انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 2:  « پیشین  1  2

لیلا و رویا


مرد

 
azadmaneshian:
آقام برگشت سلامش کردم ازخودم شرم گین بودم به شوهرم اخه یه کوچولو خیانت کرده بودم باهام که حرف می‌زد

داستان خوبیه ولی یک قسمت اصلی و حساس رو جا انداختی
     
  
↓ Advertisement ↓
↓ Advertisement ↓
↓ Advertisement ↓
زن

 
لیلا ۱۱)(لیلا ورویا)
روز بعد اولین کاری که کردم این بود که رفتم بازار و یک ست شورت و سوتین خریدم حالا چرا اینکارو کردم چونکه دوس نداشتم به ایرج دروغ بگم اون عادت داشت که از لباس های زیرم هرشب واسه سکس به دلخواهش که دوسداشت بپوشم و یا موقع رفتن به بیرون خودش یک ستشو انتخاب می کرد و گاها خودش تنم میکرد و به همین علت کاملا بر لباس های زیرم اشراف کامل داشت و اون روز بعد از خریدم به مغازه اش رفتم و سه ست شورت و سوتین پرویز و یک ست ی خریده بودم رو نشونش دادم و خصوصا از کادوی پرویز خیلی خوشش اومده بود تو دلم گفتم اه ایرج خوش خیال و ساده ...اگه میدونستی که سه ست شورت و سوتینی که براش پرو بال میزدی یک پسر غریبه واسم خریده عمرا اینجوری به شور و حال نمی افتادی
در ماه پنجم بارداری بودم ک شکمم حسابی به قول معروف باد کرده بود و این مدت هم خوشبختانه پرویز درگیر بار بری بود وزیاد در خونه و محله اش بند نمیشد و این موضوع از دو جنبه منو هم خوشحال و ناراحت میکرد خوشحال از اینکه نبود که وادار به خیانت به آقا بشم و ناراحت از اینکه کوسم تشنه کیرش شده بود و در سکس هایم با ایرج ...به یاد کیر کلفت پرویز بیشتر حس و حال می کردم
اواخر بارداریم بود و یک روز هوس سنگگ تازه کرده بودم و یهویی ویار سنگگ بهم دست داد و چادر سرم کردم و رفتم نونوایی و سه تا نون سنگگ گرفتم خیالم راحت بود چون ماشین پرویز در کوچه نبود و نزدیک خونه که رسیدم یهو دستی رو شونه ام خورد و بلافاصله دست بعدی نو چاک کونم رفت و چند انگشتی سوراخام مالونده شد و به دنبالش سنگگ ها از دستم قاپیده شد سرمو که برگردوندم متوجه پرویز شدم خوشبختانه کسی تو کوچه نبود و بدونه اینکه کلامی بینمون رد وبدل بشه دستی که تو چاک کونم رفته بود به زیر شونه ام کشوند و متو با خودش وادار به طرف خونه اش کرد و فوری با کلید دروباز کرد و منوداخل حیاطش برد و همون جا هولکی لباشو رو لبام گرفت و ماچم کرد سنگگ ها رو بالای شکم جفتمون کیپ شده بود و با ولع وحس و اشتهای
زیادی همه جای اندامم خصوصا چاک کونم می مالوند انگار دهن و زبونم قفل و زنجیر بهش زده بودند و توان هیچ حرفی نداشتم پرویز بلندم کرد و منو برد روی یک تخت چوبی که در حیاط بود و طاق باز ولم کرد و معطل نکرد کیرشو از زیپ شلوارش بیرون کشید و یک لنگ از پاهامو بالا برد و به شونه ام آورد و از لای همون شورتی که خودش واسم خریده بود کیر شو با کمک دستش به سختی در مدخل کوسم فرو کرد و آرووم تلمبه زد و در همون حالت خم شد و لباشو رو لبام گرفت و بوسم می کرد اه اه چه حس و حال شیرینی داشتم خیلی وقت بود کیرش به کوسم نرفته بود و صدای شالاپ شالاپ تلمبه هاش به خوبی به گوشم میخورد و بالاخره ابشو تو کوس تشنه ام خالی کرد و اونوقت تازه بهم سلام کرد
سلام لیلای من خوبی عزیزم
اه اه چه سلامی چه علیکی آقا پرویز این چه کاری بود شما کردین تو کوچه و در محل تردد مردم از پشت دست مالیم می کنی و بعدش منو میاری تو حیاط خونه ات و دیگه اه اه
و بعدش چی لیلا جان ...باید در ادامش می گفتی منو با کیر کلفتت بخوبی گاییدی
تو رو جون همسر مرحومت دست از سر من بردار بابا من شوهر دارم و ازش باردارم آخه مردونگی که ازت می گفتن اینه که چشم طمع به یک زن شوهر دار مثل من داشته باشی
خخخخخخ
عزیزم شرمنده ...مردونگی جای خودش و عشق و علاقه هم جای خودش. بهت که قبلا فرمودم که همسر مرحومم پیشم جایگاه والایی داشت و هنوز داره و تو منو یاد اون میندازه و حتی بیشتر از اون خاطر تومیخام پس سخته و نشدنیه بیخیالت بشم اینو درک کن
کمکم کرد و بلند شدم و با شورت کاملا آغشته به آب منی پرویز و بدونه اینکه جواب حرفاشو بدم با اوقات تلخی خونه شو ترک کردم ولی باید اعتراف کنم خیلی از گاییدنم عشق و کیف کردم ولی بروز ندادم تا بیشتر روم زوم و شیر نشه
برگشتم خونه وبه دستشویی رفتم و کوسمو با درد سر زیادی تخلیه از آب منی پرویز و تمیز کردم و گریه ام گرفت اه
اشک از چشام بابت خیانت ناخواسته و احساس گناه از اینکه حس زیبایی از کیرش در مدخل کوسم گرفته بودم
از اون روز بیرون رفتن از خونه رو حداقل تا زایمانم قدغن کردم وروز موعود و تولد دخترم فرا رسیده بود و اون روز ایرج با شروع درد زایمانم منو به زایشگاه برد و دخترم متولد شد اسمشو رویا انتخاب کردم دختری خوشکل و زیبا که معجونی از هر دومون بود من و آقا ایرج
یک ماه بعد از تولد رویا از ایرج خواستم خونه رو بفروشه وبه جای دیگه نقل مکان کنیم چون تصمیم گرفته بودم به خاطر زندگیم و ایرج و دخترم از تمایلات شهوتی و حس خطرناک و آتشینی که به پرویز پیدا کرده بودم ...دور بشم و این بهترین راه حل میشد تصور کرد و اتفاقا ایرج هم موافقت کرد و گفت خودمم سه ماهی شده که احساس خطر کردم
گفتم واه آقا خطر از چی؟
پیش خودم گفتم نکنه به رابطه من و پرویز پی برده و الان بهم میگه ولی خوشبختانه
گفت عزیزم میدونی که به خاطر کیش و عقیده ای که داریم به شدت ازطرف مامورین و دولتیا در خطر هستیم وحس می کنم بهم در بازار شک کردند وتا مشکلی واسمون نیفتاده و منطقی و درست می بینم که از این محله و شاید از این شهر نقل مکان کنیم
و یک ماه نکشید آقا خونه رو فروخت، و به همدان اسباب کشی کردیم
     
  
زن

 
در همدان دریک خونه ویلایی با بافت نسبتا سنتی و حیاط زیباش مسقر شدیم آقا هم یک مغازه گرفت وبا همون کسب طلا فروشی ...زندگی به وفق مرادمان می چرخید وجود یک بچه و احساس مادر بودن.و مهربونی ها و سکس های جون دار و خوب آقا بطور مرتب وآرامش خاص شهر همدان. موجب شده بود خوشبختی رو واقعا احساس کنم اما گاها هم به یاد پرویز میفتادم بیشتر مواقعی که کیر آقا رو یا لمس می کردم و یا ساک میزدم و کوسمو می گایید ناخواسته خاطره کیر کلفت پرویز در درونم شعله ور میشد و شهوتمو دو برابر می کرد وهمین دلیل خوبی بود که نتونم فراموشش کنم حتی مواقعی که در خیابون راه میرفتم چشام ناخواسته دنبال کامیون های شبیه مال پرویز میرفت دوسال بعد از تولد رویا باز بار دار شدم وصاحب یک پسر هم شدیم ورویا که تقریبا به من رفته بود حالا راه می‌رفت و شیطونی های خاص بچه گانشو می کرد اه بچه ها چه زود بزرگ میشن عین یک باد بهاری ...
گاها اقا به واسطه خرید طلای مدل جدید و طلای شکسته به تهران میرفت و چند روزی ما رو تنها مبزاشت در همین ایام یک روز که امید و رویا رو به مهد کودک برده بودم سر راه هوس اب میوه کردم و داخل مغازه شدم و سفارش دادم معمولا عادت داشتم گوشه دنجیو انتخاب کنم و رفتم نشستم سرم پایبن بود و داشتم چادرمو رو پایین تنه ام مرتب می کردم که سینی اب هوبج با بستنی اونم به جای یکی اما دو تا جلوم قرار گرفت سرمو بلند کردم .چشام از تعجب و بهت گرد و گشاد شد اوووه خدای من
پرویز رو میدیدم اونم کنار صندلیم و نشست
گارسن اومد و ازم عذر خواست و گفت ببخشی باید من آبمیوه تونو می‌آوردم ولی ایشون فرمودند من شوهرش هستم و خودم آبمیوه رو براشون میبرم.

و گارسن که رفت فوری به پرویز گفتم
اوووه چه جسارتا از کی من شدم زن شما و خبر ندارم وچرا بدونه اجازه کنارم لم دادین راستش سوا از اینکه در درونم از دیدنش کمی خوشحال شده بودم ولی دیگه مثل قبل ملاحظه شو نمی کردم
گفت سلامت کو لیلا
بیا سلام سلام خوب شد
علیک سلام به خیالت بدونه خبر از کرج کوچ کردی که از شر من خلاص بشی اما دیدی بالاخره پیدات کردم
یعنی برای مهاجرت و نقل مکان باید از شما اجازه می گرفتیم هان؟
بهرحال لیلا خیلی خوشحالم که گم شده خودمو پیدا کردم قربون اون زبون تیزت برم من
اوووه نکن پرویز خان زشته می بینن
نمی بینن جامون دنجه و تازه صاحب مغازه میدونه ما زن و شوهریم و از همه مهم تر چادرت استتار می کنه دستمو
واه نکن به جون بچه ام فریاد میزنم
میدونم نمی زنی دلم واسه لمس بدنت و کوس تنگت و نرمی کونت خیلی خیلی تنگ شده ببینم توم دلت واسه کیر کلفتم تنگ نشده ؟هان لیلا بگو دیگه
اوووه اوووه چرا اونجامو نیشگون میگیری نکن دردم گرفت اخ اخ
قربون اون اخ اخ گفتنات برم من اوه لیلا از کوست آب گرفتم انگشتام خیس از آب کوسته نگاه کن ببین عزیزم
خاک به سرم واقعا آخه چرا باید من ببینم خیسی انگشتانو
باید ببینی و بهت ثابت کنم که تو هم به من هنوز حس داری
یهو انگشتای آغشته به آب شهوت کوسمو در لیوان هویج بستنی من فرو کرد و قشنگ و کامل نگه داشت و بلافاصله لیوان رو جلو دهانم آورد و بزور به خوردم داد
اووه نوش جان کردن یک لیوان هویج بستنی با چاشنی آب کوس
خود من
لامصب هم چه طعم و مزه فوق العاده ای هم داشت تا قطره آخرشو خوردم
پرویز زیر چادرم نزدیک ده دقیقه ماهرانه و بطرز زیبایی و جسارت مندانه کوسمو با پنج انگشت دست راستش بخوبی چلوند و ازش قشنگ آب کشید و به این شکل هم به خوردم داد در کل خیلی از این نمایش پرویز لذت بردم اونم در یک مغازه آب میوه گیری
باهام همراه شد و آدرس خونه مو هم میدونست وحالا چگونه بهم نگفت هرکاری کردم ازم دور بشه ولی نمی رفت نزدیک خونه که رسیدم بهش گفتم شوهرم خونه اس و دیگه برو لطفا
با جسارت خاصش گفت میدونم شوهرت تهران رفته آمارش رو دارم پس فیلم نیا لیلا دعوتم کن خونه شوهرت که خیلی تشنه کردنتم
کلمه دعوت که معنایی برای اون نداشت چون نزدیک خونه بزور بازوم رو گرفته بود و منو تقریبا کشون کشون به خونه ام می‌برد به هیچ عنوان توان مقابله باپرویز رو نداشتم فقط آرزو می کردم کسی متوجه ‌ما نشه خوشبختانه محله مون اغلب خلوت هست و اون لحظات هم کسی نبود در ب خونه رو به اجبار پرویز باز کردم و داخل حیاط خونه شدیم پرویز نیاز به دستشویی داشت ووقیحانه منو هم بزور با خودش به دستشویی برد و جلو چشام کیرشو درآورد وادرار کرد و خوب شد که شست و بعدش مجبورم کرد واسش ساک بزنم و کیر نیمه سفتشو که بزور تو دهنم میرفت رو با دردسر شیرینی واسش خوردم و کاملا سفتش کردم وازش خواستم باقی عملیات رو بیرون از دستشویی انجام بدیم ولی پرویز موافقت نکرد و همون جا ایستاده منو خم کرد و به دسته شیر آب دستامو تکیه دادم و کیرشو از پشت به کوسم گرفت وبهم وحشیانه تلمبه زد براستی جرر خوردم کوسم به سختی کیرشو در درونش حل میکرداه و ناله هام بیشتر به فریاد شبیه بود و واقعا بهم فشار شدیدی می‌آورد خوشبختانه این بار زود کیرش تخلیه شد و در حالیکه کم کم درد کوسم داشت تبدیل به لذت میشد کارش با من تموم شد و در خاتمه در حالیکه لب تو لب شده بودیم با مهربانی اندامم رودست کشید و حسابی لوسم کرد جوری،که ازش باز خواستم منو باز در دستشویی بکنه اما پرویز انگار زرنگ بود و منو در خماری گزاشت و رفت
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
با سلام و درود
این داستان هم مثل داستانهای قبلی شما ، در فضای تقریبا"قدیمی قرارداره و تعاریف و توصیفهای زیبایی مثل همیشه باعث خواندنی تر شدن داستان شده . قلمتون رو دوست دارم و بی صبرانه منتظر ادامه داستان جذابتون هستم.
موفق و پایدار باشید
     
  
صفحه  صفحه 2 از 2:  « پیشین  1  2 
داستان سکسی ایرانی

لیلا و رویا

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA