انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 1 از 2:  1  2  پسین »

ناگفته های نگین


زن

 
نام داستان:
ناگفته های نگین.
نویسنده:
آزادمنشیان.
ژانر:
داستان سکسی ایرانی.
تعداد قسمتها:
۲۷ قسمت از این داستان آماده ونوشته شده است.
     
  
زن

 
اولین سوالی که بعد از خوندن هر داستان و خاطره ای ذهن یک خواننده رو به خودش مشغول می کنه این است که ایا این داستان واقعیت داره با زائیده ذهن و افکار خاص نویسنده اش هست واینک جدا از واقعیت و یا دروغ این داستان انچه به نظر من حقیر و نویسنده این داستان اهمیت داره که توانسته باشم داستان خوب و با کیفیت و ارزش مندیو ارائه داده باشم تا ارزش وقت و زمان گران بهایی که خواننده من برای خوندنش میزاره رو واقعا داشته باشه .اکثریت داستان ها و رمان های نویسنده های نام اور و مشهور زائیده تخیلات شون هست ولی انچه باقی میمونه ارزش و کیفیت و جذابیت داستان و اثرش خواهد بود پس من بدونه اینکه اصراری بر حقیقت داستان شخصیت نگین داشته باشم شما خواننده عزیز و محترم رو دعوت به خوندنش می کنم امیدوارم ازش خوشتون بیاد و با ارائه نقطه نظرات و حتی انتقاد های بجاتون منو حمایت و تشویق کنید ...مرسی و متشکر
من نگین هستم سومین دختر ته تقاری از یک خانواده هفت نفره در یکی از شهرستان های کم جمعیت استان مرکزی که چون کوچیک ترین بچه پدر ومادرم بودم ناخواسته به من توجه و محبت بیشتری میشد موضوعی که بیشتر از دو برادربزرگترم و مادرم علنا می دیدم و این منو خوشحال می کرد واحساس خوشبختی می کردم ولی من محدود بودم و این خوشبختی ایده ال من ...وکامل و لذت بخش نبود بعد از اینکه وارد دبیرستان شدم بیشتر در کلاف محدودیت و رعایت حجاب و انتخاب دوست خوب و سالم عدم ارتباط با جنس مخالف به نوعی گرفتار وروبرو شده بودم پدرم مرد متعصبی بود و با تربیتی که به پسراش اموخته بود این تعصب خشک رو به برادرام هم انتقال داده بود و هر روز به نوبت با یکیشون به دبیرستان میرفتم و بر می گشتم خواهر های دیگه ام یعنی نگار و نسرین با این شرایط و مقرارت هم کاملا بیگانه نبودند و بهش عادت کرده بودند نسرین که 12 سال از من بزرگتر بود با اولین خواستگار جواب بله رو گفت و به قول خودش می خواست هر چه زودتر از این شرایط و محدودیت خانه پدری رها یی پیدا کند و این ازادی و زندگی جدیدش کاملا مطابق خواسته ها و رویا هایش شد چون شوهرش کارمند وزارت نفت بود وطبق وظایف شعلیش اجبارا به تهران میرفت و این برای خواهرم نسرین کعبه امال و ارزوهاش شده بود و واقعا خوشحال و سرمست لحظه شماری می کرد که هر چه زودتر تهران و پایتخت نشینیو تجربه کنه و لذا بلافاصله بعد از عروسیشون به تهران رفتند و انگار هم پاقدم جمشید شوهر نسرین هم به قول مادرم خوب درومد و بلافاصله خواستگار برای نگار هم اومد و اونم به ارزوش یعنی ازدواج و خانه مستقل و شوهر داشتنش رسید و اینک من مونده بودم با 17 سال سن و با محدویتهای خسته کننده و ازار دهنده ام تا اینکه در یکی از روزهای بهاری و اواخر سال تحصیلیم وبعد از اینکه از دبیرستان به خونه برگشته بودم مادرم صدایم کرد و منو به اتاق خوابش دعوت کرد حدس میزدم باید موضوع مهمی در میان باشه که پدر و مادرم به اتفاق می خواهند با من در میان بزارند و این تا حدودی منو نگران کرده بود فکر می کردم نکنه اشتباهی و کاری ازم سر زده و به گوششون رسیده و اینک منو محاکمه و مواخذه می کنندولی هر چی فکر می کردم خطایی از من سر نزده بود .لذا با هول و هراس جلو پدر و مادرم نشستم و منتظر حرفاشون شدم ...مادرم بهم لبحندی زد و این لبخندش منو ارووم کرد چون خیالم راحت شده بود که موضوع محاکمه و باز خواست من نیست بلکه احتمالا خوشحال کننده و جنبه خوبی دارد مادرم یهم گفت
دخترم نگین .من و پدرت تصمیم گرفتیم تو رو پیش نسرین در تهران بفرستیم .چون شوهرش اقا جمشید دوماد بزرگمون خدمتش به شکلی شده که در ماه 15 روزش در ماموریت جنوب هست و نسرین غریب و تنها در تهران میمونه و با رفتن تو به تهران هم نسرین از تنهایی بیرون میاد و هم تو سال اینده با شرایط و امکانات تحصیلی بهتر تهران میتونی درساتو راحت تر بخونی و من و پدرت از پاکی و نجابت تو اطمینان داریم چون هیچ خطا ورفتار بدی ازت ندیدیم و این تصمیم ماها واقعا سخت بوده و راحت نتونستیم باهاش کنار بیایم ولی امنیت و تنهایی نسرین بیشتر ما رو ناراحت و نگران کرده و لذا ترجیح دادیم تو رو بفرستیم .
با شنیدن این خبر به یک باره خوشجالی و نشاط خوبی در درونم شکل گرفت ولی کم کم در کنار این شادی و نشاطم نگرانی از زندگی در یک کلان شهر و بزرگ منو هم درگیر کرده بود من بعد از اتمام حرفای مادرم فقط یک چشم گفتم و این جواب اوکی من مادرمو شاید نگران و مردد کرده بود ولذا وادار شد که خصوصی بامن حرف بزنه وگفت
دخترم نگین اگه واقعا نگران رفتن به تهران هستی و یا میترسی و یا هر دلیل دیگه .بزور تو رو نمی فرستم مجبورم خودم به جای تو به تهران برم
این حرف مادرم برام سنگین بود چون با رفتن مادرم سازمان و دیسیپلین خونه پدرم بهم میریخت و پدرم تاب و تحمل دوری مادرمو واقعا نداشت با شغل خطرناک و سنگینی که پدرم داشت واقعا حتی جونشم به خطر میفتاد پدرم جوشکار اسکلت ساختمان بود و کافی بود با چند لحظه عدم تمرکز و افکار ناجور از لبه تیر اهن های ارتفاعات بلند بیفته و جونشو به خطر بندازه و لذا من با خوشحالی به مادرم اطمینان دادم که از رفتنم به تهران و زندگی با نسرین کاملا رضایت دارم و بعد از اتمام سال تحصیلم با برادرم و دو ساک بزرگ که حاوی لباسام و وسایل شخصیم بود به تهران راهی شدم .
با اومدن به تهران و به قول معروف انقلاب زندگی شحصی من و به نوعی رنسانس زندگی من استارت خورد
در تاکسی و کنار برادرم و در حالیکه به ساختمون های بلند و رفیع و شلوقی و رفت و امد عابرین نگاه می کردم و لباس و نوع تیپ و موها و ارایش خصوصا خانما و دخترا رو هم میدیدم به خودم فکر می کردم که ایا میتونم با این جو و نوع زندگی کنار بیام ارایش و خنده های مستانه و لوندی های دو نفر از دخترا رو جلو یک پاساژ هم دیدم نوع لباس نامتعارف و بی حجابیشون هر چشمیو به خودش می گرفت حتی از چشمای با حیای برادرم هم دور نموند .
در مقایسه به خودم نگاهی کردم مانتو گشاد و روسری که به سرم زده بودم یه جوری که حتی یک تار از موهام هم بیرون نبود چادرو در کیفم جمع کرده بودم و با اجازه از برادرم و به خاطر گرما موفق شده بودم اجبارا رو سرم نگیرم و این اولین موفقیت من در خلاصی از حجاب و چادرم بود که برادرم چون خیلی منو دوست داشت علیرغم اخلاقیاتش قبول کرده بود بدونه چادر کنارش راه برم .
حس خوبی از بی چادری راه رفتن داشتم برادرم با دیدن دو دختر بی حجاب به من نگاهی کرد و باز حجابمو ورنداز کرد و در نگاهش افتخار و رضایتو می دیدم از اینکه خوشحال بود که خواهر با حیا و با حجاب و سالمی داره و من با تبسمی خاص خوشحالیشو براش تکمیل کردم .این نگاهمون کاملادور از هر گناه و خطایی بود من به برادرام خیلی احترام میزاشتم و بیشتر از من هم اونا بهم محبت می کردند ولی ایا در اینده و در ادامه زندگیم در تهران بزرگ همون نگین با حیا و سالم و با حجاب خواهم موند
     
  
زن

 
قسمت دوم .ناگفته های نگین
نسرین با همان لباس پوشیده همیشگی که در منزل پدریم ازش دیده بودم درب خونه شو به رویمان گشود واحد اپارتمانشون در طبقه سوم یک مجتمع پنج طبقه ده واحدی قرار گرفته بود اپارتمانی تقریبا شیک و دو خوابه که قاعدتا خواهرم یکیشو برای من در نظر گرفته بود.اولین شب اقامتم احساس غریبی و دلتنگی می کردم دوری از پدر و بخصوص مادرم منو تحت تاثیر قرار داده بود اولین بار بود که از محیط خانواده ام دور میشدم اولین شب با حضور فیزیکی برادرم جو و سنگین خونه پدری انگاری به منزل نسرین سرایت کرده بود و نسرین کاملا پوشیده و با وقار رفتار می کرد و بالطبع من هم چنین رفتار می کردم و اصولا عادت به چنین رفتاری داشتم و انتظاری بیشتر ازخودم نداشتم ان شب با وجود اینکه خسته از سفر مینی بوس و سرو صدای تهران شده بودم ولی تا نیمه های شب خوابم نبرد و در افکار و اینده مبهم و غیر قابل پیش بینی که در نهران پیش رویم قرار گرفته بود غرق شده بودم
فردای روز بعد برادرم به شهرستان و خونه پدرم برگشت وبعداز خداحافظی و رفتنش نسرین بلافاصله بازوی منو گرفت و منو به طرف درب حموم برد وبه زیر دوش هولم داد و با همان لباسی که در تنم داشتم به یک باره شیر اب دوش رو برویم باز کرد و با اب سردی که روی سرو بدنم حس کردم ناخوداگاه فریادی سر دادم ...از این کارش متعجب و شوکه شده بودم .
نگین جون نمیشد دیشب به خاطر داداشمون بیارمت حمام ولی الان دیگه خودمونی شدیم و اولین کارت این هست که اب باحال و گوارای تهروون روی اندامت بیاد و تر و تمیزت کنه.
اه خواهر جوون خب می گفتی خودم میودم حمام و لازم نبود هولم بدی خیلی ترسیدم
و ضمنا نزاشتی لخت بشم لباسای تنم خیس خیس شد
قربونت برم نگین فدای سرت به جبران کارم و اینکه ترسیدی خودم زیر دوش لختت می کنم و لیفتم می کشم .خوبه نگین موافقی که؟
در حالیکه من همچنان زیر دوش بودم نسرین خودشو لخت می کرد که به قول خودش منو لخت کنه و لیف بکشه کاری که در گذشته و در ایام قبل از بلوغیتم ...مادرم فقط انجام می داد وبعدها حمام رفتن من کلا انفرادی و تنهایی انجام میشد و نسرین بدونه اینکه اجازه منو بگیره با شورت و سوتین سیاهش روبروم قرار گرفت و با تانی و ارامش خاصی که به خودش گرفته بود دگمه های بلوزمو یک به یک باز کرد و قبل از اینکه از شانه هام بیرون بکشه به برجستگی سینه هام و نوکهای تیزش که ناخوداگاه این چنین شده بود خیره شد سایزی که در اون ایام 70 میشد قیاسش کرد سفت و تازه و دست نخورده و لابد در افکار نسرین چنین تعبیر میشد و نگاه و حالتش برام تازه گی داشت و تا کنون نسرین رو این چنین ندیده بودم سوتینم توری بود و بلوزخیس شده کاملا بهش چسپیده بود
نسرین به چشام خیره شده بود و دو دستم که اویزان و ازاد رها شده بود رو گرفت و با دست های خودش به سینه هام کشوند و روش گرفت و با اندک فشاری که به دو دستاش داد دو دست های منو هم درفشاری که شروع کرده بود به اشتراک دراورد و بدینگونه پستان های من برای اولین بار با چهار دست بطرز خیلی زیبا و لذت بخشی مالونده میشد .احساس تازه و جدید یو در خودم تجربه می کردم برای اولین بار دست های یک شخص دیگه ای رو بر اندامم می گرفتم واین موضوع ساده ای برای من نبود با محدودیت و شرایط خاصی که در خانواده پدریم داشتم و با وجود اینکه 17 سال از سنم می گذشت ولی هیچ کسی منو لمس نکرده بود ودر دبیرستان و از هم کلاسی هایی که با هاشون دوست بودم ازشون در مورد سکس و خود ارضایی مواردی به گوشم می خورد و از اینکه با لذت و اشتهای خاصی ازش تعریف می کردند فقط می شنیدم و با شنیدنش گاها هم خیس شدن چوچوله های کوسمو احساس می کردم ولی حتی جرئت باز گو کردنشو هم به دوستانم در خودم نمی دیدم حجب و حیام در درجه بالایی قرار داشت و خودم ازش خبر نداشتم !؟و تحت تاثیر حرفا و گفتگوها با دوستای دبیرستانیم بعضی از شب ها و در خواب و بیداری انگشت های دستم ناخوداگاه به کوسم میرفت و بلافاصله مالشش می دادم و این کارم در نهایت به خود ارضایی ناخواسته ایی منجر میشد .و اینک خواهر بزرگم نسرین با پستان های سفت و نورسم و با کمک گرفتن از دست های خودم ...بازی زیبایی رو شروع کرده بود .و لحظه به لحظه لذت زاید الوصفیو به من اهدا می کرد پاهام کم کم قدرت نگه داری منو از دست می داد و مجبور شدم به دیوار حمام تکیه بدم و نسرین اینک ابتکار عملو در دست می گرفت .
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
ناگفته های نگین .قسمت سوم
برای اولین بار توسط شخص دیگه ای که خوشبختانه غریبه نبود و خواهرم بزرگم نسرین بود پستان هایم چهار دستی مالونده میشد از این اتفاق دچار هیجان وشهوت بسیار خوبی شده بودم با تکیه به دیوار حمام خودمو نگه داشته بودم ولی واقعا احتیاج داشتم نسرین منو در اغوشش بگیره و با بوسیدن لب ها و گونه هام و نوازش اندامم لذت اوج شهوتمو برای اولین بار بهم تقدیم کنه پلک های چشام رو هم اومده بود و در تلاش بودم بهتر و بیشتر در دنیای شیرین شهوت خودم غرق بشم .
لرزش و تشنج ناشی از نزد یک شدن به ارگاسممو در خودم حس می کردم می خواستم از نسرین خواهش کنم لبامو ببوسه وفقط به سینه هام اکتفا نکنه و دستاشو به تمام اندامم بکشونه ولی زبانم از گفتن حتی یک کلمه قاصر بود و شاید خجالت می کشیدم چون هنوز باورم نمیشد که خواهر بزرگم نسرین با پستان هایم ور میره .
در همین لحظات حساس و شیرینم نسرین بهم گفت
نگین جوون میگم قصد دارم اونجاتو اصلاح کنم میدونی که منظورم کجاته؟
فقط اگه خسته نمیشی همین شکلی زیر دوش وایسا تا من کارمو بکنم
موافقی که؟
اه خدای من می فهمیدم که منظورم موهای کوسمه و چاک کونم و اگه در شرایط عادی و طبیعی چنین کاریو رو از من می خواست قبول نمی کردم و خجالت می کشیدم که کوس و چاک کونمو از نزدیک ببینه و موهاشو اصلاح کنه ولی شهوت زبانمو از گفتن نه و نمیزارم کوتاه کرده بود و از جنبه دیگه هم ارزو داشتم به هرشکلی نقاط حساسمو به هر طریقی لمس کنه و با گفتن کلمه اررره جوابشو دادم
نسرین با ژیلت چاک کونم و اطراف کوسمو بخوبی اصلاح کرد و این اصلاح توام با خود ارضاییم حاصل شد چون همزمان و در حالیکه نسرین حواسش به من نبود با مالوندن سینه هام و نیشگون گرفتن از نوک پستان هایم و با اندک اجتیاطی که خواهرم متوجهم نشه موفق شدم به ارگاسمم برسم و این اتفاق خوب و شیرین خاطره به یاد ماندنی و زیبایی برایم به یادگار گذاشت
بعد از رفتن برادرم متوجه تغییر پوشش و حتی ارایش نسرین شدم انچه که در منزل پدریم و از نسرین قبلا دیده بودم پوشش خوب و مناسب و بدونه ارایش و با رفتار موقرانه اش بود ولی امروز برای اولین بار نسرین رو در یک لباس با تاپ چسپ و تقریبا کوتاه که نیم وجب از کمرش لخت بود و با دامن کوتاه و ارایش خوب و در حالیکه موسیقی تاپ مهیج و رقص اوری در فضای خانه شون پخش میشد ... میدیدم ودر اشپز خانه در تدارک تهیه ناهار بود ولی همچنان من پوشش خوبی داشتم ووقتیکه حتی با پیشنهاد نسرین مواجه شدم که لباس راحت و ازاد تری بپوشم مخالفت کردم چون هنوز برام سخت بود و از همه مهمتر شوهرش هنوز به ماموریت نرفته بود و شخصیت واقعیش برام مشخص و رو نشده بود انچه که قبلا از جمشید شوهر نسرین در چند دیدار و دیدنش دیده بودم رفتار و منش عادی و طبیعی و ادب و نزاکت خوبش بود و این فاکتور های شخصیتیش شاید ناشی از جو سنگین و متعصبانه خانواده پدرم نشاط می گرفت و من هنوز میترسیدم ولی ترس من بیخود بود چون جمشید به من نظر بد نداشت وچشم پاک بود و اینک به پدر و مادرم حق می دادم که در مورد شوهر نسرین نطر و عقیده درستی داشته باشند و من از انچه که در این چند روز ازش میترسیدم خیالم راحت و اسوده شده بود و واقعا جمشید تلاش میکرد من معذب نباشم و از هر لحاظ کاری میکرد مثل برادرام با من رفتار کنه و این منو خوشحال کرده بود
وقت خواب فرا رسیده بود و اون شب من خسته بودم و زود خوابم برد ولی با سرو صدا و شنیدن اه و ناله های عجیبی که برای من تازه گی داشت وتا حال اتفاق نیفتاده بود از خواب بیدار شدم اتاق خواب من چسپیده به اتاق خواب نسرین و شوهرش بود و من نیم خیز شدم که بهتر و بیشتر در مورد این صداها تجزیه و تحلیل کنم با اندکی فکر و تامل متوجه شدم صدا از اتاق خواب نسرین هست وصدای اه و ناله و فریاد های عشوه امیز و شهوتی نسرین هر لحظه انگار بیشتر میشد .
     
  
زن

 
اه و ناله وگاها فریادهای حشر گونه خواهر بزرگم نسرین خواب شیرین مو بهم زده بود و با گوش دادنش هر لحظه بیشتر تحت تاثیر قرار می گرفتم جملاتی که بهم می گفتند و خصوصا بیشتر از ناحیه نسرین منو وادار کرد که گوشمو به دیوار اتاق بگیرم تا استراق سمعم کاملا به اجرا دربیاد و اینک بهتر و واضح تر می توانستم شنود بگیرم نسرین بدون در نظر گرفتن اینکه من در منزلشون و در اتاق چسپیده به محل سکسشون قرار داشتم و با خیال اسوده و با صدای بلند جملات سکسی که تا بحال علنی و مستند به گوشم نخورده بود رو می گفت وبا شنیدنشون شهوت ناخواسته و زاید الوصفیو به خودم می گرفتم این حس شیرین طعم و درجه و کیفیتش از شهوتی که در حمام داشتم واقعا بیشتر و زیادتر بود و به این نتیجه رسیدم که دنیای سکس و عشق و هوس و شهوت حد و اندازه و مرزی حداقل برای من نمی تونه داشته باشه و این چند سالی که از ایام بلوغیتم در دنیای تاریک و محدود شده ام تا دیروز در منزل پدرم داشته بودم واقعا منو از چه نعمتی محروم کرده بود کلماتی مثل کوس و کون و کیر در حالتی که انگار یه نمایش نامه رادیویی سکسی گوش می دادی به گوشم می خورد و کنترل خودمو از دست داده بودم و دست چپم روی کوسم رفته بود و دست راستم به سینه هام ...
خودارضایی و مالوندنم این بار و برخلاف بار اولم و در حمام بهتر و شیرین تر و با سینه هام و چوچوله های کوسم انجام میشد و گوش راستمو کاملا به دیوار گرفته بودم
جمشید کیر کلفت زود باش جررم بده
اون کله کیرت که مثل گوشت کوب مادرمه روی کوسم بکشون و فوری تا دسته همه شو فرو کن داخل
زود باش دارم دیوونه میشم
ددده زودباش لامصب
به جون خودت تا خارش کوسمو نگیری نمیزارم بخوابی
نسرین ارووم تر حرف بزن خواهرت همین اتاق بغلیه و ممکنه بشنوه ملاحظه بکن
نمی شنوه خوابش سنگینه تازه هم بشنوه ما که زن و شوهریم و بهم حلایم ...خب بشنوه یاد می گیره واسه شوهرش مثل من عشوه و ناز بکنه واه
ای بابا نسرین ابروی من میره واقعا تو شهوتی بشی کنترل نداری
اخ اخ اخ اوخ جووون جمشید تو رو جوون مامانت قسمت میدم وقتی که میخای کیرتو داخل کوسم کنی سریع و خشن داخلش کن وفقط وقت بیرون کشیدنش اهسته و ارووم باشه ...لطفا وگرنه دادو فریادمو بیشتر و بلند تر می کنم
اهان ...اهان این شد تلمبه زدن ...جوونم جوون ...جمشید ...
این قسمتی از جملات شون بود که می شنیدم و با لذت خاصی به قلب و روح و روانم میرسید و به شهوت و هیجان در درونم تبدیل میشد وبه ارگاسم رسیدم و در استانه ارگاسم دومم توان ایستادن رو در خودم نمی دیدم و ناچارا کف اتاق نشستم ودر اثر ارگاسمم متوجه لرزش پاهام و حتی کمرم شدم کف و انگشتای دست چپم کاملا اغشته به مایع لزشی شده بود ...
دیگر توانی در خودم نمی دیدم که با ادامه شنیدن عشق بازیشون به خود ارضایم ادامه بدم و به رختخوابم برگشتم ولی همچنان عشوه های نسرین کم و بیش به گوشم میرسید و در اون شب به یاد ماندنی و شیرین به این نتیجه رسیدم که نسرین زن فوق العاده شهوتی و سیری ناپذیریست و اینکه جمشید هم دارای کیر کلفت و ایده الی هست و رفته رفته در رویا هایم ارزوی دیدن کیرش بودم
ایا میشد کیرشو ببینم و اصلا من در واقعیت کیر رو به چشمم تا اون لحظه ندیده بودم وفقط چندین بار عکس کیر رو یواشکی از هم کلاسیام دیده بودم ولی دیدن عکس کیر تا واقعیت دیدنش به نظر خودم خیلی تفاوت داره
روز بعدش نسرین با خونسردی و انگار اتفاقی نشده ...با من رفتار می کرد ولی نگاهم بهش فرق کرده بود و این نوع جدید نگاهمو حس می کردم که کاملا درک می کنه ولی بهش اهمیت نمی داد عصر گاه همان روز نسرین منو با خودش به خیابان و بوتیک برد که برام لباس خوب و مدل جدید و امروزی بخره وبعد از بازدید از چندین پاساژو بوتیک ...یک مانتو خوش رنگ و شیک توجه منو به خودش جلب کرد و وارد بوتیک مورد نظر شدیم جوان موقر و باادبی که صاحب مغازه بود با خوش رویی ازمون استقبال کرد و دوست دیگه اش هم با بی خیالی به موسیقی که از هدفون گوشش پخش میشد عشق و حال می کرد مانتو رو برای پوشیدنش بهم داد و من رفتم تنم کردم با نگاهی به اندامم و خصوصا قوس کمرم و باسنم متوجه شدم که جدا از خوش رنگی و شیکیش کاملا بدن نما و بخصوص کون نما هست و من بر اساس عادتم خواستارش نبودم ولی نسرین در اتاقک پرو رو باز کرد و ازم خواست از اتاقک بیرون بیام تا خوب منو ورانداز کنه از خجالت داشتم اب میشدم و رنگم قرمز شده بود و خوب نتوانستم بهش بگم
خواهر زشته خجالت می کشم نمی تونم بیام بیرون .خب تو بیا داخل اتاقک و ورندازم کن
یهو نسرین بازومو گرفت و به طرف خودش هول داد و منو بیرون اورد و بدونه اینکه ازم بخاد دور خودم بگردم منو یک دور کامل گردوند و انگار که مانکنم و در صدد نمایش کون و رون و قوس کمر باریکم برای نشون دادن دو پسر داخل مغازه هست ... رو کاملا اجرا کرد و پسری که روی چهار پایه ای نشسته بود رو به تحسین از اندامم وادار کرد پسرره که لباس و مدل موهاش کاملا خارجی و عجیب و غریب بود با یکی از دستاش کیرشو جابجا می کرد این کارش معنای اینو می داد که برام راست کرده و از همه خنده دار تر و جالبتر ادامسی بود که در دهنش می جوید و می چرخوند و چند بار بادش می داد و مثل باد کنک می ترکوند و داخل دهنش فرو میبرد و این منو به ابتدا به تبسم و لبخند و حتی خنده ملیحی وادار کرده بود همین کارم تشبیهی شده بود که من به پسرره تمایل دارم وازش خوشم اومده در صورتیکه اصلا چنین حسی در من وجود نداشت و خنده ام به خاطر این بود که یاد خاطره ای افتاه بودم که یک روز ادامس در خونه می جویدم و یهو برادرم اومد و متوجه ادامس جویدنم شد و برای اینکه ضایع نشم ادامسو از دهنم بیرون اوردم و سریعا در دهن نسرین که کنارم نشسته بود گذاشتم و این کارم باعث خنده برادرم شده بود و در اون لحظه منو ول کرد و به نسرین گیر دادولی اخر شب اومد و گوشمو گرفت و بهم هشدار داد که بار اخرم باشه که ادامس می جوم ...از دیدگاه برادرام و پدرم ادامس جویدن برای ما خانما کار زشت و ناپسندیده ای تلقی میشد ویاد اوری این خاطره منو به خنده وادار کرده بود و بعد از اصرار نسرین و تعاریف از خوشکلی مانتو و فرم و زیبایی هاش من وادار به قبول مانتو و خریدنش شدم خودم میدونستم بیشتر از مانتو ... از باسن و اندام شهوت برانگیز م خوششون اومده و از اون روز دیگر با خرید مانتو و شلوار و بلوز و تاپ و چند خرید دیگه کلا تیپ و شکل و قواره ظاهری من یک باره عوض میشد .
شب بعد باز هم سناریو نمایش نامه رادیویی سکس و عشق بازی نسرین و شوهرش تکرار شد و این بار به نمایششون سکس انال
هم اضافه شد و من بیشتر تحت تاثیر قرار گرفتم کون دادن نسرین بیشتر شهوتیش کرده بود و ان شب دو بار از کون وکوس نسرین توسط جمشید گائیده شد و نزدیک صبح هم دو نفری به حمام رفتند و سکس انال رو در زیر دوش و در حالیکه من در کنار در ورودی حمام ایستاده بود م رو انجام دادند ...و ان شب من خواب کاملی نداشتم و به همین خاطر تا نزدیک ظهر در خواب موندم
     
  
زن

 
ناگفته های نگین -قسمت پنجم ...بعد از گذشت دو روز جمشید به جنوب و ماموریتش رفت و در این دوروزباقیمانده نسرین حشری و تشنه به سکس از هر فرصت و وقت و مکانی استفاده می کرد و جمشید رو وادار به سکس و عشق بازی حتی بصورت سرپایی می کرد و یک موردش برام جالب توجه و مهیج شده بود و از نسرین متعجب شده بودم که در حالیکه من در پذیرایی و در فاصله حدود پنج متریش و روی مبل لمیده و مجله می خوندم بی مهابا و در حالیکه در اشپز خانه در تدارک وتهیه غذا بود و جمشید بی خبر و بی خیالو که برای نوشیدن اب رفته بود رو گیر اورد و کیرشو گرو گرفت و تهدیدش کرد که همون جا و ایستاده باهاش سکس کنه و تهدیدش این بود که در حضور من چنین وانمود می کرد که مجبورش کرده بهش کوس بده و بیچاره و یا خوش به حال ...جمشید خان دوماد کیر کلفت خاندان ما در اون لحظات هات بازهم کیرش نصیب یکی از سوراخ های خواهر بزرگ حشریم شد اون روز اصلا متوجه نشدم بهش کوس داد و یا کون
چو ن فقط اه و ناله و اخ جوون اخ جوون های نسرین به گوشم می خورد و متوجه دخول کیر جمشید به جلو یا عقبش نشدم بهرحال برای نسرین کون و یا کوسش چندان فرقی نمی کرد در هر حالتی به هدفش یعنی سکس و ارضا شدنش میرسید ...عشوه ها و ناز و کرشمه های نسرین انچنان بود که به سرعت شهوت وجودمو در بر گرفت و چشام حالت خماری به خودش گرفت چون جلوم اینه قرار داشت و خودمو می دیدم ...به خاطر موقعیت حساس و بدی که داشتند سکسشون طولانی نشد و قبل از ارضا شدنم کارشون خاتمه پیدا کرد و من سریعا خودمو به دستشویی رسوندم و شیلنگ اب ولرم رو دقیقا روی چو چوله های کوسم گرفتم و تا لحظه ارگاسمم نگه اش داشتم و برای اولین بار با استفاده از شیلنگ و فشار اب خود ارضایی کردم این تکنیک خود ارضای رو از کسی نشنیده و نگرفته بودم بلکه ناخوداگاه و زائیده ذهن و تخلیلات خودم در اون لحظات شهوت شده ام بود
در ایام نبودن جمشید ...من راحت تر و ازاد تر و اسوده تر شده بودم و فقط نسرین تشنه در سکس و هوسش مونده بود و بی تابی و کلافه گی رو در رفتار و حرکاتش می دیدم در حمام رفتنش و در اتاق خوابش اثار و علایم خود ارضایشو کاملا می شنیدم گاها تنهایی از منزل و برای خرید ماحیتاج و خورد و خوراک بیرون میرفت و اکثرا دیر برمی گشت و ارایش و لباسی که تنش می کرد کاملا تحریک کننده و قابل توجه بود
در غروب یکی از روزهای اواخر تابستان متوجه برگشتن نسرین شدم و فوری شنیدم که تلفنی با جمشید حرف میزنه ...نمی خواستم استراق سمع کنم لابد حرفای خصوصی و زن و شوهری با هم میزدند و من باید رعایت می کردم ولی نسرین با صدای بلند و با تهدید و کمی ناراحتی صحبت میکرد و ناخوداگاه من گوشم تیز شد و بعد از شنیدن کاملا پی بردم که نسرین تصمیم گرفته که در ارایشگاه زنانه کار بکنه و می خواست به اصطلاح اجازه شو از جمشید بگیره و ظاهرا با مخالفت شوهرش روبرو شده بود ولی توضیحات زیرکانه و با سیاست نسرین بالاخره کار خودشو کرد و موافقت ارایشگر شدنشو ازجمشید گرفت ...نسرین علنی به شوهرش می گفت من بیکار وعلاف در خونه بمونم که چی بشه تو اونجا در جنوب و من در اینجا و ممکنه منحرف بشم و حتی دوس پسر هم بگیرم و بهت خبانت کنم تو که صد سال سیاه اینو نمیخای که زنت جنده بشه پس بزار من سرم گرم بشه و کار بکنم و در نهایت مثل هر تماسی که با هم داشتند ازدوری کیر کلفتش می گفت و قربون و صدقه اش میرفت این بار هم بهتر و شیرین تر از کیر وکلفت و قطر و ضخامتش گفت تا جمشید رو خر کرد ...نسرین خوشحال و شادمان اومد اتاقم و خبر ارایش گریشو بهم داد و چنان ذوقی در چهره اش میدیدم که انگار دنیا رو بنامش کرده بودند ...و در خاتمه هم کلی پیش من پز شوهرشو داد که منو دوست داره و عاشمه وفلان و فلان علیرغم اینکه مخالف ارایش گر شدنمه ولی به خاطر من قبول کرده ... و قبل از ترک اتاقم پشت دستشو روی کوسم گرفت و درگوشی گفت
نگین جوون میگما وقت اصلاح اونحات نرسیده ...ها ...اگه وقتشه میزنم برات و صاف و صوفش می کنم اخه دیگه من ارایش گر شدم هههههه
و نزاشت من جواب بدم و فوری بازومو گرفت و تا حمام ولش نکرد و لختم کرد ولی خودش لخت نشد واقعا ازش متعجب بودم مثل اینکه مثلا با هم خواهر بودیم و بی مهابا با بودن من در منزلشون با شوهر کیر کلفتش عشق بازیشو با اه و ناله و فریادش می کرد و عین خیالش نبود و لی جلو م لخت نمیشد ...
اون روز نسرین از خوشکلی کوسم کمی تعریف کرد و برای اولین بار سوراخ کونمو کمی خاروند و از این کارش فوق العاده حس خوبی گرفتم و دوس داشتم انگشت کوچیکشو در کونم فرو کنه و برای اولین بار چنین خواسته و ارزویی در درونم نقش گرفته بود
مهر ماه و اول پاییز فرا رسیده بود و من باید سال اخر دبیرستان رو در یکی از دبیرستا ن های تهران می گذروندم اولین روز تحصیلیم رو مثل کلاس اولای دبستان ...نسرین خواهرم باهام اومد و به قول خودش راه رفتن و برگشتنم رو بهم باید یاد می داد .
و اون روز تفاوت فضا و رفتار و حتی جو دبیرستان های تهران با شهرستان کوچیک رو بخوبی لمس کردم و دیدم
همه چی فرق می کرد از نحوه کلام و رفتار و اینکه هم کلاسیام هر یک و اکثریت قریب به اتفاشون دوس پسر داشتند و با افتخار ازش داستان ها می گفتند و انچنان فضا و درجه و مدال و اعتباری براش درست کرده بودند که انگار من نگین که تا حالا دوس پسر سهله که نداشتم حتی با منظور و هدف زشتی به هیچ پسری نیگاه نکرده بودم ...که انگار عقل و فهم و شعورم رشد نکرده و به قولی دیگر شکست خورده و عقب مونده از یک ماراتون مسابقه خوشبختی و ترقی گری شده هستم .
در کلاس 42 نفره به صراحت باید اعتراف کنم فقط من و یک دختر دیگه به قول همکلاسام پاستوریزه و امل و خام و بدونه دوس پسر بودیم .
     
  
زن

 
دختری که ظاهرا دوس پسری نداشت و با من در اقلیت قرار داشت زهرا اسم داشت و خیلی زود با هم دوست شدیم زهرا از من پوشیده تر و با حجاب تر بود دختری تقریبا تپل و با قدی کوتاه و عینکی ولی با پوست سفیدش تا حدودی جذابیتی بهش می داد که کون درشت و فربه ش حتی زیر چادر خودنمایشو می کرد و گاها به شوخی بهش می گفتم
زهرا جوون اگه چادر سرت نمی کردی این کونت همه رو به صف دنبالت میکرد
یک بار بااصرار و خواهش ازش خواستم باسنشو بدونه چادر و با شلوار لی تنگش نشونم بده چون کنجکاو کون درشتش قرار گرفته بودم و بالاخره قبول کرد و در فرصت مناسبی که پیش اومد و در پشت ساختمان دبیرستان با احتیاط و ترس و لرز زیادی کونشو با شلوار برام نمایش داد خودم با این همه ساده گی و بی تجربه گی فوری به این نتیجه رسیدم این باسن درشت و پهن و درشت نمی تونه اکبند و دست نخورده باشه ...ولی خب واقعا به من چه ربطی داشت که دست خورده و یا نخورده .و بی تفاوت ازش گذشتم و اما
تا اینکه به دنبال این قضیه و بعد از دو هفته زهرا و در تلافی خواسته ام ازم خواست باسن لختمو بهش نشون بدم از این خواسته ش متعجب و تا حدودی متحیر شده بودم چون در تصورم زهرا رو خیلی مقید و مذهبی میدونستم و ابتدا خیال کردم که لابد باهام شوخی می کنه و اون روز با خنده و تبسم بی اعتنا ازش گذشتم ولی روز بعدش باز ازم درخواست دیدن کونم کرد
دیگه موضوع برام جدی شده بود و ازش خواستم بی خیال کونم بشه ولی زهرا اصرارشو شدیدتر کرد و منو تهدید کرد که باهام قهر خواهد کرد و قتیکه بهم گفت
نگین وقتیکه تو ازم خواستی کونمو بدونه چادر نشونت بدم من فوری قبول کردم هرچند برام خیلی مشکل بود ولی تو در قبالش ببین چقدر اذیتم می کنی من دلم فقط خوشه که کون لختتو نیگاه کنم چرا اذیتم می کنی
با این حرفاش براش خر شدم و رام و راضی شدم که باسن لختمو ببینه
و قرار گذاشتم که غیر از محوطه و محدوده دبیرستان در جا و مکان مناسبی کونمو نشونش بدم و این مکان در یکی از پارک های مسیرمون و در دستشویش قرار به اجرا شد و اتفاق افتاد
و روزی که از دبیرستان به منزل برمی گشتیم به دستشویی پارک رفتیم و خوشبختانه چون خلوت و جای مطمئنی بود با خیال راحت مانتمو بالا دادم و شلوار مو تا بالای زانو پایین کشیدم و با شورت فسفری که در پاهام داشتم کونموبخوبی دید وبا دیدنش اب ازلب و لوچه ش اویزون شد
وایییی نگین باسنت معرکه س و مانکنی خیلی خوشکله ...اخه باسن پهن و گشاد من کجا و باسن جمع و جور و قلمبه تو کجا والا پسرا ی جلو دبیرستان حق دارند واست دست و پا بشکنند...میتونم ازش عکس بگیرم ؟
با شنیدن عکس گرفتن از کونم فوری شلوارمو بالا کشیدم و بهش چشم غره ای رفتم
داری چی میگی قرارمون فقط نیگاه کونم بود نه عکس گرفتن ...یعنی چه ؟...واه ...از تو بعید بود زهرا
واه شوخی کردم حالا اگه عکسی از کونت بهم می دادی مگه اسمون به زمین میرسید خب به درد خود ارضایم می خورد
مگه زهرا تو خود ارضایی هم می کنی ؟
ارره مگه من ادم نیستم و حس ندارم
ارره که ادم هستی و البته با حجاب و متدین ولی فکرشو نمی کردم اهل مالوندن کوس و سینه هات باشی خدا کنه فقط در همین حد باشی
قبل از اینکه شلوارمو بالا بکشم دستشو به لای شورتم گرفت و کمی کنارش زد و خوب بهش نیگاه کرد به خیالم سوراخ کونمو ورانداز می کنه ولی اشتباه می کردم زهرا متوجه خال مشکی اندازه نصف لپه به شکل دایره کوچیکی شده بودو بهش لبخند معنا داری میزد ! که در کنار چوچو له سمت چپ کوسم و ومتمایل به عقب باسنم قرار داشت و تا بحال من متوجه ش نشده بودم و اون روز من فهمیدم خال خوشکلی در چاک کونم قرار داره و خودم ازش بی خبر بودم ...و زهرا بهش خیره شده بود و در فکر رفته بود این فکرش برام تعجب برانگیز شده بود
اخه یک خال مگه این همه فکر و توجه چرا لازم داره ؟این سوالی بود که برام بدونه جواب موند ه بود ولی بعدا دلیلشو فهمیدم
در اوقات خروج از دبیرستان به عینه شاهد ملاقات ها و حتی سوار شدن و به اصطلاح جمله معروف پسرا ... یعنی بلند کردن دخترا ی دبیرستان بودیم ودر این میان تعداد پسرای سریش و جسور و نترسی بودند که با متلک ها و حرفای انچنانی و دنبال کردنمون تلاش می کردند من و زهرا رو جذب و ارشاد انچنانی کنند! ولی همچنان من تحت تاثیر نصیحت ها و حرفای مادرم و برادرام مقاومت می کردم و زهرا هم ظاهرا انتنی بهشون نمی داد
در این میان یک پسر بنام سینا بود که بهش دکتر سینا می گفتند و دانشجوی رشته پزشکی می خوند و در میان دخترا طرفدار زیادی داشت و اون جوری که می شنیدم اکثر دخترای دبیرستان رو ترتیب داده بود و یا حداقل دست مالی کرده بود و مدتی بود که خیلی بهم توجه می کرد و با انواع و اقسام ترفند ها و روش ها در صدد بود منو اغوا کنه ولی موفق نشده بود
هر بار که از دبیرستان بیرون میومدم دنبالم میومد و اصرار بر این رفتارش چنان شده بود که بالاخره زهرا یک روز بهم گفت
نگین خب جوابشو بده دکتر سینا ظاهرا برای هوس و حشریتش تو رو نمی خاد لابد واقعا عاشقت شده یک بار باهاش حرف بزن و سوار ماشینش شو
زهرا من اهل دوس پسر بازی و اون کارا نیستم خودت که بهتر میدونی هر چند خب سینا خوش قیافه س و طرفدار زیاد داره و دکتر ی هم می خونه وتازه اگه هم عاشقم شده من که قصد ازدواج ندارم
واه نگین این سینا و این دنبال کردناش جوریه تا با تو حرفاشو نزنه ول کنت نمیشه و میترسم ابروتو ببره اگه خواهرت و یا شوهر خواهرت اتفاقی ببیند برات بد میشه یک بار برو باهاش حرف اول اخرتو بزن
اخه میترسم سوار ماشینش بشم بلایی سرم بیاره و اگه هم کلاسیامون منو با سینا ببینن دیگه می فهمن که منم تو خطشون افتادم
خب باهاش خارج از محوطه بیرون دبیرستان قرار بزار اصلا میخای منم باهات میام تا خیالت راحت بشه
از شنیدن این حرفای زهرا متعجب و حیرت زده شده بودم زهرا تا حدوی عوض شده بود و غیر مستقیم منو تشویق به رابطه با سینا می کرد باید جلو سینا رو می گرفتم چون دیگه این اواخر تا دم خونه مون هم دنبالم میومد و اگه خواهرم ویا همسایه ای و اشنایی متوجه سینا و رفتارش با من میشد برام خیلی بد میشد وچه بسا شرایطی پیش میومد که مجبور می شدم به منزل پدریم بر گردم که من اینو نمی خواستم چون به محیط و ازادی عمل و حال و هوای تهران عادت کرده بودم و ازش خوشم اومده بود و پس تصمیم گرفتم با سینا و در داخل ماشینش قرار ملاقاتی بزارم و با کمال تعجب زهرا رابط این ملاقاتمون شد ...دیگه برام جای تعجب داشت چرا زهرا این کارو می کرد ؟
قرار براین شد که عصر گاه روز چهار شنبه ای که زنگ اخر ورزش داشتیم من و زهرا زودتر از دبیرستان خارج بشیم که با سینا ملاقات کنیم ضربان قلبم واقعا تند تر شده بود و دستام کمی می لرزید ولی زهرا انگار نه انگار عین خیالش نبود و اتفاقا بیشتر از همیشه اظهار خوشحالی می کرد و این خوشحالیش عجیب بود
سینا ماشینشو در زیر یک در خت و خیابان خلوتی پار ک کرده بود و من و زهرا سوار ماشین زانتیاش شدیم خب عقب صندلی که من نشستم زهرا هم کنارم سوار شد و سینا از اینه عقب نگاه عمیقی بهم زد و با لبخند معنا دار و حشر امیزش سلام کرد
سلام نگین خانم خوشکل خودم
میدونی چقدر عاشقتم و و این عشقم تا اونقد عمیقه که هفته هاس تلاش می کنم سوار ماشینم بشی تا بدونی سینا چقدر دوست داره و برات می میره
ولی اقا سینا من نیومدم به عشقت جواب اوکی بدم من هیچ حسی به شما ندارم و دختری نیستم که باهام رابطه عشقی برقرار کنی اومدم که همینو بهت بگم و ازت خواهش کنم منبعد دنبالم نیای و ابرومو نبری ...وو
و نزاشت سینا ادامه حرفامو بهش بگم ولی من اصل حرفامو بهش زده بودم وسینا خنده ای زد و گفت
ولی نگین جون من هنوز با تو کار دارم و کارمو تا تموم نکنم ولت نمی کنم تو باید با من دوست بشی و بزار رک و راست پوست کنده بهت بگم خیلی برات زحمت کشیدم و ساعت ها دنبالت بودم تا شکارت کنم نمیشه که دست خالی ولت کنم و تازه هزینه هم رو دستم گذاشتی و هر هزینه ای باید درامد ی داشته باشه و درامد من کردن توه ...می فهمی
چه هزینه ای یعنی چه من نمی فهمم ؟
خخخخخخ
این خنده سینا مثل خنجر به قلب و روحم می خورد واقعا من نمی فهمیدم چه خرج و هزینه ای و سینا چرا این ادعا رو می کنه ؟
این حرفاتون خیلی بی معنیه هزینه و خرج چی ...مگه من ازت پولی گرفتم یا پول بهم دادی من پیاده میشم زهرا توم پیاده شو
وایسا نگین تا برات توضیح بدم بزار حرفام تموم شد بعدش میری اگه خواستی
خلاصه ش می کنم من میدونم لای چاک کونت و در سمت چپ بین سوراخ تنگ کونت و کوس اکبندت یک خال سیاه خوشکل قرار داره و همین اطلاعاتم دلیلی میشه که کل حمعیت تهران بدونن که زیر من خوابیدی و با من عشق بازی کردی و درواقع مدرک خوبی ازت دارم حالا حتما از خودت و من می پرسی ...تو از کجا میدونی باید خدمت حضرت علیا عرض کنم ...قبلا زهرا خانم رفیق فابریک و مذهبی تون چند بار بهم کون داده و از سوراخ کون درشت و نرمش و اندامش لذت بردم و اب کیرم در کونش هربار ریخته شده و اگه بگم در لحظه کردنش به یاد تو ترتیبش دادم دروغ بهت نگفتم و من ازش خواستم که تو رو واسم جور کنه و در قبالش حتی پولی هم بهش دادم ...یک میلیون تومن ...فهمیدی ...ولی کردن تو بیشتر از یک میلیون ارزش داره و نوش جون زهرا ...و من از زهرا جلوی تو تشکر می کنم که کارشو بخوبی انجام داد و نقشه دیدن کون لخت تو و حتی عکس ار باسنت همش طراحی و نقشه من و زهرا بود و خودتم ندانسته بهمون کمک کردی چون اولین حرکتو خودت انجام دادی و اونم خواستن دیدن باسن زهرا بود ولی زاهرا بجای عکس ...سوژه بهتر از عکس برای من پیدا کرد و اونم خال چاک کونت بود که همین موضوع یک اس برنده و برا برای شکار تو شد ...حالا نگین جوون اگه ابروتو دوس داری و بهش اهمیت میدی باید باهام کنار بیای و رامم بشی وگرنه با خال چاک کونت به همه میگم که جنده خودم شدی ...
داشتم سکته می کردم و رنگم قرمز شده بود و حرف تو گلوم خشک شده بود نیم نگاهی به زهرا کردم و فقط توانستم اب دهنمو روی صورتش پرت کنم ...اصلا انتظار نامردی و چنین کار زشتیو از زهرا نداشتم و سینا ادامه داد
بهتره بجای اب دهن زدن به دوست مهربون و مذهبیت نصیحت منو گوش کنی اگه بخای مقاومت کنی و باهام راه نیای اش نخورده و دهن سوخته و بدونه اینکه از کیرم و سکس با یک پسر لذتی برده باشی ...ابروت به باد فنا میره ولی بیا دختر عاقلی باش و زیرم با رضایت کامل بخواب و من پسری نیستم که با زور با دختری عشق بازی کنم تمایل و اشتیاق دو طرفه لذت سکس رو چند برابر می کنه .حالا چی میگی ؟
     
  
زن

 
چاک کونت پیشم و در قلبم میمونه و به هیچ کسی نمیگم مگه اینکه نامردی ازت ببینم ...
بعد از جدا شدن از زهرا و سینا به منزل خواهرم برگشتم و لی همچنان مست و مدهوش شهوتم بودم و نرمال واقعی نبودم و نسرین تا حدودی بهم مشکوک شده بود و چند بار ازم پرسید و تلاش کرد ازم حرف بکشه ولی ممکن نبود بهش بگم یعنی روم نمیشد وبه هر چیز و نقطه ای نیگاه می کردم در کنارش کیر سینا رو هم میدیدم واقعا من به یک ارگاسم کامل و با کیفیتی نیاز داشتم و ارزو می کردم که نسرین ازم بخاد کوسمو اصلاح کنه ولی همین دو روز قبل موهای کوسمو گرفته بود ونمیشد رو داری کنم و ازش بخام و از سر ناچاری قبل از خوابم رفتم حمام و زیر دوش به خودم و لمس اندامم مشغول شدم و با تجسم و تصور کیر سینا کوسم و پستونامو چنگ میزدم و حتی از سوراخ کونم هم غافل نشدم و اون شب برای اولین بار و با کمک دستای خودم و هنری که نشون دادم خودمو ارضا کردم .
بعد از یک خواب راحت و خوب صبح روز بعد از خواب بیدار شدم و در وقت صبحانه به حرفای سینا فکر می کردم و ادعا هاش که می گفت من پیشش بر می گردم واقعا هم بیراه نمی گفت چون هنوز تحت تاثیر نحوه حر کات و رفتارش و خوش قولیش و از همه مهمتر کیر خوشکلش بودم و این کیر کم کم در زمره اهدافم قرار می گرفت یعنی واقعا من با پاهای خودم و خواسته و اراده خودم به طرف سینا خواهم رفت ؟...حالا در دبیرستان دخترانه و در کلاسی که من حضور داشتم تنها من مونده بودم که اسیر سینا قرار بگیرم و نصف راهو با هم رفته بودیم ...
     
  
زن

 
تحمل موندنشو کنارم نداشتم و با فریادی که از گلوم بیرون دادم خفقانی که گرفته بودم رو از درونم خارج کردم و گفتم
برو بیرون از ماشین گمشو زهرا تحملتو ندارم ...برووووو
دست و پاهام با خشم و ترس توام از اضطراب از این شرایطی که برام بوجود اومده بود به لرزش درامده بود و زهرا با نگاهی به سینا و اوکی که ازش گرفت از ماشین پیاده شد و در پیاده رو و زیر درخت منتظر اوامر سینا موند و من گریه ام گرفت و اشک از چشام سرازیر شدسینا یک ورق دستمال کاعذی رو گرفت و خواست که قطرات اشکامو که سرازیر شده بود و به لبام و فکم رسیده بود رو پاک کنه نمی خواستم لمسم کنه و با فریاد ی دیگه مانعش شدم
نکن به کمکت احتیاج ندارم نمی خام دستت بهم بخوره
بزار اشکاتو پاک کنم عزیزم میدونی که تحمل گریه های یک دختر رو ندارم هر چی باشه جدا از اینکه انسانم یک دکتر هم هستم
میخای با ماشین بریم دوری بزنیم و یا دوس داری دعوت به یک نوشیدنی بکنم چطوره موافقی عزیزم ؟ بدونه زهرا موافقی؟
نه نه حالم خوب نیس دارم خفه میشم میخام پیاده شم
باشه عزیزم هر چی تو بگی پس پیاده شو نفسی تازه کن و خوب فکراتو بکن و لی نرو میخام بر گردی و از سلامتیت و ارامشت مطمئن بشم
از ماشینش پیاده شدم و به تنه درختی تکیه دادم هنوز گریه هام ادامه داشت و اندک عابرینی منو می دیدند با تعجب و کنجکاوی بهم نگاه می کردند در اون لحظه ارزو کردم کاش برادرانم بودند و سینارو حسابی کتک میزدند و منو با خودشون به شهرستان میبردند ارزویی که واقعا لحظه ای و از سر عصبانیت و انتقام دردرونم بوجود اومده بودچون در واقعیت هیچوقت نمی خواستم برادرام منو این چنینی ببیند بعد از اینکه تصمیم گرفتم به طرف منزل خواهرم برگردم و پیاده براه افتادم متوجه اشاره سینا به زهرا شدم که ازش می خواست مانعم بشه و باهام حرف بزنه من سرعتمو بیشتر کردم وزهرا دنبالم میومد و صدام می کرد
وایسا نگین خواهش می کنم به حرفام گوش کن لطفا ...فقط پنج دقیقه وایسا و ببین من چی میگم بعدش برو و مانعت نمیشم و دیگه مزاحمت هم نخواهم شد
باید توضیخات و علت این نامردیش و کاری که با من کرده بود رو بالاخره ازش می شنیدم و الان فرصت مناسبی بود من که دیگه در صدد قطع ارتباط و پایان دوستی با هاش بودم و ایستادم ومنتظر شنیدن حرفاش شدم
اه نگین خدا منو بکشه که باعث شدم گریه هاتو ببینم اصلااز اول حرفام بهتره بدونی همه حرفای سینا حقیقت نداشت و لی یک میلیون تومنو بهم داد که باهاش کاملا همکاری کنم که تو رو اسیر و خواسته هاش بکنه ... سینا حتی کون لخت منو هم ندیده چه برسه به اینکه کونمو بکنه واینکه می گفت چند بار از پشت با من داشته همش دروغ محض بود چون یکی از شرایط دادن پولش همین بود که ادعاهاش و چاخان هاشو جلوی تو تائید کنم اون در واقع با من معامله کرد که جلوی دبیرستان و پیش چشم همه هم کلاسیامون و دوستای خودش سوار ماشینش بشم که به همه پزشو بده که منو هم جور و ترتیب داده وجدا از اینکه تو رو باید براش جور می کردم تنها کاری که براش کردم اونه که کیرشو سه بار ساک زدم سینا تنها خاصیت مثبتی که داره اونه که به زور با هیچ دختری عشق بازی نمی کنه اگه هر پسری غیر اون بود به من و حتی تو تا حالا تجاوز می کرد. من مجبور بودم که تو رو وارد بازیش کنم چون منو تهدید کرده بود که به بهونه گرفتن پولش یقه مامانمو بگیره و من از سر ناچاری و اینکه مامانم نفهمه این کارو کردم و شاید بهم بگی ...خب پولشو پس بده و خلاص ...ولی من پولو به مامانم دادم و به دروغ بهش گفتم که از هم کلاسیم گرفتم حالا اگه بدونه واویلا میشه و چه بسا سکته هم بکنه ...و مامانم پول رو در واقع خرج بیماری و مریظی بابام کرده و الان پولی در کار نیس

من چرا باور کنم زهرا .ومیدونی چیه این حرفات بیشتر شبیه یک حکایته نه حقیقت ...

حاضرم قسم بخورم و دست رو قران بزارم تا باورم کنی درسته من کلاه سرم رفت و گول نگاه ها و متلک های سینا و رفیقشو خوردم و سوا از اینکه شیطون گولم زد و کیرشو سه بار خوردم و حتی ابشو بزور به خوردم داد هر چند خودمم ته دلم دوس داشتم برای یه بار هم شده کیر یک پسرو لمس کنم و بی میل نبودم ولی همش حقیقته و هیچ دروغی در کار نیس .حالا نگین منو می بخشی ؟

توقع بخشیدن رو نداشته باش چاک خال دار کونمو به قصد گزارش به سینا و رفقاش باز دید کردی و حالا میخای ببخشمت

باشه نبخش ولی ازت خواهش می کنم بیا با هم با سینا حرف بزنیم بهت قول شرف میدم جبران اشتباهاتمو بکنم بیا لطفا

ههههه قول شرف ...خنده تلخی کردم این ادعاش بی معنی بود و پیش من جایگاهی نداشت ولی وقتی کمی فکر کردم که بهتره به پیشنهادش جواب اوکی بدم بهتر از اینه که بر گردم منزل خواهرم و گوشه عزلت و غصه و بغض و گریه بگیرم و تازه باید جواب گوی سوالات خواهرم هم باید میشدم که منو با اون حال و روزم ببینه قطعا بهم مشکوک میشه اونم نسرین که کم کم داشت خودش یک کارگاه تمام عیار سکس و روابط عاشقانه میشد و باهاش راه افتادم و سوار ماشینش شدیم

خخخخخخ ازت ممنونم زهرا جون کارت درسته واقعا لیاقتشو داری که وقتی مدرک دکتریمو گرفتم و مطب زدم منشی خودم بشی

مرسی دکتر سینا اگه بشه که از خدا مه منشی شما بشم ولی دکتر جوون این خواهش منشی خودتو قبول کن و بی خیال نگین شو

چی چی بیخیالش بشم عزیزم نگین رو میشه با کمی کار و نرمش و ورزش خاص به اتفاق هم براه اورد ولی من همچنان پسری نیستم بزور حتی لمسش کنم هر چند که کیرم برای کردن سوراخ کونش له له میزنه و توم بابت یک میلیون هنوز کارت با من مونده و تسویه نکردی پس نگو بیخیالش شو

سینا من به نگین گفتم که بجز ساک زدن کیرت با من هیچ کاری نکردی لطفا ناراحت نشو چون باید می گفتم که نگین برگرده و نره

مهم نیس زهرا بالاخره خودم بهش می گفتم حالا که خودت گفتی چه بهتر ولی جریمه باید بشین و اگه گفتی چه جریمه ای در نظرمه
؟
سینا فقط نگی پولمو پس بده چون خرجش کردم .ولی گفتی جریمه بشین منظورت که نگین هم که نیس ؟ ...نگین رو کار نداشته باش من جورشو می کشم یادته چقدر اصرار می کردی بدن لختمو ببینی من حاضرم جلوت لخت بشم

عالیه چه از این بهتر که از دهنت میشنوم ...خیلی حال میده که یک دختر با حجاب و پوشیده که با خواسته خودش بخاد لخت بشه به جون تو نگین ...سه بار کیرمو در دهن زهرا ی محجه و دانش اموز نمونه دبیرستان گذاشتم بار اولش لذتی از ساک زدنش گرفتم که قابل وصف نبود بار دوم و سومشم خیلی عشق کردم حس تسلیم شدن و شکست دادن زهرا و همچنین تو هم در حسم بهش اضافه شده بود که اونم حشریت خاص خودشو داشت حال که زهرا خودت داو طلب شدی منم برای انجام جریمه ات در خدمتم .ولی اگه قراره با نگین کاری فعلا نداشته باشم باید بیکار نشینه و همکاری کنه

زهرا ظاهرا حمایتی خوبی ازم کرده بود ولی سینا انگار ولکن و بیخیال من نشده بود و این همکاری که ازم انتظار داشت به خیالم می خواست که منم کیرشو بخورم که در اون لحظه برای من فاجعه حساب میشد من با زهرا برگشته بودم که به هر طریق ممکنه خودمو از مخمصه و دام سینا نجات بدم ولی با شنیدن کلمه همکاری بازم دچار لرزش و ترس و نگرانی شدم و گریه ام گرفت این بار بر خلاف چند دقیقه قبل میتونستم حداقل التماسشو بکنم و قدرت گفتن جملات داشتم ولی خواهش و التماس و گریه هام نجات بخش نبودو فقط موفق شدم موقتا مانع تعرضش به خودم بشم . در همین لحظات سینا ماشینشو روشن کرد و به طرف کوچه ای که در اون ور خیابون قرار داشت حرکت دادو داخل کوچه بن بستی شد که فقط دو خونه در ابتداش قرار داشت و انتهایش به فاصله حدود
بالای پنجاه متر به بن بست میرسید و که پشت دیوارش نشون از یک منزل قدیمی و مستهلک شده میداد که ظاهرا درب ورودیش به طرف دیگه اش ربط میخورد و از هر نظر برای سینا و کاری با من و زهرا در نظر داشت مناسب و ایده ال بود و حالا سینا چه جوری موقعیت خوب این کوچه بن بستو میدونست به نظر و عقیده خودم اینو معنا می داد که قبلا بارها دخترا و شکار هاشو با ماشینش به اینجا اورده و اینک با ترمز گرفتن و خاموشی سرو صدای موتور ماشینش فضا و موقعیت ایده ال و دلخواه سینا فراهم شد و به من نگاهی کرد و ازم خواست با سینه های زهرا که زیر مانتو و چادرش باز خود نمایی می کرد ور برم
زود باش گلم اگه قراره با تو کاری نداشته باشم باید هر چی گفتم بلافاصله اجراش کنی و انجام بدی وگرنه ممکنه عصبی بشم و بزنم زیر قول و قرارم و اونوقت هدفم توه ...

دیگه جای مقاومتی برام نمونده بود در چشای سینا اثار شهوت می دیدم و ناچارا اماده لمس و گرفتن سینه های زهرا شدم
به محض اینکه انگشتام بهش خورد حس تازه ای بهم دست داد یک نوع خاص و لذت بخش و قابل توجهی که منو تشویق می کرد که بهتر و بیشتر و خوبتر به انجامش تشویق بشم با همه انگشتام چنگشون میزدم با وجود اینکه دو لایه پارچه از نوع چادر و مانتو و شاید هم سوتینش هم بود ولی نرمی و درشتی پستوناشو بخوبی احساس می کردم و در درونم به شهوت شیرینی تبدیل میشد زهرا چشاش خمار شده بود و خیلی ضعیف اه می کشید در همین لحظه سینا بهم دستور داد لباشو ببوسم ...دلیل قشنگ و ظاهرا منطقی برای این دستورش اورده بود ...بهم گفت
نگین جوون لباشو بخور و نزار صدای اه و ناله اش بیرون بره و صداهاشو به قلب و درونت منتقل کن بخورش لباشو بخور

با شنیدن این حرفش به این نتیجه رسیدم سینا هم میتونه پسر رومانتیک و پر احساس و خوبی باشه و در مدیریت سکس ظاهرا تبحر و مهارت داره
با تماس لب های زهرا با لبام اتیش شهوتم دو چندان شد و و این بوسه داغ فوق العاده لذت بخش شده بود چون اولین بار بود که با یک دختر لب خوری می کردم چشام از شدت حسی که گرفته بودم بسته شده بود ووقتی از دنیای حس زیبایم بیرون اومدم که متوجه دوتا از انگشتای سینا شدم که در بین لبای من و زهرا و تماسش در صدد ورود به دهانمون بود و یک انگشتش در دهان رفت و انگشت دیگه اش در دهان زهرا
ناخوداگاه علاوه بر لب خوردنمون انگشت سینا رو هم مک میزدیم ...
سینا ازم خواست دکمه های مانتوشو باز کنم وپستان های لخت زهرا رو ازم طلب می کرد خودمم می خواستم لمس سینه های لختش به مراتب بهتر و جذاب تر بود و فوری دکمه هاشو باز کردم و تاپشو در زیر مانتوش بالا دادم وپستونای لخت و نرم و سفتش در دستام قرار گرفت با یک نیگاه کارشناسانه فوری فهمیدم سایزش چنده ...نمره 85 سفت و سفید و با نوک برجسته و قهوه ای تقریبا تیره اووووف چه حس جذاب و منحصر به فردی گرفته بودم بلافاصله حس کردم قطرات اب شهوتم از لابلای کوسم بیرون زد و اینو کاملا درک کردم اه چه حس خوب و بسیار قشنگی تا بحال به این شیرینی تجربه اش نکرده بودم چشای خمارم فقط شهوت درونمو می دید ولی میدیدم که چه خوب و زیبا لبای زهرا رو می خورم و با دست راستم یکی از پستوناشو با همه حشریتم می چلونم و پستون دیگه اش هم با یکی از دستای سینا چلونده میشد دست چپم هم تکونی به خودش داد و به طرف لای باسنش هدایت شد و تلاش می کردم اززیرباسنش به چاک کونش برسونم زهرا خودش تمایل به حرکتم داشت و اندکی خودشو بالا تر گرفت و دست چپم موفق شد به چاک کون نرم و گوشتیش برسه اووووف چه چیزیو در اون چاله و نرمی و داغی کشف می کردم با وجود اینکه شلوار تنش بود ولی لمسش خیلی لذت اور بود و در تصورم اشکالو فرمشو می فهمیدم زهرا کاملا و بیشتر از من شهوتی شده بود و همچنان اه و ناله می کرد و در همین لحظه سینا از پشت فرمان ماشینش خودشو جمع کرد و نیم خیز شد و به صندلی عقب خیز برداشت و اومد ومابین من و زهرا قرار گرفت و لبای زهرا رو گرفت و بوسید و با دستش به شدت و حرارت زیادی سینه هاشو چنگ زد در حدی که اثار انگشتاش در روی سفیدی پستوناش می دیدم اه و ناله زهرا تند شده بود وشدت شهوتش به اوج رسیده بود سینا کارشو بخوبی انجام می داد و از برنامه خاصی پیروی می کرد و همزمان و توام با سینه هاش کوسشو هم می مالوند و لباشو می مکید و گاها انگشت تو دهنش می کرد و تا حلقش هم فشار می داد تا بالاخره زهرا به تشنج و لرزش جالب و عجیبی افتاد و چشاش کاملا خمارشد ...به ارگاسم رسید ...
و حالا نوبت سینا شده بود و با نرمال شدن زهرا ازش خواست کیرشو بیرون بکشه ...
این لحظات برای من دیدنی و قابل توجه بود چون تا بحال یک کیر پسر رو واقعا ندیده بودم و با همه نیازم منتظر بودم که زهرا کیرشو از شلوار و شورتش بیرون بکشه زهرا لبخند رضایت بخش و زیبایی بر لبانش نقش بسته بود و با رضایت کاملی دکمه های شلوارسینا رو باز کرد و دستشو داخل شلوارش کرد و با کنار زدن شورت ابی سینا بالا خره کیر درشت و سفت و خوشکل سینا رو با تخماش کاملا بیرون کشید و من از دیدن چنین کیر راست و قد کشیده و با کلاهک درشتش دهنم باز موند ...اوووف چه کیر خوشکل و کت و کلفتی میدیدم اخ جووون ...
سینا نیم نگاهی به من کرد و گفت
چطوره گلم کیرم خوشکله ؟می پسندی ؟
چه جوابی باید می گفتم در اون لحظات حساس و داغم بازم خجالت می کشیدم در واقع دیدنش برام فوق العاده زیبا و شهوت انگیز بود و کیرش مورد پسندم و قلب و شهوتم بود و اگه بگم از کیر عکس هایی که دیده بودم بهتر و خوشکل تر بود دروغ نگفته بودم ولی هیچی نگفتم و فقط لبخند معنا داری بهش زدم و سینا هم با لبخندی که بهم زد جوابمو داد و به دنبالش بهم چشمکی زد و زهرا مشغول مالش و لمس کیر و تخماش بود که با اشاره سینا لباشو روش گرفت و علنا شروع به ساک زدن کرد ...زهرا خوردن کیر رو یاد گرفته بود و با اشتها و مهارت خوبی انجام ش می داد ...سینا کم کم حشری شده بود و دستشو گاها به لبام میزد و انگشت تو دهنم می کرد و ازم می خواست اونو مثل اب نبات بمکم و بخورم ولی کاری به اندامم نداشت اون به قول و قراری که داده بود و در اون لحظات شهوتیش که عقل و منطق براستی از کار میفته یه ذره و سرسوزن به اندامم کاری نداشت و این موضوع برای من جالب توجه و اهمیت خاصی پیدا کرده بود و از خوش قولیش و کیرش و تا حدودی رفتارش خوشم اومده بود واقعا باید این مطلبو اعتراف کنم که خیلی دوس داشتم کیرشو لمس کنم و در دستام حسش کنم رگ های متورم و پر خونش کاملا معلوم بود و نشون از شدت شهوت ش می داد ولی نه از سینا چنین درخواستی میدیدم ونه حتی از زهرا ...کاش ازم می خواستند که کیرشو برای چند ثانیه ناقابل بگیرم
اه کاش میشد ...میدونستم که شورتم از ترشح اب کوسم کاملا خیس شده و هنوز هم ترشح داشتم تا وجود و نمای این کیر باشه من از کوسم ترشح انتظار داشتم ...بالا خره لحظه ارضا شدن سینا فرا رسید و در حالیکه در اون لحظه حساس و دیدنی زهرا تخمای کیرشو می لیسید اب منی کیرش مثل فواره از سوراخ کیرش بیرون زد و به اندازه و حجم قابل توجهی که برای من تازه گی داشت ابسفید و مات مانندیو در روی شلوارش و صورت زهرا و صندلی ماشینش مشاهده کردم ...اووووه چه جالب و دیدنی ...

نگین جوون خیلی مایل بودم که اب کیرمو به خورد زهرا بدم ولی ترجیح دادم نمایش زیبای خروج اب کیرمو به عینه ببینی تا بدونی و بفهمی در دنیای سکس و شهوت و عشق بازی چه لذت هایی وجود داره و تو تا حالا از این لذایذ و نعمت ها خودتو بی بهره کرده بودی منرو قولی که داده بودم موندم و حتی بهت دست نزدم و لی همچنان و به شدت مایل به دوستی و عشق بازی با تو هستم ...منتظر ت میمونم ...میدونم که خودتو تسلیمم می کنی و مال من خواهی شد و پیشم بر می گردی برو خیالتم راحت باشه راز خال چاک کونت پیشم و در قلبم میمونه و به هیچ کسی نمیگم مگه اینکه نامردی ازت ببینم ...
بعد از جدا شدن از زهرا و سینا به منزل خواهرم برگشتم و لی همچنان مست و مدهوش شهوتم بودم و نرمال واقعی نبودم و نسرین تا حدودی بهم مشکوک شده بود و چند بار ازم پرسید و تلاش کرد ازم حرف بکشه ولی ممکن نبود بهش بگم یعنی روم نمیشد وبه هر چیز و نقطه ای نیگاه می کردم در کنارش کیر سینا رو هم میدیدم واقعا من به یک ارگاسم کامل و با کیفیتی نیاز داشتم و ارزو می کردم که نسرین ازم بخاد کوسمو اصلاح کنه ولی همین دو روز قبل موهای کوسمو گرفته بود ونمیشد رو داری کنم و ازش بخام و از سر ناچاری قبل از خوابم رفتم حمام و زیر دوش به خودم و لمس اندامم مشغول شدم و با تجسم و تصور کیر سینا کوسم و پستونامو چنگ میزدم و حتی از سوراخ کونم هم غافل نشدم و اون شب برای اولین بار و با کمک دستای خودم و هنری که نشون دادم خودمو ارضا کردم .
بعد از یک خواب راحت و خوب صبح روز بعد از خواب بیدار شدم و در وقت صبحانه به حرفای سینا فکر می کردم و ادعا هاش که می گفت من پیشش بر می گردم واقعا هم بیراه نمی گفت چون هنوز تحت تاثیر نحوه حر کات و رفتارش و خوش قولیش و از همه مهمتر کیر خوشکلش بودم و این کیر کم کم در زمره اهدافم قرار می گرفت یعنی واقعا من با پاهای خودم و خواسته و اراده خودم به طرف سینا خواهم رفت ؟...حالا در دبیرستان دخترانه و در کلاسی که من حضور داشتم تنها من مونده بودم که اسیر سینا قرار بگیرم و نصف راهو با هم رفته بودیم ...

19
     
  
زن

 
حس و حال و شور و نشاط تازه ای در خودم حس می کردم و این همش دلیلش ملاقات با سینا بود و اشتیاقم برای رابطه باهاش بیشتر شد و با اشتهای خیلی خوبی صبحونه مو خوردم و قبل از ترک منزل از گوشه در نیمه بازش نیگاهی به اتاق خواب نسرین کردم و دیدم که ملافه روی قسمتی از باسنش و کمر شو پوشونده و کونشو قمبل کرده و قسمت کوچیکی از یکی از پستونای درشتش هم دیده میشد ملافه در زیر کوسش جمع شده بود و پیدا بود که در خواب و بیداری خودشو روش حسابی مالونده بوده خواهر حشری و دور از شوهر جونش لابد به یاد کیر جمشید جونش دیشب خود ارضایشو کرده بوده
در سر کلاس زهرا رو صدا زدم و احوالشو پرسیدم می خواستم خودش بحث سینا رو مطرح کنه غرورم اجازه نمی داد که بهش بگم ازش چه خبر داری و امروز چه جوری میتونم ملاقاتش کنم ولی زهرا امروز نم پس نمی داد و چیزی نمی گفت ولی خوشحال نشون می داد و بهش شک کردم و حدس میزدم که امروز باسینا قرار گذاشته و من در این ملاقات نیستم و حدسم به یقین تبدیل شد چون دو ساعت اخرو به بهونه بیماری مادرش مرخصی گرفت و این رفتنش معنی قرار با سینا رو می داددر تموم اون ساعت اولیکه زهرا رفته بود درسرکلاس در فکر زهرا و سینا بودم و اینکه الان با هم دارند چیکار می کنند وایا کیرشو ساک میزنه و یا پستوناشو بیرون زده و می مالونه و می خوره و یا اصلا لختش کرده و از پشت ترتیبشو می ده داشتم داغ می کردم و حواسم به دبیرم نبودو در دنیای هپزوتیم غرق شده بودم و دستمو به فرم و حالت مشت دراورده بودم و خود کارمو در چاله جمع شده دستم زود زود فرو می کردم و تصور می کردم خودکار کیر سیناس و چاله دستم سوراخ کون زهراس ...اوووف چه تصور و خیالیو در ذهنم درست کرده بودم بنازم به خودم ...واقعا که ...میگن که هنر نزد ایرانیان هست و بس و من هنر و خلاقیت شهوتمو توام چه خوب بروز می دادم و در ساعت اخر تحمل موندن در کلاس و دبیرستان رو واقعا نداشتم هم شهوت وجودمو گرفته بود و هم زودتر می خواستم دورادور دبیرستانو سر بزنم و تا بلکه سینا و زهرا رو ببینم ولی من خوش خیال و ساده دل چه خیال الکی و بیخودی می کردم چون وقتیکه بیرون اومدم و اطراف دبیرستانو گشتم هیچ اثری ازشون ندیدم ...و با ناامیدی و یاس به طرف منزل برگشتم یک بستنی قیفی سر راهم گرفتم و داشتم اخراشو لیس میزدم که محوطه اپارتمانمون رسیدم و کنار درختی تکیه دادم که باقی بستنیو بخورم همیشه تمایل داشتم که از پله ها استفاده کنم کمتر سوار اسانسور مجتمع میشدم چون یک بار از یکی از خانمای اپارتمان شنیده بودم که در اسانسور یک مردی که همسایمون بود و نمی خواست اسمشو بگه حسابی دست مالیش کرده بود اونم در حالیکه شوهر ش در پارکینگ انتظارشو می کشید و بهم توصیه می کرد که تنهایی وارد اسانسور نشم ومن کمتر سوار میشدم و طبق عادت
بی خیال پله هارو بالا میومدم تا اینکه سه پله مونده بود که به واحد منزل خواهرم برسم که یهو دیدم در ب خونه باز شد و یک پسر هولکی و با عجله و بدونه اینکه کفش هاشو کامل پاش کنه از کنارم و به سرعت رد شد و رفت برای یک لحظه کوتاه قیافشو دیدم به نظرم اشنا میومد دیده بودمش ...هاج وواج و کمی نگران در جام ایستادم ...اه خدای من این یارو در منزل خواهرم چیکار می کرد و چرا با عجله میرفت نکنه دزد و سارق باشه ...وای خدای من ...ولی وسیله و اسباب دستش نبود و لابد طلا و جواهر دزدیده ...و یا ...نکنه رفقای دزدش در خونه باشن ولی سرو صدایی نمی اومد و با نگرانی و ترس و به اهستگی وارد خونه شدم و درو نبستم به خاطر اینکه اگه اوضاع خطر ناک شد براحتی بتونم فرار کنم و وارد خونه شدم ظاهرا پذیرایی و اتاق خودم دست نخورده و عادی نشون می دا د و به دستشویی و انبار هم سری زدم و فقط مونده بود اتاق خواب نسرین و حمام که بهم راه داشتند و درشو به اروومی باز کردم و وارد شدم اووه خدای من روی تخت خوابش بهم ریخته بود و ملافه و بالش ها هر کدوم گوشه ای افتاده بودند و شورت و سوتین نسرین هم در کف اتاق ...و از همه بدتر بوی عرق بدن به مشامم می خورد شورتشو که گرفتم و بوش کردم بوی اب شهوت می داد و نیمه خیس بود ...وایییی خدای من اینجا چه خبر بوده ...یه دفعه صدای شر شر اب دوش از حمام به گوشم خورد از بس نگران و تشویش داشتم صداشو الان تشخیص داده بود م و نزدیک در حمام شدم ...خدای من لابد نسرین در حمامه چون شورت و سوتینش هست پس غریبه نمی تونه باشه ولی باید مطمئن میشدم و صداش زدم و در بار دوم جوابمو داد و گفت خودمم الان میام بیرون ...در کلامش خونسردی و ارامش وجود داشت و حتی من با این ساده گی و نداشتن تجربه سکسی فهمیدم خواهر بزرگ و سربزیر و کسی که پدرم همیشه از نجابت و عفت و خوبی هاش در خونه و فامیل و دوست و اشنا و همسایه می گفت و بهش می نازیدتحمل دوری کیر شوهر جونشو نداشته و پسر غریبه به خونه و اتاق خوابش اورده و باهاش سکس کرده و در واقع به شوهرش خیانت کرده و خلاصه جنده شده ...و این حدسم بدونه شک واقعیت داشت و همه اثار و شواهد رو می دیدم ...
نسرین لخت و عریان از حمام بیرون اومد تا اون لحظه اندامشو لخت ندیده بودم و نسرین نهایتا با شورت و سوتین جلوم ظاهر میشد و حتی مواقعی که کوسم و چاک کونمو اصلاح می کرد لخت کامل نمیشد ولی الان با خونسردی جلوم مانور می داد اندامش تناسب خوبی داشت با قد 168 و وزن حدود 72 ولی کمر چندان باریکی نداشت سینه های درشت و تقریبا اویزونش با سایز 85 به اندامش میومد و بالای کوسش موهاشو به شکل صلیب زده بود و ضلع پایینش بطرز زیبایی روی چوچوله بالای کوسش دو شاخه شده بود وقتی خم شد که سشوار رو بلند کنه سوراخ کون و کوسشو هم دیدم سوراخش تقریبا گشاد و اندکی از گوشتش بیرون اومده بود مثل اینکه به این پسرره کون داده بود و کبودی روی لمبه باسن سمت چپش و شونه هاش و زیر سینه هاش نشون از سکس خشن و سرعتی می داد اوووف بازم داغ کردم .و منتظر بودم نسرین بهم توضیح بده ...ولی انگار نه انگار ...مثل اینکه منو هنوز بچه و خام تصور می کرد و یااینکه منو ادم حساب نمی کرد و لابد پیش خودش می گفت اصلا چه لزومی داره به خواهر کوچیکم حساب پس بدم به اون چه مربوطه که من چه غلطی می کنم اون که فقط یک مهمونه و بس .و ساکت مونده بود ...و این افکار منوناراحت می کرد و بهم بر میخورد که بهم اهمیت نمیده و باید خودمو بهش ثابت می کردم ...وگفتم
حواهر بزرگ چرا حرف نمیزنی و توضیح نمیدی میدونی من در چه شرایطی به خونه رسیدم داشتم سکته می کردم یک پسر غریبه رو دیدم که به سرعت از در منزل خارج شد و چنان در رفت که ترسیدم از پله ها بیفته تا خودمو رسوندم اینجا و اتاقت بارها مردم و زنده شدم اونوقت تو در حمام ابتنی می کردی و الانم هیچی نمیگی
واه خیالات ورت داشته پسر چی ...اصلا این موقه و ساعت اینجا چیکار می کنی تو الان باید در کلاست باشی چرا زود برگشتی

وای نسرین چرا منو بچه و نادون و خر فرض کردی اصلا انگار که من ادم نیستم و بزرگ نشدم بابا من 18 سالمه و می فهمم چه خبره ...زود برگشتم که زنگ اخر حالم خوب نبود و اجازه گرفتم و بیرون اومدم که زود بیام تا چیزایو ببینم که نباید می دیدم

تو هیچیو ندیدی و به قول خودت حالت خوب نیس و خیالاتی شدی برو یه دوش بگیر و بخواب تا حالت بیاد سر جاش
اتفاقا
نسرین خیلی هم حالم خوبه و میزونم و هنوز هم نمیخای واقعیتو بگی پس بزار خودم بگم ...تو با اون پسر غریبه سکس کردی و ومدرک تا بخای هم واسه ادعام دارم بوی عرق توی اتاقت و بهم خوردگی روی تختت و شورت خیس اب شهوت اون اقا پسرو سوتینت که اونم اونجا افتاده و از همه مهمتر کبودی شونه هات و زیر پستونت و باسنت ...حالا هی بگو خیالات می بافی ببین خواهر جوون فقط دیگه منو خر و نفهم و بچه دیگه تصور نکن

حالا که چی نگین ...اررره اصلا من دادم و خیانت به شوهرم کردم نکنه میخای گزارشمو بهش بدی ها ...من تو رو اوردم تهران که مواظب زندگیم و تنهایم باشی و خودت هم اب و هوایی عوض کنی و از اون زندون و محدودیت نجاتت دادم حالا شدی دلیل بهم خوردن زندگی و شوهرم ...اصلا هم به جمشید بگی میزنم زیرش ...وفقط خودت خراب میشی

اه خواهر بزرگ... نسرین جوون اشتباه می کنی من غلط بکنم زندگیتو بهم بزنم و خوشبختی تو رو میخام و اصلا ایا در توان و جرئت من هست که به شوهرت بگم و تازه من طرف توم و میدونم و در کت می کنم که شوهرت ازت دوره و نیاز داری و این مربوط به زندگی شخصی خودته و وبه من ربطی نداره خودت دوس داری با هر کسی مایلی دوس بشی زیر هر کسی بخوابی و بخواب من که بدم نمیادو حسود نیستم ولی از اون ناراحتم که به من اهمیت نمیدی و حسابم نمی کنی یادته چن بار ازت خواستم اجازه بدی منم بیام ارایشگاه تا حوصله ام سر نره و کار هم یاد بگیرم ولی قبول نکردی و می گفتی هنوز بچه ای .و ترجیح می دادی برم بیرون و خیابون و پار ک ها تا متلک بشنوم وپسرا دنبالم بیفتن و بهم شماره بدن خب یهو می بینی منم بچه گی کردم و پسر اوردم خونه ...اونوقت جواب پدر و مادر و برادرامونو چی میدی .
اهان الان یادم اومد این پسر غریبه رو چند بار در ارایشگاه دیدم و واستون مواد ارایشی میاره
حرفام به کرسی نشست و نسرین حرفی برای گفتن و انکار ش نداشت و انگیزه اش رو فقط نیاز سکس و شهوت فراوونش میدونست وتاکید بر علاقه و عشقش به شوهرش و زندگیش داشت و به اصطلاح پیش من مظلوم نمایی می کرد و در نهایت موافقت کرد که در ارایشگاه ش کار کنم چند باری که به ارایشگاهش رفته بودم از محیطش و کارش خوشم اومده بود حرفای شیرین و جذابی از دخترا و خانما می شنیدم و برام شنیدنی بود و تحریک کننده.
دوروز بعد و شنبه شده بود و من مشتاق دیدن زهرا شده بودم و این دو روز بهش زنگ نزدم تا بدونه و بهش بفهمونم که سینا ورابطه ش برام مهم نیس و لی در واقع این چنین نبود و همچنان شوق دیدار با سینا در وجودم بود ولی این بار ترجیح می دادم که بدونه زهرا و مستقلا سینا رو ببینم شاید می خواستم تلافی تک پریشو بکنم زهرا شاداب و خندان منو گوشه حیاط دبیرستان برد و درگوشی و اهسته و انگار که راز مهمیو بهم میگه و یا دوس دختر جاسوس و جیمز بند دو صفر هفته و پرده از یک راز مهم بر میداره از لخت کردنش و عشق بازیش با سینا می گفت و تعریف و تمجید می کرد و اینکه در اتاق خواب خونه مجردیش بهش دو بار کون داده و از لذت کون دادنش چنان تعریف می کرد که اب از دهنم اورد و با افتخار تمام می گفت سینا چنان از سوراخ کونم و باسنم خوشش اومده بود که می خواست بار سوم منو ببره زیر دوش و ترتیبمو بده ولی تلفنی که از مامانم بهم رسید برنامه کون دادن در زیر دوشو بهم زد و من هولکی و در حالیکه کمی گشاد راه میرفتم پیش مامانم بر گشتم ...از شنیدن حرفای با معنای سکس انال زهرا کون بده و محجبه دبیرستان تحریک شده بودم و داغ ...و راستشو بخواهید سوراخم به خارش اندکی افتاده بود و پیش خودم می گفتم اگه زهرا نامردی نمی کرد و منو با خودش میبرد حداقل بار دومش کون من کرده میشد ...اووووف ...اوووف چی گفتم ؟؟؟
نیم ساعت مونده به ساعت اخر کلاسم یک پیامک به گوشیم اومد و فوری خوندمش ...اوووخ جوون سینا بهم پیامک داده بود که دویست متر بالاتر و در فلان نقطه منتظرمه و در اخر نوشته بود تنهایی بیا زهرا استراحت لازمه ...خخخخخ
این خنده یعنی معنیش استراحت کونش بود واقعا که کیر سینا انگار خوب جررش داده بودو دکتر سینا تجویز به استراحت داده بود ولی زهرا که عادی راه میرفت ودردی نداشت
برای من که بهتر شد و حتی اگه زهرا رو هم دعوت می کرد من نمی رفتم و براش ناز می کردم
زهرا فهمیده بود که با سینا ملاقات دارم و خواست باهام بیاد ولی پیچوندمش و سر قرارم رفتم

1280 👀
     
  
صفحه  صفحه 1 از 2:  1  2  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

ناگفته های نگین

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA