگاریت ..ولی هنوز عاشقتم ومن جوابشو ندادم چون زنش متوجه میشد بد میشد
بعد از مراسم عروسی سعید و آخر شی برگشتیم خونه در حالیکه بابک مست بود و من آماده خواب شده بودم

که اومد اتاقم ودر حالیکه کمی عصبی بود
در همین لحظه گارسن رستوران با آوردن صورت حساب رشته کلامات الهه رو پاره کرد و بلند شدیم و سوار ماشین شدیم می خواستم هر چه زودتر دنباله خاطراتشو ازش بشنوم ولی گفت ادامه ش و در همون پارکی می گم که اولین بار عکس از کونم با مانتو گرفتی یادته بهم گفتی
الهه بلند شو یک نمایش کون با مانتو بده تا کیف کنم و من بلند شدم با لوندی خاصی برات نمایش کونمو دادم در حالیکه پشت سرت دو پسر شیطون پشت یک درخت داشتن خوب نیگاه کونم می کردند و من برای اینکه دعوا نشه هیچی بهت نگفتم بیچاره اون دو پسر با کیراشون و کون من ناکام عشق می،کردند چند بار هم برام۶ بوس حواله کردند و تو اصلا نفهمیدی
     
  
زن

 
قسمت ۵
از الهه پرسیدم حالا اومدن به این پارک و مکان پس به خاطر این خاطره بود؟
ارره ...چون یکی از همون دوپسر چشم چران شهرام بود همون پسری که در عروسی دختر عمه ات سهیلا دست مالیم کرد و بعدش با ترفند خاصش به بهونه پذیرایی برامون کیک آورد و زیر تیکه کیک من شماره تماس بهم داد و لی فقط یک بارشماره شو گرفتم و چون می خواستم بدونم واقعا کیه ؟ و الو که گفت قطعش کروم قسم می خورم به جوون نگین که حقیقتو گفتم و شهرام این تماس منو اوکی انگار قلمداد کرده بود و مرتب دنبالم می کرد و اون روز هم که اومدیم این پارک پشت سرمون با دوستش میومد و لابد کلی از نمایش باسنم زید مانتو چسپم کیفشو برده بود ولی اون نمایش کون واقعا حشری شو به نهایت رسوند و جلو دیدگان من و در حالیکه تو اصلا تو باغ این قضیه نبودی روز بعدش شماره منو که رو گوشیش افتاده رو گرفت و جواب که دادم خواهش کرد قطع نکنم و فقط تایم دو دقیقه ازم خواست حرفاشو بشنوم
شهرام گفت ...عزیزم دیروز به بهترین و شهوتی ترین شکل ممکنه و با دستور شوهر.....یه حرف بدیم زد که نمیگم برای من رقص کون دادی اونم در پارک ....همین برام کافیه نمیخام دیگه مزاحمت بشم چون حس می کنم با شوهر ....خوشبخت هستی با اون نمایش انگار کونت رو گاییدم خواستم همینو بهت بگم
دیگه شهرام هیچوقت مزاحمم نشد
ولی الهه من حالشو میگیرم چرا باید به من فش میداد
ولی حامد قرار بود خونسرد بمونی رو قولت لطفا بمون چون ازم خواسته بودی بدونه سانسور همه چیو بگم ..گفتم وگرنه بازم ناراحت بشی ...
حرفشو قطع کردم باشه الهه رو قولم موندم
واقعا باید صبر و برد باری به خرج می دادم تا آنچه که از همسرم نمیدونم ..بدونم و
اه حامد انگار از اصل ماجرا دور شدیم اون شب بابک مست به آرووم اومد اتاقم هول و هراس برم داشت در حالیکه در صدد پوشیدن لباس خوابم بودم شلوارپام بود ولی بالا تنه ام فقط سوتین قرمز داشت خمار گونه نیگام کرد و گفت چیه الهه نکنه دوس داشتی به جای داداشت سعید میومد اتاقت ..بعدش بازم طبق معمول تهدیدم کردو گفت بهت گفته بودم خوشم از سعید و کلا از پسری نمیاد باهات قصد رابطه داشته باشه چی داشتی باهاش بلغور می کردی هان؟
براش توضیح دادم که فقط بهش تبریک گفتم
ولی دو دقیقه بیشتر باهم اختلاط می کردین یک جمله تبریک بیست شماره طول نمی‌کشه
بعدش کمی عصبی شد و دوبازومو گرفت و به خودش نزدیک کرد در حدیکه سینه ام به بهش چسپیده بود و گفت
حالا میبینی چیکارش می کنم
به تهدیدش اهمیتی ندادم تا اینکه سه یا چهار روز بعدش که خونه تنها بودم و درس میخوندم یهو برگشت خونه و به اتاقم اومد بازم ازش بوی مشروب میومد و حال نرمال نداشت و گفت
یادته خواهر بهت گفتم حال سعید میگیرم
گفتم خب اون بیچاره که دیگه کاری به من نداره و تازه ازدواج هم کرده چرا بیخودی بهش گیر میدی سعید غلطی کرد و چند بار بهم اظهار علاقه کرد و تازه می خواست بیاد خواستگاریم ولی موفق نشد
ولی من از بچه گی باهاش مشکل داشتم و هنوز دارم و امروز صبح حسابمون باهاش تسویه کردم
میدونی چیکارش کردم
نه چرا باید بدونم
بزار بهت بگم هرچند خواهرمی امروز رفتن خونه‌اش خوشبختانه تنها بود و باهاش بحثم شد و خلاصه کنم بهش تجاوز کردم و کونشو گاییدم تا دیگه روش نشه به من و تو چپ نگاه کنه
برای اولین بار بابک از جملات بالای ۱۸ و زشت و سکسی بامن حرف می‌زد و من خجالت میکشیدم بیچاره سعید بازیچه داداشم بابک روانی شده بود
حرفی برای گفتن نداشتم و منتظر بودم بابک فقط اتاق رو ترک کنه اما بابک ول کن ماجرا نمیشد و اومد کنارم و لبه تخت و گفت موقع کردنش ازش حرف کشیدم سعید می گفت فقط دو بار دستم به باسن و سینه نرم خواهرت خورد
سعید راستشو به بابک می گفت چون یکیش اتفاقی یا از عمد سعید اومد از کنارم در یک مهمونی خونوادگی رد شد و با دست ش نیشگونی از سینه ام گرفت و اخ جونی هم گفت و یک بار هم در عروسی چاک کونمو مالوند ولی از بس در هیجان عروسی بودم اصلا بهش اهمیت ندادم ولی الان یادم اومده بود
و بعدش گفت خواهر چرا منو عذاب میدی من دوس ندارم با هیچ کسی بپری می فهمی تو باید فقط مال خودم باشی.
یهو بابک تو حرفی که زده بود موند و نمی تونست توجیهش کنه و منم اون لحظه به خیال تعصب بیش از حد و تیفوسی ش حسابش می کردم ولی بابک من من می کرد
تا اینکه دستشو دور کمرم گرفت و کم کم پشتم و کمرم و بعدش یهو بالای باسنمو نوازش کرد و بعدش چنگ میزد .مونده بودم مقاومت کنم یا همین فرم بمونم راستش یه حس عجیب و تازه ای بهم دست داده بود و این حس غریب رفته رفته بیشتر و گرم‌تر میشد باید اعتراف کنم بر خلاف میلم داشتم به این حس تسلیم میشدم یک حس کثیف و شرم آور...هنوز در پیرامون این حسم به سعید و کونی که داده بود هم فکر می کردم راستش حامد باید اعتراف کنم قبل از آشنایی با تو فقط به سعید علاقه مند شده بودم ولی با اومدن تو در زندگیم عاشق تو شدم و هنوز هم هستم
سعید قربانی عشق من شده بود اونم به قیمت کونش
به خودم اومدم بابک دستشو زیر باسنم برده بود و تلاش می کرد که به چاک کونم برسه ....یهو به خودم اومدم و فریاد بلندی زدم
چیه بابک. داری چه غلطی می کنی میدونم مستی ولی من خواهرتم می فهمی داداش
بابک انگار غرق در شهوت و شور حال خودش بود و چشای خمارش از حال خرابش می گفت
از سرو صورتش عرق میومد و یهو دو بازوم گرفت و برم گردوند و به دمر و یا همون شکم منو رو تخت خوابوند و جفت زانوش رو به رونام خوب گرفت به شکلی که نمی تونستم مقاومتی نشون بدم و بلافاصله دامنم بالا داد و واندکی دو لپای کونمو چنگ زد و مالوند و دست تو جیبش کرد و یک تخم مرغ، درآورد و پوسته شو یا مهارت خاصی نصف کرد و سفیده شو در یک نصفه ریخت و از زرده سوا کرد و زرده شو خورد،و سفیده شو به کیرش،مالوند و کمیشو به سوراخ کونم با انگشت فرو کرد تازه اون لحظه فهمیدم داداشم بابک میخاد مثل سعید کونمو بکنه راه بلند شدن و مقاومت رو ازم گرفته بود و کیر سفت آغشته به سفیده تخم مرغ رو با کمی تلاش،وبه سختی،به تدریج در کونم فرو کرد در حالیکه درد می کشیدم هردومون لباس تنمون بود فقط کیر بابک از زیپ شلوارش بیرون بود و منم هنوز بلوز و دامن تنم بود
گریه کنان کیر،بابک رو در مدخل کونم با هر تلمبه اش فجیعانه حس می کردم باور کن هنوز باور نمی کردم که داداشم کونمو می کنه
ولی متاسفانه این اتفاق زشت و تلخ برام به واقعیت تبدیل شده بود به تدریج درد کونم کم میشد و لزجی سفیده هم کمک می کرد که لذت جای،درد رو برام بگیره ..و بالاخره آبش رو در کونم خالی کرد و فوری و بدونه اینکه حرفی بزنه از اتاقم خارج شد
     
  
مرد

 
بشدت افت کرد و رفت سمت محارم . املا ضعیف نگارش هم افتضاح و مشخصا حتی یه روخوانی ام ازش نکردی که چینش پاراگراف هات درست باشه جالب نبود مستفانه و این نشون میده نظرات خیلی برات مهم نیست در کل موفق باشی
در همین حوالی كسانی بودند كه میگفتند بدون تو نفس نمیكشیم ولی امروز در آغوش دیگران نفس نفس میزنند.
     
  
صفحه  صفحه 1 از 4:  1  2  3  4  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خیانت همسرم باعث شد مهاجرت کنم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA