ارسالها: 3650
#1
Posted: 5 Aug 2012 16:31
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
تولدی دوباره 1
از پنجره هواپیما بیرونو نگاه می کردم . هیجان داشت دیوونه ام می کرد . حس عجیبی داشتم . یه حسی که با همه حسایی که از بچگی تا حالا داشتم فرق می کرد . غم بود و شادی .. تنفر بود وعشق .. امید بود و نا امیدی . گویی همه تضاد ها در من جمع شده بودند . با این که از شر تضاد خلاص شده بودم ولی انگاری عنکبوت تضاد تازه به دورم تنیده شده بود . بعد از سه سال داشتم به ایران بر می گشتم . بودم انگلیس پیش داداشم که زنشم بچه همونجا بود . داداش بزرگم پنج سالی ازم بزرگتره . اون خیلی هوامو داشت و بهم محبت کرد . وقتی همه طردم کرده بودند اون و آلیس همسر مهربونش بودند که منو زیر بال و پر خودشون گرفته و این چند سالی که پیششون بودم تا بتونم تغییر جنسیت بدم واز حالت زنانه خودم در بیام و یه مرد کامل بشم از هیچ کمک مالی و روحی واسم دریغ نکردند . داداش هادی درکم می کرد . اون خودش یه دکتر بود و یه جراح زبر دست داخلی وحتی یکی دو تا از جراحی های منو اون انجام داد و رو بقیه عملها نظارت داشت . حالا من یه مرد شده بودم و داشتم به ایران بر می گشتم . داداش هامون منم که 3 سال ازم بزرگتر بود تازگیها پزشکی عمومی رو تموم کرده بود و داشت تخصص مغز و اعصاب می گرفت و این میون من بودم که واسه بابام شده بودم مثل یه انگل . دیپلممو که گرفته بودم دیگه نتونستم ادامه تحصیل بدم . احساسات مردونه من نمیذاشت که بتونم حواسمو جفت درس خوندن کنم . من حالا بیست و پنج سالم بود . این سه سالی که در عالم برزخ زندگی می کردم فقط دوبار مامان هایده بود که بهم سر زد . ولی خب طرز نگاه و بر خوردش مثل قدیما نبود . دلسوزی مادرانه داشت ولی شاید این براش نوعی عادت شده بود . بابا منصور من که حالا 55 سالش بود و یه بازاری قدیمی بود و چند تا حجره تو بازار شوش داشت که حالا شده بود یه وارد کننده بزرگ ظروف و به اصطلاح لوکس آلات از روزی که فهمیده بود من دو جنسیتی هستم زندگیش از این رو به اون رو شده بود . واین دگرگونی وقتی بیشتر شد که فهمید من با مجوزی که گرفتم قصد دارم از حالت ظاهری زنانه به حالت طبیعی مردانه در بیام چون گرایش من به این سمت بیشتر بود . واون احساسات زنانه در من وجود نداشت . یعنی راستش چیزی از این احساسات نمی دونستم که بدونم چیه . به جای این که دوست داشته باشم دوست پسر داشته باشم تو این فکر بودم که دوست دختر بگیرم . بابا عاشق دختر بود . این که خدا بهش دختر بده از آرزوهاش بود . وقتی بعد از دو تا پسر مامان منو حامله شد اون دل تو دلش نبود ووقتی که به دنیا اومدم به جای یه گوسفند دو تا گوسفند قربونی کرد . اسممو گذاشت هدیه .. هدیه ای از طرف خدا .. هر سال واسم جشن تولد می گرفت و از دو سه سالگی به بعد هم تو هریک از این جشن تولد هام یه لباس عروس تنم می کرد . همه امید و آرزوش من بودم . داداشام به من حسادت می کردند . منم بابامو خیلی دوستش داشتم تا نوازشم نمی کرد و نمی بوسیدم خوابم نمی برد . هنوز مدرسه نرفته جهازم تکمیل شد ومامان همش حرص می خورد و می گفت مرد تو که خودت بازاری هستی این چیزایی که می خری و میذاری کنار چند روز دیگه از مد میفته . وقتی که متوجه شد حق بامامانه واسم شمش طلا می خرید و کنار میذاشت . از بچگی به جای این که عروسک بازی کنم دوست داشتم برم با پسرای کوچه فوتبال بازی کنم . یه بار وقتی فوتبالمون تموم شد دونفر از این پسرا که دو سه سالی ازم بزرگتر بودند منو بردن تو یه کوچه خلوت وشلوارمو کشیدند پایین و به اصطلاح مودبانه کار بد کردند . کیر کوچولوشونو گذاشتند تو کونم . بدم میومد . جلو دهنمو داشتند تا جیغ نکشم . از ترس و خجالت به کسی چیزی نگفتم . یکی از اون پسرا چند روز بعد رفت زیر ماشین و مرد ویکی دیگه شون از رو نرفت و چند سال بعد که بزرگتر شدیم بازم از این کارا باهام کرد و بازم به زور . فکر نمی کردم دیگه از این کارا باهام بکنه . همسایه مون بودند . باباش مرده بود و اونم با مادرش زندگی می کرد . همین یه بچه بود . یه روز بهم گفت که مامانش باهام کار داره و منو برد خونه شون و بازم بهم تجاوز کرد . منم واسه این که کبود نشم گذاشتم که این وحشی هر کاری که دوست داره باهام انجام بده دوست داشتم بمیرم . من دوبار عاشق شدم . عاشق دخترا . دوست داشتم که اونا مال من باشن یکی رو همین چنگیز نامردتجاوزگر از چنگم در آورد و باهاش ازدواج کرد ویکی دیگه که اسمش سمانه بود و یه بار که اومد خونه مون طوری اونو با عشق و هوس بوسیدم و بغلش کردم که فکر کرد من از اون منحرفهای لز بین هستم . یکی گذاشت زیر گوشم و بدون این که درکم کنه رفت و دیگه تو کلاس تحویلم نگرفت . تا آخر دبیرستان هم حتی یک کلمه باهام حرف نزد . خونه شون چند تا کوچه اون ورتر بود . حتما تا حالا ازدواج کرده . درسش هم خیلی خوب بود . حتما از پزشکی کمتر نباید قبول شده باشه . از بس گرفتار مشکلات خودم بودم دیگه نفهمیدم کی از حوالی ما کوچ کشیدند و دیگه ندونستم که چیکار می کنه .. خیلی بده آدم بیشترین عذاب زندگیشو به یکی وارد کنه که بیشترین عذابو از دست اون می کشه . بابا رو من خیلی حساب باز کرده بود . همیشه به من می گفت دختر عزیزم هر وقت عروس شدی فکر نکن فراموشت می کنم . هر سال جشن تولدت دوباره باید لباس عروس تنت کنی و خودم واست جشن می گیرم . تو همیشه هدیه کوچولوی خوشگل منی دختر ناز منی .. باورش نمی شد که قراره دخترشو از دست بده وصاحب سومین پسر شه .. ازم انتظار داشت که این کارو انجام ندم و امید و آرزوشو از بین نبرم . راضی به این کار نبود در هر حال به هر کلکی بود مامانم هم که تمایلی به این کار نداشت راضیش کرد . هر چند شاید رضایت اونم در این جور مواقع ضروری نبود . اون منتظر یه معجزه بود که من از این کارم پشیمون بشم . دوباره بشم دختر اون . هدیه کوچولوش ولی من نمی تونستم . می دیدم بقیه چطور زندگی می کنند . حس اونا رو درک می کردم ولی استقلال اونا رو نه . من دوشخصیتی بودم . یا همون دو جنسیتی . اونی که باید باشم نبودم . دوست داشتم لباسای مردونه بپوشم . با پسرا برم استادیوم فوتبال و به نفع تیم محبوبم شعار بدم . پدرم دیگه باهام حرف نزد . اون همه عشق ومحبت رفت واسه خودش . حتی موقع خداحافظی بغلم نکرد . اون هدیه شو بغل نزد -بابا من شاید دیگه هیچوقت بر نگردم . شاید زیر یکی از این عملها مردم . یه کاغذ نوشتم که من از بابا هیچی نمی خوام . داداشام ناراحت نباشن که در صورت مرد شدنم اندازه اونا ارث می برم . من هیچی نمی خوام . سهم دختری خودمو هم نمی خوام . من فقط می خوام زندگی کنم و اگرم نشد بمیرم .. دیگه نمی خوام مسخره ام کنند و به دید دیگه ای نگام کنند . وقتی خواستگار میومد خونه مون یا اونا به دیدن من فرار می کردند یا من اونا رو فراریشون می دادم -بابا من دارم میرم تو نماز خونی . با خدایی .. خلقت من این بوده من که گناهی ندارم . من که خلافکار نیستم . نمیگم دخترت نمیگم پسرت .. یکی نمیخوای بچه اتو موقع خداحافظی ببوسیش ؟/؟ شاید دیگه هیچوقت همدیگه رو ندیدیم . با یه دنیا رنج و عذاب بدون بوسه و نوازشهای پدر از ایران خارج شدم . فامیلا می دونستن چه بلایی سرم اومده و قراره که بیاد ولی در و همسایه ها نه .. حالا نمی دونم چه جوری با اونا بر خورد داشته باشم . بابام می گفت دست نگه داشته باشم . خدا خودش درست می کنه . اگه نه یه جوری عمل کن که همین جور دختر بمونی ولی دکترای وطنی گفتن که موفقیت در زمینه مرد شدن بوده و آب پاکی رو ریختن رو دستش و بابا رو نا امید کردند . اون انگار فقط منو می دید و منو مقصر می دونست . با این افکار دیگه به جایی نمی رسیدم . دیگه وقتش شده بود که زندگی کنم . همسایه های خودمونی فکر می کردند که من رفتم انگلیس و پیش داداشم زندگی می کنم و درس می خونم وخیلی هم افسوس می خوردند که این روزا که انگلیس رفتن مشکله چه شانسی آوردم من و همه اونو به شخصیت و قدرت داداش هادی نسبت می دادند . تو فرود گاه فقط مامان هایده وداداش هامون اومدند استقبالم از بابا خبری نبود . دیگه اندام زنانه نداشتم . حس و هوسم مردانه بود . صدام کلفت تر شده بود . صورتم ریش در آورده بود . دختر خوشگلی بودم و حالا شده بودم یه مرد جذاب و خوش تیپ . حس کردم مامان یه خورده نرم تر شده ولی بابا رو چی بگم هرچی باشه بابامه .. نمی دونستم چه جوری باهاش روبروشم کوچه مون واسم یه دنیا خاطره بود. من حتی نمی دونستم چه اسمی واسه خودم انتخاب کنم . باید شناسنامه امو عوض می کردم . خونه مون یه خونه ویلایی بزرگ بین سید خندون و میدون رسالت بود و یه خورده پایین تر از کوچه مون هم یه پارک معمولی ولی خیلی خوشگلی بود که کلی تغییر کرده بود . چقدر دخترای خوشگل تو این پارک بودند . تو هر گوشه ای از این پارک بعضی هاشون با دوست پسراشون گپ می زدند . این هور مون های مردونگی من وقتی که رسیدیم به وطن دوباره کارشون زیاد شده بود .یه زمانی بود که هنوزم وبلاگ امیر سکسی راه نیفتاده بود تا یه جوری خودمو مشغول کنم . هنوز کلیدو تو سوراخ در خونه مون وارد نکرده بودیم که دیدیم در خونه همسایه باز شد و یه زنی مث یه حوری بهشتی اومد بیرون . از اون تیپ انگلیسی ها بود . از اونایی که کونش از گردی و بر جستگی زیاد نیم متر اومده بود عقب و با پاهایی کشیده و قدی بلند و موهایی بلوند و صورتی گرد و جذاب و یه اندام بیست . همون اول کار شکارم کرد . یه نگاهی هم به من انداخت و مادرم منو به عنوان پسری که انگلیس بوده و تازه بر گشته معرفی کرد . اون زن چنگیز آشغال بود .. می خواستم دودستی بزنم تو سرم که پشیمون شدم وای این که نازی خوشگله من بود .که بیشتر بهش می گفتن مرسده . چطور نشناختمش . من مرد شده بودم اون که همین جور زن بود . چنگیز کوفتش بشه . عجب هلویی به گیرش افتاده بود . مرسده اولین عشقم بود و بعدشم سمانه . یه عشقایی یک طرفه . واقعا عجب هلویی . از اون هلوهای پوست کنده ای که خوردن داشت . نمی دونم این چنگیز بد قیافه چطور زن به این خوشگلی نصیبش شده بود ... ادامه دارد . .نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#2
Posted: 5 Aug 2012 19:21
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
تولدی دوباره 2
واقعا که گاهی وقتا حافظه ام داشت از کار می افتاد . بهش مرسده هم می گفتند . مرسده ناز و دوست داشتنی . چقدر هوس اونو داشتم . اون خیلی گاییدنی تر از سمانه بود و جاذبه سکسی بیشتری داشت . من و هامون و مامان هایده رفتیم خونه . بابام خونه بود . می دونستم که می تونم با یه سلام جوابشو بشنوم . چون اون آدم تقریبا معتقدی بود ومی گفت اگه کسی بهت سلام کرد جوابش بر تو واجبه و اگه جوابشو ندی گناه داره . نمی دونم با این همه ایمانش چطور تونست به خودش بقبولونه که بی توجهی به بچه اش گناه نداره . بچه ای که دخالتی در آفرینش خودش نداشته خلقت اون این طور بوده یا خواست خدا بوده همراه با فعل و انفعالات جنینی و نطفه و تخمک و یا همه اینها . پس چرا اون باید باهام لج داشته باشه . احساس من عوض نشده بود . من همون عشقو نسبت به بابا داشتم . با همه لجبازیهاش با همه اخم کردنهاش . وقتی بهش سلام کردم به سردی جوابمو داد و از تیررس نگام دور شد . فهمیدم که دوست نداره منو ببینه . نمیخواد بغلم بزنه . دلم گرفته بود . اتاقم دست نخورده باقی مونده بود . اتاق خاطرات . هنوز عکس اول جوونی هام رو دیوار بود . قاب عکس خوشگلی هم محاصره اش کرده بود -مامان عکسای هدیه رو جمعش نکردی ؟/؟ -بابات منو می کشه . از اون آرزوهاش فقط چند تا عکس و فیلم باقی مونده . اگه می تونستم بچه بیارم مجبورم می کرد که یه دختر دیگه براش بیارم . رفتم جلو آینه و تصویرمو درش دیدم . راستی راستی تیپ مردونه پیدا کرده بودم . هم هدیه خوشگل بود و هم مردی که به جای هدیه نشسته بود . شباهت زیادی به داداش هادی پیدا کرده بودم . زیاد تاسف نمی خوردم که چرا زن بودم و حالا مرد شدم . من که از دختر بودن هیچی حس نکرده بودم فقط ریخت و قیافه اشو داشتم . عروسک بازی دخترا و خاله جون بازی اونا رو مسخره می کردم . وقتی دخترا از دوست پسر داشتن می گفتند دلم می خواست خودمم برم باهاشون دوست بشم . واقعا بد دردی بود . نه من احساسشونو درک می کردم ونه اونا می تونستند بفهمند که من چی دارم می کشم . خدایا من چقدر تنها بودم . من این زندگی دوباره امو مدیون داداش هادی و زن انگلیسی مهربونش آلیس بودم . بابام راجع به اونم داشت لجبازی می کرد که چرا آلیس مسلمون نیست و از این حرفا .. کلی افتادن سرش که بابا جان مسیحیت هم جزو دینه و اونا هم اهل کتابن و ازدواج با یه زن مسیحی از سوی یه مرد مسلمون ایرادی نداره . یه دختر سه ساله دارن که اسمش نداست . تازه رفته بود به من عادت کنه که بر گشتم ایران عمه اش بودم و حالا شدم عموش . تلویزیون با بر نامه های چرند داخلی خودش حوصله امو سر آورده بود . دلم گرفته بود . فعلا بایستی با پنهان کردن هویت خودم زندگی می کردم تا بعد ببینم چی میشه . فرداییش داداش رفت دانشگاه و بابام رفت سر کار . ساعت ده صبح بود زنگ در خونه مونو زدند . نمی دونم مامان کجا بود . با اون حالت خواب آلوده متوجه نشدم کیه . حتی نفهمیدم زنه یا مرد . پشت به دور بین بود و ازش فاصله گرفته بود . تصمیم گرفتم خودم برم و درو باز کنم . با همون حالت رفتم شلوارک پام بود . اگه بابام منو با این وضع می دید ناراحت می شد . اون شلوارک پوشیدنو واسه مرد نوعی قرتی بازی می دونست . هر چند از نظر اون من آدم نبودم . من آرزوی اونو بر باد داده بودم اون فقط می خواست یه دختر داشته باشه وبر خلاف خیلی ها که پز پسرو میدن اون بتونه پز دخترشو هم بده . درو باز کردم . مات و مبهوت شدم . خشکم زد مرسده بود -ببخشید آقای دکتر هایده خانوم تشریف ندارن ؟/؟اومدم موهاشونو رنگ بزنم .. چقدر خوشگل تر و هوس انگیز تر شده بود . حتی از دیروز هم اندامش توپر تر شده بود و دیگه اون هیکل دخترونه رو نداشت . رفته بودم تو نخ تن و بدنش و اصلا به این فکر نمی کردم که ممکنه در مورد من چی فکر کنه به جاش من داشتم به زمانی فکر می کردم که باهم در یه کلاس بودیم با هم درس می خوندیم با هم تقلب می کردیم . گاهی من کمکش می کردم گاهی اون کمکم می کرد خدایا چه زود گذشت اون دوران حالا اون رفته بود و زن چنگیز نامرد شده بود . وقتی متوجه موقعیتم شدم یه لبخندی رولبای مرسده دیدم که حس کردم برق هوس رو تو چشام دیده .. اون موقع که دختر بود و دوست من و باهام درددل می کرد به خوبی با روحیاتش آشنا بودم و خیلی از چیزایی رو که دوست داشت می دونستم که چیه . حتی می دونستم که اگه بتونم قلقشو بگیرم اون این روحیه اشو نداره که به شوهرش اونم یه آدم قالتاق مث چنگیز وفادار بمونه -ببخشید من اومدم موهای هایده جونو به رنگ دلخواهش در بیارم -فکر نکنم مامان خونه باشه . شما تشریف داشته باشید من الان یه زنگ براش می زنم . یه تماسی گرفته مامان گفت که رفته خرید و در حال بر گشتنه .. از مرسده دعوت کردم که بیاد داخل . خبر هدیه رو می گرفت . یعنی خبر من گمشده و محو شده رو -کاش اونو هم با خودتون از انگلیس می آوردید -درس داشت نمی شد . انشاءالله سفر بعدی -من و اون چند سالی با هم هم کلاس بودیم . شما اون موقع هم تشریف داشتین خارج . ما از دبیرستان با هم دوست شدیم چهره شما صدا و حرکات شما منو به یاد هدیه میندازه -مثل این که خواهر و برادریما ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#3
Posted: 5 Aug 2012 19:23
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
تولدی دوباره 3
اومد بالا و تو پذیرایی وروبروی من رو کاناپه نشست و منتظر مامان شد -ولی خداییش شباهت زیادی به هدیه دارین . یکی دو تا از دگمه های بالای بلوزشو باز کرد تا یه خورده پیش من سینه چاک تر نشون بده .-خیلی سخته سالها در یه محیط آزاد زندگی کردن و بعد یهو اومدن به وطن -خب آدم باید خودشو با اون جایی که درش زندگی می کنه وفق بده . میخواد دائمی یا طولانی باشه یا کوتاه مدت .. ولی وطن آدم چیز دیگه ایه -واگه فضولی نشه دخترای وطنی .. اون زیبایی طبیعی و حس وفا داری و خونواده و شوهر داری . از این چیزای شیرین و نمک زندگی که در ایران خودمون پیدا میشه -اتفاقا مرسده خانوم برخلاف اون چیزی که خیلی ها فکرشو می کنند خونواده در غرب از ارزش والایی بر خورداره اگه زن و شوهری به هم خیانت کنند معمولا دیوار حاشا تا این حد بالا بلند نیست . مسائل را راحت تر حل می کنند . اونایی هم که بخوان نسبت به هم وفا دار باشن هیچ عاملی نمی تونه به رابطه شون خللی وارد کنه . حالا دوست دارن راحت بگردن چه اشکالی داره -شما این سبکو بیشتر قبول دارین ؟/؟ -خب چه اشکالی داره دیگه جوونای ما به دیدن دامن بالای زانو آبرو ریزی نمی کنند . چشم و دلشون از این نظر سیره .. اینو که گفتم اتفاقا یکی از دگمه های بلوزشو باز کرد وپس از مرد شدن ظاهری که البته باطنی اونو قبلا بودم نیاز به تغذیه یعنی سکس داشتم رفتم تو نخ مرسده . چشامو زل زدم به همون تیکه سینه ای که همراه با سوتین مشخص بود وهمین طور به زیر گلوی لخت مرسده . با این که می دونستم اون عاشق این نگاههاست واین که یکی از اون و خوشگلی اون تعریف کنه بازم یه خورده دو دل بودم و هراس داشتم از این که نکنه این چنگیز خان ما تو زندگی زناشویی خودش طوری به مرسده محبت کرده که اونو شرمنده اخلاقش کرده باشه با این حال دلو زدم به دریا -شما خانوم خیلی خوشگل و جذابی هستین . گل از گلش شکفت . با یه شوخی همراه با لذت گفت -اوخ امان از شما مردا وچشم چرونیهاتون -می دونم شوخی می کنین . زیباییها رو باید دید و ازش تعریف کرد . من که دروغ نمیگم . تازه یه زن دوست داره که ازش تعریف کرده بشه . مخصوصا شما که در خور تعریف هستید و هرچه در مورد شما گفته شه کمه . یه جاذبه خاصی هم دارین که مردا رو به طرفتون می کشونه . صورتش نشون می داد که از این حرفام داره لذت می بره -دکتر من شوهر دارم -ببینید درسته که شما شوهر دارین ولی نمی تونین خودتونو مقید به بعضی از آداب دست و پا گیر ی بکنی که از لذتهای زندگی محروم شی .. یه کوس شراتی تحویلش می دادم که اگرم متوجه می شد به روم نمی آورد چون می دونستم که دارم حرف دلشو می زنم -مثلا شما یه شخصی رو به عنوان نماینده مجلس انتخاب می کنین . دفعه بعد که ازش خوشتون نیومد می تونین بهش رای ندین . در یک جامعه دموکرات با اصول دموکراسی آدم نمی تونه خودشو به خاطر یه فکری که یه زمانی داشته پایبند به یه سری اصول و قوانین دست و پا گیر کنه .. در مقابل این کوس شرات من اونم یه چرندیاتی تحویل من می داد که بی شباهت به پاچه خواری نبود -دکتر جون کاش همه مثل شما درک و فر هنگ بالایی داشتند -یه سوال ازتون داشتم . اگه جسارتا همسرتون بهتون خیانت کنه چیکار می کنین -خب اولش ناراحت میشم ولی عقلانی و منطقی اینه که با این مسئله کنار بیام . البته در جامعه غرب خیلی ها هم هستند که با افکار فناتیک خودشون شلوغ بازی در بیارن ولی از این که همسرم داره لذت می بره منم باید لذت ببرم . شاید من دیگه اون توانشو نداشته باشم که بتونم همسرمو از نظر سکس تامین کنم اون چه گناهی داره وبر عکسشم صادقه . واییییی به اوج کوس شر رسیده بودم -خیلی دلم می خواست شوهرمم تز شما رو می داشت . اون وقت زناشویی ما یه زندگی بهشتی می شد -مگه حالا بهتون سخت می گذره ؟/؟ -نه اون راحت هر کاری دلش بخواد می کنه وفکر می کنم سر و گوشش می جنبه ولی تنها موردی که گیر نمیده همین بی حجابی منه -ولی من جای شما بودم از این همه زیبایی و خوش اندامی و هنر خودم استفاده می کردم . اینو گفتم و با یه هیزی خاصی به اندامش خیره شدم و بعدش چشامو به چشاش دوختم . نمی دونستم دیگه چی بگم . ظاهرا باطری حرفام تموم شده بود . اونم دیگه نمی دونست چی بگه قدیما هر وقت اونو به این حالت می دیدم زمانی بود که یه پسر خوش تیپو می دید و می گفت هدیه اگه بدونی کوسم چقدر داغ و خیس کرده کاش که الان شوهر داشتم و راه کوسم باز بود و یه بغل سیر زیر کیرش می خوابیدم و اونم هر کاری دوست داشت باهام می کرد . اون هنوز همون نگاهها رو داشت . من باید این پرستیژخودمو حفظ می کردم تا تدریجا به مراد خودم می رسیدم . باید انتقاممو از چنگیز می گرفتم . زن با حالشو می گاییدم . همون دوست و همکلاس دبیرستانی خودمو . همونی که هیچوقت نیازمو درک نکرد . یه خورده خودمو جمع و جور کردم و اونم دگمه های بلوزشو بست . خوب نشون داده بود که واسه من این کارو انجام داده وحالا که مامان داره میاد تو پذیرایی پیش ما دیگه خوبیت نداره که سینه چاک باشه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#4
Posted: 6 Aug 2012 13:45
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
تولدی دوباره 4
داشتم فکر می کردم که واقعا چه عاملی ممکنه سبب شده باشه که مرسده با چنگیز ازدواج کرده .... اون که این همه بلند پروازی داشت . نمی دونم شاید خواستگار زیاد نداشت . شایدم واسه این که دانشگاه قبول نشده بود و شایدم به این دلیل که خونواده دختره می خواستند از شر دختر شیطون خودشون خلاص شن و مرسده هم یه جوری می خواست زودتر به کیر برسه .. وقتی داشت موهای مادر رو ردیف می کرد هر چند لحظه یه نیم نگاهی هم به من مینداخت . وقتی که کارش تموم شد اونو تا دم در همراهی کردم . مامان خودش رفته بود دنبال کار خودش و با موهای رنگ عوض کرده اش خودشو مشغول کرده بود . معلوم نبود این چه سوالی بود که به ذهنم رسیده ازش بکنم -مرسده خانوم شما بچه هم دارین ؟/؟ -آقای دکتر بچه مزاحم میخوام چیکار کنم . بذار خوب چند سال بعد از ازدواجو کیف و حال کنم و بعدا ... هر چی داشتم فکر می کردم که منظور مرسده از کیف و حال چی می تونه باشه کمتر به نتیجه می رسیدم . اگه منظورش جنبه خاص باشه که خیلی عالیه . رفت و آمدهای روزانه اون به خونه ما بیشتر شده بود و درددل کردنهای او . سوالات پزشکی اون از من خیلی زیاد شده بود . نمی دونستم جوابشو چی بدم . واسه همین تر جیح می دادم اوقات بیکاری خودمو صرف خوندن دانستنیهای پزشکی و چند تا کتاب در مورد بیماریهای داخلی و ویتامینها بکنم که اینا رو الان از بچه دبستانی هم بپرسی وارده ولی من نمی بایستی در مقابل مرسده خوشگلم کم می آوردم . یه بار کوکب خانوم مادر چنگیز خان آمپول داشت و پیغوم فرستاد که دکتر یعنی من برم واسش آمپول بزنم . من با این که دو تا داداشام دکتر بودند تا به حال به این فکر نکرده بودم آمپول زنی رو که در ظاهر کار ساده ای به نظر می رسه یاد بگیرم . اون روز به هر کلکی بود خودمو از مخمصه تجات دادم و از خونه زدم به چاک و گفتم اگه یه وقتی مرسده بخواد من واسش آمپول بزنم چه خاکی تو سرم بریزم . مگه میشه بهونه آورد و گفت یه دکتری که تو انگلیس داره جراحی می کنه آمپول زدن بلد نیست ؟/؟ تازه با این اخلاقی که زنا دارن و با این افت فشار ها و مشکلات زندگی هر چند وقت در میون یه تزریق سرم واجبشون میشه واگه مرسده بیاد سراغم من چیکار کنم ... سه چهار روزه تر تیب این کارو هم دادم . چون انگیزه داشتم سریع این کارو یاد گرفتم . فتنه انگیزیهای مرسده هرروز بیشتر از روز قبل می شد . ولی اون حس و حال ما در نقطه ای متوقف شده به نظر می رسید تا این که کوکب خانوم و مادرم که با هم برای سفر به کربلا ثبت نام کرده بودند واسه هشت ده روزی ترک وطن و یار و دیار می کنند و ساعتهایی از روز رو که شامل تمام صبحهای غیر جمعه می شد من و مرسده هر کدوم تو خونه خودمون تک و تنها بودیم . روز دومی بود که مامان رفته بود . افکار عجیبی به سراغم اومده بود و در رویای خودم می دیدم که از این فرصت به دست اومده استفاده کرده دارم مرسده رو میگام . تازگیها از نظر کلامی خیلی باهم صمیمی تر شده بودیم . اون منو صدا می زد دکتر جون که بهش می گفتم منو به اسم صدام کنه ووقتی که صدام کرد هادی بهش گفتم اگه بگه هانی بهتره چون تو انگلیس منو اینجوری صدام می زنن . منم اونو ساده تر صداش می کردم . دلم واسش تنگ شده بود .یه روز می شد که ندیده بودمش . در این افکار بودم که زنگ تلفن خونه مون به صدا در اومد -الو مرسده تویی چی شده چرا این قدر ناله می کنی -هانی جون دستم به دامنت یه درد شدید تو شکمم دارم نمی تونم تکون بخورم تو رو خدا یه نوک پا بیا این طرف ببین چه خبره -خب من چه جوری خودمو برسونم اون طرف ؟/؟ از دیوار بپرم ؟/؟توکه نمی تونی درو باز کنی -دارم می میرم یه کاری بکن . کنار دیوار خونه مون یه نردبون بلند گذاشتم و یه خورده رو مرز دیوار راه رفتم و از یه راهی خودمو انداختم تو خونه چنگیز تا ببینم زنش مرسده چه مرگشه . من که از طبابت چیزی نمی دونستم . حالا باید چیکار می کردم . مرسده رو دیدم که تو اتاق خوابش رو تخت با یه وضعیت عجیبی دراز کشیده رو تخت ولو شده و دو تا پاشو به دو طرف باز کرده و دستاشو گذاشته رو شکمش و چه جور داره ناله می کنه . وضعیت بدنی اون به همه چی شباهت داشت جز مریض . پاهاش که لخت بود . لباس خوابشو که داده بود بالا تا من شکمشو معاینه کنم . صورتشو که مثل یک عروسک میکاپ کرده بود . یعنی این داره واسه ما فیلم میاد ولی اگه راست گفته باشه و من دختر مردمو هلاک کنم چی ؟/؟ چه خاکی باید تو سرم بریزم . هدیه دیوونه ! مرد شدنت چی بود ؟/؟ حالا باید به طمع کوس , دوست قدیمتو به کشتن بدی . استرس سبب شده بود که هوس از یادم بره . یعنی این واسه چنگیز میمون خودشو بزک دوزک کرده ؟/؟ یعنی زیر کیر اون و با تقلاهایی که می کرد این بزک دوزکهاش قاطی نکرده ؟/؟ این آرایش داد می زد که تازه تازه هست . یه بوهایی میاد . با این حال دستمو گذاشتم رو شکمش و دو دستی یه خورده رو نافش فشار آوردم -مرسده جون اینجات درد می کنه -آهههههه آررررررره آرررررره ولی درد اصلی انگار یه جای دیگه ایه -اگه اینجا باشه معده هست -غذا چی خوردی .. یه خورده از این شر وورها ازش می پرسیدم و اونم همش از این شاخه به اون شاخه می پرید کلی درس زیست شناسی رو رو شکمش پیاده کردم و دیگه عضوی نبود که اسمشو نبرده باشم . ازم می خواست که از ناف و معده اش برم پایین تر چون درد و حساسیت به طرف پایین بیشتره -عذر میخوام مرسده جون آخرین بار کی پریود شدی -به حساب من فردا باید بشم دستم رسیده بود بالای کوسش . البته از پشت شورت اون ناحیه رو لمس می کردم . یه جیغی کشید که تنم لرزید . بوی عطر تنش نشون می داد باید تازه باشه . یعنی همین یه ساعت اخیر به خودش عطر زده باشه دیگه ازش اجازه نگرفتم یه خورده از بالای شورتشو کنار دادم و دستمو گذاشتم بالای کوسش -ببینم همین جاست -آرررررره اووووووففففف خودششششه خود خودشششه وقتی دستتتو میذاری روش آروم می گیرم . کف دستمو به همون قسمت بالای کوس فشار داده و با یه حرکت دورانی مالشو شروع کردم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#5
Posted: 10 Aug 2012 18:27
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
تولدی دوباره 5
ببینم مرسده جان سختت نیست که من دستم به قسمتهای لخت بدنت می خوره -اوه آقای دکتر چوبکاری می فرماییدشما پزشک هستید ومحرم . این حرفا چیه . حس می کنم خیلی آروم میشم وقتی همین جا رو می مالین . یه خورده دستمو بردم بالاتر و از لای پیرهنش رسوندم به نزدیک سوتینش -یه کمی هم باید سینه هاتو بررسی کنم ببینم ارتباطی بین این قسمت با زیر ناف پیدا میشه یا نه . هرچند در تخصص من نیست ولی مشکلی در مرتب یا نامرتب بودن زمان پریودت که نداشتی -نه هانی جون . مثل این که یه خورده پیشرفت کرده بود واز دکتر و این بر نامه ها به هانی جون رسیده بود . این سوتینش هم عجب سفت بود . حرصمو داشت در می آورد انگار که می خواستم باهاش برم جنگ . مرسده یه لبخندی به لباش آورد و گفت خیلی بامزه ای تمام این کارات منو به یاد هدیه جون میندازه اونم با سوتین خودش مسئله داشت وگاهی اوقات می رفتم کمکش ولی یه خورده هم تنگ و چسبونه . از پشت بازش کن هانی جون . دستمو گذاشتم دور کمرش و از پشت , سگگ یا گیره هاشو باز کردم . حالا سینه های درشتش روبروی چشام بودند . همون سینه های مجردی یه خورده درشت تر . تعجب می کردم که این چنگیز چطور تا حالا شل و ولشون نکرده . پس باید از اون مردای زن ذلیل باشه .با این که مرسده رگ خواب اونو تو دستاش گرفته . این بار دکتر خطابم کرد -دکتر جون چرا این طور مات به سینه هام زل زدی ؟/؟ اتفاقی افتاده ؟/؟ چیز خطر ناکی پیدا کردی ؟/؟ می خواستم بگم خطر ناک تر از هر چی که بشه تو این دنیا تصورش کرد . ولی نتونستم این حرفو بزنم . تازه هنوز کوس و کونش هم باقی بود که می شد به اونا گفت خطرناک تر .. -نه مرسده جون تا معاینه اش نکردم و دستی روش نکشیدم نمی تونم نظر بدم -پس معطل چی هستی .. زودتر منو از نگرانی درم بیار . کف هریک از دستامو گذاشتم رو یکی از سینه هاش و از راست به چپ و از چپ به راست وبه صورت پایین بالا و بر عکس گردشش می دادم و نوک سینه هاشم میون دو تا انگشتام می گردوندم . چشاشو بسته بود وصداش در نمیومد . منم دست از معاینه نمی کشیدم . پس از چند دقیقه تازه صداش دراومد و خیلی آروم گفت اگه حس می کنی نیاز به معاینه بیشتری داره ادامه بده -قسمتهای دیگه هم هست که باید معاینه بشه تا متوجه شم کانون درد کجاست . دست چپمو بردم طرف شکمش و بعد رسیدم به جای قبلی . با کرشمه ولوندی گفت -اوخ اوخ اوخ هانی جون درد یه خورده رفته پایین تر -مرسده جون من دکتر زنان نیستما -می دونم ولی اینم می دونم که استعدادت خیلی قویه . هدیه همش از هوش بالای تو واسم تعریف می کرد .. قصد داشتم دستمو برسونم به قاچای کوسش و اون داخلو یه معاینه ای بکنم که دیدم با تکونی که به خودش داد کارمو راحت تر کرد . خیسی کوسش به طرف بالا هم حرکت کرده بود از بس زیاد بود . ولی من رفتم پایین تر چهار تا انگشتمو فرستادم تو کوسش و با شستم روی کوسشو ماساژمی دادم . اون دستمو هم از روی سینه اش به طرف پایین بدنش به حرکت در آورده بودم -درد داری ؟/؟ -آره آره آره عزیزم -هرجا و با هر حرکتی آروم می گیری بهم بگو که ادامه اش بدم -خوبه خوبه خوبه همین جوری خوبه -ببینم مرسده دستم که از طرف واژن رفته داخل دردت که نگرفته سختت که نیس -دکتر جون اگه بی ادبی نشه همون کوسو میگی دیگه . اتفاقا انگشتات جادو می کنه . دردمو از ناحیه شکم می چینه و تسکینم میده . آخخخخخخخ همین کارو انجام بده . خوب بلدی چطور دردمو درمان کنی -عزیزم نمی دونم زنای ایرانی همه شون جنبه این مدل در مان ها رو دارن یا نه -دکتر جون فکر کردی من کم ظرفیتم ؟/؟ آهههههه آههههههههه -دردت میاد بگو آروم تر به درمانم ادامه بدم -یه جای دیگه ام هم درد می کنه . اونجارو چیکار کنم -بگو کجاست اگه کاری از دستم بر بیاد دریغ ندارم . با انگشتش به نوک سینه هاش اشاره کرد و گفتم که فعلا دستام مشغوله ولی با یه راه دیگه میشه در مانش کرد منتهی شاید اصولی نباشه -هانی جون حالا این قدر طفره نرو درمان یه بیمار که این حرفا رو نداره بگو اگه ویزیتت سنگین میشه خودم پرداختش می کنم -میخوای بهم پول بدی ؟/؟ امکان نداره -حالا اگه طور دیگه ای پرداخت کنم چی ؟/؟ چشات داره میگه تو راضی هستی -ازکی تا حالا می تونی به راز دل آدما پی ببری ؟/؟ -در مورد تو یکی فرق می کنه آخخخخخخخ سینه هام درد می کنه . دستشو گذاشت پشت سرمو اونو به وسط دو تا سینه اش هدایت کرد ومنم با جفت لبام نوک سینه هاشو به نوبت میذاشتم تو دهنم .. دیگه جریان یواش یولش از حالت فیلم داشت خارج می شد و به جاهای حساس می رسید . کیرم توی شلوار تیز شده بود . از اون کیرای قابل قبول بود . بازم راضی بودم . یه بار با خط کش اندازه اش گرفته در اوج به 16 سانت می رسید ولی می تونست خیلی کاری باشه . بی اندازه حریص و شهوتی شده بودم -آهههههه عزیزم هانی جون ادامه بده . درست معاینه کن هر اشکالی دارم به من بگو . دارم بهتر میشم . انگشتام تو کوس خیسش مشغول بودند واون حالا از درد پا وجفت رونهای تپلش می گفت . شلوارو از پاش در آوردم و پاهاشو ماساژمی دادم -هانی جون تو جایی ات درد نمی کنه که من در مانش کنم ؟/؟ نگاهی به روی شلوارم انداخت دستشو گذاشت رو همون قسمت ورم کرده کیرم و گفت مثل این که این قسمت باید خیلی درد داشته باشه . اگه دوست داری در مونش کنم . اجازه نداد که جوابشو بدم . دستشو برد طرف کمر بند شلوارم وبازش کرد و کیرمو در آورد ودهنشو بازکرد تا واسم ساک بزنه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#6
Posted: 10 Aug 2012 18:28
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
تولدی دوباره 6
گذاشتم هرکاری که دوست داره انجام بده . داشتم به یکی از آرزوهای بزرگ زندگیم می رسیدم . به آرزویی که اون موقع که دو جنسه بودم داشتم ومهمتر از اون انتقام از چنگیز وسومین مزیتش این بود که داشتم حال می کردم . کیف می کردم . یه سکس با حال . اولین سکسی که پس از مرد شدن می تونستم با یه هموطن ایرونی داشته باشم . با یه همکلاسی . با یکی که یه روزی در ظاهر هم خط بودیم -اوووووفففف مرسده بخورررششششش خیلی ناز می خوری نازی -یه لحظه دهنشو از کیرم کشید بیرون و گفت دکتر هادی یا هانی جون تو بهم چی گفتی فقط دخترای همکلاسی ام گاهی منو به این اسم صدا می زدند تو چطور با این اسم آشنا شدی -وای مرسده دوست نداری دردتو درمون کنم ؟/؟ خب معلومه یه بار من و هدیه که از دور دیده بودیمت و تو متوجه مون نشده بودی اون بهم گفت که تو نازی هستی یکی دوبار اومدی خونه مون که نبودم -دوستم داشتی که این قدر خبرمو می گرفتی ؟/؟ اگه می دونستم عروس تو می شدم -وای مرسده تو حالا دیگه شوهر داری منم نباید اون فکرای اول جوونی رو داشته باشم . تازه منم تو انگلیس زن دارم . ببینم دردت چطوره بهتر شدی ؟/؟ -وقتی که تو دکترم باشی چرا که دردم درمون نشه . فکرمی کنم خوب شدم جادارم که بهترم شم . تو چطوری دکتر من طبیب من -مرسده جون . .-می تونی همون نازی صدام کنی یا هرجور که دوست داری -نازی جون حالا تویی که دکتر منی . کیرمو گذاشتم وسط دو تا لباش اون وسط حرکتش دادم . دهنشو باز کرد و مثل حرفه ایها شروع کرد . بدون این که کیرمو از دهنش بکشه بیرون یکی یکی لباسامو از تنم در آورد ومنم از پایین خودمو لخت کردم -نازی عجب در مانیه یه مدل جدیده . یه وقت کسی نیاد -اوخ عزیزم کی قراره بیاد . کی ؟/؟ تازه تو یک دکتری . محرم مریضی بذار کیرتو بخورم .-اوووووههههه نههههههه نههههه . نمی دونم با این که خیلی لذت می بردم ولی چرا آبم نمیومد . شاید اینم از اشکالات ویا مزایای وضعیت سکس من بود . همیشه این طور نبودم ولی بیشتر وقتا همچه حالتایی داشتم . پزشک بهم گفته بود . البته خیلی ها میان تا مشکل زود انزالی خودشونو درمان کنن و مثل من شن . ولی این امید واری رو بهم داده بود که به مرور زمان سرعت انزال منم بیشتر شه ولی در اوج لذت بودم .-دکتر جون ببینم تو مسلمونی دیگه -منظورت چیه مرسده جون -آخه کیرت شبیه کیر های ختنه نشده هست . کیر های ختنه شده یه خورده پوست اضافی اون کشیده واصلاح میشه وهمون از لذت سکس مردا کم می کنه ولی تو ... نمی دونم مرسده چی داشت می گفت می دونستم ختنه به چی میگن ولی زیاد تو کوک کیر های دیگرون نرفته بودم که حالا اونو با کیر خودم مقایسه کنم . حتی به کیر چنگیز هم که به وقت دختر بودن منو از کون گاییده بود توجه زیادی نکرده بودم . ولی حالا حس می کردم که کیرم توی دهن زن چنگیز داره آب میشه . ولی خوب هم که به جریان فکر می کردم این لذت بردنها وکم و زیاد شدنهاشو نمیشد در مقایسه با بیماری گذشته ام ارزیابی کرد . هر انسانی یه بار دنیا میاد . مرد یا زن .. خب یه سبک و اندازه هوس داره .. یکی که کیرش کلفته به همون نسبت به لذت وهوس خودش آگاهی داره که یکی که کیرش کوچیکه . من از کجا بدونم که در شرایط دیگه چه لذتی می تونستم ببرم . من باید از همین موقعیتی که پیش اومده بود نهایت استفاده رو می کردم -به چی فکر می کنی دکتر -به تو به زندگی به هوس .. با این که پزشک انگلیسی بهم گفته بود که نباید بار سنگین بلند کنم ولی نتونستم طاقت بیارم وزورمو به مرسده نشون ندم . اونو رو دستام بلند کردم وگذاشتمش رو همون تختی که چنگیز اونو می گایید . تو چشاش نگاه کردم . خوب بهش خیره شدم . چه لذتی داره آدم دوست خودشو بگاد . بایه جنسیت دیگه . حالا من حس می کردم که یه جنی قوی هستم . حالا وقتی که جدول حل می کردم و با سوال جنس قوی روبرو می شدم با لذت جواب می دادم نر -به چی فکر می کنی -به تو نازی .. دیگه امونش ندادم خودمو انداختم روش . چقدر دوست داشتم اونو به همین صورت غرق بوسه اش کنم . واسم یه عقده شده بود . یه دردی که همیشه به دنبالم بود . چه رنجیه که آدم نه بتونه با پسری دوست شه ونه یه دوست دختر داشته باشه . همه به چشم یه ناقص به آدم نگاه کنن . وبعدشم فکر کنن اون انتظاری رو که ازش دارن نمی تونه بر آورده کنه . داشتم انتقاممو از چنگیز می گرفتم . کاش اونو همین جا به ستونی می بستم و زنشو جلو چشاش می گاییدم . حیف که از این بخوام یک گی باشم نفرت داشتم وگرنه اینم از آرزوهام بود که ببینم یه روز یه کیری رفته تو کون چنگیز و داره جرش میده مرسده با جفت دستاش صورتمو نوازش می کرد -عشق من خوابت برده ؟/؟ به چی فکر می کنی ؟/؟ -ببینم تو حالت خوب شده ؟/؟ نکنه از اول درد نداشتی -چرا یه جام درد می کرد -کجا عزیزم -همونجایی که خیسی اونو احساس می کنی . هر چند که خودت میگی در تخصص تو نیست -درسته که در تخصص من نیست ولی دلیل نمیشه که سر رشته نداشته باشم -سررشته اتو نشون بده ببینم . می خواستم کوسشو بلیسم واول یه حال جانانه بهش بدم ولی وقتی دیدم که از کیرم حرف می زنه خودمو بالا کشیدم وآتیشو گذاشتم کنار آتیش وچشای خوشگل و شیطونشو به چشای پررمز وراز من دوخته بود . اون هیچی واسه پنهون کردن نداشت . بر خلاف سمانه بود که به زحمت می شد اونو شناخت . حس کردم کیرم داره میره توی یک کوره آتیش . به یه جایی به اسم کوس . به کوس زن چنگیز . به کوس همکلاس و دوست قدیمم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#7
Posted: 10 Aug 2012 18:28
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
تولدی دوباره 7
دوست داشتم کیرم از اینی که هست دراز تر و کلفت تر باشه تا بتونم بیشتر به مرسده حال بدم . من از این اسم بیشتر خوشم میومد وکمتر نازی صداش می کردم . کیرمو تا ته روونه کوس زن چنگیز کردم -نازی جون تو همیشه از کیر کلفت خوشت میومد . ببینم این بهت حال میده ؟/؟ یه لحظه سرشو بالا آورد و گفت نفهمیدم تو از کجا می دونستی و می دونی که من از کیرای جون دار تر بیشتر خوشم میومد؟/؟ -منظوری نداشتم همین جوری گفتم اصولا زنا تو ذاتشونه که هر چی کیر مرد قطور تر باشه بیشتر باهاش حال می کنند -ولی تو فعل گذشته رو به کار بردی . صبر کن هدیه بر گرده خدمتش می رسم . دختره دهن لق -عزیزم خلقتو این قدر تنگ نکن . پاهاشو یه خورده بالاتر آورده انداختم رو شونه هام و سعی کردم سرعت گاییدنو زیاد ترش کنم تا مرسده بیشتر حال کنه و من هم لذت ببرم از این که واقعا مرد و مردونه دارم سکس می کنم . سطح زیادی از کیر من در حال لذت بردن بوده و من اینو مدیون پزشکای انگلیسی بودم . اینو هم به من گفته بودند که اگر تغذیه امو مناسب تر کنم بیشتر غذاهای گرم بخورم و از گوشت گوسفند و موز و عسل طبیعی استفاده کنم میزان آب منی من زیاد میشه . فکر می کردم تمامی کیرم داره داخل کوس معشوقه ام آب میشه ولی دوست داشتم این استرسو نداشته باشم که ممکنه یه نقطه ضعف دیگه داشته باشم . می خواستم از سکسم لذت ببرم نمی دونم چرا این جوری شده بودم . هنوز اون حال و هوای هدیه در من وجود داشت نباید تا این حد سوتی می دادم . حالا بازم بهم می گفت هانی . این دومین باری بود که ازش می خواستم که به این اسم صدام کنه -هانی تو خیلی در سکس اکشنی . حذبه داری . حال میدی . آدمو به اوج می رسونی . زود آبت نمیاد وا نمیری . دوستت دارم . از شنیدن این حرفاش لذت می بردم . واسه یه لحظه به این فکر کردم که اگه من جای اون بودم باید این حرکاتو انجام می دادم . این جوری زیر دست و پای یه مرد دست وپا می زدم و ناله می کردم . نه همین مرد بودن بهتره . این جوری صفاش بیشتره . هر چند خودمم از اولش یه حال و هوای مردونه داشتم وقیافه ام فقط شبیه دخترا بود . به وجد اومده بودم . تشویق های مرسده کارشو کرده بود . خودمو رو سینه هاش خم کرده و نوک سینه شو گذاشتم توی دهنم و با یه دست دیگه ام یه سینه دیگه شو تو چنگ داشتم ویه دستمو گذاشته بودم پایین بیضه هام و انگشت وسطی مو کرده بودم تو سوراخ کونش .. هیجان من از حد گذشته بود و دوباره پرت و پلا گویی من شروع شده بود . در میان حرفام پشت و روی مرسده و همه جا رو کار داشتم یعنی از همه جاش حرف می زدم .-اوخ اون لب لبتو بخورم اون کوس تنگتو بخورم سینه هاتو, فدای اون خال سیاه نزدیک سوراخ کونت بشم من .. با این که زیر کیر من و از هوس زیاد در حال نالیدن بود یه لحظه مث آدمایی که بهشون شوک وارد شه گفت هانی واسه این دیگه چه بهونه ای داری . حالا دیگه چی میخوای بگی . راست می گفت من تا کی باید سوتی می دادم تا کی باید جلوی این زبون صاحاب مرده رو می گرفتم . چرا این شهامتو نداشتم که بگم هدیه قدیمم . همون که آرزوهای پدرشو لگد مال کرده و از خودش یه مرد ساخته . ولی اگه مرسده اینو می فهمید شاید این قدر راحت بهم کون نمی داد -عزیزم وقتی که می خواستم تو رو رو دستای خودم بلندت کنم و بذارم رو تخت یه لحظه دیدم -هانی جون چاک کونم باید خیلی باز شه تا اون خال مشخص شه -حالا چقدر به این چیزا گیر میدی -نه می خواستم این بیخ گوشم باشه که این هدیه دهن لق هر وقت از انگلیس بر گشت به روش بیارم اون جورایی که می گفت راز نگه دار نیست وحتی خال وسط کون آدمو به رخ داداشش می کشه . عجب غلطی کردم که یه بار بهش گفتم واسم کیسه بکشه راست می گفت یه بار من و اون با هم رفته بودیم حموم و من با دستای قدرتمندم واسش کیسه می کشیدم . شورتشو داده بودم پایین و با حسرت به کونش نگاه می کردم . دوست داشتم اونو در اختیار داشته باشم با اون دو تا سوراخی که وسط درزشه حال کنم . چاک کونشو به پهلو ها باز کردم و بهش گفتم که اونجا یه خال هست . حتی خودشم نمی دونست . واسه این که موضوع رو عوض کنم و یه نازی کرده باشم به حالت قهر از جام پا شدم وگفتم من دیگه میخوام برم . اصلا معلوم هست تو چته . منو اینجا کشوندی که همش از خواهرم حرف بزنی یا این که باهام حال کنی . من چه گناهی کردم که تو و اون با هم دوست قدیم بودین و چه بر نامه هایی داشتین ودستمو کشید و گفت عزیزم بیا قهر نکن ببخش منو منو ببخش .. خواهش می کنم . بهم پشت و قمبل کرد و زانو هاشو گذاشت زمین -بده به من کیرتو . بفرستش تو کوسم تو کونم .. هر جا که عشقته بفرست .چاک کونمو باز کن .خالشو ببین .تنهام نذار هوس دارم .میخوام باهات حال کنم .تو خوب واردی چه جوری حال بدی . طوری زار می زد که متوجه شدم دیگه جرات نداره پیش من عرض اندام کنه . می دونستم این حرکت بعدی من بیشتر از حرکات دیگه من شگفت زده اش کرده . ولی دیگه جرات نداشت حرفی بزنه . کونشو از وسط باز کرده و انگشتمو گذاشتم رو همون خال ریزه . کونش خیلی بر جسته تر از اون روزا شده بود ونمی دونستم تو کونش فرو کنم یا تو کوسش . سوراخ کونش نشون می داد که چنگیز خیلی باهاش کار کرده . یه خورده کیرمو به سوراخ کونش مالیدم ولی با یه جهش اونو رسوندم به سوراخ کوسش .. با چند حرکت تشنه ترش کرده و کیر 16 سانتی خودمو تا ته کردم تو کوسش .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#8
Posted: 10 Aug 2012 18:30
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
تولدی دوباره 8
اونو دیگه در چنگ خودم داشتم . زن چنگیز تو چنگ من بود .. کیرمو می کوبیدم به ته کوسش و اون در نهایت حال کردن بود . خودمو ول کرده بودم . فکرمی کردم آبم داره می ریزه ولی نمیومد نمی دونم باید جلوگیری می کردم یا نه ولی می دونستم که مرسده بی اندازه داره حال می کنه -هانی جون من کشته مرده اون کیرتم .-زیاد چاق و چله نیست .-اوخ که من می میرم براش . کیر باید فعال باشه کاری باشه . مرد باید مثل تو عطش داشته باشه . تشنه باشه -از کجا می دونی من تشنه توام -از همون لحظه که دیدمت . من نگاه مردا رو می شناسم . -مرسده تو به هرکی که تشنه باشه آب می رسونی ؟/؟ -این حرفو نزن . من به هر تشنه ای که تشنه اش باشم آب می رسونم فقط این تویی که باید بهم آب برسونی . بهم حال بده ادامه بده . از این حاضر جوابی اون بی اندازه خوشم اومد و سرعت گاییدنمو زیاد تر کردم . می خواستم تا می تونم بهش حال بدم و اونم تا می تونه باهام حال کنه . کمرش کونش پوست تنش یه لک هم نداشت . کف دستم رو کون داغش بود و کونشو سیلی می زدم . چقدر هدیه یعنی شخصیت قبلی من عاشق این کون بود و مرسده هرگز اینو نفهمیده بود . یعنی تا حدی که من حاضرم براش هر کاری بکنم . غرق بوسه اش کرده بودم و با یه نیرو و سرعت عجیبی مرسده رو می گاییدم . -می خوام ببینمت هانی می خوام صورت قشنگتو ببینم و کیرتو میون پاهام قفل کنم می خوام بهت بگم چقدر دوستت دارم و منم تا چه اندازه تشنه تو و کیرتم .طاقباز شد و منم از روبرو به گاییدنش ادامه دادم .دو تا پاهشو انداختم رو دو تا شونه هام . بهش نزدیک تر شدم هر چقدر بیشتر بهش می چسبیدم بیشتر حال می کرد . دستاشو انداخته بود رو سینه هاش و باهاشون بازی می کرد و من با حال کردن مرسده هم حال می کردم . نمی دونستم خوابم یا بیدار . به یکی یکی آرزوهام می رسیدم ولی هنوز یه آرزوی بزرگ داشتم آرزویی که فکر کنم بزرگترین آرزوی زندگیم بود و اون این که بابام منو قبول کنه و اگه قبول هم کرد دیگه بهم نگه که حسرت یه دخترو می خوره . بهم بگه دوستم داره . بگه که من جای هدیه اونو می گیرم .. حس کردم که این افکار داره رو سکسم اثر میذاره . پاهای مرسده رو از رو شونه هام انداختم و روش خوابیدم و لبهاشو به شکار لبهای خودم در آوردم . غرق بوسه اش کرده بودم . صورت گرمشو می بوسیدم . زیر گلوشو . هیکل آبدارش هنوز سیرابم نکرده بود . -عزیزم بکن خیلی با حالی . کیرت حرف نداره . هر چی منو می کنی اوف و ایف نمی کنی که آبت داره میاد بزن تند تر می خوام باهات عشق کنم . بذار همه عالم و آدم بدونن که من زیر کیر تو ام و تو داری بهم حال میدی . دوستت دارم دوستت دارم ادامه بده .. من خودم مشکل داشتم و اونم به کیر من می نازید . شایدم یهو آبم شروع به ریختن می کرد و منم نمی فهمیدم . ولی یکی دوبار که تو انگلیس با زنای خارجی این کارو انجام داده بودم مشکلی نداشتم . شایدم باید قرصی چیزی می خوردم در هر حال یه خورده هم به خودم حالت جلو گیری دادم تا پیش این مرسده جونم کم نیارم . شونه هاشو محکم تو دستام گرفته خودم به طرف بالا کشونده و پی در پی کوسشو هدف حمله های کیرم قرار داده بودم . دیگه طاقتش طاق شده بود . -دیوونه ! هانی عشق من ! منو به مرز جنون رسوندی .. تند تر فشارتو زیاد کن .. هردومون خیس عرق شده بودیم دستاشو دور گردنم حلقه زد و لبامو یه بار دیگه به لبهای خودش چسبوند. من از بالا و اون از پایین دو تایی به خودمون حرکت می دادیم . یه حالت فریاد و جیغ و داد هوس به خودش گرفته بود ولی من نذاشتم لباشو باز کنه و اون بهم فشار می آورد . دست و پا می زد . راه فرار نداشت . خسته اش کرده بودم . یه دستشو از زیر گذاشته بود روی کوسش و اونو می مالید تا این که واسه چند لحظه ساکت شد دستاش از حرکت ایستاد و لبهاش رو لبای من شل شد . دونستم که به اون چیزی که می خواست رسیده . ازم می خواست که آبمو تو کوسش خالی کنم و من هر چی زور می زدم نمیومد -نمی دونم چی شده مرسده از هوس زیادیه یا از زیادی عقب نشینیه که هر کاری که می کنم نمی دونم چرا نمیاد -شایدم اصلا مرد نیستی -اون به شوخی این حرفو زد و منم از ناراحتی زیاد نمی دونستم چیکار کنم . یه جوری شده بودم . نکنه راست بگه و دوباره باید معالجه شم . -مرسده جون خودم می دونم اگه یه خورده دیگه باهات حال کنم آبم میاد . پس بذار یه خورده بیشتر باهات حال کنم . -بکن تا هر وقت حسشو داری حال کن . خوشم میاد که تو از بدن من لذت می بری و با من حال می کنی . من به خودم امید وار میشم .دیگه رفته بودم تو حس . از مرسده خواستم که دوباره قمبل کنه تا کون خوشگلشو هم بتونم ببینم و حال من تکمیل شه و اونم قبول کرد . یه بار دیگه سعی خودمو کردم . از این طرف انگار بیشتر بهم می چسبید سعی کردم آروم باشم . حس کردم یه چیزایی داره حرکت می کنه اوخ جون جون جون آبم داشت میومد . اومد اومد دیگه پیش اون شرمنده نبودم . بیشتر از اون که بخوام از ریختن آبم تو کوسش کیف کنم از این کیف می کردم که تونسته بودم مردونگی خودمو ثابت کنم . هرچند آب زیادی ازم خارج نشد ولی بازم جای امید واری بود .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#9
Posted: 10 Aug 2012 18:31
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
تولدی دوباره 9
سعی کردم تا می تونم به مرسده حال بدم ولی یه فکری هم باید به حال خودم می کردم . درهرحال اون روز گذشت و من سرتاپای مرسده جونمو لیس می زدم و امونش نمی دادم . اصلا نمی فهمیدم زمان چه جوری می گذره . اون روز پس از این که عشقبازی ما تموم شد رفتم پیش یه متخصص و موضوع ضعف در انزالو واسش تعریف کردم و اونم بابررسی شرایط من اول یه آزمایش اسپرم واسم نوشت . پدرم در اومد تا تونستم با جق زدن اسپرم خودمو تو قوطی آزمایش خالی کنم . یه ضعفهایی در من وجود داشت که باید بر طرف می شد . پزشک متخصص واسم دارو نوشت ولی نگران شده بودم . چون بااین ضعفها بعید بود که بتونم قدرت باروری داشته باشم . بااین حال تازمانی که مامان وکوکب خانوم از سفر زیارتی بر نگشتند من و مرسده هرروز بر نامه داشتیم و با این قرصهای تقویتی که دکتر بهم داده بود خیلی قوی تر شده بودم و آبم زیاد تر شده بود . ولی باید تغذیه مو بهتر می کردم . مامان من و مامان چنگیز از سفر بر گشتند . مرسده و شوهرش واسه یه دو سه روزی رفتند شمال خونه یکی از فامیلاشون و کوکب خانوم تنها موند . وقتی میومد خونه مون تا با مامان صحبت کنه دیگه اون ترکیب سابقو نداشت . یه خورده به خودش می رسید . دیگه مثل اولا پیشم رعایت نمی کرد . لباسایی می پوشید که جوونترا می پوشیدند . یه روز در حالی که یه بسته قرص و دارو و آمپول دستش بود اومد خونه مون و گفت هایده خانوم برام سخته برم بیرون آمپول بزنم با هادی جون راحت ترم . بیست تا آمپول هم دارم باید روزی یکی بزنم . -عیبی نداره هادی هم مثل پسرته .. مامان چون می دونست آمپول زدنو یاد گرفتم زیاد سخت نگرفت و در حضور من کوکب خانوم دمر شد و دامنشو زد بالا و شورتشو کشید پایین . کونش خیلی تازه تر از صورتش نشون می داد . عین هلوی پوست کنده .. آخ که چه حالی می داد گاییدن این کون و فروکردن تو کوس و کون مادر چنگیز . یعنی با این زن جاافتاده و عابد میشه کنار اومد ؟/؟ مامان هایده گفت چیه پسرم ماتت برده ؟/؟ مشکلی پیش اومده ؟/؟ از اون طرف صدای کوکب خانوم هم در اومد که : هایده جون اگه سخته شورتمو پایین تر بکش هادی جون جای پسرمه . یه خورده شورتو پایین ترکشیدم . دوست داشتم بیشتر با کونش وربرم و عکس العمل اونو ببینم ولی ملاحظه مامانو می کردم . زودکارمو تموم کردم واون شب تا صبح فقط در فکر این بودم که چطور می تونم این کونو تسخیر کنم . صبح مامان رفته بود بازار . صدای زنگ تلفن منو از خواب بیدار کرده بود کوکب خانوم بود -هادی جون من آمپول دارم می تونم بیام اونجا .. -مامان خونه نیست . شما هم اگه کمرتون درد می کنه و سختتون نیست من خودم میام اونجا واستون آمپول می زنم . مامان معلوم نیست کی از بازار برگرده و این جوری ممکنه دیرتون باشه .. -اگه زحمتتون زیاد نمیشه خیلی ممنون و خوشحال هم میشم . زود یه دستی به سر و صورتم کشیدم و رفتم خونه شون . واییییی خیلی خوشگل تر و جوونتر از قبل شده بود . خیلی به خودش رسیده بود . روسری رو دیگه از سرش در آورده بود و یه دامن تنگ و کوتاه به پا ویه بلوز چسبون تنش کرده بود . پاهاش لخت نبود ولی یه جوراب بلند رنگ پا پوشیده که تا بالای رونشو پوشش می داد . پس از یه تعارفات الکی وارد خونه شدم . -عزیزم خانومتو از انگلیس می آوردی ؟/؟ این جوری حوصله ات سر میاد -نه همونجا موند بهتر شد اگه میاوردمش شاید پس از چند روز اون حوصله اش سر میومد . خدارحمت کنه بابای چنگیز رو . جسارت نشه شما با این همه خوشگلی و جوونی اونم پس از گذشت این همه سال جای تعجب داره که هنوز ازدواج نکرده باشین . صورت کوکب سرخ شد ویه خوشحالی و هیجان خاصی رو در چهره اش دیدم . یه بالش آورد و روزمین دراز کشید خواست که خودش شورتشو بکشه پایین ولی من زیپ دامنشو کشیدم پایین و وسط کون بر جسته اش افتاد تو دید من . نمی دونستم چیکار کنم . شلوار اگه می پوشید بهتر بود . یاباید دامنشو می دادم پایین یا بالا تا کونش یه سره روبروی من قرار بگیره . ترجیح دادم بکشم پایین . شورت پارچه ایشو هم از دوطرف به یه اندازه کشیدم پایین . خط بالای شورت درست روی سوراخ کون کوکب قرار داشت . یعنی کون کوکب از یه خط طولی نصف شده بود و روبرو چشام قرار داشت . کف دست چپمو گذاشتم رو قاچ چپش و با دست راستم تزریق رو شروع کردم -کوکب خانوم اگه یواش یواش می زنم واسه اینه که دردتون نگیره و یهو بهتون شوک دست نده . کارم که تموم شد با کف دست چپم برش چپشو می مالوندم . کوکب با یه عشوه و ناز خاصی گفت آقا هادی آمپولو این طرف زدین ولی خوب چپو که می مالین راستمم آروم می گیره -پس دوطرفو با هم می مالم که خون بیشتری توی تنت به جریان بیفته -هرجوری دوست داری انجام بده بکن . دوطرفو چند دقیقه ای مالوندم و اونم چشاشو بسته بود و صداش در نمیومد . کیرم شق شده بود . چه حالی می داد گاییدن مادر چنگیز . ولی هنوز زود بود . برای امروز نمی شد . من باید اونو تا حدی حشری و دیوونه خودم می کردم که بدون کوچکترین تردیدی بتونم اونو بگام . ولی خواستم واسه امروز یه خورده داغ ترش کنم . -کوکب خانوم اگه تنتون درد می کنه من در ماساژدادن هم تخصص دارم . کوس شر می گفتم می دونستم اگه دستام به تن و کمرش برسه خود به خود طوری داغ میشه که مث یه دوشیزه چهارده ساله می تونه بر قصه .-هرکاری دوست داری بکن دکتر جون . بهتر از اینه که یه دکتر غریبه این کارو واسم انجام بده . بلوزشو دادم بالا تا مالشو از سر شونه هاش شروع کنم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#10
Posted: 10 Aug 2012 18:32
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
تولدی دوباره 10
شروع کردم به ماساژدادن کوکب . البته رعایت حجاب اونو می کردم . شورتشم دادم بالا تا حس نکنه که نظر بدی نسبت به اون دارم . ولی بعدا قصد داشتم یه جوری بگامش که از دهنش در آد . هرچند کیرم اگه چند سانتی دراز تر بود بیشتر حال می داد ولی می دونستم که زنی که این جوری خودشو میده دست یه مرد آمادگیشو داره که تمام وجود و کل اعضای بدنشو هم بده دست همون مرد . فکرمی کردم سوتین بسته ولی خبری نبود . دستم راحت می تونست کمر لختشو مورد نوازش خودش قرار بده و من هم همین کارو با لذت انجام می دادم . فکر انتقام از چنگیز هوس منو زیاد کرده بود . هوس این که زنی رو که جای مادرمه بگام . هرچند اندام درست و درشتی داشت و کونش کیرمو شق می کرد . کوکب چشاشو بسته بود . -هادی خان دستات شفا بخشه . تنمو داغ کرده استخونام ملایم شده . خارج از این بر نامه ها زیاده -کوکب خانوم اینجا خانومایی هستند که واسه خانوما از این بر نامه های ماساژداشته باشن -ولی آقایون وارد ترن . می دونن چیکار کنن -چی میشه گفت . توی مملکت ما از بس محرم نا محرم کردند ما به این روز رسیدیم و عقب افتاده شدیم .- چی می شد مردا می تونستند خانوما رو ماساژبدن . مگه خانوما پیش دکترای مرد نمیرن و.. می خواست یه چیزایی بگه که ادامه نداد می دونست اگه بیشتر حرف بزنه سه می کنه . از روی جوراب ودامن پاها و باسنشو می مالوندم .. -پسرم .. هادی جان تو هم جای چنگیز منی . چقدر از این حجب و حیات خوشم میاد . عیبی نداره می تونی جوراب ودامنمو درش بیاری و بهتر به کارت ادامه بدی . منم فرض کن بیمارت . زیپ دامنشو پایین کشیدم و دامنو از پاش در آوردم . سرگرم در آوردن جوراب بلند رنگ پا از پاش بودم و در حال در آوردن جوراب هم یه جورایی دست مالیش می کردم که باید فهمیده باشه یه نظرای خاصی دارم و هر لحظه منتظر یه عکس العمل خاصی ازش بودم که دیدم اونم با یه حرکت دیگه غافلگیرم کرد . بلوزشو از سرش در آورد .. -حالا دیگه راحت شدم . این همه رو که در آوردی این بلوزم دیگه درش بیارم که راحت کارتو انجام بدی . قسمتی از سینه هاش از پهلوها مشخص شده بود . وای این دیگه کی بود . این جوری که معلوم بود کار امروزو نباید به فردا مینداختم . منم دیگه تعارفات الکی و از این جور فرمایش بازیها رو کنار گذاشته و کارمو یه بار دیگه شروع کردم و گفتم هر چه باداباد بالاخره یه کوفتی میشه دیگه . از سر شونه هاش شروع کردم . از پهلوی سینه هاش نرمک نرمک به روی جفت قاچای کونش که با یه شورت نازک پوشش داده شده بود رسیدم . -کوکب خانوم باسنتون که همش گوشت و عضله هست اینجا که دیگه درد نمی کنه -پسرم درسته که خیلی گنده هست و خودمم خجالت می کشم ... نذاشتم به حرفش ادامه بده می خواستم یه خورده اونو سر حالش بیارم و بهش بگم که چه گنجینه ای داره و یه جوری آتیش زیر خاکسترو شعله ورش کنم . -اتفاقا شما جای بزرگ منین و از نظر سنی نمیگم مادر چون خیلی جوونتر نشون میدین این باسنی که دارین از اوناییه که اگه جسارت نشه چشم همه مردا رو خیره می کنه ولی خب شما با اون متانت و وقار خودتون می دونم که به این مسائل توجهی ندارین -آقا هادی نظر شما چیه .. -کوکب خانوم وقتی این جور بهتون مطلبو گفتم حتما نظر منم همینه دیگه .. یه آهی کشید ویه برق خاصی رو از نگاش خوندم -داشتم می گفتم که استخونای باسن منم یه درد خاصی داره -چشم کوکب خانوم بنده در خدمت شما هستم . یه پزشک باید هر کاری که از دستش بر میاد انجام بده . اگه این کارو نکنه به سوگند بقراط پشت پا زده . صورت کوکب رو که نمی دیدم و هیکل دمر افتاده اش روبروی من قرار داشت فکر می کردم یه جوون سی ساله زیر دست منه . همونجوری که می خواست با کف دو تا دستام کونشو حسابی مالش می دادم -جا آمپولتون درد نمی گیره ؟/؟ -نه نهههههه خیلی بهتر میشه .. اون کلمه نه رو طوری کشید که زنای که دارن کوس میدن این جور میگن . باید یه جوری برنامه رو ردیفش می کردم . باید کلنگ کیرمو همین جا به زمین کوسش می کوبیدم . باید ننه چنگیزو می گاییدم . خودش کارمو راحت تر کرد . صمیمانه تر باهام صحبت می کرد -هادی جون کاشکی خانم انگلیسی تونو با خودتون می آوردین . آخه یه مرد اگه زنش کنارش باشه خیلی راحت تر می تونه کارشو پیش ببره یه سری خواسته هایی داره که ... منم حرفشو قطع کرده و مثل اون صمیمی شدم -چی میخوای بگی کوکب جون . می خوای بگی ممکنه منم شیطون شم و یه زیر آبی هایی برم ؟/؟ -خب یه مرد ی دیگه نیاز داری چه اشکالی داره . کسی نمی تونه بهت ایرادی بگیره . جوونی و خوش قیافه ای . تازه خانمت هم خارجیه و این چیزا رو راحت تر تحمل می کنه . هر چند اگه یه کارایی صورت بدی قرار نیست که بفهمه . -اووووووه کوکب جون .. چقدر حرفای منطقی می زنی حرفای شیرین و جوانانه .. درست مثل این اندام تازه و جوونی که زیر دست منه . حرفاتم یه تازگی و منطق خاصی داره که من از شنیدن اون لذت می برم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم