صفحه 12 از 20
ellipseses
قسمت نهم_ قسمت آخر چشم های خسته و کم رمقم را به سقف اتاق دوخته بودم. تاریکی خاصی در... »»
aredadash
من و داداش و عمـــــــــــــــــــــه و ... 12 ( قسمت ... ) چقدر از این... »»
amirhossein6666
بعد اون شب خیلی فک کردم که چرا حامد انقد زود ارضا شده شنبه سر کلاس اومد پیشم نشست... »»
ellipseses
قسمت سی و یکم فرزاد با گام های بلند از میان راهرویی که دو طرف آن اتاق های زیادی... »»
aredadash
به دادم برس ... 102(قسمت آخر) -ببینم تو با چه جراتی آبت رو توی کسم خالی... »»
darkstorm
ﻗﺴﻤﺖ ﺁﺧﺮ ﻓﺼﻞ ﺍﻭﻝ : ﺗﻘﺮﻳﺒﺎً ﻳﻚ ﻫﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﻲ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻧﻴﻠﻮﻓﺮ ﻣﻴﮕﺬﺷﺖ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﻱ ﺩﻳﺪﻥ... »»
benyaminmj
قسمت اخر چه خواب خوبی بدور از هر گونه دغ دغه و مشغله ذهنی . امروزم یک روز نکبت... »»
aredadash
لــــــــــــــــــــز بـــــــــــــــا دختــــــــــــــــــــر ... 66(قسمت آخر) حالا دو تایی تون با همو سر حال سرحال... »»
elaheyemarg_64
درود. از وقتی که گذاشتین سپاسگزارم و همینطور ابراز انتقادتون نسبت به پایان داستان. در چند نقطه آرش اظهار... »»
shomal
ازدواج امیـــــــــــــر / قسمت پایانی/۱۰ بادستام سر مامانو گرفتم وآروم تو دهانش تلمبه... »»
shomal
عـــــــــــــــــــــــــــــــشقپــــــــــــــــــــــــنهان ۳۰ و بعدشم سر شوهرش رو فرستاد بالای دار. دیگه... »»
az4ever
خب سلام و خسته نباشید ویژه به دوستان گلم که همیشه همراهم بودن با تمام بد قولی ها.. این... »»
xanomi
یه داستان واقعی از زندگی خودم بعد چند سال که از ازدواجمون میگذشت مجبور شدم بیام تهران برای زندگی.... »»
dr_salman_khan
قسمت سی و ششم اونقدر سکسش توپ و باحال بود که دیگه نا نداشتمو بیحال شده بودم، سرمم... »»
mehran9494
دوستای عزیزم حقیقتش دوست داشتم این ماجرا رو تا زمان حال ادامه بدم و اتفاقاتی که افتاد رو... »»
aredadash
یک ... ، یک ... داستانی دیگر هم به پایان رسید داستان فقط یک مرد .. داستانی... »»
sa200222
az4ever مرسی لطف داری real9184 دوست خوبم بقیه داستانهامو اگه بخونید متوجه میشید که تماما یه روال پیوسته رو... »»
Aliandpc
بالاخره همه کسانی که دعوت بودند دور هم جمع شدند تا اینکه مهسا اس ام اس فرستاد دیگه نمیتونم... »»
