انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 6 از 6:  « پیشین  1  2  3  4  5  6

خیانت همسرم باعث شد مهاجرت کنم


مرد

 
شده ۲ ماه یک قسمت میزاری اصل داستان فراموش شد
     
  
زن

 
شنیدن حرفای نیش دار الهه مثل پتک برسرم احساس می‌شد ازاین بدتر مگر میشد برسرم بیاد زنم جنده شده بود وکسی که اونو می گایید منو کاملا شناخته بود و بهم مثل یک کوس کش و کاکولد و هرچی که مثالش میزنین نگاه می کرد و از همه فاجعه تر از کون توسط رفیق نارفیقش بهم تجاوز شده بود و فیلمش هم در گوشی شون بود و من نمی تونستم کاری و مقابله ای بکنم چون از ابرو و حیثیت خودم میترسیدم و اگه همکارام و محیط کارم و زنم می فهمیدند که کون دادم براستی ...دیگر مرگ فقط راه نجاتم میشد وزندگی برام هیچ و هیچ میشد و این نقطه ضعف من بود که نوید روش تمرکز داشت الهه در آشپز خونه مشغول تدارک شام بود و برخلاف من که ناراحت و پژمرده بودم ...داشت زیر لب آواز میخوند و با کمر و کونش گاها قر میداد ...عین خیالش نبود که شوهر بدبختش چی میکشه رونای سفید و یک دست و کشیده و کون خوشکلش براستی چشم نواز بود و اما من هیچ حسی نداشتم و اگر در شرایط نرمالی میبودم قطعا میرفتم سراغش و دامن کوتاه شو بالا می دادم و از لای شورت سفیدش خشکه و یک ضرب کیرمو تا ته در کونش فرو می کردم وتا ابمو نمی آوردم ولش نمی کردم ...زنیکه فاحشه...اما ته دل هنوز عاشقش بودم ...الهه بدونه اینکه با من هماهنگ کنه تدارک شام رو دیده بود واسه مهمونی که قرا.ر بود بیاد ...اونم بکنش و کسی که بارها ترتیبش داده بود ... نوید بیشرف ...یعنی تا این حد من بی ارزش شده بودم ...نگین در اتاقش بیدار شده بود و آب میخواست الهه گفت بلند شو حامد براش آب ببر ...گفتم خودت ببر من نشستم حال ندارم ...گفت واه حامد باباشی و من دستم بنده نمی بینی درگیر تهیه غذا هستم ...مهمون داریم ...
گفتم گور بابای مهمونت و جد و اباش ...چرا با من هماهنگ نکردی اصلا مگه قرار بود شام بیاد کوفت کنه
گفت عزیزم خب اومد که اومد اگه نیومد خودمون میخوریم مگه ما آدم نیستیم ...خب دوست و رفیق خودته و من به خاطر تو تدارک دیدم .
میخواستم بهش بگم ...آره جون خودت و اون نوید بیشرفی که بهش دادی ...ته دلت واسه بکنت بهترین شامو درست کردی که نیرو و قوت بگیره بهتر بکنتت...اما نگین آب می خواست و وقتش نبود بهش بگم فقط حین بردن لیوان آب از لجم دسته قاشق رو
به چاک کونش به شدت فرو کردم جوری که فریاد ش بلند شد و به اخ اخ افتاد ...اخ اخ خیلی بدی حامد ...بجای اینکه کیرتو به کار بندازی با قاشق به کونم میزنی واقعا که خیلی ...دیگه ادامه نداد چون نگین اومده بود
ساعت نزدیک ۹ شده بود اما خوشبختانه خبری از نوید نشده بود دوس داشتم خبر مرگشو واسم می‌آوردند الهه با بلوز لیمویی کوتاه و مدلی که نیمه سینه های بلورین ش بیرون بود و همون دامن کوتاهش ...براستی زیباتر و دل‌انگیز تر در انتظار مهمون بود سفره رو کف اتاق پهن کرده بود وقتی می نشست از بس دامنش کوتاه بود کاملاشورتش معلوم میشد ...تحمل نکردم و بهش دستور دادم غذا رو بخوریم و علیرغم غرولند های الهه غذا رو کشید و خوردیم نزدیک ساعت ده شده بود و دیگه داشت خیالم راحت میشد که نوید نمیاد ولی یکباره صدای زنگ آیفون به گوشمون خورد الهه خیز برداشت ...گفتم تو نه ...من خودم جواب میدم ...و نوید بود ...وگفت صاحب خونه مهمون نمیخای منم رفیقت نوید ...خخخخخ
وایسا میام دم در
واه حامد زشته چرا تعارف نمی کنی بیاد داخل ...
به تو مربوط نیس الهه ...میرم پشت در ...باهاش حرف دارم
رفتم درو باز کردم و نزاشتم بیاد تو...
سلام رفیق ...خوبی حامد...خخخخخ
علیک
نمیخای رفیقت رو به خونه ات راه بدی اومدم عیادتت...ببین واست شیرینی و موز کلفت و خوشکل گرفتم باور کن رفتم بهترین قنادی و میوه فروشی...چون برام مهمی رفیق...
ببین نوید حالم بهم میخوره میگی رفیق ...نگو ...تو خیلی نامردی نارفیق ...
ای بابا باشه نمیگم...بزار بیام تو حداقل یک پیاله چای بهم بدین ...مهمون حبیب خداس
تو مهمون نیستی و آدم هم نیستی ...یک شیطان هستی در قالب یک انسان ...
داری حامد عصبیم می کنی ببینم زنت در چه حالیه اونم مثل تو عصبیه ؟...من که مطمئنم خوشحاله از اومدن مهمون و ناراحته از این رفتار تو ...شرط میبندم که اشتباه نمی کنم.
یک باره جوش آوردم و یقه شو گرفتم و به سینه دیوار چسبوندم و با زانوم لگدی به شکمش زدم و بلافاصله گلوشوفشار دادم و آب دهنمو رو صورتش پرت کردم داشت خفه میشد کاش میشد جونشو می گرفتم اما آدمی نبودم کسیو بکشم وولش کردم .
گفت بهتر بود اینکارو موقعی می کردی و منو میزدی که داشتم زنتو در منزلم و جایی که خودت می‌دیدی...از کوس و کون می کردم ...نه الان ...خیلی کوس کشی ...زنت خیلی خوشکله و کردنی خصوصا کوسش...از بس که تو نمی کنیش و تامینش نمی کنی ...
باز جوش آوردم و بهش دو تا سیلی زدم و به دنبالش یک لگد ...رو زمین افتاد وجعبه شیرینی و نایلون موزش هم افتاد و فوری با جفت پاهام رو شیرینی و موزش فرود اومدم و لهشون کردم ...
بیا اینم کادوی تو...برو گم شو ...یک بار دیگه بیای اینجا...اونوقت جونتو
میگیرم
خنده تلخی کرد و از گوشه لباش خون میومد کاش بیشتر میزدمش خوشبختانه کوچه مون خلوت بو. و همسایه ها متوجه این جدال نشده بودند
ازش دور شدم که داخل خونه بشم که گفت . هی. رفیق خخخخ
خوب گوش کن
تو نمی تونی زنتو راضی کنی،و در واقع خوب نمی کنیش و اون کردن و کیر تو رو دوس نداره و من بخوبی میتونم اونیکه الهه میخاد رو بهش بدم ...کیر من زنتو به نهایت شهوت و هوسش میرسونه ...و تو این هنر رو اصلا نداری و خودتم میدونی ...الهه چه گناهی کرده که گیر تو بی هنر و بی شرف افتاده بزار خوش باشه و توم اگه دوسش داری بی خیال همچنان بمون ...اینارو نمی خواستم بگم اما مجبورم کردی ...من امشب قصد بدی نداشتم و فقط اومده بودم عیادت و دیدن تو ...باور کن به خیالت من اومده بودم که زنتو تو خونه ات بکنم ...نه ...نه
ولی الهه قطعا میدونم منتظر اومدن من بود و سکسی ترین لباسشو هم پوشیده بود که از من استقبال کنه ...چون عاشق سکس با منه و ارزوشه حتی در اتاق خوابش و کنار تو و دخترتون با کیرم ...ارضاش کنم
دیگه داشت خونمو به جوش می‌آورد اگه دردسترسم می‌بود قطعا جونشو می گرفتم اما ازم دور شده بود و تنها دو سنگ بلند کردم و براش پرت کردم وفرار کرد
برگشتم داخل خونه
الهه منو که دید کمی ترسیده بود و گفت ...چی شد چرا مهمونت رفت
با عصبانیت گفتم
چیه ...دوس داشتی با احترام دعوتش میکردم بیاد تو که تو با این مدل لباسی که تنت کردی براش قر و نمایش بدی خودتو تو آینه دیدی ...ها...بشینی رو مبل و یا کف اتاق لم بدی قشنگ دم ودستگاه و کوس و سوراخ کونت بیرون میفته و تو که از خداته که اون ببینه و برات راست کنه و لابد بعدش دعوتش کنی اتاق خواب و بهش بدی...
الهه بغض کرده بود و ناراحت ...
و ادامه دادم
از اول زندگی با تو من رعایتت کردم و با وجودیکه در مجردی بارها بارها به داداش بی شرفت کون دادی جوریکه وقتیکه زن من شدی بار اول که کونتو گاییدم گشاد بود و متعجبم کرد و من کوتاه اومدم و گفتم خب بهت زورکی تجاوز کرده و بعدش رابطه عاطفی تو با سینا که خودت گفتی بهش اصلا ندادم اما من الان هم باور نمی کنم که بهش نداده باشی و من چون عاشقت بودم باز،کوتاه اومدم و بعدش ماجرای سکس گروهی کثیفت با
کورش و اون دو تا لات هم محله مون از همون شهری که به اینجا اومدیم و من به خاطر دخترم نگین و اینکه باز بهت فرصت زندگی با من و دخترمون بدم...باز کوتاه اومدم و ناچارا به خاطر اینکه تو و خودم راحت باشیم و از داداشت و سینا و وو دورت کنم به این شهر مهاجرت کردیم ...اما باز خیالم ازت آسوده نبود و حس می کردم قصد خیانت به من داری و اینبود که نوید رو سر راهت قرار دادم که امتحانت کنم ولی کاش نمی کردم چون تو رو در واقع تحویل یک شیطان و نا مرد و بی شرف و حیوون دادم و خودمم هم مقصرم باید زودتر عکس العمل نشون میدادم چون ...دیگه حرفامو قطع کردمو ادامه ندادم چون در راه این امتحان زنم ...کونمو هم ناخواسته به باد داده بودم واینو نمی خواستم به الهه بگم
الهه گریه می کرد و گفت
ارره تو راس میگی اما باید بدونی منم دوست دارم ولی دوس داشتن هم باید دو طرفه باشه و تو منو دوس داری،ولی بلد نیستی منو خوشحال و راُضی کنی دوس داشتن باید کامل باشه و این در هنر و توان تو نیست ...تو منو همیشه محدود می کنی و حس می کنم کنارت یک زندونی هستم و حتی در سکس هم رضایت منو جلب نمی کنی.
گفتی یعنی مرد نیستم و بلد نیستم بکنمت...لابد پدر نگین هم من نیستم
مطمئن بودم که نگین از نطفه من هست ولی باید جوابی برای الهه می‌داشتم
الهه ادامه داد ...نه نگین دختر خودته و نمیگم تو توان جنسیت ضعیفه ...بلکه خوب سکس نمی کنی با من
پس لابد نوید بلده وتو عاشق کردنشی...ها این دلیل خوبی واسه جنده گی تو نیست
من جنده نیستم حامد حرف دهنتو بفهم .اصلا ...ارره ارره من جنده ام ...و نوید منو واقعا به خوشحالی و اوج شادی میکشونه اون بلده با من حین سکس راز،و نیاز بکنه ولی تو اینجور نیستی نوید بلده منو سرحال و به اوج شهوتم برسونه حتی اگه دوسش نداشته باشم ...ا
من عاشق نوید نیستم بلکه عاشق گاییدنش هستم اون خیلی خوب منو می،کنه و حتی اگه حین گاییدنم منو هم کتک بزنه باز ازش لذت میبرم
از شدت خشم فریادی زدم و خواستم بهش حمله کنم و الهه رو بزنم اما نگین مثل یک فرشته نجات وارد اتاق شد و گریه کنان اومد پیشم .و ناچارا دیگه هیچی نگفتیم .و مسئله پسری که الهه دوسش داره و عاشقشه و اینکه این پسر کیه و من می خواستم از زیر زبانش بکشم با ورود نگین بی پاسخ و برام هنوز معما موند صبح روز بعد از خونه به قصد بانک بیرون اومدم گوشیم زنگ خورد ...نوید بود ...بدونه سلام گفت ...برات خبری دارم...هاشم امروز میاد بانک و باهات کار داره خواستم بدونی که یهویی سکته نکنی خخخخخخ...و قطع کرد
نگرانی بهم دست داد ...قطعا اومدنش مایه خوشحالی من نخواهد بودو باید منتظر بمونم که ببینم چه میگه و چه میخاد
     
  

 
منتظر ادامه هستیم
Nkl78
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
شد داستان ترکی اصل داستان فراموش شد آنقدر دیر ادامشو میزاری
     
  
مرد

 
azadmaneshian
لطفا قسمت های بعدی را سریعتر بگذار.. نوشتنت عالیه
f2
     
  
مرد

 
سلام و درود.
داستانت خیلی خوبه و حسابی آدم رو مجذوب فهمیدن ادامه داستان می کنه .
چون خودم متاهل هستم ،گاهی توی تداعی کردن داستان پرمغز از خشم و دلهره شدم ، ممنون از داستان قشنگتون
هرچند داستان‌های دیگه از شما خوندم و دنبال کردم و دستشون داشتم
خدا کنه این داستان رو با سلامتی و نتیجه گیری درست به اتمام برسونید
با سپاس ،ارادتمند، کیانمهر
     
  
زن

 
ازنگاه به هاشم تنفر داشتم ترجیح میدادم به شیطان نگاه کنم ولی به این نامرد نه...ولی ناچار بودم ...چه باید میکردم...
بهش خیره شدم خوشبختانه مشتری نداشتم ...تبسمی کرد و گفت ...میدونم دیدن من برات خوشایند نیست و مزاحم هستم خلاصه میکنم...من یک وام ازت میخام نیومدم باج خواهی کنم ...احتیاج دارم اقساط وامی که واسه همون خونه ای که به نوید اجاره دادم ...عقب افتاده و ندارم تسویه اش کنم ...وامی برام جور کن ...
به فکر فرو رفتم گرفتن وام شرایط خاص داره ولی میتونستم در بانک خودم براش جور ش کنم اما تحمل دیدن این موجود پست فطرت و نامرد در محیط کارم و حتی بیرون هم برام قابل هضم نبود ...لذا بهش گفتم ...الان و فعلا معذورم اعتبار و دستور پرداخت وام نداریم اما تلاش می کنم در بانک دیگه بلکه بتونم واست وامی جور کنم اما قول نمیدم چه بسا نشد
مهم نیس اینجا باشه یا بانک دیگه ولی لازم دارم ...حتما جورش کن ...ازت خوشم میاد میخام بیشتر باهات آشنا بشم ...آها آها... فکر بد نکن نه از اون لحاظ...از شخصیتت خوشم اومده ...ارزش داری باهات دوست بشم ...امروز عصر و یا فردا هر وقت دوس داری یه قرار بزاریم خودمونی تر با هم هم کلام بشیم فردا عصر ساعت چهار در پارک ...میبینمت .ویهو گوشیش زنگ خورد و نوید بود باهاش حرف می‌زد و بهش میگفت کجایی و صدای نوید رو نمی شنیدم اما حرفای هاشم اینبود...آها...میخای بری سرا غش...خخخخخ...بهش زنگ میخای بزنی ...آهان تصمیم گرفتی بر ی سرا غش...نه بابا ...پس هوس کردی ...خوشت باشه ...بای ...و قطع کرد ...
بهم گفت ...نوید بود ...احوالمو می پرسید و سلام رسوند
جوابشو ندادم و هاشم رفت
و من نفس راحتی کشیدم اما نگران شده بودم و تشویش ازآنچه از مکالمات هاشم و نوید شنیده بودم ...حدس ومنطق بهم میگفت نوید در صدد رفتن به خونه ام و گاییدن زنمه ...و قطعا ابتدا هم بهش زنگ میزنه ...فوری شماره الهه رو گرفتم ...زنگ اشغال میخورد به احتمال خیلی زیاد داشتن با هم حرف می‌زدند
معطلی جایز نبود فوری بلند شدم و از،رئیس شعبه مرخصی تا پایان وقت گرفتم ...شخصیت قوی و خوب کاریم در بانک به شکلی،بود که رئیس و همه همکاران بهم احترام میزاشتن خصوصا اینکه قبلا سابقه ریاست شعبه هم داشتم لذا با مرخصی موافقت کرد و بیرون اومدم ...باید تاکسی می گرفتم ترافیک و نبودن ماشین وقتمو می گرفت حتی اسنپ زدم ولی نبود در این لحظات حساس
بالاخره یک تاکسی اومد جلو و کنار راننده یک پیر مرد بود و عقب خالی ...من آدرس دادم و تاکسی ترمز کرد اصلا هواسم به اطرافم نبود ...با من یک خانم محجبه هم سوار شد در حالیکه یک ساک و یک گهواره دستی که یک بچه توش بود و بغل خانم هم یک بچه دیگر ...ناچار ا به خانم کمک کردم و ساک و گهواره رو رو صندلی گزاشتم و ابتدا خانم سوار شد در حالیکه تلاش می کرد چادرش و بچه در بغلش رو خوب نگه داره اون موقع متوجه اندامش شدم...اوفففف چی میدیدم ...یک بلوز سفید زیر چادر با مه مه های تقریبا درشت گرد و نوکای برجسته و کمی خیس و اما از همه قابل توجه تر کون طاقچه ای بزرک و رونای پر گوشت و پرمایه و هوس انگیزش که چشم هر کسیو به خودش جلب می کرد و اگر بدونه چادر این بدن و رو نمایش می،داد یک گروهان رو به دنبال خودش می‌کشوند خصوصا کمرش هم باریک بود
ماشین پراید بود و با توجه به ساک و گهواره بچه اش و اینکه کون طاقچه یش جا برای من تنگ شده بود اما من عجله داشتم و راننده هم طمع کار ومی خواست با کرایه سه نفر حرکت کنه و پس من کنار خانم به سختی سوار شدم کاملابهم چسپیده بودیم ...بچه ها دو قلو بودند و همون ابتدا هر دوشون به گریه افتادند ...خانم ناچارا چادرشو از جلو باز کرد و مجبور شد دکمه بلوزشو باز کنه و پستان راستشو تا نصف بیرون انداخت و به دهن بچه اش داد ...یک مه مه خیلی سفید و سفت با نوک نارنجیش میدیدم خیلی دیدنی و هوس انگیز ...بچه دیگر به شدت گریه می کرد و خانم تلاش می کرد آرومش کنه و گاها ناچار میشد لنگ راست باسنشو اجبارا بلند کنه که کنترل بچه بغلش و بچه داخل گهواره رو داشته باشه و این حرکت در نهایت به نفع و خواسته من پیش می‌رفت چون زیر رون راستش رو رون من میفتاد و چون سنگین و کونش پهن بود بهتر روی من سوار میشد ...کیرم کاملا راست شده بود و هر لحظه شهوتم بیشتر می‌شد تا حالا چنین تجربه ای رو در عمرم لمس نکرده بودم براستی یک حس تازه و بسیار شیرین رو تجربه می کردم ...خانم خوشکلی خاص خودشو داشت و صورتش سفید و حتی یک لک نداشت ...جالب اینکه این نمایش مورد توجه راننده مسن قرار نگرفته بود چون باپیر مرد کنار دستش اختلاط می کردند خانم بهم گفت
ببخشی آقا جاتون رو تنگ کردیم می بینین که بودن دو بچه شیر خور چه دردسر ی برام آورده
نه خواهرم اصلا اذیت نمیشم راحت باشین اون بچه تو گهواره رو به من بدین بلکه در بغلم آروم بشه ...
نه آقا مزاحمتون میشه
تعارف نکنید خانم... من متاهلم و خودم یک دختر کوچک دارم بلدم اروومش کنم و بالاخره بیشتر لنگ پاشو بالا داد که بچه رو بلند کنه و بهم بده و همین کارش باعث شد من بیشتر و بهتر خودمو جا بدم و رون راستش و چاک کونش رو پای چپم کاملا قرار گرفت و حالا بهتر و خوشکل تر حال می کردم کیرم حتی از لای شورت گشادم به گمونم بیرون اومده بود و قشنگ به رونش و چاک کونش میخورد و گاها حتی یه نبض و تکونی بهش میزد از نگاهش می‌دونستم از این کارم حال می کنه
گفت بهتون نمیاد زن و بچه داشته باشی
گفتم شمام بهت نمیاد دو بچه و شوهر داشته باشی ماشالله خیلی ... ترسیدم بگم خوشکلی ...یهویی ناراحت بشه وجبهه بگیره
گفت اتفاقاخیلیا بهم میگن...ولی خب ...قسمت شد و من شوهر دارم
میخاستم بگم خوش به حال شوهرت که این کون و دستگاه رو می کنه .در حالیکه زن خودمم هم خوشکلی خودشو و چه بسا بیشتر ازاین خانم رو داره اما ...این خانم برای من جذابیت خاص خودشو داشت و بهم حس وحال تازه و بسیار شیرینی داده بود
دوس داشتم مه مه هاشو می گرفتم و خودم کمک می کردم بچه هاش از شیرش سیر بشن بچه در بغلم آرووم گرفته بود و خوشبختانه ترافیک هم بود و در این لحظات حتی نوید و الهه رو هم بی خیال شده بودم اصلا نمی خواستم از این رویای شیرین و اتفاق هوس انگیز بیرون بیام یک کون نرم و بسیار هوس انگیز روی پای چپم و کیرم سوار شده بود و من حتی جرئت کردم پای راستمو هم در این اتفاق شهوت انگیز دخالت بدم و اینک بهتر حال می کردم کیرم جاشو در چاک کونش پیدا کرده بود و همچنان بهش تکون ریز میداد
بچه در بغلش سیر شده بود و اونو گزاشت تو گهواره و بچه دیگه شو از من گرفت و در مه مه دیگه اش گزاشت و دیگر بدونه ملاحظه و اینکه چادرشو از من بگیره سینه هاشو برای من نمایش میداد اما متاسفانه به مقصدش رسیده بود که فاصله ای با خونه خودم نداشت شاید کمتر از ۱۵۰ متر...و تاکسی ایستاد ومن پیاده شدم اما با کیری که از رو شلوارم راست ایستاده بود هر کاری کردم استتارش کنم نمیشد و بی خیالش شدم ...فکر کردم بزار خانمه ببینه و بدونه هنوز واسش راست مونده
خودشو مرتب کرد و پیاده شد و وکمکش کردم و کرایه خودمو و اونو هم حساب کردم و نزاشتم حساب کنه تصمیم گرفتم به بهونه کمک ...باهاش برم و خونه شو یاد بگیرم...افکار شیطانی که تاحالا هیچوقت در زندگیم نداشته بودم حالا در درونم شکل گرفته بود گهواره و ساکشن در دستام گرفتم و باهاش همراه شدم ووارد یک کوچه هشت متری شد و جلو یک خونه ویلایی ایستاد و زنگ زد و یک پیر مرد درو باز کرد و بعد از احوال پرسی و تشکرات زیادش اصرار. بر پرداخت کرایه اش کرد اما من قبول نکردم پیرمرد از قیافه منو می شناخت و میدونست سه کوچه پایین تر زندگی می کنم و گفت یا کرایه رو ازم میگیری یا خودم میارم خونه ات و اونجا بهت میدم و یا عصر امروز بیا فلان آدرس همین نزدیکی و در کافه ای مهمونت کنم که تلافی کمک شما رو به عروسم کرده باشم ...گزینه سومو انتخاب کردم و با پیرمرد قرار گزاشتم
واین ملاقات و آشنایی باعث تحولی در واقع رنسانسی در زندگیم شد ...زندگی سیاهی که خودم درست کرده بودم و در گردابش اسیر شده بودم و سوا از این موضوع حس و حال تازه و خوبی گرفته بودم و شهوت و هوسم دوبل شده بود و به شدت نیاز به تخلیه اش داشتم و از پیرمرد و خانم که اسمش زهرا بود خدا حافظی کردم و دوان دوان به سمت خونه ام اومدم
به خونه رسیدم و آرووم درو باز کردم هنوز کیرم از حال و هوای زهرا بیرون نیومده بود و دخترم نگین در حیاط بازی می کرد و رفتم بوسش کردم ...وداخل هال شدم الهه در دستشویی بود و اومد بیرون منو که دید تعجب کرد رفتم سراغش و تنها فکری که به نظرم رسید اون بود از دخترم نگین دورش کنم و بکنمش اونم به یاد زهرا و بردمش بهار خواب طبقه دوم که دنج بود و صدا به بیرون نمیرسید از گوشه پنجره نگاه به نگین کردم داشت بازیشو می کرد و الهه سوال می کردکه چرا برگشتم وووووولی من بهش جواب ندادم و بلندش کردم و بردمش بهار خواب و رو تخت یک نفره ولش کردم و مثل ندید بدید ها لباساشو وحشیانه کندم جوریکه که شورتش دو تیکه شد و رو صورتش پرت کردم میخواستم تجربه تازه ای از سکسم براش نمایش بدم خودمو لخت کردم کیرم سفت و رگاش حتی بیرون زده بود احساس می کردم کلفت تر شده ...و الهه هم همینو گفت ...واییییییییییی حامد کیرت رگاش معلومه تاحالا اینجوریا ندیده بودمش
فریاد زدم ببین و حالشو ببر ...کیرم تو کون و کوس خودت و هر کی که به من نامردی کرده و می کنه می کنمت و پاره ات می کنم
بهش حمله کردم و موهاشو کشیدم و به کیرم دهنشو نزدیک کردم و یا قدرت تمام کیرمو تو دهنش فرو کردم و گفتم
بخورش فاحشه من،...ببین این کیر خوشمزه اس یا مثل نوید بی ناموس ...
در حالیکه دهنش کفی شده بود ...کیر توووو حامد اوووه جوون کلفت تر شده
داری دروغ میگی فاحشه
نه کیر تو حامد
ای بی شرف جنده باور نمی کنم و باز موهاشو گرفتم و پرتش کردم رو تخت و روش شیرجه رفتم و سینه هاش رو با دهنم و دستام همه جوره فشار دادم و می خوردم و دستام به همه جاش میرفت و ازش نیشگون ریز می گرفتم و مرتب اخ اخ می گفت و اه و ناله می کرد پنج انگشت دست راستمو در کوس کونش تپوندم و به شدت و در حالیکه لباشو وحشیانه می خوردم ...و...بهش تلمبه میزدم و برش گردندم و دمر شد و روش افتادم و موهاشو باز کشیدم و این بار کیرمو بدونه ملاحظه در چاک کونش فشار دادم اتفاقی تو کونش رفت و شمردم ده بار تلمبه زدم و بیرون آوردم و تو کوسش جا دادم و ده بار هم بهش تلمبه کوسی زدم سری بعد بهش گفتم خودت بشمار فاحشه عوضی
و الهه ده بار اول شمرد وکونشو گاییدم و ده بار بعدی نوبت کوسش ...چندین سری دو سوراخه گایدمش از دمر و برش گردوندم جالب شیرین اینکه آبم نمی اومد ازبس حس تازه دگرگونم کرده بود شاید برای خواننده عزیز باور نشدنی باشه ولی واقعیت همین بود
کیرمو تو دهنش باز فرو کردم و پنجاه بار بهش تلمبه زدم و در نمرات ده و بیست وووو بهش فرصت تنفس میدادم از سرو کولش عرق می‌ریخت اما الهه خسته بشو نبودوکم نمی‌آورد واقعا جنده ماهری شده بود
به پشت خوابوندمش و روش افتادم و باز به نوبت و ده تایی کون وکوسشو می گاییدم بدجوری جررش میدادم بالاخره الهه کم آورد و گفت اه بسه کافیه ...پاره ام کردی
.بارها ارضام کردی ...
بهش گفتم نوید این جوری هم گاییدت؟...فاحشه کونی
ها
نه نه حامد این مدل کردنت رو اصلا نوید عمرا نمی تونه ...آفرین شوهرم
داری درو غ میگی جنده کثافت ...پاره ات می کنم کوس، کونتو یکی می کنم
اه اه حامد نه نه ...
الهه به گریه افتاد و منم می کردمش،ولی یهویی گریه شو قطع کرد و دستاشو دور کمرم حلقه کرد و به خودش گرفت و لباشو هم به لبام رسوند در حالیکه همچنان می کردمش و حالا عین دو مار رو هم غلط میزدیم وبا پنجه هام کونشو چنگ میزدم و از لج خیانت هاش لباشو گاز میزدم وگاها با دستم کیرمو هم در کون و کوسش جابجا می کردم و بالاخره ابمو در کوسش از عمد ریختم که ببینم چی میگه ...چون نوید بهش دستور داده بود از کوس بهم نده ...بلند نشدم تا خوب کیرم شل شد و بعدش بلند شدم فوری خواست بلند شه که بره آب منی رو از کوسش تخلیه کنه اما نزاشتم
کجا ...فاحشه ...میدونم میخای آب کیر با ارزشمو از کوست تخلیه کنی،...به گور جد و آبادت میخندی که بزارم آرزوی نوید رو برآورده کنی میدونم میخاد بچه دارت کنه ...ولی خودم بچه دارش می کنم خودشو حامله می کنم
چه حرف مسخره ای گفتم ...اما عقده مو باید خالی می کردم
الهه راضی و خوشحال رو تخت لم داده بود
و گفت عالی بود حامد ...ولی چی شد اینجوری شدی ...چرا زودتر هنرجو به من نشون ندادی ...من این مدلی میخام منو بکنی ...می فهمی حامد
بهش خیره شدم بهش اصلا اعتماد نداشتم و حس می کردم حتی بهتر از این بکنمش باز بهم خیانت می کنه چون عادت کرده
بهش گفتم با کی حرف میزدی گوشیت اشغال بود ولی راستشو بگو
گفت چشم ...چون خوب منو. کردی باید حقیقت بشنوی نوید زنگ زد و میخواست اینجا بیاد ولی من نزاشتم وگفت پس،بیا خونه من ...و من گفتم نمیام و گفت دلم واست تنگ شده و من گفتم به درک ...گفت نمیخای منو...گفتم حوصله ندارم و قطع کردم ...
همین یک ذره حرف زدی اما گوشیت پنج دقیقه اشغال بود
آخه دروی وری ومی گفت و نازم هم می کرد اون خیلی شیطونه و بلده چه جوری یک دخترو منحرف کنه ولی عجب گاییدنی بود خوب منو کردی شوهر جوونم ...
وبه ساعت نگاه کردم یک شده بود ووقت ناهار
و به حموم رفتیم و اونجا زیر دوش باز الهه رو مالوندم و کیرم راست شد و به یاد زهرا و کونش ...باز کون الهه رو ایستاده و زیر دوش گاییدم و بیرون اومدیم و آماده شدم که به دیدن پیرمرد برم شخصیتی که خیلی برام جالب بود و اینکه بشنوم از زندگی زهرا و خودش و تمایل داشتم در واقع بر خلاف مرامم...به زهرا نزدیک بشم و بکنمش هرچند متاهل بود ...چون زهرا منو به هیجان زیادی می کشوند به شکلی که امروز الهه رو واقعا گاییده بودم
     
  
مرد

 
AZADMANESHIAN
با سلام و درود ، چون چند ساله داستانهای شما رو خوندم و دنبال می کنم، از تم این روایتگری شما همخیلی خوشم امده وداستان رو با علاقه دنبال می کنم
دستمریزاد و منتظر ادامه داستان هستیم .
ارادتمند -کیانمهر
     
  
صفحه  صفحه 6 از 6:  « پیشین  1  2  3  4  5  6 
داستان سکسی ایرانی

خیانت همسرم باعث شد مهاجرت کنم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA