داستان خواهر زن عزيزم نسترنخواهرزن - قسمت اولچهارشنبه بعد از ظهر بود. تازه کار سرکشی به یکی از ساختمانهایی را که شرکت ما میساخت را تمام کرده بودم. چون محل ساختمان نزدیک خانه مان بود، تصمیم گرفتم که بعوض رفتن به شرکت توی این ترافیک سنگین و دوباره برگشتن، از همینجا مستقیم بروم خانه. میدانستم که امشب خواهر زنم نسترن به خانه ما خواهد آمد. نسترن دو سال از زنم لاله جوانتر است و روابط بسیار نزدیکی با لاله و طبعن با من دارد و بسیار از آخر هفته ها را با ما میگذراند ما همیشه از آمدن او بسیار خوشحال میشدیم. علاوه بر اینکه نسترن انسان بسیار خوبی بود، دختر خوش مشرب و بذله گویی هم بود. و با خودش یک موجی از شادی به خانه ما می آورد. تقریبن سه ساعت زودتر وقت معمول به خانه رسیدم. انتظار نداشتم کسی خانه باشد. لاله معمولن یک ساعت قبل از من به خانه میرسید. ولی روزهایی که نسترن را با خود به خانه میآورد کمی دیرتر. بنابرین دیگر به عادت معمول که هنگام ورودم به خانه با صدا کردنش ورودم را اعلام میکنم، او را صدا نکردم. بلکه آرام بسمت اتاق خواب رفتم تا لباسم را عوض کنم و شاید استراحتی هم بکنم تا خانمها بیایند. در اتاق خواب را که باز کردم ناگهان خشکم زد. لاله و نسترن لخت روی تخت خوابیده و همدیگر را 69 میکردند. آنها هم من را دیدند وخشکشان زد. نمیدانستم چه کنم. یک ببخشید کوچک و بی اختیار از دهانم بیرون پرید و از اتاق خارج شدم. رفتم از توی یخچال یک نوشابه برداشتم و در اتاق نشیمن روی یک مبل نشستم. نمیدانستم که حالا چه خواهد شد. من و لاله همدیگر را خیلی دوست داشتیم و روابطمان خیلی خوب بود. ظرف دو سال و نیم گذشته که با هم ازدواج کرده بودیم، به ندرت با هم اختلافی پیدا کرده بودیم و همیشه اختافاتمان را با حرف زدن و بطور منطقی حل کرده بودیم. حالا در همان محل نشسته بودم و سعی داشتم که خودم را جمع و جور کنم. چند دقیقه ای نگذشته بود که لاله در حالیکه روبدشامبرش را پوشیده بود آمد. صورتش گلگون و مضطرب بود. آرام روبرویم نشست وساکت بمن خیره شد. میدانستم که منتظر عکس العمل من است. بنابراین باید حواسم را خوب جمع میکردم که با گفتن جمله ای نا بجا زندگی خوب زناشوییم را سر یک همچین موضوعی بهم نریزم. برویش لبخند کوچکی زدم و با صدایی آرام گفتم عزیزم چرا بمن نگفتی که تو لزبین هستی؟ عکس العمل آرام من تشویشش را کم کرد. نفس بلندی که گویی در شکمش گیر کرده بود رها کرد و جواب داد، ما لزبین نیستیم. پرسیدم آیا داری بمن میگویی که من اشتباه دیدم؟ گفت نه، درست دیدی. جواب دادم، تو داری ضد و نقیض حرف میزنی. لطفن توضیح بده. نفس عمیق دیگری کشید و گفت، همانطور که میدانی من و نسترن بهم خیلی نزدیک هستیم و هیچ چیز بینمان پنهان نیست. وقتی که تین ایجر بودیم، من 16 و نسترن 14، خیلی با هم راجع به پسرها و سکس حرف میزدیم وکنجکاو بودیم. ولی هردو از دوست پسر گرفتن و مشکلات ناشی از آن در این جامعه وحشت داشتیم. بنابراین تصمیم گرفتیم که سکس را با هم تجربه کنیم. اول از بوسیدن و سینه های هم را مالیدن شروع شد. کم کم تجربه مان بیشتر شد ویاد گرفتیم چگونه یکدیگر را ارضا کنیم. اینکار معمولن بصورت عمل لزبینها انجام نمیشد. بلکه با کمک هم و استفاده از یک جسم خارجی انجام میشد. بعد پوز خندی زد و گفت، تو متوجه نشدی، ولی من بخانه تو باکره نیامدم. نسترن اشتباهن با دسته برس بکارت من را پاره کرد. و بعد از شدت گناه از من خواست که من بکارت او را پاره کنم. هر چه من به او گفتم که مسئله ای نیست و بسیاری از دخترها بدون بکارت بدنیا می آیند ویا بکارتشان حلقوی است و هنگام نزدیکی اول پاره نمیشود که خونی بیاید، قبول نکرد و با همان دسته برس بکارت خودش را نیز برداشت. گفت هر چه بسرمان بیاید با هم خواهد آمد. ما سالها سکس پارتنر بودیم تا اینکه من با تو ازدواج کردم بنابراین بعد از اینکه من با تو ازدواج کردم، نتوانستم خواهرم را تنها بگذارم و تصمیم گرفتم روابطمان را ادامه بدهم تا او هم ازدواج کند. در حقیقت خوشحالم که این مطلب امروز رو شد. من همیشه از اینکه چیزی از تو پنهان دارم ناراحت بودم. ولی نمیدانستم که چگونه آن را با تو مطرح کنم تا امروز که خودت فهمیدی. از لاله پرسیدم، خب، حالا چی؟ جواب داد، بگذار جمع دونفریمان را سه نفری کنیم. من نسترن را خیلی دوست دارم و دریغی ندارم از اینکه شوهرم را در رختخواب با او شریک شوم. در ضمن هم به تو و هم به نسترن آنقدر اطمینان دارم که بدانم اجازه نخواهید داد که این قضیه سکس سه نفره مشکلی برای زندگی زناشویی ما ایجاد کند. من میدانم که تو از کردن زن زیبایی مثل نسترن بدت نمی آید. نسترن هم بارها از من راجع به کس دادن من بتو و اینکه چه احساسی دارد پرسیده و گفته که بدش نمی آید با تو بخوابد. بنابراین من هیچ مشکلی نمیبینم. از فکر گاییدن نسترن ته دلم قنج زد. من همیشه از دیدن صورت زیبا و اندام شکیل نسترن لذت میبردم و میبایست با خود میجنگیدم که نگاه کردن به او محسوس نباشد و باعث ناراحتی لاله نشود. البته لاله هم بسیار زیباست. ولی زیبایی یک گل چیزی از زیبایی گلهای دیگر نمی کاهد و دیدن دو گل زیبا بهتر از دیدن یک گل است. من حتی بخواب هم نمیدیدم که روزی بتوانم خواهر زنم نسترن را بکنم. آنهم با کمک و اصرار زنم. سعی کردم که شعفم را از این پیشنهاد پنهان کنم. با صدایی آرام گفتم بسیار خوب. پیشنهادت منطقی است. ولی من تازه از کار آمده ام و باید حمام کنم. شما هم (من اغلب لاله را شما خطاب میکنم) از این فرصت استفاده کن و موضوع را با نسترن در میان بگذار. اگر موافق است من هردو شما را در اتاق خواب میبینم. و اگر موافق نیست، شما را لباس پوشیده در این اتاق. مطمئن بشو که نسترن بفهمد هچگونه فشاری در کار نیست و اگر موافقت نکند این موضوع از نظر من فراموش شده است. بدون اینکه منتظر جواب باشم به سمت حمام اتاق میهمان براه افتادم. نمیخواستم که به حمام اتاق خواب خودمان بروم. چون میدانستم که نسترن احتمالن پریشان آنجا نشسته و منتظر است که ببیند بین ما چه خواهد گذشت. تازه بزیر دوش رفته بودم که در باز شد و نسترن لخت وارد حمام شد و پرید توی بغلم. در حالی که چشمانش اشک آلود بود شروع کرد مرا تند تند بوسیدن و تشکر کردن. بهنام جان مرسی که اینقدر خوبی. مرسی که اینقدر مهربانی. مرسی که لاله را اینقدر دوست داری. مرسی که اینقدر آقایی. مرسی…. بدن لخت نسترن، تماس پوست لطیف تنش با پوست بدنم، فشار پستان های سفت و زیبایش به سینه ام، تماس لبهای نرم تر از گلش به صورتم کار خود را کرد و کیر خوابیده من تبدیل به استخوان سفتی شد که با فشار می خواست خود به شکم نسترن فرو کند. در حالیکه با دست چپ نسترن را در آغوش گرفته بودم با دست راست کیرم را به صورت عمودی بین شکم خودم و نسترن ساندویچ کردم و بعد شروع کردم به مکیدن لبهای لطیفش. وه که چه لذتبخش بود. مرا بیاد اولین بوسه ای که از لاله گرفتم می انداخت. آرام شروع به مالیدن سینه هایش کردم. نسترن همچون اخگری از آتش شده بود. دستهایش حلقه بدور گردنم، لبهایش بر لبانم و شکمش را به کیرم میمالید. لحظاتی بعد دستش را بدور کیرم احساس کردم. در حالی که با ملایمت آن را مالش میداد در گوشم زمزمه کرد. منو بکن. خواهش میکنم منو بکن. دیگر نمیتوانستم صبر کنم. بغلش کردم و از وان بیرونش آوردم با حوله بسرعت او و خودم را نیمه خشک کردم و دوبار از زمین برش داشتم. شدت شهوت و هیجان باعث شده بود که وزن نسترن کمتر از وزن پر کاهی برایم شود. از توی حمام آوردمش به داخل اتاق و آرام بروی تخت خواباندمش. خود نیز کنارش خوابیدم و شروع کردم بار دیگر لبهایش را وسینه هاش را مکیدن. نسترن شروع کرد به مون کردن و به پشت خوابید، پاهایش را باز کرد و با دست من را بروی خودش کشید. من بوسط پاهای باز شده اش غلطیدم. در حالی که وزنم را روی آرنجهایم انداخته بودم، سر کیرم را به وسط پاهایش فشار دادم. دست نسترن را بدور کیرم احساس کردم که سر کیرم را به مجرای کسش هدایت میکند. یک فشار کوچک و سر کیرم وارد مجرای تنگ ولی کاملن خیس و لیز وارد شد. شروع کردم آهسته آهسته به داخل فشار دادن. کسش بقدری تنگ بود که باوجودی که کاملن لوبریکیت شده بود، هنوز اجازه نمیداد به راحتی وارد بشوم. از صورت نسترن و از گاز گرفتن لب پایینش میدانستم که کمی درد دارد. ولی صدایش در نمی آمد. با شجاعت تمام تصمیم گرفته بود که کیرم را تا دسته در خود جای بدهد.یک کمی صبر کردم تا عضلات کسش کش بیاید و به کیر من عادت بکند. با خودم فکر کردم دسته اون برس باید خیلی نازک باشد که این کس اینقدر تنگ مانده. پس چرا کس لاله اینقدر تنگ نبود؟ شاید از برس بزرگتری استفاده میکرده، یا شاید به شخص دیگری کس میداده و حالا بمن نمیگوید. دوباره شروع به لب گرفتن و مالیدن سینه های نسترن کردم. نسترن دوباره داغ شد و شروع کرد زیرم تکان خوردن. بعد پاهایش را تا کرد و گذاشت پشت کمرم و با فشار کیرم را تا دسته فرو کرد. خایه هایم را احساس کردم که به در کونش چسبید. من شروع کردم به عقب و جلو کردن. به که چه لذتی داشت. من کم کم سرعت گاییدنم را زیاد کردم. کیرم را تا نزدیک سرش میکشیدم بیرون و با فشار تا ته فرو میکردم. نسترن هم با من حرکت میکرد. ما با چنان شدتی هم را میکردیم که تختخواب حسابی به قیژو قوژ افتاده بود. ناگهان عضلات نسترن شروع کرد به سفت شدن، با پاشنه پاهایش منو کاملافشار داد داخل خودش و عضلات کسش عین خفت کیرم را در بغل گرفت و شروع کرد به یک لرزش خفیف و از ته گلو صدا کردن. فهمیدم که آبش داره میاد. آمدن نسترن باعث که منهم آمدم. میخواستم بکشم بیرون، ولی نه فشار پاهای نسترن اجازه میداد و نه فشار کمرخودم که به طور غریزی کیرم را تا ته کسش فشار میداد. فواره بعد از فواره منی گرمم را توی کسش خالی کردم. و بعد هردو خسته و نفس زنان توی بغل هم افتادیم. من در حالی که نوازشش میکردم لبها و صورتش را میبوسیدم. بعد از تقریبن یک ربع ساعت نسترن گفت بریم پیش لاله، تنهاست. بلند شدیم و یک حمام کوچک کردیم. توی حمام بیشترمغازله و نوازش بود تا سکس. ما تازه هم یافته بودیم. از حمام که بیرون آمدیم، لاله توی آشپزخانه مشغول غذا پختن بود. با یک لبخند و نگاه معنی داری بما گفت خسته نباشید. و بعد بلافاصله پرسید از کاندوم استفاده کردید یا نه؟ من گفتم نه. مگه تو که نسترن را میفرستادی تو حمام کاندوم دادی دستش؟ لاله روکرد به نسترن وگفت تو بهتره حامله نشی. من به تواجازه دادم با شوهرم سکس داشته باشی ولی نمیتوانی صاحبش بشی. ما هرسه خندیدیم. هاله ادامه داد فردا با هم میریم دکتر برات قرص بگیریم. ولی فعلان استفاده از کاندوم اجباری است..... ادامه دارد!
خواهرزن - قسمت دومما هرسه خندیدیم. لاله ادامه داد فردا با هم میریم دکتر برات قرص بگیریم. ولی فعلان استفاده از کاندوم اجباری است. از لاله پرسیدم: عزیزم شام چی داریم. خنده کنان جواب داد غذاهای مقوی. از حالا دیگه تو باید به دو نفر برسی و ما به تو رحم نخواهیم کرد. یا وظایفت را بخوبی انجام میدهی و یا ما از بقال سر کوچه کمک خواهیم گرفت. دو باره همه خندیدیم. شام آنشب با عادت همیشگیمان با خنده و تفریح گذشت. گویی باری بزرگ ازدوش هرسه برداشته شده بود. لاله ونسترن دیگر رازی نداشتند که پنهان کنند و من مجبورنبودم که چشمهایم را ازدید زدن نسترن بدزدم. گرچه هنوز هم حواسم جمع بود که زیاده روی نکنم تا خدای ناکرده باعث ناراحتی لاله بشوم. آنشب برخلاف همیشه که نسترن برای خواب به اتاق میهمان میرفت، ما هر سه به اتاق خواب ما رفتیم. تا من به دستشویی رفتم و برگشتم، دخترها لخت شده و روی تخت مشغول لب گرفتن و با هم بازی کردن بودند. همانجا کنار در ایستادم و به آن صحنه زیبا خیره شدم. خانمها چنان با مهارت و لطافت با هم عشق بازی میکردند که من را مبهوت کرده بودند. میدانستم که آنچه میبینم نتیجه سالهای تجربه آنها با هم است. من شروع کردم بسرعت در مغزم یاداشت برداشتن که چگونه با آنها رفتار کنم که برابشان لذت بخش باشد. پس از چند دقیقه لب گرفتن و سینه مالی، لاله به پشت خوابید و نسترن کمی پایین خزید. در حالی که با دست چپش نوک سینه راست لاله بین انگشتانش می مالید، با دهان شروع به مکیدن سینه چپ لاله کرد و با دست راست بطور دورانی دور چوچول لاله را ماساژ داد. لبه های کس لاله از شدت لذت باد کرده بودند وچوچولش قد کشیده و مثل یک کیر کوچک از بین لبه های کسش بیرون زده بود. لاله هم در حالی که مون میکرد با دست راستش سینه های نسترن را میمالید. این صحنه بقدری سکسی بود که کیر من به سفتی و کلفتی تنه درخت شده بود. من شورتم را همانجا که ایستاده بودم در آوردم واز پشت به نسترن که پشتش به سمت من و کونش به هوا بود نزدیک شدم. چون میدانستم که نسترن چقدر تنگ است و اگر بدون آمادگی بکنمش برایش دردناک خواهد بود، با انگشتانم شروع به ماساژ دادن کسش کردم. او بلافاصله کونش را بالاتر آورد و لای پاهایش را بیشتر بازکرد که به من دسترسی بیشتری بدهد. انگشت سبابه ام را به آرامی به داخل کسش فرو کردم. کسش کاملن خیس و لیز بود و من بدون اشکال انگشتم را تا ته فرو کردم. بعد با نوک انگشتم شروع به ماساژ غده های داخل کسش که درست پشت چوچولش است دادن. بقدری برایش لذت بخش بود که کارکرن روی لاله را متوقف کرد. پشتش را قوس کرد وسرش را بالا کشید. موهایش که تا به حالا از دور گردنش به پایین ریخته بود بالا کشیده شد و ریخت رو پشتش. من از موهای نسترن خیلی خوشم می آمد. بخصوص از وقتی که آنها را مش کرده بود. موهایش را در دست گرفتم تا سرش همچنان بالا بماند و لبان یاقوتینش را بوسیدم. جواب بوسه ام را با ولع داد. لاله از فرصت استفاده کرد وخودش را کمی بالا کشید تا کسش زیر دهان نسترن قرار گرفت. بوسه من و نسترن که تمام شد نسترن پاهای لاله را بروی دوشهایش انداخت و شروع به مکیدن و لیسیدن کس و چوچول لاله کرد. از صورت و صدای مون کردن بلند لاله کاملن مشهود بود که چقدر ازاینکار لذت میبرد. منهم به پشت سر نسترن رفتم و سر کیرم را گذاشتم در کسش. با یک فشار کوچک سرش وارد شد. کسش بقدری خیس بود که مقاومت خیلی کمی نشان میداد. من شروع به آرام عقب وجلو دادن کردم و با هر عقب و جلو کردن کمی بیشتر فرو کردم. نسترن هم همکاری میکرد و خودش را به من فشار میداد. بزودی تا دسته داخل کسش بودم. با دودست کمرش را گرفتم و شروع کردم به تلمبه زدن و کم کم که کس نسترن جا باز کرد و به عصلاتش به داشتن کیر من عادت کردند، من سرعت وشدت تلمبه زدنم را زیاد کردم. شدت گاییدن من بقدری بود که تمام بدن نسترن تکان میخورد و در نتیجه دهانش این تکانها و فشارها را به چوچول و کس لاله منتقل میکرد. ناگهان سروصدای لاله بلند شد و درحالی کمرش را از روی تخت بلند کرده بود و با دودست سر نسترن را به کسش فشار میداد آبش آمد. من ارضا شدن لاله را زیاد دیده بودم. ما هفته ای دوسه بار عشقبازی میکردیم. این یکی از سنگین ترین کلایمکس هایی بود که تا بحال از او دیده بودم. کلایمکس لاله و گاییدن سریع من باعث شد که نسترن هم به کلایمکس برسد. در حالی که رانهای لاله را بغل گرفته بود عضلات کسش بدور کیرم تنگ شد و شروع کرد از ته گلو آه کشیدن. من گاییدن نسترن را متوقف کردم. نمیخواستم که این بار توی کس نسترن بیایم. ولی عضلات کسش همچنان منبسط و منقبض میشدند و سعی داشتند که آب من را بیاورند. باوجودیکه از احساس کس گرم و تنگ نسترن بدور کیرم بسیار لذت میبردم، به ناچار بیرون کشیدم. نسترن را آرام کنار لاله روی تخت خواباندم و رفتم سراغ لاله. لبخندی بروی لبانش ظاهر شد. گویی که منتظر بود که من بسراغش بروم و به او توجه نشان بدهم. در حالی لبانش را میبوسیدم وصورتش را ناز میکردم در گوشش گفتم: همسر زیبایم، آیا اماده ای که من را بخود بپزیری؟ لبخندش آشکارتر شد. دستهایش را بدور گردنم حلقه کرد و گفت: بیا عزیزترینم، من همیشه برای تو آماده ام. بمیان پاهایش خزیدم و سر کیرم را به در کسش فشار دادم. براحتی به داخل خزید. یک فشار دیگر و سر کیرم به جدار دهانه رحمش رسید. در حالیکه کس آشنای لاله را میکردم با خود فکر کردم من چقدر این زن را دوست دارم. هیچ زنی در دنیا جای لاله ی خوب مرا نمی گیرد...
خواهرزن - قسمت سومنسترن را آرام کنار لاله روی تخت خواباندم و رفتم سراغ لاله. لبخندی بروی لبانش ظاهرشد. گویی که منتظر بود که من بسراغش بروم و به او توجه نشان بدهم. در حالی لبانش رامیبوسیدم وصورتش را ناز میکردم در گوشش گفتم: همسر زیبایم، آیا اماده ای که من را بخودبپزیری؟ لبخندش آشکارتر شد. دستهایش را بدور گردنم حلقه کرد و گفت: بیا عزیزترینم، منهمیشه برای تو آماده ام. بمیان پاهایش خزیدم و سر کیرم را به در کسش فشار دادم. براحتیبه داخلخزید. یک فشار دیگر و سر کیرم به جدار دهانه رحمش رسید. در حالیکه کس آشنای لاله رامیکردم با خود فکر کردم من چقدر این زن را دوست دارم. هیچ زنی در دنیا جای لاله ی خوبمرا نمی گیرد.روابط سه گانه ما حدودن 9 ماه ادامه داشت و هیچ قاعده خاصی نداشت. گاهی اوقات ما هرسهدر یک تخت میخوابیدم و سکس سه نفره داشتیم، گاهی اوقات من و یکی از خانمها در یک اتاقبودیم و دیگری استراحت میکرد و یا اصلن خانه نبود. و گاهی اوقات وقتی به خانه میرسیدممیدیدیدم که خانمها در رختخواب هستند و مشغول معاشقه و یا اینکه تازه تمام کرده و دارنداستراحت میکنند. چون نسترن معمولن آخر هفته ها پیش ما و بقیه هفته را در خانه پدر ومادرش بود، لاله سعی میکرد که آخرهفته ها بیشتر من و نسترن را توی یک اتاق بکند و خود تنها بخوابد. با شوخی میگفت درطول هفته من به اندازه کافی از دست تو غذاب میکشم. آخر هفته ها نوبت نسترن است که جورتو را بکشد و بگذارد من یک خواب راحت بکنم. من تبدیل به یک مرد دو زنه شده بودم با اینتفاوت که هردو زنها همدیگر را بسیار دوست داشتند و با مهربانی من را بهم پاس میدادند واز من استفاده میکردند. من هم کاملن مراقب بودم کاری نکنم که یکی از آنها احساس بیمحبتی یا کم توجهی کند.پدر و مادرشان هم بی خبر از واقعیت پشت پرده خیلی خوشحال بودند که این دو خواهر چنینروابط خوبی با هم دارند.پس از تقریبن 9 ماه، نسترن با یکی از همکارانش به اسم فریبرز آشنا و عاشق او شد و طبعنروبط سکسی ما متوقف شد. زنها وقتی که عاشق مردی هستند دوست ندارند با مرد دیگریبخوابند. ولی این موضوع هیج خللی در روابط دوستانه ما نیاورد. بیشتر آخر هفته ها نسترنو فریبرز به خانه ما میآمدند.اوایل، آخر شب ها فریبرز به خانه خود میرفت و روز بعد برمیگشت. چون ما فقط یک اتاق میهمان داشتیم و ظاهر را حفظ میکردیم که مثلن ما نمی دانیمکه آنها با هم سکس دارند. ولی بعدن موضوععلنی شد و فریبرز شبها پیش ما میماند. این قضیه چند ماهی ادامه داشت تا اینکه نسترن وفریبرزبا هم ازدواج کردند ولی ازدواجشان روتین آخر هفته های ما را با هم بهم نزد. گاهیما پیش آنها بودیم و گاهی آنها پیش ما.تقریبن سه ماه بعد از ازدواج نسترن و فریبرز، یک آخر هفته که آنها در منزل ما بودند، منو فریبرز داشتیم فوتبال نگاه میکردیم که من احساس کردم باید به دستشویی بروم. تازه کارمتمام شده بود و داشتم دستهایم را میشستم که دردستشویی باز شد و نسترن آمد تو. بدون هیچمقدمه ای دستهایش را بدور گردنم حلقه کرد و شروع کرد با ولع از من لب گرفتن. بعددرحالیکه کیرم را از روی شلوارم میمالید در گوشم گفت: نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده.من کمرش را در دستهایم گرفتم و آهستهبلندش کردم و روی لبه کمد دستشویی نشاندمش. ما دستشویی بزرگی با دوتا کاسه دستشوییداریم که از مرمر ساخته شده ومابینشان تقریبن یک متر جا وجود دارد. نسترن پاهایش رااز هم باز کرد و من رفتم مابین پاهایش. در حالی که میبوسیدمش و با دستهایم سینه هایشرا میمالیدم کیرم را که حالا کاملا شق شده بود به در کسش که درست جلوی کیرمن بودمیمالیدم. چند دقیقه ای به بوسیدن و مغازله ادامه دادیم و بعد نسترن کمربند و زیپ مراباز کرد و شلوارم و شورتم را پایین کشید وبا دستهای لطیف تر از گلش شروع به ماساژ دادنکیرمن کرد. من حالا کاملن آمده کردنش شده بودم. شلوارم را به کناری انداختم و دامنش رابالا زدم و شورتش را از پایش بیرون آوردم. نسترن در حالی که به عقب لم میداد کمی جلوخزید تا کسش روی هوا و قابل دسترس من باشد. من دوباره رفتم مابین پاهایش و با دستهایمکپل های نرم و سپیدش را بالا کشیدم و کیرم را به در کسش گذاشتم. نسترن کیرم را در دستگرفت و سرش را به داخل کس گرم و خیس و لیزش هدایت کرد. بعد پاهایش را به دور کمرم حلقهکرد و مرا به داخل خودش فرو کرد و من هم فشار دادم. با وجودیکه هنوز کس تنگی داشت،بقدری خیس بود که من به راحتی تا دسته فروشدم و دهانه رحمشرا با سر کیرم احساس کردم. این حرکت باعث شده که برای یک لحظه چشمانش گشاد شد و یک آهکوچک کشید. برویش لبخند زدم و گفتم: عزیزم فراموش کرده بودی که کیر من چقدر بزرگ است؟گفت نه، فقط مال فریبرز به بلندی ما تو نیست و مدتی بود که کسم اینقدر کش نیامده بود.پرسیدم میخواهی یک کمی بهت زمان بدهم تا عادت کنی؟ گفت نه، احساس خوبی است. ادامه بده.دستهایم را فرو کردم ما بین بدنم و رانهایش. پاهایش را از دور کمرم باز کردم و کشیدمبروی شانه هایم و در حالی که رانهایش را محکم بغل کرده بودم شروع به گاییدنش کردم و ذرهذره سرعت و شدت گاییدنم را بیشتر کردم. نسترن چشمانش را بسته بود، سرش را به عقبانداخته بود و با هردو دست لبه دستشویی را محکم گرفته بود که تعادلش را حفظ کند و چنانفشار میداد که گویی میخواهد مرمر کمد دستشویی را در پنجه های ظریفش خورد کند. لبهایپایینش را گاز گرفته بود که صدای آه و اوهو مون کردنش به گوش فریبرز نرسد. فقط گاه گاهی میگفت: محکمتر، محکمتر بکن. من چقدر اینرا دوست دارم. من چقدر دلم برای کیرت تنگ شده بود. محکمتر، محکمتر بکن. منهم بیرحمانهو چنان با فشاری میکردمش که تمام بدنش با هر فشار من به عقب و جلو میرفت و موهایش کهمثل آبشار از پشتش آویزان بود به پس و پیش تاب میخورد. اگر نسترن خود را محکم نگرفتهبود حتمن سرش به آیینه کوبیده میشد. نسترن بقدری خیس شده بود که آب کسش از روی کشالههای پایم به سمت پایین سرازیر بود. پس از چند دقیقه احساس کردم که آماده ام که بیایم.بهش گفتم من دارم میام. از ته گلوش و با صدایی کهتقریبن دو رگه بود گفت: بیا عزیزم. من هم دارم میام. پرسیدم بریزم توت یا بکشم بیرون؟دوباره با همان صدا گفت اگه بکشی بیرون میکشمت و بعد شروع کرد خودش را بمن فشار دادن وآه کشیدن. میدانستم که دارد میاید. شاید این صدمین باری بود که آمدنش را میدیدم ولیهرگز از دیدن این صحنه هیجان بخش سیر نمیشدم. دوسه بار دیگر عقب و جلوکردم و بعد درحالیکه خودم را تا دسته به داخلش فرو کرده بودم آبم را روی دهانه رحمش خالی کردم. گوییکه یک دریا آب داشتم. تیرک پس از تیرک منی من به داخل کسش فوران زد. نسترن هنوز در حاللرزیدن بود. و میتوانستم از صورتش لذت دریافت منی من را بخوانم. پاهایم کمی سست شدهبود. دستهایم را به دور کمرش حلقه کردم وخم شده سرم را روی شکم و سینه هایش گذاشتم.نسترن هم سرم را در آغوش گرفت و گفت: من خیلی دلم برای تو و سکس داشتن با تو تنگ میشه.باید یک کاری بکنیم. میتونی هفته ای یکبار وسط روزها بیایی خانه؟ جواب دادم: من راه حلبهتری دارم. بگذار اول با لاله صحبت کنم.بعد از اینکه از نسترن بیرون کشیدم. آب منی قاطی شده من با آب کس نسترن شروع کرد بهبیرون آمدن و به روی زمین شرره کردن. یک دسته دستمال توالت به نسترن دادم و گفتم که خودرا تمیز کن و برو. من زمین را تمیز خواهم کرد و بعد از حمام کردن میآیم...........
خواهرزن - قسمت چهارمبعد از اینکه از نسترن بیرون کشیدم. آب منی قاطی شده من با آب کس نسترن شروع کرد بهبیرون آمدن و به روی زمین شرره کردن. یک دسته دستمال توالت به نسترن دادم و گفتم که خودرا تمیز کن و برو. من زمین را تمیز خواهم کرد و بعد از حمام کردن میآیم.وقتی از حمام بیرون آمدم، لاله یک نگاه معنی دار بمن کرد و لبخند کوچکی زد. میدانستم کهمیداند کجا بودم و چه کرده ام. منهم جوابش را با یک لبخند کوچک و چشمکی دادم و به سرجایم کنار فریبرز برگشتم. فریبرز نگاه کوتاهی بمن انداخت. از سر و رویم فهمید که حمامبودم. پرسید وسط فوتبال چه موقع حمام کردن بود؟ جواب دادم: اعصابم داشت خورد میشد.احتیاج به یک کم استراحت داشتم.نزدیکهای آخر فوتبال بود که پا شدم و با سر یک اشاره کوچک به لاله کردم که بیا توی اتاقخواب. آنجا به لاله قضیه را گفتم و نقشه ام را هم تعریف کردم. من این نقشه را مدتی بوددر سر پرورانده بودم و فقط منتظر بودم که تازگی روابط نسترن و فریبرز بیافتد وبعد آن رامطرح کنم. ولی تازگی روابطشان خیلی زودتر از اینکه فکر میکردم از بین رفته بود.لاله با دقت به نقشه ام گوش کرد و گفت نقشه بدی نیست. بگذار با نسترن راجع به آن حرفبزنم. ما آن را امشب به اجرا میگذاریم ولی با یک کمی تغییر. پرسیدم چه تغییری؟ گفت توکاری نداشته باش. ما زنها خیلی بهتر از آنچه که فکر میکنی بلدیم شما مردها دور انگشتمانبپیچانیم. گفتم مواظب باش که بیگدار به آب نزنی و گند در بیاری. گفت نترس، میدانم چکارمیکنم. فقط تو ساعت 9 بگو خوابت میآید و برو بخواب. هر صدایی هم که شنیدی از اتاق بیروننیا.بعد از شام نشستیم توی اتاق نشیمن داشتیم چای مینوشیدیم. لاله رفت روی مبل روبرویفریبرز نشست و بطوری که مثلن حواسش نیست و دارد با نسترن که بغل دست فریبرز نشسته بودحرف میزند لای پاهایش را یک کمی باز گذاشت. من که سمت دیگر فریبرز نشسته بودم میتوانستمقسمتی از کس سفید ومو تراشیده لاله را از زیر دامن تنگ و کوتاهش بطور اریب ببینم ومیدانستم که فریبرز میتواند بسیار بهتر ازمن آن ببیند. من وانمود کردم که حواسم نیست ودارم تلویزیون نگاه میکنم. ولی گاهیزیر چشمی نگاهی به فریبرز می انداختم. فریبرز فنجان چایش را روی پایش جوری نگهداشته کهشقی کیرش را زیر آن پنهان کند ولی زیاد موفق نمیشد و کیرش مثل تیروسط خیمه شلوارش رابه بالا فشار میداد. توی دلم خندیدم و با خودم گفتم، فریبرز بیچاره، نه میتونه قایمشکنه و نه میتونه از جاش بلند بشه بره بیرون. در حالی که داشتم از جایم بلند میشدمگفتم این تلویزیون لعنتی هم که همش جفنگیات میگه و از کون عربها میخوره. دوستان، منخیلی خسته ام و دارم میرم که بخوابم. شب خوش. بعد رفتم توی اتاق و در را پشت سرم بستم.ولی کنجکاوی بمن اجازه نمیداد که بگیرم بخوابم و میخوستم ببینم که لاله چه خوابی برایفریبرز دیده. این بود که آهسته لای درز در را باز کردم و شروع به جاسوسی کردم. هنوز یکدقیقه از رفتن من نگذشته بود که لاله بلند شد رفت سراغ فریبرز و گفت فریبرز جان فنجانترا بده که یک چای دیگر برایت بیاورم. فریبرز گفت نه مرسی بسمه وی لاله فنجان را تقریبناز دست فریبرز کشید و کیر فریبرز را که داخل شلوارش چادر زده بود آشکار کرد. فریبرز باخجالت دستش را جلوی شلوارش گرفت که بر جستگی آن معلوم نباشد، ولی لاله کنار دستش نشستو در حالیکه میخندید با شیطنت گفت فریبرزجان توی شلوارت گربه قایم کردی؟ نسترن هم بلافاصله دست انداخت و کیر فریبرز را از رویشلوار توی دست گرفت و گفت عزیزم شق کرده ای؟ فریبرز شروع کرد به ول ول خوردن که کیرشرا از توی دست نسترن بیرون بکشد و میگفت نکن جلوی لاله بده. ولی نسترن ول کن نبود درحالیکه میخندید و کیرش را محکم گرفته بود و تقریبن خود را روی فریبرز انداخته بود و میگفت عزیزم خجالت نکش. آدم از کیر به این خوشگلی که خجالت نمی کشه. به لاله جون نشانبده چقدر کیرت قشنگه. لاله هم میگفت واه فریبرز چقدر خسیسی، خب نشون بده دیگه، من دفعهاولم نیست که میخواهمکیر ببینم که میترسی چشم و گوشم باز شه. خب نشان بده ببینم چه قدییه. نکنه آنقدر کوچکهکه روت نمیشه بذاری من ببینمش. باز نسترن میگفت نه لاله جان اتفاقن که کیر خوبی داره،فقط خودش اداییه. زنها مسئله را به شوخی و خنده گرفته بودند ولی بطور جدی ول کنفریبرز نبودند تا بالاخره فریبرز وا داد و نسترن زیپ شلوارش را پایین کشید و دستش راکرد توی شلوار فریبرز و از لای درز جلوی شورت فریبرز کیرش را کشید بیرون و گفت ببین چهنازه. لاله هم در حالیکه با دست کله کیرش را نوازش میداد گفت آره چقدر خوشگله. پس چرااینقدر قایمش میکردی؟ زنهاراست میگفتند. فریبرز کیر خوشگلی داشت.فقط یک کمی از مال من کوچکتر بود. ولی عیبدیگری نداشت. راست و سفت با یک کله ی صورتی پر رنگ و بزرگ. لاله همانطور که کیر فریبرزرا نوازش میکرد و میمالید پرسید مزه اش چطوره؟ نسترن جواب داد خیلی خوبه.بخور و ببین.لاله هم معطل نکرد و بلافاصله کیر فریبرز را کرد توی دهانش و شروع به مکیدن کرد.فریبرز عین برق گرفته ها نشسته بود و گویی باورش نمیشد که چه اتفاقی دارد میافتد. درحالی که لاله بین پاهای فریبرز روی قالی نشسته بود و داشت با مهارت کیرش را میخورد،نسترن هم شروع کرد به لب گرفتن ازاو و در همان حال لخت کردنش. بزودی هر سه لخت بودند. فریبرز را خواباندند روی قالی.لاله نشست روی کیر فریبرز و کیرش را فرو کرد توی کسش، نسترن هم بالای فریبرز ایستاد وهر پایش را یک سمت بدن فریبرز گذاشت و کسش را داد جلوی دهان لاله. لاله درحالی که رویکیر فریبرز بالا و پایین میرفت کس نسترن را هم میلیسید. فریبرز هم انگشتش را خیس کرد وآهسته به داخل کون نسترن فشار داد. گویی نسترن به اینکار عادت داشت. چون هیچ مقاومتینشان نداد و فقط با دستهایش دو سمت کونش را باز کرد تا انگشت فریبرز راحتتر وارد شود.فریبرز بعد از اینکه انگشتش را وارد کون نسترن کرد ، از داخل شروع به ماساژ دادن جدارهبین کون و کس نسترن کرد. من هم بقدری از دیدن این صحنه و بخصوص از کس دادن زنم به یکمرد دیگر تحریک شده بودم که شروع کردم به جلق زدن. نسترن که هم از زبان و انگشان لالهو هم ازانگشت فریبرز سرویس میگرفت نفر اولی بود که به کلایمکس رسید.او درحالی که با دودست شانه های لاله را گرفته بود و کسش را هرچه بیشتر به دهان لاله فشار میداد و باصدای بلند مون میکرد به کلایمکس رسید. نسترن معمولن کلایمکسش ساکت و بصورت آه کشیدن ازته گلو بود. ولی اینبار شاید از قصد با صدایبلندتری مون میکرد. آمدن نسترن باعث شد که فریبرز هم آبش بیاید. فریبرز که با دو دستکمر لاله را گرفته بود، کمرش را به سمت بالا قوس کرد و در حالی که کیرش را به داخل کسلاله فشار میداد آبش را توی کس لاله خالی کرد. از دیدن آمدن فریبرز توی لاله و اینکهمیدانستم چه لذتی از کس زن زیبای من می برد و چطور کسش کیر فریبرز را تنگ در خود گرفتهو ماساژ میدهد باعث شد که من هم بیایم و آبم را روی در جلویم بپاشم. همزمان با من لالههم به کلایمکس رسید. اوهم با صدایی بلندتر از معمول مون می کرد و کمرش را روی کیرفریبرز میچرخاند تا آخرین قطرات آبش را در خود بکشد. بعد از کلایمکسشان، آن سه خسته ونفس زنان کنار هم افتا دند. من هم در را آهسته و بی صدا بستم و در حالی که تلو تلوخوران بسمت تختخواب میرفتم با خود فکر کردم کمتر جلق زدنی اینقدر به من لذت داده بودکه جلق امروز داد. یادم باشد فردا که هوا روشن شد منییم را از روی در اتاق خواب پاککنم.............
قسمت پنجمنزدیکهای صبح بود که با آمدن لاله بیدار شدم. از دیر برگشتنش میدانستم که یکی دوباردیگر با فریبرز سکس داشته. روز بعد سر میز صبحانه و همجنین بقیه روز فریبرز نگاهش راازنگاه من میدزدید. میدانستم که خیال میکند من از قضیه خبر ندارم و از اینکه زن من راکه در عین باجناق بودن دوست صمیمیش هم بودم گاییده بود خجالت میکشید. منهم با کمالبدجنسی اصلن بروی خودم نیاوردم که اتفاقی افتاده و توی دلم از این شیطنتی که در حقشمیکردم میخندیدم.بعد از نهار و جمع کردن سفره، لاله دستش را انداخت دور کمر فریبرز و در حالی که فریبرزرا بطرف اتاق خواب راهنمایی میکرد گفت: بیا بریم فریبرز جونم. دلم میخواهد یک کم دیگهاز اون کارایی که دیشب باهم کردیم بکنیم. فریبرز با حالتی نگران بمن نگاه کرد که عکسالعمل من را از شنیدن این حرف ببیند. من در حالی که به او لبخند میزدم با دست اشارهکردم که برو. لحظاتی بعد لاله و فریبرز پشت در اتاق خواب از نظر ما پنهان شدند. من همدست نسترن عزیزم را گرفتم و به اتاق دیگربردم تا از او کام بگیرم. بعد از دیدن کس دادن دیشب لاله به فریبرز من هنوز حشری بودمو اینکه میدانستم الان او دوباره مشغول کردنش است من را بیشتر حشری میکرد. از طریق راهرفتن نسترن معلوم بود که اوهم بسیار حشری است.توی اتاق من و نسترن بسرعت لخت شدیم و چپیدیم زیر لحاف. نسترن به پشت خوابید و من بینپاهایش روی شکمش افتادم. در حالی که وزنم را روی آرنجهایم تکیه داده بودم که وزن من بدنظریف نسترن را نیازارد، لبهای یاقوتیش را بر لب گرفتم. این یکی از محبوبترین حالتهای مابود. بعد از اینهمه مدت که من و نسترن با هم سکس داشتیم دیگر احتیاجی به تجربه و اکتشافنبود. ما دقیقن میدانستیم چگونه همدیگر را ارضا کنیم. در حالی که لبهایش را می مکیدم باانگشتانم سر سینهایش راباکمی فشار مالیدم. نسترن پشتش را قوس کرد، پاهایش را بدور پاهایم پیچاند و مرا محکمتربغل کرد. میدانستم که داغ شده است و منتظر دریافت کیر من در کس تنگش است. ولی من حاضرنبودم که به این زودی بکنمش. بعد از چندین ماه که نکرده بودمش، من دلم برای کردن نسترنخیلی تنگ شده بود و سکس دیروزمان هم با عجله و نگرانی بود. این بود که امروز میخواستماز این خواهر زن عزیزم از سر فرصت کام بگیرم. لذا کیرم را از طول گذاشتم بین لبه هایکسش و شروع کردم به عقب و جلو کردن. اینطوری تمام طول کیرم لبه های کسش را می مالالندو سر کیرم چوچولش راتحریک میکرد. بلافاصله آه و هوه نسترن در آمد. این برای من هم بسیار لذت بخش بود. منهم از اینکار لذت میبردم و هم اینکه آبم زود نمی آمد. سر و صدای لاله هم در آمده بود.لاله معمولن بلند مون میکرد. ولی اینبار بلندتر از معمول بود. یا فریبرز در گاییدنخیلی ماهر بود و یا اینکه دوتا خواهر ها داشتند بهم بیسیم میزدند.چند دقیقه ای که گذشت نسترن شروع به مالیدن و فشار دادن بیشتر و بیشتر کسش به کیر منکرد. میانستم دارد میآید. همانطور که حواسم به نسترن و آمدن او بود، یک گوشم هم به سروصداهای لاله بود. از طریق مون کردنش میدانستم که او هم دارد می آید. میدانستم که لالهالان پاهایش را بدور کمر فریبرز حلقه کرده و با فشار کیرش را به داخل خود میکشد تاآخرین قطره آب منی فریبرز را بدوشد. فکر کردن به این صحنه نزدیک بود که آب مرا همبیاورد. به ناچار گاییدن نسترن را متوقفکردم و به پایین خزیدم. نسترن هم که تازه آمده بود به توقف من اعتراضی نکرد. رانهاینسترن را انداختم روی شانه هایم و چوچولش را در دهان گرفتم و مکیدم. گویی اینکارباعثشد که نسترن که هنوز در اواخر آمدنش بود و کسش در حال انبساط و انقباض بود یک بار دیگرگرم شود و کلایمکس دوم را داشته باشد. منهم تا توانستم با مکیدنم کلایمکسش را طولانیکردم. بعد دوباره به بالا خزیدم تا اینبار بکنمش. نسترن شروع به التماس کرد که نه. من دیگه نمیتونم. یک کم بمن وقت بده. ولی به حرفش گوش نکردم. کیرم راگذاشتم در مجرایش و با یک فشار کوچکتا دسته توی کس بسیار خیس و گرمش فرو کردم. نسترن یک آهی از لذت کشید. در همین حاللاله درب اتاق ما را باز کرد و گفت ببخشید من باید دستمال کاغذی بر دارم. میدانستم کهبرداشتن دستمال کاغذی بهانه است. مخصوصن آمده و درهای هردو اتاق را هم باز گذاشته تابه فریبرز کس دادن نسترن را نشان بدهد. اتاقهای ما طوری است که اگر درها باز گذاشتهشود از هردو اتاق تختخواب اتاق دیگر معلوم است. من همانطور که کس نسترن را میکردم ازگوشه چشمم نگاهی به اتاق دیگر انداختم. دیدم فریبرز روی پهلو خوابیده و در حالی کهبالاتنه اش را روی آرنج دست بلندکرده با کنجکاوی ما را نگاه میکند. هیچ اثری از ناراحتی در او ندیدم. در چشمانش فقطکنجکاوی بود. ته دلم گفتم این لاله شیطان را هم درس میدهد. نسترن هم که دید فریبرز مارا نگاه میکند با دست لحاف را که از رویمان کمی پس رفته بود کمی بیشتر پس کشید تافریبرز بتواند کاملا ببیند چطور کیر من در حال تلمبه زدن او است. من بی اعتنا به نگاهکردن فریبرز نسترن را با شدت هرچه تمامتر میکردم. کمرم را آنقدر عقب مکشیدم که فقطکلاهک کیرمداخلش میماند و بعد با فشار تا ته فرو میکردم بطوری که خایه هایم به در کون نسترنمیخورد. نسترن هم حرکات کمر من را با حرکات خودش جواب میداد. کیر فریبرز که در ابتداخوابیده بود با دیدن این صحنه بحرکت در آمده و نیمه شق شده بود. بالاخره من دیگرنتوانستم خودم را نگه دارم. کیرم را به ته کس نسترن فشار دادم و آبم را فوران بعد ازفوران روی دهانه رحمش خالی کردم. نسترن هم که گرمی و وجود آب منی من را در شکمش احساسکرد کسش را به بالا فشار داد و برای بار سوم به کلایمکس رسید.لاله که تا بحال به بهانه گشتن بدنبال دستمال کاغذی معطل کرده بود بالاخره جعبه دستمالکاغذی را در توی کمد پیدا کرد و از اتاق بیرون رفت. درست قبل از اینکه درب را پشت سرشببندد من نگاه دیگری به فریبرز انداختم. حالا دیگر کیرش کاملا شق شده بود و منتظر لالهبود تا جواب گاییده شدن زنش توسط من را با گاییدن زنم پس بدهد. ته دلم گفتم این زن زبلمن از آب کره میگیرد. با این کلک هم مشکل خجالت کشیدن و رودربایستی بین ما را حل کرد وهم کیرفریبرز را شق کرد تا یک گاییده شدن دیگر از او بگیرد.........
قسمت ششمچند هفته بعد از اون ماجرا باجناق ما براي يه ماموريت شش ماهه كاري به يكي از استانهاي جنوبي رفت وطبق معمول خواهر زن ما نسرين از خجالت ما در مي اومد بطوري كه براي كوس دادن بين اون لاله مسابقه بود.مارسما شديم دوزنه البته منم سو استفاده نميكردم با ظرافت شب هاي سكسي را به روز تبديل ميكردم تا جائي كه موقع پريود لاله در خدمت نسرين بودم وهمينطور برعكس زمان پريود نسرين در خدمت لاله عزيزم از شانس من اين دو خواهر مثل دو هوو مودبانه در موقع سكس با نفر مقابل تعارف سكسي هم ميكردن وزماني هر دو وضع كوس مباركشون درست بود با تموم قوا منو از پا در مياوردن باجناق بيچاره ما هم هر سه هفته يه بار يه سري به نسرين ميزد و اونم يه ليزي زير اين بيچاره ميخورد و بعد هم راهي سفر ميشد روزاز نو روزگار از نو من بودم اين دو خواهر تشنه سكس يا از اقبال من بود كه بايد جور اين دوتا كوس رو ميكشيدم يا از بخت بد اين باجناق ما تا اينكه از ماموريت شش ماهه باجناق به نصف نرسيده همگي به يه خواستگاري فاميلي دعوت شديم. خواستگاري فاميلي بين دو خاله لاله بود داماد پسرخاله همسرم و عروس دختر خاله ديگه اونا عروس خانم به خاطر اينكه ساكن شهرستان بود قرار شد بعد ازدواج تهرون بياد و با آقا داماد شروع به زندگي كنن تموم قرارها گذاشته شد يه عروسي مختصر و خودموني برگزار شد ............................
واما ادامه داستانعروس خاله (قسمت اول )نسرين دختر خاله همسر عزيزمه و شوهرش سعيد پسرحاله ديگه اون سعيد مهندس عمران بود و تو يه شركت ساختماني كار ميكرد شركت اونا تو يكي از شهرهاي شمالي شهرك ميساخت سعيد به واسطه كارش در شهرستان هر دو هفته يه بار اونم آخر هفته به تهران ميومد اونا به واسطه فاميلي دوبله با مادر خانمم پيش اونا بودن و مادر زنم به اونها يك سوئيت داده بود و همونجا چند سالي زندگي ميكردند. توي اين مدت نسرين هم به واسطه من و بخاطر اينكه ازتنهايي دربيادوهم براي اينكه بتونه پولي دست و پا كنه تويه شركت خصوصي بعنوان كارشناس حقوقي مشغول كار شد . بخاطر تازه عروس بودن نسرين و نزديكي محل كار من به شركت اونا وسفارش مادرزن و خانمم هر روز صبح با خودم اين خانمو مي بردمش و عصر ها موقع برگشتن مي رفتم دنبالش تا برسونمش خونه گرچه منم نسرين و به چشم يه خواهرزن ميديدم . تو اين چند وقته منو نسرين يه جورائي با هم خودموني شديم اون به واسطه تنهائي بيشتر وقتا تو خونه ما بود بعضي روزا موقع اومدن سعيد بود خانم به خونه خودشون مي رفت خودشو آماده پذيرائي از سعيد ميكرد. گرچه ميشد اونو يه عضو ثابت از اعضاي خونه ما به حساب آورد تو خونه خيلي راحت ميگشت مثل لاله با لباس خونه بود.منو لاله تو اتاق خواب مي خوابيديم اون تو حال بعضي از شبا كه لاله پريود تشريف داشتن جاي منو و نسرين عوض ميشد.اين نو عروس دختر خاله لاله دختر لوند و خوشرو زيبائي خاصي داشت هم قد و قواره لاله تا جايي كه من بعضي موقع من اونو از پشت سر با لاله عوضي ميگرفتم. بعضي از شبا كه من تو حال ميخوابيدم دختر خاله ها باهم تو اتاق خواب سر و صداهائي ميومدكه منو كنجكاو ميكرد از لاله مي پرسيدم اونم با عشوه خاصي ميگفت در حد يه شيطوني ساده بود حسودي نكن اون هنوز بچه هست بعضي موقع ها هم موقع دوش گرفتن لاله نسرين با شيطوني ميگفت خوشبحال بعضيا ....يه روز عصر 5 شنبه ساعت 6 به نسرين زنگ زدم و گفتم يه كاري همون طرفها دارم منتظر بمونه تا يك ساعت ديگه مي آم و رفتم دنبال نسرين چون جلوي در شركت ماشين پارك بود مجبور شدم كمي جلوتر پارك كردم بهش زنگ زدم و گفتم كه تو كوچه منتظرش هستم. بعد از 5 دقيقه اومد و خودش رو انداخت رو صندلي . احساس كردم خيلي خسته هستو خواستم از خستگي در ش بيارم و بهش گفتم اگر حال داره بريم و يه چيزي بخوريم اونم قبول كرد . كمي پائين تر از شركت يه كافي شاپ بود كه جاي دنج و خلوتي بود رفتيم و دو تا قهوه ترك داديم . تا قهوه رو بيارن بهش گفتم من از اين كافي شاب خيلي خاطره دارم دوران نامزدي من و لاله بيشتر وقتا اينجا ميومديم نسترن هم با مابود مزاحم نامزدي ما ميشد ازش پرسيدم اين شوهر شما كي مي آد خونه گفت چطور! گفتم مي خوام يه روز همگي بيام اينجا و ماهم يادي از جووني كنيم . با حالتي غمگين كه بيشتر معلوم بود تصنعيه گفت دو سه هفته نمي تونه بياد چون مي خواد براي هفته بعد 4روز مرخصي بگيره تا بريم آستارا و سرعين مجبوره اين دو سه هفته رو بمونه محل كارش . به شوخي گفتم خوش بحالتون ميرن آستارا و دريا و سرعين يه صفاي ميكنين و يه تني هم به آب ميزنين يهو انگار منتظر اين بود كه من سر حرف رو باز كنم. گفت اولا كه بدون شما نميريم بدشم چه حالي خوش بحال شما و لاله كه از زندگي همه چيو دارين زندگي ما كه بهش نميشه گفت زندگي سعيد هر دو هفته اي يكي دو روز مياد پيش من اونم اگه... يهو با خجالت حرفشو خورد...... ادامه داره !
عروس خاله (قسمت دوم)به شوخي گفتم خوش بحالتون ميرن آستارا و دريا و سرعين يه صفاي ميكنين و يه تني هم به آب ميزنين يهو انگار منتظر اين بود كه من سر حرف رو باز كنم. گفت اولا كه بدون شما نميريم بدشم چه حالي ! خوش بحال شما و لاله كه از زندگي همه چيو دارين زندگي ما كه بهش نميشه گفت زندگي سعيد هر دو هفته اي يكي دو روز مياد پيش من اونم اگه... يهو با خجالت حرفشو خورد..! از تو چشاش ميشد خوند كه شهوتي شده ! پشت ميز آروم و قرارنداشت يه دستش لاي پاشو و يه دست ديگش روي ميز همزمان لبشو گاز ميگرفت.مشخص بود كه درچه حاليه يقين كردم كه شورتشو خيس كرده حساب ميزو دادم و دست نسرين و گرفتم به سمت ماشين راه افتادم عين اوايل نامزدي با لاله دستش تو دستم بود كه سوار شديم تو ماشين من يهو ياد حرف لاله افتادم كه موقع كنجاوي من نسبت به كاراونا ميگفت اون هنوزبچه است.تازه دوزاريم افتاد كه اين لاله عزيزم با نقشه اي جديد داره به من يه حاله جديد ميده ! (ناگفته نمونه كه هر موقع نسرين و ميبردم خونه خودمون ازنسترن خبري نبود ويا اينكه با يه بهونه اي از جمع ما خارج ميشد علتشو نفهميده بودم بيشتر فكرم ميرفت به حسادت زنانه اونا ولي بعدا نسترن ماجرا رو بهم فهموند كه اونه سرجاش تو ادامه داستان ميگم از اصل داستان خارج نشيم) تو ماشين كه نشت ديدم تو حال خودش نيست و با يه ناله ي خفيف اي و واي ميكنه يه دست لاي پا هي چراغ ميزد اين كير مبارك ما هم آمار ميداد نسرين چشم از شلوار من برنميداشت صداي واي و اي نسرين بلند تر شده بود كير من تو شلوار داشت بخودش ميپيچيد تو اين اوضاع و احوالات و شنيدن نداي سكس و خودموني شدن اون با شيطوني خاصي .....دنبال حرفو گرفتمو و گفتم راستش حق بهت مي دم دو سه هفته اي يكبار كه نشد زندگي اون هم بلافاصله گفت بخدا بعضي وقت ها كم مي يارم ، ديگه مجبورم خودم رو يه جوري راحت كنم منم خيلي خودموني گفتم چرا مشكلتو به لاله نميگي لبشو گاز گرفت و با منو و من گفت يعني شما نيمدونين گفتم مثلا چيو ! گفت خودتون به اون راه نزنين من يقين دارم لاله همچيو به شما گفته وبلافاصله گفت يه چيزي بگم ناراحت نميشين گفتم تا چي باشه گفت چيزبعدي نيست. گفتم چي؟ گفت بين خودمون مي مونه گفتم بگو جونمو به لب رسوندي دختر با يه مكث همراه با عشوه گفت من از سكس شبانه شما خبر دارم گفتم پس بگو خانم فال گوش واميسته اين ناراحتي نداره دختر راستشو بخواي منم از شيطوني هاي تو ولاله خبر دارم بعضي از شبا از لاي درهيكل سكسي تو و لاله رو ديدم يهو نسرين گفت ماجراي سكس نسترن با شمارو لاله بهم گفته از عمليات هاي سكسي شما با تمام جزئياتش و عشقبازي تو و لاله و سكس طولاني تون هر شب ديدم و خبر دارم و هر شب به ياد شما منم تو حال خودارضائي ميكنم. موقعي كه لاله پيش منه و تو تو حال ميخوابي اون خودشو ميندازه رو من و با من بازي ميكنه و از سكس تو و خودش ميگه راستش حسوديم ميشه به لاله و نسترن كه اينقدر راحتن و با يه عشو ئي گفت البته حقم دارن اين دختر خاله هاي من ! منم خنديدم و گفتن اي بابا پس بگو اين دختر خاله خانم ما چرا اينقدر دلخور از زندگيه خوب اينو زودتر ميگفتي دختر راستشو بخواي من با زور با كسي سكس نميكنم تو سكس عقيده دارم كه زن و مرد بايد آزاد باشن نه اينكه از هم سو استفاده كنن بلكه هرچند وقت يه بار يه تنوعي تو سكس داشته باشن .منو خواهرزنم نسترن و لاله زنم با اين تفكر بيشتر به هم نزديك شديم . و تو دلم گفتم آب در كوزه و ما گرد جهان ميگرديم. يه بار كه نشتي رو اين كير عاشقش ميشي دختر مثل نسترن كه عاشق اين كير مباركه تو اين فكرابودم كه با صداي ناز نسرين بخودم اومدم. نسرين گفت امشب منو برسون خونه خودمون بهش گفتم چرا خونه خودتون توكه گفتي سعيد نمياد .!اونم گفت امشب مزاحمتون نمي شم چون شما خيلي كار دارين ! و بعد با خنده گفت كدوم آدم عاقل امشب مهمون دعوت مي كنه ؟ و من هم گفتم من ديونه .(چون لاله خاله خانوم تشريف آوردن ( اصطلاح خاله خانوم همون پريود شدن زن هاست كه اتفاقاً نسرين هم اين اصطلاح رو بلد بود » بعد گفت ميدونم پس شما از جلو تعطيليد من با ناراحتي گفتم تا چند رو ز ... و گفت نسترن كه نمرده تازه لاله هم برات يه سورپرايز داره و ميخواد از پشت يه حالي بهت بده !گفتم تو چرا از نسترن و لاله مايه ميزاري امشبو با ما بد نميگذره براي شروع بهتره شما باشين شايد به شما هم يه چيزائي رسيد. يهو ديدم گفت باوركن امير من از خدامه منم مثل دختراي فاميل تو حسرت سكس با توام باوركن تموم شورتم الان خيسه خيسه! اينطوريه باشه مي آم. را افتادم به طرف خونه ...تا رسيدن به خونه از هر دري سخن گفتيم و بيشتر حرفامون حول و حوش رابطه زن و مرد بود. نسرين كه ديگه كاملاً روش به من باز شده بود برام از خاطرات شبهاشون تعريف مي كرد و با چنان هيجاني مي گفت كه آب از لب و لوچه آدم راه مي انداخت . بعدش هم آخر هر خا طره يه آهي مي كشيد و مي خنديد . من هم قند تو دلم آب شده بود و هم به زور خودم را جابجا مي كردم تا برآمدگي شلوارم خيلي تو ذوق نزنه نزديكاي خونه يكهو بهم گفت مي شه يكم ديرتر بريم خونه مي خوام خريد هم بكنم من هم با خوشحالي گفتم باشه پس بزار خونه زنگ بزنم و بگم كه تو با من هستي و مي خواي بري خريد و شب ديرتر ميريم خونه . تو هيمن حين موبايلم زنگ زد . لاله زنم بود گفت پس تو كجائي من هم براش توضيح دادم و قرار شد تا يك ساعت ديگه خونه باشيم . بعد رو به نسرين كردم و گفتم كه چي مي خواي بخري ؟ اون با ناز و عشوه گفت لباس زير . رفتيم جلوي يك مغازه و اون خريد كرد و برگشت تو ماشين و رو به من كرد و شرت و كرستي رو كه خريده بود به من نشون داد و گفت قشنگه ؟! يه ست شرت و كرست ليموئي رنگ با خط هاي سرمه اي كه قسمت جلو شرت توري بود گيپور درست كه به راحتي همه چيز آدم از توش معلوم بود . با خنده گفتم اين كه خيلي توريه . اون هم با خنده گفت آخه سعيد دوست داره از تو شرت هم منو ديد بزنه مي گه خيلي حال مي ده . من هم گفتم خوش به حال آقا سعيد كه تو اينقدر به فكرش هستي و اون با شيطنت شرتش رو انداخت رو پاي من و گفت چرا حسودي مي كني خوب بگو لاله هم بپوشه و هر دو مون خنديديم…… ….... ادامه داره
قسمت سوم ( عروس خاله )بعد رو به نسرين كردم و گفتم كه چي مي خواي بخري ؟ اون با ناز و عشوه گفت لباس زير . رفتيم جلوي يك مغازه و اون خريد كرد و برگشت تو ماشين و رو به من كرد و شرت و كرستي رو كه خريده بود به من نشون داد و گفت قشنگه ؟! يه ست شرت و كرست ليموئي رنگ با خط هاي سرمه اي كه قسمت جلو شرت توري بود گيپور درست كه به راحتي همه چيز آدم از توش معلوم بود . با خنده گفتم اين كه خيلي توريه . اون هم با خنده گفت آخه سعيد دوست داره از تو شرت هم منو ديد بزنه مي گه خيلي حال مي ده . من هم گفتم خوش به حال آقا سعيد كه تو اينقدر به فكرش هستي و اون با شيطنت شرتش رو انداخت رو پاي من و گفت چرا حسودي مي كني خوب بگو لاله هم بپوشه و هر دو مون خنديديم.ساعت نه شب بود كه رسيديم خونه و لاله با دلخوري گفت نمي شد بيايد من رو هم ببريد كه نسرين به شوخي گفت اين شوهر شما نذاشت و من كه جا خورده بودم با كيفم زدم به پشتش و اون هم كه مثلاً داشت فرار مي كرد به من زبون درازي كرد و خودش رو پشت زنم قايم كرد . لاله به من گفت خوب بسه براي اينكه تنبيه بشي بايد بعد از شام ما رو ببري بيرون . من با خنده گفتم به روي چشم . نسرين رو كرد به لاله گفت دختر خاله بيام كمك كه لاله گفت نه تو تا من شام رو حاضر ميكنم تو هم زود باش برو دوش بگير تا خستگي ات در بياد و با تأكيد گفت دير نكني ها خوشگل خانم ( آخه نسرين يه كم وسواسيه و خيلي خودشو مي شوره ) لاله رفت تو آشپزخونه و نسرين هم رفت سراغ كيفش و و لباس هاي زيري رو كه خريده بود برداشت و رفت به سمت حمام كه تو اتاق خواب ما بود و با شيطنت چشمكي زد و شورتش رو به من نشون داد و درب رو بست . بعد از 10 دقيقه به هواي اينكه لباسامو عوض كنم رفتم تو اتاق خواب و آهسته رفتم پشت درب حمام . از پشت شيشه هيكل لاغز نسرين معلوم بود كه داشت خودشو مي شست . شرت و كرستش بيرون روي تخت خواب ما بود يه كم به اونها دست زدم و بعد مشغول عوض كردن لباسام شدم كه يكهو درب حمام باز شد و نسرين لخت لخت پريد بيرون و تا من رو ديد يه جيغ كوچيك كشيد و خودشو با دستش پوشوند و من كه چشمم به بدن سفيد و بدون موي نسرين افتاده بود همينجور مات و مبهوت نگاهش مي كردم و بعد از چند ثانيه كه به خودم اومدم گفتم ببخشيد فكر نمي كردم به اين زودي بياي بيرون و هنوز نگاهم به بدن مثل برفش بود. ووووووووواي عجب لعبتي بود و ما نمي دونستيم . اون هم با عشوه گفت ترسيدم لااله بياد و غرغر كنه و بعد با سرعت دستش رو از روي كسش برداشت و خودش رو به من نشون داد و سريع شرت و كرستش رو برداشت و پريد تو حمام و من رفتم تو پذيرائي و رو مبل ولو شدم ، هنوز تو فكر بدن سفيدش بودم . بعد از خوردن شام تصميم گرفتيم بريم فرحزاد و يه گشتي بزنيم . تا خود فرحزاد من مثل آدماي منگ كه ضربه اي تو سرش خورده باشه همش گيج مي زدم ، تا به حال اينقدر تو نخ نسرين نرفته بودم . تقريبا ساعت 1 صبح بود كه خسته و كوفته برگشتيم خونه و من لاله رفتيم تو اتاق خواب به لاله گفتم دختر تو عمليات سكسي مونو به اين دختره ميگي و اونو حشري ميكني كاردستون ميدي لاله هم گفت اون حشري تر از اين حرفاست دائم چشاش به شلوار توست بعدشدم توكه بدت نمياد اون هيچي ميخوام امشب يه كون تروتميز بهت بدم.ما شروع به عمليات كرديم غافل از نسرين بعد از فتح كون لاله براي شست و شو به حمام روانه شدم كه ديدم نسرين بيداره با لحن خاصي همراه با خنده گفت خسته نباشي پهلون و رفت تو اتاق پيش لاله كه بخوابن و من هم رفتم تو حموم و بعد يه دوش اومدم تو پذيرائي و روي كاناپه دراز كشيدم . هر چي سعي كردم خوابم ببره نشد ، به ناچار ماهواره را روشن كردم و رفتم سراغ كانالهاي سكسي همينطور كه كانالها رو بالا و پائين مي كردم ديدم لاي در اتاق خواب باز شد و لاله اومد نزديك و به من گفت نخوابيدي ، گفتم خوابم نمي ياد رفت تو آشپزخانه و يك ليوان آب برداشت و يك كمي هم ميوه براي من آورد و گفت اگه كاري داشتي صدام كن و رفت خوابيد . هنوز نيم ساعتي نگذشته بود كه دوباره در اتاق باز شد ، من كه فكر مي كردم دوباره لاله است گفتم چي شده اذيت شدي تو هم خوابت نمي ياد كه صداي نسرين به گوشم رسيد و گفت من اذيت نشم داشتم باسن لاله مالش ميدادم !تو چرا نخوابيدي . يكهو دست و پام رو گم كردم و سريع شبكه ماهواره رو عوض كردم و برگشتم به طرف نسرين و ديدم با يك تاپ و شلوارك سورمه اي كه مال لاله بود بالاي سر من ايستاده و تلوزيون رو نگاه مي كنه ، رو به من كرد و گفت چرا كانال رو عوض كردي كه بهش گفتم براي بچه ها ضرر داره و اون هم خودشو به روي من خم كرد و گفت يعني اينقدر بزرگه كه من نمي تونم بخورمش ، من كه يكه خورده بودم گفتم لاله! كه اون گفت اجازشو گرفتم گفتم خوب اگه ببيني اش نمي ترسي اون هم گفت يعني بزرگتر از مال سعيده كه من خنديدم و گفتم كه بابا اون كه بچهست و اون كه بهش بر خورده بود دستش رو گذاشت رو شلوارم كه باد كرده بود و گفت ببينمش و بدون اينكه به من توجه كنه دستش رو كرد تو شلوارم و بعد از چند ثانيه فوري دستش رو كشيد بيرون و گفت اين كه مال آدم نيست ، بيچاره لاله ديدم چي مي كشيده . و من با خنده گفتم اون كه كشته مردشه و بلند شدم و دست به سينه هاش زدم و يه بوس از لپش گرفتم و دوباره روي كاناپه دراز كشيدم و اون رفت دستشوئي و برگشت تو اتاق و خوابيد........ ادامه داره!
قسمت چهارم ( عروس خاله)فردا صبح بعد از خوردن صبحانه نسرين قصد رفتن به خونشون رو داشت كه لاله گفت صبر كن تا امير برسونت. اون كه از خداش بود با تعارف گفت نه ديگه مزاحمشون نمي شم و من پريدم تو حرفش و گفتم شما كي مزاحم نمي شيد ؟ لاله با دلخوري مصنوعي وبا خنده گفت بسه كن يه وقت نسرين فكر مي كنه تو راست مي گي و ناراحت مي شه . منم گفتم خوب بشه بهتر و هر دوتاشون ريختند سر من و كلي اذيتم كردندرفتم لباس عوض كردم و برگشتم ديدم كه نسرين تو اتاق نيست ازلاله پرسيدم دخترخالت كو ؟ گفت رفت تو پاركينگ راستي امير ديشب چكارش كردي تا صبح خودشو ماليده به من گفتم من آمادش كردم تو فيض شو بردي . لاله گفت ديونه منم برات آماده كردم تا تو فيضشو ببري الان تا تو بري شورتشو خيس كرده خواستم برم كه لاله گفت اول سهم ما رو بده بعدا كه تا اومدم حركتي بكنم ديدم لاله لباسشو كنده لخت و برهنه ! گفتم نسرين چي لاله گفت من واجبترم همينجوري داره ازم آب ميره امير كير ميخوام! چاره اي نبود سريع لب تو لب شديم زيپ شلوار و كشيدم پائين و دو سه بار لاله كيرمو ساك زد بلندش كردم رو كيرم و آروم كيرمو وارد كوس لاله كردم راستي راستي كه لاله من كوسي براي خودش با چند تا تلمبه آه و نالش بلند شد دستاشو دور گردنم آويزون كرده بود و اونم با تلمبه هاي من همراهي ميكرد عادت لاله رو ميدونستم كه تو اين حالت سريع تر ارضا ميشه با ناله هاش خونه گذاشته بود رو سرش و داد ميزد بكن شوهر خوشكلم بكن كير ميخوام كير با تلمبه هاي پي در پي من خودشو چسبوند به من لرزشي كرد و ارضا شد گفتم خيلي دوست دارم لاله خوشكل من با چند تابوس طولاني همينجوري بردمش روي كاناپه آروم خوابوندمش . چشماشو باز كرد گفت پس تو چي گفتم دير شده نسرين و برسونم سريع اومدم خودمو مرتب كردم و رفتم تو پاركينگ ماشين روشن بود ولي از نسرين خبري نبود . تو ماشين نگاه كردم . ووووووواي چي ميديدم نسرين دكمه مانتوش رو بازكرده بود و شلوارش رو تا زانو كشيده بود پائين و كسش از تو شرت توري اش قلمبه زده بود بيرون تا من رو ديد گفت خسته نباشي امير خان نوبتي هم باشه نوبت منه! بيا اينم شورت تازه ببين بهم مياد . من يه دست به كسش زدم و گفتم هم مياد و هم ميره و يه لب ازش گرفتم و كلي كسش رو ماليدم خيس خيس بود بعد اون سريع خوش رو جمع و جور كرد و من هم ماشين رو بيرون بردم . تا خونه اونا چند دقيقه اي فاصله بود. نسرين گفت كاشكي مي شد اين دسته بيل رو ميديدم . از ديشب تا حالا تو كفش ام و باز دستش رو روي كيرم جابجا كرد و گفت خوش بحال لاله و با حسرت لبش رو مكيد . جلوي در خونه مادر زنم بهم گفت فردا خاله اينها با لاله ميرن خونه دايي آخه مراسم خواستگاري دختر دائيه اونم بلاخره اوپن ميشه اگه قول بدي پسر خوبي باشي و منو از تنهائي دربياري اونم برات جورميكنم ميدونم اونم برات هلاكه خلاصه من تنهام اگه دلت خواست بيا و من از خدا خواسته گفتم به روي چشم . دستش رو يه فشار دادم و خداحافظي كردم .شنبه صبح كه داشتم مي رفتم سر كار لاله گفت ما امروز با مامان اينها ميريم خونه دايي چون براي نيلوفر خواستگار اومده . اگه زحمتي نيست دنبال نسرين برو و بيارش خونه مامان اينا و خودت هم اونجا بمون تا ما بيام من كه داشتم دو دلم قند آب مي كردم و با دمم گردو مي شكستم با حالتي كه ناراحت گفتم يدفعه بگو ما هم سرويس دختر خالتونيم و هم پرستار ايشون و با گفتن نه من كار دارم ، نمي رسم و ... لاله رو وادار كردم كه ازم خواهش كنه تا من قبول كنم و اون هم گفت اگه اين كار رو بكني شب جايزه بهت مي دم منم سريع گفتم تو كه هنوز خاله خانومي و اونم با يه عشوه دستي به باسنش زد و گفت تو كه بدت نيماد ازكون بكني و من با غرغر دوباره خواستم امتياز بيشتري از اون بگيرم دوباره اون گفت جهنم نسترن هم روش ناز نكن بابا نسرين دلش برات تاپ تاپ ميكنه زياد بهش فشار نياري گفتم خوبه خودتون ميبرين وميدوزين باشه بابا ماكه حيرون كوسو كون اين خانواده ايم اينم روش بخاطر اين كوس و كون عروس خوشگل و كوس ناز خواهرت قبول و يه بوس از لبش گرفتم. اونم گفت كوفتت باشه بپا جرش ندي و گفتم تو هنوز به منو نشناختي حواسم هست نميزارم هدربره . و رفتم بيرون و سر كوچه مادر زنم ديدم نسرين آماده است تا بريم سر كار . اون تا ماشين رو ديد سريع خودش رو رسوند و گفت بجنب كه دير شد و من گفتم عليك سلام ، لاله جون هم خوبه ، سلام رسوند. اون با ببخشيد گفتن احوال لاله رو هم پرسيد و گفت ساعت چند مياي دنبالم . با حالتي جدي گفتم امروز نمي تونم بيام اگه امكان داره خودت برگرد و اون دلخور شد و با حالتي پكر گفت من براي امروز كلي برنامه ريختم . من خودم رو زدم به گيجي و گفتم برنامه هاي تو به من چه مربوط و اون گفت بابا يادت رفته جمعه چي بهت گفتم . منم با جديت گفتم تو هنوز كوچولوئي و نمي توني و اون سر لج افتاد و گفت اينقدر به خودت نناز اگه مردي بيا تا نشونت بدم و با خنده گفتم ساعت 3 ميام دنبالت چون قرار بود لاله اينا ساعت 3 برن كرج خونه دايي و تا شب هم نمي آمدن و ما كلي وقت داشتيم.......... ادامه داره