ارسالها: 3650
#1
Posted: 19 Oct 2012 14:43
با درود درخواست ایجاد تاپیک با عنوان دست بالای دست ( نوشته ایرانی )
در14 قسمت ..
دو تا داداش هستند که به برادر بزرگه بیشتر توجه میشه ..حتی دختری رو که برادر کوچیکه ازش خوشش میاد واسه برادر بزرگه درست می کنند که بعد ها یه جوری کوچیکه با زن داداش رابطه بر قرار می کنه بعد ها به جایی می رسه این داداش کوچیکه ..داستانی بسیار بسیار پر ماجرا قوی پرتنش ..با سکس و احساسی قویه
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#2
Posted: 19 Oct 2012 17:26
دست بالای دست 1
همیشه تو خونه مون به برادرم تو جه بیشتری داشتند . بازم جای شکرش باقی بود که ما فقط دو تا بچه بودیم . یکی من که اسمم نادر بود و پسر دوم خونه بودم و یکی هم داداشم که چهار سال بزرگتر از من بود . همیشه هر خرابکاری که پیش میومد کاسه کوزه ها سر من شکسته می شد . خرید نون و رفتن به بقالی و خیلی از خر حمالیهای دیگه رو دوش من بود . تازه پدر و مادر من هم علاقه خاصی به پسر اولشون ناصر داشتند و مخصوصا مادر که خیلی لوسش می کرد . پدرم یک تعمیر گاه بزرگ ماشین در یکی از خیابونای جنوب تهران داشت که انواع و اقسام تعمیرات ماشین سواری درش انجام می شد . از تعویض روغن بگیر بالانس چرخ و تعمیر جلو بندی و باطریسازی و ..حدود بیست تا کارگر هم داشت . نریمان خان که پدرم بود تابستونا مادوتا بچه هاشو می برد پیش خودش ومی گفت هم به دردمن می خورید و هم به درد خودتون واین اگه اگه سرتون گرم باشه دیگه دنبال انحرافات نمی رین . در حالی که داداش همش دنبال دختر بازی بود و گاهی وقتا با همون سر و وضع گریس کاری و روغن مالی شده اش پشت تعمیر گاه تو یک اتاق خلوت و دور از چشم پدر که برای یکی دو ساعتی دنبال لوازم می رفت رفته و جنده ای رو می کرد . این هم از داداش ناصرم که همه اونو چشم و گوش بسته می دو نستن . خود ناصر هم گاهی وقتا بد جوری به پر و پای من می پیچید وموی دماغم می شد . یه بار یه جنده خیلی خوشگلوآوردم و خواستم که ترتیبشو بدم فکر می کردم ناصر همراه پدر رفته بیرون از تعمیر گاه و به زودی بر نمی گرده . هنوز لخت نشده بودیم که ناصر مزاحم سر رسیدو یه کشیده گذاشت زیر گوشم ولقمه به دهن نذاشته رو از من ربود وخودش خورد . تازه منتم به من گذاشت که به بابا نمیگه . همیشه چیزای بهترو واسه خودش می خواست . غذاهای خوشمزه تر ..میوه های درشت تر ..مامان همیشه بهتر رو بهش می داد و خیلی دلواپسش بود . هردوتامون تا دیپلم بیشتر درس نخوندیم . وقتی که من دیپلممو گرفتم 18سالم بود و ناصر 22سالش . پدرم نریمان 45 و مادرم نرگس که خانه دار بود اون موقع 39 ساله بود .ا ین زن و شوهر از بس به ناصر علاقه داشتن نمیذاشتن بره سربازی . ناصر بد جنس هم می گفت که من برم سربازی نادر خونه باشه ؟/؟می دونم حتی به چند ماه دیرتر رفتن من هم حسادت می کرد . در حالی که خودش چند سال بود که غایب بود . بابا ننه من راضی بودن که من برم سربازی ولی ناصر نره . این همه محبت که به او می کردند بازم نسبت به من لج خاصی داشت .ا واخر دهه هفتاد بود من واسه خودم یه اوسا کار شده بودم . بابا هفته ای سی هزار تومن به من می داد با این که ناصر کار وارد نبود ولی چون بزرگتر و نظر کرده بود ده هزار تومن بیشتر از من می گرفت . ولی به من و سی تومن من هم حسادت می کرد ومدام پیش بابا مانع زنی می کرد که من پررو میشم و از این حرفا . بازم خدا پدر پدرم رو بیامرزه که اینجارو کوتاه اومد چون می دونست که ده برابر مزدی که می گیرم کار می کنم . ما یه خونه دو طبقه بزرگ تو یکی از کوچه پس کوچه های میدون امام حسین تهرون داشتیم . و مادر همش می گفت که ناصر و عروسش حتما باید بیان طبقه پایین خونه . هرچی بفیه فک و فامیلا می گفتن که این روزا عروسا زیر بار همچه چیزی نمیرن گوشش بدهکار نبود و حرف خودشو می زد . چند تا خونه اون ورتر داخل کوچه ما یه دختر خوشگلی بود به اسم نیوشا . هم سن من بود . تک فرزند خونه اش بود و پدرش تو همون میدون امام حسین لباسفروشی داشته ومادرش هم خونه دار بود .نیوشا همه چیزش تک بود . هیکلش از نظر وزن و قد متوسط شکمش لاغر و کونش بزرگ بود . صورتش گرد و چشم و ابرو مشکی و بینی قلمی و صورتش سفید بود . تو نگاش هم شیطنت بود هم مظلومیت .ت مام اطلاعات راجع به اونو از اونجایی فهمیدم که مادرم با مادرش دوست بود. نیوشا هم مثل من دیپلمه بیکار بود . همیشه یه شلوارلی تنگ می پوشید که دل منو می برد . یعنی میشه با این که هم سنیم یه روزی با هم ازدواج کنیم ؟/؟روزی دوسه ساعت که از شر مغازه خلاص بودم دور و بر خونه شون می پلکیدم تا ببینمش و اکثرا موفق نمی شدم . بعضی وقتا هم کلک بازی در آورده و در خونه شون را زده و می گفتم مامان اینجاست ؟/؟تازه اونم پنجاه پنجاه بود که خودش درو بازکنه . نیوشا برایم یک رویای دست نیافتنی شده بود . گاهی که می دیدمش خیره تو چشاش نگاه می کردم تا متوجه شه چقدر دوستش دارم .. نمیدونم کدوم شیر پاک خورده ای به مادرم گفت که برای ناصر زن درست کنن و اون روزا می گفتن که برای زن بردن هم باید پایان خدمت داشت . نمیدونم تا چه حد این خبر درست بود . ولی این داداش لعنتی من عاشق نیوشا میشه ومامان هم با شناختی که از این دختر وخونواده اش داره میره خواستگاری و کارو تموم می کنه .ا ین یکی از بزرگترین ضربه هایی بود که بر من واردآورده بودند . نیوشای قشنگم شده بود زن داداشم . وقبول کرده بود بیاد طبقه پایین خونه ما زندگی کنه . ا ین داداش ما گیج بود یا خودشو به گیجی زده بود خدا می دونه . برای گرفتن پاسپورت میره به ادارات مربوطه اش که به اون اعلام می کنن باید حتما کارت پایان خدمت داشته باشی تا پاسپورت بگیری . هوس کرده بود برای ماه عسل نیوشارو ببره دبی . همه این مسائل باعث شده بود تا بفهمه رفتن به سربازی چه نعمتیه . !پدر و مادر نیوشا هم به خاطر ثروت و دم و دستگاه بابا راضی شده بودندبا این شرایط دخترشونو بدن به ناصر و خلاصه حسین آقا پدر نیوشا تو نظام وظیفه یه آشنا داشت که بهش گفت دامادت آموزشی رو بره خدمت کنه براش درست می کنه که بیاد همین تهرون و تو کادر اداری بقیه خدمتشو انجام بده وهمه شب خونه باشه . این داداش رند ما تازه اکراه داشت که این شرایط عالی رو انتخاب کنه و.به هر حال بر ما منت گذاشت و رفت سربازی ومن می دونستم که تا مدتی از شرش راحتم . نیوشا مثل بقیه خیطم نمی کرد .ا ونا ازدواج کرده و در طبقه پایین خونه زندگی می کردندکه بعد از رفتن داداش به سربازی نیوشا تنها شد . گاهی میومد بالا و تو اتاق مجردی ناصر می خوابید . یه روز که حالم بد بود و سرکار نرفتم در اتاق خودم دراز کشیده بودم که گفتگوی نیوشا و مامان نرگسو شنیدم -مامان به نظرت نادر کسی رو دوس داره ؟/؟-دخترم اون اصلا این چیزا حالیش نیس . چند سال کوچیکتر از سنش فکر می کنه . کدوم دختره که بخواد بیاد عاشق این بشه -مادر جون نادر پسرته دیگه بزرگ شده . نمی خوام فضولی کنم ولی یه خورده ما مث بچه ها باهاش رفتار می کنیم . این طور فکر نمی کنی ؟/؟مادر نیوشارو خیلی دوست داشت و اصلا از خرده گیریهای او ناراحت نمی شد . من از دست مادر عصبانی شده ولی در عوض از این که یک مدافع خوشگل و تو دل برویی مثل نیوشا پیدا کرده بودم خیلی خوشحال بودم . در نبود ناصر زن داداش با من خیلی خودمونی و مهربون تر شده بود . ناصر که بود یه خورده ملاحظه اشو می کرد . غروب که از سر کار بر می گشتم حسابی حموم کرده وحتی لای ناخونامو هم صابون می زدم که بوی روغن و گریس و لاستیک و...ندم و بعد هم عطر و ادکلن ملایم وخوشبوبه خودم زده ولباسای تر و تمیزی تو خونه می پوشیدم که نیوشا جونم بدش نیاد . دختری را که دوستش داشتم برادرم از من ربوده بود . و من باید به همین محبتهای خشک و خالیش راضی می بودم . شبا پدر از خستگی کارروزانه زود می گرفت می خوابید ومادرهم کنارش روی تخت همین طور که داشت تلویزیون می دید خوابش می برد . من و نیوشا تنها می موندیم و هیچکدوم حوصله دیدن برنامه های تلویزیونو نداشتیم . می نشستیم با هم ورق بازی می کردیم که بیشترش حکم و پاسور بود . مهمترین علتش هم این بود که از بس تحقیرم می کردند و احساس کمبود شخصیت می کردم می خواستم با خودنمایی در این مورد کمی از حقارتهای خودم کم کرده و خودی نشون بدم .ب گذریم نیوشا مثل من بازیش خوب نبود ولی اکثرا میذاشتم اون ببره تا راضی و خوشحالش کرده باشم . پیش من رعایت نمی کرد . شلوار لی تنگ و چسبون , بلورای یقه باز که نصف سوتین و نصف سینه هاشو نشون می داد و آرایش نیمه غلیظی که اکثرا می کرد همیشه باعث شق شدن کیرم می شد . واسه همین بیشتر وقتا پیشش پیرهن گشاد پوشیده و می کشیدم جلو شلوار یا پیژامه ام که تیزی کیرم رسوام نکنه . روز به روز بیشتر هوس گاییدنشو می کردم .یه روزی فقط عاشقش بودم اما حالا بیشتر هوسشو داشتم . فقط می خواستم کیرمو بذارم توسوراخش . انقدر تشنه این کار بودم که گاهی وقتا حاضر بودم حتی به قیمت جونمم که شده یک بار بکنمش . دیگه عرف و شرع برام مهم نبود . با این که گاهی وقتا متوجه بودم جلق زدن زیاد چقذر ضررداره ولی حداقل روزی یه بار با اندیشه نیوشای لخت که داره به منو کوس میده جق می زدم . چند وقت گذشت و ناصر هم داشت دوره آموزشی رو طی می کرد وهنوز به مرخصی نیومده بود . یکی از شبای گرم تابستون بود . شبی که شیطون خودشو با چند تا از رفقاشو مامور کرده بود که بیان و تا می تونن وسوسه ام کنن . اون شبی بود که پدر برای کار مهمی که براش پیش اومده بود برای یکی دو روز به شهرستان رفته بود . مادرم هم به خاطر زایمان خاله ام قرار شد که شبو به عنوان همراه مریض توی بیمارستان و کنارش باشه . من هم وظیفه داشتم که زودتر برم خونه تا نیوشا جونم تنها نباشه . آخه زن داداش کون کلفت وخوش اندام من اصلا دل نداشت از دو رو بر ما بره . ازترس این که یه وقت هوس نکنه شبو به خاطر تنهایی به خونه پدرش بره زودی رفتم خونه و پس از شستشووحمام گرفتن بهش پیشنهاد پاسور بازی دادم تا سرش گرم شه . تازه به اون قولم دادم که همین امشب تخته نرد هم یادش بدم .مخشو کار گرفتم تا دیگه فکر رفتن نکنه .-خیلی باحالی نادرجون ناصر اصلا مثل تو حوصله نمی کنه . پاسور بازی رو شروع کردیم . باهم قرار گذاشتیم هر کی برد بازوی بازنده رو نیشگون بگیره .-زن داداش میدونی که انگشتای مکانیکی من چقدر زور دارن . !نیوشا که برد خود مطمئن بود ومی خندید گفت اشکالی نداره که موقع نشگون گرفتن از ناخنای بلندم هم استفاده کنم ؟/؟-اگه ناخنات شکست گریه نکنی ها . بازی رو خیلی راحت بردم . رنگش پریده غرورش درهم شکسته بود . دلم نمیومد بازوی سفیدشو لک بندازم . رفتم طرفش . دستشو به من نزدیک کرد .-بیا کارتو بکن .کف دستمو دور بازویش حلقه زده وبالاتر از آرنجشو بوسیدم .-تو که میدونی دلم نمیاد دردت بیارم . خیلی سریع صورتمو بوسید و گفت می دونستم خیلی مهربونی .وبعد رفت آشپز خونه شام درست کنه . گویی برق 220ولت منو گرفته باشه . تمام تنم می لرزید . اون صورتموبوسیده بود . باورم نمی شد . هر چند منظوری نداشت ولی تمام ذرات وجودم به لرزه افتاده بودند . شام خورده و بعدشم دو ساعتی باهاش کلنجار رفته تا تخته نرد یادش بدم . پس از اون چند دست پاسور بازی کردیم که همش الکی باختم .-نادر !شانس منو ببین . درست همون دست که باهم شرط بسته بودیم باید می باختم ؟/؟-ولش کن بابا چیزی نشد که . ساعت دو شب بود که زن داداش خوشگل من خوابش گرفت . واسه احترام به اون و این که مثلا بگم چقدر چشم پاکم تصمیم گرفتم که برم اتاق خودم بخوابم و اونو تو همون اتاق پایین تنها بذارم .-نادر من می ترسم توهم که مثل برادرمی . اگه ناراحت نمی شی همین جا برات رختخواب میذارم کنار تخت من بخواب .باکمال میل قبول کردم . هوای خیلی گرمو با کولر گازی خنکش کرده بودیم . نیوشا روی تخت دراز کشید و منم پایین تخت واسه خودم یه تشک گذاشتم . اصلا خوابم نمی برد . هیجان خاصی داشتم . طرز نفس کشیدنهای نشان می داد که به خواب رفته .شمد رویش تا وسطای کمرشو پوشش می داد .فقط می تونستم پشت سر و قسمتی از تاپشودر زیر نور کمی که از چراغهای تیر برق بیرون اتاقو روشن می کرد ببینم . نمیدونم چی شدکه صدای کولر قطع شد . برق رفته بود .چند دقیقه بعد خیلی گرمم شده ولی برق کوچه قطع نشده بود . سرمو دزدکی بالا آورده تا ببینم نیوشا در چه وضعیتی قرار داره . جل الخالق !چی می دیدم!زن داداش طاقباز دراز کشبده شمد راهم از رویش انداخته بود ..ادامه دارد ..نویسنده ..ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#3
Posted: 19 Oct 2012 17:27
دست بالای دست 2
از وسط بدن نیوشا تا نوک انگشتای پاش فوق العاده هیجان زده ام کرده بود شورتش خیلی نازک بود متوجه رنگش نشده بودم . فقط می دونستم اگه پاهاشو یه خورده بیشر باز کنه میشه قسمتی از دو طرف و کناره های کوسشو دید زد . نه دیگه کیرم بخواب نبود . دیگه از جلق زدن خسته شده بودم . یه چیز قوی تری می خواستم تا منو راضی کنه . راستش بابا ننه ام هیچ دلخوشی خاصی واسم نذاشته بودن . باز بابام تا حدودی بد نبود ولی یک زن ذلیل به تمام معنا بود . و هیچوقت نمی تونست یه دفاع درست و حسابی ازم بکنه . تصمیممو گرفته بودم . رفتم طبقه بالا یک ساک و چند لباس بر داشته و شناسنامه خودمو هم بر داشتم . یک دفتر چه پس انداز داشتم که سیصد چهار صد هزارتومن توش بود که نتیجه زحماتم تو تعمیر گاه بابا م بود . و ده بیست هزار تومن هم پول نقدم داشتم که اونم بر داشتم . برگشتم بالای سر زن داداش . خودمو لخت لخت کرده بودم . اونو در وضعیتی دیدم که تبم بالاتر رفت . حالا دیگه طاقباز نبود . پشتش به هوا بود .بیشتر قسمتای کون بر جسته اش به من چشمک می زد . الان اگه خودمو مینداختم روتنش دیگه در حمله اولیه چشامون تو چشای هم نمی افتاد . یواش یواش رفتم روی تخت . یه صدای قج قجی کرد که تنم لرزید . به خودم گفتم تو که می خوای خربزه بخوری پای لرزشم بشین . دو تا دستمو به دو طرف بالای پاهاش رسونده و شورت نازکشو به طرف پایین کشیدم . یه تکونی خورد و من دست از کار کشیدم . ساکت که شد بقیه کارمو انجام دادم . از زانو به پایین کارم راحت تر بود . یعنی شورت راحت تر در اومد . حالا دیگه عزیز دل من از کون به پایین لخت لخت بود . دوتا قاچ کونش طوری به هم چسبیده بود که فقط خط وسطو می شد دید و جفت سوراخاش اصلا معلوم نبود به خصوص این که من فقط از نور کم چراغ برق بیرون استفاده می کردم که تابش کمی به فضای درون اتاق داشت .. در این چند ماه اخیر دو سه تا جنده کرده بودم و حسابی با سوراخ و فضاهای حساس زنا آشنا شده بودم ولی هر چه بود جنده جنده است و یک زن پاک و محترم هوسش واقعی یا واقعی تره . محو کون قشنگش شده بودم . دستامو گذاشتم روش و درز وسطو باز کرده کف دست راستمو از همون پشت گذاشتم لای کوسسسسشششش . آخ آخ آخ مرگ یک بار و شیون یک بار ..بیدار شده متوجه قضایا شده بود -آشغال کثافت چیکار می کنی ؟/؟من زن داداشتم ...حکم خواهرتو دارم ..شوهر دارم .. جای برادرمی این کارا چیه ؟/؟شروع کرد به لگد زدن و دست و پا زدن . جیغ هم می کشید . یک پامو گذاشتم روی جفت پاهاش محکم فشارش دادم . بایک پای دیگه ام قسمت بالای کمرشو فشار می دادم . وضعیت مسخره ای پیدا کرده بودم . برای این که کف دستمو به کوسش برسونم چاره دیگه ای نداشتم . آخه باید جلوی سرو صدا و مقاومتشو هم می گرفتم . با دست چپم دهنشو بسته با دست راست مالش کوسو شروع کردم . یک شکنجه به تمام معنا واسه هردومون بود . ولی باید هر طوری شده جسم و ذهنشو واسه این کار آماده می کردم . خیلی سر سخت بود چه کس ناز و تنگی داشت . کارم از یک ورزش سنگین هم سخت تر شده بود . با کف دست راستم از بالا تا پایین کوسشو می مالیدم و در چند حرکت هم چوچوله هاشوبا دو انگشت شست و سبابه ماساژمی دادم . می دونستم که سر حال سر حال شده چون کس نیوشا و کف دست من خیس خیس شده بود طوری که وقتی می خواستم چوچوله اشو با دو انگشتم بمالم سر می خورد و در می رفت . دیگه مقاومت نمی کرد . به من فشار نمی آورد . دست چپمو یواش از رو دهنش ورداشتم . جیغ هم نمی کشید . فقط پس از چند لحظه سکوت گفت نمی دونستم این قدر کثیفی !فوری بهش جواب دادم نمیدونستم اینقدر تمیزی !خودمو جمع و جور کرده کیر 19 سانتیمو به لبه های کوسش رسونده و همون دور و بر نگهش داشتم .-اجازه هست ؟/؟-حیوون تو که هر کاری دلت بخواد میکنی واسه چی ازم اجازه می گیری ؟/؟متوجه شدم که دلش می خواد . کیرمو نرمک نرمک فرو کردم توی کوس زن داداش ناصرم . فکر نکنم ناصر هم زیاد کرده باشدش . چون تا اومد ازش لذت ببره رفت سربازی . کیرم داخلش کیپ کیپ شده بود . خیلی خیلی بهتر از کوس گشاد چند تا جنده ای بود که کرده بودمشون . نمیدونم چرا نیوشا دست از غرورش بر نمی داشت .-کثافت ..نامرد ..آشغال ..عوضی آههههههههه..اوفففففففف چقدر کلففففففته به کییییییییررررررررررناصر میگه زکی . خائن نامرد حالا از پشت خنجر می زنی ؟/؟-اینو راست میگی نیوشاجون .. خنجرمو از پشت گذاشتم توی کوست . دیگه خاطر جمع شده بودم که اگه نیوشا با من همراهی نکنه مقاومت هم نمی کنه . برای همین در حال گاییدنش دو تا دستامو رسوندم به سینه هاشو مالش و چنگ زدنو شروع کردم . نه بزرگ بود و نه کوچک . اما اونجوری که دوست داشتم سفت بود .-عزیزم زن داداش خوشگلم این قدر حرص نخور هیشکی مارو نمی بینه فکر کن اتفاقی بین ما نیفتاده حالتو بکن -فکر نمی کردم نادر لال این قدر پست و زبون دراز باشه .-پسته خندون تو زبونمو باز کرده -نادر آبمو که آوردی بعدا باید پسته امو بخوری -قربون زن داداش خوشگلم برم که یه خورده مهربون شده -پررو نشو فقط همین یه دفعه هس فکر نکن همیشه از این خبراس .حالا کارتو بکن . دستمو به کلید برق بالای تخت رسونده و لامپو روشن کردم . وای چه خبر بود . تا اون لحظه فقط لغزندگیهارو حس می کردم ولی حالا می دیدمش . واویلا بود . هرچی پاک و خشکش می کردم فوری چرب می شد و ترشحات جدید کوس جاشو می گرفت . دیگه خشکش نکردم . گفتم شاید یه جایی تموم شه و نتونم زیاد حال کنم و دردش بگیره ولی تمومی نداشت . این داداش ناصر ماهم مثل این که زیاد نمی تونست سر حالش بیاره . چون همش از کیر من می گفت .-آخخخخخخخخخ همین طوررررررررر مننننننو بکککککن کییییییرررررتتتتتو از پایین به بالا بذذذذار توی کوسسسسسسسسم . مستقیم بکن نادرررررررررررردارررررره میاد آبم داره میاد . یه چیز گرمی حرکت کرده داره میاد . تمام بدنس به لرزه افتاده بود .آیییییی. آییییییی تحمل ندارم . اومد اومد اولین دفعه هس که آبم اومده ..ناصر تاالان نتونسته آبمو بیاره .بریز تو کوسسسسسسسسسمممممم کوسسسسسسمممم آب میخواد بریز تو . قرص می خورم نترس . دیگه هلاک شده بودم از بس آبمو عقب فرستاده بودم . با لذتی عجیب خالی کردم تو کسش . -حالا همینجوری پشت من دراز بکش . مثل یک غلام حلقه به گوش اطاعت کردم .-میخوام تو حال خودم باشم .چنددقیقه کارم نداشته باش .-عزیزم بهت فشار نمیاد ؟/؟سنگینی منو تحمل می کنی ؟/؟-حال می کنم .هر چی باشه مثل نامردی و خیانت که سنگین نیست .-خواستم بگم در خیانت شریک جرمیم که فوری از ترس این که بهونه دستش ندم لالمونی گرفتم . بعد از ده دقیقه که خوب حس گرفت گفت . بیا بریم حموم دوست دارم همه جامو خوب بلیسی .-خوشگل من همین جوری هم برات می لیسم سگت میشم و همه جاتو می خورم . سوراخ کونتم می خورم -نه نادر من سختمه بیا بریم حموم . با این که برام فرقی نمی کرد که کوس و کونش بو بده یا نه بازم گوش به فرمان نیوشا رفتیم حمام . ایثار گر شد و اول کیر منو با آب و صابون شست و طاقباز کف حموم دراز کشید و کیر منو گذاشت داخل دهنش . چه ساکی می زد . جنده با این که پول می گرفت همچه ساکی واسم نمی زد . با این که خیلی بیحس و بیحالم کرده بود من داشتم در همون وضعیت از کوس به بالا شو لیف می زدم . اونم کیر منو توی دهنش مثل شکلات میک می زد . اصلا نفهمیدم کی و چه طوری آب کیرمو توی دهنش خای کردو همه رو خورد فقط متوجه شدم که احساس سبکی زیادی می کنم . چند لحظه بعد بلند شد و خودشو شست و بعد کون و کپل تپل و قشنگشو گذاشت رو صورتمو گفت حالا هردوتا سوراخامو بخوررررر. خوشبوست .-نیوشا خوشگله من این سوراخا همیشه برام خوشبو هستن حتی اگه به نظر خودت بوی بد بدن . اول زبونمو گذاشتم روی سوراخ کون . نوک زبونمو مثل نیش مار به همون سر مقعدش می مالیدم و اونم حسابی کیف می کرد -حالا با انگشتات با سوراخ کونم ور برو کوسسسسسسمو بخوررررر-عزیزم باید صافو طاقباز دراز بکشی . این دفعه اون ازم اطاعت کرد . زبان دراز و کلفتم را بر روی کوس کوچک و تنگ نیو شا جونم گذاشته و انگشتامو به نوبت به سوراخ کونش رسونده و باهاش ور می رفتم . بیشتر با شست و انگشت میانی این کارو می کردم .-بکککککن نادررررر بهت نمیاد این قدر بلد باشی . دمت تو بود و من خبر نداشتم . حالا که قراره همین یه دفعه باشه پس تا می تونیم باید حال کنیم . گاهی یکی دو سانتی هم انگشتمو میذاشتم توی سوراخ کونش و با لیسیدن و مکیدن چوچوله هاش دوباره اونو به اوج هوس و مرزجنون می رسوندم .-نادررررررر بخورررررششششش راضضضضضضیم کن باززززم کییییییررررررر میخخخخوام اووووفففففف جون جووووووننننننن دوباره دارم اون جوری میشم . نه نه نه نصفه شبی با من داری چیکار می کنی ؟/؟آخخخخخخخ نذار داد بزنم . آبرمون جلو در و همسایه ها میره این پنجره حموم خیلی به دیوار و اتاق همسایه بغلی نزدیکه . تاب و تحمل ندارم . دستتو بذار جلو دهنم . دستمو گذاشتم رو دهنش . خودش این کارو نکرد . چون می ترسید دوباره دستشو بر داره . صدای فریاد تو دهنش خفه می شد . پس از چند حرکت شدید و سکوت و فشرده شدن سرم با دست آزادش متوجه شدم که یک بار دیگه به ارگاسم رسیده . مثل این که سر غده هوسش تازه باز شده بود . منو طاقباز خوابوند و روی کیر من نشست . صورتش روبروی من وکونش پشت به من بود . حالا نیوشا جون داشت کنو می کرد . خیلی سریع و بهتره بگم وحشیانه داشت عشقبازی می کرد . نمیدونم با این ضربات چه طوری کوسش درد نمی گرفت . کیر کلفت و سفت و تیز و شق کرده ام با حرکات تند و غیر استاندارد او به شدت درد گرفته بود . خیلی هم خوشم میومد ولی بعضی حالتهاش طوری بود که کیرم بد جوری خم می شد . درست مثل یک چوب خشکی که دو طرفشو فشار بگیرن و از کمر بخوان بشکننش ولی با همه اینا می گفتم بذار نیوشا جونم هر جور که دلش می خواد حال کنه . در حالت بعدی قمبل کرد و ازم خواست که به حالت سگی کوسشو بکنم . منم با اشتهای زیاد کیرمو با تماشای کونش تا ته می فرستادم توی کوسش و در می آوردم . برام مثل فیلم سوپری بود که این قسمت جذاب ترین صحنه اش بود . نیوشا دوباره گفت که همین یکباره که داریم عشقبازی می کنیم و دیگه از این خبرا نیست . منم میخوام یه حال درست و حسابی بهت بدم . ناصر خودشو کشت و پاره کرد بهش کون ندادم . چون تو پسر خشنی هستی و از اون نامردای خوبی میخوام سوراخ کونمو تقدیم تو کنم تا تو فاتحش باشی . عزیز کونم قمبل کرده و گفت بیا هر کاری دوست داری باهاش بکن .. ادامه دارد ...نویسنده ..ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#4
Posted: 19 Oct 2012 17:29
دست بالای دست 3
منم کیر کلفت و شق شده ام را محکم به سوراخ کون خیلی خیلی تنگ زن داداش فشار دادم . راه باز نمی شد -چیکار می کنی تو که نگاییده منو گاییدی . جرم دادی .مثل این که تا حالا کون نکردی .-زن داداش مگه تا حالا کوس کرده بودم ؟/؟تو اولیشی .-ببین بهت چی میگم . این قدر ناشی بازی در نیار . میری روی میز توالت هر چیز چرب و کرم و از این جور چیزا گیر آوردی بردار بیار . اینم من باید بهت یاد بدم ؟/؟رفتم و یه کرم خمیری سفید براش آوردم . اونم روی سوراخ کون و قسمتی از سر و تاته کیرمو پماد مالی کرد وقتی به کیرم دست می کشید با آخرین توان به خودم فشار می آوردم که آبم نریزه آخه خیلی کیف می کردم . از این که یه خورده امل بازی در آورده کلاس پایین نشون داده بودم خجالت می کشیدم . راست می گفت تا حالا کون نکرده بودم . ولی شنیده بودم خیلی مزه میده . خودش سوراخ کونشو به سر کیرم می مالید تا یه راهی باز کنه .-ببین منم برای اولین باره که دارم کون میدم . خود به خود آدم باید بعضی چیزارو یاد بگیره . همین جوری که اون کونشو به کیرم می چسبوند منم کیرمو به طرف کونش هدایت می کردم تا این که کیر من و کون نیوشا رقیق شده و سوراخ کیپ و با حالش کیرمو به خونه خودش راه داد . واقعا راست می گفتن که خیلی مزه میده -نادرررررررررکوسسسسسسسمممممو بمالللللللل به سییییییینه هام چنگ بزن . حالللل بده کوسسسسسسسم باز میخخخخخخارررررره .هوای کیییییییییرررررررررتو داره . بککککککککن منو .-چشم زن داداش . کمرو سینه ها و پشت گردنشو کوسشو هر جایی رو که گیر می آوردم می مالیدم . حسابی حشریش کرده بودم . کیرمم که تا نصفه می رفت داخل و بر می گشت . سوراخ کونش در اثر تماس با کیرم یه صحنه هوس انگیز و قشنگی واسم درست کرده بود که دوست داشتم هرچی آب داشتم بریزم توی سوراخش .-من زاضی شدم نادر اگه دوست داری آبتو بریز توی کونم ...منتظر همین بودم بعد از دو سه تماس چسبون و لطیف با سوراخ کون نیوشا آب گرم کیر داغمو ریختم تو سوراخ کون زن داداش خوشگله ام .وقتی کیرمو در آورده وقسمتی از منی بر گشتی رو دیدم فکر نمی کردم این قدر خالی کرده باشم . تازه بیشترشو کون زن داداش بلعیده بود . کیرمو که بیرون کشیدم دست راستمو محکم دورش حلقه زده از ته آلت به طرف جلو فشارش دادم تتمه آب منی من که سه چهار قطره ای می شد ریخت روی کونش و یک منظره باحال و قشنگی درست کرد که در حال کیف کردن گفتم این هم به سلامتی داش ناصر -این قدر بد جنس نباش زنشو می کنی نمک نشناسی هم می کنی ؟/؟-خندیدم و گفتم از داداش باید تشکر کنم یا از زنش ؟/؟..خودمونو زیر دوش شستیم و رفتیم روی تخت و کنار هم . خنکی حموم روی تن ما بود ودیگه کولرو هم روشن نکردیم . به ساعت که نگاه کردم 5صبح بود . سه ساعت نیوشا رو گاییده بودم و برام مث سه دقیقه گذشته بود -یادت باشه این اولین و آخرین بار بوده که با هم برنامه داشتیم . من نمیخوام به ناصر خیانت کنم . یه جایی گندش در میاد اونوقت باید خودمو بکشم . تازه اون شوهرمه نباید بی وجدان باشم . ا ین یک دفعه ناگهانی بود . تو بهم حمله کردی و راستش منم خیلی وقت بود که سکس نداشتم .-نیوشانمی تونم یه چیزی بهت بگم ؟/؟-بگو -راستش قبل از این که خونواده ما بیان خواستگاریت من عاشقت بودم شاید یه روزی بهت می گفتم که چقدر دوستت دارم ولی تا اون موقع جراتشو نداشتم . که ای کاش جراتشو پیدا کرده بودم مادرم و ناصر تو رو ازم گرفتن . بذار این دو ساعتی رو که تا رفتن من به تعمیرگاه وقت داریم توی بغلت بخوابم .ب ذار ببوسمت . -فقط وفقط همین یکبار -باشه هر چی تو بگی . لخت لخت همدیگه رو بغل زدیم . لبامون رولبای هم بود که خوابمون برد وقتی هم که بیدار شدم ساعت هفت و نیم صبح بود .نیوشای لختو که کنار بدن لخت خودم دیدم فکر کردم دارم خواب می بینم . اما یکی یکی وقایع دیشب و نصفه شب که یادم اومد فهمیدم که خواب نیستم . لباسامو پوشیده به قصد تعمیر گاه از خونه بیرون اومدم . یعنی راستی راستی نیوشا دیگه نمی خواد به من حال بده ؟/؟مثل این که نیوشا جدی می گفت و این یک بار برام اشانتیون بود . چون از اون به بعد در زمینه سکس تحویلم نگرفت که نگرفت . می گفت و می خندید . باهام تخته می زد . پاسور بازی می کرد .ا ما هر وقت می خواستم بهش ناخنک بزنم بهم یاد آوری می کرد .-یادت رفته اون شب بهت چی گفتم ؟/؟من اهل خیانت نیستم حوصله دردسر هم ندارم . مثل بچه ها زار می زدم پس اون یک بار چی ؟/؟جوابشو قبلا بهت دادم . بس کن دست از سرم وردار .بذار رابطه مون همین جوری باقی بمونه . اگه دوست نداری دیگه اصلاباهات حرف هم نمی زنم .مجبور بودم باهاش کنار بیام . این داداش ناصر ماهم تحمل نیاورد و توی همون آموزشی و از داخل همون میدون تیر فرار را بر قرار تر جیح داد. نازک نارنجی مامان به صدای گلوله حساسیت داشت و دلشم برای زنش تنگ شده بود و با مصیبت خودشو به خونه رسوند . نمی دونم بجنورد بود یا بیرجند بالاخره برگشت . پدر تر سید و عصبانی شد مادر ترسید و خوشحال شد و نیوشا هم نگران از آینده و کمی هم خوشحال . من هم به شدت عصبانی و خشمگین شده بودم . لااقل دلم خوش بود که اگه دیگه نمی تونم نیوشارو بگام برادرمم نیست که کاری صورت بده و فرصت دارم که زن داداشمو اب بندی کنم حالا با اومدن ناصر همه چی بهم می ریزه . مادر قربون صدقه ناصر می رفت و می گفت عیبی نداره حالا که زمان جنگ نیست و سربازهم که زیاد دارن و ناصر هم که نمیخواد کارمند بشه به درک که نتونست خارج بره . نمیره سالم باشه از همه چی مهمتره . پدرم می گفت نه آبرومون میره اگه از اول نمی رفت یه چیزی الان وضع فرق می کنه . نیوشا هم هاج وواج مونده بود چی بگه . منم که حق حرف زدن نداشتم . پدر زن ناصرم می گفت من دیگه از دستم کاری بر نمیاد اگه هم خودشو معرفی کنه با این گندی که زده نمیشه پارتی دید . فکری مثل برق از سرم گذشت . یک بیست و چهار ساعت با خودم کلنجار رفتم تا تونستم وجدانمو قانع کنم که دست به همچه کاری بزنم .ناصرو لو دادم تا از شرش راحت شم و بتونم راحت تر قلق نیوشارو بگیرم . مامور اومد دم خونه و بردتش ...نفس راحتی کشیدم .حتم داشتم بعد از آموزشی موقع تقسیم یه جایی میندازنش که عرب نی انداخت . وقتی که داداشو بردن بزور خودمو افسرده و غمگین نشون دادم . تابستون بود و گرمای هوا بیداد می کرد . پدر به پیشنهاد مادر تعمیرگاه رو سپرد دست یکی از کار گرا یا اوسا کارای مطمئن گاراژیا تعمیر گاه تا ما چند روزی بریم مسافرت . سی چهل شهر از جمله مشهد اصفهان تبریز شیراز همدان کرمانشاه کلاردشت اردبیل ...را کاندید کرده بودیم که پس از بیست و چهار ساعت چرتکه زدن تصمیم گرفتیم که به بابل برویم . یکی از شهرهای شمالی در استان مازندران که بیست کیلومتر با دریای زیبای شمال فاصله داشت . یکی از دوستای هم خدمت بابا که اهل همونجا بود و اتفافا اونم تعمیر گاه ماشین داشت اوجا خونه داشت . سالی یکی دو بار دوتا خونواده همدیگه رومی دیدن . آقا تقی هم مثل پدرم دو تا بچه داشت . تارا که همسن من بود و تیمور که دوازده سیزده سالش بود و در مدرسه راهنمایی درس می خواند. تهمینه خانم زن آقا تقی هم که خانه داربود . خیلی از منظره های طبیعی شمال خوشم میومد . از جاده هراز رفتیم . ماشین ما یک پژوی جلبکی 405بود . راستش نه از ریخت و قیافه ماشین خوشم میومد نه از رنگش . به بابای خر پولم میومد که یه ماشین کلاس بالاتر داشته باشه . جاده هراز با همه قشنگیش کمی خسته کننده بود . مخصوصا بین پلور و آمل . از بس جاده پیچ و تاب داشت حوصله امو سر می برد .کوه دماوند مثل یک سلطان پر ابهت خودنمایی می کرد . کوه و جنگلهای طبیعی را پشت سر گذاشته به سرزمینهای مسطح و جلگه ای مازندران در نزدیکی آمل رسیدیم . کشتزارهای برنج مثل یک سفره سبز بزرگ بر پهنه زمین خودنمایی می کردند . من و نیوشا پشت نشسته بودیم . زن داداش یه مانتو خوشگل و کوتاه با یک شلوار لی تنگ وچسبون پوشیده بود . چند بار دستمو گذاشتم روپاش ولی هربار اخم کرده پسش زد . مثل این که خیلی جدی بود. ..ادامه دارد نویسنده ..ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#5
Posted: 21 Oct 2012 11:01
دست بالای دست 4
به شهر زیبا و پر جمعیت بابل رسیدیم . کمر بندی غربی رو هم تا آخر رفته ودر یکی از خانه های اطراف میدان حمزه کلا که با یک خط مستقیم 20کیلومتری به بابلسر می رسید یعنی خونه آقا تقی مستقر شدیم . یه خونه دوبلکس که می شد گفت ویلایی با نمایی از سنگهای سفید ریز . حیاط گلکاری شده و چند درخت پرتقال . خیس عرق شده بودم . نم هوا دیوونه ام کرده بود .ا ما عشق دریا و زیبایی طبیعت تحملمو زیاد کرده بود . زیاد دربند تارا نبودم . هرچند دختر زیبایی بود ولی اگه می خواستم برم طرفش زیاد کار می برد . تازه هیچوقت روسریشو به طور کامل از سر بر نمی داشت . منم میهمان بودم و اگه قدم کج می گرفتم دیگه جواب پدرمو نمی تونستم بدم . فقط گاهگداری بین من و تارا نگاههای معنی دار همراه با مکث رد و بدل می شد . با این که از بچگی حداقل سالی یک بار همدیگه رو می دیدیم ولی حجب و حیای خاصی بین من و او حاکم بود که دست نیافتنی ترش می کرد . خلاصه زیاد وارد جزئیات نمی شم چون من و اون هیچوقت به جایی نرسیده و نمی رسیم ولی با این حال چاره ای نداشتم . نیوشا که حال نمی داد و مجبور بودم با تارا حال احساسی داشته باشم . جمعه شد و من هم دلمو خوش کرده بودم که میریم دریا ولی آقا تقی گفت امروز شما رو می برم جایی که حسابی کیف کنین . یک منطقه خوش آب و هوا و ییلاقی به اسم لفور که یکساعت تا اینجا راهه . حسابی دمغ شده بودم . ولی چاره چه بود . وسایل خورد و خوراک و استراحت و بقیه بارو بندیلها رو آماده کرده و راه افتادیم . اونا هم یه پراید قدیمی هاش بک به رنگ ماشین ما داشتند .از یه جاده ای که آقا تقی می گفت جاده گنج افروزه رفتیم . خیلی قشنگ بود . بعد از نیم ساعت منظره ها قشنگ تر و طبیعی تر شد کوه و دشت و جنگل و کشتزارهای برنج وتپه های جنگلی و تپه های بلندی که درختان مرکباتش به طبیعت جلوه خاصی داده بودند آرامش عجیبی به من می بخشید . میگن بهشت خیلی از اینجا قشنگتره ولی من به همینشم قانع بودم . چی می شد اگه من و نیوشای نامرد با هم می رفتیم تو دل این تپه ها و لای همین چمنا می خوابوندمش و لختش می کردمو ....واقعا که بی احساس نشون می داد یعنی نسبت به من . زیاد تحویلش نگرفته بیشتر به تارا زوم می کردم. بالاخره به منطقه لفور رسیدیم . یکساعت از بابل دورشده بودیم . هر گوشه و کنار چادری خیمه زده و موکتی پهن بود و خانواده ای نشسته .آ قا تقی گفت من شمارو جایی می برم که هم از آبش استفاده کنین و هم جای خوب و راحتی واسه نشستن داشته باشه و آزاد تر باشین .ا ز یه سرازیری پایین اومده و کنار رودخونه مستقر شدیم . بعضی جاهاش پرآب بود و بعضی جاهاش کم اب .هوای اینجا نسبت به بابل نم کمتری داشت اما خشک هم نبود .وقتی که حسابی جابجا شدیم یه گوشه ای دراز کشیده چشامو به اسمون آبی و دشت و جنگل و رودخونه دوخته و در حال لذت بردن از نسیم ملایم پلکامو روهم گذاشتم .صدای برخورد آب به سنگهاوتخته سنگها ..آواز پرندگان حتی پارس سگها دردوردستها به من آرامش می بخشید . با خودم فکر می کردم شهرستانیها از نعمتی برخوردارن که اگه ما تهرونیها این نعمتو داشتیم قدرشو بیشتر می دونستیم ...واکمن خودمو روشن کرده بودم . ستار داشت ترانه قدیمی سرسپرده رو می خوند . تیمور که خیلی باهام جیک شده بود گفت بریم یه دوری بزنیم . بلند شدم و تارا هم باهامون اومد. سر صحبتو باز کرده بودیم اون از داریوش بیشتر خوشش میومد ومنم ستارو ترجیح می دادم . به احترام اون کاست داریوشو گذاشتم تو واکمن . راستش می دونستم دوستی با تارا آب در هاون کوبیدنه . نگام همش به دنبال نیوشا بود که چیکار می کنه . دیدم میون دو تا زن میونسال گیر کرده و گرم صحبته . یک لحظه به من نگاه کرد و روشو برگردوند . خیلی دلم میخواست باهامون میومد . اونوقت شاید می تونستم رامش کنم . یعنی تماشای این منظره های قشنگ هوسشو زیاد نکرده ؟/؟من و تیمور و تارا از تیررس بقیه دور شده بودیم . مناظر زیبای طبیعت به من آرامش می بخشید . چند پسر جوان در گوشه ای که آب عمیق تر بودند شنا می کردند . و چند متر آن طرف تر هم چند زن با لباس و مانتو در حال شنا بودند . که بر جستگی های سینه و باسن بعضی هاشون کاملا مشخص شده بود . خیلی معمولی قدم زدیم و بر گشتیم . صحبتهای بین من و تارا معمولی بود . موقع ناهار خیلی هوامو داشت که باز هم از دید نیوشا جون پنهون نموند . بعد از ناهار خواب چشامو سنگین کرد یه ده دقیقه ای چرت زده وقتی چشامو باز کردم تیمور و تارارو ندیدم . بلبل خاموش یعنی زن داداش نازم به چهچه اومد وگفت عشقت با داداشت رفت تمشک وحشی بچینه . می خواستم بیدارت کنم ولی تارا جونت نذاشت گفت خسته هس . چیه مگه کوه کندی ؟/؟-من که خوابم سنگین نبود . چطورشد متوجه رفتنشون نشدم ؟/؟-چیه ؟/؟خیلی افسوس می خوری ؟/؟من خواستم بیدارت کنم . عزیز دلت نذاشت -اصلا ربطی به تو نداره که این طوری صحبت می کنی .-باشه به هم می رسیم .-ما خیلی وقته که نمی تونیم به هم برسیم . نیوشا جون نازنازی به طرف رودخونه رفت . کمی بالاتر و تقریبا روبروی ما جایی که ارتفاع آب کم بود و تا زانو هم نمی رسید صدها تخته سنگ کوچک قرار داشت و نیوشا جون هوس کرد که روی اونا راه بره و دویست سیصدمتر از رودخونه رو این جوری فتح کنه .-دارم میرم از طبیعت و این تخته سنگها لذت ببرم . اگه دوست داری با من بیا .فکر نمی کنم اونقدر بی غیرت باشی که تنها ولم کنی تا چش چرونا دنبالم بیان .-آخه هیچ آدم سالمی این وقت روز اونم روی سنگها از این کارا می کنه ؟/؟توی بچه تهرون ناز نازی اگه سر بخوری بیفتی داخل آب چی میشه ؟/؟-اگه الان تارا بهت می گفت می رفتی ؟/؟-تارا مثل تو دل منو نمی شکنه ...اصلا بین من و تارا چیزی نبود . حساسیت اونو فهمیده داشتم لجشو بیشتر در می آوردم . به هر حال مگه می تونستم دنبالش راه نیفتم ؟/؟لازم نبود شلوارشو تا زانو بالا بزنه . شلوار لی زن داداش خودش تا زانو بود . مانتوی کوتاه هم تنش بود بایه تاب که سینه هاشو پوشونده بود و یه روسری که دکوری سرش گذاشته بود راه افتادیم . بازیش گرفته بود از بس روی سنگها سرخورده بود بالاخره رضایت داد که از رودخونه بیاییم بیرون و به اصطلاح بریم ساحل رود . این کارو کرده و از تپه های گیاهی بالا رفتیم . لابلای بوته ها و درختان و گیاهان تیغ دار نم هوا بیشتر شده و یه خورده اذیتمون می کرد . دمپایی هم پامون بود و بدون جوراب هم از لابلای خارریزه ردشدن سخت بود . -نادر صبر کن من دیگه نمی تونم راه برم دارم می زنم -شماره یک داری یادو ؟/؟-بدم نیار همون یکه . دوسه دقیقه ای رفتیم تا یه جای دنجی که دو سه نیمچه درخت کنار هم بوده و برگ ریزه هاشون از اون بالا یه چتر بزرگ ده دوازده متری درست کرده بودند رسیدیم تقریبا یک بیضی درست شده بود که از بیرون دید نداشت . با این حال یه نگاهی به دور و بر انداخته کسی رو ندیدم . ما درست وسط شیب بین رودخانه و جاده قرار داشتیم . و دو سمت دیگه ماهم درخت و بوته و گیاه بود . صدای ماشینهای در رفت و آمد را هم می شنیدیم .-نادر یه دقیقه همین جا وایسا کسی نیاد -چشم زن داداش . از اعتماد او استفاده کرده شاهد جیش کردنش شدم . شلوارشو پایین کشیده بود و کون سفید و درشتشو درست روبروی من قرار داده بود . کوسش که معلوم نبود فقط جهش جیشو می دیدم . شق کرده بودم . به خودم می گفتم نادر بجنب هرچی باشه از اولین بارت که بدتر نیست فوقش دو تا چک بخوری و طرف هم دیگه باهات حرف نزنه . بدتر که نمیشه . کیر که بلند شد دیگه کلاس و پرستیژنمی شناسه . مگه این چند وقتی که جنتلمن شده بودم چه غلطی کردم ؟/؟مگه به خاطر این حرف شنوی از نیوشا جایزه گرفته بودم که حالا دلم بسوزه ؟/؟..یک ابی به کوسش زد و من هم شورت و شلوارم را تا زانو پایین کشیده و از پشت گرفتمش .-دییونه شدی ؟/؟ولم کن .جیغ می زنما .-ساکت !تو هیچ غلی نمی تونی بکنی .خسته شدم از بس تابع تو بودم .حالا تو باید ازمن اطاعت کنی .-کور خوندی فکر کردی زورکی می تونی منو بکنی ؟/؟تو عرضه و لیاقتت همون تارا جونته .-هر چی باشه از تو بیشتر می فهمه ...نیوشا اصلا انتظار نداشت که این برخورد تند را با اوداشته باشم .شرایط طوری بود که فقط کوس و کونش لخت بود و نمی شد ریسک کرد و لخت کامل شد .کمرشو محکم گرفته کیرمو محکم بهش چسبوندم .دیدم کوسش خشکه .کف دست راستمو گذاشتم وسط درز کونش و به کوس خوشگلش چنگ انداختم و با دستام بالا و پایینش کردم .چند دفعه که این کارو کردم خوب خوب خیس شد و کیرمو کردم توش .دیگه جای لیس زدن نبود دیوونه شده بودم .هر چه بد و بیراه و فحش رکیک به ذهنم می رسید نثار نیوشاجونم کردم .-جنده کونی تو که این همه هوس داری با این روغنت میشه یک کیلو سیب زمینی سرخ کرد چرا این همه من و خودتو اذیت می کنی ؟/؟ده تا کیرم نمی تونن هوستو بخوابونن .چرا با من بدتا می کنی که باید این طوری بکنمت ؟/؟-نادر تو که این همه بد دهن نبودی !من به خاطر آبروی خودم و تو این کارو می کنم آدم خلافکار بالاخره یه روزی دم به تله میده . ماه هیچوقت زیر ابر پنهون نمیمونه .-چه دوغی چه کشکی ؟/؟!مگه ما چند نفر تو خونه ایم ؟/؟اگه بخواهیم گیر بیفتیم این جور جاها گیر میفتیم . اگه تو منو دله نکنی دیگه این جور جاها نیازی نیست که بهت حمله کنم .-خیلی حرف می زنی نادر . حالا که کیرتو گذاشتی تو و گاییدنو شروع کردی خوب خوب منو بگا بعدا باهم حرف می زنیم .ضرباتمو خیلی شدید و کاری وارد می کردم . فقط می تونستم با کیرم مشغول باشم . دو تا دستام که مانتو شو زده بود بالا تا نیفته روکونش و مزاحم کوس و کیر مانشه . نادررررررررخیللللی دللللم میخواست . بززززززن پاررررررره ام کن جووووووووون دلم میخواد داد بزززززنم فریاد بززززززنم . خیلی کیییییییففففف میده . خاررررررششششش کوسسسسسسمو بگگگیر . کییییییییررررررر کییییییییررررتو دوای منه . بززززن هر جوری می خوای منو بکن . زن داشششششتو بکن . وقتی دنبال تارایی نمی دونی چقدر حرص می خورم .-چیه عزیزم زن داداش خوشگلم انتظار داری با بی اعتناییهای تو دنبال یکی دیگه هم نباشم ؟/؟-حالا می تونم ازت خواهش کنم گذشته و آینده رو ولش کنی و حالو بچسبی ؟/؟-آره نیوشا جونم منم حالو چسبیده دارم باتو حال می کنم ..ادامه دارد ..نویسنده ..ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#6
Posted: 24 Oct 2012 12:01
دست بالای دست 5
کیرمو تو هر ضربه تا ته کوسش فرستاده آخر هر ضربه هم زیر شکمم به شدت به قاچای کون نیو جونم می خورد و مثل لرزونک لرزون می شد . عمدا با تمام زورم می زدم و می کردمش که دردش بیارم و دلم خنک شه و که دیگه این قدر منو تو خماری نذاره که خانوم این قدر پر رو تشریف داشتن که منو از رو برده و مدام می گفت محکم تر . مجکم تر گشادم کن مگه ناهار نخوردی ؟/؟-صبر کن برسیم تهرون خدمتت می رسم . تو این قدر کوستو ازم قایم می کنی ؟/؟اینجا هوای آزاده و باید مراقب بود -خیلی حرف می زنی نادر . نمیدونی کوس دادن تو هوای آزاد چقدر حال میده و صفا داره . بکککککککن مانتو تو بده بالاتر خودم نگهش می دارم تو با دستات سییییینننننه امو بمالللللل بمممممممال بمالللللل منم از زیر تنه اش شروع کردم به چنگ و چونگ گرفتن سینه هاش .-جاااااااان چه حالللللی میده تو این طبیعت زیبا آدم همه چیزشو به عشقش تقدیم کنه . خدایا نیوشا چی می گفت ؟/؟یعنی من عشقش بودم ؟/؟هوسم از نقطه اوج هم بالاتر رفت و کیرم دیگه خستگی نمی شناخت . من و عزیز دلم در اوج شادابی و نشاط به عشقبازی خود ادامه دادیم .-اووووووففففف من که سوختم پس چرا آبم نمیاد فقط یه کبریت می خواد که کوسسسسسمو منفجررررررررش کنه .ا گه امروز نتونی راضیم کنی کیرتو از ته قطعش می کنم . باهاش جق می زنم . این مانتوی لعنتی هم مزاحمه . زودباش دراز بکش ببینم . دیگه قاطی کرده اینجارو با خونه اشتباه گرفته بود . با حرص و عصبانیت مانتو شو کند و به گوشه ای پرت کرد و ازم خواست که طاقباز دراز بکشم . منم این کارو کردم . خودشو روی من سوار کرد . کوسشو گذاشت روی کیرم و با یه فشار کیرمو از پایین فرستاد داخل کوسش . حالا دیگه ریش و قیچی دست نیوشا بود . گاهی با سرعت می زد و گاهی هم آروم . تاپ خودشم در آورده بود . منم که با سینه های از سوتین بیرون زده اش ور می رفتم .-واییییییییی نمی دونی چقدر حال می کنم . تنم داره یه جوررررررررری میشه نادررررررربا یه دستت روی کوسسسسسسسسمو بمالللل . با یه دست بالای کوس ویه دست روی سینه هاش وکیرداخل کوس . ادامه داده تا آب هوس نیوشا جون مثل یه عروس خانوم ناز نازی از مخفیگاهش خارج شد . منم دیگه بی طاقت شده از بس به رگهای کیرم فشار آورده اونارو به طرف عقب می کشیدم تا آبم نریزه .-نیوشا من می خوام آبمو بریزم داخل کوسسسسسست -پس بیا جامونو عوض کنیم . حالا نیوشا طاقباز روی زمین قرار گرفته بود و من روی اون قرار داشتم . کیرمو فرو کردم توی کوسش .-نادر یه خنکی مطبوعی آدم احساس می کنه . صدای آب رود خونه بلبل آواز گنجشکها طبیعت سبز و زیبا. آتیش هوسم انگار نمی خواد خاموش بشه . البته آسمون بالای سرمون یک خط در میون معلوم بود . چون برگ درختا مثل یک آبکش زیرش بوده و یه حالت چتری پیدا کرده بودن .-نادر لببببببببببااتو می خوام . بغلم کن . منو ببوسسسس . منو ببوس . آبتو بریز چند دقیقه باید منو ببوسی بعد خالی کنی . شلوارمو پایین تر کشیده و دلم برای تن نیوشا جونم سوخت که احتمالا خاک و گل خشک و خار ریزه و بوته اذیتش می کرد اما هوس زیاد سبب شده بود که همه اینارو فراموش کنه . لبامو گذاشتم رو لباش دستامو دور کمرش حلقه زده طوری که بین زمین و کمرش قرار گرفت و این جوری دیگه زمین کمر عشقمو خراش نمی داد . آتیش کیر منم که داشت کوس کباب شده اشو بیشتر می سوزوند . کاملا روش دراز کشیده بودم . بوسه داغ و عاشقانه و هوس انگیزانه ما و حرکات رفت و بر گشتی کیییییرررردر کوسسسسس و ناله های آروم نیوشا مرا و شاید ما را خوشبخت ترین آدمای دنیا کرده بود . من که قرار بود زود آبمو خالی کنم . به در خواست نیوشا که هوسش اوج گرفته بود دوباره به کارم ادامه دادم . چشای خوشگل نیوشا که به آسمون خیره شده و در اثر هوس زیاد باز و بسته می شدباعث شد که اراده ام قوی تر شه و ارضا شذن اونو بر ارضای خودم مقدم بدونم . لذت می بردم و به خودم افتخار می کردم از این که تونستم اونو تا این حد حشری کنم . کاش زن داداشم زن من بود . اون لحظه داداش ناصرو مث یه گرگ تصور می کردم .ا ز این که این تن و بدن مثل ماهی اسیر دستای داداش ناصر بشه حسودیم می شد . چند دقیقه بعد چشای نیوشا بسته شد و آروم گرفت . اما لبامون تو ی حرکت و لغزش روی هم بودند یک لحظه خودشو کنار کشید و آرام و با ناز گفت حالا ابتو میخوام . دوباره لباشو به لبام چسبوند ومنم در نهایت آرامش و لذت و هوس آب کیرمو به کوس ناز و کوچولوش ریختم . کمرم سبک شده بود . خیلی حال کرده بودم . به خستگیش می ارزید . معلوم نبود لبای من زودتر از حرکت ایستاد یا لبای اون . فقط می دونم هردوتامون بی خیال دنیا و رسوایی به هم چسبیده چند دقیقه ای خوابیدیم -پاشو نیوشا بلند شو اینجا خونه نیست و ماهم توی رختخواب نیستیم . پاشو دیگه . خودمونو مرتب کردیم . اون شده بود آینه من ومنم آینه او . یه خورده هم چین و چروکهای لباسامونو مرتب کرده و پس از یکساعت غیبت به طرف فک و فامیلا گاز دادیم . آخ که چقدر اعصابم آروم شده بود . دلم می خواست با نیوشا حرف می زدم . درددل می کردم . کمر زن داداش منم سبک شده بود . حسابی سر حالش آورده بودم . تازه ناصر هم اگه بود مگه از پس زنش بر میومد ؟/؟داداش من از بس جنده گاییده و آبشو زود خالی کرده سیستم همه رو مثل جنده ها می بینه . موقع بلند شدن و آخر سکس هردومون به فکر گاییدن سوراخ کون افتادیم ولی حیف که دیر شده بود و موکولش کردیم به تهران . دیگه آروم و قرار نداشتم . دوست داشتم زودتر به تهران برگردم و با نیوشا حال کنم . دوست داشتم زودتر از مازندران زیبا در برم . عشقمو بغل کنم . بهش بگم که تو رو فقط واسه جسمت نمی خوام . اما خانواده ما و آقا تقی قرار گذاشتن که فردا برن دریا . شوهر خواهر آقا تقی یه ویلا در خزرشهر بابلسر داشت که قرار بود کلیدو ازش بگیره ویکی دوروزی بریم اونجا ..لفور برایم زیباتر شده بود همان گونه که زندگی برایم زیباتر شده بود ..ادامه دارد ..نویسنده ..ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#7
Posted: 25 Oct 2012 15:31
دست بالای دست 6
روز بعد دسته جمعی به دریا رفتیم . درست بیست کیلومتر از بابل دورشدیم . مزارع سرسبز برنج و رود بابل از جلوه های دیدنی این مسیر بود . آقا تقی می گفت که شهرشان بزرگترین مرکز تجاری اقتصادی استان مازندران است . این بار در پشت ماشین زن داداش نازم با من بیشتر مدارا می کرد . خیلی شجاع شده بود چون اجازه داده بود که انگشت کوچیکه دستشو با احتیاط لمس کنم . بازم جای شکرش باقی بود که تا این حد به من اجازه پیشرفت داد . به شهر زیبا و ساحلی بابلسر که روزگاری تابع بابل بود رسیدیم . دو طرف مدخل ورودی شهر به شعاع یا طول دو سه کیلومتر یا کمتر را درختان بلندی پوشش داده که بیساری از انها قطور بودند و چون سایبانی بر روی جاده و خیابان ورودی به شهر قرار داشتند از این یه تیکه مسیر خیلی خوشم میومد . فقط حول و حوش پمب بنزین و نرسیده به میدان اصلی شهر بوی گند و حال به هم زنی به مشام می رسید که نقطه ضعف این منطقه بود . آقا تقی می گفت مربوط به کار خانه فیبر سازی یا فضولات اونه . در حال حاضر بعد از چند سال برای کم کردن مشکل ترافیک این درختای پیر و خوشگلو زدند ویه بلوار درست کردند .ا لبته شهر سازی قشنگی کردن ولی دیگه از ورودی شاعرانه خبری نیست . اون بوی گند هم دیگه به مشام نمی رسه . رفتیم کنار شهر و اوایل جاده فریدونکنار .ا لبته شمال از بس شهراش به هم نزدیکه و بعضی جاها به هم چسبیده آدم اگه خوب جاها رو نشناسه وتابلو رو نبینه نمی فهمه کی از شهر قبلی رد شده . بازم بگذریم که روده درازی دیگه بسه . همه در ویلای خواهر آقا تقی در خزر شهر مستقر شدیم . اونجوری که می گفتند یا فکر می کردم چسبیده به دریا نبود ولی باید می رفتیم اون ور جاده و با چند دقیقه پیاده روی به ساحل می رسیدیم . این ویلا تا دلت می خواست اتاق خواب و پناهگاه داشت . جفت زن و شوهر هر کدوم یه اتاق گرفته دخترا یه جا و من و تیمور هم نصیب گوشه ای دیگر شدیم . ناهارو خورده و بعد از ظهر هم رفتیم به قسمتهای اوایل دریا در بابلسرو شنا کردیم . مردونه و زنونه جدا بود . بعد از شنا و خوردن عصرونه رفتیم لب رود بابل و نزدیکی پل مشهور شهر که مرا به یاد پل رود کارون در اهواز می انداخت نشستیم . تیمور و تارا رفتن از سوپری چیزی بخرند و من و نیوشا هم چند صد متری خودمونو از اونا دور کردیم . مثلا می خواستیم دور بزنیم . وفتی به چشاش نگاه می کردم متوجه می شدم همون چیزی رو که من می خوام اونم میخواد . روی یکی از نیمکتهای روبروی رود نشستیم . دستشو گرفتم تو دستام . با هم به حبابها و چراغهای رنگارنگ درختان نیمه بلند حاشیه پیاده رو و قایق های کوچک و بزرگ داخل آب و دلتای رود نگاه می کردیم . جایی که مرز بین رود و دریا بود . نقطه ای که رود به دریا می رسید و یه حالت آبرفتی داشت . بار دیگر نگاه عاشقانه و پر تمنایمان را به هم دوختیم . به ویلا بر گشتیم . بعد از شام زن و شوهر های کوفته شده زود خوابیدند و ما جوونا کنار ساحل قدم زدیم . تارا و تیمور برای ما سر خرشده بودند . پس از برگشتن چنددست چهار نفری و دو به دو پاسور بازی کردیم که من و نیوشا جون همیشه برنده بودیم . خدارو شکر تا راوتیمور هم خوابشون گرفت و مادوتا به هم اشاره زدیم و با هم گفتیم که با هم یه شرط بندیهایی داریم که میخواهیم چند دست بازی کنیم . اونا هم رفتن بخوابن . من و زن داداش تنها شدیم . دل تو دلم نبود . پرنده کوچک قلبم می خواست از سینه بزنه بیرون . اصلا به فکر بازی نبودم واسه همین همش می باختم .-نادر بیخود باهات شرط نبستم -چه شرطی ؟/؟حتما می خواستی از کردنت منصرف بشم .-نه اتفاقا می خواستم بگم اگه تا سه دفعه منو به ارگاسم نرسوندی حق نداری از کنارم پاشی . یه نگاهی به دور و برم انداختم یواشکی لباشو بوسیدم . پس از یک ساعت و اطمینان از خواب بودن همه تصمیم گرفتیم بریم یه گوشه ای خودمونو سبک کنیم .اینجا که جایی به نام حیاط نداشت و محوطه همه مشاعی بود . اگه می خواستیم داخل ساختمون ترتیب همو بدیم که اولا به ریسکش نمی ارزید وثانیا هول هولکی و مرغ و خروسی مزه نمی داد . یه فکری به خاطرم رسید که به عقل جن هم نمی رسید . موضوع را با نیوشا در میون گذاشم . اولش کمی ترسید و یکه خورد بعدش که گفتم خونسردیتو حفظ کن و خیلی عادی با مسائل برخورد کن شیر شد و باهام همراه شد . تازه گواهینامه رانندگی گرفته بودم . سوییچ ماشینو کش رفته به نیوشا گفتم که خودشو به حالت حال به هم خوردگی در بیاره و جهت طبیعی شدن نقشه به یک دکتر هم می برمش . البته نصفه شب باید می بردمش در مانگاه . ترش کردن غذا راحت ترین چیزی بود که می تونست به دکتر بگه و گندش در نیاد .فقط می خواستیم نسخه نشون بقیه بدیم . نیوشا همش ازم می پرسید خب بعدش چی ؟/؟-میریم یه پلاژکرایه می کنیم بعدش من میفتم روت .-به همین سادگی ؟/؟-آره به همین سادگی .-یه چیزی تو کله ات هست تا راستشو نگی و از این دلواپسی درم نیاری باهات نمیام ...منم مجبور شدم شناسنامه ناصرو که عکسش مال چند سال پیش بوده و شباهت فوق العاده ای به حالای من داشت بهش نشون بدم .-وای تو دیگه کی هستی . شیطونو درس میدی .-واسه تو هر کاری می کنم . تو هم باید نشون بدی که یک شیر زنی -چشم عزیزم حالا می بینی .-می تونستم با همین ماشین ببرمش گوشه کنارا تر تیبشو بدم ولی به ریسکش نمی ارزید .نسخه رو ردیف کردیم و چند تا قرص معده و سر درد پیچیدیم وراهی پارکینگ سه دریا شدیم . طبقه دوم یکی از از این مجتمع های ویلایی یه اتاق کرایه کرده و به مسئولش گفتیم که یه دو سه ساعتی رو میخواهیم استراحت کنیم برگردیم تهران . بی انصاف کرایه یه شبو ازم گرفت . ولی اتاق با حالی بود . درست روبروی دریا . صدای امواج به گوش می رسید . البته دریا رو سیاه می دیدیم . ولی امواج که به ساحل نزدیک می شدن یه خطهای سفیدی هم لابلاش پیدا می شد . ساعت دو صبح بود بازم خوبیش این بودکه از اول سال زمانو یه ساعت به جلو برده بودن و می شد گفت تا روشنایی هوا سه چهار ساعتی وقت داشتیم و منم اگه نیوشا رو دو ساعت تو بغلم لخت نگه می داشتم کافی بود .لامپو خاموش کرده و درو هم قفل کردیم . نمی دونم چرا داخل اتاق تخت نبود ولی به اندازه کافی لحاف و تشک بود .پنجره رو به دریا درست هم قد دیوار بود و نیوشا می گفت که موقع عشقبازی حتما باید سرش رو به بیرون باشه و دریا و آسمون تاریک و قرص کامل ماه روشنو ببینه و بیشتر حال کنه . پنجره رو بسته بودیم . در واقع یک در شیشه ای بود که به یه تراس کوچیک باز می شد . زیاد لفتش ندادیم زن داداش لباساشو در آورد و شورت و سو تینشو گذاشت تا من واسش در بیارم . منم لخت شده و شورتمو گذاشتم تا اون واسم در بیاره . همدیگه رو بغل زدیم . به هیچ چی فکر نمی کردیم که کی دلواپس کیه و نصفه شب ممکنه چی شده باشه . سر من رو شونه های اون و سراون رو شونه های من افتاده بود . چند دقیقه با عشق و احساس پاکمون تو بغل هم بودیم . از صدای نفسهای آروم و گاه تندش هم لذت می بردم . دستمو به شورتش رسوندم . یه شورت توری ومشبک بود . سرمو بیشتر خم کردم ولی متوجه رنگش نشدم اگه تو روشنایی بود دیدن کونش از پشت شورت خیلی بهم حال می داد .-هر وقت رسیدیم تهرون این مدل شورتو بازم باید برام بپوشی -به روی چشم برادر شوهر ببخشید شوهر عزیزم -آخ نیوشا که چقدر تو رو واسه همین نکته گوییهات دوستت دارم . خودمو به طرف پایین خم کردم دستمو گذاشتم داخل شورتش . صدای هوس و ناله اش در اومده بود .-کوسسسسسسسمو فششششششارششششش بگیر آخخخخخخخخ جوووووووون . بند سوتینشو باز کردم وواسه این که حالتمون بهم نخوره خودم شورتمو در آوردم . کیر دراز و کلفتمو با دستش گرفت و محکم فشارش داد .-جاااااااااااااااان منو بماللللللل کییییییییییررررررررتو راهه کوسسسسسسمو که می مالی نرمششششششششش میدی با کییییییررررررت که منو می کنی ورزشششششششش میدی .-خوردن کوسسسسسسست چی ؟/؟-اوووووووووووفففففففففف نگگگگگگو هردوتاشششه . پس بیا بخورش که بعدش می خوام پشت کرده دریا رو ببینم . طاقباز دراز کشید و منم سرمو گذاشتم لای پاش . شورتش نو بود . بوی پار چه اش میومد . زبونمو تا آخر از دهنم در آورده روی شورتش کشیدم تا یه حالی کرده باشم ....ای ناصر جان تفنگ به دست ..ای داداش قلدر من اگه بدونی با شناسنامه تو مجوز گاییدن زنتو گرفتم چه حالی میشی ؟/؟شورت نیوشا رو هم از پاش در آورده حالا هردومون لخت لخت بودیم وزبونم روی کوس خیسش قرار داشت .بعد از این که چند بار زبونمو از پایین به بالا کشیدم یک قسمت چوچوله اشو جمع کرده لبامو غنچه کرده مثل یک نوزاد شیر خوره شروع کردم به میک زدن چوچوله های داغ و ملتهبش که نمی تونستم سوراخی کوسو تو اون تاریکی ببینم . سرعت خودمو زیاد کرده مواظب بودم گازش نگیرم -اووووووووففففففففف نادر بالای کوسسسسسسمو سییینننننه هاممممممو شککککممممممو همه جاممممممو بمالللللللششششش . هنوز مالیدنو به اوج نرسونده چند تا تکونی خورد و پس از ارضا شدن یا ادامه ارضا از بس بی طاقت شده بود سرمو با دست خودش به عقب فشار می داد ولی من همچنان پیشروی می کردم تا بیشتر به مرزجنون برسونمش..ادامه دارد ..نویسنده ..ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#8
Posted: 27 Oct 2012 23:15
دست بالای دست 7
بیچاره تا یکی دو دقیقه از لذت زیاد مثل مرغ پرکنده دست و پا می زد تا ساکت شد . پس از چند دقیقه سکوتو شکست و گفت نادر خیلی بی رحمی از لذت زیاد نزدیک بود قلبم از حرکت وایسه . حالا دیگه میخوام رو به دریا باشم . کمرم سبک شد . دم رودخونه لفور یه کاری نکردیم که هنوز دلم پیشته و ناراحتم که چرا وقت نشد تا بهت لذت کامل بدم . من در اختیار توام کونمو به طرفت قمبل می کنم دو ست داری بذار تو کونم دوست داری بذار توی کوسسسسم . باهردوتاش حال می کنم . من کیییییییرررررتو می خوام . به حالت سگی و دو زانو خم شد و بهم پشت کرد . سرش رو به بیرون و کونش به طرف من بود . منم رو کونش سوار شدهدورو بر خودم کرم و خمیری ندیدم و نیوشا هم با خودش کیف نیاورده بود . کیرررررررمو فرو کردم توی کوسسسسسس زن داداش و با هر حرکتی که به طرف بیرون می دادم مقداری آب و روغن بیرون کشیده با اون سوراخ کون نیوشا جونمو چرب می کردم . پس از چند حرکت سوراخ کون زن داداشو نشونه گرفتم . تو تاریکی خوب زدم به هدف . با همون حرکت اول چسبندگی بین سر کیر من و سوراخ کون نیوشا هردوی مارو حالی به حالی کرد .مخصوصا منو که کمرم خیلی سنگین شده و فشار آب زیاد شده بود . با این که هنوز سوراخ کونش تنگ و کیپ بود ولی کیرمو راحت تر از قبل قبول می کرد یه دستمو روی کونش گذاشته با دست دیگه ام کوسشو تحریک می کردم . نمی دونم این چه شیوه ای بود که نیوشا دردش نمیومد . کونشو می چرخوند وکیرمم با چرخش کونش داخل سوراخ می چرخید . اوووووففففف چه لذتی !چشام تا حدودی به تاریکی عادت کرده بود . دایره کونشو که برام از ماه شب چهارده هم قشنگ تر بود می دیدم . این پیچ و تاب دادنها و چرخشهای هوس انگیز نیوشا کار خودشو کرد و دیگه نتونستم تحمل کنم .-عزیزم به خودت عذاب نده کونم آب میخواد . بدددددددده کود بددده آب کییییییییرررررتو بده تا کوووووووونم بر جسسسسسته تر شه کووووونننننن تپل دوس داری ؟/؟وقتی ریزش اولین قطره منی رو تو سوراخ کون خود احساس کرد به حرکات چرخشی خود سرعت دادیم . آبم با سرعت شدید می ریخت تو کونش ونیوشا ول کن نبود . در همان حالت سستی پس از ارضا کمرشو گرفته خودمو طاقباز روزمین قرار داده زن داداشو به همون صورت طاقباز بدون این که کیرمو از کونش بیرون بکشم دراز ش کردم و رو خودم قرار دادم . در وضعیتی که پشتش به شکمم چسبیده بود دستامو به سینه هاش رسونده و فشارشون می دادم . کیرم دیگه تکون بخور نبود . ولی هوس زن داداش تکون خورده بود . با یک تغییر وضعیت روبروی هم قرار گرفته جویدن لطیف کوس ناز و لطیفشو شروع کردم -نه نه نهههههههه با کوسسسسسسسم چیککککار می کنی ؟/؟نادر تو که تازه آبمو آوردی . دوباره سنگینم کردی .میککککککشششششش بززززن بخورررررششششش . سروته کن تامنم با کییییییرررررررتو حال کنم . حالا کیر من تو دهن و تا سر حلقش بود و کوس اونم چسبیده به لب و زبونم . هردوتامون سست شده بودیم ولی دوست داشتم نیوشا زودتر راضی شه کمرشو سبک کنه تا من با خاطر جمعی بیشتری آب کیرمو بفرستم توی حلق زن داداش . واسه همین با خوردن کوس از دو سه تا از انگشتام هم کمک گرفته و باآخرین توانم ورود و خروج می دادم .-نادررررررر.....میخخخخخاررررره . کییییییرررررر می خواد . بکن بکن بکن تند تند تندتر. از انگشتای دست چپم که توی کوسش بود و حرکتش می دادم با دست راستم گاهی سینه هاشو و گاهی هم روی کوسشو می مالیدم . چند تا فریاد زد و ساکت شد . سست شد و دهنشم شل شد . اول حرفی نزدم . گفتم بذار تو کیف و حال خودش باشه . بعد از دو دقیقه که احساس سنگینی شدیدی می کردم گفتم حالا دیگه کمر و کوستو سبک کردی کیر من یادت رفت ؟/؟-کنیزتم نادر . فدای کییییییررررتتتتم . مشتری شیره هاششششم . منو طاقباز خوابوند یعنی در یک وضعیت ریلکس قرار داد که کمرو بدنم خسته نشه . و من از ساک زدن اون نهایت لذتو ببرم . کیرمو گذاشت تو دهنش . همه جاشو از بیضه ها تا سر الت همه رو لیس می زد . سرشو که مثل قسمت بالای بستنی قیفی می لیسید . جااااااان نیوششششششش بنوششششششششش من هم کیییییفففف می کنم هم جلو آبمو می گیرم .-قربون کیییییییرررررکلللللفتتتت خالیش کن تا سستی اعصاب نگرفتی . الان یه جوری برات لیسسسسششش می زنم که حسابی تنظیم تنظیم شی . خودمو شل کردم تا از صد در صد پتانسیل لذتم استفاده کنم .. وقتی محصول اولین جهش منی ریخت تو دهن غنچه ای زن داداش با بقیه جهشها و پرشها طوری همراهی کرد که همه ماموریتشونو با موفقیت انجام داده و وتمومی هوس و اشتیاق من به لذت تبدیل شد . کیرمو محکم به سقف دهن و گوشه هاش می زدم . مثل یک کوس دهنشو گاییده بودم . نیوشا مثل یک تشنه تازه از بیابون در اومده همه آبمو نوش حون کرد و دو سه قطره ای رو هم که از لب و لوچه اش اویزون شده بود با دست فرستاد تو دهنش تا حروم نشه .-خانوم خوشگله !داشت یه چیزی یادم می رفت . گفته بودی کیر می خوای بیا عزیزم قربون اون کوس خوشگلت برم من .. دو تا پاهاشو به طرف بالا کشیده انداختم رو پاهام . خودمو کشیدم جلو اونو هم کشیدم طرف عقب . یه قسمتی از کونمون به هم چسبیده بود . کیرمو برای چند دقیقه ای به کوس نانازش چسبوندم وقتی دیدم که اشکش از هوس داره در میاد هلش دادم داخل . چه خبر بود ماشاءالله . دریایی بود و دنیایی . -دختر هر کی ندونه فکر می کنه تو کیر نخورده ای -نادر جونم دست خودم نیست که هر چی کیرتو می خورم هر چی از این کیر قشنگت به من می رسه انگار که هیچی نرسیده .من سیر نمی شم . از بس کلفت و هوس انگیزه . من فقط کیر تو رو می خوام . هوس کیر تو رو دارم نادر منو بکن . دوست دارم شب و روز زیر کیر تو باشم فقط زیر کییییییرررررررتو کییییییییرررررررتو .کوسسسسسسسم زیر کییییییرررررتو باشه . دوست دارم مال تو باشم . تو شوهرم باشی . اصلا ناصرو دوست ندارم . چقدر سخته یه عمر باید از دستش در برم تا به تو برسم . این حرفاش آتیش به خرمن عشق و جان و هوسم انداخت . دست بردار نبودم . هرگز تا این حد نیوشا خود را اسیر من ندانسته بود .کمرشو خم کرده لبامو رولباش گذاشته و به گاییدنش ادامه دادم . وقتی که احساس کردم بازم به ارگاسم رسیده این دفعه کوس تشنه اشو سیراب کردم . قسمتهایی از اتاقو کثیف کرده بودیم . حساب این که هر کدوم چند بار کمرمون سبک شده از دستمون در رفته بود . اون حالا طاقباز بود و من با کیری بیرون کشیده از کوس یه پهلو کنارش بودم . صحبتها و درددلهای عاشقونه مون گل انداخته بود . موهای قشنگشو نوازش کرده تنمو به سینه هاش چسبونده ولبای خودمو انداختم رولبای قشنگش .. وای خدای من ساعت از 6صبح هم گذشته بود . آفتاب بیرون زده بود . معلوم نبود توی بغل هم کی خوابمون برده بود . زن داداش که توی بغل و زیر کیر من کیفوری تر شده و اگه بیدارش نمی کردم تا چند ساعت دیگه هم می گرفت می خوابید . خیلی قشنگ و ناز خوابیده بود . مثل بچه های ملوس مثل فرشته ها لبخند می زد . منم گونه هاشو بوسیدم . لباشو بوسیدم و دست به سینه ها و کوس و کون و کپلش زدم تا چشاشو باز کنه متوجه وضعیت زمانی بشه . دیدم اونم با چشمانی بسته و گاه نیمه باز وخمار با من همراهی می کنه ودوست داره بازم گاییده بشه . -عزیزم بلند شو بریم من بیشتر از تو هوس دارم . دوست دارم همین جوری تو بغلت باشم تا بمیرم . بلند شو بریم تا بیشتر از این گندش در نیومده حالا حتما بیدار شده و در به در به دنبالمون می گردن .. نیوشا رنگش مثل گچ سفید شده بود وگاهی هم تغییر رنگ داده و مثل کدو تنبل زرد می شد . پیشونیشو بوسیده گفتم تا منو داری غم نخور همه چی رو درست می کنم . فقط خونسردی خودتو حفظ کن .. ادامه دارد .. نویسنده ..ا یرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#9
Posted: 30 Oct 2012 00:27
دست بالای دست 8
قبل از برگشتن به خونه چند تا چسب زخم و پنبه خریده ودو رو بر وسط دست نیوشا رو طوری ردیف کردم که انگاری تازه از زیر سرم خارج شده . وقتی که به ویلا رسیدیم باورمون نمی شد که همه خواب باشن . هر کدوممون پاورچین پاورچین رفتیم جایی که باید می خوابیدیم دراز کشیدیم .ا ز این که سر بقیه کلاه گذاشته بودم لذت می بردم زن داداشم مثل من همچین احساسی داشت . البته این چیزارو بعدا خودش بهم گفت . با این که کسری خواب داشتم ولی خوابم نمی گرفت . حداکثر تا یک سال دیگه باید می رفتم سربازی . اون وقت دیگه نمی تونستم اونجوری که می خوام با نیوشا باشم . فکر عجیبی به سرم افتاد . درست یکسال وقت داشتم .باید برای قبولی و کنکور در دانشگاه درس می خوندم . کار خیلی سختی بود و اراده ای قوی می خواست . پس از برگشتن به تهران اولین قدمو بر داشتم از خواب شبم زدم . روزا تو تعمیر گاه از هر فرصتی استفاده می کردم . هر چند زجرآور بود و نمی تونستم یکسره مطالعه داشته باشم چون ماشینای تعمیری هر لحظه میومدن و باید بررسیشون می کردم . به این و اون پول می دادم تا یه خورده بهم کار نداشته و کار منو انجام بدن . پدر که نزدیک می شد منم وانمود به کار کردن می کردم . چند تا غروب که دیگه سر کار نبودم می رفتم کلاس کنکور . عشق نیوشا همه چی رو واسم آسون کرده بود . هر جوری شده باید همین تهرون می موندم . خیلی لاغر شده بودم ولی از کلفتی و چاقی کیرم چیزی کم نشده بود . تازه فعال ترم شده بودم . از تنها چیزی که نزده بودم میزان عشقبازی با نیوشا بود . این که میگن عشق معجزه می کنه کاملا درسته . البته به شرط این که با پشتکار همراه باشه . کی می گفت من یه لا قبایی که خونواده مسخره اش می کردند بتونم رشته پزشکی دانشگاه تهران قبول شم . وای انگار دنیارو به من داده باشن . مثل این که رفته باشم خواستگاری نیوشا جون و بله رو گرفته باشم .دیگه همه رو من حساب جداگونه ای رو باز کرده بودن بعد از من هیشکی مث نیوشا خوشحال نبود . داداش ناصر هم که چند ماه از سربازیش مونده بود اشت از حسادت می ترکید . دیگه تعمیرگاه رو ول کرده بودم . هر چند پدرم امکانات مالی زیادی داشت ولی در حد خیلی معمول واسم خرج می کرد . ناصر از سربازی برگشت و اون و زنش تو همون طبقه پایین خونه ما زندگی می کردند . زن داداش به من می گفت که هیچوقت یه حال درست و حسابی به شوهرش نمیده و همون اول ناصرو دست مالیش می کنه و کاری می کنه که سبک و بیحال شه و از مقدمه چینی دیگه وارد اصل مطلب نشه .. شایدم ناصر از بس به دنبال جنده بازی و خلاف بود از خدا خواسته به همین قدر هم قانع بود . نمیدونم آیا این حرفا رو نیوشا واسه تسکین من میزد یا واقعا راست می گفت . می دونستم آدم دروغگویی نیست با این حال حتی دوست نداشتم شوهرش یه دست هم بهش بزنه . زن داداش هم خیلی حسود شده بود . می ترسید دانشجوهای دختر که یه روزی مثل خودمن دکتر می شدن تورم کنن . ومن یک روز در میون مجبور بودم واسش قسم بخورم که هیچم از این حرفا نیست . هنوز پزشکی عمومی رو تموم نکرده بودم که صاحب دو تا بچه خوشگل از نیوشا شده بودم . منو عمو صدا می کردند . خیلی دلم می خواست که بابا صدام کنن . آخه من پدرشون بودم . وقتی که مرحله تخصصی در رشته زنان و زایمانو شروع کردم به نیوشا گفتن فعلا بچه نمی خوایم تا درسام تموم شه . قا ه قاه می خندید و می گفت انگار که روی دوش تو سوارن . من میخوام بزرگشون کنم . راستش دوست نداشتم که به خاطر یه حاملگی دیگه نیوشا مجبور شه یه بار دیگه با ناصر عشقبازی کنه . بد جوری نسبت به هم سرد شده بودند . ناصر دنبال خانم بازی بود و نیوشا هم تو بغل من . واسه همین یک صلح و آرامش مصنوعی بین اونا برقرار بود . نیوشا از خانوم بازی شوهرش خبر داشت به رویش نمی آورد ولی ناصر از این که زنش به من کوس میده و دوتا بچه هاش در حقیقت برادر زاده هاشن چیزی نمی دونست . اون موقع نستوه من 5ساله بود و نازنین 3ساله .چند وقت بعد خانواده در مورد من حرکتی انجام دادند که دلم حسابی شکست . قضیه از این قرار بود که یک روز مادرم مرا به گوشه ای کشید و گفت نادر تو داری دکترمیشی و ماهم پیش در و همسایه و فک و فامیل سری بلند می کنیم و ناصر داره تو تعمیرگاه زحمت می کشه حقش نیست که بعد ار 120سال که پدرش سرشو گذاشت زمین با تو سهمی مساوی داشته باشه . خود ناصر دوست داشت که همه تعمیرگاه به اسم اون بشه وپدر در وصیتنامه خودش همه رو به اون ببخشه .ا ما من گفتم که تو هم پسر منی و هرچند نیاز نداری و خودت دکتر میشی و خیلی از این چیزارو می تونی داشته باشی ... سرم داشت گیج می رفت . چرا ؟/؟خدا چرا ؟/؟چرا بین من و اون تبعیض قائل می شدند . چه اشکالی داشت اگه سهم بین من و اون مساوی بود و ناصر بعد از مرگ پدر به همون نسبت که کار می کرد پولشو می گرفت . مادر بر من منت گذاشت که همین یک سوم را او سبب شده که پدر در وصیتنامه اش به من ببخشه . ولی می دونستم تمام این بدبختیها و بیعدالتیها از اون آب می خوره . تنها کسی که دلداریم می داد نیوشا بود ودلخوشی من به همراهی اون بود واین که بالاخره هرچی که ناصر داشته باشه به بچه هام می رسه . امامنم بچه نریمان و نرگس بودم . تا به حال در حق من خیلی ظلم کرده بودند . نمیگم بدی . چون پدر و مادر هیچوقت نمیخوان بد باشن ولی این رفتار ناصحیح اونا .....ا گه اونا بودند زیر بار این خفت می رفتند ؟/؟بهتره ولش کنم . من که ارث پدر طلبکار نیستم . اون شب حرفی نزدم . فقط طوری که مادر متوجه عقده درونم نشه یک دستت درد نکنه ای گفته تشکری کردم و دورشدم . از حرص و لجی که داشتم یک کیر دیگه هم به ناصر زده و بچه سوم راهم راه انداختم . وقتی که فارغ التحصیل شدم با چند تا پزشک آشنایی پیدا کرده از من هم خیلی خوششون اومده بود من با کمک اونا و با یه ترفندی معافیت از خدمت گرفته و چند وقت بعد هم مجوز باز کردن مطب هم گرفتم . علاوه بر نستوه و نازنین 9و7ساله یک نورای 3ساله هم داشتم . یک پسر و دوتا دختر . با این که کارم خیلی خوب بود اما پدر و مادرم یک سرمایه اولیه رو هم برای اجاره کردن جایی مناسب به من نمی دادند . بیشتر جاها پیش پول می خواستند . یعنی همه جا . زن داداش یعنی مادر سه تا بچه هام دور از چشم شوهره ده دوازده میلیونی جمع کرده داشت و به من داد و یه خورده هم از گوشه و کنار جمع و جور کرده و یکی دو وام گرفتم تا بتونم پیش پول یه اتاقکی رودر یکی از مجتمع های پزشکی توفلسطین شمالی بدم بازم خدارو شکر کردم . کارم خیلی زود گرفت . تازه نفس دقیق و پرکار بودم . تا چند وقت پیش نیوشا به همکلاسیهام حسادت می کرد حالا به مریضام . پدر و مادری که اصلا تحویلم نمی گرفتن حالا پز منو به همه میدادن . داش ناصر حسود ما هم می گفت که استعدادش زیاد تر از من بوده و به خاطر این که پدرو تنها نذاره تعمیرگاه رو ترک نکرده . وگرنه حالا واسه خودش یه پروفسور بوده . با این چرندیات می خواست مخ بقیه رو کار بگیره . حناش که پیش من رنگی نداشت . تمام کلاسای دبیرستانو با چهار پنج تا تجدید پشت سر گذاشته و شهریور هم با تک ماده و تقلب و ارفاق قبول می شد . از پدر و مادر و برادرم دلخوشی نداشتم . مخصوصا از مادرم . اگه اون می خواست می تونست کاری کنه که این اتفاقات نیفته . من در ظرف دو سه سال می تونستم سرمایه ای بیشتر از اون چه پدرم داره بهم بزنم . با در آمد سال اولم یه ملک تو اون ته کوره های اشرفی اصفهانی خریدم که سریع قیمتش بالا رفت و بنگاه دارا می گفتن این مکانهایی که ته تهرونه رو به ترقیه . اگه میلیاردر هم می شدم هرگز نمی تونستم این بیعدالتی رو فراموش کنم . یادگارخانواده یه ارزش دیگه ای داره . اگه مثل آدم حسابیها عدالتو در حق من رعایت می کردن شاید یه همچه روزی از حقم می گذشتم . پدر زن ذلیل بی بخارم هم از مادر سلطه گرم حمایت می کرد . مادر را مثل یک زن غریبه می دیدم و احساس فرزندی نسبت به او نداشتم . از روی عادت به او توجه می کردم . زنی که تا چند ماه دیگر 50 ساله می شد . اما هنوز هم رفتاری کودکانه داشت و نمی دونست که با پسر کوچیکترش چه رفتاری داشته باشه . چرخه زندگی می گشت و ماهم به دور زدنمون ادامه می دادیم تا این که روز ی از روزها مادرم احساس درد شدیدی در ناحیه زیر ناف و شکم خود نموده دست به دامن من شد. پس از معاینه و بررسی متوجه شدم که مربوط به معده و روده نمی تونه باشه و چند تا آزمایش نوشته و فهمیدم که از ناحیه رحمش بوده احتمالا داره میره پیشواز یائسگی و بالاخره تحت نظرش گرفتم . یک بار دیگه که خونه تنها بودیم بازم این درد اومد سراغش . بهش گفتم دراز بکشه تا شلوارشو پایین بکشم و با چراغ قوه یه دیدی بهش بزنم . هر چند امکانات کم بود ولی از هیچی بهتر بود -خجالت می کشم -مادر جون داخل مطب خجالت نکشیدی . منم هم دکترم هم پسرت . ا ون روز دست مادرهم درد می کرد و قوت نداشت که شلوارشو که کشش هم خیلی سفت بود پایین بکشه -پشت کن مامان تا برات پایین بکشم از این طرف هم یه بررسی بکنم .-خودم می تونم -حرف گوش کن الان تو باید به من بگی چشم . مامان قمبل کرد و من هم شلوار و شورتشو باهم پایین کشیدم . وای مامان عجب کونی داشت !سفید و بزرگ و برجسته که اصلا نشون نمی داد یه کون پنجاه ساله باشه . کیرم شق شده بود . شیطونو لعنت کردم . هوس گاییدن مامان به سرم افتاده بود ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#10
Posted: 31 Oct 2012 19:00
دست بالای دست 9
هم یک تنوع لازم داشتم و هم این که چون این زنو مادر خودم نمی دونستم دوست داشتم بکنمش و یک جوری قدرت و سیاست خودمو بهش نشون بدم . کیرم آماده بود . داشت شلوارو پاره می کرد . یکی از قاچای کون مامان نر گسو گرفته به طرف بیرون کشیدمش تا لاپاشو بهتر ببینم . سوراخ کونش گشاد به نظر می رسید . مثل این که پدر خیلی از کون کرده بودتش . دفعه قبل هم که کوسشو تو مطب دیده بودم یه کمی گشاد بود . فکر کنم هم من هم ناصر از طرف کوس اومده بودیم بیرون . به هر زحمتی بود فکرمو جای دیگه متمرکز کرده تا کیرم یه چند سانتی بخوابه . مادروروبروی خود قرار داده و اون روز بدون هیچ ناخنک زدنی به خیر گذشت . فکر گاییدن مادر یک لحظه از سرم بیرون نمی رفت . حتی وقتی هم که در حال گاییدن نیوشای نازنینم بودم اون متو جه حالتم میشه و میگه نادر این روزا خودت نیستی ها .-نه عزیزم یه خورده خسته ام . بازم یه روز دیگه که نیوشا با بچه های قد و نیمقد خودش و من رفته بود خونه دایی اش مهمونی. ناصر و پدرم هم سر کار بودن دوباره مادر از ناحیه شکم احساس درد می کنه . این یکی فکر کنم مال معده اش بود بد غذایی کرده بود چیزی بهش نگفتم . ساعت یک بعد از ظهر بود و منم تا دوساعتی وقت داشتم که از خونه بزنم بیرون یه قرص معده و یه قرص خواب آور نیمه قوی تقدیم مامان جونم کردم . تصمیم گرفتم که امروز کارو یکسره کنم . می دونستم هیچوقت جراتشو نداره بره پیش همه جار بزنه بگه پسرم منو گاییده . شایدم خوشش میومد . وشایدم از من متنفر می شد . که قسمت دوم و سوم قضیه ضرری نداشت . بعد از بیست دقیقه ای چشای مادر سنگین شد و خوابش برد . تمام لباساشو در آوردم . خودمم لخت لخت کردم . خیلی سنگین شده بود . ولی زرنگی کرده بود ه ازش خواسته بودم وقتی که قرصاشو خورده روی تخت دراز بکشه استراحت کنه منم باتن لخت کنارش دراز کشیدم به روی شکم خوابیده بود درزوسط کونشو بازکرده وحسابی کوس و سوراخ کون گشادشو دید زدم . به پیشنهاد من پشم کوسشو برای رعایت بهداشت تراشیده بود . هر چند از این کار اکراه داشت . فکر کنم پدرم از کوس مودار بیشتر خوشش میومد . برخلاف من که براق دوست داشتم . سر تاپای مامان نرگسو غرق بوسه کردم . بانوک زبونم سر سوراخ کونشو می لیسیدم . یه خورده بومی داد ولی خیالم نبود . سینه های درشت و آویزونشو چنگ زدم . یه جوری دلم تنوع می خواست . دوازده سال می شد که جز نیوشا کس و کوس دیگه ای رو نکرده بودم . خیلی هیجان زده بودم . یه خورده کرم سر کیرم مالیدم وسوراخ کون مامان نرگسو هم با اون چرب کردم تصمیم گرفتم بذارم تو کونش . دیگه بی تاب شده و هنوز کاری نکرده ناله ام در اومده بود . واقعا با این دو سه تا نقطه ضعف بازم اندام درست و خوش گوشتی داشت . سر کیرمو به سر سوراخ کونش چسبوندم با این که ادم موقع خواب فشارش میفته و عضلاتش سفت میشه ولی گشادی سوراخ کون مامان و این روغنکاری من طوری بود که حس کردم راحت می تونم بذارم تو کونش . موقتا منصرف شده با خودم گفتم این از جوانمردی به دوره نامردی میشه . اسمشو میذارن تجاوز . اگه هم بخوام به زور بکنمش بیدار باشه بهتره . یعنی به اون نمیگن تجاوز ؟/؟خب میگن نیمچه تجاوز . یه نیمساعتی هم کشید تا با دستمالیها و ترفندهای دیگه من تکونی بخوره . مالش کوس و کونشو شروع کردم . اولش خوب هوش نبود و نمی دونست قضیه چیه . چند دقیقه بعد یه خورده مشکوک شد ولی چشاش باز نمی شدند .-پسرم داری چیکار می کنی ؟/؟این کارا چیه ؟/؟من لختم دوباره چشاشو بست . با شدت بیشتری به کوس مالی ادامه دادم . رفته رفته هوشیارتر می شد باز خواستم می کرد . -مادر کاریت نباشه دارم درمانت می کنم . -آخ نه نه من لختم داری چیکار می کنی خدای من من مادرتم . این کارا چیه پسر قباحت داره . زشته احمق آشغال . زن میخوای بگو برات بگیرم . آدم که با مادرش از این کارا نمی کنه . من عاقت می کنم . دیگه دعات نمی کنم . دیگه تو پسرم نیستی . من اهل دعا و عبادتم . هر سال روزه می گیرم . تو رو خدا نه . چهل سال عبادت منو هدر نده ... نه تو دیگه پسرم نیستی . برو گمشو . قوت بلند شدن و فرار کردن نداشت . کوسش خیس کرده بود فهمیدم خوشش اومده -مامان خسته نشدی از بس کیر پیر خوردی ؟/؟بابا نزدیک 60سالشه . دیگه فکر نکنم کاره ای باشه این کییییییرررررررجووووون و سرزنده و آماده به خدمت مال توست مامانی . مادر هوشیار تر شده و این چنگ و چونگ های من اثر قرصو کم کرده بود -نادر تا همین جا بسه . با بیرحمی لای پاشو باز کردم . کیرمو از پشت به کوسش فشار داده و گفتم نگاه کن چقدر خیسه ؟/؟می خوای ازت گله کنه ؟/؟-اون دنیا چی جواب بدم .-هردوما که راضی هستیم اشکالی نداره . اون دنیا می خوای جواب کوستو چی بدی ؟/؟اگه ازت شکایت کنه و بگه اونو از یه کیر کلفت و دراز و جوون و تر و تازه بی نصیب کردی چی داری جوابشو بدی ؟/؟متوجه شدم که مامانم خیلی دلش می خواد و داره ناز می کنه . چون بی اندازه داغ و خیس کرده بود . -این جور موقع ها گناه مناه معنی نداره . فقط کیییییییرررر. فقط کوسسسسسس. سانتیمتر به سانتیمتر کیرمو وارد کوس ننه ام می کردم و با هر پیشروی از او یک نه با کرشمه ای بود و از من یک آره کش دار . -نهههههههههه -آررررررررره -نهههههههههه-آرررررررررره . آنقدر نه و اره گفتیم تا همه کیرم رفت تو کوسش . واسه چند ثانیه هردومون ساکت شده بودیم . دیگه بهش فشار نمی آوردم . کیرمو تند تند تا ته کوسش می فرستادم و بیرون می کشیدم . پیوند کیر و کوس سرانجام فاصله بین من و مامان نرگسو پر کرده بود . -اوووووووفففففففف نادررررربزززززن خیلی وقته این جوری کیر نخورده بودم .بکن پسرم بکن . حال می کنم .کیففففف می کنم . اوووووفففففف چقدر مزززززززه میده . چقدر کییییفففف داره . همیشه منو بکنی مریض نمیشم . کیرمو از تو کوسش بیرون کشیده و اونو که هنوز خواب از سرش نپریده بود به طرف خودم کشیدم و کیرمو گرفتم طرف دهنش -یالله زودباش ساک بزن .-نه من تا حالا از این کارا نکردم .هر چی پدرت خودشو کشت این کارو واسش نکردم . کیرمو محکم به دهنش فشار داده وهمون کیر از کوس بیرون کشیده رو فرو کردم تو دهنش اولش کمی با حالت گاز میک می زد . تا یواش یواش ردیف شد .-مااااااماااان بخوربخوررررررش همین جوررررساک بزن . وقتی آبم داشت تو دهنش خالی می شد سرشو محکم با دو تا دستام گرفته به طرف خودم فشار دادم تا خودشو ول نکنه و آبو بیرون نریزه . منی رو که توی دهنش خالی کردم بازم سرشو فشار داده داشته تا همه آبو بخوره . نفسش بند اومده بود . منظورمو فهمیده بود . آب همه رو قورت داد و منم کیرمو بیرون کشیدم . صورتش کبود شده بود -خیلی جلادی نزدیک بود منو بکشی . بیا من بکن دیگه کمرم سنگین شده کییییییییییرررررررتو می خواد می خوام باهات حال کنم . خوب کوسسسسسسسمو آماده اش کردی .. بیا بیا بیا آه بیا .. چشامون تو چشای هم بود . فکر نمی کردم مادرمه . فکر می کردم یک معشوقه جدید گرفتم . اون حالا طاقباز روی تخت بود و منم از روبرو می کردمش . چشامون تو چشای هم بوده و از هم خجالت نمی کشیدیم . شاید به این خاطر که هرگز منو به عنوان پسرش قبول نکرده بود ومنم به خاطر تبعیض قائل شدنهاش فکر نمی کردم که مادرم باشه . سینه های درشتشو محکم فشار می گرفتم -نادررررر نادرررررسینننننه هاممممو بخورررررش . سرمو رو شکمش خم کرده و از پایین کوسشو می کردم و با یه دست یه سینه اشو فشار داده و با لب و دهنم یه سینه دیگه اشو می خوردم برای یه لحظه ترس برم داشت . مادر در اوج لذت و خوشی فریاد می کشید . و چشاش این پهلو اون پهلو می گشت . و دستاشو گذاشته بود رو سینه هاش و حالت رسیدن به ارگاسمو داشت . منم برای اینکه بیشتر لذت ببره و مشتری همیشگی ام بشه ازش دست ور نمی داشتم . آبش اومده بود و به نظرم اومد که بیهوش شده . هر چی صداش می زدم جوابمو نمی داد . بعد از چند دقیقه شنیدم که میگه نادر چقدر ناله می کنی بذار تو حال و کیف خودم باشم .ا گه بدونی چند ساله آبم خالی نشده و کمرم سبک نشده بودبه من حق میدی . امروز تو این کارو برام انجام دادی ومنم ازت راضیم . نمیدونی اگه مادر از بچه اش راضی باشه چقدر خوبه اون وقت تو همیشه کاری می کنی که من ازت راضی باشم . -پس تو چی مامان ؟/؟!منم هواتو دارم .. می خواستم در مورد بیعدالتیها بگم که با خودم گفتم فعلا جاش نیست . ویه موقع ترتیب اونو هم میدم . دوست داشتم کونشم بکنم . و اون خوب متوجه این موضوع شده بود . ولی دیگه دیر شده بود و باید می رفتم مطب . فقط همین قدر تونستم که نرگس خوشگله رو بغل کرده و لبمو بذارم رو لباش و یه بوس آرتیستی ازش بگیرم . مامان نرگس خیلی لذت برده و مثل یک زالو بهم چسبیده لبامو ول نمی کرد بالاخره رضایت داد که فعلا دست از سرم ورداره تا به کارام برسم موقع رفتن یه ماچ هم از سوراخ کونش گرفته و باهاش خداحافظی کردم .. ادامه دارد .. نویسنده ..ا یرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم