انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 1 از 2:  1  2  پسین »

لیلا و رویا


زن

 
نام داستان:لیلا و رویا
تعداد قسمتها:داستان نامحدود و حداقل شامل ۴۰ قسمت
     
  
↓ Advertisement ↓
↓ Advertisement ↓
↓ Advertisement ↓
زن

 
لیلا هستم دختری از یک خونواده متولد در کرج و در شب تولدم در ۱۸ سالگی مامانم کنار کادوم با لبخند زیباش خبر از خواستگار بهم داد...ایرج از فامیلای نسبتا دور ....در مهمونی هادیده بودمش خوشتیپ و خوش قد وبالا و چهار شونه و در مغازه طلا فروشی باباش کار می کرد پول دار بود و آینده خوبی رو از لحاظ امکانات مالی میتونست برام تهیه بکنه و میشد به خودم بگم باهاش خوشبخت بشم ...ومامانم اوکی اولی رو ازم گرفت و دو شب بعدش با دسته گل وجعبه شیرینی رسما به خواستگاریم اومدند ایرج آقا که بیست‌ساله بود زیرکانه در هرفرصتی بهم نیگاه و اندامم رو بخوبی رصد می کرد ومن هم با تبسم خاصم بهش جواب میدادم وقتیکه برای چند دقیقه کوتاه در اتاق تنها شدیم سرم از شرم و حیا پایین بود و ایرج سخنگو بود و هر چه میگفت جوابم بله بود واینکه توخوشکلی و خوش اندامی و شبیه فاطمه گودرزی هستی همون سلبریتی که بهش کراش دارم و دیگر تنها کراش من تو هستی وبس وازم سایز سینه هامو پرسید گفتم چرا این سوال؟
گفت برام مهمه ....آرووم گفتم ۷۵ .....گفت سفت و یا آویزونه مه مه هات ...خنده ام گرفته بود و چادری که سرم بود رو دهنم گرفتم وبعد از چند لحظه گفتم ..واه آقا ایرج این چه سوالیه
گفت لطفا بگو حرف آخرم همینه ....اندکی شرم وحیام کم شده بود و برخلاف واقعیت که سینه هام سفت ونوکاش روبه بالابودن بهش گفتم تا حدی آویزونه.....لبخندی زد وگفت لیلا خانم بلد نیستی دروغ بگی سینه‌ات قطعا سفته و همونه که من میخام و هدفم از این بازی سوال با شما این بود که دوس دارم باهم صادق وروراست باشیم ومن دروغ و راست رو بخوبی می فهمم....

وجمعه آخرش این بود ....لیلا عاشقت شدم و آیا ازمن خوشت اومده؟ بامن ازدواج کن.....جواب دادم ارره
ویک هفته بعدش با ایرج آقا ازدواج کردم
مراسمی ساده که فقط اقوام و فامیل دور و نزدیک و هم کیش شرکت کرده بودند و اینکه چرا
چون خونواده ام از اقلیت های مذهبی هست که از طرف حکومت جمهوری اسلامی سرکوب میشه و به همین دلیل خاص من با توصیه والدینم از روزیکه خودمو شناختم تلاش می کردم در مدرسه و بیرون از خونه و انتخاب دوست حساسیت نشون بدم وبا ایرج آقا هم کیش بود یم همین دلیل باعث شده بود دوست پسر و تجربه عشق و عاشقی نداشته باشم و نیاز جنسیمو در حموم با انگشتام و لمس واژن و سوراخ کونم و نوک سینه هام تامین کنم
شب زفاف فرا رسید و برای اولین بار تماس یک پسر رو تجربه کردم ایرج بهم گفت لیلا لختم کن .....هیجان و کمی ترس داشتم نیگاش کردم
گفت عزیزم نگران نباش نمیزارم بترسی بهت بهترین لذتو میدم
دکمه های بلوز سفیدش رو دونه دونه باز کردم و سینه های ستبر و مو دار شبه چشمم خورد و نوبت شلوار شد ولی نزاشت ادامه بدم خودش کند ش و شورت سفیدش رو دیدم که جلوش عین باد کنک باد کرده بود و دستمو گرفت و رو چشام چسبوند و گفت نگه دار،
و بعد از چند لحظه گفت چشاتو باز کن
کیرشو دیدم ....اوووه اووه کلفت و در حد بیست سانت و با کلاهک گوشتی و خلاصه خوشکل،و ایده آل یک کوس دست نخورده و اکبند
     
  
زن

 
با عذر خواهی از اشتباه در تایپ چند کلمه ....
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
خاطرات لیلا
عکس کیر رو یک بار از هماهمکلاسیم در مدرسه بهم نشون داده بود و منم کیر ندیده اغلب در لحظات خود ارضایی در ذهنم به تصویر می کشیدم و ازش حس شیرینی می گرفتم ولی الان در واقعیت محض قرار داشتم یک کیر تر وتمیز و بدونه مو جلو دیدگانم بود ایرج موهامو نوازش می کرد و به لبام رسوند و انگشتشو تو دهنم کرد و به سینه هام آورد و خیلی آرووم و ریلکس نواززش کرد بعدها متوجه شدم علت این کارش این بود که نمی خواست فرم و شکل سفتی سینه هام بهم بخوره و آویزون بشه در شرایط خاص و جدیدی قرار گرفته بودم و به تدریج داشتم شهوتی میشدم توان هیچ عکس العملی رو اون شب در خودم نمیدیدم و رو تخت خواب اتاق ولوشدم وعین مسخ شدگان بی صبرانه منتظر بودم کیر کلفتشو به کوسم وارد کنه ...و همین اتفاق شیرین هم با طعم اندک دردی به وقوع پیوست اووف ورود کلاهک کیرش که دهانه واژنم برخورد کرد درد رو احساس کردم ایرج کیف می کرد و می گفت آوخ جون چه کوس تنگی داری لیلا. این کوس رو باید در روز نه یک بار بلکه چند بار بکنم تا گشاد تر بشی و برام بچه بیاری
با اعمال فشار بیشتر به گمانم نصف کیرش در کوسم حل شده بود و من به ملافه چنگ میزدم تا فریاد نزنم ...در همین گیر و دار ایرج گفت ..مبارک خودمون باشه پرده تو زدم کیرم خونی شد الان دیگه فقط مال خودمی .بلافاصله یک دستشو به باسنم اتکا داد و فشار نهایی و آخرشو به کیرش وارد کرد و کاملا کوسمو تصرف کرد و تلمبه هاش رو شروع کرد ....درد به تدریج کم شده بود و به جاش لذت وطمع زیبای سکس وبودن یک کیر کلفت در کوسم منو به اوج رسونده بود مست شده بودم و وقتیکه احساس کردم ابشو در کوسم ریخته ...یه آه کشیدم و جواب این آه شد یک بوسه طولانی و رویایی در آغوش آقام....ایرج ....
آقام براستی ادعاشو به اثبات رسونده بود و هرروز در دو و بعضا سه مرتبه منو می کرد واین سکس به یک عادت و به شکلی به یک قانون در خونه تبدیل شده بدونه استثناصبح گاها قبل ازرفتن کیرشو میخوردم ابشو قورت می دادم وبه زعم آقا آب منی کیرش بخشی از صبحانه اختصاصی من بود و قبل از ناهار هم به خونه بر می گشت به فوریت کوسمو با کیرش آبیاری می کرد ونمایش کامل و اصلی،هم قبل از خواب بود که حرفه ای ترتیب منو می داد
در واقع همه چیز به وفق مرادمان بود و خوشبخت بودم آقا درآمد خوبی داشت و طلا فروش ماهری شده بود و گاها برای دو سه روزی به تهران و خرید مدل های جدید طلا میرفت و من تنها میشدم و تنها سرگرمی بیرون از خونه من رفتن به خیاطی زنونه بود که در هفته دو بار با چادر میرفتم خیاطی سه کوچه بالاتر از خونه مون بود و نزدیک بود و برام جالب بود که خانمهایی که به خیاطی میومدند خیلی راحت در مورد سکس با شوهراشون حرف می‌زدند وبهم دیگر نظرات جالبی می دادند یکی از زود انزالی آقاش می گفت و یکی دیگر از باریکی و یکی از کلفتی کیر شوهرشون می گفتند و بدونه استثنا هم همشون با افتخار می گفتند که کون هم به آقامون میدیم ..کون دادن رو افتخار میدونستند وبرای من اندکی تعجب بود که در طول این دو ماه چرا آقا کونمو نخواسته در حالیکه واقعا باسن خوشکلی دارم واینکه در جمع ۷نفر خانمای خیاطی استایل کونم حرف اولو میزد ....پروانه خانم صاحب و استاد خیاطی ازم خوشش میومد و بهم می گفت ..لیلا جوون ..از اخلاقت خوشم اومده ..گفتم بهش چرا؟
جواب داد ..همه این خانمای که میان اینجا ..همه شون از سکس و عشق بازیشون و شوهراشون و حتی دوست پسراشون میگن ولی تو اینجور نیستی ..کاش پسر داشتم و تو عروسم میشدی
پروانه خانم خیلی جوون نبود و ۵۵سال سن داشت وشوهرشو از دست داده بود و با خیاطی امرار معاش میکرد ومیدیدم دست به خیر خوبی داشت و به چند نیازمند کمک مالی می کرد و متوجه شده بودم که هر وقت غذای خوبی در خونه می پخت یک قابلمه کوچیک هم به یک خونه میفرستاد که همسایه من بود
یک روز که به خیاطی اومده بودم متوجه ازدحام کوچه شدم
پروانه بهم ریخته بود و ناراحت خبر از مرگ یک پیرزن داد ..در واقع اون قابلمه غذایی که برای اون خونه میفرستاد به خاطر اون پیرزن بود اون روز برای اولین بار داخل اون خونه همسایه رو دیدم مراسم ختم گرفته بودند و پروانه هم دستی در این مراسم داشت و من با اجازه آقا و به خاطر پروانه در مراسم ختم شرکت کردم ....
خونه علیرغم شلوغی ختم سوت وکور و بهم ریخته بود وتنهاکسیکه صاحب خونه میشد حسابش کرد و باید تسلیت رو بهش می گفتم یک مرد بود با شکل شمایل و تیپ و موهای پرپشت و کلاه مخملی و داشی که راننده خاور بود و ماشینش رو گاها در سر خیابون میدیدم برای اولین بار در حالیکه چادر سرم بود و فقط چشمام بیرون بود با یک مرد غریبه حرف زدم و بهش تسلیت گفتم .آه ..یک حس و حال عجیب و تازه وهیجان انگیز ..دستام زیر چادر می لرزید و سریعا اونجا رو ترک کردم
آقا به خونه که برگشت به استقبالش رفتم هیجان خاص و جدیدی داشتم فوری منو بوسید و زیب شلوارشو کشیدم و کیرشو در دهنم قرار دادم و با انرژی زیاد و هیجان تازه براش ساک زدم نمی خواستم ابشو بیارم باید منو می کرد تشنه کیراقا بودم وبخوبی عالی منو ترتیب داد و آرووم گرفتم

خاطرات لیلا
عکس کیر رو یک بار از هماهمکلاسیم در مدرسه بهم نشون داده بود و منم کیر ندیده اغلب در لحظات خود ارضایی در ذهنم به تصویر می کشیدم و ازش حس شیرینی می گرفتم ولی الان در واقعیت محض قرار داشتم یک کیر تر وتمیز و بدونه مو جلو دیدگانم بود ایرج موهامو نوازش می کرد و به لبام رسوند و انگشتشو تو دهنم کرد و به سینه هام آورد و خیلی آرووم و ریلکس نواززش کرد بعدها متوجه شدم علت این کارش این بود که نمی خواست فرم و شکل سفتی سینه هام بهم بخوره و آویزون بشه در شرایط خاص و جدیدی قرار گرفته بودم و به تدریج داشتم شهوتی میشدم توان هیچ عکس العملی رو اون شب در خودم نمیدیدم و رو تخت خواب اتاق ولوشدم وعین مسخ شدگان بی صبرانه منتظر بودم کیر کلفتشو به کوسم وارد کنه ...و همین اتفاق شیرین هم با طعم اندک دردی به وقوع پیوست اووف ورود کلاهک کیرش که دهانه واژنم برخورد کرد درد رو احساس کردم ایرج کیف می کرد و می گفت آوخ جون چه کوس تنگی داری لیلا. این کوس رو باید در روز نه یک بار بلکه چند بار بکنم تا گشاد تر بشی و برام بچه بیاری
با اعمال فشار بیشتر به گمانم نصف کیرش در کوسم حل شده بود و من به ملافه چنگ میزدم تا فریاد نزنم ...در همین گیر و دار ایرج گفت ..مبارک خودمون باشه پرده تو زدم کیرم خونی شد الان دیگه فقط مال خودمی .بلافاصله یک دستشو به باسنم اتکا داد و فشار نهایی و آخرشو به کیرش وارد کرد و کاملا کوسمو تصرف کرد و تلمبه هاش رو شروع کرد ....درد به تدریج کم شده بود و به جاش لذت وطمع زیبای سکس وبودن یک کیر کلفت در کوسم منو به اوج رسونده بود مست شده بودم و وقتیکه احساس کردم ابشو در کوسم ریخته ...یه آه کشیدم و جواب این آه شد یک بوسه طولانی و رویایی در آغوش آقام....ایرج ....
آقام براستی ادعاشو به اثبات رسونده بود و هرروز در دو و بعضا سه مرتبه منو می کرد واین سکس به یک عادت و به شکلی به یک قانون در خونه تبدیل شده بدونه استثناصبح گاها قبل ازرفتن کیرشو میخوردم ابشو قورت می دادم وبه زعم آقا آب منی کیرش بخشی از صبحانه اختصاصی من بود و قبل از ناهار هم به خونه بر می گشت به فوریت کوسمو با کیرش آبیاری می کرد ونمایش کامل و اصلی،هم قبل از خواب بود که حرفه ای ترتیب منو می داد
در واقع همه چیز به وفق مرادمان بود و خوشبخت بودم آقا درآمد خوبی داشت و طلا فروش ماهری شده بود و گاها برای دو سه روزی به تهران و خرید مدل های جدید طلا میرفت و من تنها میشدم و تنها سرگرمی بیرون از خونه من رفتن به خیاطی زنونه بود که در هفته دو بار با چادر میرفتم خیاطی سه کوچه بالاتر از خونه مون بود و نزدیک بود و برام جالب بود که خانمهایی که به خیاطی میومدند خیلی راحت در مورد سکس با شوهراشون حرف می‌زدند وبهم دیگر نظرات جالبی می دادند یکی از زود انزالی آقاش می گفت و یکی دیگر از باریکی و یکی از کلفتی کیر شوهرشون می گفتند و بدونه استثنا هم همشون با افتخار می گفتند که کون هم به آقامون میدیم ..کون دادن رو افتخار میدونستند وبرای من اندکی تعجب بود که در طول این دو ماه چرا آقا کونمو نخواسته در حالیکه واقعا باسن خوشکلی دارم واینکه در جمع ۷نفر خانمای خیاطی استایل کونم حرف اولو میزد ....پروانه خانم صاحب و استاد خیاطی ازم خوشش میومد و بهم می گفت ..لیلا جوون ..از اخلاقت خوشم اومده ..گفتم بهش چرا؟
جواب داد ..همه این خانمای که میان اینجا ..همه شون از سکس و عشق بازیشون و شوهراشون و حتی دوست پسراشون میگن ولی تو اینجور نیستی ..کاش پسر داشتم و تو عروسم میشدی
پروانه خانم خیلی جوون نبود و ۵۵سال سن داشت وشوهرشو از دست داده بود و با خیاطی امرار معاش میکرد ومیدیدم دست به خیر خوبی داشت و به چند نیازمند کمک مالی می کرد و متوجه شده بودم که هر وقت غذای خوبی در خونه می پخت یک قابلمه کوچیک هم به یک خونه میفرستاد که همسایه من بود
یک روز که به خیاطی اومده بودم متوجه ازدحام کوچه شدم
پروانه بهم ریخته بود و ناراحت خبر از مرگ یک پیرزن داد ..در واقع اون قابلمه غذایی که برای اون خونه میفرستاد به خاطر اون پیرزن بود اون روز برای اولین بار داخل اون خونه همسایه رو دیدم مراسم ختم گرفته بودند و پروانه هم دستی در این مراسم داشت و من با اجازه آقا و به خاطر پروانه در مراسم ختم شرکت کردم ....
خونه علیرغم شلوغی ختم سوت وکور و بهم ریخته بود وتنهاکسیکه صاحب خونه میشد حسابش کرد و باید تسلیت رو بهش می گفتم یک مرد بود با شکل شمایل و تیپ و موهای پرپشت و کلاه مخملی و داشی که راننده خاور بود و ماشینش رو گاها در سر خیابون میدیدم برای اولین بار در حالیکه چادر سرم بود و فقط چشمام بیرون بود با یک مرد غریبه حرف زدم و بهش تسلیت گفتم .آه ..یک حس و حال عجیب و تازه وهیجان انگیز ..دستام زیر چادر می لرزید و سریعا اونجا رو ترک کردم
آقا به خونه که برگشت به استقبالش رفتم هیجان خاص و جدیدی داشتم فوری منو بوسید و زیب شلوارشو کشیدم و کیرشو در دهنم قرار دادم و با انرژی زیاد و هیجان تازه براش ساک زدم نمی خواستم ابشو بیارم باید منو می کرد تشنه کیراقا بودم وبخوبی عالی منو ترتیب داد و آرووم گرفتم
     
  
مرد

 
azadmaneshian
بالاخره بعد از مدت ها حضور پیدا کردین 😜
     
  
زن

 
خاطرات لیلا ۳
بدونه هیچ دلیل فکر مرد همسایه از مغزم بیرون نمیشد نه اینکه عاشقش شده بودم بلکه دوس داشتم بشناسمش ..یک جورایی کنجکاوی بیخود وبرای رسیدن به خواسته مسخره ام باید امارشو از پروانه خانم می گرفتم ورور بعد به خیاطی رفتم و حرفامو باهاش به خونه پیرزن مرحوم و اون مرد ناشناس کشوندم و پروانه آهی کشیدوگفت .پرویز خان اسمشه و واقعا هم لقب خان لایقشه چون خیلی مرده ویک مرد به تموم معنا و لابد میگی چرا ؟
چون این پیرزن مادر زنش بوده و زنش پنج سال قبل سرطان رحم گرفت و فوت میکنه که این اتفاق تلخ باعث سکته پیرزن و بلافاصله مرگ پدر زنش میشه،و پرویز خان از بس عاشق زنش بوده حتی بعد از مرگش ...مادر و پدر زنشو تنها نزاشت و بهشون دلسوزانه و خوب رسیدگی می کرد و این کارش واقعا جای تقدیر داره
آره پروانه خانم واقعا چنین رفتاریو هر مردی نداره
حالا لیلا جون به من بگو تو چرا میخای از پرویز خان بدونی نکنه
ههههه. نه بابا ...همین جوری از روی کنجکاوی زنونه خواستم بدونم که ایا مادرش بوده
اهوم راستش لیلا جون منم این چند سال گاها برای پیرزن غذا می‌بردم و بهش سر میزدم ولی بعد از فوتش دیگه نمیشه اینکارو ادامه بدم هرچند دلم واسه پرویز خیلی میسوزه چون هم تنها شده و هم از خوردن غذای خونگی و دست پخت من محروم شده .دیروز قورمه سبزی باحالی درست کرده بودم و خواستم کمی واسه پرویز خان بیارم ولی جرئت نکردم چون واسم حرف در میارن آخه من مطلقه هستم و پرویزخان هم مجرد و
با اومدن یک مشتری فضول به حرفاش ادامه نداد و من از خیاطی بیرون اومدم اوه برام خیلی جالب و تازه گی داشت این همه خود گذشتگی و عشق به زنش باعث شده بود حتی بعد از مرگش پدر و مادر زنشو به امون خدا رها نکنه و این واقعا تحسین برانگیز بود تصمیم گرفتم سری به طلا فروشی آقا بزنم بین راه در حالیکه کمی باد می‌وزید و مجبورم می کرد سفت تر چادرمو بگیرم گاها نیگاه به مغازه ها میرفت که یهو در یک قهوه خونه پرویز رو دیدم که با قیافه مردانه اش،و غم انگیزش نیم رو نوش جون می کرد
اه دلم واسش میسوخت حس دلسوزی و هم یاری در وجودم واسش متولد شده بود کاش میشد و شهامتشو داشتم که دعوتش کنم برای ناهار و یا شام .امروز...ولی غیر ممکن بود
در طلا فروشی آقا تا دقایقی موندم و کمی حرفای سکسی زدیم و بالاخره مجبورم کرد پشت ویترین برم و در قاب خاصی،که دور از چشم نامحرم باشه کیرشو از لای زیب شلوارش گرفتم و براش مالوندم ابشو در کف دستم نگه داشتم و با بستنی که برام خریده بود یکیش کردم و نوش جونم کردم اوووف چه طعم و مزه ای بالایی هم به بستنی داده بود بستنی با طعم آب منی اونم مال
شوهر
حال خودمم از زیر ناف و کوسم خیس و شرایط نرمالی نداشتم و کیر می خواستم به آقا گفتم میشه اینجا کیرتو بزاری کوسم
گفت چرا نشه فقط بزار پرده کرکره مغازه رو بکشم
از شانس الاغی من یهویی یک پسر و یک دختر واسه خرید طلا اومدند و کوس تشنه ام در آرزوی ورود کیر در این مکان خاص موند
بیرون اومدم و راه خونه رو در پیش گرفتم و شورتم از آب کوسم نیمه خیس شده بودو در راه رفتن بهم حس خاص و تازه ای داد با بودن چادر میشد گاها به بهانه حالت تغییر دادنش انگشتمو به کوسم بزنم و ازش اندک حالی بگیرم واقعا این رفتارم جدید و تا حال این مدلی باخودم نکرده بودم واقعا چرا اینجوری شدم
اوه به همون قهوه خونه که رسیدم باز پرویز خان نشسته بود و سیگار می کشید یک پیاله چای مشتی،هم جلوش بود و انگار در افکار عمیقی رفته بود بازم حس ترحم و دلسوزیم گل کرده بود کاش؟؟؟
کاش چی ؟
واقعا خودمم مونده بودم آخه چرا کاش،. این سوالو داشتم از خودم می،کردم..اصلا به من چه ارتباطی داشت هر کسی،مشکلاتی در زندگیش داره و سهم پرویز هم لابد تنهایشه،و میتونه هم حلش کنه اونم با ازدواج
با این توجیهات داشتم به خودم می گفتم آخه لیلا به تو چه ..پرویز یا همون پرویز خان تنهاس،...بهتره به فکر زندگیم و آقام و کیر باحال و کلفتش باشم که همیشه و هر لحظه که خواستم ازم دریغ نکرده و حالمو خوب کرده الا امروز و در طلا فروشی اقام
برگشتم خونه و فوری رفتم دستشویی و با کمک انگشتام اندکی خودمو ارضا کردم
دو روز بعد آقا جشن تولد برام گرفت اونم فقط من و خودش ولی کادوش برام قابل توجه و جالب و ارزش مند بود .
آقا ایرج برام دیلدو خریده بود اووووف
همونی که اصلا فکرشو نکرده بودم و در سکسی که باهام کرد با دیلدو و کیرش به نوبت از خجالت کوسم درومد و بخوبی و عالی منو ترتیب داد قطر دیلدو اندکی از قطر کیرش بیشتر بود اووه اون شب وقتیکه چشامو می بستم به تصور دو کیر فکر می کردم انگار که آقا و یک پسر دیگه منو می کردند دو نفری
     
  
زن

 
خاطرات لیلا ۴
گاها که دیلدو رومی گرفتم و به چاک کونم و کوسم میزدم باهاش حرف میزدم و می گفتم تو شوهر دومم شدی ویا به عبارت دیگه آقای دومم
بودن دیلدو انگیزه و شور و حال خوبی رو در من ایجاد کرده بود هر لحظه هوس کیر می کردم به کوسم میزدم و آرووم می گرفتم واغلب هم در سکس قبل از خواب از آقا می خواستم از دیلدو هم کمک بگیره ولی براستی توان و قدرت جنسی آقا عالی بود و نیاز به دیلدو نداشت اما یک مورد خاصش منو به اوج شهوت و لذت سکس میرسوند وبا بودن دیلدو و کیرش حس گاییدن از دو مرد رو در خودم می کردم این حس آیا چه معنایی میتونه داشته باشه از یک فرم سکس بیشتر حال می کردم اونم ابتدا دیلدوشو بعد از مالوندن زیاد به کوس و کونم در دهنم میزاشت و با کیرش خوب کوسمو می گایید طاق باز و دمر و بعد از اینکه ابشو به کوسم می‌ریخت بلافاصله دیلدو رو فرو می کرد و کیرشو در دهنم میزاشت و لزجی و خیسی کوسم با دیلدو دو بل ارضا بهم میداد واز شدت شهوتم مثل مار پیچ و تاب میزدم و گاها سرپایی از پشت منو می گرفت و دیلدو رو به کوسم میزد و کیرشو بین دو لپ کونم جا می داد و بعد از دقایقی جاشون رو عوض می کرد و بعدش برم می گردوند وهمون فرم ایستاده منو می گایید
در خونه آقا تاکید داشت که لخت باشم اما خودش شورت پاش بود و هر روز خودمو که در آینه می دیدم به نظر خوشکل تر و توپر تر شده بودم کونم با باریکی و قوس کمرم تناسب بسیار زیبایی داشت و اینو هم آرایشگر محله و پروانه خانم و یه سری فضول های خانم همسایه بهم می گفتند خصوصا آرایشگره خانم فروغ وقیحانه بهم می گفت آب کیر شوهرت بهت می خوره ...اووف لیلا جوون هرروز زیباتر میشی ....لابد انتظار داشت مثل اکثرا خانما از ایرج آقا و کیرش و سکسمون بگم ولی من هیچی نمی گفتم فروغ شیطون بلا ظاهرا بهم حسودی می کرد و از خوش تیپی و قیافه خوب آقام می گفت چند روزی میشد از خونه خارج نشده بودم و سرگرم نظافت خونه بودم و دلم تنگ مغازه طلا فروشی آقا و گشت و گذار کوچولویی در بازار نزدیک خونه مون شده بودم یک روز صبح زدم بیرون در راه از همون قهوه خونه رد که شدم تازه یاد پرویز افتادم خوشبختانه اونو ندیدم .اوه چه بهتر به خودم می گفتم آخه لیلا تو چت شده چرا به این مرد نامحرم توجه و فکر می کنی مگه چی الان کم داری دو تیکه کیر خوب یکیش زنده و گرم و خوشمزه و یکیش مصنوعی و کلفت و باحالی دستته ودیگر مگه مرض داری به این پرویز می اندیشی مغازه آقا مشتری زیاد داشت و جای موندن برام نداشت لذا بازار رفتم و دو ست شورت و سوتین و لوازم آرایش و یک دامن خریدم دم راه هم هوس موز کردم و دو کیلو خریدم و به نزدیک خونه که رسیدم یهو پرویز روبروم میومد سرش پایین بود و در فکر ....ولی من هول شده بودم نمیدونم چرا این عکس العمل رو گرفته بودم انگار که از شخصیتی که برات مهمه و ازش حساب میبری و یه دفعه جلوت سبز بشه....خب من هول زده سلام بهش کردم از کنارم که رد میشد جواب سلاممو داد و فقط بهم نیگاه کوتاهی کرد همون نیگاه بیشتر منو بهم ریخت و یهو کیسه موز و لوازم خریدم از دستم افتاد..اووه خدای من خم شدم برشون دارم ولی از بس حواسم به چادرم نبود چادر از سرم افتاد و بلوز و شلوار نخی چسپی و کاملا بدن نمایی که تنم کرده بود م براش نمایان شد
برای چند لحظه حساس میخکوب شدم ودر حالیکه پرویز به اندامم خیره شده بود من فوری چادر رو از زمین بلند و سرم کردم و خواست لوازم و کیسه موز رو بردارم پرویز زودتر دست به کار شد و بر شون داشت و باهام اومد اووه خدای من داشتن لنگ میزدم انگار مچ پای چپم مشکل پیدا کرده بود و همین باعث شد تا دم خونه همراهیم کنه و گفت
انگار همسایه هم هستیم ولی دیمتون در مجلس ختم مادر زن مرحومم..پاتون درد نمی کنه
نه خیلی ...خوب میشه چیزی نیس ببخشید آقای همسایه براتون زحمت شد وسایلمو اوردین
وهولکی در خونه رو باز کردم و لنگان لنگان اومدم داخل خونه
واقعا مچ پام درد می کرد و اینکه بهش گفته بودم درد ندارم فقط یک تعارف و حرف بیخودی که باید میزدم که زود تر از اون شرایط هول هراس دربیام
آقا به خونه برگشت و من از پرویز و این اتفاق بهش هیچی نگفتم عصر همون روز منو برد دکتر و خوشبختانه مچ پام شکستگی نداشت و در رفتگی شده بودولی همچنان درد داشتم دو روز بعد در خونه به صدا درومد و لنگان لنگان رفتم درو باز کردم پرویز پشت درب بود و سلام کرد و گفت
اومدم هم حالتونو بپرسم و هم براتون پماد آوردم پماد خوبیه معجزه می،کنه ازش استفاده کن روزی دوبار و در ضمن میتونم اسم تونو بدونم هر چی باشه همسایه چسپیده به هستیم
با شرم و حیای خاصم بهش گفتم
مرسی آقا پرویز ِلازم نبود زحمت گرفتن این پماد رو بکشین چشم استفاده می کنم
تبسمی کرد و گفت یه چیز یادت رفت اسمتو نگفتی
اوه لیلا هستم
پرویز رفت و من با هیجان و حس عجیبی برای لحظاتی به درب تکیه دادم و به خودم گفتم اه چرا اینجوری میشم چرابا دیدن این مرد منقلب و بهم میریزم نکنه دارم عاشقش میشم
نه نه نه عاشق چرا .... این عشق نیست بلکه یک حسه ..فقط یک حس ساده.... نمیتونه عشق باشه اگه قرار به عشق باشه چی بهتر از آقام ایرج
اه خدای من برگشتم داخل خونه و چشمم به دیلدو افتاد که رو طاقچه داشت بهم لبخند میزد رفتم سراغش و یک دل سیر زدم به چاک کونم و کوسم بخوبی خودمو ارضا کردم
     
  
زن

 
خاطرات لیلا ۵

پماد پرویز اثر بخش بود و بعد از سه روز درد پام کامل رفع شد دیگه لنگ نمیزدم و یک ماه بیشتر بود که پریود نشده بودم وبرام تازه گی داشت و حدس میزدم که باردار شدم برای اطمینان بیشتر با آقام رفتیم دکتر ووقتبکه خبر حاملگی مو بهمون داد از خوشحالی بیش از حد آقام جلو چشای خانم دکتر بغلم کرد و بوسه باحالی ازم گرفت که از خجالت داشتم آب میشدم خانم دکتر گفت خجالت نکشین اگه دوس دارین ادامش بدین بلکه بچه تون دوقلو بشه منم میشینم نیگاتون می کنم تماشای یک سکس زنده در مطبم میتونه برام جالب باشه آقا بهم نگاهی کرد لابد منتظر بود بهش مجوز بدم ولی زیر لبی بهش گفتم اصلا موافق نیستم برای همون ماچت داشتم آب میشدم قبل از خروج از مطب خوب نیگاه خانم دکتر کردم اوه یک خانم میان سال حدود چهل سال و مطلقه با زیبایی معمولی و اندام خوبش خیلی دوس داشت گاییدن منو مفت و مجانی نیگاه کنه و چه بسا در اوج سکس هم خودشو در گاییدنم شریک می کرد این اطلاعاتشو در جلسات بعدی که پیشش رفتم ازش فهمیدم وحتی بهم گفت بوسه ای که اون روز شوهرت ازت گرفت خیلی دیدنی و شیک بود واقعاخوشم اومد کاش اجازه می دادی بکنتت تو مطبم ... روم نشد جوابشو بدم پیش،خودم فکر کردم لابد هوس کیر آقام رو کرده
از اون روز دیگه دوس نداشتم آقا ایرج باهام بیاد مطب
خودم تنهایی میرفتم
باردار شدنم روحیه و شادابی بیشتری بهم داده بود و ایرج هم واقعا خوشحال از هرلحاظ بهم می‌رسید از خوراکی و تقویت کننده وتا هر چیزی که هوسشو می کردم واسم می خرید و منم فکر و ذهنم شده بود بچه ای که در رحمم داشت رشد می کرد و هر روز

شاهد بزرگ تر شدن شکمم بودم و تقریبا پرویز رو از یاد برده بودم تا اینکه یک صبح زود داشتم لباس شسته رارو طناب مینداختم نوای مردونه ای از حیاط همسایه به گوشم خورد اووه همون لحظه پرویز و قیافه و تیپ خاصش در درونم ابدیت شد برای لحظاتی ایستادم و فقط به نوای دل‌انگیز ش گوش می کردم چه خوب هم میخوند ابیات عاشقانه ...لابد بیاد همسر مرحومش
اه ...نمیدونم چرا از تنهایش دلسوز و غم زده میشدم خیلی دوس داشتم میرفتم جلوش چشم تو چشم و بهش می گفتم
آقا پرویز گل گلاب دیگه بسه و کافیه در تنهایی و در سوز و گداز
موندن همسرت بمونی حیف این تیپ و قیافه خوب و مردونه و اخلاق خوبت نیست که تنها سر کنی ...بیا خودم واست دختر پیدا می کنم اونم مثل دسته گل ...یهو یک حس عجیب و یک نوع حسادت در وجودم شکل گرفت یعنی چه ...یعنی من حسودیم شده که پرویز زن بگیره
اونروز خورشت فسنجون خوشمزه ای درست کرده بودم که بوش آدمو مست می کرد نزدیکای ناهار و قبل از اومدن آقا یهو دو قابلمه ناخوداگاه آوردم تصمیم سخت،و عجیب و وسوسه کننده ای گرفتم
بله درست حدس زدید
من داشتم سهم فسنجون آقا پرویز رو در دو قابلمه میگرفتم برنج با خورشت فسنجون فوری چادرمو سرم کردم و بردم دم در خونه پرویز و در زدم
اوه من امروز چه شهامتی از خودم به خرج می دادم با صدای کیه در میزنه فوری گفتم همسایه تون لیلا هستم
چادرمو با یه دست که بهتر جمع کردم تازه متوجه شدم که چه گندی زدم ازبس هول و عجله کرده بودم به خودم و لباس ناجورم توجه نکرده بودم یک بلوز معمولی ولی اوووف شلوار نخی تنگی که کاملا برجستگی کوس،و کونمو نشون می داد حتی کلوچه ها ی کوسم کاملا از روی شلوار تابلو بود حالا باید با چادر این صحنه های هات بدنمو پوشش می دادم تا یه وقت آبروم نره
پرویز درو باز کرد و سلام کردم
سلام لیلا خانم

ببخشیدا پرویز آقا فسنجون درست کردم و اینو واستون آوردم که نوش جون کنید و
ممنون لیلا خانم لازم به زحمت نبود هرچند خیلی،وقته غذای خونگی مثل فسنجان نخوردم و امروز واسم جشن هست چون دست پخت شما رو می خورم راستی پاتون خوب شده روم نمیشد بیام احوال تون بپرسم با شوهرت که سلام و علیک ندارم وگرنه ازش حالتو می‌پرسیدم
خوبم آقا پرویز پماد شما خیلی تاثیر داشت
بفرمایید قابلمه هارو لطفا از دستم بگیرید
اه خدای من باز هم چادرم یهویی افتاد،و آنچه که نمی خواستم شد پرویز خیره اندامم بخصوص کلوچه های کوسم و کونم و شکم بالا اومده ام و سینه های نوک تیز که از روی بلوز م تابلو بود...شده بود بدجوری مسخ اندامم شده بود خودمم برای چند ثانیه حساس و مهیج توان خم شدن و برداشتن چادرمو نداشتم در گوشه حیاطش یک آینه نیمه شکسته به دیوار مونده بود و خودم از اینه مثل فیلم سینمایی حرکاتمو می دیدم وقتیکه خم شدم چادرمو بردارم به طرز وحشتناک و شهوت انگیزی شلوار نخی م در چاک کونم آنچنان فرو رفته بود که اضافه پارچه دوخته شده شلوارمو در لای کوسم و انتهای کونم بخوبی حس می کردم
خاک به سرم ...نمیدونستم چی بگم ...
پرویز گفت جل الخالق وای خدای من ...لیلا خانم فقط بگو چن سالته
گفتم شرمنده شما نمیدونم این چادر کو فتی چرا میفته
نگفتی چن سالته
۱۸ رو تموم کردم
ببخشید من دیگه برم
فوری اومدم خونه رفتم جلو اینه اتاقم و خوب نیگاه شلوارم کردم و به خودم گفتم خاک تو سرت لیلا این چه افتضاعیه که کردی حالا پرویز فکر می کنه من دارم از راه به درش می کنم و بهش میرسونم که باهام جور شو و منو ترتیب بده ولی من که این نیت رو ندارم ودیگه روم نمیشه باهاش روبرو بشم
اه خدای من انگار یک سطل آب داغ رو روم ریخته بودند هیجان زده شده بودم یهو صدای در خونه به گوشم خورد میدونستم آقام نیست چون کلید داره نکنه بیتا خانم همسایه مون باشه که گاها بهم سرمیزد بازم عجله کردم و بدونه چادر رفتم درو باز کردم اووه پرویز بود که قابلمه ها رو ا‌ورده بود بعد از تشکر مجدد بازم به اندامم خیره شد و این بار گفت
لیلا خانم انگار حامله هستی
با شرمندگی زیادی گفتم بله
به سلامتی،ولی برات زوده بچه داری اه خدا شکرت
گفتم چرا
لیلا خانم دم در شما مناسب نیس بمونم واست حرف درمیارن فقط نمیخام این حرفام در درونم کهنه بشه میخام بگم حیفه زود مادر بشی چون خوشکلی و اینکه از همه مهمتر دیدن تو منو یاد همسرم میندازه چون از اخلاق و رفتار و قیافه بهم شبیه هستین اگه میشد بیشتر درددل باهات می کردم ولی بماند عزت زیاد لیلا خانم فعلا
درو که بستم دو دستی زدم تو سرم
اه لیلا بازم گند زدی جلو پرویز
کلمات و حرفایی که پرویز بهم گفت دونه دونه در مغزم داشتم تفسیرش می کردم و بهش حس غریبی می گرفتم خصوصا شباهتم به همسرش
دیگه بیشتر دلم به حالش میسوخت و ترحم و دلسوزی بهش در درونم قوی شده بود و اون شب بعد از سکس با آقام ایرج به این فکر می،کردم که گاها برم خونه اش،ووقتیکه میره بیرون ...خونه شو تمیز و مرتب کنم تا بلکه ...یهویی برگرده و ببینه خونه اش مثل ایام همسرش مرتب و تمیز شده سوپرایز بشه
این تصور وحشتناک در وجودم متولد شده بود که این کار عجیب رو بکنم
ولی این کار واقعا دیوونگی بود
صبح روز بعد خیلی شهوتی بودم انگار از سکس آخر شبم سیر نشده بودم قبل از رفتن ایرج
ازش خواستم بجای ساک ...کوسمو بکنه ...ومنو داگی کرد و کیرشو به کوسم زد و خودمم دیلدو رو اززیر شکمم به ناحیه بالای کوسم و گاها به سوراخم میزدم و آقا چون عجله داشت زود ابشو خالی کرد و هولکی رفت ولی من ارضا نشده بودم و ادامه عملیات رو با دیلدو دادم
اه شهوتم امروز دوبرابر شده بود و خوب شد دیلدو بود وگرنه چیکار می کردم از،دست این همه شهوتم
     
  
زن

 
آقام برگشت سلامش کردم ازخودم شرم گین بودم به شوهرم اخه یه کوچولو خیانت کرده بودم باهام که حرف می‌زد برخيالت و تاسف ازخودم جوابشو میدادم مطابق همیشه بغلم کرد و نوازش و گفت
عزیزم چیزی شده سرحال نیستی
نه آقا جوون خسته کار خونه ام یه کم استراحت کنم خوب میشم
لیلای من تو حامله هستی و کار زیاد واست خوب نیس عزیزم به سلامتی خودت و بچه مون فکر کن
چشم آقا
بعد از ناهار وعصر که شد موقع رفتن مطابق معمول کیر آقا رو از زیپ شلوارش بیرون کشیدم و دستم گرفتم اون لحظه یاد کیر پرویز افتادم و عین یک کارشناس کیر ...در درونم مقایسه
شون کردم اوه کیر پرویزنمره اولو ازم قطعا میگرفت از هرلحاظ فقط یک موردش مونده بود که قیاسشون پیشم کامل بشه اونم هنوز کیر کلفت پرویز در کوسم نرفته بود ولی خب کاملا میشد قضاوت کرد که پرویز اگه موفق میشد و مخمومیتونست بزنه که سالارشو به کاخ کوسم برسونه قطعا نمره بیست‌ رو ازم می گرفت .آه دارم چه چرت و پرتی میزنم اونم در حالیکه دارم واسه آقام که دوسش دارم ساک میزنم وبا چند مک باحال بالاخره ابشو آوردم و همه شو قورت دادم
اون روز همش به پرویز و اینکه چیکار کنم که وسوه اش نشم که یه وقت بازم برم خونه اش فکر میکردم چونکه اگه میرفتم قطع به یقین منو می گایید چون همه مقدمات گاییدنمو فراهم کرده بود و اینکه امروز منو ترتیب نداد اینش دیگه واقعا جای تعجب داشت چون اگه من جای پرویز میبودم مطمئنا به لیلا که خودم باشم تجاوز مسالمت آمیز می کردم ...از این حرفام خنده ام گرفته بود واقعا که
فکر کردم ومنطقی دیدم که بهتره تا حدی،که میتونم به پرویز فکر نکنم من زن خوشبختی هستم شوهر خوب و مهربون وبا درآمد و شغل خوب و مناسب و خوش قد و بالایی دارم با کیر کلفتش،که وجدانا قضاوت کنم بخوبی ومردونه منو میگاد و تاحالا کمبود و نیاز جنسی براستی حس نکردم و پس چه مرگمه و مرض دارم به پرویز که یک مرد نامحرم هستش توجه و نزدیک بشم اون شب در حینوسکس با آقام بهش گفتم
آقا جوون هوس سفر کردم میشه بریم شمال و یا اصفهان یا شیراز ؟
این پیشنهاد رو مطرح کردم که مدت چند روزی از خونه و این شهر دور باشم تا راحتر با فراموش کردن پرویز کنار بیام و آقا قبول کرد که دو روز بعد به شیراز بریم
روز بعد وسایل سفر رو آماده کردم که چشمم به چیزی خورد که ازش میترسیدم اوه اوه ضربان قلبم تند شده بود و هیجان خاص و توام با اندک ترس توم با شهوت درونیم منو منقلب و بهم ریخته کرده بود در این شرایط معمولا نیاز به دستشویی بهم دست می‌داد و رفتم دستشویی،و اونجا خودمو سرزنش کردم که چرا دیروز من کلید خونه پرویز رو بهش تحویل ندادم و حالا مجبورم این امانت مهم و لازم رو بهش برگردونم ولی رفتنم به خونه پرویز ممکنه باعث بشه منو وسوسه چیزی بکنه که ازش میترسم و توان مقابله شو در خودم ندارم یعنی کافیه ببینمش و بهم بگه
لیلا جوون عزیزم ...میدونم کلید رو پیش خودت نگه داشتی،که بهونه داشته باشی به عشقم و نیازم به تو پاسخ آره بگی میدونم که درکم کردی می کنی پس خوش اومدی و این کلید هم دیگه مال خودته و پیشت باشه چون این خونه دیگه ازاین روز خونه خودته
و جالبه بگم عین این جملات. رو پرویز بهم گفت وقتیکه تصمیم گرفتم که قبل از مسافرتم به شیراز کلید رو بهش پس بدم ولی علاوه بر اینکه ازم نگرفت بلکه وادارم کرد وارد خونه اش بشم اونم به بهونه واهی والکی گلدون گل هاش و من اون لحظه مسخ و جادو شده و البته هم باید اعتراف کنم در درونم دیدن دوباره
کیر کلفتشو کرده بودم فقط نیازم به دیدن کیر کلفتش میتونست کافی باشه اما پرویز پیش خودش تفکرات متفاوتی داشت بهم گفت
پریروز نکردمت چون باور اینکه تو هنوز به من علاقه مند نشدی ولی کلید رو پس ندادی و امیدوارم کردی که شدنیه مال من بشی
در جواب این استدلالش تلاش کردم بهش بگم
اه اقاپرویز به جون بچه ای که تو شکمم هست اینجوریا نیس که تو میگی واقعا من فراموش کردم کلید رو بهتون بدم ولی مگه میشد باورم بکنه
کلید رو که اصرار داشتم بهش بدم رو گرفت و یهو بغلم کرد ودو دستمو از پشت کونم بادست چپش بهم حلقه کرد و خوب نگه داشت با دست راستش در حالیکه کلید رو نگه داشته بود
به شلوارم آورد و سریعا از بالای کش شلوارم به شورتم رسوند و به شکل باور نکردنی و جسارت آوری کلید خونه شو لای چوچوله له کوسم گذاشت و بیخ گوشم گفت لیلا جان خوب به این حرفم دقت کن این کلید رو اونجا ت بردم تا بدونی دیگه اون خونه مال خودت شده ومن دیگه به قول امروزیا دوست پسرت شدم و معشوقه به‌قول خودم میدونم تو م به من تعلق خاطر داری دیگه تعارف رو بزار کنار .ولی اگه بخای مخالفت کنی در خصوص پس دادن کلید ....قسم می خورم همین الان کلید رو بجای کیرم توکوس تنگت چنان میزنم که فریادت به دکان شوهرت برسه
پس شیر فهم شدی عزیزم
ارره اقاپرویز
اینو که گفتم لبامو. ماچ کرد و بخوبی مک زد و سپس دستشو به سینه ام برد و چلوند وباز رفت سراغ کوسم و با کمک انگشتاش،و نوک کلید خونه اش به چوچوله های کوسم مشغول شد شهوت بالایی وجودمو گرفته بود و نیاز شدید به گاییدن بهم دست داد دستمووناخواسته به کیرش رسوندم و زیپ شلوارشو پایین کشیدم و سریعا کیر کلفتشو دستم گرفتم اوووف تا حالا نشده با کلید و انگشت کوسم مالونده بشه دیگه خجالت رو کنار گزاشته بودم و بهش گفتم منو بکن پرویز لطفا به من تجاوز کن زود باش دارم از شهوتم فنامیشم زود باش پرویز خان کیر کلفت زود به لیلا جوون که شوهر داره و متاهله تجاوز کن و کوسمو پاره پوره کن در آغوشش منو داخل اتاق خوابش برد و بدونه اینکه لختم کنه و لخت بشه منو طاق باز خوابوند و کیرشو تنظیم کوسم گرفت و از،لای شورتم با احتیاط و اروومی،کلاهک شو به مدخل ابتدای کوسم فشار داد و به تدریج به فرمی که بهم فشار نیاد کیرشو وارد کوسم کرد اوووف داشتم واقعا جرر می خوردم.کیر کلفتش به مدخل کوسم شدیدا فشار می‌آورد وحس خاص و با طعم و مزه درد آوری رو بهم میداد که به کمرم و ستون فقراتم میزد و به پاهام هم منتقل می کرد ناخوداگاه لگد به این ور واون ور میزدم انگار عین مرغی،که سرشو میبرن اما پرویز واقعا داشت با کیر کلفتش کوسمو میدروند حتی نوک کلید خونه شو به بالای کوسم که حساس هست میزد وچند بار هم به سوراخ کونم می‌برد یعنی میخاد با کلیدش کونمو بکنه ؟کوسم بس نبود حالا کونمم با کلیدش میخاد زخمی بشه ...آه اه این کلید لعنتیش
در اوج اه وناله هام و فریاد هایم بهش گفتم
لطفا لطفا کونم نه نه خواهش،می کنم پرویز
از بس کیرش به مدخل کوسم کیپ شده بود انگار می‌ترسید تلمبه شو بزنه موهامو گرفت و سرمو کمی بلند کرد و گفت
لیلا نیگاه کیرم کن ببین دو سومش تو کوست جا گرفته اگه همه شو جا بدم ممکنه پاره ات کنم
اه پرویز کیرت خیلی خیلی کلفته اما میخام اونو کیرتو تاتهش بکن کوسم
پای خودته لیلا .
اون لحظه شهوتم دیوونه ام کرده بود و فقط میخاستم همه کیرسو تو کوسم حل و هضم کنه حتی اگه بجای پرویز یک الاغ نربا کیر کلفتش می‌بود همین خواسته رو می‌داشتم پرویز بل یک فشار حسابی همه کیرشو در کوسم جا داد و فقط واکنش من یک فریاد بلند بود که اونم با کمک دست پرویز که روی دهنم گرفته بود در خفا خاموش شد و بعدش به اروومی تلمبه هاشو شروع کرد و اه چه حال و کیفی می کردم واقعا دو برابر سکس شوهرم حال می کردم نوک کلید خونه اش بالای مدخل کوسم تو رفته بود و با تکان های،تلمبه هاش اونم تکون میخورد و بهم لذت خوبی می داد اووف چه خوب و عالی داشت منو می،گایید و بالاخره ابشو در کوسم خالی کرد اونم چه آبی..خیلی زیاد به زعم خودم و بیشتر از آب منی آقا ایرج
از روم بلند شد کیرش سفت و خیس،و آغشته به اب منی و ازش می چکیده خودم و اندامم نیگاه کردم اوووف همه جام عرقی و خیس عرق شده بود و از مدخل کوسم آب سفید میومد بلند شدم برم دستشویی که خودمو تمیز کنم پرویز نزاشت و یک حوله آورد و بجز مدخل کوسم همه جای اندامم رو خشک کرد و گفت
لیلا از این به بعد یک قانون و یک شرط به قول تو باید رعایت کنی اونم این هست که حق نداری آب منی کیرمو بشوری و تخلیه اش کنی باید تو کوست بمونه حداقل چند ساعت .....
آخه آقا پرویز این شکلی بر گردم خونه ممکنه شوهرم متوجه بشه اونوقت بد میشه
میتونی جوری رفتار کنی شوهرت و یا کسی متوجهش نشه فهمیدی لیلا قول شرف بده دستور مو اطاعت کنی
باشه قول میدم
وبدین شکل من با کوس جرر خورده و التهاب زده و خسته ولی سیر از یک سکس فوق العاده و منحصربه‌فرد به خونه شوهرم برگشتم و اولین بار به آقام ناخواسته خیانت کردم
     
  
زن

 
خاطرات لیلا .....

یاد و خاطره روزی که برای اولین بار به آقام خیانت کردم حتی الان که ۴۱ساله شدم و دخترم رویا ۲۳سال و امید ۲۱سال ...منو ناراحت و رنجیده می کنه واقعا اون روز بعد از سکس فوق العاده و بایستی در واقع بگم تجاوز شیرین پرویز به من ...بلافاصله بعد از ورود به خونه به دستشویی رفتم که کوسمو بشورم ولی مثل مجسمه موندم و دستم به کار ی که میخواستم بکنم نرفت نیگاه به کوسم کردم اوه اوه کیر کلفت پرویز بدجوری ملتهبش کرده بود آب منی هنوز از مدخل کوسم بیرون میومد ناخوداگاه اشک از چشام اومد گریه برای خیانت .گریه خجالت حتی از بچه ای که از شوهرم داشتم و در شکمم رشد می کرد ومن بعد از لذت کثیفی که از کیر کلفتی پرویز برده بودم حالا هق هق در دستشویی گریه و اشک می‌ریختم بدونه اینکه آب منی حرام کیر پرویز رو در کوسم پاک کنم بلند شدم و آبی به صورتم زدم واقا منو دید اومد بوسم کرد و کونمو انگشت کرد اه خوب شد کوسمو انگشتی نکرد وگرنه چی باید بهش می گفتم
یهو بهم گفت
لیلا چرا لنگ میزنی نکنه بچه مون لگد بهت میزنه
تازه متوجه شده بودم که به خاطر فشاری که به عًضلات کوسم اومده بود راه رفتن عادی رو از،دست داده بودم
مونده بودم چی بهش بگم اه
بالاخره گفتم آقا بازم بی احتیاطی کردم و قالیچه انبار رو می خواستم بلند کنم که زیرشو تمیز کنم به زیر شکمم فشاراورد
از قالیچه ای می گفتم که وزنش پنج شش کیلو نمیشد و چرت می گفتم اما آقا خوشبختانه بهش اهمیت نداد
اون روز تا قبل از شام شب آب منی رو کوسم هنوز بود و رفع حاجت دلیلی شد که بالاخره کاملا تخلیه و پاکش کنم خودم مونده بودم چرا با این همه تاخیر تمیزش،کردم لابد فرمایش پرویز برام ناخواسته اهمیت. داشته و خودم نمیدونستم اون شب آقا برای اولین شب باهام سکس نکرد و به کوسم مرخصی و استراحت داد اما صبح روز بعد و قبل از سفرمون براش حسابی ساک زدم و جبرانش کردم
سفر به شیراز فرصت خوبی بود که پرویز رو موقتا فراموش کنم ولی اولین شب اقامتمون در هتل شیراز وقتیکه ایرج باهام سکس کرد تفاوت کیرش رو با کیر پرویز احساس کردم واقعا پرویز سالار کیر بود و خو دش بیراه ازش تعریف نمی کرد
از سفر که برگشتیم خوشبختانه اثری از ماشین سنگین پرویز و خودش نبود ظاهرا بار بهش پیشنهاد داده بودند و نفس راحتی کشیدم اما باید اعتراف کنم هرروز صبح کوچه رو چک می کردم حالا باید به خودم می گفتم چرا؟ آخه لیلا
توکه اون همه اون روز گریه کردی و شیون و به خودت قول دادی که به پرویز و خیانت دوم فکر نکنی حالا این چه کاریه می،کنی سرک به کوچه و درب خونه اش،می کشی،که ببینیش که بهت بگه لیلا خانم عزیزم بفرما خونه خودمون تا بازم کوستو چنان بکنم که شبیه لبو بشه...براستی اینم بگه واقعا لبو رنگین می کنه بهش باور دارم با اون کیر الاغی که داره
نزدیک ده روز گذشت و از پرویز خبری نبود و شکمم کاملا بالا و بزرگ شده بود وروز بعد ومطابق معمول رفتم باز سرک به کوچه کشیدم اوه اوه ماشینش سر کوچه پارک شده بود پس پرویز آقا برگشته وای،وای خدا کنه باهاش روبرو نشم و نزنه به سرش و بیاد درب خونه مون رو بزنه واونوقت ...آه چیکار کنم
یک ساعت و اندی بعد درب خونه رو زدند
چادرمو سرم کردم و رفتم باز کردم اووه پرویز بود
سلام
سلام بر روی ماهت لیلا جان خیلی دلم برات تنگ شده
اقا پرویز لطفا آرووم...خوبیت نداره این جوری با من حرف میزنی این خونه ای که اومدی صاحب داره و اونم شوهرمه و من زنشم
پس برید لطفا
عزیزم‌میرم و میدونم این کارم خوب نیست اما تحمل دیدنت رو دیگه نداشتم برات کادو آوردم بیا عزیزم از بندر گرفتم من که رفتم و تنت کن و فقط بهم قول بده پوشیدیش یاد من بیفت و چشاتو اون لحظه ببند و کیرمو تصور کن و بقیه ماجرا رو خودت حدس بزن ...خب من رفتم
یک بسته که با کاغذ کادو تزئین شده بود رو بهم دادورفت و حتی بهم فرصت نداد و نشد مانع گرفتنش بشم
با کنجکاوی زیادی اومدم اتاق خوابم و بسته رو باز کردم اوووه برام شورت و کرست خارجی و از جنس خوب گرفته بود و هوس کردم تنم کنم ولخت شدم
اوه سه ست خریده بود یکیشو تنم کردم و اون لحظه یاد پرویز و چیزی که ازم خواسته بود ...افتادم و یهو خودمو رو تخت خوابم پرت کردم و طاق باز چشامو بستم و به کو سم مشغول شدم در واقع به قول پرویز داشتم عمل می کردم و خود ارضایی به خواسته پرویز آقا اونم دقیقا در جا خواب آقام ایرج خان و با تصور سالار کیر آقا پرویز
در خیالات اون روز و دقایق با کیر پرویز کوس،حتی کونمو ترتیب دادم
     
  
صفحه  صفحه 1 از 2:  1  2  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

لیلا و رویا

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA