انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 6:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  پسین »

خیانت همسرم باعث شد مهاجرت کنم


مرد

 
خیلی دوست داشتم
چه رقصی رو خرده شیشه های شکسته میکردیم
     
  
زن

 
اه حامد هنوز برام باور کردنی نبود که داداشم و کسی که همه از تعصب و غیرتش می گفتن با من اینکارو بکنه از اتاقم که بیرون رفت دستمو به سوراخم زدم آثار آب کیر ش رو در دستم که دیدم اونوقت باورم شد همون طوری که الان میبینی چشام خیس اشک شده اون روز لعنتی بدتر گریه می کردم
اه حامد میشه آب خوردن بیاری
انتظار شنیدن هر چیزیو داشتم الا بشنوم اینکه بابک داداش به خواهر خودش که. ناموس من تجاوز کرده ...پاهام قدرت بلند شدن نداشت براستی اون لحظه بریده بودم فقط به صورت اشک آلود الهه خیره شده بودم چند قدم دورتر یک دکه بود رفتم واسش یک آب معدنی گرفتم و گفتم
باور ش سخته وای وای چی دارم از دهن تو می‌شنوم خدایا بهم صبر بده ..خب الهه بعدش چی شد
بابک از اتاق که رفت خیلی گریه کردم از شدت ناراحتی همه کتابامو پرت کردم و حسابی اتاقمو بهم ریختم از اتاقم تا صبح بجز دستشویی رفتنم اصلا بیرون نیومدم حتی بدونه شام اون شبو سر کردم نمی خواستم چشمم به بابک بخوره در حالیکه اون وقتیکه اتاقمو ترک کرد رفته بود بیرون و خوشبختانه تا پنج روز به خونه نیومدفکر می کردم لابد از شدت عذاب وجدان و ناراحتی از کردن کونم روش نمیشه به خونه برگرده و باهام چشم توچشم بشه
مامانم و خواهرم نگرانم بودند ولی مگه میشد بهشون بگم بابک بهم تجاوز کرده ...می گفتم فاجعه میشد دو امتحانم باوجود اینکه خوب خونده بودم هم خراب کردم و ۳و ۷ گرفتم شش روز بعد از تجاوز... بابک به خونه برگشت صداش به گوشم می خورد ازش میترسیدم و اگه اتاقم قفل میشد حتی قفلش می کردم و اون روزسر سفره ناهار حتی حاضر نشدم تا اونو نبینم تا اینکه نزدیکای غروب به خیالم که بابک بیرون رفته ...در رو تختم لم داده بودم یهو بدونه اجازه وارد اتاقم شد از ترس فریاد زدم وگارد گرفتم دستام میلرزید اومد نزدیکم و لیوانی که دستش بود برام گرفت و گفت
الهه برات آب قند آوردم میدونم ازم می‌ترسی بخور حالتو بهتر می کنه.بهش گفتم میل ندارم فقط برو بیرون ....گفت
میخام باهات حرف بزنم
اگه نری بیرون فریاد میزنم و میگم به همه چیکارم کردی
خخخخ....زیاد به خودت زحمت نده کسی خونه نیس مامان و خواهرم رفتن خونه خاله....بهتره آب قند رو بخوری
نمی خورم
با نبودن مامان و خواهرم ترس و دلهره ام دو برابر شده بود مقصر خودم بودم چون. خواهرم ومامانم اصرار زیادی کردند که باهاشون مهمونی برم ولی مخالفت کردم حالا شرایط واسه بابک ظاهرامهیا شده بود
بابک بازوم گرفت و لیوان آب قند رو نزدیک دهنم گرفت ویک جرعه ازش خوردم خیلی شیرین و قند زیادش کاملا حس میشد دیگه اصرار نکرد و موهامو نوازش،کرد و از زیبایی و جذابیت من و خوشکلی کونم می گفت به خیالم تصور می کردم لابد از تجاوز ش و اشتباهش ابراز پشیمونی و ندامت می کنه و لی انگار بابک اصلا چنین اعتقادی نداشت بلکه گفت
راستش الهه اون روز به آرزوی کردن کونت رسیدم خیلی سال بود در وصالش بودم بعدش که کردمت ساعت اولش پشیمون و از خودم شرمسار بودم و تصمیم گرفتن چند روزی نیام خونه و رفتم سفر ..اما باور کن الهه ..یک روز نگذشت بازم عشق کونت و تو در درونم شعله ور شد و باید اعتراف کنم به عشقت در سفر دو بار جق زدم میخام اینو بهت بگم نمیتونم بی خیال تو بشم حالا هر چی پیش بیاد حتی به قیمت ابرو وحیثیتم هم شده بازم دوس دارم بکنمت کاری به جلوت ندارم اون مال شوهر ت که ازدواج کنی وپرده توشوهر جانت میزنه پس بیا الهه به خودت سخت نگیر وبعدش دستمو به دهنش نزدیک کرد و انگشتای دست چپم رو دونه دونه دونه خورد خواستم بلند شم و فرار کنم ولی کمرمو سفت گرفت و عین گشتی گیرا به شکم رو تخت پرتم کرد و روم افتاد وبا کمک دو زانوش بازم بی حرکتم کرد ومی دیدم که داره کیر شو بیرون می کشه دامنم بالا داد و شورتمو تا نزدیک زانوم پایین کشید وروم افتاد و دهنشو کنار گوش راستم آورد وگفت
خوب گوش بده الهه من که بالاخره امروز هم می کنمت و لی جون هر کی که عاشقشی حتی اون سعید کونی....به خودت سخت نگیر و از کیر داداشت لذت ببر میدونم خودم اول بار کردمت و اکبند بودی و حتما درد کون اذیتت می کنه اون دفعه از سفیده تخم مرغ کمک گرفتن اینبار میخام با آب قند کونتو بکنم درد زیاد نمی کشی و آب قند برای سوراخ کونت معرکه س و بعدا اثارشو می فهمی
نه اجازه نمیدم هر بلایی دوس داری سرم بیاری چند بار فریاد زدم و بابک که زور زیادی داشت با کف دستش جلو دهنمو گرفت و باهاش گلاویز شدم ولی زورم اصلا بهش نمیرسید و منو طاق باز کرد وشورتمو بیرون کشید و جفت پاهامو داد بالا روی شونه هاش وکیر سفتشو با بی‌رحمی به سوراخم فشار داد واقعا خسته شده بودم و توان مقاومت نداشتم خایه های کیرش به زید باسنم می خورد و این یعنی اینکه کیرش رو تا ته در کونم جا داده بود چند بار تلمبه زد و بیرون کشید و کیرشو هربار در لیوان ابقند فرو می کرد و به کونم میزد و بعد از چند بار تکرار این حرکت باقیمونده آب قند رو در سوراخم ریخت وکیرشو بدنبالش فرو کرد راستش خودت گفتی بدونه سانسور همه اتفاقات رو بهت بگم پس بدون با ریختن آب قند اونوقت فهمیدم لذت کون دادن چیه ...درد تبدیل به لذت شده بود هرچند اون لحظات واقعا داشتم اشک می‌ریختم و اون روز باز هم بابک بدین گونه کونمو کرد ومنو باز با کوهی از اندوه و نگرانی تنها گزاشت و از اتاقم بیرون رفت
از اون روز هروقت فرصت می کرد میومد سراغم و منو از پشت می کرد به کونم آب قند میزد و منم اوایل در خونه کاری نمی کروم تنها بمونم تا سراغم بیاد ولی داشتم معتاد به کون دادنش میشدم یه بار یادمه یک هفته برای کاری که سفر رفته بود من بی تاب کون دادن بودم ولی دوس پسر هم نداشتم و سعید هم ازدواج کرده بود و وقتیکه از سفر بر گشت بهش گفتم منو گرفتار خودت کردی داداش یک هفته نبودی دیگه این شکلی سفر نرو اگه تکرار کنی اونوقت میرم دوس پسر میگیرم و بهش کون میدم
گفت میدونم عرضه شو نداری چون جوری تربیتت کردم بیرون از خونه شیطونی نکنی و تازه دلت میاد این کون خوشکلت رو به کیر دیگه آشنا کنی و تنها بهت اجازه میدم و اگه دوس داشتی گاها به شوهرت که ازدواج کردی کون بدی ولی اگه هم ندادی به من منت میزاری
پس الهه واسه این بود به من کون نمیدادی هان
نه نه حامد جوون قسم می خورم واسه حرف بابک نبود بلکه نمی خواستم بدونی من کونم و سابقه کون دادن دارم من عاشقتم حامد واگه بهت کون میدادم قطعا متوجه میشدی که گشاد شدم و میترسیدم منو طلاق بدی به جوون نگین باورم کن
خب الهه چرا بازم به رابطه با بابک ادامه دادی
راستش حامد باید اعتراف کنم به دادن کون به بابک معتاد شده بودن یا اینجوری بگم دوری کیرش از کونم برام سخت بود و هر باری که منو می کرد یه آرامش خاصی بهم میداد نه اینکه از سکس با تو لذت نمی بردم بلکه بخوبی منو ارضا می کردی اما
اما چی الهه لابد بیشتر بهت حال میداد
گریه نکن الهه
ارره حامد من اصلا تعلق خاطری به بابک نداشتم فقط اون کثافت با اون آب قندش کونمو اسیر خودش و کیرش کرده
ااب قند و کون دادن ..اینا همش حرف الکیه و بهونه س الهه من که اعتقاد به آب قند و کوفت وزهر مار ندارم من میگم ابتدا به زور تورواز کون می کرد ولی بعدش خودت کاملا تمایل داشتی
اه حامد من حرفامو در مورد بابک گفتم واینو هم بدون از ته دل دوس نداشتم بهش کون بدم اما هیچکس از ماها معصوم نیستیم و هر بار بابک منو می کرد و میرفت بعدش به خودم می گفتم این آخرین باره که بهش کون میدم ولی روز بعدش بازم هوس کیرسو می کردم و روز ی که اومدی خواستگاریم دقیقا یک ساعت بعد از رفتن شماها بابک تحمل نکرد و منو باز کرد و روز بعد عروسیمون و قبل از رفتنمون به ماه عسل یادته تو نیم ساعت رفتی و من نمیذاشتم بری چون می‌دونستم بازم بابک منو می کنه ولی تو رفتی و بابک قبل از ماه عسل مون هم منو کرد و دیگه بابک در هفته سه جلسه و گاها چهار جلسه صبح ها و در نبودن تو میومد خونه مون و دو ساعت باهام بود و منو می کرد
الهه فقط از پشت می کردت و از جلو چی و آیا نگین واقعا بچه منه .....ارره حامد نگین واقعا حلال زاده س و بچه خودته چون تا تولد نگین بابک با جلوم کاری نداشت
یعنی بعد از زایمان. لابد بهش کوس دادی
     
  
زن

 
گریه نکن الهه اخ خدا کاش،منم میتونستم مثل الهه اشک بریزم و اندکی سبک بشم
خب الهه از جلو ترتیبت داد؟
بزار نفسم بالا بیاد میگم
اه حامد تاقبل از اینکه بهم مشکوک بشی کاری به کوسم اصلا نداشت خودت که خبر داری دوماه قبل مامانم یه دختر رو واسه بابک انتخاب کرده بود که واقعا عیب و ایرادی در اندام ش نداشت و به حد خودش خوشکل بود ولی بابک کثافت انگار اصلا قصد ازدواج نداشت و قبول نکرد در حالیکه قبلا هم چند دختر رو رد کرده بود ولی این آخری واقعا حیف بود همون روز اومد وبهش گفتم چرا دختره رو رد کردی و باهاش عروسی نمی کنی دک وپوست کنده بهم گفت
الهه مگه دیونه امکه خودمو گرفتار یک دختر و زندگی باهاش کنم تورو دارم هر وقت هوس کنم میام می کنمت و اینن بگم از امروز تصمیم گرفتم از کوس هم بکنمت ...خخخخ بعد از خنده مسخره اش راحت و گستاخانه بهم گفت کوس،وکون مجانی دارم دیگه زن چرا بگیرم .این جمله اش خیلی منو ناراحت کرد در حدیکه ازش خواستم از خونه بره بیرون ولی اون روز برای اولین بار از کوس بهم تجاوز کرد و وقیحانه گفت کوست عالیه حتی از سوراخ کونت تنگ تره و دیگه در برنامه هام میزارم و بعدش رفت از اون روز تصمیم گرفتم اومد خونه مون درو واسش باز نکنم وهمین کارو کردم تا اینکه بهم مشکوک شده بودی و رفتی سمینار ومنو گزاشتی خونه بابام ....در حالیکه یادت هست چقدر اصرار کردم بجای خونه بابام منو ببری خونه پدرت ولی تو راحت و شش روز ناخواسته و ندانسته در جایی منو گزاشتی که هرروز منو می کرد و من بیچاره از ترس ابرو ریزی و اینکه خونه بابام نفهمن ساکت و مظلوم زیرش بودم و از جلو و عقب ترتیبم میداد اون روزی که برگشتی و منو بردی خونه خودم واقعا احساس کردم از یک زندان به اعمال جنسی زوری نجات یافتم
بعدش چی دیگه نیومد سراغت
چند بار اومد ولی با درب بسته روبرو میشد فقط یک بارکه اتفاقی در خونه باز بود و مقصر هم مرد خشکه نون فروش بود که درو نبسته بود اومد داخل واون روز سه ساعت باهام سکس کرد ولی زوری چون باهاش اصلا همکاری نمی کردم و خودش هم ناراحت از این رفتارم بود
داداشت خیلی بیشرف و نامرده واقعا نمیتونم بی تفاوت بمونم باید ازش انتقام بگیرم گریه نکن الهه توم کم مقصر نیستی خیلی دفعات راضی بودی که بهش بدی
میدونم منم از دستش ناراحتم یعنی ازش متنفرم اون نزاشت این ایام زندگی خوب و خوشی داشته باشم نمی بخشم ولی ازت خواهشی دارم
چه خواهشی
به فکر انتقام از بابک نباش وبه دخترمون نگین فکر کن اونو به خدا واگزارکن
آره درست میگی نگین همه چیز منه واسش جون میدم اگه پای دخترم نبود نمی زاشتم نفس بکشه می کشتمش و عین خیالم نبود که یک رئیس بانک زندونی و حتی اعدام میشه اما به یک شکلی ازش انتقام میگیرم حالا بعدا میبینی واما تو الهه هنوز مونده از خیانتت واونم که پنهون ازم می کنی ...بگی
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
اه حامد اصل اعترافاتم همین بود میتونم یک حرفی بزنم و قلبا جوابمو بدی ؟
بگو الهه من که تحملم کوه سنگ شده و اون همه مطالب ویران کننده و سیاه رو ازت شنیدم هیچ نکردم وارووم فقط گوش کردم حالا بدتر از اون دیگه چه چیزی میتونه باشه
حامد جوون منو میبخشی من دوست دارم حامد زندگیم و بچه مون برام از همه چیز و کس مهم تره .
اه الهه تو جای من میبودی میبخشیدی هان؟
ارره حامد گذشت می کردم واقعا میگم
سخته الهه این همه سال زیر داداشت کون می دادی وحتی بعد ازدواجمون فکر نکردی که تو مال شوهرت هستی دوران مجردی هر غلطی کردی میشه توجیهش کرد هرچند اونم برام سخته قبولش کنم ولی تو بعد از عقدمون با میل و اراده و خواسته خودت به بابک نامرد می دادی این منو عذاب میده راستش اونقد دوست دارم که موندم که حرفاتو گوش کنم اما الهه این همه اعترافاتت نیست و بقیه شو میخام بدونم خصوصا ماجرای کورش که اون روز ازش دفاع می کردی
باشه میگم ولی باید قبلش بگی منو بخشیدی میدونم اشتباه کردم در خصوص بابک و باید حداقل بعد از عقدمون بهش نه می گفتم ولی عزیزم بابک هم نامرد و کثافت بود با اون آب قندی که به سوراخم میزد وادارم می کرد کون بدم و من که اهل دوس پسر گرفتن نبودم و چه بهتر از بابک که داداشم بود و راز دار و بعد از عروسی مون میترسیدم کون بهت بدم چون گشادم کرده بود و هر پسر ی حتی تازه کار اونو می فهمید
الهه بهم وقت بده فقط گذشت زمان میتونه آروومم کنه
خب ادامه بده
کورش رو از اول پسر بچه مودب و خوبی میدونستم و همیشه دورادور میدیدم که کسی در غیاب تو مثلا متلک بهم نگه چند بار به همین علت با پسرا هم درگیر میشد و گاه کتک هم می خوردهمیشه میترسیدم متوجه رفت و آمد بابک به خونه مون بشه و اینکه اگه بفهمه آیا به تو میگه و یا من چیکار بکنم تا اینکه یه روز اومدم برم آرایشگاه ....متوجه شدم یه جورایی ازم متنفره و مثل همیشه حمایتم نمی کنه حتی چپ چپ نیگام می کرد باید میفهمیدم که دلیلش نکنه موضوع بابک باشه و صداش کردم و گفتم
کورش چیزی شده چرا مثل سابق نیستی اخمی کرد و گفت لیلا خانم جاش نیست جوابتو بدم برگشتی خونه میام بهت میگم فقط حیفه اقاحامد
دیگه ادامه نداد و من مطمئن شدم که به رفت و آمد بابک پی برده و خلاصه برگشتم دیدم رو پله خونه خودشون نشسته و انتظار منو می کشه درو باز کردم و آمد داخل حیاط
با سردی و خشم خاصی بهم ذل زد وساکت موند
گفتم خب کورش حرفتو بزن چیزی شده
خودت بهتر میدونی
چیو بهترمیدونم کورش....در واقع خودمو به کوچه علی چپ زده بودم
حیف آقا حامد که با اون همه مردونگی و کمالات اونوقت
اونوقت چی کورش داری عصبیم می کنی واه حرف دلتو بزن
باشه میگم. من میدونم بهش خیانت می کنی به اقاحامد اون مردیکه عوضی کیه میاد و دو سه ساعت هر بار میمونه اونم فقط در اوقاتی که شوهرت نیس
به تو چه کورش اون مردخودیه و شاید داداشم باشه اصلا چرا به تو پسر بچه جواب پس بدم ......کمی تهدیدش کردم تا کوتاه بیاد و شاید بترسه ولی کورش نترسیده بود و گفت
اهان یعنی میگی داداشمه ولی یک بار ندیدم همون داداش خیالات بیاد خونه تون وقتیکه اقاحامد هستن حالا اینو چی میگی
دیگه بحث و جدل با کورش بی فایده بود و برام رام نمیشد کمی بهم هشدار داد که بازم درو برای بابک باز کنم به تو میگه و من راستش قولی بهش دادم چند بار بابک اومدو در زد و من ترسیدم درو باز نکردم در حالیکه تشنه کون دادن بودم اون آب قند مثل خوره مدخل کونمو تحریک می کرد یه روز بابک اومد ودر زد و من رفتم از پشت بوم خوب به کوچه نیگاه کردن و کورش رو ندیدم فرصت خوبی بود برای کون دادن به بابک و اومد منو کرد و رفت نیم ساعت بعدش درو زدند رفتم که دیدم کورش اومده و عصبی و خشمگین و اومد داخل و گفت زدی زیر قولت مجبورم همه چیو به اقادحامد بگم دستشو گرفتم وگفتم هیچ مدرکی نداریم عمرا حامد حرفاتو باور نمی کنه ...رفت بیرون و گفت ولی بهش میگم باور می کنه.تا اینکه چند روزی گذشت و من تغییری در رفتارت نمی دیدم و فهمیدم لابد کورش خواسته منو بترسونه وچیزی بهت نگفته در حالیکه من اشتباه تصور می کردم و نگو کورش موبایل ازت گرفته که ازم مدرک بگیره و اون روز کذایی بابک باز اومد و من احمق بازم درو براش باز کروم و اون روز هم مثل همیشه منو ترتیب داد و رفت بلافاصله کورش،اومد و گفت ازت دیگه مدرک دارم و همین برای آقا حامد کافیه و رفت و من موندم کوهی از نگرانی و تشویش خاطر وبه شدت اون روز میترسیدم لحظه ای که برگردی خونه و منو بزنی و از خونه بیرونم کنی ولی اون روز تو برگشتی نرمال وومثلرهمیشه مهربان و خندان و من فکر کردم باز کورش بهم یک دستی زده و فقط منو ترسونده اون لحظه به خودم قول دادم مدتی به بابک محل نزارم بهش ندم تا این قضیه کورش حل بشه در این میون اون ایام تو درگیر بازرسی شعبه بودی و دیرتر به خونه میومدی همون ایام هم بابک فهمیده بود که غروب به خونه برمی گردی عصر یک روز اومد واون روز اولین بار منو از کوس گایید موضوع خواستگاری همون دختری که می خواستیم واسش عقد کنیم و اون حرفای زشت روکه از بابک شنیدم و باهاش بعد از سکس کات کردم و بهش گفتم دیگه حق نداری اینجا بیای آخه خیلی سنگین بود که راحت بهم می گفت الهه با بودن تو دیگه مگه دیونه ام زن بگیرم و الکی پول خرج کنم تو که دم دست هستی هم از کوس و هم از کون هر وقت عشق کنم میام می کنمت
بابک که رفت دیگه خیالم از بابتش راحت شد ولی کورش بعد از نیم ساعت اومد و گفت ازتون عکس گرفتم اونم از پشت بوم تا دیگه خیال نکنی الکی میگم و ازگوشی که تو بهش داده بودی یک عکس نشونم داد و فوری رفت با رفتنش واقعا ترس و نگرانی شدیدی بهم دست داد نمیدونستم چیکار کنم تصمیم گرفتن برم بیرون و بلکه کورش رو ببینم و جوری راضیش کنم و رفتم بیرون وکاش نمی‌رفتم چون سر خیابون کورش ایستاده بود که تو رو ببینه رفتم باهاش جر و بحثم شد و در نهایت قبول کرد فعلا ساکت بمونه
اه حامد هر پسری جای کورش می‌بود از این فرصت و اتوی که دستش بود سواستفاده می کرد و لی کورش اهل این نامردی نبود تا اینکه اون روز لعنتی فرا رسید همون روزی که تو برگشتی و خونه بهم ریخته بود و من در حموم گریه می کردم
     
  
زن

 
اون روز با خیال راحت داشتم خونه رو مرتب و تمیز می کردم چون کورش رو بالاخره با چرب زبانی و خواهش، راضی کرده بودم که ساکت بمونه و در قبالش منم کار اشتباه نکنم و باید اعتراف کنم تصمیم راسخ گرفته بودم که رو قولی که به کورش داده بودم ..بمونم ساعت از ده گذشته بود و من نگین رو در اتاقش خوابونده بودم که یهو صدای رنگ خونه به گوشم خورد به هوای اینکه بابک هست جواب ندادم ولی شک برم داشت نکنه کورش باشه لذا فوری تلفن خونه بابامو گرفتم و فهمیدم بابک در خونه و بیرون نیومده
تصمیم گرفتم بدم درو باز کنم چون میترسیدم کورش اومده و چون جوابشو ندادم ممکنه رو قولش بزنه و بیاد به تو بگه ....درو که باز کردم یهو کورش اومد داخل و به دنبالش دو پسر دیگه فوری داخل حیاط شدند و تا اومدم فریاد بزنم یکیشون دهنمو با دستاش محکم گرفت و نفر دیگه کشون کشون منو به داخل خونه بزور بردند کورش سرو وضع تمیزی نداشت پیدا بود کتک خورده بود اومدندرداخل و فقط اولین جمله ای که گفتم ازشون خواهش کردم کاری نکنن نگین بیدار بشه وقتیکه فهمیدن انگار امتیاز خوبی دستشون داده بودم چون یکیشون که اسمش حسام بود گفت
اوخ چه بهتر پس خوشکل خانم آرووم و مثل یک جنده خوب بدونه سرو صدا لخت شو تا زودتر ترتیبت بدیم من مقاومت کردم و ابتدا لخت نشدم بیشتر نگران نگین بودم پسر دیگه که عباس صداش میزد به کورش دستور داد که لختم کنه کورش،التماس می کرد به من کاری نداشته باشن ولی عباس چاقویی از جیبش بیرون آورد و تهدیدش کردبیچاره کورش حتی در اون لحظه هم خودشو داشت قربانی می کرد و ازشون می خاست به جای من با اون سکس کنن ودر واقع حاضر شد به‌خاطر امنیت و دفاع از من بهشون کون بده و همین کار زشت جلو من با کورش کردند و دو نفری به نوبت کورش رو ترتیب دادند در حین این تجاوز شنیع بزور ازم خواستن کورش رو براشون نگه دارم که بهتر کونشو بکنن کورش گریه می کرد و بهم گفت همون وقتیکه داشتیم با هم جر وبحث می کردیم عباس و حسام به همون مشکوک شده بودند و بعد از رفتن شما اومدند دنبالم ولی من فرار کردم روز بعد که اومدم بیرون درست جلو خونه بابام منو اسیر کردند اون لحظه هیچ کسی در کوچه نبود وگوشیو از جیبم گرفتن و فیلم و عکس شما رو که دیدند فوری تهدیدم کردند که بیان سراغ شما ....عباس و حسام از عمد می خواستن کل ماجرا رو از زبان کورش بهم حالی کنن و بعداز تجاوز به کورش سراغ من امدندکورش ازم دفاع می کرد ولی از پسشون بر نمی اومد
اه حامد کورش از دست وپا افتاده بود و گوشه ای ولو شده بود از اون لحظه این دو نامرد به من هجوم آوردند همینو فقط بگم از جلو و عقب بهم تجاوز می کردند و از دهن سرویس و زورکی براشون ساک میزدم دربهم می گفتن شوهر عوضیت یک بار مانع گاییدن کورش شد و ما ازش کینه داریم و امروز حسابمون با شوهرت تسویه شد بعد از یک راند تجاوز در انواع مدل ها ابشونو در کون و کوسم ریختن و بدتر از همه بعدش اه نگم
بگو لعنتی باید بگی
باشه چشم حامد میگم مجبورم کردند واسه کورش ساک بزنم و
براش زدی هان الهه
ارره حامدواقعا در شرایطی نبودم مقاومت کنم
وکورش رو مجبور کردند از کون منو بکنه بیچاره اصلا نمی خواست ولی دو نفری بزور کورش رو آوردند و یکیشون یعنی حسام منو
گرفت و عباس هم کورش رو آورد روم سوار کرد و با دستای کثفیش کیر کورش رو در کونم جا داد و
و ادامش لعنتی کورش رو کونت تلمبه هم زد ؟
ارره ابتدا عباس به کمرش میزد و بعدش انگار کورش خودش همراهی می کرد و دیگه عباس ولش کرد و کورش هم کونمو بر خلاف خواسته اش گایید به جوون نگین نمی خواستم این ماجرا رو بهت بگم ولی خودت اصرار کردی
بعدش چی شد ؟
بعدش دو تایی منو بردند حموم و اونجاهم یک راند دیگه منو کردند و بعدش رفتند و کورش هم بدونه اینکه ازم خداحافظی کنه رفت انگار خجالت می کشید از اون روز دیگه کورش رو ندیدم تا اون روز که تو اوردین حیاط خونه با بینی خون الود
با شنیدن این ماجرا فوری الهه رو آوردم خونه و بلافاصله سراغ حسام و عباس رفتم وقتیکه صاحب دکه سر خیابون بهم گفت که دو روزی میشه رفتن جنوب واسه کار در بندر فهمیدم فعلا اون نامرد های کثافت و عوضی قصر در رفتن ..ولی بالاخره باز گشتی در کار هست و بر خواهند گشت اگه میبودن قطعا دستم به خون آلوده میشد ولی انگار خدا نمیخاد
     
  
زن

 
الهه به شرایط عادی برگشته بودو وجود نازنین نگین هم کمک می کردکه روابط من و الهه بهتر ک بیشتر شکل بگیرد با اصرار و خواهش التماس خیلی زیاد الهه فعلا کاری به بابک بی شرف نداشتم ولی کلا رفتن به خونه باباشو قدغن کرده بودم و الهه هم واقعا بهم محبت می کرد و باوجود این همه خیانت هنوز دوسش داشتم در سکس هم کونشو می کردم ولی هر بار که یکس آمال باهاش می کردم یاد کون هایی می‌افتادم که به بابک می داد و سخت بهم می‌ریختم ولی باسن خوش قواره و زیبای الهه وادارم می کرد باز از کون بکنمش هنوز از عباس و حسام خبری نداشتم فکر کنم بهش رسونده بودند که در پی شون هستم و الهه با گوشه و کنایه خاص زنونه اش ازم می خواست بابک رو ببخشم ولی قبول کردنش خیلی سخت بود کورش هم تقریبا خونه نشین شده بود و با وجودی که زورکی کون الهه رو گاییده بود دلم به حالش می سوخت و مقصر ش نمی دونستم اما از کون دادن زنم اون هم به فرم زورکی حس عجیب و ناجوری بهم دست می دادو فکرش بیشتر از سکس های بابک و حتی عباس و حسام با زنم عذابم می داد و دلیلی واسش پیدا نمی کردم لامصب کورش هم خودشو نشون نمی داد گاها که الهه رو با تاخیر چند روزه از کون می کردم قبل از گاییدنش از خارش کونش می گفت و آب قندی که بابک به کونش میزد رو دلیل میاورد ومن هنوز این مو ضوع رو راستش قبول نداشتم یه روز وقت برگشتن به خونه کورش رو بالاخره دیدم شرمسار و ناراحت بهم سلام کرد رفتم گونه شو ماچ کردم و بهش گفتم من ازت ناراحت نیستم و گله ای ندارم و از دلش درآوردنددر حالیکه در درونم هنوز گاییدن کون زنم توسط کورش برام قابل هضم نمیشد ولی بالاخره در کل کورش مقصر نبودو به خاطر دفاع از ناموسم حتی کونسو به گا داده بود و از اون روز به بعد کورش روحیه
خوبی گرفته بود و مطابق روال قبل به کوچه میومد و ارتباط با بیرون از خونه رو فعال کرده بود یه روز که به خونه زنگ زدم واسه اینکه به الهه بگم دیرتر کار بانک تموم میشه متوجه صدای کورش از تلفن شدم
یعنی چه کورش چرا صداش از تلفن میومد شک و گمان برم داشت و تصمیم گرفتم همون لحظه سرزده به خونه برم
به خونه رسیدم و با احتیاط و آهسته وارد حیاط خونه ام و سپس داخل پذیرایی شدم صدا از اتاق خواب میومد اه خدای من
دیگه قدرت و توان تحمل خیانت الهه رو ندارم کمک کن بار خدایا
آرووم رفتم و در اتاق خوابو باز کردم
صحنه ای دیدم که نباید میدیدم و برام دیدنش سخت و دشوار بود
کورش با الهه و در آغوش هم بودند و راز و نیاز می کردند.کیر کورش در دست الهه بود و باهاش بازی می کرد و دست کورش هم در سینه های الهه قرار داشت و اونا رو می چلوندخواستم برم سراغشون ولی به دو دلیل جلو خودمو گرفتم یکیش نگین بود که در اتاق بغلی این ساعت ها معمولا می خوابید و دوم حس کثیفی مانعم میشد و منو میخکوب کرده بود که ببینم چیکار می کنن
الهه آرووم باهاش حرف می‌زد لابد نمیخاست نگین بیدار بشه و کورش هم خنده کنان و آرووم جوابشو می داد یهو کورش نیم خیز شدو سراغ سینه های سفت الهه رفت و با دستاش،و دهنش اونا رو می چلوند و می خورد و می مالوند بد جوری این کارو می کرد به صورتی که الهه جوش آورده بود و آه ناله می کرد و این چنین ازش ندیده بودم واسم اه و ناله کنه ولی واسه کورش سوز ناک می کردو در ادامه سراغ کوس،و کونش رفت و اونا هم حسابی با لباش و دستاش خورد و مالوند وبعدش ۶۹ شدند و کیر کورش در دهان الهه ساک می خورد و سوراخ کون زنم هم با انگشت کورش
دقایق چند الهه بلند شد و روی کیر شق شده کورش سوار شد و مثل یک سوار کار کون و کوسشو به نوبت سوار کیر کورش می کرد در ادامه الهه طاق باز خوابید و کورش لنگاشو بالا زد و بازم به نوبت از کوس، کون با ریتم آرووم بهش تلمبه میزد یهو کورش،گفت دارم خالی میشم الهه بریزم کجات؟
الهه آرووم گفت هر چی عشقت می کشه عزیزم
باشه عشقم میریزم در کون خوشکلت تا بهتر به آب کیرم عادت کنه ...همون لحظه بریدم و عقب عقب اومدم تا به حیاط خونه رسیدم وبه بانک برگشتم در واقع جوابی برای این عقب نشینی و عدم واکنش‌های این خیانت زنم و کورش نداشتم همون لحظه تصمیم گرفتم مهاجرت کنم خیلی ساده نمیشد الهه رو طلاق بدم هنوز دوسش داشتم و از همه مهم تر نگین مادر خودشو می خواست پس باید از شهرم میرفتم تقاضای انتقال کردم و سه ماه طول کشید تا خونه رو فروختم و در طول این سه ماه اصلا به روی همسرم نیاوردم که باز بهم خیانت کردی،اونم با کورش واینکه چگونه و چرا نطفه خیانت و رابط الهه و کورش شکل گرفت بماند
     
  
مرد

 
جالب وغیرقابل پیش بینی ؛ عالیه
معیادگاه ما انسان و آبادی !

تاریخ آینده میدان آزادی ...

جانی & واکر
     
  
مرد

 
داستان خوبی بود
     
  
زن

 
زندگی بعد از خیانت
به شهر غریب اومده بودم به امید اینکه فراموش کنم آنچه که از خیانت های همسرم الهه فهمیده بودم اما آیا ممکن میشد نه نه ممکن نبود واقعا نمیشد خیانت های الهه رو از مغزم پاک کنم اومدن به این شهر غریب برای من از هر لحاظ باخت بود در شهرم رئیس شعبه بودم چون خود خواسته درخواست انتقال داده بودم با تنزل پست اومده بودم این شهر ..و کارمند شده بودم و سوا از اینکه از دوست و رفیق و فامیل وخونه بابام دور شده بودم احساس غربت عذابم میداد وفقط تنها نکته مثبت این بود که حداقل خیالم راحت از زنم که از بابک و کسایی که باهاش ارتباط داشتند دور کرده بودم حتی از کورش افسوس روزهایی را میخوردم که همسرم رو یک زن پاک و عفیف میدونستم و اون سال‌های شیرین اوایل ازدواجمون واقعا خوشبخت وشاد بودم از کورش گفتم لابد دوستان و خوانندگان محترم به من میگید نه به اون همه تعصب وغیرت که ادعاشو می کردی و نه به اون روزی که خیانت و سکس کورش،و الهه رو در اتاق خواب خودت دیدی و هیچ غلطی نکردی وایسادی و نگاه کردی زنت گاییده شد ...بله بهتون حق میدم....خودمم ازاینکه اون روز لعنتی
غیرتی نشدم متعجب و شرمسار از خودم هستم گاها که فکرشو می کنم برای خودم توجیهش می کنم که کورش قربانی این جریانات بوده و بس و حالا چرا ..چون اولا اگه منو مطلع نمی کرد شاید تا آخر عمرم نمی فهمیدم بابک با زنم رابطه جنسی دارندوتعصب واحترام و عزتی که به من قائل بود واقعا قابل تحسین بود و من عین داداش کوچکم حسابش می کردم وچه بسا بی کس وکار می‌بود به پسر خونده خودم قبولش می کردم پس در قلبم تعلق خاطر داشت و اون روز کذایی واقعا توان ابراز غیرت و تعصب ازم سلب شده بود قطعا اگه هر پسری جای کورش می‌بود خونشو می‌ریختم زندگیم ساکت و دور از هیجان ورفتار سرد وتقریبا بیرونی با الهه داشتم هرشب میکردمش خصوصا از کون که خارش کونشو رفع کنم که یه وقت هوس دادن کونش به غریبه نشه باید اعتراف کنم لحظه گاییدن کون الهه یاد کون دادن های بی شمارش به بابک بیشرف و عباس و حسام میشدم و با حال خراب و ناراحتی وعصبانیت کونشو می کردم و خود الهه هم میدونست و هیچی نمی گفت و تنها اه و ناله می کرد ولی بازم میگم از عشق بازی کورش و زنم حس بدی نمی کردم وگاها احمقانه هم فکر می کردم کاش کاش خیانت زنم فقط با کورش خلاصه میشد نه هرکس و ناکسی
یک سال و چند روزی از مهاجرتم می گذشت و این مدت چند بار بابا و مادر زنم ازم می خواستن الهه رو چند روزی بفرستم ولی به بهونه ای ردش می کردم و گاها هم خودمم حالم گرفته می‌شد که چرا زنم کاری کرده که مجبور بشم مانع دیدن دخترشون بشم الهه هم از این موضوع شاد نبود،ورنج می کشید اما بروز نمی داد کلا الهه. را با خودم بیرون وتو شهر می بردم و تنها اجازه بیرون رفتن نداشت وابن باعث شده بود عصبی و زود رنج و خود خودی کنه بعد از
مدتی تصمیم گرفتم بهش آزادی عمل بدم تا بلکه روحیه بگیره
و یه شب بعد از گاییدن کوس و کونش تصمیم گرفتم امتحانش کنم وبهش گفتم
الهه از فردا اگه دوس داشتی میتونی خودت بازار و خیابون بری
یهو برق شادی در چشاش و صورتش نقش گرفت و گفت
حامد جدی میگی یعنی دیگه میشه خودم تنهایی برم بیرون
آره الهه نگین که مهد کودک هست و اون ساعت میتونی بری
الهه خوشحال شده بود و یک هفته بعدش رفتم دیدن نوید
پسری که مدتی بود اتفاقی در پارک باهاش آشنا شده بودم ونویدخوش تیپ و دختر باز و زبان و جذبه عجیبی داشت و اراده می کرد هر دختری رو تور می کرد ولی پسر خوب وبامرامی بود وبه شدت به زن متاهل کراش داشت و این فرصتی بود که نوید رو سر راه الهه قرار بدم تا ببینم نتیجه چه خواهد شد خوبی این قضیه این بود که نوید خیال می کرد مجردم و متاهل نیستم یه روز به نوید گفتم
دوست من میدونم خیلی به زنای متاهل علاقه داری میخام یویو بهت معرفی کنم که تورش کنی من که خیلی وقته تلاش کردم جورش کنم ولی راه بهم نمیده خیلی دوس دارم بکنمش اما قسمت من نیس انگار شاید تو بتونی واسه خودت تورش کنی،واگه هم میسر شد واجازه دادی دوتایی اونو می کنیم چی میگی موافقی نوید؟
آره حامد چرا موافق نباشم فقط آدرس و مسیر اومدنشو بهم بده جورش می کنم بعد از اینکه کردمش راضیش می کنم دو تایی سوارش بشیم
روز بعد که ساعت مهد کودک نگین بود آدرس مهد ومشخصات الهه رو به نوید دادم و منتظر خبر نوید شدم
غروب بهم زنگ زد ونوید گفت
دمت گرم حامد عجب مالیه این زن ..همون مدلیه که سالها دوس دارم تورش کنم خیلی خوش اندامه وکون خوشکلی داره
با برگشتن الهه نشد ادامه بدم و تلفنو قطع کردم راستش تحمل نداشتم و بی صبرانه میخواستم ادامه حرفای نوید رو بدونم و همون لحظه رفتم سراغ نوید و تا منو دید اومد زد به پشتم به علامت تایید اونیکه بهش معرفی کرده بودم و ادامه داد
به جون خودم این خانمه کردنییه و جونومیده فقط از کون بکنیش چندبار کنارش رفتم و بهش شماره دادم و از زیبایش گفتم ولی فقط تبسم میزد
خب نوید این تبسم معناش چیه از دیدگاه تو؟
خب راستش زوده قضاوت کنی باید چند بار دنبالش کنم و شایدم باهام تماس گرفت وقتیکه رفت یک بستتی فروشی و لیس میزد به بستنی خوب نگاش کردم شباهتش به ترکیبی از روشنک عامیانه و نسرین مقانلو میخوره انگار این دو تا هنرپیشه روبه هم قاتی کنی و معجونی بشه مثل این خانمه خلاصه حامد هر جور شده میخام تورش کنم
اون شب خوب به الهه نیگاه کردم واقعا نوید راست می‌گفت الهه به این دو سلبریتی شبیهه با این تفاوت که اندکی از پایین تنه گوشت دار تره ...اون شب حس تازه و هوس انگیزی در درونم شکل گرفته بود حرفای نوید شهوتیم کرده بود و نزدیک به یک ساعت الهه رو از جلو وعقب حسابی،گاییدم خود الهه متعجب بود چون از روزیکه به این شهر اومده بودیم این شکلی و با تایم بالا اونو نگاییده بودم خیلی بهم چسپید بعد از مدتها از زنم کام گرفته بودم
دوروزبعد باز الهه به خیابون رفت وبی صبرانه منتظر تماس نوید بودم ولی نوید زنگ نزد روز بعد به بهونه خرید ادوکلن مردونه باز الهه رو روانه خیابون کردم ولی خودم دنبالش افتادم سوار تاکسی شد و من فوری پراید شخصی گرفتم و دنبالش رفتم سر یک چهار راهپیاده شد همون ایستگاهی که نوید اکثرا بود ضربان قلبم تند تند میزد و مضطرب و نگران و هیجان زده می خواستم بدونم چه خواهد شد..الهه به سمت پاساژ میرفت و یهو نوید رو دیدم که پشت سرش و به فاصله دو متر ازش فاصله گرفته بود و سرعتشو بیشتر کرد و کنارش راه می‌رفت حالا انگار باهم راه میرفتن و منم فاصله ام ده متری میشد نوید واسه الهه زبون میرخت و حرف می‌زد و الهه ظاهرا حرفی نمیزد وحس می کردم زنم مایل به هم قدمی با نوید هست چون یک ریتم راه می‌رفت داخل پاساژ شدند و به طرف یک مغازه عطر فروشی رفتن ابتدا پشت ویترین ایستادند و نوید همچنان براش مزه می‌ریخت یهو الهه داخل مغازه شد و کمتر از یک دقیقه بعد نوید هم داخل مغازه شد باید در محلی قرار میگرفتم که حداقل فضای داخل مغازه رو ببینم به اطرافم فوری نگاه کردم روبروی اونجا و پشت یک تابلو آگهی جای خوبی بود و اونجا مستقر شدم
نوید با صاحب مغازه خودمونی حرف می‌زد انگار باهم رفیق بودند این نوید چه جونوریه واسه خودش
الهه هم با فاصله کمی از نوید ایستاده بود بعد از لحظاتی چند الهه هم با هردوشون هم کلام شده بود حس عجیب گرفته بودم کاش نامرئی میشدم و میرفتم ا ونجا و بشنوم چیا میگن الهه گاها می خندیدند تا ادکلن رو میز بود و الهه به یکیش اشاره کرد و نوید دستش گرفت چند پیف به الهه پاشوند وفوری قبل از الهه حسابش کردودیدم دو ادکلن در جعبه گزاشت و به الهه داد و بعدش دقایقی گرم صحبت شدند خیلی عصبی و هیجان زده شده بودم از فرط خشمم و شرایط بدی که داشتم ادرار و رفع حاجت بهم دست داده بود بخشکی شانس بد من
تف به این شانس
ناچار شدم صحنه رو ترک کنم و به دستشویی پاساژ برم تا برگشتم دیدم الهه و نوید رفته بودند و نکته جالب ووحشتناک قضیه این بود که مغازه عطر فروشی هم بسته شده بود اونم در اوج شلوغی پاساژیعنی این چه معنی میده؟
حدس و گمان میگه الهه رو تور کردن ومیبرن که ترتیبش بدن
اومدم سر خیابون این ور اون ور رو دید زدم اثری از الهه و اونا نبودفقط باید صبوری به خرج می دادم که نوید رو ببینم وبهم بگه چیکار کرده
دعا می کردم که الهه از این آزمایش سربلند بیرون بیاد
     
  

 
بقیه داستان کی می گویی جالب
Nkl78
     
  
صفحه  صفحه 2 از 6:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خیانت همسرم باعث شد مهاجرت کنم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA