ارسالها: 3650
#1
Posted: 5 Aug 2012 16:34
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
خانوما ساکت 1
تازه فوق لیسانسمو در رشته روان شناسی گرفته بودم . درسام خیلی خوب بود و شاگرد اول دانشگاه بودم . راستش تو همون دورانی که لیسانسمو گرفته بودم سابقه تدریس هم داشتم . یه ته ریشی به هم زده بودم که هر کی منو می دید فکر می کرد از اون بچه بسیجی های ناب زمان جنگ هستم . بااین حال خیلی هم خوش تیپ بوده 25 سال بیشتر نداشتم . چند روز از سال تحصیلی گذشته بود وهنوز محل خدمتی و اون دبیرستانی رو که باید درش تدریس کنم مشخص نکرده بودند . خیلی ناراحت بودم . از این که بیکار بمونم عذاب می کشیدم . تازه باید زودتر یه سر و سامونی هم به خودم می دادم . خواهر کوچیکترم هایده ازدواج کرده و رفته بود . راستی داشت یادم می رفت بگم اسم منم هوتنه . پدر و مادرم هم هر دو تاشون مثل من دبیرن و خواهرم هم همین طور . بگذریم چون اکثرا به عنوان یک برادر مکتبی شناخته شده بودم احترام منو نگه می داشتند . یعنی در محیطهایی که برادر خواهر بازی بود . دیگه نمی دونستند که همه اینا از نونو به نرخ روز خوردنه . وقتی رفتم ابلاغمو از مسئول آموزش و پرورش منطقه گرفتم هوش از سرم پرید انگاری منو برق گرفته یاشه . راستش اولش که شنیده بودم دارم میرم یه مدرسه دخترونه خیلی خوشحال شده بودم . چون از این که با زنا چه به صورت کلامی و چه مدلای دیگه حال کنم خیلی خوشم میومد ولی من که نمی تونستم زندگی شخصی خودمو با کار قاطی کنم و تازه هنوزم رسمی نشده اخراج شم . چطور می تونستم خودمو با این محیط وفق بدم و با زنا کنار بیام . مخصوصا اونایی که خودشونو تو چادر و روپوش و مقنعه پیچونده باشن و یه سری از اونایی که واقعا عین کلاغ سیاههایی باشن که میخوان یه جوری آدمو نوک بزنن . در همین افکار بودم که دیدم اونی که به من این حکمو داد گفت به خاطر رتبه اولت در دانشگاه و این که فرد مومن مکتبی متعهد و با انگیزه ای هم هستی تو را به عنوان مشاور مدرسه هم تعیین می کنیم . این یک امر استثنایی ست و بی سابقه . چون طرز برخورد و اخلاق و انسانیت تو زبانزد عام و خاص بوده چه در محیط دانشگاه و چه در مدتی که تدریس می کردی حتی یک مورد خلاف از تو سر نزد و خیلی ها هم با صحبتای تو درشون تحول ایجاد شد . -یعنی من برم بشم مشاور دخترا ؟/؟ -مگه چه اشکالی داره ؟/؟ اتفاقا پسرم همیشه با یه مشاور زن در ارتباطه . البته اون مشاور مدرسه شون نیست . تو علاوه بر درس روانشناسی و تدریس یکی دو درس دیگه می تونی یک مشاور خوب هم باشی . با متانت سنگ صبور خواهرا میشی .. تازه شکر خدا این مدرسه ای که تو داری میری بیشتر خواهراشون و تقریبا همه اونا رو افراد مومن و با نمازی تشکیل میدن و خیلی هم مقرراتی هستند . زیاد دچار مشکل روحی نمیشن . حالا اگه تک و توکی توشون باشه که یه خورده خلاف باشن اونا رو هم یه جوری روبراهشون کن . اونا که دیگه نمیان از دوست پسراشون بگن . غصه ام شده بود . زنگ تفریح رو باید چیکار می کردم . در میان زنا که نمی تونستم بشینم . شاید چند تا حرف زنونه می خواستند بزنن و من مزاحمشون می شدم . بااین همه کیف سامسونت خودمو بر داشته و با یه کت و شلوار آخرین مدل و یک تیپ برادرانه رفتم مدرسه و ابلاغیه مو دادم دست خانوم مدیر . این خانوم مدیر رو با یک من عسل هم نمیشد خورد . هنوزم نفهمیدم چند سالشه . نه زشت بود و نه زیبا . ولی سی سال بیشتر داشت . خانوم سیما سروش . بعدا فهمیدم که لیسانسه ولی باد تو کله اش بود . تا منو دید اخم کرد . شاید دوست نداشت که در یک مدرسه دخترونه یک مرد ببینه . از قرار معلوم اون قدر حساس بود که حتی خدمتگزار مدرسه رو هم زن انتخاب کرده بود . عذر مردها رو می خواست ولی چون بر نامه چینی ها طوری بود که هم مشاور کم داشت و هم دو سه تا از درسا دبیر نداشت یه خورده با ناراحتی به این کار تن درداد -پس آقای هوتن هوشیار شمایین -بله خانوم -فقط یادتون باشه که همیشه باید هوشیار باشین . اون خیلی بیشتر از من اعصابش خرد بود . طوری سر و کله شو پیچیده بود که پیشونیش معلوم نبود .. در همین حال زنگ تفریح خورد و سر و صدا و همهمه چند صد تا دختر در این دبیرستان بزرگ گوش فلکو کر کرد . چند تا بچه کلاغو داخلشون بودند ولی به بقیه نمیومد که در گروه نقابداران باشند . یکی از اونا به نظرم آشنا اومد . اون یکی از شاگردای خصوصی من بود . البته نه در درس روانشناسی . از اونجایی که در درس ادبیات هم خیلی قوی بودم و تسلط عجیبی به بیشتر درسای ادبیات و زبان فارسی داشتم و شایستگی خودمو با موفقیت شاگردام نشون داده بودم شاگرد خصوصی چه پسر چه دختر زیاد داشتم . .حوصله سلام علیک کردن با آزاده رو نداشتم . ولی اون منو از دور دید و گفت سلام استاد این سال آخری رو شنیدم که افتخار اینو داریم که شاگرد شما باشیم .. باهاش خیلی صمیمی بودم . بااونایی که می دونستم راپرتی و دستمالی نیستن راحت بر خورد می کردم ولی محیط طوری بود که یه خورده سنگین تر رفتار کردم -شما از کجا با خبر شدید به یه مرد می خواد بیاد تو دبیرستان دخترونه؟/؟- کسی نفهمه ؟/؟ قبل از این که به شما بگن ما خودمون خبر دار بودیم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#2
Posted: 5 Aug 2012 19:18
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
خانوما ساکت 2
خب آزاده جان اینجا مدرسه دخترونه هست و از قرار معلوم من تنها مرد اینجام . ظاهرا یه سری مخصوصا خانوم مدیر شما دوست نداره من اینجا باشم . حق هم داره . زنایی که کمتر خشک هستند و خیلی راحت بر خورد می کنند وقتی که به یه محیطی میرن که یکی دو تا مرد اونجا باشن و نتونن راحت کار و فعالیت کنند سختشونه وای به حال این خواهرای مکتبی و مومن . بااین حال باید خیلی مراعات کرد . حساب اینجا رو از خونه جداش کن . -می دونم استاد من خودم می دونم که باید بین خونه و مدرسه یه فرقی باشه واسه این که یه خورده جدی تر باشم و این آزاده هم از همون اول سوءاستفاده نکنه با لحنی سنگین تر گفتم که درهر حال یه سری نکات اخلاقیه که باید در صحبتهامون رعایت کنیم و در عمل نشون بدیم . یه جور خاصی نگام کرد که فهمیدم منظورمو فهمیده . .معلمها همه شون عین ساندویچ کاغذ پیچ شده بودند . بیشترشون با کاغذای سیاه پیچیده شده بودند . من که تدریس روانشناسی رو به عهده داشتم با این همه کلاسی که تو دبیرستان بود ساعت تدریس هم زیاد داشتم . البته یه چند ساعت تدریس جامعه شناسی رو به عهده ام گذاشته و خارج از این هم به عنوان مشاور مدرسه هم مسئولیت داشتم . درآمدم هم بد نبود . فعلا که روز اول کاری بود و باید حسابی مراقب پرنده بخت و اقبالم می بودم که از بومم پر نزنه . در اولین برخورد نتونستم خوب با معلما و اسمشون آشنا شم . چون سعی می کردم خیلی جدی باشم . توچهره کسی زوم نکنم . ولی خیلی دلم می خواست زیر چشمی واسه یکی دو ثانیه هم که شده تک تکشونو نگاه کنم تا ببینم کدومشون خوشگل ترن . تو این خانوما یکی دو تاشون که خیلی خوشگل به نظر می رسیدند . با این که فقط گردی صورتشون مشخص بود . یه خورده سختم بود . واسه این که زیاد خلوتشونو خراب نکرده باشم از اونجا پاشده رفتم تو اتاق مشاور . جای مخصوص خودم . هرچند روز اول کاری رو آمادگی پذیرش دانش آموزو نداشتم ولی در ساعاتی که کلاس نداشتم باید آماده باش می بودم تا به درددلهای دانش آموزان گوش بدم . دخترا اونجوری هم که من فکر می کردم نبودن . دبیرستانی که درش تدریس می کردم یک دبیرستان دولتی بود ولی خیلی تمیز و بزرگ بود . یه چیزی حدود چهل تا دختر تو کلاس بودند . سعی کردم در برخورد اولم کمی معتدل باشم . کمتر بخندم و به این دخترا رو ندم . هرچند خیلی دلم می خواست باهاشون یه رابطه دختر خاله ای پسر خاله ای داشته باشم . ولی با این حساب ویژه ای که رومن باز کرده بودند نباید جواب مسئولین را با بی اعتمادی می دادم و مهمتر از اون نباید نون خودمو آجر می کردم . پیش خودم حساب کردم که احتمال داره میون دخترا هم چند تا دستمال به دست برای کنترل و تحت نظر گرفتن من هم در نظر گرفته باشن .. یه سخنرانی کتابی و خودمونی هم براشون کردم -........ خب این افتخار نصیب من شده که در خدمت شما خواهران گرامی این آینده سازان کشور عزیزمان ایران باشم . شمایی که با خدمت به دین و میهن خود در واقع به خودتون هم خدمت کردین و خواهید کرد . البته شور و نشاط جوانی و محیط دوستانه و دبیرستان رو نمیشه فراموش کرد . همه اینها خاطراتی میشه برای شما . امیدوارم این خاطرات شیرین باشه و چیزی به نام حسرت و تلخی وجود نداشته باشه . حسرت برای لحظه های از دست رفته .. شما ها به عنوان یک زن وظیفه سنگینی دارین . باید مراقب ظاهر خودتون باشین . از نظر حجاب طرز برخورد و مسائلی نظیر اون . ته کلاس و اون وسطا چند تا دخترو دیدم که روسریشونو تا اون آخرین نقطه پس سرشون برده بودند عقب وکرکر می خندیدند . اون وقتا که ما درس می خوندیم میز و صندلیهای ما سه نفره بود ولی این خانوما یا دختر خانوما رو تک صندلی نشسته بودند و بین هر دو تا صندلی یه باریکه راهی برای رفت و آمد بود . با متانت از جام بلند شده و از سر تا ته کلاسو قدم زنان یه دوری زده و بر گشتم . وقتی به نزدیکی اون چند تا شیطون رسیدم سرشونو انداختن پایین و کرکر می خندیدند . دلم می خواست گوششونو بپیچونم و از کلاس بندازمشون بیرون . بقیه رو هم پررو می کردند . از این بامزه بازی ما خودمونم بچه محصل بودیم داشتیم ولی نه سرکلاس معلم جنس مخالفمون که واسه یه عده ای سوءاستفاده شه . قیافه شون نشون می داد از اون بچه ننر های از خود راضی باشن . در هر حال یه سری صحبتای اولیه رو انجام دادم و گفتم سوالی هست ؟/؟ یکی از اون قرتی ها که می دونستم میخواد جو رو به هم بریزه و با مزه انداختن یه حالی کرده باشه گفت ببخشید اگه اشکالات و پرسشهای مذهبی داشته باشیم می تونیم ازتون بپرسیم ؟/؟ ایرادی نداره ؟/؟ می دونستم که داره کوس شر میگه درجا بهش جواب دادم ایرادی نداره . به شرطی که روسریتونو بیارین جلو تا اول پیشونیتون . این حرفو که زدم کلاس عین یک بمب ترکید . همه به خصوص کلاغ سیاههای کلاس زدند زیر خنده . صورت شیرین عین لبو سرخ و کبود شد . هیچ اعتراضی هم نمی تونست بکنه . من از دیدگاه اسلامی خیطش کرده و علاوه بر اون با این متلکم یه امر به معروف و نهی از منکر هم بهش کرده بودم . طوری حرص می خورد که تا آخر ین لحظات با بغل دستی هاش هم حرف نمی زد . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#3
Posted: 5 Aug 2012 19:19
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
خانوما ساکت 3
روز بعدش اون ساعتی رو که کلاس نداشتم تو دفتر مشاوره نشسته بودم . آخه دو تا رسته با هم چه جوری می خواستند جورش کنند . ولی این قولو بهم داده بودند که خیلی سریع منو رسمی می کنن . یکی با دست زد پشت در .. ای بابا از قرار معلوم مشتری اومده بود . بر شیطون لعنت حداقل بذارین یه نفسی تازه کنیم . چقدر باید فک بزنم یه دختر خانومی اومد داخل . خیلی آشنا بود . این که همون شلوغ و شیطون دیروزی بود که متلک بارش کرده بودم و پیش همه خیط شده بود . می خواستم بگم دخترم که نمی تونستم دختر اونقدری داشته باشم . خانوم که نبود بگم خانوم .. -خواهرم بفرمایید . یه نگاه عجیبی بهم انداخت که می دونستم هنوز از بابت دیروز ناراحته . -شما این ساعت کلاس ندارین ؟/؟ -نه ورزش داریم و دیدم موقعیت بهتر از این گیر نمیاد که باهاتون درددل کنم . من یه مشکلی واسم پیش اومده امیدوارم منو راهنمایی بفرمایید . می تونم شما رو محرم اسرار خودم بدونم ؟/؟ -بفرمایید . من در خدمت شمام . بالاخره کلاس یه مسئولیتهای مخصوص خودشو داره و مشورت و مشاوره هم اصول خاص خودشو . به من اعتماد کنین . راحت باشین حرف دلتونو بزنین . اسم شما -من غزل رستمی .. چند ثانیه ای با خودم فکر کردم اونو به اسم کوچیک صداش بزنم یا فامیل که ترجیح دادم به نام فامیل صداش بزنم -خب خانوم رستمی مشکلتونو بفرمایید . -من یه مدتیه دوست پسر دارم . تازه دیپلمشو گرفته . کنکورم قبول نشده باید بره سربازی . وضع کار و زندگیش معلوم نیست و با همه اینا ازم یه توقعاتی داره سرم داشت سوت می کشید . اینا چقدر راحت صحبت می کردند . انتظار دیگه ای هم نمی تونستم داشته باشم . خودم قبول کرده بودم که بیام اینجا . بد چیزی هم نبود لاس زدن با این همه زن و دختر ولی وقتی که نتیجه ای نداشته باشه و آدم نتونه حالی کنه جز خستگی و عسل عسل گفتن و دهن شیرین نشدن فایده دیگه ای نداره . -ببینم شما از یه خونواده مرفه هستین؟/؟ -آره وضع بابام خیلی خوبه -چطور مدرسه دولتی اومدی -به خاطر دوستام و این که نزدیک خونه مون بود و.. -خب ازت کمک مالی یا یه چیزی تو همین مایه ها می خواد؟/؟ -کاش این چیزا بود ولی تازگیها ازم انتظار کارای خلاف داره -ببینم تو کارای قاچاق فعالیت داره ؟/؟ -ای کاش قاچاق بود -پس چیه راحت حرفتو بزن . -ببخشید آقای هوشیار شما جای داداش بزرگ من .. ازم میخواد باهاش .. باهاش رابطه نامشروع داشته باشم همین روحیه مو کسل کرده .. اعصابم داشت خرد می شد . این یا خودش کوس خل بود یا مارو کوس خل گیر آورده بود و داشت با ما حال می کرد . آخه به من چه مربوطه که دوست پسرت می خواد تو رو بکنه . خوب بذار بکنه . بهش بده و قال قضیه رو بکن وقت مارو چرا می گیری . من از صبحونه خوردنم افتادم . -خانوم رستمی من اولا توصیه نمی کنم که دوست پسر داشته باشین . خب گرایش دو جنس مخالف به هم از سنین بلوغ به بعد یه امرطبیعیه . یه سری نیاز هاییه که حس می کنن توسط جنس مخالف حل میشه . این نیاز ها فقط نیاز های جنسی نیست نیاز های عاطفی و احساسی رو هم در بر می گیره . اما وضعیت جامعه ما به گونه ای نیست که بخواهیم به این روابط اصالت ببخشیم . شما حالا خودتو ناراحت نکن . تا اینجای کار که اومدی ولی سعی کن با منطق متوجهش کنی که شرایط برای انجام این کار مساعد نیست . ولی اون احساس و خواسته درونی شما چی بهتون میگه ؟/؟ از من چه کاری بر میاد ؟/؟ بر خورد درونی شما نسبت به این پیشنهاد چیه ؟/؟-از همینشم می ترسم . شما که خودتون درس خونده و فهمیده این و می دونین که یک زن مثل یه مرد به خیلی چیزا نیاز داره . می ترسم فریبم بده -خب شما که دارین می دونین فریب نخورین . روسریشو برد عقب تر . خیلی خوشگل نشون می داد . دیروز زیاد بهش خیره نشده بودم ولی حالا محوم کرده بود -چی شده آقای هوشیار نکنه به یاد کار دیروزتون افتادین ؟/؟ خیلی دلخور شدم . پیش اون همه دختر منو خجالت زده ام کردین . دلم شکست . هنوزم نمی تونم سرمو بالا بگیرم . طوری با عشوه حرفاشو می زد که حس کردم کیرم داره تو شلوارم تکون می خوره . این تازه اولیش بود . خدا به داد برسه . می گفت یکی میخواد اونو بکنه و اونم بی میل نیست . به من چه مگه یکی یکی رو میخواد بگاد داور میخواد ؟/؟ -ببینید خانوم رستمی شما که می دونین کدوم کار درسته و کدوم کار اشتباه خب همون کار درستو انجام بدیم -حق با شماست . آخه گاهی اوقات می بینی آدم یه چیزی رو می دونه ولی از اهل فن که می شنوه بهتر قبول می کنه و بهش می چسبه . یه دستم رو میز قرار داشت و اونم رو صندلی روبروم نشسته بود . دستشو گذاشت پشت دستم و بعد یه خورده کف دستشو آورد پایین تر و دستمو گرفت . -شما به من کمک می کنین ؟/؟ -خوشحال میشم . به شرطی که شما هم به حرفای منطقی توجه کنین .. درهمین لحظه صدای باز شدن در اومد و یکی مثل گاوسرشو انداخت و اومد داخل . غزل سریع دستشو از دستم جدا کرد . شیطون می دونست که خوبیت نداره که کسی ما رو در این وضعیت ببینه . یه دختر دیگه بود و اونم می خواست بهش مشاوره بدم . -شما برای ساعت بعد تشریف بیارین .. ظاهرا از این به بعد باید نوبت می دادم . خب خواهرم شما می تونین با عبادت و توکل همه مشکلاتتونو حل کنین -یعنی من تا کی عبادت و توکل کنم تا شوهر گیرم بیاد .. روحیه مو دارم از دست میدم . دارم دچار یه حالت افسردگی میشم -شما اون آقا پسرو از صمیم قلب دوستش دارین ؟/؟ -نمی دونم . -ببینید اون اگه شما رو دوست داشت هیچوقت همچین خواهشی ازتون نمی کرد . -آخه میگه تا ازدواج خیلی راه مونده و چرا ما جوونی خودمونو هدر بدیم . می خواستم ازش بپرسم که ازکون میخواد بکندت یا این که از جلو و کوس که نتونستم عنوان کنم . البته اسم کوس و کونو نمی خواستم بیارم . ولی نتونستم یه جوری حلش کنم . -به نظر من اینی که شما دارین اسمش عشق نیست . اگه این کارو انجام بدین ارزش همه چی براش میاد پایین و شما رو ول می کنه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#4
Posted: 6 Aug 2012 10:31
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
خانوما ساکت 4
خیلی دلم می خواد بیشتر باهاتون صحبت کنم ولی در محیط مدرسه امکانش نیست . ببینم آقای هوشیار شما وقت دارین که بهم ادبیاتو خصوصی درس بدین ؟/؟ --چی بگم . بیشتر وقتام پره . تازه شما باید چند نفر بشین و این جوری بیشتر براتون بصرفه به این صورت هزینه اش زیاد میشه -هزینه اش برام مهم نیست . چون از نظر مالی مشکلی نداریم و منم بچه یکی یدونه خونواده ام هستم -معلومه خونواده هر چی داشتن رو شما گذاشتن -ببخشید آقای هوشیار یه جوری بهم نگاه کردین که حس کردم دارین متلک میگین . -نه متلکم کجا بود . -فکر می کنین من دختر شلوغی هستم ؟/؟ -نخیر خواهرم ! در این سنین شیطنت و شوخی های جوونی یه امر طبیعیه . ماهم به سن شما بودیم از این مزه پراکنی ها داشتیم . -ولی مثل این که بازم متلک گفتین . لحنتون یه جوریه .- دلم نمیخواد ازم دلخور باشین -ولی دیروز خیلی دلخور شدم -فکر کردین من نشدم ؟/؟ -ببینم بهم درس میدین یا نه ؟/؟ -من فقط پنجشنبه بعد از ظهر ها رو واسه استراحت خودم کنار گذاشتم . هنر کنم یکی دوساعتشو در اختیار تو بذارم -بر ما منت میذارین استاد . دوباره دستمو گرفت تو دستاش . تو چشاش شیطنت موج می زد . بر شیطون لعنت بهم قول دادن که زود استخدام رسمی ام می کنن . هنوز دو سه روز نشده این از کجا پیداش شد . نکنه نفوذی باشه و یه جوری میخوان منو آزمایش کنن . تازه آزمایش کردن نداره . من که مقرب در گاه هستم .. ولی از اون کار درستاست . خیلی وقته دنبال این چیزا نبودم دلم تنگ شه . وقتی به سن اون بودم با هم سن های فعلی اون موقعش که به سن اون بودند دوست بودم و خیلی ها رو از کون کرده بودم ولی حالا وضع فرق می کرد . خوردن کون یعنی نخوردن نون . خیلی از کار کردن در پنجشنبه بعد از ظهر بدم میومد . نمی دونم چرا تسلیمش شده بودم . اونم هنوز راجع به پولش حرف نزده بودیم . پنجشنبه ای شد و یه نیمساعتی زود تر رفتم خونه شون که با مامانش حرف بزنم . باباش صبح می رفت شب بر می گشت . تو کار برج سازی بود . ولی خب خودشون تو یکی از خونه های ویلایی بزرگ و خوش منظره تو یکی از نقاط شمال غربی شهر زندگی می کردند . این غزل خانوم هم خیلی عاشق دوستاش بود که اومده بود این مدرسه ولی خیلی لوس نشون می داد . تازه با من که رعایت می کرد این جور بود وای به اونایی که هم طرازش بودند . مادرش از خودش سانتی مانتال تر . تو همون بر خورد اول خیلی فانتزی و راحت بود . با روسری که قهر بود . دامنش از زانو بالاتر و با جوراب هم قهر کرده بود . خط شورتش مشخص بود و اندازه سوتینش هم معلوم .. یعنی زیادی مشخص بود . یه بیست سالی بزرگتر از دخترش نشون می داد -غزل جان خیلی تعریف شما رو کرده . من براش هر کاری می کنم . پول واسم مهم نیست هر جوری که میشه ردیفش کنین من از خجالتتون در میام . الان هم با اجازه دارم میرم یه مجلس و مهمونی با خانوما یعنی دوستام که هر ماه داریم . دلم می خواست می بودم و از شما پذیرایی می کردم ولی غزل جون تر تیب همه چی رو میده .. اسمش بود غزاله . چشا و لبای درشت تری از دخترش داشت و مژگان بلند تری وگرنه بقیه جاهاش کاملا شیبه دخترش بود هر چند که غزل ریزه میزه تر بود . بوی چند تا عطر و ادکلن قاطی شده بود . غزل هم طوری خودشو ردیف کرده بود که اصلا شباهتی به اون دختر مدرسه ای نداشت . هر چند تو مدرسه هم که بود شباهتی به بچه محصل نداشت . می خواستم بپرسم که شما که تشریف می برین من و غزل جان تنهاییم دیدم که خیلی بی کلاش بازی میشه . اون که ننه شه و حرف نداره و خیالش نیست من چرا ضایع بازی در بیارم . کتاب ادبیاتو آوردیم و یه خورده هم از زبان فارسی و نکات دستوری رو پیش کشیدم و باهاش مشغول شدم .. بیشتر چیزا رو وارد بود . نیاز اون چنونی به معلم سر خونه نداشت .. نمی دونستم چی بگم . این مرضش چی بود . می خواستم به روش بیارم که تو مگه کرم داشتی منو تو رو در واسی قرار دادی و پنجشنبه منو خراب کردی .. که فوری به خودم گفتم چیکار به این کارا داری شاید ازت خوشش اومده .. تازه تو داری پولشو می گیری مجانی که نمیای . فقط داشتم چرت می زدم .. رفت واسم آب میوه و چند تا میوه و شیرینی آورد .. -بفرمایید آقای هوشیار -من وقت کلاسو سعی می کنم ازش استفاده بهینه بکنم . -ناراحت نباشین اینو به حساب وقت درس بیارین . قول می دم درسامو خوب بخونم که زیاد وقتتونو نگیرم . وای داشتم خفه می شدم . اوایل پاییز بود هوای بیرون خنک ولی من داشتم می پختم . نمی دونستم بااین شرایط چطور کنار بیام . به غیر از اون ده دقیقه اول بقیه مدتو دوست داشت از زیر درس در بره . -یه خورده با هم صمیمی تر شدیم . قول و قرار کرده بودیم که در مدرسه سنگین تر بر خورد کنیم -غزل جان یک ساعت گذشته ما ده دقیقه هم درس نخوندیم -خب دیدی من چه دختر خوب و دوست داشتنی هستم که نمی خوام آقا دبیر من ازم ناراحت بشه . استاد که گل باشه دانش آموزشم دوست داره گل باشه .. می خواستم بگم مگر این که خودت از خودت تعریف کنی که دیدم بیچاره از من تعریف کرده حقش نیست که اونو این جوری کنف کنم . منم دیدم حالا که این جوریه و کی به کیه واونم درس خون نیست گفتم کون لق اون و ننه اش و حتی بابای خرپولش کرده منم اینجا دلی دلی می کنم تا این نیم ساعت دیگه بگذره .. واسه این که حرفی داشته باشم گفتم راستی جریان دوست پسرتون چی شد ؟/؟ -هیچی بهم زدم . اصلا من نظرم اینه که آدم اگه میخواد یه دوست پسر بگیره باید بره دنبال مردای چند سال از خودش بزرگتر که اونا پخته تر و سرد و گرم چشیده ترن .. به سرد و گرم که رسید یه نگاهی به اون چاک سینه هاش انداخته و یاد سر د و گرم خوردن خودم افتادم که مدل به مدلو گاییده بودم -اینو راست میگی غزل جان . اونم از نگاه من فهمید که یه خبرایی هست . -ببخشید یادم رفت شیرینی و چای بیارم .. رفت و وقتی که بر گشت دیدم دامنش عوض شده تنگ تر و کوتاه تر پوشیده . ساعت درس تموم شده بود و هیشکدوممون انگار نه انگار . -ببخشید من این قدر با شما راحتم شما از خودتون نگفتین .. -خب غزل جون وضعیت من فرق می کنه . من به خاطر خصلت خودم یا ویژگی کاریم هر چی که شما بفر مایید و یا دیگران بگن حرفاتون پیش من مثل اسرار می مونه ولی اگه من چیزی بگم ممکنه همه جا پخش شه و.. -خیلی بهم بر خورد هوتن جون .. اصلا انتظارشو نداشتم . یعنی می فر مایی من فضولم ؟/؟ داغ شده بودم بهم گفته بود هوتن جون . سرشو انداخته بود پایین و دستاشو جلو صورتش گرفته مثل دختر کوچولو ها لوس کرده بود . نمی دونم یا فیلم بازی می کرد یا چون یکی یدونه بود این جوری بار آمده بود .. ظاهرا برادرانه ولی باطنا با نظر بد دستمو رو سرش کشیده و یهوخودشو انداخت تو بغلم . -چرا هیشکی منو درک نمی کنه هیشکی منو دوست نداره .. منم موهاشو و سرشو نوازش می کردم و می گفتم این طور نیست . اصلاهم این طور نیست .. دیگه به این فکر می کردم که این کارش چه عمدی بوده باشه چه سهوی راحت میشه تورش کرد . ولی باید دهنش چفت باشه .. اگه بخواد حرفی بزنه واویلاست ولی واسه خودشم بد میشه . بر شیطون لعنت هوتن . نباید به خاطر کون خوری از نون خوری بیفتی .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#5
Posted: 10 Aug 2012 18:55
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
خانوما ساکت 5
اگه دبیرش نبودم بهش امون نمی دادم ولی حالا وضعیت فرق می کرد . هم کارمو می خواستم و هم عشق و حالمو . -غزل جون این کارما درست نیست درسته که تو خواهرانه خودتو انداختی تو بغل من و من برادرانه بغلت زدم ولی بازم ازنظر اخلاقی درست نیست -هوتن جون .. وای بازم به من گفت هوتن جون . این چرا این جوری می کنه . طوری خودشو تو بغلم حرکت می داد که می تونست خیلی راحت بفهمه که کیر من آماده رزمه . -هوتن جون .. این تارهای عنکبوتی سست و پیچیده و قوانین دست و پا گیر و پوسیده اجتماعی رو بذار کنار . شما که خودت استاد روانشناسی هستی . پس سعی کن روح و روان منو درک کنی -ولی غزل جان این جوری که تو خودتو انداختی تو بغل من به نظر میاد که منو با استاد کالبد شکافی اشتباه گرفتی -هوتن جون جسم و روح آدم به هم وابسته اند . توکه می تونی روح و روانمو خوب درک کنی پس حتما درکت در مورد چیزای دیگه هم خیلی بالا و قویه .. . به جای این که من سرشو بالا بیارم تو چشاش نگاه کنم اون دستشو گذاشت زیر چونه امو سرم بالا داد . -اوخ استاد هوتن .. آقا دبیر معلم خوشگله من .. چشات داره یه چیزایی به من میگه .. اوخ امان از دست این دختره پررو .. ولی خیلی از این جور رو داشتنش خوشم میومد -خب چی میگه -داره میگه که تو یه چیزایی ازم میخوای ؟/؟ -خی چی میخوام ؟/؟ چشام چی میگه ؟/؟ -روم نمیشه بگم .-تو که خیلی کارا کردی و همه چی رو گفتی . دیگه چی رو روت نمیشه که بگی .. . فکر نمی کنی اون چیزایی که تو فکرته اشتباه باشه -هوتن جون تو ازکجا می دونی من به چی فکر می کنم که میگی اشتباهه . حتما از این فکرا تو دلت هست . -شاید تو دلم نباشه ولی حرکاتت سبب میشه که از این فکرا درمورد تو بکنم . راستش از این بحث های الکی خسته شده بودم . دیگه باید تمومش می کردم . شاید اونم منتظر همین بود . حالا که اون دلش می خواد و کونش میخاره چرا نخارونمش . هفت هشت سالی رو ازم کوچیک تر بود ولی تو چشاش هوس موج می زد . اول جوونی بود و منم که مجرد و مثل یک گرگ گرسنه بهش زل زده بودم . صورتمو بهش نزدیک کردم . رفتم تا لباشو ببوسم لبشو کنار کشید -هوتن جون ناقلا داشتی چیکار می کردی ؟/؟ -مگه همینو نمی خواستی غزل ؟/؟ حالا داری منو محک می زنی ؟/؟ -خوشم میاد عطش مردمو می بینم .. وای این دختره رو . من حالا شده بودم مردش . این بار طوری خودمو به لباش رسوندم که دیگه نتونست در بره . اون فرار اولیه اش جاشو داد به همکاری . همراه و همگام با من و بیشتر از من عطش و هوس خودشو نشون می داد و با هیجان بیشتری لبامو می مکید . دستمو رسوندم پشت سرش و گره موهاشو باز کردم و با موهای افشونش بازی کردم . یواش یواش نوازش ها رو به قسمتهای پایین ترش کشوندم و دستامو از روی بلوز گذاشتم رو سینه هاش .. -نههههههه هوتن نهههههه نهههههه خوشم میاد . خیلی بی حسم می کنی . خیلی . -غزل خیلی شیطونی -خوشم میاد که گولت زدم هوتن جون . اگه من شیطونم پس چرا تو داری شیطنت می کنی ؟/؟ -واسه این که منم احساس دارم . هوس دارم -هوس چی رو داری -هوس تو رو -هوس داری چیکار کنی -دختر به جای درس خوندن چرا همش سعی داری از این حرفا بزنی -استاد مثل این که هوس چشای تو رو هم بسته . حالا چه وقت درس خوندن و درس دادنه .. راست می گفت انگاری من دیگه حرف کم آورده بودم . ویه جوری می خواستم خودمو با جو به وجود اومده هماهنگ کنم .. -هوتن جون با این که خیلی بد جنسی و ضد حال می زنی و منو جلو بچه ها خیطم می کنی ولی خیلی دوستت دارم -نکنه به خاطر همینه که داری خودتو در اختیارم میذاری .-هرجوری که می خوای فرض کن . ولی آخرش جواب منو ندادی . هوس چی رو داری . دیدم زیادی داره حرف می زنه . یه نگاهی به دور و بر انداختم و یکی یکی اتاقها رو از بیرون کنترل کردم . -داری دنبال چی می گردی . یکی از اتاقها رو نشونم داد و گفت اونجا اتاق خوابه ؟/؟ فکرمو خونده بود . -غزل تو روانشناسی یا من ؟/؟ -خب بعضی جاهاست که یهو مخ آدم کار می افته . -اونجایی که از هوس داغ می کنه ؟/؟ -هوتن فعلا که تو خیلی هوس منو داری . -پس درس تموم شد خدا حافظ . -باشه اگه می خوای بری برو . من مزاحمت نمیشم . اونو رو دستام بلندش کرده و بردمش طرف اتاق خواب و انداختمش رو تختی که باباش مامانشو رو اون می گایید . حالا بهت نشون می دم که بلبل زبون کیه . دست و پاهایی می زد که می خواست تحریکم کنه . با عشوه و ناز می گفت نه نکن . نکن نکن .. تا این حد نه . تا این جا نه من می ترسم ولی من بلوز و دامنشو در آورده بودم و هنوز در مورد خودم کاری نکرده بودم . اما افتادم به جون سینه هاش . سینه هاش نمی شد گفت کوچیکن ولی هنوز جا واسه رشد زیاد داشت . تا دستم رفت روش و هنوز فشارش نگرفته تمام بدنش سست شد و دستاش رفت لای شورتش . -نهههههه نههههه استاد .. هوتن جوووون می ترسم می ترسم ازت یه چیزی بخوام که نتونی به من بدیش . -چی می خوای چی ؟/؟ بگو .. شلوارمو کشیدم پایین و کیرمو گرفتم سمتش و گفتم اینو می خوای اینو ؟/؟ -آره همینو می خوام همینو . از جاش پاشد و کیرمو که از اندازه معمول کلفت تر بود ولی درازیش از بیست کمتر بود گرفت تو دستش و برد طرف دهنش . منم سوتینشو که یه ور شده بود باز کرده ودر همون حال که اون داشت واسم ساک می زد کمر و سینه هاشو غرق نوازش دستام کرده بودم . -غزل کیرم کیرم .. -استاد ولت کنم برم ؟/؟ -دختر واسه من کرکری نخون . این تو بودی که به بهونه درس منو کشوندی اینجا ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#6
Posted: 10 Aug 2012 18:56
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
خانوما ساکت 6
دختر جوون چه جوری داشت واسه من ساک می زد ! -چی صدا کنم تو رو استاد کیر طلا -حالا دیگه کبکت خروس می خونه -پس کبک تو چی می خونه هوتن جون ؟/؟ آقا دبیر باایمان من که خوب سر مسئولینو شیره مالیده تا اونو به مدرسه دخترونه راهش دادن . -به اون کون خوشگل و سینه های آبدارت قسم که من همچین تقاضایی نکردم . اونا به من اطمینان داشتند و منو فرستادند اینجا . ببینم دختر نکنه تو می خوای منو لو بدی و حالمو بگیری . -لو بدم و خودمو بیچاره کنم ؟/؟ شایدم این کارو کردم . اگه بری و پشت سرتو نگاه نکنی ... -از این شوخی ها نکن که من از تهدید خوشم نمیاد . فعلا کیر منو ساک بزن . غزل در حالی که با لذت کیرمو ساک می زد یه دستشو هم گذاشته بود زیر بیضه هام و با تخمام بازی می کرد که این کار هوسمو زیاد می کرد . منم دستمو گذاشتم لای شورتش تا با کوس خیسش ور برم . چقدر فرز بود این دختره من که از کمر به پایین کاملا لخت شده بودم و اون با یه دست دیگه اش که آزاد بود دگمه های پیرهنمو باز کرد و لختم کرد . یه نگاهی به تن و بدنم انداخت .. منو دراز کش کاملم کرد و سرشو از پهلو گذاشت رو پام و کیرمو گذاشت تو دهنش . حالا یه دستش رو بیضه هام بود و با دست دیگه اش با سینه هام بازی می کرد . شیطون با این کارش هوسمو خیلی زیاد کرده بود . -غزل چقدر کارات و سکست شیرینه . وقتی این جور ازش تعریف می کردم با یه لذت و مکش دیگه ای کیرمو ساک می زد . دوست داشت با آخرین توان و تکنیکش کارشو انجام بده که بهم خوش بگذره . اون اگه تا فردا هم واسم ساک می زد من دست از سرش ور نمی داشتم . چیکار می کردم . نمی دونستم واقعا این دختره تو این سن چرا باید این قدر نترس باشه . هرچند شجاعان این دوره و زمونه خیلی زیاد شده بودند و اون فقط نبود که تا این حد شور و هیجان و هوس خودشو نشون می داد . ازجام بلند شده و با خودم گفتم حالا دیگه نوبت منه . از حال وروزش بر میاد که زیاد حال نکرده . یه چیزایی رو وارده ولی بیشتر از فیلمهای سکسی یاد گرفته . قربون این اینترنت برم که همه چی رو آسون کرده . دهها سایت سکسی و فیلم و این بر نامه ها وجود داره . این طرف سایتهای سکسی رو فیلتر می کنند و از اون طرف خودشون فیلتر شکن می فروشند تا سود کنند . دیگه حناشون رنگی نداره . وگرنه اگه جنسشون خرده شیشه نداشت و ایمان تو کار بود که چیزی که فیلتر می شد دیگه جن هم نمی تونست فیلتر شکن بفروشه . بگذریم بریم یه خورده رو کوس فیلتر شده غزل که اگه نمی تونم کیرمو بفرستم اون داخل یه خورده ای رو باید واسش میک بزنم . آخ که چقدر عاشق این کوسهای تازه و کوچولو و تنگ و آبدارم من . با این که ریزه میزه هستند ولی حسابی پرآبند . -وقتی سرمو گذاشتم لاپای دانش آموز خودم اون دیگه از حال رفته بود . اولش دستشو فرو برده بود لای موهای سرم و یه خورده هم کوسشو بیشتر به دهنم می مالید ولی بعد طوری بی حس شده بود که تحرکی نداشت . با چند لیس دیگه و خوردن کوسش دیدم پاهاشو به این طرف و اون طرف پرت می کنه . -نهههههه هوتن جون نهههههه وایییییی سوختم . -بسوز دختره شیطون . تو کلاسمو به آشوب می کشونی و جو رو بهم می زنی . -خوب می کنم حقته دبیر خوشگل من .. حقته .. -صبر کن یه حقی بهت نشون بدم که دیگه هوس کیر منو نکنی .. -می کنم . بازم هوس می کنم . خوبم می کنم . بازم هر وقت که اومدی خونه مون بهم درس بدی .. ازاین درسا باید بدی . -دستامو گذاشتم رو سینه هاش قبل از این که دویاره چوچوله اشو بین دو تا لبم قرار بدم گفتم حالا ببین می تونی دوام بیاری .. -بکن بکن منو بکن چنگ بنداز به سینه هام . اونا رو از جاشون بکن . در بیار . کیه که از هوس و کیف کردن بدش بیاد . حال بده استاد دمت گرم .عاشقتم دوستت دارم . دیگه چیزی نگفتم و گفتم بذار تو حال و هوس دخترونه و سکس خودش بمونه . چه سینه هایی . مثل کوسش آبدار . بهم مزه می داد خیسی های کوسشو می خوردم . کیرمو بهش نزدیک کردم . صداش در نیومد . می دونست که حواسم هست . یه خورده با دورش بازی کردم و بعدش با خودم گفتم نکنه یه موقع شیطون شه و اول جوونی هنوز حال نکرده مجبور شم که باهاش ازدواج کنم . این جور ازدواجای اجباری اکثرا با شکست روبرو میشه . دلم می خواست فرو کنم تو کون تنگش ولی می دونستم اینجا از دست جیغ و شیونش امون ندارم . در هر حال اگرم می کردم تو کونش دوست نداشتم آبم بیاد . رفتم رو سینه اش . سعی کردم بهش فشار نیارم . کیرمو وسط دو تا سینه اش حرکت می دادم . سینه هاش اون تپلی و گندگی رو نداشتند که کیرمو قفل کرده و آبمو بیارن . با این حال جفت سینه هاشو به کیرم می مالیدم . -چقدر خوشم میاد هوتن جون . خیلی خوشم میاد . خیلی . سینه هاش داغ داغ شده بودند و کیرمم که داغ و دو تا داغی که به هم چسبیدند یهو کیرم مثل فواره آبشو پاشوند . یه خورده رو سینه هاش نشست و بقیه هم رو صورت و چونه و روی لبها و پلکهاش که یکی از چشاشو بست .. -جوووووون غزل چه حالی داد . غزل هم مثل تشنه های حریص هرچی آب رو فضای صورتش نشسته بود رو به طرف دهنش برد و همه رو خورد و مثل گربه ای که آخر غذا خوردنشه پنجه هاشو هم لیسید که دیگه غذا کاملا بهش بچسبه . منم همون کیر خیسو بردم طرف دهنش و گفتم عزیزم بیا اینجا هم هست قربون لب تشنه ات برم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#7
Posted: 27 Aug 2012 12:54
خانوما ساکت 7
فکر کنم اونو یه باری به ارگاسم رسونده باشم . واسه همین کمرشو گرفته و کونشو آوردم بالا و اونم واسم قمبل کرد . می دونست که میخوام چیکار کنم . -اذیتت کنم نذارم بکنیش ؟/؟ -هوتن جون نمره این کون چنده ؟/؟ -مثل خودت بیست . -حالا می تونی این ترم اون درسایی رو که باهات دارم واسم بیست رد کنی ؟/؟ -داری ازم باج می گیری ؟/؟ وجدان رو چیکار کنم . -هوتن جونم . آقا دبیر خوشگله ام . قربون اون ته ریشت برم من . وجدانتو بفرست تو سوراخ کونم . راست می گفت این وروجک . وجدان کیلویی چند من که داشتم اونو می گاییدم . این که نمیشه آدم تو یه قسمت از زندگیش وجدان داشته باشه و در جای دیگه وجدانو زیر پاش له کنه . امان امان از دست این زمان . حتی مادرش هم چیز خوبی واسه گاییدن بود . چند روزم نتونستم صبر کنم و خیلی زود اسیر هوسم شده بودم . یه کرم مخصوص آورد و داد به دستم . روم نمی شد ازش بپرسم که تا حالا کون دادی یا نه . من دبیر خود خواهی نبودم . اصولا مردا خیلی خود خواهن . بیشتراشون اگه صد تا رو بگان همین که به یکی می رسن و دارن باهاش سکس می کنن انتظار دارن واسه اون طرف اولین باشن . جالب اینجاست یکی از دوستام وقتی داشت یه جنده رو می گایید همین انتظارو ازش داشت . کون غزل با این که خیلی گنده نبود ولی یه بر جستگی خاصی داشت که اونو ازشکمش متمایز کرده و یه خوشگلی خاصی هم به کمرش می داد . قبل از گاییدنش یه لیس جانانه بهش زدم و کیره رو بعد از کرم مالی فرو کردم به سوراخ کون غزل .. کونشو تکون تکون می داد و سوراخش با کیر من یه اصطکاک خاصی پیدا می کرد که خیلی بهم حال می داد . این دختره باید تجربه دار باشه . نمی دونم . -اوخ هوتن کونم جررررررخوردم ولی جرم بده . عیبی نداره .. مال خودمه .. کیرت مال منه .. بکن منو تا بختم باز شه . آقا دبیر .. حالا بهم متلک میگی ؟/؟ -نهههههه غزل فقط سر کیرم رفته تو کونت چرا این قدر آتیشم دادی .. -هنوز کو بذار بقیه اش بره تا آتیشو ببینی . آره تو کونم فلفل ریختم تا بسوزی .. دهنتو باید بسوزونم تا سر کلاس پیش دخترا خیطم نکنی . کونمو ول کنم حالا تا تو خماری بمونی ؟/؟ حرف نمی زدم بهتر بود . بذار یه خورده شیطنت و بزرگی کنه . دختره و غرور داره . من که فعلا کونشو می خوام و حال کردن با اونو . تازه مثل اون باید خیلی ها باشن . ولی نباید کم می آوردم . یه دستمو گذاشتم رو سینه اش و کف دستمو هم قرار دادم رو کوسش . حسابی داغ کرده بودش و کوسش هم خیس خیس . -ببین اگه دوست داری من کیرمو بکشم بیرون و دیگه باهات حال نکنم . منو نترسون دختر . اینو که گفتم جا رفت و گفت هوتن جون نمی تونم به حساب دوست پسر باهات شوخی کنم ؟/؟-این شد یه چیزی .. اگه از همین الان جلوشو نمی گرفتم دیگه تو کلاس نمی تونستم حریف اون بشم و بقیه کلاسو هم خراب می کرد . غزل خودش داوطلب شد که با کونش رو کیر من بشینه و این کارو هم به خوبی انجام داد . دلش می خواست منو ببینه . ببینه که چه جوری دارم حال می کنم و از سکس با اون لذت می برم . خودشو رو من سوار کرده بود و این جوری نه من می تونستم رو کونش زیاد مانور داشته باشم و نه اون ولی اون با حرکاتی که به خودش می داد کیرمو اون داخل تنظیم می کرد ولی با لوندی خاص خودش رو من سوار شده بود و لباشو به لبام چسبونده بود . -هوتن جونم چنگشون بگیر چنگشون بگیر سینه هامو. .. بهشون دست بزن مال خودت .مال خودت .. حس کردم که در موردش قضاوتی عجولانه کردم . سوراخ کونش به نظر میومد آک باشه . یه حسی اینو بهم می گفت . تازه خودشم داشت صادقانه بهم می گفت -آقا دبیر خوش تیپ ما فکر نکنه غزل کسیه که قبلا هم از این کارا کرده . نمی دونم چرا از همون اول که دیدمت ازت خوشم اومد . --خوشت اومد و خیلی زود تو کلاس شلوغ کردی . خوشت اومد و به این سادگی خودتو در اختیار من گذاشتی -چیکار کنم . می خواستم نشون بدم که خیلی دوستت دارم . واسه دوست داشتن تو حاضرم هر کاری رو انجام بدم . -نمی دونم چی بگم غزل شنیده بودم استاد و دانشجو عاشق هم بشن و معلم و دانش آموز ولی نه به این سرعتی که تو میگی .. اینی که تو میگی اسمش یه هوسه . -اووووهههههه هوتن جون حالا چرا تو ذوق ما می زنی مگه عشق تو یک نگاه رو نشنیدی . من اگه می خواستم با هرکی که به من روی خوش نشون میده و میگه دوستت دارم نرد عشق ببازم تا حالا باید صددفعه عاشق می شدم . چشای خوشگلی داشت . وقتی بهم نگاه می کرد ترکیبی از شیطنت و سادگی دخترونه و مظلومیت درش موج می زد . دوباره لباشو بوسیدم و دستامو دور کمرش حلقه زدم . بعد از یه دقیقه گفت .خیلی دلم میخواد یه روزی کیرتو تو کوسم حس کنم . می دونم خیلی حال میدی . -باشه هر وقت شوهر کردی اگه خواستی میگامت -باورم نمیشه با یه زن شوهر دار .-اگه زن دلش بخواد چه اشکالی داره -خودت دوست نداری باهام ازدواج کنی ؟/؟-هم واسه تو زوده و منم فعلا قصد ازدواج ندارم . کوس خلی این دختره زیر کیر من گل کرده بود . غزل جون بیا حالمونو بکنیم و از این مسائل انحرافی دیگه پیش نکشیم . کونشو دوباره حرکت داد و کیر من تو سوراخش به فرمان کونش در حرکت بود .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#8
Posted: 29 Aug 2012 19:11
خانوما ساکت 8
غزاله با این کیر خیلی کیف می کنی نه -آره آره دبیر خوشگله من . استاد من . قول میدم تا موقعی که بهم حال بدی وحتی شده همیشه هم از کون منو بکنی من ازدواج نکنم و همش با تو حال کنم . -خوشا به سعادت من . که طرفدار خوشگل و خوش بدن و خوش اخلاقی مثل تو دارم غزاله . فقط حواست باشه پیش بچه های مدرسه سوتی ندی . -منو دست کم گرفتی . آقا دبیر خودمو امکان نداره از دست بدم . خوشم میاد پیش بچه ها همچین سنگین و باوقار رفتار می کنی که همه فکر می کنند از اون شیخهای در جه یک یکی -غزاله جون اصلا تیپ ما به این شیخای دوزاری درپیتی می خوره ؟/؟ -کی گفته هوتن جون تو یه دنیا می ارزی . -غزاله عزیزم کونت داره منفجرم می کنه . -هوتن من خودمم دارم منفجر میشم . لبای سرخ گیلاسی تشنه بوسه رو به لبام چسبوند . مدتها بود که این طور حال نکرده بودم . دلم می خواست تا ساعتها کیرمو تو کونش داشته باشم . یه خورده هم بهتره میدون سر و صدا رو بدم به دست اون تا بعدا فکر نکنه که آقا دبیر در قبال هوس و هوس بازی چقدر نقطه ضعف داره . کف دستامو رو کمرش قرار داده و اونو بیشتر به طرف خودم می کشیدم تا لباشو از رو لبام نکشه . خیلی مراقب بودم که موقع عشقبازی از این چیزای کوس شر دوستت دارم و عاشقتم نگم که یه موقع گردن نیفته و فردا پس فردا نگه که عقدم کن . با این همه زن و دختری که اینجا و تو این مدرسه ان .. اوخ که این دختره چه آتیشپاره ایه . -لبامو با فشار می مکید و گازشون می گرفت . بوی خونو تو دهنم احساس می کردم . گاهی لباشو از رو لبام ور می داشت و به شدت حشری بودن خودشو نشون می داد . خودشو با شدت زیاد رو کیرم حرکت می داد -غزاله غزاله .. کونت می تونه تحمل کنه این جوری بهش فشار میاری ؟/؟ کیر من سنگو می شکنه . اون سوراخی که روکیر من مانور میده یه تیکه گوشته -هوتن هوتن جرررررم بده جررررشششش بده . تو که می دونی من در مقابل تو تسلیمم . تو که می دونی . هرکاری دوست دارم باهاش می کنم . استاد هوتن فقط مواظب باش کیرت نشکنه . -چقدر مغروری غزاله . -مغرور نیستم عاشقم و فدایی تو . کون تنگ غزاله کارشو کرد و کیرمن سر بالایی آبشو ریخت تو کون غزاله . .بااین که یه بار اونو به ارگاسم رسونده بودم ولی بازم هوس داشت . این بار اونو به طرف خودم برگردوندم و لبامو گذاشتم رو سینه هاش . فریاد می کشید و دیوونه وار کیرمو تو دستاش نگه داشته و سرشو به شدت چنگ می گرفت . هوس زیاد دوباره اونو اسیر خودش کرده بود . به همون اندازه که اسیر من شده بود . -یه خورده هوتن یه خورده رو کوسم بمال -دختر تو داری شر میشی . آبرومون تو خطره .. من این کارو نمی کنم . تازه اگه این کارو بکنم بدتره . مثل یه آدم تشنه ای میشی که که آبو به دهنش نزدیک می کنن و ازش دور می کنن . -نههههه نههههه من می خوام یه خورده اونو به کوسم بچسبونی . حال زارشو دیدم و با رعایت احتیاط این کارو واسش انجام دادم . خیلی حواسم جفت بود که حواسم پرت نشه و اون شیطون با یه تکون کاری نکنه که کیرم بره تو کوسش . آخه از این ناقلاها ی شیطون هیچی بعید نبود . -غزاله دیگه بسه . من باید برم . یه موقع کار دستمون میدیم . مثل این که تو ول کن ما نیستی . دو تا لنگشو تو دستام گرفته و انداختم رو شونه هام . این طوری کیرم از کانون خطر دور می شد . .واسه این که دیگه زبونشو ببندم با دهن خودم دو طرف کوسشو به هم بستم و مثل یه غذای خوشمزه اونو تو دهنم مزه مزه کردم . حالا دیگه به جای کیر ازم میخواست که کوسشو میک بزنم . ولش نمی کردم . با پاهاش رو شونه هام فشار می آورد ولی منم با دستام پاهاشو محکم نگه داشته و نمیذاشتم تکونش بده . فقط می تونست سرو شونه هاشو تکون بده ولی من دست از میک زدن کوسش نمی کشیدم . ولش نمی کردم . تا اونجایی بهش حال دادم که دیگه خودش گفت بسه ولم کن و منم دست از سرش برداشتم . -چیکارم کردی دبیر جون . امکان نداره ازت دست بکشم .. -ببینم بازم دوست داری این ساعت بهت درس بدم ؟/؟ -اگه ضعیف باشم ترجیح میدم بیشتر بیام کلاس خصوصی . -فعلا که همین پنجشنبه رو از وقت استراحت خودم بهت دادم . ببینم من که روم نمیشه ازت هزینه کلاسو بگیرم . -تو اونو از مامانم می گیری من یه چیز دیگه ای بهت میدم . تا یه ساعت بعدشو با هم خوش بودیم و کلی حال کردیم . بعدشم خسته و کوفته رفتم خونه و استراحت کردم . این دختر هر توانی که داشته بودم ازم گرفته بود . با یه بدن کوفته ای خودمو کشوندم خونه . خیلی خسته بودم . طوری که شب جمعه ای شام نخورده خوابیدم . یواش یواش باید درمواقع ضروری می رفتم خونه مجردی . شاید بعضی شبا ضروری می شد که یکی رو تا صبح در کنار خودم داشته باشم .. طوری خسته ام کرده بود که حتی صبح شنبه هم که رفتم مدرسه اثرات بعد از ظهر پنجشنبه رو من مونده بود ولی خیلی هم بهم لذت داد . غزاله رو که دیدم دور از چشم بقیه یه چشمکی بهم زد که من با یه لبخند جوابشو دادم . رفتم به اتاق دفتر یا همون فضای دبیران و مسئولین . گاییدن یکی از دانش آموزان منو بی پرواکرده بود ولی این دلیل نمی شد که سیاست خودمو حفظ نکنم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#9
Posted: 6 Sep 2012 23:05
خانوما ساکت 9
وقتی وارد فضای مخصوص دفتر استراحت معلمین شدم بقیه یه خورده مراعات منو کردند و همهمه کمتری می کردند . یواش یواش باید با خانوما آشنایی بیشتری پیدا می کردم . بعضی ها تمام ساعات کاریشون مختص همین جا بود و بعضی ها هم جاهای دیگه ای هم تدریس می کردند . معلم انگلیسی خانوم انوشه اندیشه اسمش بود از اون خوشگلایی که نصف موهاش ریخته بود بیرون و خانوم مدیر همیشه چپ چپ نگاش می کرد ولی اون اعتنایی به این چیزا نداشت . دبیر ادبیات خانوم فرزانه فراست از اون زنای زیرک و باهوشی بود که سعی می کرد همه رو از خودش راضی نگه داشته باشه . معلم بینش اسلامی هم خانوم درسا دین زاده از اون جانماز آب کش ها بود . آزاده بهم گفت که اون سال گذشته از اون نقاب هایی که صورتشم پوشش می داد به خودش آویزون می کرد که یه بنده خدایی بهش گفت بابا اینجا که مرد نیست تو داری حجاب می کنی . واقعا بعضی ها درجه کوس خلیشون به نهایت می رسه . دوای درد همچین آدمایی یه کیر کلفته که بره تا ته کونشون جرشون بده . یه دبیر جامعه شناسی دیگه هم داشتیم که اسمش بود جمیله جهانی . و چند تا دبیر دیگه . همه اینا متاهل بودند و بین 25 تا 35 هم سنشون بود . انگلیسیه خیلی خوشگل بود و خوش صحبت خانوم مدیر همیشه اخمو بود . از مردا خوشش نمیومد . می گفتند ازدواج نکرده ولی از غزاله شنیده بودم که اون ازدواج کرده از شوهرش جدا شده .. چون شوهره اهل پای منبر رفتن نبوده . البته غزاله می گفت اون به خونه بخت نرفته ولی دقیقا نمی دونه که خانم سروش دختر باشه یا نه . فضولی ام گل کرده بود . دلم می خواست یه جوری با یکی از این خانوم معلما جیک شم و اونو ببرم خونه مجردی خودم و تر تیبشو بدم . فرزانه فراست دبیر ادبیات : شنیدم که شما تدریس خصوصی ادبیات هم دارین آقای هوشیار -خب در اثر علاقه به این درس بوده که من در دوران دبیرستانم هر چی رو که در این زمینه می خوندم به ذهنم می سپردم . منتظر بودم این درسا خانوم دوباره نقابی بشه ولی نه دیگه از این خبرا نبود . دوساعت اول کلاس نداشتم و باید می رفتم تو اتاق مشاوره می نشستم . واقعا به من ظلم می شد . هرچند پولشو می گرفتم ولی به خستگیش نمی ارزید . من باید ذهنمو مشغول می کردم تا ببینم از چه راهی چه کسی رو بهتر می تونم تور کنم . جووووون خونه مجردی رو عشق است . عشقبازی با غزاله شجاع ترم کرده اعتماد به نفس منو زیاد کرده بود . خدا کنه مشتری نداشته باشم .. نهههه خدای من مادر و بچه باهم اومدن .. وای چه تیکه ای بود این مامانه .. عجب هلویی داشت جای اون دوتا ممه خودش . یه روسری سرش کرده بود که قسمت پایین اون یه خورده از قفسه سینه لختشو می پوشوند ولی اگه یه خورده دقت می کردم و اون پایین روسری حرکت می کرد سینه اش مشخص بود .. چی پوشیدی زن ؟/؟! مجبور بودم یا به هوا نگاه کنم یا به زمین . -بفرمایید خواهر در خدمتم . عذر میخوام اسم شریفتون ؟/؟ من میترا عنایت و اینم دخترم مینا کرامت از دانش آموزان شما .. -من در خدمتم . -دخترم مینا یه مدتیه که نمی تونه خوب درس بخونه و نمراتش هم ضعیف شده . -خب به خاطر چی آخه .. -ما هم اومدیم همینو از شما بپرسیم . مغزم داشت سوت می کشید . صدرحمت به غزاله کوس خل . این درس نمی خونه من باید علتشو بفهمم . دهن شما رو گاییدم که دست به دامان من نشده باشین . آخه مگه من علم غیب خوندم .. -خواهرم شرمنده اگه میشه من جدا جدا باهاتون حرف بزنم . آخه درمورد بعضی مسائل نمیشه الکی نظر داد . یه دلیل خاصی داره .. حتما یه حکمتی هست که درساشو نمی خونه . من که خواب نما نشدم بفهمم که این چرا درس نمی خونه شما تشریف داشته باش بیرون تا من مشکلو یه جوری بررسی کنم و بعدش با شما هم حرف می زنم . با مینا تنها شدم .-خب مینا خانوم نترس هرچی تو دلته بریز بیرون . من محرم اسرارتو هستم . حرف دلتو اگه به من نزنی پس به کی می خوای بزنی . سعی می کنم مشکل تو رو یه جوری حلش کنم . نمی دونم چرا احساس می کردم که اونم مثل غزاله دوست پسر داره و در مورد این مسئله غصه می خوره و فکرش مشغوله -ببینم خجالت نکش با دوست پسرت دعوات شده -اصلا از این کارا خوشم نمیاد . این بچه بازیها چیه . اگه هم یه وقتی قسمت شه و بعدا بخوام ازدواج کنم با یه مردی ازدواج می کنم که ده سال ازم بزرگتر باشه . سرد و گرم چشیده باشه و درکم کنه . مثلا یه اختلاف سنی مثل من و شما داشته باشه -خوبه دختر حالا این قدر حاشیه نرو حقیقتو بگو . -قول میدی به مامانم نگی و پیشت بمونه ؟/؟ -من اگه از اعتماد تو سوءاستفاده کنم در واقع به خودم خیانت کردم چون دیگه کسی بهم اعتماد نمی کنه . بابام تو بیمارستان کار می کنه و هفته ای یه شب کشیکه . اون یه شب مامان با دوست پسرش میره بیرون و خوش می گذرونه .. باعرض معذرت گاهی هم دوست پسرشو میاره خونه و با هم .. دیگه بقیه شو نگم بهتره . -اون نمی دونه که شما از موضوع با خبرین . -شاید ندونه وشاید بدونه ولی خیلی پوست کلفته . هرچند همیشه اونو از در پشتی میاره تو اتاق خوابش که من نبینمش . من بابامو خیلی دوست دارم و از مامانم متنفرم از این که این جوری پدرمو داره فریب میده . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#10
Posted: 12 Sep 2012 23:38
خانوما ساکت 10
عجب تیکه ای بود این مامانه .. خیلی خوشگل تر و هوس انگیز تر از دخترش نشون می داد . من اون جوری که ته و توی قضیه رو در آورده بودم این معشوق میترا خانوم سنش از من بیشتر بود و منم خیلی خوش تیپ تر بودم . البته جراتشو نداشتم یا درست نبود که مستقیما از مینا بپرسم . فقط موضوع رو به این صورت مطرح کردم که خب واقعا این حرکت مادرتون زننده هست . سعی کنین به روش نیارین تا من یه جوری این مسئله رو حلش کنم . در این موارد باید باور ها و فرهنگ ها اصلاح شه و به اصطلاح هنجار هایی که در جامعه وجود داره دستخوش تغییراتی شده که از این تغییرات به نوعی شکستگی و انقلاب درونی اندیشه ها یاد میشه . یه سری کوس شراتی بلغور کرده و مینا گفت بالاخره من باید چیکار کنم .. -شما باید صبوری پیشه کنید . فقط من می خوام بدونم این آدم کثیفی که با مادرتون رابطه داره و هفته ای یک بار هم اون جوری که شما اطلاع دارین از نزدیک همدیگه رو می بینن از نظر ریخت و قیافه و سن چه طوره .. -استاد هوشیار شما خیلی خیلی خوش تیپ تر و سر حال تر از اونین و شیک تر و آراسته تر . تازه اون فکر کنم سیگاری هم باشه .. -خب مینا جان شما باید این هفته , شب کشیک پدرتو دقیقا واسم مشخص کنی و من سعی می کنم کاری کنم که مامانت اون شب دیگه معشوقه شو نبینه و یه نقشه ای باهاش چیدم که قول داد باهام همراهی کنه . موقع خروج از اتاق یه چشمکی بهم زد که تا ساعتها تو ذهنم مرور می کردم که هدفش چی می تونست باشه .. شاید می خواست به نوعی ازم تشکر کنه و یاد آوری کنه که دو نفرمون با هم متحد شدیم . ولی من یه بر داشت دیگه ای هم داشتم . هر چند مثل غزاله شیطنت نداشت ولی یه جورایی تو مایه های همون بود . بعد از دختره خانوم میترا عنایت رو صداش کردم بیاد داخل . -خانوم عنایت دختر شما یه مسائلی رو مطرح فرمودند که من صلاح می دونم که در یک جلسه جدا برای یک ساعت هم که شده تشریف بیارید در منزل من که اونجا مشاوره خصوصی هم دارم . منتها من باید وقتمو تنظیم کنم و بهتون اطلاع میدم . دخترش مینا اولش می ترسید و تا حدودی از مامانش خجالت می کشید که بخواد این جریان رو به نحوی رو کنه که من در جواب بهش گفتم که این اونه که باید خجالت بکشه نه تو . عجب تیکه ای بود این زنه . چه لب و لپهایی داشت . دلم می خواست اون گونه ها رو گازشون بگیرم و همونجا صاحبشو درازش کنم . وقتی حرف می زد می تونستم دندونای درشت و سفید و یکدستشو بشمرم . انگار داشت می خندید . اصلا نمی فهمیدم چی میگه و هر چی می گفت تایید می کردم و سر تکون می دادم .. اون نامرد عوضی بخواد بیاد و کوس ننه مینا کرامتو بکنه ؟/؟ مگه من خودم چلاقم ؟/؟ عجب رایحه ای !عطر هوس انگیز زنونه اش منو کشته بود . اون یه جورایی واسه من گوشه چش نازک می کرد . یه جاهایی که اطلاع کمی از موضوع داشت اظهار فضل کرده می خواست خودی نشون بده . همه و همه حکایت از این داشت که اهمیت میده به این که از نظر ظاهری و فکری چه اهمیتی بهش میدم . از اونجایی که می دونستم اهل حاله بهش گفتم راستش گذشته از همه اینها شباهت زیادی بین شما و مینا جان وجود نداره . ریسک عجیبی کرده بودم ولی چون شخصیت درون میترا رو می دونستم به این صورت موضوع رو عنوان کردم . شما بزنم به تخته بیشتر به نظر میاد که خواهر بزرگ مینای گل باشین .اون باید با دیدن ظاهر زیبا و باطن دلسوز شما روحیه بگیره و دیگه به درساش برسه و مشکل روحی و روانی نداشته باشه .. خیلی خوشحال و خندون شده گل از گلش شکفته بود . -درهرحال خانوم کرامت من به اون جلسه ای که با هم میذاریم خیلی خوش بینم و یه مسائلی رو هم باشما در میون میذارم که خیلی ضربتی به حل این مسئله کمک می کنه و بازم بستگی به خود شما داره که چه جوری بااین مسئله کنار بیایین . امیدوارم متوجه حساسیت موضوع شده باشین . روسری خودشو یه جورایی برد عقب و گره شو شل کرد صندلی خودشو جلوتر کشید و طوری به طرفم مایل شده و حرف می زد که قسمتهای بالایی سینه اشو انداخته بود تو دید من . نمی تونستم وانمود کنم که بی خیالم ولی با همه اینها یه ثانیه رو سینه ها زوم می کردم سرمو به سمت دیگه می گرفتم . که مثلا بی خیالم . -خیلی خوشحالم که استاد و مشاور فهمیده ای مثل شما امسال در این مدرسه فعالیت کرده و می تونه کمک حال خانواده ها باشه . من خودم با این که یک زن هستم ولی کاملا به این مسئله آگاهی دارم که آقایون در این زمینه خبره ترند . با هم خداحافظی کردیم و اون غروبی رو که شوهر میترا خانوم می خواست تشریف ببره بیمارستان و کشیک شبانه اش , من هماهنگی کرد ه و بهش گفتم که امشب منتظرشم . یه ساعتی رو اول شب باهاش قول و قرارکرده و اینو هم گفتم که فقط یک ساعت وقت دارم سعی کنه سر ساعت بیاد که جای دیگه هم کار دارم . رفت تالب باز کنه و چیزی بگه فکر کنم درجا پشیمون شد . حتما پیش خودش حساب کرد که میاد میشینه و یه ساعت بعد میره زیر کیر معشوقه اش ..... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم