ارسالها: 3650
#1
Posted: 7 Jan 2013 11:09
بیست سال بعد 1
بیست سال می شد که ندیده بودمش . هیجان خاصی داشتم . دبستان با هم همکلاس بودیم . از یه خونواده خیلی پولدار و سر مایه دار بود . اون وقتا زمان جنگ بود و هرروز موشک اندازی و کشت و کشتار . یادم میاد ما اکثرا که صدای آژیر خطر رو می شنیدیم به پناهگاهها پناه می بردیم . من و هوشنگ خیلی با هم خوب بودیم . بیشتر امکانات رفاهی رو می شد تو خونه شون دید . اون وقتا که مردم زیاد ویدیو نداشتند تو خونه شون چند تا از این دستگاهها بود . در بهترین نقطه شمال تهران یه خونه ای داشتند که شاید زمینش از یه هکتار هم بیشتر می شد . . 9 ساله بود که خونواده اش تصمیم گرفتند برن امریکا . با این که بچه بودیم ولی معنای جدایی رو احساس می کردیم . درک می کردیم که دور شدن از هم چه زجری داره . هرچند با بقیه هم دوست بود ولی ما دو تا دوستیمون یه چیز دیگه ای بود .. هیچوقت خاطره خوش روز های با اون بودنو از یاد نبرده بودم . نمی تونستم اون روزایی رو که با اون بچگی کردم فراموش کنم . حالا بیست سال از اون روز می گذره . درس خوندم و دانشگاه رفتم و در رشته حسابداری فوق لیسانسمو هم گرفتم کارمند بانک شدم . اتفاقا زنمم مثل من فوق لیسانس حسابداری بوده و کارمند بانکه . شهناز من خیلی خوشگله اون یه هیکلی داره که حتی اگه پوشنده ترین لباسا رو هم بپوشه اون حسی که در اندامش وجود داره اون تازگی و طراوت و نشاط و جاذبه از خودش اشعه پخش می کنه .. با صورت زیبا و درشتش .. با نگاهی که تا اعماق دل طرفش می شینه . با یه باسن بر جسته و خوش تراش و شکمی لاغر و فانتزی سینه هایی درشت که هنوز پس از یه سال ازدواج همون حالت خودشو حفظ کرده . تا وقتی که من و اون در یه شعبه بودیم و محل کارمون یکی بود کمتر حسادت می کردم و مدام بقیه رو زیر نظر داشتم که اونو با نگاههاشون نخورن . البته اون جوری هم بد دل نبودم ولی اگه یکی بخواد خیره به طرف نگاه کنه و اونو با نگاش بخوره این تو کتم نمی رفت و نمیره و من خیلی حساس بودم . در هر حال بخشنامه اومد که زن و شوهری که هر دو کارمندن در یک شعبه نباید باشند و درهر حال من که بهش اطمینان داشتم . بگذریم جریان پیش اومده مربوط به چیز دیگه ای می شد . داستان از این قرار بود که یک روز یکی برام تلفن زد اونم به محل کارم . یه مرد بود -سلام عزیز چه طوری ؟/؟ منو می شناسی ؟/؟ سرم شلوغ بود و حوصله شو نداشتم .. اصلا از این بازیها خوشم نمیومد که یکی به یکی دیگه بگه منومی شناسی و بخواد حالشو بگیره . خب من حواسم بود جای دیگه -پسر یادت رفت که چند تا سنجاق یا همون سوزن ته گرد گذاشتیم زیر چرم صندلی معلم ؟/؟ اونم ساعت ریاضی ؟/؟ -هوشنگ تویی ؟/؟ -آره منم شروین جان .. از خوشحالی فریادی کشیده که یه چند تا از مشتریان یه خورده عقب رفتند و گفتند ای بابا ما ترسیدیم که دزد اومده باشه . اون هوشنگ بود . بیست سال بود که به ایران نیومده بود .. از هیجان داشتم دیوونه می شدم . بیست سال بود که با هم هیچ تماسی نداشتیم . یه عالمه حرف واسه گفتن داشتیم -بی معرفت یه زنگ واسه مون نزدی .. -چی میگی شروین من که اون موقع بچه بودم و مثل حالا هم که موبایل نداشتیم و منم دیگه نمی دونستم چیکار کنم . -معلومه دیگه محیط غرب باعث شد که همه چی رو فراموش کنی -میگی حالا چیکار کنیم . دوست نداری که دور هم باشیم .؟/؟ این چند وقتی که من ایران هستم دور هم باشیم و یه مهمونی تر تیب بدیم که دوستان قدیم دور هم باشند ؟/؟ -من که از خدامه . ولی اول تو باید بیای خونه مون و ببینیم چیکار می کنی . برام تعریف کنی این بیست سال چی شد و چی نشد و تو چیکار کردی . یادش بخیر . یه سال دیگه هردومون میشیم سی ساله . حس می کنم وقتی از دهه بیست رد شدم پیر شدم -چی میگی شروین آدم تو امریکا وقتی که باز نشسته شد و به سن پنجاه و شصت رسید تازه می فهمه جوونی چیه و عشق و حال چیه . اتفاقا این سالها یی که الان توش هستیم سالهای کار و عذابه که همش باید بدوی .. -راست میگی هوشنگ جان ما تو ایران خودمون هم همین وضعو داریم . صبح که هوا روشن میشه میریم سر کا ر تا بخواهیم بر گردیم با این ترافیک و بند و بساط دیگه شب میشه اونم بانک با این دردسراش .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#2
Posted: 7 Jan 2013 11:11
بیست سال بعد 2
در هر حال هوشنگ و هایده رو دعوتشون کردم که بیان خونه مون . شهناز اون شب چند مدل غذا درست کرده بود . یه آرایش مختصری کرد و لباس شیک و پوشیده ای که بازم بر جستگیهای تنشو نشون می داد به تن کرده بود . یه روسری خوشگل و نازک هم سرش کرده بود . ولی از اون طرف هایده زن هوشنگ اصلا با یه تیپ کاملا غربی اومده بود . وقتی مانتو و روسری رو از سرش در آورده بود یه لحظه فقط میخ هیکلش شدم . با یه پیر هن نصف و نیمه ای که دامنش تا بالای زانو بود و از پشت هم چاک داشت و نصف بیشتر سینه هاشو هم انداخته بود بیرون . سینه های سفت و توپی داشت . هایده دستشو به طرف من دراز کرد که مثلا بهم دست بده و همین کارو هم هوشنگ در مورد شهناز انجام داد . من خیلی راحت و با لذت دست هایده رو فشردم و باهاش دست دادم ولی شهناز با اکراه این کارو انجام داد . من با این که سختم بود ولی از اونجایی که بیست سال بود که هوشنگ بهترین دوست دوران کودکی ام رو ندیده بودم و یه احترام خاصی براش قائل بودم به دل نگرفتم . من و شهناز که رفتیم آشپز خونه بهم گفت شروین اینا چرا این جورین ؟/؟ -تو رو خدا امشب آبرومونو نبر منم سختمه . بیست ساله همو ندیدیم . اونجا فر هنگشون اینه دیگه . تازه تو ایران خودمون که تازگیها خیلی بد تر از این شده و هیشکی به هیشکی رحم نمی کنه و اگه زنا و دخترای ما چاره داشته باشن شورت و سوتین خودشونو هم در میارن و لخت توی خیابونا راه میرن . -شروین چرا حرفای الکی می زنی . یعنی منم حاضرم همچین کاری بکنم ؟/؟ -من که در مورد همه شون نگفتم .. -ولی تو هم بهت بد نمی گذره . عین ندید بدید ها داری دیدش می زنی . من خوب نگاهتو می شناسم . همیشه همین طوره . مرغ همسایه غازه . اگه شما مردا آب ببینین شناگر خوبی میشین . -شهناز در مورد من این قدر زود قضاوت نکن به جای این کارا غذا رو زود تر ردیف کن . در هر حال ما چهار نفر دور هم بودیم و یواش یواش هوشنگ دیگه نقل مجلس شد . یه نگاههایی به شهناز مینداخت که اصلا خوشم نمیومد . ولی بازم بر خودم مسلط بودم . مدام ازش تعریف می کرد -شهناز خانوم این شروین جان واقعا شانس آورده که یه کد بانوی خوشگلی مثل شما گیرش اومده . از هر انگشت شما هنر می باره . زیبایی که بیست . با این که خودتونو تو یه نیمچه حجاب ایرونی پیچیدین ولی اینجا انگار با وجود شما درخشش دیگه ای داره .. لبخند رضایتو از این تعریفا تو چهره شهناز می خوندم و حرصم می گرفت . نمی دونستم چرا یه خورده مراقب خودش نیست -شروین جان من نمی دونم شما تو ایران چه جوری زندگی می کنین . مخصوصا شما کار مندا .. اونم کار مندای بانک درسته که تو امریکا هم باید کار کرد و جون کند ولی تفریح و راحتی و رفاه در اوقات فراغت آدمو شارژمی کنه .. آدم باید راحت باشه . مثلا در مورد همین حجاب که چی بگم خب اونجا فر هنگش فرق می کنه ولی یه مسائلیه که من با شروین جون باید در میون بذارم ولی شرایط طوریه که هایده هم می تونه کنار ما باشه و مسائلی رو مطرح کنم اما شما هم مقصر نیستین وضعیت و شرایط فرهنگی اجتماعی جامعه شما یا ایران خودمون این طور ایجاب می کنه -هوشنگ جون تو خودتم بچه این آب و خاکی -درست ولی دلیل نمیشه تابع قوانین دست و پا گیرش باشم . زن هم مثل یک مرد حق و حقوقی داره . چه اشکالی داره هر جوری که دوست داره بیاد بیرون . اون که برده و زرخرید مرد نیست . وقتی که این حرفا رو می زد شهناز با یه لبخند خاصی محو حرفاش شده بود . انگار در یه عالم دیگه ای سیر می کرد . راستم می گفت این هوشنگ . و شهناز بیچاره هم حق داشت . نصف روز توی بانگ با مقنعه و مانتو و این بند و بساط و فر هنگی که معلوم نبود آخرش اونو به کجا می رسونه .. خاک توسرت شروین تو چرا حرفای هوشنگو تایید می کنی . انگار هوشنگ فقط داشت مخ زنمو می خورد . منم فقط رفته بودم تو کوک هایده . خیلی وسوسه ام کرده بود . دیگه اصلا یادم رفته بود هوشنگ بد جوری داره زنمو دید می زنه و رگ خوابشو تو دستای خودش می گیره . یه لحظه شهناز که از جاش پاشد و رفت آشپز خونه یه چیزی بیاره هوشنگ چشمشو از کون بر جسته زیر دامن شهناز بر نمی داشت . ولی منم از فرصت استفاده کرده به هایده خیره شده بودم و اونم طبق معمول بهم لبخند می زد و خیره تو چشام نگاه می کرد . انگاری با چشاش داشت با هام حرف می زد و بهم می گفت که می دونه تمام راز های درونمو می دونه . می دونه که من دوست دارم اونو بکنم .. پیش خودم گفتم ببین خود خواهی ما مردا رو ببین . من حاضرم زن رفیق جون جونی خودمو بکنم ولی زن خودمو به دست اون ندم . شهناز کار درست تر از هایده بود ولی اون جوری که هایده به خودش رسیده بود دلم می خواست همونجا بخوابونمش و بهش بگم که خوشگله ما هم کیر کلفت و تیزی داریم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#3
Posted: 15 Jan 2013 03:42
بیست سال بعد 3
هوشنگ ازم خواست که دقایقی رو با من خصوصی صحبت کنه .. یه لحظه که نگام افتاد به شلوارش به خوبی متوجه شده بودم که شق کرده . شهناز تحریکش کرده بود . با این که کیر منم واسه زنش شق شده بود ولی حرص می خوردم . هایده خیالش نبود اون خیلی راحت باهام بر خورد می کرد . معلوم نبود چه عطری به خودش زده که همون عطرش کافی بود که منی های پشت کمرمو بکشونه سمت کیر .. خلاصه من و هوشنگ تنها شدیم.. یه خورده من و من کرد و گفت من می خوام یه مسئله ای رو باهات در میون بذارم شاید مخالفت کنی شاید به من بگی بی غیرت ولی این هم در نوع خودش نوعی فرهنگ و لذت بردن از زندگیه . یه لذت گروهی و اجتماعی . ممکنه یه ناراحتیهایی رو اون ابتدای کار به دنبال داشته باشه . آدم یه چیزایی رو که متعلق به خودش می دونسته در اشتراک گذاری با دیگرا ن ببینه ولی وقتی به عمق قضیه و لذت کار که نگاه می کنه می بینه صفای کار و اون لذت و آرامشی که می بره خیلی بیشتر از اون رنجیه که ممکنه احساس کنه . خلاصه بگم مثل یه مسابقه فوتبالی که تو یه گل می خوری و ده تا گل می زنی . منم می خوام یه مسابقه فوتبال تر تیب بدم که همه بازیکناش شاید بیست تا گل بزنن و یکی گل بخورن .. -سر در نمیارم چی میگی . این چه فوتبالیه که همه درش برنده میشن .. -گوش کن چی میگم بازم رک بهت بگم که من می خوام کل همکلاسی هایی که در دسترسند دعوت کنم به اتفاق خانوماشون بیان خونه ما یه سکس پارتی داشته باشیم با کلی پذیرایی و وسایل رفاه .. میزبان منم و معلومه افتخار می کنم هزینه اش با من .. ..اون همین جور حرف می زد و من مات مونده بودم . ..خدایا سکس پارتی دیگه چیه -بازم صریح تر و سریع تر بگم که اون شب همه مون یه سکس دسته جمعی تر تیب می دیم و زنای همو به اشتراک می ذاریم . حدودا بیست تا مرد و بیست تازن میان به این مجلس شایدم خیلی بیشتر بیان .. نمی دونم ولی تو می تونی با هر کی که دلت می خواد حال کنی در عوض همین حقو باید برای زنت قائل شی . چون جامعه دموکراسی یعنی این . برابری زن و مرد . هرچی که خودت می پسندی برای خانومت هم بپسندی سرم داشت گیج می رفت . دهنم وا مونده بود .. با این که کیر خودمو توی کوس و کون دهها زن تصور می کردم ولی بیشترین صحنه ای رو که در ذهنم مجسم می کردم صحنه هایی بود که شهناز رفته زیر کیر چند نفر و به نوبت داره بهشون حال میده . اونم با این تن و بدنی که داره مطمئن بودم که همه شون از اون خوششون میاد و بهش رحم نمی کنن . یه خورده حرص می خوردم . -هوشنگ من نمی دونم بقیه چه جوری می تونن خودشونو قانع کنن که زنشونو بیارن . من که سختمه . تازه اگه شهناز بفهمه پدرمو در میاره . نمی دونم من دیوونه میشم . نمیشه من خودم بیام و شهنازو نیارم ؟/؟ به خاطر دوستی و رفاقتمون . -ببین عزیز من وجدان دارم باید عدالتو رعایت کنم . مقررات اینه که هر مردی باید یه زنی همراش باشه -خب می تونم یه جنده رو با خودم بیارم . -شروین جان من خلاف نمی کنم تازه اگرم بکنم اینجا همه باید با شناسنامه هاشون بیان . و همه می تونن شناسنامه همو کنترل کنند . حالا بعضی ها هم همدیگه رو می شناسن . اینو چی میگی . حداقل میون این همه جمعیت چهار نفر که تو رو می شناسن . نمی تونی بگی که همسر دومته . تازه زن صیغه ای هم قبول نیست .. خیلی وسوسه شده بودم . نمی دونستم چیکار کنم . -هوشنگ جون نمی دونم چی بگم . واقعا نمی دونم . نمی دونم . نمی دونم با این که نمی تونم شهنازو زیر کیر یه نفر دیگه ببینم ولی اینو می دونم که اون به هیچ وجه راضی نمیشه -الان هایده داره اون طرف باهاش حرف می زنه .. می دونستم چون این مطلبو در مورد زنت میگی به هایده گفتم که هر وقت من یه سرفه کردم صداشو ببره بالاتر و طوری حرف بزنه که صحبت از جاهای حساس باشه و ما هم بشنویم . اونا تو پذیرایی نشسته بودند و ما توی اتاق خواب . خودمونو به گوشه در کشیدیم . -هایده با صدای بلند به شهناز می گفت چی میگی شهناز جون . این فقط برای یه روز و یه شبه . لازم نیست که جار بزنی و به همه بگی . هر چی در این مجلس اتفاق میفته مخفی می مونه -نه هایده جون زشته من اهل این کارا نیستم . شروین اجازه نمیده . اون اگه بشنوه دیوونه میشه تازه خودشم جز من دوست نداره با زن دیگه ای باشه -ببینم صرف نظر از عقاید مثلا دینی که می دونم زیاد پای بندش نیستی و مسائل فر هنگی و اجتماعی آیا خودت دلت می خواد ؟/؟ دوست داری که با مردای دیگه هم باشی ؟/؟ این تنوع بهت لذت میده ؟/؟ دلم مث سیر و سرکه می جوشید . نمی دونستم جواب شهناز چی می تونه باشه ...در بد وضعیتی گیر کرده بودم . از جواب نه یا آره از هر دو تاش هم خوشحال می شدم هم ناراحت . ولی با همه اینها قلبم به شدت می تپید ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#4
Posted: 16 Jan 2013 19:29
بیست سال بعد 4
شهناز جوابشو داد -آره .. هوشنگ طوری منو بغل زد و بوسید که انگاری رفته خواستگاری زنم و جواب بله رو شنیده .. منم بغلش زدم . با این که خیلی خوشحال بودم ولی یه حس بدی هم داشتم . دقایقی بعد من و شهنازو با هم تنها گذاشتند . من که می دونستم اوضاعش چطوره . شاید از اون طرف هوشنگ به هایده گفته باشه که من موافقم و اونم موافقت منو به اطلاع زنم رسونده باشه ولی در این مورد یقین نداشتم . من و شهنازو تنها گذاشته بودند که در مورد این موضوع حرف بزنیم -شروین می خواستم یه چیزی بهت بگم . -همون چیزی که من می خوام بهت بگم ؟/؟ -آره فکر کنم همون باشه -شروین تو که خودت خوب می دونی تا حالا جز تو دست هیچ مرد دیگه ای به من نخورده یعنی با هیچ کس دیگه ای رابطه جنسی نداشتم ولی تو دوست قدیمتو دیدی و اونم بهت همچه پیشنهادی داده . کاش می شد خودت تنهایی بری و اصلا منو دخالت ندی . -شهناز می دونی که هیچ جا بدون تو بهم خوش نمی گذره . من نمی تونم صفا کنم ولی ببینم زنم تو خونه داره به من فکر می کنه و من جسم و روحم جای دیگه ایه . هر چند همیشه به تو فکر می کنم و هیچوقت فکر خیانت به تو رو در سر نداشتم . -شروین منم همین . ولی یه وقتی فکر نکنی که من زن بدی هستم . هنوزم سختمه . سختمه که دست یه مرد دیگه ای بهم برسه . -خب همه اونایی که توی مجلس شرکت می کنند غیر همین هوشنگ و هایده داخل کشوری هستن . -ولی من دوست ندارم خجالت زده شم .. -منم همین طور شهناز . منم که با این که مردم هر گز دنبال خانوم بازی و این حرفا نبودم و با چشم پاک و دل پاک فقط زن خودمو می خواستم .. -شروین جان اجازه من دست توست . اگه راضی هستی همرات بیام . -شهناز وقتی که تو این جور با ایثار گری میگی که حاضری منو تنها بفرستی من چطور می تونم با اومدنت مخالفت کنم .. عجب تعارفاتی می کردیم . آخرش سخت همدیگه رو بغل زدیم . وقتی که هوشنگ و هایده یهو پریدن وسط هال ما دیگه اون شرم و حیای سابقو نداشتیم . اونا کف زدند و هورا کشیدند . ولی هر دو مون می دونستیم که کار بعدی یعنی لخت و نیمه لخت شدن و با دیگران سکس کردن اولش خیلی سخته .-شروین جان حالا من دو کلام حرف خاص با عیالت دارم . ما که همه چی رو قبول کردیم . دیگه باید اون فرهنگ و اندیشه والای خودمونو نشون بدیم و تمام این فاصله ها و سد های اجتماعی رو بشکنیم . چرا باید فقط در تصورات خودمون لذت ببریم . ما این لذت فانتزی گونه و رویایی رو به یک واقعیت تبدیل می کنیم . هایده : هوشنگ جون چرا می خوای شهناز جونو ببری تو اتاق اونجا باهاش حرف بزنی . منم با شروین جون یه حرفایی دارم . اصلا دو تا دو تا کنار هم حرفا مونو می زنیم -ببخشید مگه بازم حرفی مونده ؟/؟ -شروین خان حرف که چه عرض کنم عملش مونده . شما باید یه خورده بر ضعف عملی خودتون هم غلبه کنین . شروع هر کاری ممکنه با دستپاچگی همراه باشه . من یعنی من و هوشنگ جونم دوست داریم که بر این استرس خودتون در خارج از محفل اون شب ما غلبه کنین . نشون بدین که از همه زوجها بهترین و می تونین زود تر به رشد فر هنگی برسین . به سکس با غریبه ها می گفت رشد فر هنگی .. ای خاک تو سر ما که رشد فر هنگی ما این نباشه . خب دیگه کشور و ملتی که همه کاره و تصمیم گیرنده اش ایالات متحده امریکا باشه در این قسمتش هم باید از فر هنگ امریکایی پیروی کنه دیگه .. من و هایده رو یه کاناپه سه نفره و اون دو تا هم به اصطلاح رو یه مبل دو نفره نشستیم . منتظر بودم و بودیم که طرفمون حرفشو شروع کنه ولی یه لحظه دیدم که دستای هایده دور گردن من حلقه شد و تا بفهمم که چی شده لباموبه لباش چسبوند . این چه کاری بود که این زنه داشت می کرد . هر چند خیلی خوشم میومد و لذت می بردم . عطر تنش و بوی خوشی که از چاک وسط سینه هاش به مشام می رسید و اون گوشت گرم و نرم زیر گلو و رو سینه هاش مست مستم کرده بود . یه لحظه در عالم مستی و خماری چشمم به اون دو تا افتاد . شهناز در حال دست و پا زدن بود . هوشنگ می خواست اونو ببوسه .. آفرین به اون شیر حلالی که تو خوردی .. ولی می دونستم که شهناز هم باید مثل من شل بگیره تا بتونیم مجوز ورود به جلسه رو از دست ندیم . . اوخخخخخخ مقاومت شهناز هم در هم شکسته شد . اون خیلی راحت تسلیم شده بود . ولی نه به اون راحتی که من در جا جواب لبهای هایده رو داده بودم .. دلم می خواست زود تر کلک کار کنده شه . فعلا تحمل نداشتم که وضعیتو این جوری ببینم . .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ویرایش شده توسط: aredadash
ارسالها: 3650
#5
Posted: 19 Jan 2013 23:57
بیست سال بعد 5
هایده که حس می کرد اون دو نفر حواس منو پرت کردن یه دستشو محکم به پشت سرم فشار داده و نذاشت که دیگه بیش از این خودمو متوجه اونا کنم . چه لبای داغی داشت . با این که پت و پهن تر و کلفت تر از مال شهناز بود لباشو می گم ولی یه حرارت و نرمی خاصی داشت که دلم می خواست همین جور میکش بزنم . -خیلی خوش تیپی شروین . خوش به حال شهناز که خیلی باهات حال می کنه . دستشو گذاشت رو شلوارم و خیلی ماهرانه سگگ کمر بندمو باز کرد و زیپ شلوارمو کشید پایین و دستشو از لای شورت رسوند به کیرم . تعجب می کردم که چقدر راحت تونسته شلوارمو بکشه پایین . و قبلش کمر بند و باز کنه . پدرم در میومد تا این سگگ سفتو بازش کنم . خیلی هیجان زده شده بودم . نمی دونستم چی بگم . لعنت بر این غیرت و حرص و حسادت . دست اون هوشنگه از زیر دامن شهناز داشت می رفت بالا . فکر کنم حالا دیگه کف دستش رسیده باشه به روی شورت و کوسش .. نگاهمو به چهره زنم دو ختم . طوری غرق هوس و حس خودش بود که یادش رفته بود شوهری هم داره و من این طرف با یه زن غریبه مشغولم . به غیرت خودم آفرین گفتم . ای بی معرفت به همین زودی یادت رفت که شوهری هم داری ؟/؟ خیلی عصبی شده بودم . دهنشو طوری باز و بسته می کرد این شهناز خانوم ما که انگاری هر لحظه داشت به هوشنگ می گفت که کیر کیر کیر می خوام . کیرتو بکن توی دهنم . بی انصاف . . حالا دیگه می دونستم در چه حالتی قرار داره . اون هر وقت که با کف دستم می کشیدم رو کوسش و دو تا چاک و برش کوسو می گردوندم و کف دستو دور اون خیسی های کوس به حرکت در می آوردم فکشو می گردوند و با نگاه خمارش اوج می گرفت . دلم می خواست این کاراش فقط برای من باشه ولی حالا داشت واسه یه مرد غریبه این کارو انجام می داد . دست هایده که رو کیر من قرار گرفت حس کردم که منم یواش یواش آروم شدم دیگه به لذت خودم فکر می کرد . می خواستم که فقط من باشم و اون . دیگه اصلا دوست نداشتم زنمو هوشنگو ببینم و حرص بخورم . چه لذتی می داد وقتی کیرمو با دستاش می مالوند. طوری مراعات می کرد که ناخنای بلندش به کیرم آسیبی نرسونه .. وااااایییییی هوشنگ دامن زنمو داده بود بالا و داشت کوسشو می لیسید .. داشتم آتیش می گرفتم نزدیک بود ازجام پاشم و بر نامه رو بهم بزنم . مرگ تدریجی و دق مرگ شدنو دیگه تحمل نداشتم ولی یه حس آرام بخشی مثل یک قرص خواب قوی مانع از این کارم شد . هایده کیر منو گذاشت توی دهنش . -اوووووففففف هایده جون .. چه حالی میدی .. -صبر کن پات به مهمونی خونه ما باز شه اون وقت می فهمی حال کردن چیه . حالا بذار یه خورده کیرتو ساک بزنم تا عشق کنی و مزه بگیری . اون وقت دلت می خواد همیشه از این مهمونی ها بر گزار شه . نمی دونی چه حالی میده . از قرار معلوم تجربه این هایده خانوم خیلی زیاد بود . دلم می خواست ساکیدن این خوشگل خانوم تا دقایق زیادی ادامه داشته باشه ولی نتونستم جلو خودمو بگیرم .. هایده آب کیر منو که با فشار و سرعت زیادی داشت می ریخت توی دهنش همه رو خورد و نوش جون کرد .. خودشم غرق هوس شده بود . دلم می خواست دستمو فرو کنم توی کوسش . حتی تا مرزش پیش رفتم و شورت و کوس خیسو با هم چنگشون گرفتم ولی گفت دیگه بسه واسه امروز بسه . من خودمم حشری تر از توام . کیر کلفت و درازی مثل کیر تو ندیدم . ولی امروز دیگه تا همین جاش کافیه .. اون طرف هم هوشنگ لب و دهنشو از رو کوس زنم بر داشته بود . تا لحظاتی بعد چهار تایی مون کنار هم نشسته تقریبا در یک وضعیت عادی قرار داشتیم . با این تفاوت که دیگه شهناز روسری نداشت و هر مردی زن اون یکی رو بغل زده بود --داداش هوشنگ می تونم فلسفه این سکس نیمه کاره رو بپرسم -شروین اولا باید بهت بگم عجب زن بیستی داری تو . خیلی دلم می خواست تا آخرشو می رفتم . باشه برای مهمونی خونه مون . راستش تا اینجاشو رفتیم که اون ترس و شرم شما یه پرده ای روش کشیده شه .. اما چرا ولتون کردیم . به این خاطر که وقتی این تابو شکسته شد اون جرعه ای رو که باید تشنگی تونو رفع کنه گذاشتیم برای مجلس که یه وقتی اگه حال کردنتون به آخر رسید دیگه پشیمون نشین . یعنی همین جوری تشنه بمونین برای ورود به مجلس . با هوس با گرمی و شور و اشتیاق بیایین . هر دو تونو میگم . -ای ای ای امریکا غلط کنه این جور مثل شما ها سیاست داشته باشه . راستش حالا که چراغ سبز نشون داده بودند ما رو اسیر خودشون کرده بودند . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#6
Posted: 23 Jan 2013 00:22
بیست سال بعد 6
ساعتی رو دو ر هم نشستیم و من و شهناز هر چی بهشون اصرار کردیم که خوابیدنو پیش ما بمونن قبول نکردند . ز با این اصرار خودمون هدف مشترکی داشتیم . هیجان سکس بایکی دیگه هردومونو آشفته کرده بود . قبل از این که برن هوشنگ یه تماسی با یه جایی گرفت و نیم ساعت بعد یکی اومد در خونه مونو زد و دو دست لباس واسمون آورد و رفت -هوشنگ خان این دیگه چیه .. --راستش من به این میگم لباس جادویی . این کت و شلوار مشکی براق با حاشیه هایی که بهش میاد مال تو .. و این لباس چرم براق زنونه هم مال شهناز خانوم . کراوات جیگری هم به این کت و شلوار مشکی میاد -هوشنگ خان ما راضی به زحمت شما نبودیم شرمنده مون فر مودین .. راستش ما اصلا حواسمون نبود هدیه ای واسشون بگیریم .. یه نگاهی به شهناز انداختم و با سر یه اشاره به دوری زدم که یعنی وقتی که رفتیم خونه شون واسش هدیه می گیریم . اونم قبول کرد .یعنی خوب زبون همو می فهمیدیم . حتی حالا هم به خوبی می دونستیم که دلمون واسه این که بایکی دیگه سکس کنیم داره از جاش در میاد . به این میگن عشق و تفاهم و همبستگی متقابل . نمیشه این صمیمیتها رو نادیده گرفت . با این تفاهمه که زن و شوهرا اصلا هیچ حس کمبودی در زندگی نمی کنن . - می تونم یه سوالی بکنم هوشنگ جون ؟/؟ چی شد الان تلفن زدی که این لباسا رو بیارن .. -واسه این که من خواستم ببینم هیکل و اندازه شما و سایزتون چه قدره .. آخه این لباس چرم قرمز کوتاه که برای شهناز جونه باید به هیکل خوشگلش بیاد . می تونه جای کون و کوسشو بر داره و با کوس و کون لخت در مجلس حاضر شه . البته این قبل از سکسه و بعدا همه موقع سکس معلومه که بر هنه میشن و اختیار دست طرفین سکسه . اون تیکه اگه بر داشته شه هیجان خاصی رو ایجاد می کنه . بیست تا زن با کونی لخت با یه پیرهن کوتاه بیکنی نمای چرم که از ناحیه کوس و کون لخته .. و همچنین برای تو شروین عزیز که مثل بقیه مردا اون قسمت جلو کیرش رو می تونی باز کنی کیرتو بندازی بیرون و یه سکس پارتی ملایم در آغاز راه خواهیم داشت . نمی دونی چه حالی میده . اولش قرار بود که فقط زنا از ناحیه کوس و کون لخت شن ولی هایده جون گفت که مگه ما زنا دل نداریم ؟/؟ همیشه بهترین چیزا باید برای مردا باشه ؟/؟ فقط اونا که نباید حال کنن . اونا میرن خواستگاری .. اونا باید قدم اولو در خیلی جا ها بر دارن . چرا ما نباید از یه روزنه ای کیر اونا رو ببینیم . حس کردم که هایده جون حرف منطقی رو می زنه .. البته از این دست لباس به اندازه های زیادی رو سفارش دادم و به تناسب بدن برای هر کی که پا به این مجلس میذاره می فرستم . خیلی جالب میشه .. .. وقتی که هوشنگ این حرفا رو می زد هیجان زیادی رو در چشمان شهناز می دیدم و می خوندم . این هیجانش وقتی به اوج خود رسید که هوشنگ گفت اگه امکان داره یه امتحان بکنین تا ببینم چه جوریه و آیا چشم انداز من خوبه و می تونم تشخیص بدم اندازه ها رو یا نه .. من و شهناز دیگه نه نگفتیم هر دو مون هیجان زده شده بودیم و من و شهناز رفتیم توی اتاق خواب .. کت و شلوار پوشیدن و کراوات بستن من راحت تر بود ولی شهناز دنگ و فنگ زیادی واسه کارش قائل شد .. رفت جلو میز توالت و کلی رو صورتش کار کرد .. -عزیزم ما می خواهیم کونتو بر رسی کنیم به صورتت که کاری نداریم -عزیزم باید با هم ست باشن یا نه . یه خورده گونه های سفیدشو هم سرخ کرد ..-به نظرت هوشنگ خوشش میاد ؟/؟ منم اون تیکه جلوی شلوارو درش آورده و کیرمو کشیدم بیرون و یه دستی روش کشیدم که کلفت تر شه -به نظرت هایده خوشش میاد ؟/؟ ..دوتایی مون رفتیم توی هال .. -واوووووووو شهناز جون محشر شدی .. دلم می خواد همین جا بخوابونمت .. راست می گفت . قالب کون سفید شهناز طوری بیرون زده بود که من با این که شوهرش بودم همونجا شق و راست کرده بودم . طوری که هیچوقت تا اون حد تیز نشده بود .. یه جوری شدم . همش از این می ترسیدم که نکنه هوشنگ یه تستی از شهناز بگیره . اتفاقا رفت طرف کون شهناز و چاک وسطشو به دو طرف باز کرد و یه دستی دور قالب کون کشید و گفت آفرین به خودم که اندازه رو خوب تشخیص دادم . به من میگن یک کون شناس واقعی . ..هایده هم اومد طرف من و دستشو گذاشت رو کیرم -هوشنگ جون حسودیت نشه . این خیلی معرکه هست . حرف نداره .. فقط یادت باشه گل کیر شروین جونو اون شب باید من بچینم . طوری کیرمو دست مالی می کرد که نزدیک بود آبم بیاد . از اون طرف خودشم با بهانه های مختلف هی داشت کون شهنازو انگولک می کرد .. باید یه خورده مسلط تر بر خودم می شدم . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#7
Posted: 27 Jan 2013 07:42
بیست سال بعد 7
-ببین هایده کون شهناز جون با این اندازه لباسی که انتخاب کردم خوب جوردر اومده ؟/؟.. هوشنگ سرشو گذاشت روبروی کون شهناز و کف دستاشو گذاشت رو دو تا قاچ کونش و اونا رو به دو طرف بازش کرده و گفت عالیه . استیلش حرف نداره .اون جای کوسشم حرف نداره . کوسش مثل کوس دختر بچه ها غنچه ای ودر عوض تپله . فقط شهناز جون یادت باشه اون اول وقتی که وارد مجلس شدی باید یه کاری کنی که دیگه همون اولش مال خودم باشی .. البته هایده جون خودش وارده . حواست باشه که از دستمون در نرن . ولی اگه رفقا بفهمن که داریم برای خودمون پارتی بازی می کنیم خیلی بد میشه . در هر حال شروین خوش به حالت که زن خوش کونی داری . درسته که من حالا یه غرب زده شدم ولی هنوز به بعضی از رسوم و عقاید خودمون اعتقاد دارم . وقتی که رفتیم برای این کون شهناز جون یه اسپند دود کنی بد نیست . البته اگه توی خونه داشته باشی .. شهناز : چرا داریم می خوای الان دود کنم -نه من سرم درد می گیره .. هوشنگ یه اشاره ای هم بهم کرد و با انگشت وسط کون زنم رو که سوراخ کوسش تا حدودی مشخص بود نشونم داد و گفت ببین چه تر کیب خوشگلیه . این جوری دل هر مردی رو می بره و رونق مجلسو زیاد می کنه .. شهناز : هوشنگ خان دیگه زیاده از حد دارین شرمنده ام می کنین . من لایق این همه تعریف شما نیستم . فکر نمی کنین دیگه زیاده از حد مغرور شم ؟/؟ -شهناز جون غرور در سکس معنایی نداره . باید خاکی بود و در خاک غلتید تا گل وارانه رویید . ما همه از خاکیم .. آخ که چقدر حرصم می گرفت کنار من داشت کون زنمو بر رسی می کرد .. کیرمو گرفتم طرف صورت هایده که اونم یه چیزی بگه .. -هوشنگ جون من فکر نمی کردم تو ایران خودمون هم از این کیر ها باشه . عجب چیزیه . شنیده بودم که در مجموع اندازه کیر ایرونیهای خودمون متوسطه ولی این شروین جان از حد وسط خیلی به طرف بالاست . من که دلم می خواد همین الان بر نامه مهمونی ما ردیف شه .. شهناز : نکنه بقیه تمایلی نداشته باشن . -شهناز جون به خاطر شما هم که شده اگه هیشکی دیگه هم نیاد خودمون چهار نفری این مجلسو بر گزار می کنیم . ولی مطمئن باشین حداقل بیست نفرو میان .. تازه اگه نشد فوقش چند تا جنده استخدام کنیم و مردای دیگه رو بیاریم .. -رفیق از این حرفا نزن مزه مهمونی از بین میره . منو تشنه کردی به این که همکلاسای قدیم دو ر هم جمع میشیم و تجدید خاطره ای می کنیم -شوخی کردم شروین جون هنوز همون زود با وری گذشته ها رو داری .. خب ما دیگه بریم بعدا خبرشوبهتون می دیم . تا یک هفته دیگه همه بر نامه ها ردیف میشه . احتمالا میذارمش برای شب جمعه و روز جمعه که ممکنه خیلی ها کار مند باشن و این جوری راحت تر بتونن به این مجلس پا بذارن . با این حساب که اون می گفت ما باید خودمونو زود تر آماده می کردیم .. دلم می خواست هایده با دستای خودش آب کیر منو خالی می کرد . چقدر از کیر من خوشش اومده بود . با یه لبخند و حسرت خاصی بهش نگاه می کرد که هم دل من واسش سوخت و هم دل شوهرش .. هوشنگ : چیه هایده دلت می خواد امشب اینجا بمونیم یه بر نامه چهار تایی پیاده کنیم .. اوه نه نمیشه شاید برای یه شب دیگه این بر نامه رو بذاریم که آمادگی ذهنی شما بیشتر شه . ممکنه الان این کارو بکنیم هیجان شما کم شه و پشیمون شین .. -داداش هوشنگ ما رفیق نیمه راه نیستیم .. شهناز : قول زن ایرانی از قول یک مرد هم بالاتره ..هوس کیر های تازه طوری شهنازو سر شوق آورده بود که مثلا می گفت ما قول دادیم به قول خود عمل می کنیم . اونا با این که ته دلشون می خواست یه سکس ضربدری باهامون داشته باشن ولی مثل یک مربی عمل می کردند و تشخیص دادند که به مصلحت نظام نیست که اون شبو با ما سکس کنند . راستش منم یه جوری بودم هنوز اون جور که باید و شاید اون آمادگی رو نداشتم که زنمو زیر کیر یکی دیگه ببینم . ولی می تونستم خیلی راحت هایده رو بگام و باهاش سکس کنم . البته حالت شهناز طوری نشون می داد که برای سکس با هوشنگ پر پر می زنه . اونی که روسری خودشو حاضر نبود کنار یه غریبه و نامحرم از سرش در بیاره حالا تا اینجاش اومده بود . اونا که رفتند من و شهناز فقط داشتیم همدیگه رو نگاه می کردیم . با هم خیلی تفاهم داشتیم . می تونستیم فکر همو بخونیم . راستش هردومون شگفت زده بودیم .. انگار در یه حالتی بین زمین و آسمون قرار داشتیم . از دیدن همدیگه خنده مون گرفته بود .. می دونستم که زنم حالا داره به کیر هوشنگ و غریبه های مجلس فکر می کنه . با سه چهار تا از دوستای قدیم سلام و علیکی هم داشته و اتفاقا اونا در عروسی ما هم شرکت داشتند اگه اونا هم بخوان بیان توی مجلس حتما از دیدن ما تعجب می کنند . در هر حال بی شرمی همگانی جای شرم زدگی نداره پس همه مون خیلی راحت می تونیم خودمونو با این شرایط وفق بدیم .. چقدر باحال میشه .. نگاهم به کون گرد و بر جسته و تپل شهناز افتاد . هایده هم بد چیزی نبود ولی خب مرغ همسایه غازه دیگه . هوشنگ بد جوری اسیر کون شهناز شده بود . وقتی تصورشو می کردم که کیر هوشنگ می خواد بره تو کوس شهناز و مردای دیگه مجلس هم با یه دید شهوت پرستانه ای به کون سفید و خوش دست زنم با حاشیه چرمی قرمزش خیره میشن یه جوری می شدم .. با این که کمی احساس خستگی می کردم ولی حس کردم که اول یباید خودم این کونو این کوسشو بگام و باهاش حال کنم .. -شروین خیلی خوش تیپ شدی . این لباس بهت میاد .. یعنی واقعا کیر تو از همه کیر ها بهتر در میاد ؟/؟-نمی دونم شهناز تو که قدرشو نمی دونی -ولی دیدی که هوشنگ جون هم چه جوری از کون و هیکل من تعریف می کرد این همه زن غربی دیده باززن جنس وطنی رو بیشتر می پسنده . دستمو گذاشتم رو چاک کون همسرم . چقدر کوسش خیس کرده بود .. اونم از پشت دستشو گذاشته بود رو کیرم . -میای بریم تو رختخواب من دیگه طاقت ندارم شروین . -آره منم مثل توام . یه کیری بهت بزنم که بعدا بفهمی هیچ کیری مثل کیر شوهرت نمیشه .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#8
Posted: 31 Jan 2013 21:47
بیست سال بعد 8
دو تایی مون رفتیم به اتاق خواب .. طوری پهلو به پهلو ایستاده بودیم که هم من بتونم کون اونو ببینم و هم اون کیر منو ببینه . قبل از این که کیرمو بماله کیر خودش حرکت کرده بود .. یعنی کون زنای دیگه می تونه برای من هیجان انگیز باشه ؟/؟ در این که یک مرد اگه با یک زن دیگه غیر از همسرش باشه براش تنوع و هیجان زیادی داره شکی نیست . چه اون زن از نظر هیکل بهتر باشه و چه ضعیف تر ولی باید طوری هم باشه که بهش مزه بده . ولی هیجان خاصی می تونست داشته باشه . همون چند لحظه ای رو که با هایده حال کرده بود م.. اگه شهناز در یک فضای دیگه ای قرار داشت شاید وررفتن باهایده بیشتر بهم می چسبید . من اصلا نباید به این فکر می کردم که زنم با یکی دیگه هست در عوض از بودن با همسر یکی دیگه یا یه زن دیگه حال می کرد م. بی خود نیست که با این سکسهای ضربدری و گروهی خیلی ها در کشور های دیگه و با فر هنگهای دیگه خودشونو سر حال می کنند و به زندگی خودشون تنوع میدن . هیچ اجبار و تحمیلی بر کسی نیست و هیچ مجازاتی هم واسه این کار در نظر نمی گیرن . درعوض قانون اونا خیلی بهتر از قوانین ماست . اگه تجاوزی صورت بگیره شدید ترین مجازاتها رو براش در نظر می گیرن . مثل ایران خودمون نیست که با پارتی بازی از زیر همه چی دررن .-شروین ببینم چته رفتی توی فکر .. چیه نمی تونی ببینی که زنت داره با یه مرد دیگه حال می کنه ؟/؟ از بس شما مردا خود خواهین . من که خودمو قانع کردم با این مسئله کنار بیام . کتمو در آوردم و جلوکون عیال زانو زده و سرمو چسبوندم به کون عیال .. -چیه شروین دلت می خواد اولین نفری باشی که کون منو در این وضعیت افتتاح می کنی ؟/؟ خیلی بلایی . خیلی هم حسود .. بکن .. هر کاری که می کنی بکن . من می خوام همین الان می خوام .. نمی دونم خودم چرا تا حالا به فکرم نرسیده بود که به این شکل و شمایل با کون عیالم حال کنم و واسه خودم این جور تنوع درست کنم و با فانتزی های سکسی خودم یه هیجان دیگه ای به وجود بیارم . چون هر دومون وقتی که از سر کار میومدیم خیلی خسته و کوفته بودیم و این فشار زیادی بر ما وارد می کرد . واسه همین اون لذتی رو که یه سکس جانانه باید به یه زوج بده بهمون نمی داد . کون شهنازو از وسط بازش کرده و هر کاری کردم که زبونمو بفرستم تو کوسش نشد . خنده ام گرفته بود . فقط نوکش رفت توی کوس .. کیرم از اون محوطه چاک داده شلوار بیرون زده بود و منتظر یه اشاره و فر مان مغز من که بره توی کوس عیال .. حس کردم که یه هیجانی بیشتر از هیجان سکس اولو دارم . هوشنگ خدا خفه ات نکنه اومدی و هر دو ی ما رو هوایی کردی . کلی زن و مرد با هم آخه این دیگه چه رسمشه .. نمی دونم بعدش می تونم به چش یه همسر به شهناز نگاه کنم یا اون برام حکم یه جنده رو پیدا می کنه ؟/؟ زنا به نسبت مردا خیلی راحت تر با مسئله خیانت کنار میان و گذشتشون بیشتره . هر چند این کار ما با تفاهم و رضایت طرفینه ولی این خصلت خانوما اینجا بیشتر به نفع شهناز تموم شده . فکرم بد جوری مشغول بود آحه هنوز باورم نمی شد قراره یه کاری رو انجام بدیم که فقط چند بار داستانشو خونده بودم . در همین اندیشه ها بودم که اصلا نفهمیدم این کیر من کی به خونه آخرش توی کوس عیال رسید .. -شروین به چی فکر می کنی . حالتو بکن . ما هم باید یاد بگیریم چه جوری زندگی کنیم .. -شهناز کیرو داری ؟/؟ می بینی چه جوری حال میده ؟/؟ -آره بزن دیگه .. جون نداری امروز من که دارم از حشر زیاد دیوونه میشم . -یه چیزی ازت بپرسم ؟/؟ وقتی از مهمونی و مجلس اون شب که بر گشتیم و هایده و هوشنگ که بر گشتند امریکا تو می تونی به عنوان یک همسر وفادار کنار من باشی ؟/؟ اون حسو داری .. -عزیزم این چه حرفیه که تو می زنی ما با هم پیمان بستیم و تا آخر عمر به هم وفا دار می مونیم . این حسابش جداست . این فقط برای همون لحظه هاییه که در اون فضا قرار داریم . یه آدم باید بتونه خودشو با هر محیطی که در اون قرار داره هما هنگ کنه . .سرشو بر گردوند و گفت حالا بیا لبامو ببوس و این قدر دیگه واسه من ناز نکن و دل منو نبر . به اندازه کافی دیگه اون هوشنگ خان واسه ما دلبری کرده . نکردن امشبو این جا بمونن تا بیشتر به فضای اون روز عادت کنیم تا تو این قدر حرص نخوری .. این شهناز دیگه چه کرمی بود -شهناز جون غصه منو می خوری باخودتو که بد جوری هوس یه کیر دیگه به سرت افتاده بود .. -ببین شروین خودت داری از کیر یه مرد دیگه صحبت می کنی . من اصلا اون وقت تا حالا حرفی زدم ؟/؟ اونا هم دلایل خاص خودشونو داشتند . ببین هوشنگ با این که عاشق دلخسته کون و بدن من شده بود بازم تحمل کرد و خواست که ما تشنه باشیم و واسه اومدن به مهمونی عقیده مون عوض نشه .. سکوت کرده بودم و فقط به کیر خودم که می رفت تا ته کوس شهناز و بر می گشت نگاه می کردم . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#9
Posted: 1 Feb 2013 00:29
بیست سال بعد 9
دیگه یواش یواش داشتم فراموش می کردم که امروز چه بر سر ما گذشته . باید یاد می گرفتیم که از لحظه ها استفاده کرده چه جوری خودمونو با محیط هماهنگ کنیم . جاااااااان این کیر منه که داره کوس عیالو می شکافه و بهش حال میده . جوووووووون . خیسی کوسشو می کشیدم بیرون . لبمو از رو لب شهناز بر می داشتم و کیرمو می ذاشتم رو دهنش . دلم می خواست قدرت خودمو بهش نشون بدم و بهش بگم که این منم که باعث حال کردن تو میشم و واقعا هم بهش حال می دادم . -شهناز باز کن . اول ببین کوست چقدر خیس کرده . یه خورده هوس خودت و منو با هم بچش . بچشش .. شهناز با اشتها تر از همیشه کیرمو ساک می زد . برق هوس چشاشو قرمز کرده بود و هر کاری که ازش می خواستم انجام می داد . با حرص و اشتها کیرمو ساک می زد . -اوووووفففففف نه نهههههه شهناز این جوری نه داره تو دهنت خالی میشه . با این که دلم می خواست شهناز به مردای دیگه فکر نکنه ولی خود من به هایده و زنای دیگه فکر می کردم که اونا دارن کیرمو ساک می زنن و این جوری با این اندیشه ها دوست داشتم کیرمو تو دهن شهناز همینجوری فشارش بدم و اونو از حلقش رد کنم . از خود بی خود شده بود . فقط یه وقتی به خود اومدم که دیدم نفسش بند اومده و سرفه اش گرفته . کیرمو کشیدم بیرون . -چیکار می کنی شروین . نزدیک بود خفه ام کنی . نکنه عشق هایده خانوم حواستو پرت کرده . بازم بگم ؟/؟ نو که اومد به بازار کهنه شده دل آزار . -عزیزم کی رو دیدی که طلا بده مس بگیره .. -جمعیت سال پنجاه و هفتو .. -بس کن اصلا از این جور حرفای بی موقعت خوشم نمیاد .- حالا بهتره لباسامونو در آریم که دیگه دارم سر به بیابون میذارم . حرف عیالو گوش کرده و رفتیم به اتاق خواب . شهنازو خوشمزه تر از شبای قبل یافته و هر چی که می گفت گوش می کردم . هیشکدوممون خستگی حالیمون نبود . اصلا فکر سر کار رفتنو هم نمی کردیم . چند ساعتی رو مشغول بودیم ولی سیر بشو نبودیم . هر بار تا می رفت ار گاسم شه یه مانعی پیش میومد که جلو این کارو می گرفت . شایدم خودش عقب می رفت که زمان حال کردنشو بیشتر کنه . منم با این که خوشم میومد ولی کمرم درد گرفته بود از بس پهلو هاشو نگه داشته با آخرین توانم می گاییدمش . یه بارم تو کوسش خالی کرده بودم . این بار دستشو گذاشته بود رو میله های تخت و سوار بر کیر من فریاد کشان تا می تونست خودشو با حرکاتی بلند رو کون من تکون می داد . جاااااااان این چه بدنی داشت . نکنه داشت تمرین می کرد واسه این که ببینه حریف چند تا مرد میشه یا نه . -تکون نخور تکون نخور شروین همین جوری باش .. -زخممون کردی شهناز خیلی مرض داری . چند بار داشتی ار گاسم می شدی عقب نشینی کردنت چی بود -حال میده حال . اینم یه سبک جدیده . باید تمرین کنم تا ببینم چند دقیقه می تونم دوام بیارم . -ببینم واسه شوهرت داری تمرین می کنی یا واسه غریبه ها -بس می کنی یا نه .. چند بار باید برات تو ضیح بدم . اعصاب منو خرد نکن که باید تا صبح منو بکنی و اون وقت سر کار باید چرت بزنیم . ریش و قیچی رو دادم دست شهناز تا سر انجام خودشو به ار گاسم رسوند . چند روز بعد دیدم که هوشنگ زنگ زد و گفت بچه ها خودتو نو برای این آخر هفته آماده کنین که انتظارات به سر اومد و می خواهیم که حسابی بتر کونیم . برای پنجشنبه هم که سر کار نمی رفتیم . چهار شنبه بعد از ظهر رو خونه بودیم و داشتیم استراحت می کردیم که شهناز و هوشنگ دوباره تماس گرفتند و گفتند داریم میاییم اونجا .. -شهناز به نظرت چیکارمون دارن .-نمی دونم .. ما که قراره فردا شب بریم به اون آدرسی که اونا دادن ولی واسه چی دارن میان اینجا -حتما یه نکاتیه که باید بهمون گوشزد کنن . -تلفنی می تونستن بگن .. -چه می دونم بالاخره میان و میگن دیگه . وایییییی وقتی هوشنگ و هایده اومدن طوری بودند که انگار می خوان برن عروسی و یه مهمونی لوکس . هوشنگ ابرو هاشو عین زنا گرفته تمیز کرده بود -ببینم هوشنگ بند انداختی ؟/؟ شهناز یه سقلمه ای بهم زد و گفت شروین چرا این قدر امل بازی در میاری الان مده که مردا و پسرا این کارو می کنن . تو حالا از قافله عقبی .-بچه ها بس کنین ما نیومدیم اینجا تا بحث کنیم . ببینم برای فردا شب آماده این ؟/؟ -آره داش هوشنگ ولی انگار اون روز اول بیشتر خودمونو هماهنگ کرده بودیم .. -اتفاقا ما هم اومدیم اینجا تا دچار دلزدگی نشین . اون روز اول که شما با سکس گروهی موافقت کردیم من و هایده مصلحت دونستیم که خلاف میلمون اینجا رو ترک کنیم و سکس ضربدری نکنیم ولی با توجه به روحیه شما و این که ممکنه اول مجلس به خاطر یه یه سری مصالح و رعایت دموکراسی نتونیم همون اول با هم باشیم اگه موافقین بر نامه ضربدری رو امشب انجام بدیم .. شهناز از خوشحالی از جا پرید اوخ جووووووون جوووووون عالیه . برای فردا آماده میشیم عادت می کنیم . -چیه شروین تو مثل این که زیاد خوشحال نشدی -چرا ولی ازشنیدن این خبر که ناگهانی بود و انتظارشو نداشتم غافلگیر شدم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#10
Posted: 6 Feb 2013 02:29
بیست سال بعد 10
بااین که خودمو قانع کرده بودم که زن من باید زیر کیر دیگران حال کنه و خودمو در رویای با زن دیگران بودن می دیدم ولی یهو غافلگیر شده بودم . نمی دونم هایده متوجه این یکه خوردن من شده بود یا نه که مانتوی خودشو در آورد و اون لباس متحد الشکل خانوما رو نشونمون داد . همون پیر هن بیکنی نمای یکسره که تا بالای زانو بود . قسمت کونش و کسش هم برش داده شده بود . هوشنگ هم قسمت پارچه دور کیرشلوارشو شو بر داشت و کیرشو انداخت بیرون . حالمو داشت بهم می زد . از این که زنشو اون جور لخت می دیدم داشتم کیف می کردم ولی دلم نمی خواست اون خودشو لوس کنه . نمی دونم چرا هنوز خودمو قانع نکرده بودم که باهاشون احساس صمیمیت سکسی کنم . شاید این از زرنگی من بود که می خواستم زن دوستمو بکنم ولی زنمو در اختیار دوستم قرار ندم . هایده : شروین جان تو و شهناز جون برین آماده شین . مثلا می خواهیم فضایی از مجلس فر دا شب رو این جا پیاده کنیم . دیگه از بس با شما دو تا راحتیم با همه کمبود وقتی که داریم صلاح دونستیم که بیاییم اینجا و هم این که چند ساعتی رو با هم باشیم . یه سکس ضربدری باهم داشته باشیم و بار این فشار روانی رو از رو دوش شما بر داریم . شهناز: خیلی ممنونم . لطف کردین . نمی دونم جواب محبت شما رو چه جوری بدم -اوه شهناز جون . این که کاری نداره .توی رختخواب . نشون بدین که شما هم واقعا تونستین با این مسئله کنار بیایین و با یه حال درست و حسابی دیگه ریلکس ریلکس شیم . هایده یه اشاره ای به شهناز کرد که در اشاره به من بود . متوجه شدم که بهش گفته تنها کسی که خودشو هنوز با این جریان به خوبی وفق نداده منم و باید زود تر دست به کار شیم . من و شهناز زودی رفتیم خودمونو ردیف کردیم . شهناز بی خیال خودشو ساخته بود و منم خیلی سریع آماده شدم . با این که چند روز قبل یه دست گرمی با هم داشتیم بازم منتظر یه نر مشی از طرف اونا بودیم . دوست داشتیم استارت کار از طرف اونا باشه .. -بچه ها بجنبین . فرض کنین در مجلسین . دیگه باید از خودتون تحرک نشون بدین . نگاه نکنین کی دور و برتونه . ببینین چی دور و بر تونه . این کیر کیه این کس کیه نکنین . شما به دنبال ماهیت کیر و کس باشین .. -هوشنگ جان انگاری داری سکس فلسفی درس میدی -آخ اگه بدونی چه حالی داره . دیگه مردا نمیرن دنبال این کس کلک بازی و جنده بازیهای شرعی که چند تا زن رو صیغه کنن و زنا هم دیگه حرص نمی خورن چون می دونن در جامعه بی طبقه دموکراسی اونا هم از حق و حقوقی بر خوردارن .. شهناز واسه هوشنگ کف می زد . هوشنگ رفت طرف شهناز و در حالیکه قسمت سوراخ شده دور کیرشو به قسمت جا سوراخ کس زنم چسبونده بود دستشو دور کمر شهناز حلقه زد و آروم آروم به طرف کونش رفت . منم همین کارو با هایده انجام دادم . چه تیپی زده بود این هایده . از اون دفعه ای جنده نما تر شده بود . -شروین جون اگه می خوای بی خیال باشی و فقط حال کنی فقط به خودت فکر کن و به اونی که روبروته . فرض کن حالا منو داری و یه ساعت بعد یکی دیگه رو . منو که داری دیگه باید تمام وجود و هوستو واسه من بذاری .. چه کس تپلی داشت . از اون دفعه خوشگل ترش دیدم . یه نموره ای ترازش می زد ولی نمی دونم این چند روزه چیکار کرده بود که ردیف تر شده بود . سینه هاش سفت تر به نظر می رسید . نمی دونم آمپول زده بود یا از اون ژل های مخصوص . --ببین هوشنگ و شهناز چه جوری دارن با هم حال می کنند . انگاری که چند ساله عاشق و معشوق همند ؟ -هایده جون تو اصلا حسادت نمی کنی ؟/؟ -مگه هوشنگ حسادت می کنه که من بکنم ؟/؟ زندگی و عشق و حال یعنی این . باید مترقیانه فکرکرد . اگرم فکر می کنی که فعلا حرص خوردنت زیاده یواش یواش به صحنه نگاه کن باید عادت کنی . کس نرمشو به کیر گرم من چسبونده بود . -آههههههه شروین ببین چی به روزم آوردی که با این که امروز کلی کار داشتیم ولی تر جیح دادم که با هوشنگ بیاییم پیش شما .. نمی دونی از چند روز پیش که تو رو دیدم هر شب خواب کیر تو رو می بینم . هر دقیقه و ثانیه احساس می کنم که در اختیار توام و تو هر کاری که دوست داری داری باهام انجام میدی . هوشنگ : هایده جون یه خورده بر گردیم عقب تر و مر حله دید و بازدیدو از نو انجام بدیم که دوباره بریم توی حس و هیجان . داداش شروین ما باید آماده تر شه . .. نهههههه اونا نباید فکر کنن که من عقب افتاده ام . شهناز خودشو هماهنگ کرده و اون دو تا هم که از اولش آماده بودند . -بچه ها منم آماده ام ولی واسه هیجان بخشیدن به جریان از هم فاصله گرفتیم . کون هایده هم عجب قالبی داشت . خانوما یه پهلو وایساده بودند تا قسمتی از کون خودشونو هم توی دید باشه . منم طوری فکرمو متمرکز کردم که کیرم کاملا شق و آماده حمله شه . یه نگاهی به شهناز زن نازنینم انداختم و حس کردم که اونم بد جوری به کیر من خیره شده . شاید اونم داره حسادت می کنه به این که این کیر تا لحظاتی دیگه می خواد بره توی کس هایده . این جوری شاید منم یه تسکینی می گرفتم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم