داستان سکسی ایرانی

 realsex_mazyar

تبریک به همه بروبچ لوتی! ...   »»

 Looti_khoor

روزهایی که سارا صیغه من بود قسمت دوازدهم و پایانی معاون از غیبت دیروز پرسید. گفتم؛ سرم درد می‌کرد....   »»

 pirmard40

( داستان زندگي يا اعتراف سكسي ) قسمت آخر چون اون روز قبل از سكس با من سيراب...   »»

 strenger

فصل بیست و یکم:آشنایی من با شیما 2 فرید با یکی از دوستاش یه خونه مجردی تو شهران گرفته...   »»

 mmaryamm

دیگه واقعا از نظر عاطفی داشتم درگیر می شدم ، محبت های بی حد و مرز مهدی و نمی...   »»

 Alitanha3030

علی و نازنین – 3 وضعیت ارتباط من با نازنین همزمان با دوستیم با مرجان به همین منوال پیش...   »»

 amirjeyson

((ادامه))... حالا دیگه هر دو لخت لخت بودن. آتوسام با جایی که ممکن بو پاهاشو باز کرده بود تا...   »»

 darvack

arian_69 درود دوست عزیز نمیدونم منظورتون از قرار دادن دست نوشته هاتون توی تاپیک من چیه!! اما...   »»

 shiva_modiri

قسمت آخر: روز هزار سال - تو همه چیزو میدونستی؟ شارون با چشمهای بسته جواب...   »»

 jems007

من نویسنده داستان نیستم ...   »»

 jems007

عصر با مريم بيرون بوديم، اومده بود دنبالم كه يكم از اون حال و هوا بیارتم بيرون. _ امروز...   »»

 jems007

قسمت آخر رابطم به كل باهاش قطع شده بود و حتي تو دانشگاهم ازش فرار مي كردم....   »»

 oboli

بعد از یکم استحراحت که در تخت کردیم بعدش بلند شدیم که بریم حمام اینو مادرم گفت که با...   »»

 SexyBoy

قسمت هفدهم جعبه شیرینی و دسته گل از دستش بر زمین افتاد نمیدانست آنچه را که می بیند...   »»

 jems007

ازم پرسید: نیما خان خیلی ساکتی؟ به سرنوشت من فکر میکنی. خاطره تو خوندم نویسنده هم که هستی. پس...   »»

 jems007

با محمد و همسرش هم دوستان صميمي شديم . اون مثل يه برادر واقعي با من رفتار مي كرد...   »»

 jems007

و تو این مدت دیگه خودش میومد دنبالم و بعدشم منو میبرد میرسوند خونه. خوراکی های مقوی واسم می...   »»

 Aydin_1390

سلام شرمنده دوستان عزیز که ادامه ندادم. راستش آدم تو زندگی اشتباهات زیادی میکنه که حتی تا مدتها ...   »»

 jems007

نگار یه مدتی بود که میخواست چیزی رو بمن بگه اما روش نمیشد یه روز عصر زنگ زد شرکت...   »»

 jems007

و سارا تو همون حالت نشسته سرشو گذاشته بود رو سینم ولی پاها و کمرش تو همون حالت بودن...   »»

 darvack

روزان ابری (قسمت بیست و یکم) روزها از پی هم میگذشت و من هر روز هر روز...   »»