ارسالها: 3650
#1
Posted: 11 Jul 2013 16:06
در خواست ایجاد تاپیک با عنوان
بابا تقسیــــــــــــــم بر ســـــــــــــــــه
نویسنده : استاد ایـــــــــــــرانی
در تالار داستان ها و خاطرات سکسی دارم
تعداد ارسال : این داستان در بیش از ۱۰۰ قسمت منتشر خواهد شد
کلمات کلیدی : داستان تخیلی ، داستان های سکسی ، نوشته ایرانی ، بابا، سکس ، تقسیم ، بابا تقسیم ، داستان سکس با محارم ، سکس پدر و دختر
با سپاس
آره داداش
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#2
Posted: 14 Jul 2013 13:51
بــــــــــــابــــــــا تقسیـــــــــــــــــــــم بر ســــــــــــــه 1
من شغلم پزشکی زنان و زایمانه و با این که نکات زیادی رو رعایت کردم که حداقل یکی از بچه هام پسر از آب در بیاد نشد که نشد . اسمم نیماست 42سالمه خیلی خوش قیافه ام و خیلی از زنا و دخترایی که میان مطب کشته مرده منن ولی من تا اونجایی که می تونستم به زنم خیانت نکردم وهمیشه هم تونستم که خیانت نکنم . سه تا دختر دارم به اسامی نورا و نونا و نینا که به ترتیب 20 ,19 ,18سالشونه .واسم اتفاق تلخ و ناگواری افتاد که آرزو می کردم کاش پزشک نبودم و این قدر سهل انگاری نمی کردم واونم این بود که وقتی متوجه شدیم که همسرم مهناز سرطان کبد داره که دیگه کار از کار گذشته بود . جراحی و شیمی درمانی سودی نبخشید و بعد از چند ماه رفت و منو با سه تا بچه بزرگ تنها گذاشت . گاهی مادرم گاهی خواهرم و گاهی مادر زن و خواهرزنم میومدن کمک که بعدا یه زنو به عنوان کارگر استخدام کردم که به صورت نیمه وقت کارای خونه رو پیش می برد .دو تا دختر بزرگترم به خاطر بیماری مادرشون نتونستن واسه کنکور خوب درس بخونن و نینا هم که تازه رفته بود پیش دانشگاهی . بیچاره مهناز تازه رفته بود رنگ خوشی و راحتی رو ببینه اجل امونش نداد . یه خونه ویلایی بزرگ تو حول و حوش تجریش و شمرون ردیف کرده بودم باکلی تشکیلات واسه خودش یه دنیایی بود ولی دنیای من دیگه رفت . وقتی داشت می مرد لبخند به لباش بود گفت دارم میرم و می میرم و آخرشم برات پسر نیاوردم ولی امیدوارم همسر بعدی بتونه این کارو واست انجام بده . فقط از دخترامون خوب محافظت کن نذار درد بی مادری و یتیمی عذابشون بده دوستشون داشته باش تو خودت دکتری اونا در سنینی هستند که باید از نظر جنسی و جسمی با یه مسائلی آشنا بشن که یه مادردلسوز می تونه این کارو واسشون انجام بده من به اندازه کافی راهنمایی شون کردم ولی خواهش می کنم یه نامادری بالا سرشون نیار که اذیتشون کنه و اونا رو زجر بده -مهناز من بعد از تو زن دیگه ای نمی گیرم . خودم هم پدر میشم واسشون هم مادر . نمیذارم سختی بکشن . هر گونه آموزشی که لازمه دخترای جوانه خودم در اختیارشون میذارم . ولی تو نباید بری منو تنهام بذاری ... مهناز رفت و ما فقط تا چند روز به هم نگاه می کردیم و اشک می ریختیم . کمتر مریض قبول می کردم و جراحی هم کمتر می کردم . مگر این که خیلی فوری باشه و به جان مریض بستگی داشته باشه .غروبا زودتر میومدم خونه تا کنار دخترام باشم . نونا و نینا خیلی دلتنگی می کردند و لی نورا که بزرگتر بود وو بیشتر همدم مادرش بود بیشتر بیتابی می کرد و زجر می کشید و گریه می کرد .واقعا لازم بود که مادرش مثل یه رفیق یه دوست دلسوز همراش باشه همراه هر سه تا دخترش باشه . ولی مهناز رفت به جایی که به این زودیها نباید می رفت . .نورا رشدش بهتر از بقیه بود . می رفت تا واسه خودش خانومی بشه . تپل تر از خواهراش بود . ولی این یک هفته ای که از مرگ مادرش می گذشت یه خورده لاغر شده بود . به اصطلاح اون دیگه حالا شده بود مامان بچه ها هرچند همه شون تقریبا در یک سن بودند .. دلم واسشون می سوخت . چند ماه آخر مادره خوب نمی تونست بهشون رسیدگی کنه ولی با این همه پیش اونا درد خودشو نشون نمی داد سه تایی شون درس داشتند ومن نمی تونستم از این دخترا زیاد کار بکشم . کار گر صبحها نظافت می کرد و آشپزی . یه سری کارهایی بود که نمی شد داد دست هر کارگری . تازه ما نیاز به آرامش داشتیم هر لحظه که نمی تونستیم یه غریبه رو کنار خودمون ببینیم واسه همین تصمیم گرفتم که یه سری از کارای دخترا رو خودم انجام بدم . همشون عادت داشتند که با مامانشون برن حموم .. با مامانشون برن بازار .. مامان موهاشونو شونه بکشه .با این که دخترای بزرگی بودن ولی مامان مثل بچه های کوچیک ازشون مراقبت می کرد . . وحالا من باید این کارو براشون انجام می دادم . مهناز به نورا سفارش کرده بود که اگه بابات زن گرفت سعی کنن با زن جدید کنار بیان و نه خودشونو اذیت کنن و نه اون زنه رو, ولی نورا در جواب با چشایی گریون گفته بود مامان ما فقط تو رو میخواهیم . من نمیخوام بابا زن بگیره . دیگه برای دانشگاه درس نمی خونم مواظب خونه هستم ... رفته رفته باید خودمو با وضعیت جدید وفق می دادم . باید چند ساعتی رو از کارم می زدم و میذاشتم رو دخترام یعنی به وضع اونا رسیدگی می کردم . دلم نمیومد اونا رو بسپرم دست هر پرستاری . دلم بیشتر از همه واسه نورا می سوخت .تازه می رفت که با مامانش مث یه رفیق شه . از سالها پیش وقتی که دوره ماهیانه اش شروع شده بود و پا به دنیای بزرگترا گذاشته بود با مادرش رابطه صمیمانه تری پیدا کرده بود ..... تا یه مدت هیچ زن و دختری منو حشری نمی کرد اما بعد از گذشت چند هفته یه حسایی در من زنده شد . دیگه داشت باورم می شد که مجردم و تا ابد نمی تونم بدون زن باشم ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#3
Posted: 14 Jul 2013 13:54
بــــــــــــابــــــــا تقسیـــــــــــــــــــــم بر ســــــــــــــه 2
قبلا هر وقت زنای بیمارو معاینه می کردم و کوسهای رنگارنگو می دیدم هیچ حس خاصی در من بر انگیخته نمی شد . گاهی وقتا ازشون بدم میومد و در کل به صورت یه حرفه بهشون نگاه می کردم ولی این روزا دوست داشتم بیشتر از این چیزا ببینم و بیشتر با این قسمت از بدن زنا ور برم . بیشتر دنبال کوچولوهاش و اون سفیدا و تنگ بودم . اون زنایی رو که آراسته بودند و بیشتر به خودشون رسیده بودند منم بیشتر با کوسشون ور می رفتم و طوری وانمود می کردم که این کارا برای معاینه ضرورت داره . سعی می کردم ساعات بیشتری رو در خونه با دخترام باشم . وقتی بر می گشتم خونه بیشتر دلم می گرفت . یکی از روزا وقتی که رفتم خونه نورا اخماش تو هم بود . دختر خوشگل 20 ساله ام که می رفت تا هیکل یه خانومو پیدا کنه . با چشایی درشت و قدی بلند و موهایی سیاه و لخت اما کوتاه که چهره سفید و صورت درشتشو زیبا تر نشون می داد . بوسیدمش و گفتم دخترم چته اخمات تو همه -بابا اگه یه بار دیگه عمه بخواد از این حرفا بزنه من از خونه فرار می کنم .. فکر کرده من احمقم . امروز داشت می گفت که واقعا جای یک زن تو خونه خالیه .. هرچی باشه بابات یه مرده و نیاز به زن داره تو بزرگ شدی و باید این چیزا رو درک کنی .آره بابا ؟/؟ تو زن میخوای ؟/؟ هنوز چهلم مامان نشده . می خوای یکی رو جاش بیاری که ما رو اذیت کنه ؟/؟ -دخترم کی بهت همچین حرفی زده . مگه من بهت چیزی گفتم ؟/؟ بیا جلوتر بینم قربون شکل ماهت برم . این روزا با این که تازه مامانش مرده بود ولی خودشو خیلی خوشگل تر می کرد تا توجه منو به خودش جلب کنه .می خواست خودشو بزرگتر نشون بده تا احیانا به زن یا دختری توجه نداشته باشم . راستش وقتی مهناز زنده بود اینجور به دخترام احساس وابستگی نمی کردم . این جور اونا رو در آغوش نمی گرفتم . حالا من توجهم به اونا به خصوص دختر بزرگم بیشتر شده بود و یه خورده از بار مسئولیت منو نورا به دوش می کشید که هوای نونا و نینا رو داشت. وقتی اومدم و خبر خواهراشو رو گرفتم گفت که غذاشونو داده و از بس خسته بودند خوابیدند . تازه سر شب بود . دخترا با این که بزرگ بودند ولی محبت می خواستند . نورا هنوز تو بغل من بود و اگه من اونو از خودم دور نمی کردم تا ساعتها می خواست که در آغوشم بمونه . نونا و نینا کنار هم تو اتاق نورا خوابیده بودند -بابا غذاتو بیارم -نه دخترم . دستت درد نکنه . گرسنه ام نیست . می خوام یه دوش بگیرم سبک شم بعدا غذامو بخورم . -بابا می دونم دستت درد می کنه نمی تونی پشتتو خوب لیف و صابون کنی . من میام حموم کمکت .. -خودم این کارو انجام میدم . اصلا نمیخواد تو بگیر بخواب صبح باید بری مدرسه -مامان با این که مریض بود میومد این کارو واست انجام می داد حالا اگه یه زن دیگه جای اون بخواد این کارو انجام بده بهش اجازه میدی ؟/؟ من واست غریبم ؟/؟ فکر می کنی کاری ازم بر نمیاد . دوباره بغلش کردم و نذاشتم بیشتر از این عذاب بکشه . من هر کاری که می کنم واسه شما سه تا دخترا مخصوصا توست که مادرتو خیلی دوست داشتی . اون دو تا خواهرات یه جوری کمتر به خودشون سخت می گیرن . دوتایی مون زدیم زیر گریه وبعدشم رفتیم حموم . من و نورا همه لباسامونو غیر یه شورت در آوردیم و رفتیم زیر دوش . بعد از دوران کودکی نورا اولین بار بود که اونو تا این حد لخت می دیدم . رشد اندامش خیلی سریع بود و دو طرف رون پاش و باسنش هم یه بر جستگی خاصی پیدا کرده بود . سینه هاش هم از اون حالت کوچیک دخترونه خارج شده بود . یه شورت سفید نازک پاش بود که یه خط نازکی وسط درز کون سفیدشو پوشش می داد و از طرف جلو یه تیکه پارچه هم روی کوسشو گرفته بود و مثلا شورت نورا بود .. خیلی چیزا رو باید به نورا یاد می دادم که اگه مادرش زنده بود باید این کا را رو واسش انجام می داد ..مادرش هم سنش بود نورا دوسالش بود ولی اون حالا خیلی چیزا رونمی دونست . دخترام بیشتر حس و حال نو جوانارو داشتند . نورا با اون دستای سفید و دخترونه اش پشت منو لیف می زد . خودشو چسبونده بود به پشتم . حس می کردم کوسش با اون تیکه روش بهم چسبیدن . بدون این که نظر خاصی نسبت به نورا داشته باشم کیرم شق کرده بود . وقتی داشت پشتمو لیف می زد دستش از پهلو سر خورد و خورد به کیر پشت شورتم . خجالت کشیدم ولی فوری به این فکر افتادم که اون که توی این خطها نبوده چه می دونه شق شدن و خوابیدن کیر یعنی چه . -بابا درش بیار شورتتو من همینجا واست بشورم دیگه با بقیه رختا تو ماشین نندازم این جوری بهداشتی تره -عزیزم قربون دستای ماهت من خودم ترتیبشو می دم .. دیدم ول کن نیست . -آخه بده نورا جون -هیچم بد نیست . مگه بابا باید از دخترش خجالت بکشه ؟/؟ -به شرطی که دختر هم از باباش خجالت نکشه . -من که بخوام بابای لختمو ببینم خجالت نمی کشم . -نه نورا جون من منظورم چیز دیگه ای بود . می خواستم بگم تو هم شورتتو در آر تا سختت نباشه یه آبی به پوست بدنت برسه و اون داخل قارچی نشه .. نمی دونم چرا دوست داشتم نورا رو لخت لخت در کنار خودم داشته باشم همان طور که اون منو با شگرد خاص خودش لخت کرد . اون شورت منو کشید پایین و منم شورتشو از پاش در آوردم . لیف رو صابون مالی کرد و اونو گذاشت رو کیرم . پشتمم لیف زد و کیرمم همچنین . لیفو انداخت یه گوشه ای و کیر صابون مالی شده منو گرفت تو دستش چند بار از ته تا سرشو مالوند .. -نورا نورا .. خواهش می کنم .. -چیه بابا دردت گرفت؟/؟ -نهههههه یه جوری میشم . لذت می برم . کاش اینو نمی گفتم اون که نمی دونست لذت چیه و شاید هنوز لذت هوس با خون و گوشت و پوست او عجین نشده بود .ولی می دونستم ما بزرگترا ساده ایم و این جورا هم نیست . کف دستشو میذاشت رو سر کیرم و با تنه و سر بازی می کرد . مثلا داشت استاندارد تمیزش می کرد تا این که یه آه و ناله ای کردم و با چند تا جهش و لذت آب کیرمو ریختم تو دستای نورا .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایـــــــــــــــــــــــــرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#4
Posted: 14 Jul 2013 13:57
بــــــــــــابــــــــا تقسیـــــــــــــــــــــم بر ســــــــــــــه 3
بابایی این دیگه چی بود ؟/؟ -هیچی عزیزم چیزی نبود . به شما زنا مربوط نمیشه . -یعنی نمی خوای واسم تو ضیح بدی ؟/؟ حالا من واست غریبه شدم ؟/؟ -عزیزم تو هنوز به وضعیتی نرسیدی که با همه مسائل آشنا شی . -بابا من خیلی چیزا حالیمه . مامان بهم می گفت که تو یه خانوم شدی .الان نه ساله پریود میشم . اون حال و هوای بلوغ خیلی وقته توی سرمه . فکر کردی من هنوز بچه ام ؟/؟ نونا و نینا رو نمی دونم و این چیزا شاید حالیشون نباشه ولی من خیلی می فهمم . من باید هم از حقوق خودم دفاع کنم هم از اونا . -عزیزم یه سری چیزاییه مربوط به مردا .. آدم نمی تونه در هر شرایطی بیانش کنه .. -بابا من و تو که با هم غریبه نیستیم ما که هردو تا مون لخت کنار همیم . دیگه هیچی بین ما نیست . راست می گفت . اصلا این موضوع سبب شده بود که توجه آنچنانی به کوس لخت شده او نداشته باشم . یه کوس کوچولو و تازه دخترونه ولی تپل . با موهایی ریز که زیر نور لامپ حموم یه درخشش خاصی پیدا کرده بود .. حریف زبون این دختره نمی شدم . اگه یه روزی می خواستم یه نامادری واسش بیارم مثل یه هوو پدرشو در می آورد و از خونه مینداختش بیرون . واسه این که دیگه آخرین تلاشمو کرده باشم که از زیر پاسخگویی به نورا در رم گفتم دخترم اگه اجازه میدی حالا من لاپاتو بشورم -بابا بدنیست ؟/؟ -چرا بد باشه . مگه تو مال منو شستی بد بود ؟/؟ به جای لیف کف دستمو صابون مالی کرده و اونو کشیدم روی کوس . نورا چشاشو می بست و خودشو جمع کرده به زمین فشار می داد . عیب تربیتی من و مادرش در این بود که یه خورده از بچه هامون خجالت می کشیدیم . با این کس صد ها مریض رو تا حالا کنترل و بررسی کرده بودم ولی در این مورد سخت بود که با دخترام صمیمی باشم و اونا سرشون تو لاک خودشون و درس بود . -عزیزم دردت که نمیاد . -نهههههه باااااباااااا یه جوری می شوری که خوشم میاد . پس از این که اون قسمتو واسش آب زدم و اثر صابونو محو کردم گفتم عزیزم ناراحت نمیشی یه بررسی کنم ببینم اثر چربی و صابون نمونده باشه ؟/؟ -نه بابا اتفاقا فکر خوبیه . دستت درد نکنه . زحمتت زیاد میشه . این بار کف دستمو طوری روی کوسش کشیدم که اصطکاک بیشتری با قاچای کوس و لبه هاش ایجاد کنه . خیسی کوسش کف دستم نشسته بود . -عزیزم مثل این که یه خورده از صابون رو دستام نشسته ببین فکر کنم خوب نشستم . کارمو خوب انجام ندادم . -بابا این صابون نیست یه چیز دیگه ایه -خب چیه دخترم . منتظر بودم اینجا مچ گیری کنم و به روش بیارم که هر چیزی رو نمیشه گفت و یه تابوهایی هست که باید رعایت شه ... نمی دونم دست منو خوند یا واقعا خصلتش پاک و بی ریا و صادقانه بود که گفت بابا دخترا که بالغ میشن وقتی اونجاشون به یه چیزی مالیده میشه خوششون میاد و یه مایعی ازشون ترشح میشه . توکه خودت پزشک زنانی باید این چیزا رو خوب بدونی تازه زنم که داشتی .. هنوز از شوک حاضر جوابی نورا خارج نشده بودم که دیدم بهم گفت باباجونم حالا تو بگو اون چی بود . می خوام از زبون خودت بشنوم .. می خواستم چهار تا درشت بارش کنم این دختره پررو رو دیدم گناه داره یتیمه دلش شکسته . مادر نداره . حالا یه خورده شیطنتش گل کرده -چقدر باباتو اذیت می کنی . خب راستش اینم اون اسپرم و منی مرداست . همونی که در نهایت هوس از مردای بالغ خارج میشه و در اثر تر کیب با تخمک زن ایجاد بار وری کرده عمل لقاح صورت می گیره و باروری و به اصطلاح در انسان بار داری به وجود میاد . تو که چند وقت دیگه می خوای دانشجوی پزشکی شی و بعدش پزشک . ما رو گرفتی ؟/؟ -بابا سرتو بیار پایین .. سرمو پایین آوردم و اون منو بوسید -خب اینو از اول می گفتی چرا این قدر خیس عرق شدی ؟/؟ تو که این قدر خجالتی بودی چرا رفتی دکتر زنان شدی ؟/؟ تو الان باید به ما یاد بدی که ما دخترا باید چیکار کنیم . حواسمون جمع چی باشه . جای مامان و بابا ی ما هر دو باشی .-نورا خیلی کلکی تو خودت از من وارد تری . بغلش کرده و تن لخت نورا رو به بدنم چسبوندم . دخترم داغ داغ شده بود . نفسهاش کمی تند شده و قلبش به شدت می زد . کیر منم در وسط شکمش قرار گرفته بودو اونم گاه با انجام حرکاتی خودشو بیشتر به کیرم می مالید . سینه هاش به شونه هام می خورد .اون با شیطنت سینه های خودشم رو تنم حرکت می داد . اگه بگم خوشم نمیومد دروغ گفتم ولی انتظار این حرکاتو از نورا نداشتم . انگار همه چیز واسه اون یه بازی یا شوخی بود . یه شوخی که نمی خواستم کار دستمون بده طوری دستاشو دور کمرم حلقه زده بهم چسبیده بود که انگاری می خوام فرار کنم . دستمو گذاشتم لای موهای خیس سرش و حس می کردم دارم گناه می کنم از این که از تماس با نورا یه لذت شهوانی دارم می برم . فکرمورسوندم به جای دیگه .. این دختره داره شیطنت می کنه و حالیش نیست من که حالیمه چرا اونو راهنمایی نکنم . تازه ازم انتظار داره که یه چیزایی رو که باید از زنا بشنوه از من بشنوه . به این بهونه که من یک پزشکم . کیرم به شکمش مالیده می شد واونم کوس خودشو می مالوند به بالای پام . خیلی خوشش میومد و به اینکارش ادامه می داد . نمی دونم که آیا از زشتی کار خودش خبر داشت یا نه . منم چیزی بهش نگفتم . ولی چند دقیقه بعد اونو از خودم جدا کردم تا شیطون گولم نزنه . چون اون که در حال گول خوردن بود و اگه یه خورده با شیطون همکاری می کردم کارتموم بود . وقتی اونو از خودم جداش کردم برق عصبانیت رو تو چشاش دیدم . از حموم اومدیم بیرون و سر گرم کار های عادی خودمون شدیم .. بازم هوس کرد شبو بیاد پیش من بخوابه که این بار بهش گفتم خواهراتو تنها نذار .. بهش بر خورد و قهر کرد ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایـــــــــــــــــــــــــرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#5
Posted: 14 Jul 2013 14:00
بــــــــــــابــــــــا تقسیـــــــــــــــــــــم بر ســــــــــــــه 4
نورا نرو بر گرد . وایسا بینم . تو چقدر نازک نارنجی هستی . نورا حتی پیش خواهراش که خوابیده بودند نرفت و رفت اتاق خودش . نمی دونستم چیکار کنم . یه سری به نونا و نینا زدم . دخترایی که تا چند وقت دیگه با اونا هم به این مشکلات بر خورد می کردم . دو تا خواهر بزرگ که احساس تنهایی می کردند همدیگه رو بغل زده خوابیده بودند . نورا کلی وقتمو گرفته بود و منو از یاد دو تا فرشته گل دیگه ام غافل کرده بود . بااین حال هنوز دلم پیش دختر بزرگه ام بود . نمی خواستم دل کوچولوشو بشکنم و اون چهره مظلومشو رنجور ببینم . در اتاقش باز بود . رفتم کنار ش رو تخت نشستم . می دونستم که بیداره . پشتشو به من کرده بود . خیلی حساس بود . حساس تر از خواهراش . حقم داشت . بیش از هر وقت دیگه ای به مادر نیاز داشت ومنم که نمی تونستم مث یه زن باهاش بر خورد داشته باشم . دستمو گذاشتم رو سرش و لای موهاش و نوازشش کردم . اصلا نمی خواست روشو بر گردونه . شاید داشت ناز می کرد و شایدم می خواست بهم نشون بده که چقدر ازم دلخوره و شایدم دوست داشت که بهش بیشتر توجه کنم و یا همه اینها . -نورا می دونم که بیداری باهام قهر نکن . بابا دوستت داره . می دونم دلت شکسته . آخه تو که تنها نیستی . من دو تا دختر دیگه هم دارم . ولی خودت که می دونی بهت یه علاقه خاصی دارم . پاشو بریم اتاق من و کنارم بخواب . رو تخت من . بیا .. دیدم بازم تکون نمی خوره . هرچند تخت نورا از تخت من و مادرش کوچیک تر بود ولی با این حال رفتم کنارش دراز کشیدم . آخه دلشو نداشتم که اونو اینجور ناراحت ول کنم و برم . اون جوری خودم دیگه خوابم نمی برد و باید تا دیدن لبخند بعدی نورا عذاب می کشیدم . رفتم کنارش دراز کشیدم . پاهای دختر قشنگ و تپلم لخت بود و با یه شورت و یه تی شرتی که تا لبه های پایین شورتشو پوشش می داد دمرو افتاده و مثلا خواب بود . دستمو گذاشتم لای تی شرتش و کمر لختشو نازش کردم .. یه خورده قلقلکش میومد و خودشو جمع می کرد . -حالا دیگه جواب باباتو نمیدی ؟/؟ عیبی نداره دخترم . منم دلم گرفته . تو باید یه کاری کنی که منم غم دوری و از دست دادن مهنازو فراموش کنم ولی بدتر می کنی عیبی نداره . می دونستم از نوازش خوشش میاد . از پشت وسط پاهشو می مالیدم و از رو شورتش به کونش دست می کشیدم و بعد هم با کمرش ور می رفتم و از پهلو هاش دستمو به سینه هاش که به سرعت در حال رشد کردن بود می رسوندم . چند دقیقه ای رو به همین صورت باهاش ور رفتم . جز این که گاهی قلقلکش میومد عکس العمل دیگه ای نشون نمی داد . -خب من رفتم . دختر بزرگه ام که تحویلم نمی گیره . اون دو تا دخترم که خوابن و دلم نمیاد بیدارشون کنم . آدم به یکی که زیاد توجه می کنه باید کم محلی هم ببینه . داشتم از جام بلند می شدم که ناقلا دستمو کشید و گفت کجا بابا ؟/؟ تازه داشت خوشم میومد . فکر کردی به همین سادگیها ولت می کنم بری ؟/؟ یه خورده جا باز کرد و کنارش دراز کشید م -بابایی .. بابا جونم نازم کن . فکر نکن من نمی دونم تو مطب چیکار می کنی . من خودم خوب می دونم به اونجای خانوما دست می زنی و یه خیلی واسشون حرف می زنی . به منم باید آموزش سکس بدی . من خیلی بزرگ شدم ولی انگار هیچی نمی دونم -دختره دیوونه ! تو اصلا می دونی سکس به چی میگن ؟/؟ یه کلمه دهن پر کن یاد گرفتی فکر می کنی دانشمند شدی . تازه من شغلم اینه حرفه ام اینه . اگه من نخوام خانوما رو در مان کنم یکی دیگه هست که این کارو بکنه . دید من نسبت به اونا با دید یه مرد چشم چرون فرق می کنه . -حالا پدر جونی چه اشکالی داره تو هم همون دید رو نسبت به من داشته باشی ؟/؟ فکر کنی منم یکی از مریضاتم .مامان به سن من بود منو داشت . -دختر عجب بلبل زبونی شدی تو . دوباره دستمو گذاشتم رو پاهاش . تی شرتشو در آورد و خودشو از بالا لخت کرد . -نورا دیگه از این کارا نداشتیم . -چیه بابا مگه یه جور دیگه ای می خوای به من نگاه کنی ؟/؟ که اینقدر از خودت می ترسی . واقعا حریف زبونش نمی شدم . منو از رو برده بود . واسه این که کم نیارم بهش گفتم خب عزیزم یه سره اون شورتتم در می آوردی خیالمونو راحت می کردی . -بابا جونم اونو دیگه باید خودت درش بیاری که این جوری بیشتر حال میده . -خوبه دیگه خیلی پررو شدی نورا . -حالا می بینیم . از پشت مچ پا به طرف زانو و رون پای نورا رو شروع کردم به ماساژدادن . به کونش که رسیدم از بالا و با دست کشیدن رو شورتش این کارو انجام دادم . -پدر ما یکی مریضت نمیشیم ؟/؟ اونا رو هم اینجوری معاینه می کنی ؟/؟ دستمو از زیر شورتش به کونش رسوندم و حس کردم که یه خورده قسمتهای پایینی کونش که به کوس نزدیکتره خیسه . نباید دخترمو اذیت می کردم اون در یه سنی بود که با کوچکترین حرکت تحریک آمیزی ممکن بود دست به کار هایی شیطانی و جبران ناپذیری بزنه . -چقدر دست و پا چلفتی هستی بابا . من که نباید به تو بگم . خودش یه خورده کمرو کونشو داد بالا و شورتشو تا یه حدی پایین کشید و گفت بقیه شو تو در آر بابا ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایـــــــــــــــــــــــــرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#6
Posted: 14 Jul 2013 14:03
بــــــــــــابــــــــا تقسیـــــــــــــــــــــم بر ســــــــــــــه 5
دستام داشت می لرزید . واقعا گیج شده بودم . نمی دونستم چیکار کنم . با این که خیلی زن و دختر تو مطب دیده بودم که اینجور قسمتهای ممنوعه شونو ریخته بودند بیرون ولی اون حس خاصی رو که الان داشتم نداشتم . شاید به خاطر این بود که مدتی رو از مسائل و روابط سکسی دور بودم و شایدم به این دلیل که نورا خیلی بهم توجه داشت و خودشو راحت بهم می چسبوند . می دونستم از اوناییه که خیلی راحت شیطونه می تونه از راه به درش کنه و همه این باید و نباید ها رو زیر سوال ببره -بابا چرا ساکت شدی ؟/؟ دوست داری دوباره باهات قهر کنم . تو که خودت خوب می دونی اگه من این دفعه نخوام باهات حرف بزنم دیگه نمی زنم -چقدر واسه ما ناز می کنی . یعنی نونا و نینا هم می خوان این جور خودشونو واسه من لوس کنن ؟/؟-بابا ! نداشتیم ها . تو به دختر گل و خوشگلت میگی لوس ؟/؟ من دختر بزرگتم . میخوام جای خالی مامانو واست پر کنم . طوری کنم که هیچ کمبودی حس نکنی ؟/؟ -منظورت کمبود محبته دیگه ؟/؟ -نمی دونم اینو باید از تو پرسید .. وای این دختره چقدر حرفای گنده تر از دهنش می زد . میگن معمولا ضریب هوشی بچه های دوم بیشتر از اولیه این که این جوری در اومد معلوم نیست نونا می خواد چه تیکه ای از آب در آد .. پدر سوخته مجبورم کرد که شورتشو هم از پاش در بیارم . وقتی که شورتشو هم در آوردم و هیکل کاملا لخت دخترم که خیلی ناز و تپل و خواستنی بود نظر انداختم بدون این که اراده ای از خودم داشته باشم کیرم شق کرد . بازم جای شکرش باقی بود که اون پشت به من و دمر کرده بود و کیر شق شده داخل شورت منو نمی دید . مدت زیادی بود که کیرمو کار نزده بودم و شاید زنگ می آورد ولی هر گز این تصورو نداشتم که از دیدن دخترم به هیجان بیام . حس کردم گرممه و پیراهن زیرمو در آوردم که ای کاش در نمی آوردم . در همین لحظه نورا خودشو یه نیم دور چرخوند و به صورت طاقباز قرار گرفت . طوری هم این کارو ضربتی و سرعتی انجام داد که من فرصت اونو پیدا نکردم که خودمو جمع و جور کنم . لای پای منو نگاه می کرد . کیر تیز شده من که داخل شلوارکم یه خیمه درست کرده بود بد جوری آبرومو برده بود و نمی دونستم باید چه رفتاری رو پیش بگیرم . هر کاری کردم یه نیم دوری بگردم و این تیز شده لعنتی کمتر تودید باشه نشد که نشد . نورا فقط لبخند می زد و چشم ازش بر نمی گرفت . -بابا جونم من که چیزی نگفتم . تو چرا خودتو این قدر ناراحت می کنی . واسه مرد پیش میاد دیگه .. ای که هی این دختره ول کن قضیه نیست .. -بابا جونم تو واسه همه شفایی واسه ما بلایی .. پاهاشو به دو طرف باز کرد تا من کوس کوچولوشو خیلی راحت ببینم و دید بزنم -یه مدتیه که یه خورده وقت و بی وقت دور و برش تر میشه . نکنه خود ادراری باشه . من که بزرگ شدم . شایدم مشکل از جای دیگه ای باشه . خیلی می ترسم بابا . یه معاینه بکن . ببین این خیسی ها از کجا آب می خوره .. دختر بزرگ من خیلی کلک شده بود . خیلی دعا می کردم که امشبه رو به خیر بگذرونم . تا فردا به هر حال یه جوری سعی می کردم با این مسئله کنار بیام . تا یه دست اندازی به این کوسش نمی کردم ول کن نبود . موهای تازه جوونه زده روی کوس دختر گلم حکایت از تازگی و شادابی اون داشت . دور و بر کوسش خیس بود و این چیزی جز هوس نمی تونست باشه . تازه ازم می خواست که اونو معاینه کنم . -نورا جون دستکش همرام نیست .من داخل مطب همیشه با خودم دستکش دارم . -بابا دستکش لازم نیست . دستات تمیزه من خودم می بینم . منم اونجامو خوب شستم . حالا مگه با یه دستکاری می خواستم میکروبی بشم ؟/؟ -یه نگاهی به دور و بر کوسش انداختم و نمی دونستم چه جوری این فیلم و نمایشو ادامه اش بدم . در هر حال کف دستمو گذاشتم رو کوسش که یه وقتی انگشتم در نره و کار درست نکنه .نورا چشاشو بسته بود . می دونستم که حشری شد . منم دست کمی از اون نداشتم . یه خورده خودمو رو تخت خم کردم که کیرم کمتر توی دید نورا بیفته . -آهههههه بااااابااااااا -عزیزم درد داری ؟/؟ -یه خورده . نوک سینه هامم درد می کنه . .نمی خواستم بازم ناراحتش کنم . دخترم یتیم بود و دلش شکسته و در هر حال یتیم نوازی هم واسه خودش یه ثوابی داره . کف دست چپمو هم گذاشتم رو سینه اش و به نوبت هر کدوم از دو تا سینه اشو می مالیدم . یهو از پایین دو تا پاشو به هم جفت کرد کف دست راستمو محکم با فشار و قفل پاهاش محکم به کوسش فشرد . --نورا چیکار می کنی زشته -نهههههه نهههههه کجای معاینه کردن زشته .. دستمو از رو کوس و سینه اش بر داشتم و اونو که به شدت حشری و سرخ و بر افروخته و عصبانی بود به حال خودش رها کردم . -باشه بابا ایرادی نداره . اگه دوست نداری بهم آموزش بدی مهم نیست . یه همکلاسی ام بهم می گفت خوش به حالت نورا پدرت دکترزنانه اگه یه موقع بکارتتو از دست بدی واست ردیف می کنه . اینو هم به من گفت که خیلی راحت می تونی با پسرا دوست شی و باهاشون سکس کنی و حال کنی چون تو بعدا می تونی کمکم کنی که مثل اول شم . منظورش چی بود ؟/؟ البته پسر عموش این روزا خیلی دنبالمه . نظرت چیه بابا . بهم آ موزش بده که باید چیکار کنم . نمی دونم از حسادت بود یا خشم که دستمو آوردم بالا تا بذارم زیر گوشش .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایـــــــــــــــــــــــــرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#7
Posted: 14 Jul 2013 14:05
بــــــــــــابــــــــا تقسیـــــــــــــــــــــم بر ســــــــــــــه 6
معطل چی هستی بابا ؟/؟ چرا نمی زنی ؟/؟ بزن دیگه . مامان که زنده بود خیلی مهربون تر بودی . بیشتر برامون می خندیدی . دختراتو بیشتر دوست داشتی . -منظور از دخترا یعنی خودت دیگه . چون دو تا خواهرات که اصلا شکوه و شکایتی ندارن . فقط تویی که همش غر می زنی . -بابا من اگه ازت میخوام که مثل یه مادر دلسوز راهنمای من شی سنگ صبورم باشی و ناگفتنی ها رو بگی و بهم آموزش بدی بد چیزی میخوام ؟/؟ -ببین نورا فرض می کنیم که مامانت زنده می بود و نمی مرد . خب اون الان می خواست بهت آموزش سکس بده ؟/؟ کدوم مادره که بیاد به بچه اش بگه این جوری با دوست پسرت حال کن اون جوری حال کن . الان هر مادری رو نگاه کنی همه شون دوست دارن دخترشون در نهایت سلامت و آگاهی به مسائل اجتماعی با این مسائل یه جوری کنار بیاد . -ولی اون به موقعش منو از خیلی چیزا آگاه می کرد . من از دوستام بشنوم بهتره ؟/؟ -تو چی رو می خوای بدونی . حتما فردا پس فردا نونا و نینا هم میگن حتما باید به ما هم آموزش بدی .-نه پدر جونم دیگه به اونا لازم نیست چیزی یاد بدی . همون چیزایی رو که تو بهم یاد دادی و واسم تعریف کردی منم واسشون توضیح میدم تا اونا یاد بگیرن .شایدم وارد باشن . هم سن و سالهای ما بهمون می خندن که این قدر فناتیک و عقب افتاده ایم . -نمیدونم واقعا نورا به کی رفته بود . واقعا در مقابلش داشتم کم می آوردم و اصلا نمی دونستم چه بر خوردی باهاش داشته باشم -پدر من نمی دونم آموزش تو چند جلسه طول می کشه . بالاخره باید بهم یاد بدی . نکنه دوست داری من به تو آموزش بدم . آموزش سکس دختری به پدرش . -شوخی دیگه بسه نورا . حقت بود که میذاشتم زیر گوشت -دلشو نداری بابا می دونم خیلی منو دوست داری . با همون تن کاملا لختش خودشو آیزون من کرد و شروع کرد به بوسیدن من . -بابا نیما واست حرف بزنم ؟/؟ بگم از چی خوشم میاد . کیرم که واسه دقایقی خوابیده بود دوباره اوج گرفت و از پشت شلوارک به شکمش فشار آورد واسه این که پرروتر نشه بهش گفتم عزیزم من خودم آموزش میدم . می دونستم که این کار سختیه . ولی چاره ای نبود . باید قدرت و سیاست خودمو و این که من همه کاره خونه ام بهش نشون می دادم . -من با تو چیکار کنم . دوست داری چی رو بهت یاد بدم . تو که خودت همه چی رو می دونی -اشتباه نکن بابا . من خیلی چیزا رو می دونم ولی شنیدن کی بود مانند دیدن . از طرفی خیلی چیزا رو نمی دونم و می خوام بدونم که آیا اون چیزایی رو که می دونم درسته یا نه و در عمل هم تستشون کنم و بتونم یه آشنایی خاصی با این مسائل پیدا کنم که ...-خب بس کن نورا مرضتو می دونم . فقط اگه بخوای این آموزشها رو با غریبه ها پیاده کنی دیگه دختر من نیستی و عذرتو میخوام . -استاد زیاد حرف می زنی درستو بده -ببین عزیزم یه پسر و یه دختر که با هم دوست میشن رابطه شون باید بر مبنای یک دوستی پاک و ساده و درک متقابل باشه . یه دختر باید احساسات پسرو درک کنه و پسر هم درک متقابلی از اون داشته باشه .-بابا چقدر لفتش میدی من که نگفتم درس عشق و عاشقی رو واسم تعریف کنی -خب هر چیزی واسه خودش یه مقدمه ای داره . نمیشه یه دفعه رفت سر اصل مطلب .-بابا بیا جلو می خوام بدی یه لب تا بری سر اصل مطلب . تا بخوام اجازه این کاروبهش بدم دیدم لب چسبونش اومد رو من . داغ شدم . گر گرفتم . نباید اجازه می دادم که اون سکان رو در دست می گرفت . رئیس من بودم و باید برش تسلط می داشتم تا گوش به فر مان من باشه . با این که خیلی تو حس رفته بودیم ولی من خودمو زود ازش جدا کردم تا آموزشمو به طور جدی و رو یه نظم خاصی شروع کنم -نورا جان ! باید بهم قول بدی که دنبال خلاف و دوست پسر و این چیزا نمیری . -بابا برای همیشه قول نمیدم . تا یه مدتی رو چرا -تا قول ندی شروع نمی کنم .-باشه قول میدم . دستمو گذاشتم رو موهای سرش وبا نوازش شروع کردم . لبمو گذاشتم زیر صورتش و آروم آروم نرمه گوششو می بوسیدم و از اونجا زیر گردنشو غرق بوسه کرده و با دست دیگه ام پشت گردنشو می مالوندم . .نفسهاش تند شده بود و حرارت صورتش صورتمو گرم کرده بود و از بوسه های زیر گلوش رسیدم به چونه و دوباره لبامو گذاشتم رو لباش . قبل از این که لباشو قفل کنم بهم گفت بابا چقدر خوب با عملت داری حرف می زنی و آموزش میدی .. منم در جا بهش جواب دادم بعضی وقتا کمتر حرف زدن و بیشتر عمل کردن اثر بیشتری داره ولی جایی که ضروری باشه حتما صحبت می کنم . پس از بوسه چند دقیقه ای رو واسش حرف زدم -نورا جون یه مرد باید به اثر این کارایی که من انجام می دم و تا حالا رو تو پیاده کردم آشنایی کامل داشته باشه . زن با نوازش و ملایمته که حاضر میشه یواش یواش خودشو در اختیار مردی بذاره که با تمام وجودش دوست داره . -نورا جون می تونی این جاهایی رو که من بوسیدم و نوازشش کردم اسم ببری چون نقاط حساس و تحریک آمیز بود -هنوز هیچی نشده داری امتحان می گیری ؟/؟ ولی هر کی ندونه فکر می کنه من دوازده سالمه . من بیست سالمه . هنوز یه ترم نشد که . من یه خورده این روزا ذهنم کند شده . یه بار از نو تکرارش کنی این دفعه دقت می کنم تا اسم تمام جاهایی رو که بوسیدی و نوازششون کردی به خاطرم بسپرم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایـــــــــــــــــــــــــرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#8
Posted: 14 Jul 2013 14:09
بــــــــــــابــــــــا تقسیـــــــــــــــــــــم بر ســــــــــــــه 7
می دونستم بازم شیطنت نورا گل کرده ولی منم دلم می خواست که باهاش همراهی کنم . می خواستم یه درسی بهش بدم که هیچوقت یادش نره . دختره شیطون می خواست باباشو اذیت کنه و مثلا بگه که همه کاره هست و خیلی هم بامزه . دوباره ازصورت و پیشونی و نرمه گوش و زیر گلوشروع کرده و سینه هاشو هم گذاشتم تو دهنم . ساکت شده بود و نفس نفس می زد .. می خواستم اونو به حرف بیارم و حالشو دگرگون کنم . اون دوست داشت تو عالم سکوت خودش بمونه و لذت ببره . درست همون حس و حال مهنازو داشت وقتی که باهاش دوست بودم .. اوایل ازدواج و کل زندگی مون همین جور پر شور و نشاط و آتشین مزاج بود . -نورا بیداری ؟/؟ باصدایی آروم که ازش هوس می بارید گفت -آره بابا -درساتو خوب یاد می گیری ؟/؟-آره بابا -اگه تنبلی کنی چی -خب دوباره تکرارش می کنی . -ولی اگه جواباتو خوب بدی قول میدم به دلخواه خودت هر کاری که بخوای یا چیزی که بخوای برات فراهم کنم . فقط برج میلادو ازم نخواه . یه دستی رو کیر شق شده ام کشید و گفت برج ایفل چطور ؟/؟ -اوخ دختر تو به کی رفتی تو که توی مدرسه کلاس بالا درس میخونی -پدر جونم این جور حرف زدنا دیگه الان مال کلاس بالاها شده . وقتی سینه هاشو می مکیدم با دستاش موهای سرمو می کشید و پاهاشو از دو طرف به هم طوری فشار می داد که اون وسط به کوسش فشار بیاد و حال کنه . کوسش خیلی خیس کرده بود . -بابا یه خورده درسمونو پیشرفته کردی حالا نمی تونی به سطح عالیه برسونی ؟/؟ خواهش می کنم . -قول میدی همه شو حفظ کنی ؟/؟ -آررررررره قول میدم . بابا دوستت دارم خواهش می کنم . من میخوام . درسات شیرینه . مثل خودت . -نورا نورای کوچولوی من -آخخخخخخ بابا بااااباااااا من خانوم شدم بزرگ شدم . ببین تنم داغ شده . تمام تنش ملتهب شده بود . منم شیطنتم گل کرده بود . هم خودم هوس داشتم و هم انگاری می خواستم قدرت خودمو به رخ دختر نازم بکشم و موفق هم شده بودم . بااین حال دهنمو گذاشتم رو کوس نورا . -حتما اسم این قسمتو می دونی -آره بابا -خب اگه ازت پرسیدم جواب بده . حالا اسمشو نبر . این یه قسمتیه که خیلی حساسه . حساس تراز هر قسمتی که فکرشو کنی . در خیلی ها اول لذته در خیلی ها کانون هوسه و در بسیاری هم هر دو تاشه . با انگشتام چوچوله ها و کوسشو مالوندم و گفتم این قسمتا هم دخترا یا زنا رو به اوج لذت می رسونه . البته این درست نیست که من بخوام این آموزشو در این حد بدم -بابا یه استاد که یه چیزی رو میگه باید تا آخرش بره . یا نباید درستو شروع می کردی یا که حالا شروع کردی باید دقیق دقیق مطلبو بگی . من که زیاد متوجه نشدم . دوباره از نو شروع کن . انگشتو گفتی کجا میذارن ؟/؟ آها فهمیدم اسمشو نباید ببرم . حالا تو خودت می خوای کار خودتو بکنی بکن . من حرفی ندارم فقط من باید اون حالتایی رو که میگی احساس کنم . باخودم گفتم باشه نورا حالا که این طور میخوای باشه . انگشتمو گذاشتم رو چوچوله کوچولو و ناز و تازه اش و به صورت رفت و برگشت مالشش می دادم .. دیگه منم یه جورایی حریص شده تمایل به ادامه کار داشتم . -نورا نورا نورای شیطون من . الان باید درسای کنکورت رو بخونی چه وقت خوندن این درساست ؟/؟ . تازه الان خیلی وقت پیشا باید این درسا رو می خوندی -اتفاقا بابا الان بهترین موقع واسه یاد گیریه . میگن ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه هست البته نه این که خیلی کوچیک باشیم . الان بهتر می تونم این چیزا رو یاد بگیرم . -ای نورا جان . این جوری که بوش میاد تا وقتی که تو این خونه هستی باید همش از این کلاسا واست بذارم . -خب پدرجون تو خودت مدرسه می رفتی دانشگاه می رفتی هردوره ای یه جور درس داشتین ؟/؟ هرچی بالاتر می رفتین درسا تکمیلی تر می شد -عزیزم تو دو تا خواهر داری من که نمی تونم شب و روز بشینم به شما سه تا آموزش بدم -بابا نیما تو به من یاد میدی و منم واسه اونا تعریف می کنم . خب هنوز که به اونجاهاش نرسیدیم که بخوای تصمیم بگیریم . در یه حال و هوایی بودم که دوست داشتم یا نورا رو بگام یا این که ولش کنم بره . این حالت واقعا برام غیر قابل تحمل بود . تصور این که از نورا کام بگیرم واسم سخت بود و اگرم می خواستم ولش کنم برم اون همچین اجازه ای رو به من نمی داد . باید یه کاری می کردم و اونو به یه حالتی می رسوندم که شب به خیر گفتن منو راحت تر تحمل کنه . این بار دهنمو گذاشتم رو کوسش . -اووووووففففف بابا باااابااااا می دونم نمی تونی حرف بزنی . چقدر این قسمت درست آموزنده هست . سرعت حرکت خون تو تنم زیاد شده . وای بابا ... زبونمو کشیده بودم رو کوس نورای نازم و با هوس لیس می زدم و گاهی هم با تکنیک میک زدن خیسی کوسشو زیاد تر می کردم . زبونم از کوسش پهن تر و بزرگتر بود . .نورا جفت پاهاشو گذاشته بود دور کمر و پهلوهام . طوری که به دو طرف سر و صورتم فشار می آورد و و همین سبب می شد که با فشار بیشتری کوسشو میک بزنم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایـــــــــــــــــــــــــرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#9
Posted: 14 Jul 2013 14:20
بــــــــــــابــــــــا تقسیـــــــــــــــــــــم بر ســــــــــــــه 8
نیما جون بابا نیما . درس شیرینه .. ادامه بده .. آخخخخخخ -عزیزم بسه دیگه من میخوام برم . باید برم . دیگه درس طولانی شده -نههههه نرو نرو بابایی . اگه بری دیگه قهر می کنم و هیچوقت باهات حرف نمی زنم . بابا بخور این قدر حرف نزن اوخخخخخخ جووووون . یه لحظه دست یعنی همون زبون از کوس خوری کشیده و گفتم دختر جون این قدر جیغ نکش خواهرات بیدار میشن و اون وقت به جای دو سه دقیقه دیگه همین الان پامیشم میرم . -بابایی این قدر خودتو لوس نکن دیگه . الان ساعت درس ما کمتر از یه ساعت نیست . تو پنج دقیقه نیومده می خوای بری . این جوری اگه باشه من میگم هیچی حالیم نشده دوباره باید درس بدی . به جای حساسی گیر داده بودم . منم دیگه حالا مثل نورای خودم کاملا لخت بودم . و دو تایی مون رو تخت یک نفره و نیمه دخترم قرار داشتیم . کیرمو فشارش می دادم به تشک و خودمو رو زمین حرکت می دادم . نمی خواستم اون کیرمو ببینه و متوجه حالتم بشه . شایدم هنوز فرق بین کیر بیدار و خوابیده رو نمی دونست ولی در هر حال اینم جزو یه قسمتی از آموزش بود که دخترم باید از اون با خبر می شد تا خودشو برای هر گونه حوادث غیر مترقبه آماده کنه . دستمو بردم بالاتر و رسوندم به سینه هاش . سینه های دخترونه و کوچولوش رو گرفتم تو دستام . پیدا کردن نوکشون زیاد سخت نبود ولی دوست داشتم ببینم چه جوری تیز میشه . یه تیزی تازه ای داشت . -آههههههه بااااااباااااااجونم . تمام درسا رو هم که با هم میدی چقدر زود یاد می گیرم بازم بهم درس بده . نوک تیر و کوچولوی سینه هاشو تو دستام می گردوندم . دختر ناز م رو بیش از اونچه که دلم می خواست و انتظارشو داشتم حشری کرده بودم . دلم واسش می سوخت . نمی دونستم باید چیکار کنم . حس می کردم اشتباه کردم که اونو تا به این حد حشری کردم که حالا نه راه پیش داشتم و نه پس . این همه هیجان واسش خوب نبود . دستای کوچولوشو به سرم فشار می داد تا من با نیروی بیشتری لاپاشو لیس بزنم و چوچوله های ناز و کوچولو و داغشو با میک زدن آماده هر کاری بکنم . موهای سرمو می کشید و من میذاشتم هر کاری که دوست داره بکنه . درد و سوزشو به جون می خریدم . دخترم بود و نمی خواستم دلشو بشکنم . آدم بعضی وقتا از میون دو چیز اونی رو که ضررش کمتره باید انتخاب کنه . من اشتباه کرده بودم و باید خودمم یه جوری حلش می کردم . صورتش گر گرفته بود . بدنش داغ و ملتهب شده بود . چشاش قرمزشده و یه حالت خماری داشت . از اون حالتایی داشت که حاضر بود هر عملی روی کوس و کونش پیاده شه تا دیگه به جایی برسه که نهایت کیف و لذت باشه . اون که نمی دونست ارگاسم چیه و می دونستم تا به حال طعم این لذتو نچشیده . شاید فکر می کرد که تا ابد باید در همین حالت باقی بمونه . -نورا اجازه میدی من برم ؟/؟ سوال مسخره ای کرده بودم که جوابشو می دونستم -ناچ . ناچ بابایی . تو که خودت جواب سوالتو می دونی پس الکی چرا با من در میون میذاری . اگه دخترتو دوست نداری و دیگه نمیخوای باهاش حرف بزنی و اونم باهات حرفی نداشته باشه سرتو بذار پایین برو . این کارا رو می کنی من این درسایی رو که تو داری بهم میدی یادم میره . خودت میدونی اون وقت تو رو بیشتر اینجا نگهت می دارم . بابا جونم تو چرا از جات بلند نمیشی ؟/؟ تا کی می خوای همین جوری خودتو به تخت بچسبونی . یکی اونجاتو ببینم ؟/؟ حالا من غریبه شدم ؟/؟ -دخترم عزیزم نورا جونم . خوب نیست تا این حد آدم دنبال رمز و راز کارای هم نمیره -مگه بین دختر و پدرش هم باید رازی وجود داشته باشه ؟/؟ بابا بلند شو . یالله زودباش حرف دخترتو گوش کن . دختر ذلیل ! می خوام اونجاتو ببینم . اووووویییییی بابا چقدر تیز و دراز شده . -عزیزم تو که هیچوقت نمی بینیش عزیزم . همیشه تو شلوارمه . -بابا پیش قاضی و معلق بازی . به دخترتم داری دروغ میگی ؟/؟ این اگه تو شلوارتم بخواد اینجوری باشه هر وقت که میری خیابون باید یه مخروط درست شه که . راستشو بگو واسه چی این جوری شده . خودت گفتی که بهم آموزش میدی .-نورا بس کن . اگه ساکت نشی هرچی دیدی از چش خودت دیدی . سرشو برگردوند و دوباره قهر کرد . در آخرین لحظه دیدم که لباشو ورچیده . با صدایی گرفته و لحنی بغض آلوده گفت اگه مامان مهناز بود اینجوری نمی کرد . خیلی بدی بابایی .. دیگه دوستت ندارم . -باشه حالا که منو دوست نداری من دیگه رفتم -بابا اگه بری می دونم که دوستم نداری و منم دیگه از این خونه میرم . دیگه منو نمی بینی .. کار به جایی رسیده بود که دخترم داشت تهدیدم می کرد . -خب نورا تومیگی دوستم نداری پس من واسه چی اینجا بمونم . از جاش پاشد و خودشو انداخت تو بغلم و نازم کرد و خودشو واسم لوس کرد و صورتمو بوسید و گفت بابا جونم کدوم دختره که باباشو دوست نداشته باشه . باورت شد که این حرفمو از ته دلم زده باشم ؟/؟ .. کیرمم که یه خورده شل شده بود و دلم خوش بود که موضوع رو فراموش کرده با این جور بغل زدنم دوباره شق کرد و نورا حرکتشو رو بدنش احساس کرد .-بابایی بابا ی خوشگله من . این دوباره داره حرکت می کنه . اسمشو می دونم تا تو نگی به زبون نمیارم . زودباش دیگه واسم توضیح بده چرا مثل فنر کوتاه و دراز میشه ؟/؟ ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایـــــــــــــــــــــــــرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#10
Posted: 14 Jul 2013 14:26
بــــــــــــابــــــــا تقسیـــــــــــــــــــــم بر ســــــــــــــه 9
بر شیطون حرامزاده لعنت -بابا با من بودی ؟/؟ یعنی این قدر از دستم خسته شدی ؟/؟ -نورا من خیلی دوستت دارم . مگه تو شیطونی ؟/؟ تازه تو که حرامزاده نیستی ولی خیلی اذیتم می کنی . میگی من با تو باید چیکار کنم ؟/؟ -همون کاری که باید بکنی . بچه درست کردی باید تر بیتشم عهده دار شی .-آخ که هی دختر رفتی مدرسه تیز هوشان همین شد دیگه . اصلا شما سه تا خواهر یکی از یکی تیز هوش ترین -به بابامون رفتیم که همش میخواد با زرنگی از جواب دادن در ره . همین چند تا جمله صحبت کردن با نورا سبب شده بود که کیرم دوباره یه خورده شل شه و یه جوری ماسمالی کنم . -نورا جون من صبح باید برم سر کار اذیتم نکن . ولی نورا خیلی زبل تر از اون چیزی بود که من فکرشو می کردم . دستشو گذاشت رو کیرم و از بیضه تا نوک آلتو یه مالشی داد که منو یاد وقتی انداخت که مهناز این کارو واسم انجام می داد .. اگه چند بار دیگه این کارو انجام می داد آبم رو دستش خالی می شد . -بابا نگاه کن دوباره سفت شده . زودباش توضیح بده دیگه . ترجیح دادم زودتر تعریف کنم تا گندش در نیومده . دستشو از رو کیر بر داشتم و گفتم که اجازه بده دراز بکشم تا واست تعریف کنم . خواستم یه توجیهی داشته باشم تا به این طریق دستمو از رو کیرش ور داشته باشم و اونم بهم اعتراضی نکنه . -نوراجان وقتی که یه پسر از یه سنی می گذره معمولا بین یازده تا سیزده سالگی حالا یه خورده کمتر یا بیشتر بالغ میشه . دخترا هم که خودت می دونی بلوغشون معمولا با شروع پریودشون همراهه . این قسمت از ناحیه بدن پسر که تو چند لحظه پیش دستتو روش کشیدی در اثر میل جنسی که این میل معمولا نسبت به جنس مخالف احساس میشه در اثر تحریک سلولهای عصبی و خاصیت ارتجاعی که داره بزرگ و کوچیک میشه . زمانی که یه مرد یا پسر لذت می بره و خوشش میاد این آلت بزرگ میشه و معمولا در سنینی که اسپرم سازی در مرد بیشتر صورت می گیره این قدرت بیشتره . -باباجونم اسپرم همونیه که یه بار خالی کردی و .. -دخترم حالا این قدر به فکر اون لحظه نباش -پس تو هم خوشت اومد وقتی که من به اونجات دست زدم ؟/؟ -ببینم حالا دیگه اجازه میدی که من برم بخوابم ؟/؟ -کجا بابا . نینا و نونا خوشخواب که تخت گرفتن خوابیدن . تو خوشت نمیاد لذت نمی بری که کنار دخترت دراز بکشی و منم تو بغلت بخوابم ؟/؟ مگه منو دوست نداری ؟/؟ . من که عاشقتم بابایی .-ببین تو درسای خاصی رو در مدرسه خوندی -ولی بابا جون اون درسا سبک و کلاسش فرق می کنه تو داری میگی با حال تره . درسای کتاب زیست شناسی که مثل تو تشریح نمی کنه . به صورتش نگاه کردم . منو یاد مامانش مینداخت . اشک تو چشام حلقه زده بود . کنارش دراز کشیدم و اون پشت به من قرار گرفت و من از پهلو بغلش زدم . اندامش کاملا به بدنم چسبیده بود و اون کون دخترونه اش هم مماس با کیرم شده بود . در هر حال فکرمو می بردم جای دیگه و یه جوری خودمو مشغول می کردم که این هیجانات ناشی از هوس و تمایلی که واسه سکس دارم یه وقتی کار دستم نده . نمی دونم چرا نورا زیادی وول می خورد .طوری که کونش و اون شکاف وسطش رو محکم رو کیرم حرکت می داد و بهش می چسبوند . به مغزو اعصابم فشار می آوردم که آبم رو کون نورا خالی نشه . خیلی داغ شده بود . نورا با یه حرکت دیگه ای که به خودش داد کیرم رفت اون وسط بین سوراخ کون و کوس . اون میونه خیلی خیس شده بود و هر لحظه بیم اون می رفت که آب من رو کوس یا همون شکاف کون نورا خالی شه . نمی دونم چرادلم نمیومد کیرمو بکشم بیرون . من که پس از عمری تجربه سکسی تا این حد داغ کرده بودم وای به دختری که هنوز هیچ تجربه ای نداشت و این کارا جز آتیش زدن به خرمن هوسش تاثیر دیگه ای نداشت . می دونستم که اونم خیلی خوشش میاد . خیلی خیلی بیشتر از اونچه که من تصورشو می کنم . خیلی بیشتر از اون زمانی که من تازه بالغ شده بودم و یه جوری می خواستم با هوس خودم کنار بیام . خواستم یه جوری امتحانش بکنم که ببینم چه عکس العملی نشون میده . یه خورده خودمو عقب کشیدم فقط به اندازه یه دوسه سانت که دیگه سر کیر من با اون قسمت کوسش تماس نداشته باشه . درجا خودشو بهم چسبوند و این فاصله رو پرکرد . -نورا عزیزم دخترم معلوم هست که با خودت و من داری چیکار می کنی ؟/؟-بابا مطمئنی که همه چی رو بهم گفتی ؟/؟ -عزیزم نورا یک شبه که نمیشه همه درسا رو با هم داد . تو الان که میری کلاس کنکور درس می خونی یه کتابو معلم یه روزه بهت درس میده ؟/؟ -راست میگی بابایی . این یکی رو تو بردی . حالا جای این که دستتو رو تخت دراز کنی بنداز دور کمرم و بهم بچسب . بعدش اگه خواستی می تونی نازمم بکنی . -نورا صبح شده پس کی می خوایم بخوابیم ؟/؟ -منم دارم یه کاری می کنم که بخوابیم . ما حالا داریم می خوابیم دیگه . من یه دستمو دور کمرش حلقه زدم . سینه های کوچولوش مماس با دستم شدند . صدای ضربان قلبشو که تند شده بود زیر دست خودم احساس می کردم . موهای افشون نورا به صورتم چسبیده بود و بوی موهاش بهم انرژی می داد تا بتونم لبامو از بغل رو صورتش قرار بدم . صورت گرم و دوست داشتنی شو که چند تار مو هم بین اون و لبای من قرار داشت می بوسیدم . با یه دستم موهای سرشو از رو پس گردنش کنار زده و گردنشو می بوسیدم دلم می خواست خوابش کنم و زودتر از شر این وسوسه خلاص شم . وقتی که بچه بود این جوری خیلی راحت می خوابید .-نورا خوابیدی ؟/؟ -بابا ادامه بده من که خیلی خوشم میاد ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایـــــــــــــــــــــــــرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم