ارسالها: 7673
#1
Posted: 13 Jun 2012 03:41
به دادم برس شیطان 1
منیره خانوم از وقتی که شوهرش مرده بود تنها زندگی می کرد . دو تا بچه داشت یکی دختر و یکی پسر که هر دو تاشون ازدواج کرده بودند و رفته بودن سر خونه زندگیشون . هنوز 45 سالش نشده بود . دو سالی می شد که شوهرش مرده بود و از اون مر حوم کلی ارث بهش رسیده بود که غیر منقول ها رو غیر از این خونه شو فرو خت و پولشو گذاشت بانک . یکی دو سفر هم به کشور های خارجه داشت . خیلی دلش می خواست به نوعی حال کنه و یه دوست پسر واسه خودش بگیره . یه خورده روش نمی شد و هم این که دو تا بچه متاهل هم داشت . به تنها زندگی کردن عادت کرده بود . این جوری راحت می تونست خودشو با تماشای فیلمهای ماهواره و سکسی و خوندن داستانهای سکسی از اینترنت که علاقه خاصی به وبلاگ امیر سکسیهم داشت سرشو گرم کنه . به خاطر همین هر جا هم که می رفت مهمونی دوست داشت سریع بیاد خونه تا با دنیای خودش تنها باشه و از این زندگی که واسه خودش درست کرده بود نهایت لذتو ببره . در همسایگی اونا آخوندی زندگی می کرد به اسم شریف که ظاهرا هم سن منیره خانوم بود . این حاج آقای ما یه خانوم داشت به اسم کبری که یه ده سالی از شوهرش کوچیک تر بود و اونا دو تا پسر داشتند به اسامی کمال و جمال که مثل باباشون اهل عباد ت بوده و سرشون تو لاک خودشون بود . منتهی این باباهه که یه دفتر عقد و ازدواج هم داشت و پیش نماز مسجد محل هم بود اگه پاش میومد اهل حال و طرف شدن با خانومای بی سر پرست هم بود و دوست داشت که یه ثوابی بکنه و گناه در جامعه رو به حداقل برسونه . معمولا شرعی کار می کرد . نمی خواست گناه کنه و هدف و نیتش پاک بود . یکی دو تا از دوستاش که از حال و روزش خبر داشتند بهش می گفتند که حاج آقا بهشت آخرت و دنیا مال خودته . فقط مال خودت . هم دراین دنیا کیف می کنی و هم اون دنیا . این کمال خان و جمال خان ما یک سال اختلاف سنی داشتند کمال 16 بود و جمال 15 . حاج آقا شریفاز اون ملاهایی بود که بر خلاف فر هنگ و فلسفه شیوخ خیلی دیر از دواج کرده بود ..در هر حال تو کوچه شون یه ردیف خونه ویلایی بزرگ با متراژزیاد و نقشه های یکسان ساخته شده بود که این ملای قمی ما با منیره خانومشون همسایه بودند . از اونجایی که منیره خانوم اهل حال بود و بیخیال پس از این که شوهرش مرد واسه این که خودشو رو فرم داشته باشه وقت و بی وقت تو فصل گرما میومد و بیخیال تو استخر خونه شون شنا می کرد و راه پله خونه ملا شریف در جوار دیوار مشرف به استخر منیره خانوم بود و از اونجایی که خانوم بیوه قصه ما بی هوا تنشو به آب می زد و آدم خیلی داغ و به قول ما امروزی ها هاتی بود و این خانواده مومن هم از شیطان گریزان بودند به هزینه خودشون این فاصله باز دو تا خونه رو با ورقه آلومینیوم طوری پوشوندند که دید نداشته باشه و خواهر منیره بتونه راحت باشه .. هر چند منیره ته دلش راضی نبود و می خواست خودشو وا بده و همه اونو ببینن . منتهی این حاج آقا شریف ما که به اصرار زنش و برای حفظ سیاست به این کار تن داده بود مجبور شد یه شکاف ها و درزهایی در حد فاصل این ورقه ها ایجاد کنه که خودش می دونست چه جوری دید بزنه وکسی هم جز اون جرات نداشت و به عقلشم نمی رسید که بخواد از این حفره ها نگاهشو معطوف استخر و تن و بدن منیره خانوم کنه . البته منظور از جرات همون ریسکه چون اون خودشم پنهونی از این کا را می کرد . ملا شریف با چهار پنج تن از دوستان پنجشنبه بعد از ظهر ها یه دوره و جلسه ای داشتند .بیشتر دوستاش هم مث خودش آخوند بودند . تو این جلسات بحث های مذهبی می کردند و از آخرت و توشه ای که باید تو این دنیا جمع کنند صحبت می کردند . هر هفته جلسه تو خونه یکی از اونا بود و اوایل تابستون بود وفصل گرما وجلسه هم تو خونه شریف خان بر گزار میشد . یه دعایی خوندن و در مورد مسائل دینی و یه خورده رویداد های روز صحبت کردند و بحثو کشوندند به محرم و نا محرم و چند تا آیه هم خوندند در مورد این که اگه آدم چشمشو از نامحرم بپوشونه اجرشو تو اون دنیا می گیره و در های بهشت به روش باز میشه وحوری های بیشتری نصیبش میشه . شریف خان بلبل زبونی رو شروع کرد . اگه انسان ارزش خودشو بدونه و چشماشو به روی نا محرم ببنده در واقع چشماشو به روی شیطان بسته . در همین لحظه صدای تالاپ تولوپ آب و شنای منیره خانوم حواسشو پرت کرد و نتونست ادامه بده و بعد که به خودش اومد معلوم نبود چی دارهمیگه . دوروزی بود که این صدا رو نمی شنید و از این که زنه رفته باشه مسافرت خیلی نگران و ناراحت بود . وقتی سر و صدا رو شنید هیجان زده شد -پاشم برم چایی بیارم -حاج آقا چایی که پیش ما هست عجله نکنین . این داغه هنوز -اجازه بدین برم میوه بیارم -حاج آقا چه عجله ایه . امروز دو تا مهمون داریم که می خوان از بیانات شما مستفیض بشن .. آدم که همش نباید فکر شکم باشه . اندرون از طعام خالی دار تا درو نور معرفت بینی ..-پس با اجازه به قضای حاجت برم بر گردم . یکی از اون جوونا که به عنوان مهمون افتخاری اومده بود موقع خروج شریف از اتاق گفت تقبل الله حاج آقا ... ملا کریم با آرنج زد به پهلوی جوونه که اسمش بود داود گفت حاجی داره میره دستشویی هر جایی که هر اصطلاحی رو به کار نمی برن . ملا شریف رفت طرف ورق آلومینیوم که مرز بین خونه اش و استخر منیره بود زن و بچه هاش که خونهنبودند . اون روزنه ای رو که می تونست ایجاد کنه واسه خودش آماده کرد و شروع کرد به دید زدن وایییییی چه تن و بدنی . انگار هر دفعه از دفعه پیش ناز تر و خوشگل تر می شد . اوخ حاجی دیگه هوش و حواس خودشو از دست داده بود و نمی دونست چیکار کنه . منیره سوتین نداشت و پشت به حاجی با یه تیکه مایویی که بیشتر کونشو انداخته بود بیرون دل آخوند ما رو برده بود . چند لحظه بعد منیره رفت یه گوشه استخر و در سایه دراز کشید و دستشو گذاشت توی مایو و با کوسش ور رفت . تن و بدن شریف از هیجان و هوس می لرزید . دستش بی اختیار رفت رو کیرش . از پشت عبا این کاررو انجام داد . دوست داشت دستشو بذاره داخل و مستقیما با کیرش در تماس باشه . در همین لحظه حس کرد که یه دست مردونه ای رو شونه اش قرار گرفته .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#2
Posted: 13 Jun 2012 03:42
به دادم برس شیطان 2
شریف سرشو به عقب بر گردوند . دست همتای خودش ملا سلمان رو دید که رو شونه هاشه -حاجی اتفاقی افتاده ؟/؟ چرا بدنت می لرزه ؟/؟ مگه این ورق آلومینیوم اشکال پیدا کرده ؟/؟ این سر و صدا ها چیه -چیزی نیس سلمان خان -عجب همسایه های بی ملاحظه ای داری . اگه زیاد حرف بزنیم میشه غیبت و غیبت هم از گناهان کبیرههست . این سر و صدای آهنگ چیه -من این فضای باز رو بستم واسه همین چیزا دیگه-حاج آقا مزاح می فر مایید مگه صدا رو میشه با این پوشش ها بست ؟/؟ من به جای شما بودم یه تذکری می دادم .-حتما این کارو بعدا انجام میدم . این صدا صدای شیطانه . باید صدای شیطانو خاموش کرد . صدای شیطانو در نطفه باید خفه کرد . حاجی در حالی که این شعار ها رو می داد و دلش پر خون بود به اتفاق سلمان به جمعدوستانش پیوست تا به اتفاق هم از پنجشنبه بعد از ظهر بیشتر مستفیض بشن . چند لحظه بعد سلمان از جاش بلند شد و از اتاق رفت بیرون . حس کرد که باید یه خبراییباشه . بوی نا محرم به مشامش خورده بود . می دونست باید یه چیزی باشه که شریف رو این جوری هیجان زده کرده اگه چشم سلمانو می بستند اون بازم می تونستبوی نا محرم رو حس کنه و وجودشو در نزدیکی درک کنه . قبل از این که از اتاق بیاد بیرون یه نگاهی به جمعیت چند نفره انداخت که همه سرگرم بحث و جدل بوده داشتن رو یکی از مسائل رساله بحث می کردن .خودشو رسوند به همونجایی که شریف رو گیر انداخته بود . هر چه خواست یه سوراخی پیدا کنه تا اون طرفو دید بزنه نتونست بالاخره یه درزی رو پیدا کرد که خیلی قشنگ مخفی کاری شده بود . با انگشتاش نمی تونست اونو کنار بزنه . دلش به شدت می تپید و هیجان زده بود واسه این که ببینه اون طرف چه خبره . سر و صدای صحبت نمی شنید . فقط صدایآب بود و آهنگ از پله ها رفت پایین و یه قیچی باغبونی که یه گوشه ای افتاده بود رو بر داشت و با اون یه خورده اون مرز بین دو تا ورق رو یکی دو سانت کنار داد . دلش هول بود که نکنه شریف برسه . ورق آلومسنیوم تا خورد . لعنت به تو شریف تو چه طوری می تونی اینو کنار بدی بدون این که خمش کنی . از همون دو سانت روزنه نگاهشو انداخت به خونه همسایه وای چه منظره ای ! چه باغ گل و گیاهی! وعجب پری دریایی خوش اندامی . بوی بهشتو احساس کرد . دیگه جای اون نبود که شیطان رو لعنت کنه . تازه باید از اوکمک هم می خواست . صحنه به جایی رسیده بودکه منیره قمبل کرده بود و کون درشتشو به طرف ذیوار خونه شریف گرفته واز لای کونش در حال وررفتن با کوسش بود . بعد یه قوطی روغن ماساژبود یا ضد آفتاب درهر حال سلمان که نمی دونست این چیزا چیه اونو منیره ریخت رو تنش . اوخ که این بدن سفید منیره پس از چرب شدن زیر نور آفتاب چه درخششی داشت ! نتونست تحمل کنه . داشت از حال می رفت . جااااااااااان این طرف خونه شریف بهشت بود و من خبر نداشتم . آخ که نیم عمر من بر فنا شد . واخ من همین جا رو میخوام . رنگ و روش پریده بود . نمی تونست تحمل کنه . کیرش طوری شق و بلند شده بود که قسمت وسط عباشو داده بود جلو . مگه با این وضعیت می تونست به مهمونی بر گرده . یه تصمیم عجیبی گرفت تصمیم گرفت که به یه بهونه ای بره و با زن همسایه صحبت کنه واونو ارشادش کنه . شوهرش خونه باشه چی ؟/؟ فرقی هم نمی کنه . یه تذکر که این حرفا رو نداره . تازه شریف می خواد در جوار اونا زندگی کنه من باید یکی امروز شانسمو آزمایش کنم ببینم چی میشه . سنگ مفت و گنجشک مفت . یه خورده تو حیاط خونه این طرف و اون طرف کرد و فکرشو مشغول چیزای دیگه کرد و ذکر گفت و تسبیح زد تا کیرش خوابید و رفت طرف خونه همسایه . چند تا زنگ زد و دید خبری نشد . دیگه نا امید شد و می خواست بر گرده که دید یه صدایی بلند شد .-چی شده سر آوردی ؟/؟ صبرکن دارم میام .. منیره صدای یه مردی رو شنید که براش آشنا نبود . کمی هیجان زده شد و یه خورده هم ترسید . نکنه یکی باشه و این وقت روز بخواد اونو خفه کنه . یه دستی رو کوس ورم کرده از هوسش کشید و گفت می ارزه . با همون وضعیت رفت دم در منتهی واسه حفظ سیاستخودشو یه گوشه ای کشید والبته کلاه شنا هم سرش گذاشته بود که مثلا موهاشو از نامحرم بپوشونه . هر چند محافظش توی آب هم بود . لنگه درو که یه خورده باز کزد خشکش زد . یه آخوندی رو دید که البته عمامه سرش نبود . ولی خیلی هم جوون و خوش تیپ بود -وای حاج آقا خدا مرگم بده ببخشید نمی دونستم شمایید . شما ؟/؟ سلمان سرشو انداخت پایین و در حالی که به زمین نگاه می کرد گفت ببخشید خواهر ما تو خونه بغلی شما جلسه داشتیم یه سر و صداهای شیطانی میومد گفتم ببینم چه خبره -حاج آقا شما جای برادر من . من تو خونه خودمم آزاد نیستم ؟/؟ -چرا حاج خانوم . ولی صدای آهنگ و موسیقی ...-حاج آقا این قدر سختگیر نباشین یه زمانی موسیقی و شطرنج و ماهی خاویار حرام بود حالا حلال شد . حاج آقا روم به دیوار گلاب به رویتون جسارت نشه می گفتن هر کی به صفحه شطرنج نگاه کنه داره اونجای مامانشو می بینه .. حالا که اون روزا گذشت و ما گیر آخوندای با کلاس و با فر هنگ و چیز فهمی افتادیم . منم که موسیقی مبتذل غربی مایکل جکسونی که نذاشتم . آهنگ خالیه . موقع شنا هیجان میده . به نظر شما حرامه ؟/؟ یه خورده لنگه درو بیشتر باز کرد تا حاجی رو هیجان زده تر کنه . دل تو دل سلمان نبود . با این که سرش پایین بود ولی یه قسمتهای کلی از بدن منیره تو دیدش قرار داشت ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#3
Posted: 13 Jun 2012 03:43
به دادم برس شیطان 3
حالا حاج آقا اگه شما اعتراضی دارین اونو خلاف شرع می دونین من حرفی ندارم . هرچیشما بفر مایید . در همین لحظه صدای زنگ موبایل منیره از کنار استخر بلند شد -ببخشید الان بر می گردم وقتی داشت می رفت به تلفن جواب بده سلمان سرشو آورد بالا و یه دید درست و حسابی به پرو پاچه منیره انداخت . اوخ چه گوشتی چه کونی. پس شوهرش نباید خونه باشه . جااااااااان ولی حالا جاش نبود که بپره داخل وکاری صورت بده . آبرو و حیثیت اون پیش شریف و دوستاش می رفت . اگه این زن شوهر داشته باشه که نمیشه صیغه اش کرد . عیبی نداره دردسر زن شوهر دار کمتره . زن صیغه ای اگه بخواد کنه شه بدتر از زن شوهر دار یا دختر مجرده . خدا نکنه آدم گیر یه صیغه ای بد و حریص بیفته . مثل زالو خون آدمو می مکه وول نمی کنه . باز خدا پدر این زالو رو بیامرزه تا یه حدی خون می خوره و سیر میشه اونا دیگه سیر مونی ندارن نکنه از اون زنای بی خیال و بی شیله پیله باشه که جون به عزرائیل نمیدن. سلمان هنوز چهل سالش نشده بود وزنشم اونو خوب سیر نمی کرد وراستی راستیهم خودش حریص بود . اوخ بخورم اون کون و کپلو مرگ من یواش ! یواش تر برو بتونم بیشتر دیدت بزنم . جاااااان دلم رفت . موسیقی که سهله می تونی خونه رو بترکونی . می تونی مشروب بیاری . می تونی اینجا رو پر از جنده کنی . کیه که روحرف تو حرف بیاره . یه عمر دین و ایمون من فدای یه ماچ از اون لبات . من می میرم واسه سینه هات . از دور منیره رو می دید که داره با موبایل صحبت می کنه . زنه خودش هفت خط روز گار بود . اشتباهی واسش زنگ زده بودند و اونم الکی موبایلو تو دستش نگه داشته بود و داشت صحبت می کرد . هر چند لحظه یه بار روشو به طرفحاجی بر می گردوند و اونو می دید که چه جور حریصانه داره با نگاش شکارش می کنه . گاهی شیطنت منیره گل می کرد و یه گوشه ای قایم می شد طوری که آخونده اونو نبینه . یه دیدی به دم در می زد و می دید که در نیمه باز تر شده وملا سلمان هم شجاع تر . وقتی که منیره راه برگشتو پیش گرفت سلمان دوباره رفت عقب تر وحالت درو به همون وضعیت سابق در آورد -ببخشید معطلتون کردم -خواهش می کنم من تا هر وقت شما صحبت داشته باشین همین جا می مونم -نه حرفام تموم شد -ببخشید من مزاحمتون شدم حاج خانوم -من اسمم منیره هست وحاج خانوم که میگین فکر می کنم پیر شدم .-عذر میخوام خواهر منیره ! دل آدم باید جوون باشه من که چهره تونو ندیدم ولی صداتون نشون میده که باید خیلی جوون باشین . البته من امروز اومدم یه امر به معروف و نهی از منکر بکنم امید وارم خودم مرتکب گناه نشده باشم -خواهش می کنم شکسته نفسی می فر مایید . حالا گفتن بیشتر از چند تا کلمه با نامحرم صجبت کردن حرامه ولی نه تا این حد . ما الان در قرن بیست و یکم زندگی می کنیم نمیشه که بریم زیر زمین قایم شیم -ببخشید منیره خانوم که من با شما صحبت می کنم آقاتون تشریف ندارن ؟/؟ -خدا رحمتش کنه اون دوسال پیش عمرشو داد به شما -بقای عمر شما باشه حتما مصلحت این بوده -بازم ببخشید من باید با بچه هاتون صحبت می کردم -اونا هم ازدواج کردن و رفتن . یه لحظهسلمان طوری آب دهنشو بالا کشید که منیره هم متو.جه شد و به روش نیاورد خوششمیومد که داره این آخونده رو جلز و ولز می کنه ولی خودشم بد جوری هوس کیر داشت با این حال دوست داشت یه جور مخصوصی حال کنه که بهش مزه بده . می دونست اگه این جماعتو به دام خودش بکشونه دیگه ول کنش نیستند . تا حدی که حاضرن لباسشونو از دست بدن ولی کوسو حاضر نیستن ول کنن -منیره خانوم جسارت نشه این جوری که خیلی سخته تنها زندگی کنین .. کارتشودر آورد و داددست زن و گفت که مسئول ستاد تبلیغات فلان جاست و.. اگه یه وقت کاری داشت ومشکلی می تونه بهش مراجعه کنه -حتما حاج آقا -سلمان ! من سلمان هستم .-حتما سلمان خان .. یهو سلمان دچار دستپاچگی خاصی شد و سریع با منیره خداحافظی کرد وبه سمت در خونه شریف رفت ولی شریف همه چی رودیده متوجه شده بود -کجا رفته بودی برادر سلمانهمه نگرانت شده بودیم . گفتیم نکنه باز زیاده روی کرده باشی .-شریف جان تو که میدونی میانه روی بهترین کارهاست -ببینم با خونه بغلی چیکار داشتی -هیچی اومدم یه تذکری بدم نهی از منکری بکنم . آخه شما چطور می تونین با این آهنگهای حرام زندگی کنین . شریف طوری عصبانی شده بود که می خواست بزنه زیر گوش سلمان . به زحمت بر خودش مسلط شد چند تا ذکر گفت و به خودش نهیب زد وگفت مرد خشمتو بخور . مردان خدا عصبانیت خودشونو کنترل می کنن . بس کن ... ولی اگه یه وقتی اون دیگه شنا نکنه چی ؟/؟ اما سلمان که به شنا کردنشگیر نداد . تازه این رفیق ما هم از اون مار مولکهاست . اگه جنسش خرده شیشه نداشت واسه چی یه قسمت از مرز آلومینیومی رو ناشیانه خم کرد که بتونه دید بزنه .دوباره دور هم نشستند واز هردری سخن گفتند واذان شد واصلا معلوم نبود که این آخوند شریف ما چه جوری نماز جماعتو برگزار کرد . در هر حال حس می کرد که گناه این همه جمعیت به گردن اوست که به او اقتدا کرده اند ولی حواسش فقط به منیره بود یه کوس مفت یا سهل الوصول در جوارشون ولی اون بی عرضه تا حالا نتوسته بود کاری کنه . خاک توسرش . خاک خاک که اسمش آخوند نباشه . آبروی هر چی آخوندو برده بود وآخوند جماعت این همه بزدل و ترسو ؟/؟! معلوم نبود چرا هر وقت این منیره رو می دید زبونش بند میومد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#4
Posted: 13 Jun 2012 04:02
به دادم برس شیطان 4
واما بشنویم یا بشنوید از کمال و جمال بچه های مودب و سر به زیر که در چه اوضاع و احوالی هستند .
دو تا جوون خوش تیپ و لاغر که در یه خونواده مومن و مذهبی بزرگ شدن . کمال سال سوم دبیرستان و جمال هم سال دوم و هر دوتاشون در رشته ریاضی فیزیک درس می خونن یعنی خوندن . بر خلاف همکلاسی هاشون که مدام دنبال دوست دختر بازی و این حرفا هستن اونا سرشون تو کتاب بوده و اصلا به این چیزا توجهی نداشتند البته مثل هر جوون دیگه ای تمایلات سرکش تو اونا وجود داشت ولی یه جوری با این تمایلات مبارزه می کردند .با خوندن کتاب و ذکر و دعا . ولی خب زیاد محتلم و جنب می شدند . یعنی فقط خواب می دیدند و خوابای کوس و کون و این که با کیر کلفتشون کردن تو کوس و کون زن و دختر مردم . هر چند بیشتر اونایی رو که تو خواب می گاییدند نمی شناختند ولی یه بار این کمال خان ما خواب منیره خانومو دیده بود . خواب دیده بود که منیره خانوم واسه یه کاری ازش کمک میخواد و اونم میره خونه شون وبعد که کارش تموم میشه منیره با چایی و شیرینی ازش پذیرایی می کنه ودر همین حال دامنشو بالا می زنه و کونشو به طرفش قمبل می کنه . اونم در حال لعنتفرستادن به شیطان کیرشو می کشه بیرون وبه سوراخ منیره حمله ور میشه کمال از این تعجب می کنه که چطور یه زن جا افتاده حاضر شده که با اون آمیزش داشته باشه وتونسته رویای اونو به واقعیت برسونه . با این حال از این که داره گناه می کنه پیش وجدان خودش یه احساس شرمندگی هم می کرد هر لحظه بیشتر از لحظه قبل حس می کرد که داره داغ میشه . ودر یک آن نتونست جلو ریزش منی خودشو بگیره . ازاین می ترسید که نکنه بار دارش کرده باشه . وای این چه کاری بود که من کردم در همین حال که داشت فکر می کرد عجب کار خبطی کرده که تو کوس منیره آب ریخته از خواب بیدار میشه .. واویلا بازم جنب شده بود . آب کیرش از پیژامه و شورتشزده بود بیرون وغسل هم افتاده بود گردنش . حالا باید چیکار می کرد . درسته که مادرش خیلی مهربون تر از پدرش بود وبر خوردی صمیمانه تر با پسراش داشت ولی شرم و حیا رو چیکار می کرد . غسل و عبادت رو چیکار می کرد . عادت هم نداشت که شورتشو بشوره و اگه هم این کارو می کرد بازم از کبری خانوم خجالت می کشید. سختش بود . از این که مامانش فکر کنه که بچه اش شهوتی شده در هر حال اونو داداشش که در خیابون زنا و دخترای خوشگل و تی تیش مامانی رو می دیدند سرشونواون ور می کردند . با این حال هنوز خیلی چیزارو نمی دونستند . درمورد سکس اطلاعات زیادی نداشتند ووقتی هم که می خواستن با یه دختر صحبت کنن از خجالت سرخ می شدن . یه ته ریشی هم داشتند وبا اون پیرهنی که دگمه یقه شو می بستند نشون می دادن که باید بچه مومن باشن . در هر حال تابستون بود و امتحان تموم شده بود واونا هم با نمراتی خوب در امتحانات قبول شده بودند . کمال باید برای سال آخر وجمال هم برای سال سوم خودشو آماده می کرد . یه روز جمعه ای میشه وپس از این که خونواده شریف خان ناهارشونو می خورن زن و شوهر راه میفتن به طرف بیمارستانی تو شهر مقدسشون قم که از بیماران متفرقه عیادت کنن و دست چند نفروبگیرن و به اصطلاح دنبال کار خیر و ثواب باشن وخونه سپرده میشه به دست دو تا جوون سر به زیر به نام کمال و جمال که هر دو تاشون واقعا خوش جمال بودند . ساعت دو بعد از ظهر بود برادرا رفتند که بخوابند . سر و صدای آهنگ وشلپ شلیپ آب استخر منیره خانوم بلند شد وامصیبتا هر چه این ور و اون ور می کردند خوابشون نمی برد . پس از چند دقیقه ظاهرا جمال یعنی همون داداش کوچیکه خوابش می بره وکمال که آشفته بود میره تو راه پله خونه شون می شینه . می دونست که زن همسایه بازم تنشو سپرده دست آب . اون اگه سر ساعت دوازده ناهار می خورد راحت می تونست بخوابه و حالا بیدار شه . یه لحظه سرشو بالا گرفت ومتوجه خمیدگی در ورق آلومینیوم رو دیوارشد . بر شیطان لعنت .. نه نه کمال تو باید بر نفس اماره ات غلبه کنی . باید از بابات یاد بگیری . اگه از الان گناه کنی صحیفه قلبت سیاه میشه . به گناه عادت می کنی . هوس چیزایی رو می کنی که نمی تونی بهشون برسی . اون موقع گناه پشت سر گناه نهههه نهههههه رفت که بخوابه ولی نتونست . شیطان وسوسه اش کرده بود . هوس داشت اونو از پا مینداخت . هرچی ذکر گفت و دعا کرد فایده ای نداشت . دوسه بار تو عمرش جلق زده بود توبه کرد و دیگه دنبال این کارا نرفت . نمی خواست خودشو آلوده این مفاسد بکنه دوباره از جاش بلند شد . هر چه باداباد یه بار نگاه می کنم دیگه بسه . عیب نداره منم دل دارم دیگه . صدر اسلام که همه جوونا زود ازدواج می کردند تا گرد گناه نگردن . تو این زمونه همش فقط تبلیغشو می کنن هی میگن باید سن ازدواج زود باشه ولی به بچه های خودشون که می رسن تو باید درس بخونی و یه کاره ای بشی و از این حرفا . بابای من با این که خیلی خوب و با تقواست فقط واسه بقیه روضه می خونه . لبه آلومینیوم رو کج ترش کرد ونگاهش افتاد به استخر منیره خانوم . فقط یه شعاعی رو تو دید خودش داشت . واییییی چی می دید این منیره هم دیگه گل کاشته بود . نه شورتینه سوتینی . فقط لخت مادرزاد دمر کرده بود و به استخر نگاه می کرد . جایی هم دمر افتاده بود که آفتاب بهش نمی رسید . کون سفید و درشت و بر جسته و براق و ژله ای زن همسایه گیجش کرده بود . دستشو رسوند به کیرش و دوباره بازی کردن بااونو شروع کرد . فقط یه بار دیگه جلق می زنم دیگه نمی زنم . یه بار می زنم و توبه می کنم . طوری باید به این کون نگاه کنم که در نهایت هوس و حال کردن آبم بیاد و بیارزه . یه کاسه بزرگ آورد جلو کیرش گذاشت که نجس بازی در نیاره . دوباره از سوراخ اون طرفو نگاه کرد . دید خبری از پری دریایی نیست .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#5
Posted: 13 Jun 2012 04:13
به دادم برس شیطان 5
کمال به خوبی متوجه شده بود که برای دید زدن منیره پس از تغییر جا نیاز به یه شکاف دیگه داره . ولی می ترسید از باباش حساب می برد اگه می خواست یه شکاف دیگه درست کنه . اگه بابای پرهیز کارش می فهمید که تقوای پسرش دچارتزلزل شده خیلی واسش بد می شد و اون هرگز نمی تونست خودشو ببخشه .فکریبه خاطرش رسید . با همون کاسه ای که قرار بود منی خودشو بریزه داخلش راه پشتبوم ایزوگام شده شونو پیش گرفت و خودشو رسوند بالا واز انتها فضای اونجا رو تحت نظر گرفت . یه خورده منیره رو ریز تر می دید ولی با این حال می دید . کاسه رو گرفت دست چپش و اونو گذاشت زیر کیرش و شروع کرد به جق زدن . یکی نبود بهش بگه بنده خدا همون پشت بوم خالی می کردی آفتاب می خورد خشک می شد باپا لگدش می کردی . زن همسایه یه لحظه بی اختیار سرش رفت طرف خونه شریف خان و پشت بوم . به نظرش اومد یکی اونو زیر نظر داره . کمال که متوجه ناشی گری خودش شده بود فوری خودشو کنار کشید ترسیده بود . جلقشو زده بود و آب کیرشو تو کاسه خالی کرده گذاشته بود یه گوشه ای . منیره که به وجد اومده بود و هوسهای جوانی در این میانسالی گل کرده بود می رفت کناره های استخر و با شیرجه های مخصوص خودشو مینداخت توی آب . لخت لخت بود . دوست داشت تن و بدنشو اونی که اون بالاست ببینه فکر می کرد باید ملا شریف باشه هرچی نگاه کرد اثری از اون ندید . با این حال نا امید نشد و با ایما و اشاره به طرف بالا می خواست طرفو متوجه کنه که اونم تمایل داره و منتظرشه . کمال به شدت ترسیده بود هم دلش میخواست دید بزنه و حال کنه و هم از این هراس داشت که نکنه یه وقتی منیره خانوم بخواد بیاد شکایت . قوز بالا قوز این که از اون طرف جمال از خواب بیدار میشه و داداششو نمی بینه . اولش فکر می کرد رفته دستشویی . هرچی دنبالش می گرده اونو پیدا نمی کنه . از راه پله که داشت به طرف اتاق میومد صدای سوت و های و هی منیره خانومو می شنوه . یعنی چه گوششو تیز کرد ببینه چی داره میگه شنید که خیلی آروم داره میگه بیا جلوتر نترس بیا دنیا رو بهت نشون بدم . عشق کن . حالشو ببر صفا کن .. تنش مثل بید می لرزید . یعنی چه این زنه داره با کی حرف می زنه . اگه یکی باشه که پیشش باشه لزومی نداره که با این حالت حرف بزنه . بایکی داره حرف می زنه که شاید نزدیکش نیست . رفت یه نردبون آورد و اونو به دیوار حیاطتکیه داد . خودشو رسوند بالای دیوار سرشو خم کرد تا تابلو نشه . می دونست که داداشش خونه نیست . ریسک عجیبی بود . پنجاه درصد احتمال داشت که منیره اونو ببینه . یه لحظه سرشو آورد بالا . همونجا روی دیوار داشت از حال می رفت . یه نوجوون در نخستین سالهای بلوغش . تماشای یه زن لختی که پشت کرده به اون ویه دستشو رو کوسش قرار داده اونم با یه کون درشت و وسوسه انگیز واقعا چه حالی می تونه به اون نوجوون بده . دیگه به خودش اجازه فکر کردن نداد . حس کرد کهدیگه چاره ای نداره . احساس نیاز شدیدی می کرد . کیرشو در آورد کف دستشو دورش حلقه زد و با این تصور که پریده توی حیاط و از پشت کمر منیره رو گرفته و کرده توکونش همونجا خالی کرده با لذتی زیاد آبشو ریخت رو حاشیه دیوار . بدنش سست شد و یه لحظه به خودش لرزید . احساس شرم و گناه می کرد . از خودش خجالت می کشید . واسه حسن ختام سرشو آورده بود بالا تا یه بار دیگه منیره رو دید بزنه متوجه چیز عجیبی شد و دید که زن همسایه از اون پایین به پشت بوم خونه اونا اشاره می زنه و با اشاره دست داره یکی رو صدا می کنه . دیگه دوزاریش افتاد . حس کرد که این دیگه باید کمال باشه که از اون بالا داره زنه رو دید می زنه .. ای داداش حالا داری تنهایی می خوری و به ما نمیگی ؟/؟ اومد پایین و نردبونو جا به جا کرد . از اون طرف هم کمال که صدای منیره رو می شنوه اولش می ترسه . دومش باورش نمیشه سومش به هیجان میاد و چهارمش که خجالتش می ریزه و پنجمش وعده یه توبه دیگه رو به خودش میده و از مخفیگاهش خارج میشه . دلش می خواست از اون بلندی خودشو پرت کنه توی بغل منیره خانوم . باورش نمی شد . اصلا نمی دونست باید چیکار کنه . باید خودشو یه جوری می رسوند پایین و از طرف در وارد خونه همسایه می شد . ولی اگه داداشش بیدار شده باشه چی . تازه اگه از همه این موانع رد شه چه طور می تونه با منیره خانوم سکس کنه و به اون حال بده . اون که تجربه سکس نداره با این حال باید می جنبید . هرگز شدت و سرعت تپش قلبشو تا به این حد احساس نکرده بود . سرشو که بر گردند تا بیاد پایین خشکش زد . جمال روبروش وایساده بود از خجالت داشت آب می شد وکمال لالمونی گرفته بود -پس راسته که میگن داداش بزرگتر همیشه حق داداش کوچیکه رو می خوره .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#6
Posted: 13 Jun 2012 04:13
به دادم برس شیطان 6
داداش باور کن نمی خواستم به تو کلک بزنم . من آلوده به گناه شدم نمی خوام که تو هم به این دامی که من دارم به داخلش میفتم بیفتی . تو داداشمی و من دوستتدارم . وظیفه دارم به عنوان یک برادر بزرگتر ازت حمایت کنم نذارم اسیر شیطان شی -یعنی تو می خوای خودتو فدای من بکنی ؟/؟ پس چرا خودت داری توی این دام میفتی . اگه چیز خوبیه ما رو هم دعوت کن که ازش استفاده کنیم .-حاج آقا اگه بفهمه مامان اگه بویی ببره پدر ما رو در میاره . باشه به درک هرچی می خواد بشه داداش -باور کن من خجالت می کشم که تو اینجایی و من و تو داریم راجع به این موضوع با هم حرف می زنیم . دوتایی خودشونو به لبه بوم رسوندن و حالا منیره دو تا نوجوونو اون بالا می دید . از این که دو تا کیر تازه و تشنه در انتظار اونند به وجد اومده بود وبیشتر از قبل وسوسه گری می کرد . دو تا دستاشو رو سینه هاش می کشید و کونشو می مالید و کوسشو رو به اونا می گرفت و مدام خودشو حرکت می داد و ازشون دعوت می کرد که بیان اونجا -کمال من دارم دیوونه میشم -داداش شیطون بد جوری رفته توجلدم مارو از راه به در کرده هیچ . کمکمون هم نمی کنه . عجب بد بختی گیر کردیم .نه به دینمون می رسیم نه به دنیامون . ببین منیره خانوم داره خودشو می کشه ما هیچعکس العملی نشون ندادیم -میگی چیکار کنیم -خب جمال ما هم آلت خودمونو در میاریمو بهش نشون میدیم که یعنی ما هم خوشمون اومده . چون اگه جوابشو ندیم بی احترامی میشه و این خودش یه گناه بزرگیه . یعنی کاری که منیره خانوم می کنه مستحبه مثل سلام کردن . می تونست نکنه ولی ما باید جواب سلامشو بدیم که یه کار واجبه -حالا داداش این واجب کفایی نمیشه که فقط یه نفر باید جواب سلامشو بده -من این چیزا حالیم نیست . اگه دوست نداری مال خودتو در نیار از نظر من این جور جواب سلام دادنها واجب عینیه . فقط داداش چون اگه من و تو بخواهیم اونجای همدیگه رو ببینیم کراهت داره و فکر کنم حرام باشه بیا پشت به پشت کنیم واونخودمونو نشون بدیم به منیره -حالا داداش اسم کیر رو که بیاری حرام نیست که این قدر سخت نگیر -باشه هر چی تو بگی می خوام بگم کیرمونو یه جوری به منیره خانوم نشون بدیم که اون هر دو تا رو ببینه ما مال همو نبینیم . در هر حال طوری هم قرار گرفتند که زن همسایه دو تا کیر آماده رو از بالا به راحتی می دید و داداشها هم پیش خودشون حجاب رو رعایت می کردند . هرکدوم از این پسرا کیرشونو تو دستاشون داشته و به طرف منیره تکونش می دادند . سه تایی توآتیش هوس می سوختند -جمال ببین بهمون میگه بریم پیشش -من سختمه -تو اگه نمیای من میرم داداش من دیگه تحملشو ندارم -یعنی میگی دو تایی باهاش طرف شیم .-می خوای نوبتی کار کنیم -من که اولین بارمه نمی دونم چیکار کنم می ترسم -منم بد تر از تو می لرزم . دوستامون میون من همش از کاراشون تعریف می کنن ولی من و تو اگه دگمه یقه مونو نذاریم بابا پدرمونو در میاره . من که دارم میرم .کمال یه عقب گردی کرد که راه بیفته طرف پایین و بعدش هم خونه همسایه .. جمال هم به دنبالش به راه افتاد .هنوز شلوارشونو درست و حسابی بالا نکشیده بودند که با کبری خانوم روبرو شدند. مادر گرامی اونا به جمعشون پیوسته بود . دندونای پسرا از ترس و لرز به هم می خورد . دیگه هو ش و هوس از سرشون پریده بود . کم نمونده بود که به گریه بیفتند کبری خانوم احساس کرده بود که قضیه از چه قراره . هرچند این انتظارو نداشت که بچه هاش این رفتارو در پیش بگیرن . اون کمال و جمال رو این جوری تر بیت نکرده بود . ولی از اونا این انتظار و داشت که درجه تزکیه نفسشون بالا باشه . اونا خودشونو خیلی با تقوا نشون داده بودند . نامحرمو که می دیدند سرشونو پایین مینداختند . نمی دونست با بچه هاش چیکار کنه شرم و خجالتو تو صورتشون می دید ولی دلش نمیومد به روشون بیاره و اونا رو پررو تر کنه .نمی خواست اون تابویی رو که بین اونا وجود داره به این سادگی بشکنه .یاد نوجوونی خودش افتاده بود که چطور با نفس سرکش خودش مبارزه می کرد . در هر حال اونم هوس داشت ولی چون دختر بود از آزادی عمل کمتری بر خوردار بود ولی با عبادت و ذکر و دعا یه جوری خودشو مشغول می کرد تا این که در هیجده سالگی ازدواج کرد . هیچی به روی این بچه ها نیاورد . خود کمال پیشدستی کرد و گفت مامان اومدیم اینجا یه هوایی بخوریم دلمون باز شه . بعد از ظهر جمعه دل آدم می گیره بابا کجاست ؟/؟ -اون کار داشت با من نیومد . شما رو ندیده بودم نگرانتون شدم . سه تایی شون بر گشتند پایین. پسرا رفتند تو اتاق و از خجالت دیگه در نیومدن . اون طرف منیره هم منتظرشون بود . کبری جوون ما که 35 سال بیشتر نداشت دوباره رفت پشت بوم تا یه سر و گوشی آب بده . قبل از این که خودشو به کناره ها برسونه و ببینه اونجا چه خبره یه کاسه اون کنار توجهشو جلب کرد . اونو بر داشت و یه نگاهی به داخلش انداخت وایییی منیداخلش بود . یه قسمتش حل شده بود و یه قسمتش هم به همون صورت اولیه وآکبند باقی مونده بود . زانوهاش سست شد . چی می دید گناه پشت سر گناه . گناه دید زدن نامحرم . گناه استمناء . این گناهان کبیره مقدمه گناهان بزرگتری می بودند که این مادر وظیفه داشت جلوی این گناهانو بگیره . هر چند سرک کشیدن به خونه مردم هم گناه بود ولی می خواست اون چیزی رو که حدسشو می زد ببینه . نهههههه وایییییی منیره لخت لخت بود و داشت با کوسش ور می رفت . هنوز متوجه نبود که مادره جای پسراش اون بالا وایستاده .. شستش بوبردار شد و بر گشت طرفاستخر . بخشکی شانس بازم نشد که یه کیر نصیبمون شه . عیبی نداره این صبر کردن ها حتما یه حکمتی داره . اگه این کبری خانوم بخواد گیر بده میگم چهار دیواری و اختیاری . اون چه حقی داشت که سرشو دولا کنه طرف خونه مردم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#7
Posted: 13 Jun 2012 04:15
به دادم برس شیطان 7
اگه اون لحظات به کبری کارد می زدی خونش در نمیومد . صورتش سرخ شده بود. حس می کرد که باید یه بر نامه ای بین بچه هاش و این زن بیوه بوده باشه . زنی که طعم کیرو احساس کرده و چشیده باشه نمی تونه ازش دل بکنه و اون جوونتازه تکلیف شده هم که غرق هیجان و هوسه بیشتر از هر وقت دیگه ای اسپرم تولید می کنه واون به صورت هوس خودشو نشون میده . الان هم شرایط جامعه و زندگی طوری نبود که بخواد واسشون زن جور کنه تازه دوتایی شون چیزی از روزگار و ناملایماتش و این جور بر نامه ها نمی دونستند سرشون تو لاک خودشون بود . اکثرا با پدرشون می رفتن مسجد و نماز جمعه و یا سایر جلسات مذهبی . کبری اصلا فکرشو نمی کرد . این بچه ها واقعا فردا توی جامعه چطور می تونن سرشونو بالا بگیرن ؟/؟ اگه چیزی از این بر نامه ها ندونن به اونا میگن کوس خل . پدرشون هم که در این گونه مسائل واسه همه فیلسوف بود و به بچه های خودش که می رسید می گفت خجالت می کشم و روم نمیشه و چی بگم و چی نگم و اون پرده شرم و حیا پاره میشه و از این حرفا به من میگن زن لچک به سر از دست من چه کاری بر میاد حتی در مورد غسل پسرا این من بودم که تا مدتها هوای بچه ها رو داشتم و بهشون می گفتم چیکار کنین و کتاب و جزوه در اختیارشون میذاشتم . آخه تا کی . زشته که یه زن در بود شوهرش با پسراش از این صحبتا بکنه گفتیم دختر نداریم کمرمون از ایننظر راسته . نمی دونستم دو تا به گیرم میفتن از صد تا دختر هم بد ترن . فکر و خیال داشت کبری رو دیوونه می کرد . تصمیم گرفت بره و با این زنه صحبت کنه . رفتخونه شون درزد . منیره اومد دم در . حس کرده بود که جریان چیه و خودشو آماده کرده بود که باید چی جواب بده -ببخشید می تونم بیام داخل -بفرمایید . منیره به بدنش حوله پیچیده بود و عذر خواهی کرد که به این صورته و یه سری تعارفات و احوالپرسی های اولیه رو انجلم دادند ولحظه به لحظه کبری خانوم ما بر افروخته تر می شد تا این که صحبتو به جریان ساعت قبل کشوندند .-کبری خانوم اگه از من خلافی دیدین بگین . من تو خونه خودم آزادم . من باید به شما اعتراض کنم . زشته این دوسالی که من شوهر نداشتم شما از من خلافی دیدین ؟/؟ اصلا طلا که پاکه چه منتش به خاکه . آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است . بین دو تا دیوار ورق زدین و با این که دیوار وسط مال من بود و یه خورده هم اومدین رو دیوار من حرفینزدم . نور حیاط منو کم کردین حرفی نزدم شما خودتونو حفظ کنین به من چه -ولی منیره خانوم من خودم شما رو دیدم که در اون وضعیت لخت داشتی واسه بچه هام دست تکون می دادی -وادارم نکن که لات منشانه باهات حرف بزنم . از کجا می دونی که من داشتم باهاشون حال می کردم . شاید داشتم به اونا می گفتم بچه ها دور شین -ولی حالتت طور دیگه ای بود -یعنی چشاتون این قدر تیز و عقابیه که از اون بالا اونم با چند ثانیه نگاه همه چی رو تشخیص دادی -من یه زنم منیره خانوم و می دونم یه زناگه کمبود داشته باشه دست به چه کارایی که نمی زنه . پسرام اون بالا خود ارضایی کرده بودند -کیر دارن و اختیار به من و تو که ربطی نداره . مگه من و تو کهبادمجون رو کوسمون می کشیدیم از بابا ننه مون اجازه می گرفتیم ؟/؟کبری خانوم دید که گیر بد حریفی افتاده اونم حریف بد دهن به گریه افتاده بود . دست به دامن منیره شده بود .-بچه هام ساده ان . بچه های با نماز و با روزه این . کاری به کار کسی ندارن . حتی یه دوست دختر هم تا حالا نداشتن -تو از کجا می دونی شاید داشته باشن . می دونی این جور جوونای ساده خیلی راحت گول میخورن . از راه به در میشن . دخترا میفتن گردنشون . دختریشونو از دست میدن و کاری می کنند که عقدشون کنن . حواست باید جفت باشه . تازه برو دعا کن که یکی که گیر پسرت میفته دختریش توسط پسرت گرفته شه که دلت نسوزه . بعضی شارلاتانها با پرده پاره شده یعنی با تور پاره ماهی می گیرند . هوس جونیه نمیشه کاریش کرد . می دونی کبری خانوم مقصر تویی تو که می خوای بچه هاتو توی زندون نگه داشته باشی و اونا رو اجتماعی بارشون نیاری . می خوای همیشه گرسنه باشن . خب معلومه دیگه وقتی بویغذا به مشامشون برسه چه تازه باشه چه نه .. گرسنه گرسنه هست دیگه . چه انتظاری میشه از اونا داشت . شوهر آخوند بدصفتت وقتی کیر رو تا دسته تو کوست فرو می کنه هیچ به فکر اونایی که از این نعمت بر خوردار نیستند هست ؟/؟ اصلا خودت چی فکر می کنی ؟/؟ هیچ فکر می کنی که من چی می کشم ؟/؟ حتی پسراتچی می کشن ؟/؟ سیر از گرسنه چه خبر داره ! آدم که این قدر خود خواه نمیشه منطقی باش خواهر -پس به نظرت باید چیکار کرد میگی من خودم برم واسشون دختر جور کنم ؟/؟ زن که نمیشه گرفت . شرایطش نیست اگرم دختر جور کنم پررو میشن . اون وقت هر لحظه بیشتر ازم انتظار دارن نمی دونم چیکار کنم -در هر حال خودت می دونی کبری خانوم .یه جوری باید کیرشونو بخوابونی . همین جور که شکمشونو سیر می کنی باید کیرشونو هم سیر کنی وگرنه اون جوری که میگی و اونا ساده ان اگه خودشون بخوان بجنبن و برن دنبال غذا از هول هلیم ممکنه بیفتن تو دیگ . ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#8
Posted: 13 Jun 2012 04:16
به دادم برس شیطان 8
کبری گیج شده بود . حرفای منیره اونو به فکر برده بود وخیلی هم از این بابت می ترسید . می ترسید که بچه هاش در یه دام عنکبوتی بیفتن که رهایی از اون کار حضرت فیل باشه . یه فکری به ذهنش رسید یه فکر شیطانی . طوری شده بود که حس می کرد که انگاری میخواد از شیطان کمک بگیره ولی نمی دونست که چه جوری این موضوع رو با منیره در میون بذاره دلو به دریا زد و گفت -تو حاضری بهم کمک کنی ؟/؟ -کی من ؟/؟ تو که تا حالا داشتی سایه منو با تیر می زدی . چه کمکی از دست من ساخته هست . با لحنی تمسخر آمیز گفت نکنه میخوای من برم به پسرات کوس بدم ؟/؟ -یه چیزی تو همین مایه ها -شوخیت گرفته -نه خیلی هم جدی هستم . فقط میخوام به اونا یه آموزش درست و حسابی بدی که فردا که پاشون به جامعه باز شد دخترا سرشون کلاه نذارن ونگن آخوندکهای کوس خل -مگه باباشون کوس خله که اونا کوس خل باشن ؟/؟ -به باباشون دیگه کاری نداشته باش . فقط نمی دونم آیا اونا راضین یا نه -به اونش کاری نداشته باش . اولش ببین من , اونی که روبروت وایستاده راضیم یا نه -چیه هر چقدر پول میخوام بهت میدم -من پول نمیخوام . فقط چند تا شرط دارم . یکی این که اگه قصد داری که من به پسرات آموزش بدم و اونا رو بیارم رو خط و حسابی زرنگ بارشون بیارم که سرشون کلاه نره تو خودتم باید حضور داشته باشی وشاهد این آموزشهای من باشی که فردا پس فردا نگی چی شده و من پسراتو از راه به در کردم واز این حرفا ویا این که طرز آموزش من بد بوده هرجا که صلاح دونستی و تشخیص دادی که اگه این کارو بکنم وفلان کارو انجام بدم بهتره به من بگو که من همون کارو انجام بدم تا دیگه جای گله باقی نمونه . میگن جنگ اول به از صلح آخر . این تازه یه شرطم بود . کبری که دید وضعیت اینه گفت من حرفی ندارم به شرطی که بچه هام راضی باشن -اونش با من اگه علی ساربونه می دونه شترو کجا بخوابونه . اما مسئله مهم دیگه این که شوهرت روحانیه ودست و بالش بازه . هستند پاسدارا وطلبهها و روحانیونی که اهل حال و صفا باشن و زن نداشته باشن و یه جوری بخوان خودشونو خالی کنن . می خوام هوامو داشته باشی که منم بتونم به یه نوایی برسم .نه از تو پول میخوام نه از کس دیگه ای من فقط میخوام حال کنم -یعنی میگی کوس کشی کنم ؟/؟ -خواهش می کنم کبری خانوم اصلا از این حرفا نزنین . من غلط کرده باشم به گور پدرم خندیده باشم اگه همچین نیتی داشته باشم . تازه کوس کشی اصطلاحیه که مردا در مورد خودشون به کار می برن واون اصطلاح بر می گردهبه آدمای بی غیرت . شما می خواهین ثواب کنین . اجرشو می برین . حسنات زیادی به حساب شما نوشته می شه . هم در مورد من ثواب می کنین وهم اون جوونی که می خواد باهام طرف شه . ضمنا وقتی پسرم دنیا اومد و بیست و یک کردم .. در اینجا کبری حرف منیره رو قطع کرد و گفت تو بیست و یک شکم زاییدی . منیره در حالی که از خنده ریسه می رفت گفت نه بابا این یه اصطلاح ورق بازیه .. یه دلو خوشگاه داشتم آس آوردم . یعنی وقتی که دستم جورشد و صاحب یه پسر و دختر شدم سر لوله امو بستم که دیگه باردار نشم . پس خاطرت جمع جمع باشه . اگه می تونی واسم ردیف کنی که من حرفی ندارم -منیره خانوم من یه زنم و حرفی که می زنم از حرف صد تا مرد هم بالاتره در این مورد سعیمو می کنم .. تلاشمو می کنم ولی قول نمیدم . چشم خجالتمو میذارم کنار تو فقط پسرامو دریاب و نجاتشون بده دستم به دامنت -از نگات معلومه که داری حقیقتو میگی -حالا باید چیکار کنم -کاری نمی کنی فقط طوری که شوهرت نفهمه هر دو تا بچه اتو بفرست پیش من . همین الان تا خودم باهاشون حرف بزنم و بر نامه رو جور کنم . کبری رفت که دست منیره رو ببوسه ولی زن حشری چنین اجازه ای بهش نداد . در خیال خودش سیل کیر ها رو می دیدکه داره به طرف کوس و کونش سرازیر میشه واونم داره نوبت میده به اونا که کی بیان اونو بکنن . جوونای خوشگلو می دید که میخوان بیان ویزیت شن ولی منیره رو میکنه به اونا و میگه تا شیش ماه دیگه نوبت نداریم -ببینم منیره جون خوابت برده ؟/؟ به چی داری فکر می کنی -هیچی همین الان به پسرات بگو بیان اینجا .. کبری رفت و منیره داشت به این فکر می کرد که اون صورتایی که باید به کوس حشری اون مالیده شه همه پر از ریش و مو هستن ولی عیبی نداره به اونشم قانعیم . کبری رفت خونه شون تا بتونه پسراشو راضی کنه که بیان با منیره خانوم صحبت کنن . وقتی موضوع این که از پیش منیره بر می گرده رو با اونا در میون گذاشت بچه های مامانی از ترس به مامانشون چسبیدن -مامان ما کاری نکردیم تقصیری نداریم واسه چی رفتی اونجا . اون خودش که اعتراضی نداشت -چی ؟/؟ اعتراضی نداشت ؟/؟ بچه هایدروغگو شما که تا حالا چیز دیگه ای می گفتین ؟/؟ می گفتین که بی منظور رفتین بالا . حالا دارین پشت سر زن همسایه که یه عمره با نجابت و پاکدامنی زندگی کرده حرف می زنین ؟/؟ اگه می خواهین در این مورد چیزی به باباتون نگم همین الان میرین باهاش حرف می زنین . اون کارتون نداره فقط میخواد یه نصیحت کلی بکنه یه هشدار ما درانه بده . چرا این قدر زرد کردین . آدم که خربزه می خوره پای لرزش هم می شینه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#9
Posted: 13 Jun 2012 04:29
به دادم برس شیطان 9
کمال و جمال رفتند خونه منیره . با ترس و لرز در زدند . وقتی که در به روشون باز شد از تعجب داشتند شاخ در می آوردند . سلام یادشون رفته بود . منیره می دونست کهدر اون سن باید چی بپوشه تا جوونترش کنه وسکسی ترش نشون بده . به جای دامن یه شلوار جین به رنگ آبی ملایم پاش کرده بود که کونشو مینداخت تو دید موهای سرشو افشون کرده و داخل چشاش مداد کشیده و به ابروهاش رسیده بود ویه روژقرمز ملایم هم به لبای بر جسته و پر هوسش زده بود که اونو خیلی جذاب تر نشون می داد . جوونای محجوب و متدین ما به محض این که این خانوم خوشگله رو دیدند عذر خواهی کرده گفتند ببخشید با منیره خانوم کار داشتیم . اینو کمال گفت . زن همسایه در حالی که خنده اش گرفته بود گفت منیره خانوم از من پیر تر بود یا جوونتر ؟/؟ صداشو که شنیدند یه عذر خواهی کرده رفتند داخل . دل تو دل پسرا نبود. منیره تا رفت یه چایی شیرینی واسشون بیاره دو تا برادر افتاده بودن به جون هم . این می گفت تقصیر توهه و اون می گفت تو مقصری در هر حال به نتیجه نرسیدند و منیره بر گشت وقتی که خم شد و چایی رو بهشون تعارف کرد نصف سینه هاش زدبیرون . دو تا جوونی که قایم شده بودند و داشتند کوس و کون منیره رو دید می زدند حالا از خجالت داشتند آب می شدند . سرشونم چون پایین بود سینه های درشت به خوبی توی دیدشون قرار داشت . یه بلوز صورتی چسبون تنش کرده بود که دل کمال وجمال رو بیش از پیش برده بود -بچه ها منم جای خاله تون . ببین خاله محرمه دیگه . سرتونو بالا بگیرین . ما الان در قرن بیست و یکم زندگی می کنیم . اگه بخواهین این طور خجالت بکشین کلاهتون پس معرکه هست دخترا سرتون کلاه میذارن ببینین بچه ها رو در بایستی رو کنار بذارین میخوام دو کلوم حرف حساب با هم بزنیم . نمی خوام زیاد طفره برم و مقدمه چینی کنم و قصه امیر ارسلان نامدار تعریفکنم . شما ها جوونین و کم تجربه یا بهتره بگم بی تجربه . بهتون بر نخوره ها این یه واقعیته پسرای خوبی هستین ولی الان باید زرنگ بود . جامعه ما طوری شده که حتی بعضی وقتا دخترا پسرا رو حامله می کنن . کمال و جمال از حرفای منیره چیزی سردر نمی آوردند -سرتونو بالا بگیرین . بالا . حالا حالا ها با هم کار داریم .. شما ها امروز اون بالا کیرتونو تو دستتون گرفته بودین و داشتین جق می زدین . آبتونو هم تو کاسه خالی کردین و لو رفتین و مامانتون اونو پیدا کرد . جمال با آرنج زد به پهلوی کمال و گفت همش تقصیر توست ناشی دیگه چه جوری تو روی مامان نگاه کنیم . باید کفاره شو هم بدیم -با هم دعوا نیفتین ما اینجا نیومدیم که مقصرو پیداکنیم وواسش کفاره ببریم اون به عهده علمای دین و اجتهاده وربطی به ما نداره . منم خب از این پایین داشتم حال می کردم و با کوس و کونم مشغول بودم . داشتم کیف می کردم . ببین الان روزگار طوری شده که یه سری از نیاز های آدما در ترکیب با هم بر طرف میشه . من نیاز مالی ندارم شوهرم اونقدر برام گذاشته که راحت بریز و بپاش کنم . من کیر میخوام کیر مردونه . یه کیری که نترسه وشجاعانه بیاد و بپره تو کوسم . منتهی مادرت یه حرف درست می زنه ویه نظر درست داره اون میگه شما کم رو وخجالتی هستین و حتی شاید فرق بین سوراخ کون و کوس رو ندونین واشتباهی بگیرین .. جمال :منیره خانوم حالا گفتن .. تااین حد هم نیست -می بینم که بالاخره یکی تون لب باز کرد و یه چشمه ای از شجاعت ورگ آخوندی خودشو نشون داد . همینه همینه من همینو میخوام . باید نشون بدین که چند مرده حلاجین . من باید بهتون آموزش بدم که چطور باید سکس کرد وچه رفتاری داشت که یه زن خوشش بیاد و در عین حال تابع مردش یا دوست پسرش باشه واز این که خودشو بسپره دست اون نوعی احساس امنیت کنه . یه مرد باید قدرت داشته باشه . خجالت خودشو بریزه . کمال : منیره خانوم ما تا حالا از این کارا نکردیم . دینمون بهمون اجازه نداده یا اگر هم اجازه داشته باشیم از بابا مامانمون می ترسیم -ببینید بچه ها من در این مورد با مامانتون صحبت کردم اون حرفی نداره وفقط یه کاری کنین که باباتون نفهمه زن خونه که بخواد همه چی حله . حتی شیطون در مقابلش لنگ میندازه . ولی به شرط و شروطها . شرطش اینه که وقتی من دارم بهتون آموزش میدم مامان خانمی تون هم اینجا تشریف داشته باشه وشاهد همه چی باشه . جمال که برق از کله اش پریده بود دوباره صورتش سرخ شد و گفت خود مامان راضیه ؟/؟ تازه ما چه جوری می تونیم پیشش لخت شیم . کراهت داره -از این کوس شعرها چیه میگین . مسئله رو که حلش کردیم . بیایین جلو دو نفری خاله منیره روبغلش کنین وببوسین که اگه من نبودم مادرتون پدرتونو در می آورد . سه تایی به هم چسبیدند وپسرا حس کردند که دمشون داره می زنه بیرون . کیرشون شق شق شده بود -اگه بدونین پسرا چقدر هوس کیر ناز ومشتی شمارو دارم . فقط حیف که الان مامان منتظرتونه ومنم بهشگفتم که می خوام موقع آموزش حضور داشته باشه . کمال گفت ببینم خانوم دبیر آموزش همراه با امتحانه ؟/؟ -بچه ها شما کدوم درسو دیدین که امتحان نداشته باشه. ما اینجا امتحان درجا داریم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#10
Posted: 13 Jun 2012 04:30
به دادم برس شیطان 10
بچه ها رفتند خونه شون و اونجا هم با یه سری نصیحت از طرف مادرشون روبرو شدند -خب کمال جان دیدی ترس نداشت ؟/؟ به چه نتیجه ای رسیدین ؟/؟ بچه ها سرتونو بالا بگیرین . از همین الان با خجالت مبارزه کنین . زرنگ باشین . مذهب و ایمان خودتونو از دست ندین . ولی کاری هم نکنین که سرتون کلاه بره . جمال : مامان یه چیزایی ازاین منیره خانوم شنیدیم که دوست داریم از خودت بشنویم که تا چه حد صحت داره . آخهما سختمونه . رابطه مادر فرزندی اون درسهایی که به ما دادی زشته مامان . خود کار زشته چه برسه به این که شما هم بخواهین ما رو زیر نظر داشته باشین . حتما من و کمال هم باید با هم بریم -حرف زیادی نباشه دارین عصبی ام می کنین . از این زشت تر نیست که با استمنا بخواهین خودتونو ضعیف کنین واز بالا پشت بوم زن همسایه رو دزدکی دید بزنین . من خودم آموزش شما رو زیر نظر دارم . راستش منیره جون اولش که به من گفت باید حضور داشته باشم یکه خوردم و با خودم گفتم که در خودم نمی بینم ولی حالا که فکرشو می کنم می بینم که خیلی منطقی صحبت کرده . یه سری نکات ضروری رو هم که بیان کرده و من دیگه تکرار نمی کنم کمال : مامان آخه می خواهیم حرفشم پیشت بزنیم رومون نمیشه . ما حتی وقتی می خواستیم شلوارمونو پیشت در آریم و پیژامه بپوشیم یه گوشه این کارو می کردیم که تو ما رو نبینی .یعنی می خواستیم شورت ما رو ببینی رومون نمی شد -عزیزان من با من یکی به دو نکنین . در هر کاری مصلحتی هست . حکمتی هست به نفع هر دو تونه فکر نکنین منم ته دلم راضی به این کارم ولی می بینم که بچه هام یک بعدی تر بیت شدن و دوست دارم در همه ابعاد قوی باشن . قوی و زرنگ . کمال و جمال با قاطی کردن فاصله ای نداشتند . با این که هیجان زده بودند ولی هراس داشتند . هنوز باور و هضم این قضیه واسشون سخت بود هر دو تاشون فقط توخواب و خیال می دیدند که در این سن با یه زن بتونن سکس داشته باشن . اونم زنی که خطر بار داری تهدیدش نمی کنه . بر نامه ها رو چیدند و از قضا برای جمعه بعد همه چی آماده بود تا این بر نامه آموزش انجام شه . قرار بود ملا شریف به اتفاقدوستاش که همگی آخوند و پاسدار بودند به صورت هیئت برن مشهد و حداقل یک هفته ای رو موندگار بودند . بر نامه طوری چیده شده بود که منیره هم تو خونه اش تنها باشه ویه بهونه ای هم واسه بچه هاش تراشید که بهش سر نزنن . شب جمعهای این دو تا جوون از خوشحالی خوابشون نمی برد . صبح جمعه رفته بودند جلوی آینه ویه دستی به سر و رو و ته ریش خودشون کشیدند و رفتن یکی از اون عطرای دم حرم به خودشون بمالن که کبری خانوم جلوشونو گرفت و گفت بچه ها این قدم اوله اینا چیه مگه دارین سر وقت یه مومن محجبه دارین میرین . امروزی ها که دیگه از این عطرا نمی زنن -پس چرا بابا می زنه -حالا این قدر گیر ندین . مادر دلسوز و مهربون یکی از اون ادکلن های مد روز و ملایم خوشبوی زن پسند رو گذاشت جلوشونو بهشون گفت کهدر چه حدی ازش استفاده کنند و کجا ها رو خوشبو کنن . کمال و جمال شده بودند عین سر بازایی که دارن میرن جنگ . یک هفته تمام از شوق و ذوق و هیجان زیاد خواب درستو حسابی نداشتند وحالا که لحظه موعود فرارسیده بود دستپاچه شده بودند . این چند روزه رو دوتایی واسه این که کی اول بیفته رو منیره با هم بحث داشتند . کمال می گفتاول من برم جمال می گفت نه اول من برم . اون می گفت من بزرگترم واین یکی می گفت دست خورده نمیخوام -جمال مثل این که یادت رفته اول من باید آموزش ببینم -فکر می کنی اونی که تنبل تره باید امتحان بده یا اونی که قوی تره .. از این صحبتا زیاد می کردند تا این که روز موعود ونزدیک عمل هر کدومشون با یه دلهرهخاصی می گفت که اول باید تو بری با منیره طرف شی و من ببینم . بالاخره سه تایی سلانه سلانه رفتند خونه همسایه . منیره خانوم خیلی راحت و ریلکس با آستین حلقه ای و دامن کوتاه که کلا مشکی خوش مدل بود و پوست سفیدشو ناز تر و جذاب تر می کرد به استقبال اونا اومد . کبری خانوم که پوشیده و با مانتو مقنعه بود خیلی تعجب کرده یکه خورده بود -بفر مایید خواهش می کنم . در خونه رو که بست از پسرایه لب گرفت و به کبری گفت چیه سخته بی حجاب می بینی ؟/؟ هنوز کو تا اون چیزایی که باید ببینی . منیره خودشو خیلی جذاب وعروسکی کرده بود طوری ناز شده بود که از کبری هم کم سن تر نشون می داد . چهار تایی توی پذیرایی نشسته بودند و پس از احوالپرسیهای اولیه بر و بر همدیگه رو نگاه می کردند -جمال چایی نخوری ها اگه ادرارت بگیره بهت مزه نمیده -حواسم هست داداش . تو بزرگتری اول تو برو . ظاهرا کبری متوجه حرفاشون شده بود -پسرای گل امروز باید نشون بدین که تا چه اندازه مرد شدین و به اصطلاح چند مرده حلاجین . بیایین دو تایی تون بیایین طرف من . رفت وسط یه راحتی سه نفره و لم داد و پاهاشو دراز کرد و به دو طرف باز و یه آهی کشید و گفت هر دو تاتون بیایین . دوتایی حرکت کنین ببینم چیکارمی کنین بالاخره از یه جایی باید شروع کنین . کبری خانوم که فکر نمی کرد در مشاهده عملی این قدر ضعف داشته باشه جیغی کشید و گفت واییییی خیلی سخته من نمی تونم کار من نیست -کبری جون عادت می کنی من به راهنمایی و تجربه تو نیازدارم . کمال و جمال داغ کرده بودند و یه خورده لرزش دست داشتند -بچه ها بیایین جلو من که نگفتم برام نغمه های عاشقونه بخونین . بیایین به شونه های لختم نزدیک شین . صورتمو ببوسین . با سینه ام ور برین . با این یه تیکه پار چه ای کهبه عنوان بلوز و دامن تنمه ور برین . موهامو , سرمو نوازش کنین . بهم حال بدین. دو تایی یه نگاهی به مادرشون انداختند و دیدند که اون خودش پاک از اونا گیج تر شده . منیره کیف می کرد از این که این سه تا کوس خلو تونسته شکارش کنه . دو تا رو تو خط سکس بیاره و یکی رو با خودش همراه کنه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن