ارسالها: 3650
#1
Posted: 30 Jan 2014 23:37
با درود
در خواست ایجاد تاپیک با عنوان
خانـــــــــــواده خـــــــــــــــــوش خیـــــــــــــــــــــال
نویسنده : استاد ایـــــــــــــرانی
در تالار داستان ها و خاطرات سکسی دارم
تعداد ارسال : این داستان در بیش از ۳۰ قسمت منتشر خواهد شد
با سپاس
آره داداش
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#2
Posted: 1 Feb 2014 21:26
خانـــــــــــواده خـــــــــــــــــوش خیـــــــــــــــــــــال 1
بعد از سالها زندگی در امریکا داشتن به وطن بر می گشتن . زندگی راحت و بی دردسر در امریکا رو ول کردن برای ادامه زندگی در ایرانی که هزار ان هزار چشم و گوش فضول تو رو می پاد که داری چیکار می کنی خیلی سخته .. البته تمام فامیلا در حال بر گشتن نبودند . اونایی که در این هواپیما بودند و در حال بازگشت به کشور .. یکی شون سامان 50 ساله و زنش سحر 47 ساله بودند . اونا چهار تا بچه داشتند . سهیل و سارا و سمیر و ساناز .. سمیر 25 و ساناز 23 سالش بود که اونا از دواج کرده بودند .. همسرشون هم تقریبا با زوجشون هم سن بودند . . سمیر یک زن امریکایی گرفته بود به اسم سلنا که فارسی رو دست و پا شکسته صحبت می کردسهیل و سارا 17 سالشون بود . .. با این که تمام این بر و بچه ها انگلیسی می دونستند ولی دوست داشتند با سلنا فارسی حرف بزنن تا اون یاد بگیره .. شوهر ساناز هم که اسمش بود سیاوش و در واقع کار ثابتی نداشت . از اونجایی که سیامک خان 70 ساله پدر سامان یک پمب بنزین از خودش داشت و سهامدار چند کار خانه بود اونم در ولایت غرب .. وضع مالی اونا دیگه از میلیارد هم گذشته بود . مخصوصا با این دلار ها خیلی راحت می تونستن توی تهرون زندگی کنن .سیامک علاوه بر سامان یک پسر دیگه هم داشت به اسم سینا که 45 سالش بود و زن نداشت . اونو فعلا گذاشته بود اونجا بمونه و مراقب امور و املاک و کارا باشه . سینا هم علاقه ای نداشت که بر گرده ایران . می گفت درسته که در امریکا هم باید خیلی کار کرد و دوندگی داشت ولی کسی تو رو واسه تفریحات اولیه اذیتت نمی کنه .. هر چی هم بد باشه مگه مرض دارم از چاله خودمو بندازم توی چاه ؟/؟ سوسن خانوم زن سیامک هم که 65 سالش بود سالها بود که همگام و پا به پای شوهر واسه تشکیل این زندگی مجهز تلاش کرده بود . اونا زندگی بی غل و غشی داشتند . خیلی راحت با همه چیز بر خورد می کردند .همراه با اونا خواهر 47 ساله سامان خان که اسمش بود سپیده با شوهرش سروش 50 ساله هم حضور داشتند که بچه هاشونو گذاشتند امریکا که کمک دایی سیناشون باشن . . این خونواده تمام زندگیشونو خیلی خوش و بی خیال بودند و اتفاقا نام فامیل اونا هم بود خوش خیال . در این بازگشت پدر زن 70 ساله سامان جناب سپهر خان و مادر زن 65 ساله اش هم ستاره خانوم اونا رو همراهی می کردند .سپهر پسر عموی سیامک بود . راستش مدتها بود که اونا بزرگترای فامیل دلشون حال و هوای وطنو کرده بود و با خاطراتشون زندگی می کردند . نمی دونستن این ور آب چه خبره و عشق وطن هم اونا رو کشته بود . رئیس این گروه مهاجرسامان که همه کاره پدرش شده بود با پولایی که فرستاد تهرون چند خونه کلنگی قدیمی ویلایی و زمین کنار هم ودر مجموع چند هزار متری در یه نقطه خوش آب و هوای تهرون در شمال شهرو گرفت کوبوند و یک مجتمع شیک اعم از خونه های طبقاتی و ویلایی و تالار ساخت ..که شاید راحت دویست نفر می تونستن درش زندگی کنن . خلاصه خانواده خوش خیال دست غربی ها رو از پشت بسته بودند . خیلی راحت توی خونه می گشتند و با یک سیستم لاک پشتی تابوهای خانوادگی رو به مرور زمان از بین بردند . یه چند سالی می شد که خبلی بر هنه و نیمه سکسی کنار هم زندگی می کردند . اتفاقا خانواده های خوش خیال در خارج از کشور هم زندگی یکجا نشینی داشتند . یه مدت که گذشت از این که زنا و مرداشون به بدن هم دست بزنن و با هم باشن خیالشون نبود ولی اینو زیاد آشکار نمی کردند که مثلا سکس ضربدری و این حرفا رو داشته باشن . در خلوت خودشون با هم حال می کردند و شایدم اگه مثلا یه مردی میومد و می دید که زنش زیر کیر یکی دیگه از مردای فامیله یه ببخشیدی می گفت و سرشو مینداخت پایین اون فضا رو ترک می کرد تا کارشون تموم شه . با هم خوش بودن و می گفتن و می خندیدن . خیلی ها شون مخالف بر گشت به ایران بوده می گفتن این آزادیها رو اونجا نداریم .. از طرفی سلنا دختر امریکایی و زن سمیر و عروس سامان خان که یک ماهی نمی شد به جرگه اونا پیوسته بود هنوز نتونسته بود خودشو با این شرایط هماهنگ کنه . تعجب می کرد چرا خونواده ایرانی در امریکا این قدر لخت کنار همند و در یکی دو مورد هم دیده بود که چند نفر خلافی دارن با هم ور میرن . از این چیزا دور و برخودش ندیده بود . دختر بزرگ شده غرب این چیزا واسش تازگی داشت . و فقط در داستانها همچه جریاناتی رو خونده بود . با این حال زیاد اهمیتی نداد چون از نظر اون انسان آزاد بود که هر کاری رو انجام بده به شرطی که مزاحم بقیه نشه . خلاصه در فاز اول این گروه وارد تهران شدند تا اگه اوضاع احوال رو مساعد تشخیص دادن از یه سری فرزندان و فر زند زاده ها هم بخوان که بیان و در این مجتمع مسکونی ساکن بشن .مثلا سپهر و ستاره دختر و دامادشونو نیاورده بودند . ولی عجب خونه ای بود ! جایی که عین یک قصر ساخته بودنش .. استخر و باغچه ای بزرگ .. سونا و جکوزی و ...زمین تنیس و چند زمین دیگه .. -سامان فکر نمی کنی که کارمون اشتباه بوده که داریم بر می گردیم تهرون ؟/؟ -ما که پولمون از پارو میره بالا .. دیدیم اینجا زندگی کردن فایده ای نداره بر می گردیم امریکا . خونه زندگیمونو که نفروختیم . تازه کارامو نو که سپردیم دست داداش سینا وچند تا معتمد دیگه . پمب بنزین رو که داریم و سهام چند تا کار خانه رو هم همین طور . جای نگرانی نیست . هر سه ماه در میون هم یه سری می زنیم اونجا .. ولی باور کن هوای وطن یه حالی به آدم بده که دلشو نداشته باشی اینجا رو ول کنی . .-ولی سامان ! سینا همش به فکر زن و دختر بازیه واسه همینه که میگه من خودمو اسیر زن و از دواج نمی کنم . - وقتی بهش مسئولیتی داده شه حسابی از عهده اش بر میاد ....سامان خان که به نوعی سرپرستی گروه رو بر عهده داشت خیلی مقرراتی بود . با این که عاشق این بود که خیلی سکس و لخت توی خونه بگرده و با هر کی که عشقش کشید از محارم و غیر محارم سکس کنه ولی به این مقید بود که باید تابع مقررات بود و تا کسی هیجده سال نشده حق سکس کردن نداره .. می گفت غربی ها حتما حالیشون بوده که یه چیزی گفتن . واسه همین با این که خود سهیل و سارا لخت می گشتند و بر هنگی تقریبی برای اونا موردی نداشت و خونواده هم پیش اونا راحت بودند ولی پیش این دو تا که دو قلو هم بودند با پر و پاچه هم ور نمی رفتند .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#3
Posted: 8 Feb 2014 20:53
خانـــــــــــواده خـــــــــــــــــوش خیـــــــــــــــــــــال 2
سامان این خونه رو با پول و در آمد خودش ساخته بود . با این حال می خواست اونو به اسم باباش کنه ولی سیامک خان قبول نکرد و گفت من به اندازه کافی دارم و برادر و خواهرت هم واسه خودشون کلی تشکیلات دارن و موردی نداره که این کاخ و ویلا و خونه شیک در این نقطه خوش آب و هوای تهرون به اسم کی باشه . قبل از این که بیان به اندازه کافی واسه سلنا همسر امریکایی سمیر فیلمهایی از ایران و خیابونای تهرون و وضع زندگی در ایران گذاشته بودند که براش زیاد تعجب انگیز نباشه .سامان : بچه ها رسیدیم ایران . خانوما حجابتونو حفظ کنین . روسری ها رو مرتب ببندین .. مانتو ها مرتب کنین .. حالا اگه نصف موی سرتون مشخص شد مهم نیست . خودمون از فردا یه فکری می کنیم که چه جوری خودمونو با این بر نامه ها هماهنگ کنیم . . وقتی که از هواپیما پیاده شدند گروهی از بستگان اومدن ملاقاتشون ... بازار ماچ و بوسه ها همچین داغ بود که سلنا فقط می خندید و از این شرایط تعجب می کرد . البته با این اوضاع بیگانه نبود . ولی مادر شوهر و خواهر شوهر و این چند تا زن ایرانی که باهاش بودند تا حدودی رعایت حالشو می کردند .. سامان : اولین کاری که می کنیم باید چند تا ماشین خوب بگیریم .. سحر : ولی به نظر من رانندگی در تهرون اعصاب خرد کنیه .. همون فرود گاه یه ماشین دربست گرفتند که دسته جمعی درش جا شن و برن به خونه شون . چهار تا بچه های سامان و سلناو سیاوش اولین باری بود که پاشونو به ایران میذاشتن . هرج و مرج و ترافیک و آشفتگی خیابونای تهرون واسشون تعجب بر انگیز بود . با این که از تهرون خیلی فیلم دیده بودند ولی دیگه میگن وصف العش نصف العیش . تا یه چیزی رو از نزدیک نبینی و غرق اون نشی باورت نمیشه که وجود داره .. سامان : بچه ها تعجب نکنین الان از این دود و دم و ترافیک سنگین خلاص میشیم و به جا های خوبشم می رسیم .. یه گوشه خیابون چند نفری مشغول زد و خورد بودن .. سلنا ترسیده بود .. به زبون انگلیسی و فارسی سمیر رو متوجهش کرد که می ترسه از این که تیراندازی و کشت و کشتار راه بیفته .. اونم متوجهش کرد که در ایران طور دیگه ای همدیگه رو می کشن . خلاصه از مرکز تهران هم رد شده به طرف شمال رفتند . رسیدن به خیابونای تمیز و شسته و رقته .. انگاری این راه تمومی نداشت . خلاصه حوالی تجریش و اون جاهایی که هنوز اثری از گذشته ها داشت وارد یه کوچه پهنی شدند .. -آقای راننده رسیدیم ... معلوم نبود این خونه چند تا در داره ... وقتی وارد خونه شدند دهن همه از تعجب وا مونده بود ... سیامک : پسر تو چی درست کردی .. اینجا انگار باغ بهشته .. تو هتل درست کردی ؟/؟ -پدر با این دلار های امریکایی بود که تونستیم این خونه رو بسازیم .. ساختن همچین خونه هایی در ایران کار اوناییه که در آمد های نفتی و پول ملتو مستقیم می زنن به جیبشون .. -ولی تو که می دونی ما همه اینا رو از راه حلال به دست آوردیم .. در چند گوشه خونه چند واحد مسکونی ساخته شده بود .. استخر و باغچه و زمین تنیس و فوتبال ... -پسر این که چهار پنج هزار متر هم میشه .. -نمی دونم شایدم بیشتر .. من چند تا خونه وسیع و زمینو گرفتم و همه رو یکسره کردم .. -سامان جون اگه بدونی چقدر خسته ام .. -بابا همه چی ردیفه .. فقط تنها اشتباهم این بود که باید چند تا ماشین هم آماده می کردم . -فعلا تا ردیف کنیم تاکسی تلفنی هست ... گروه وارد یکی از این مسکونی های ویلایی شدند ..سیامک : می تونین راحت باشین . دیگه اینجا کسی کاری به کارتون نداره . هوا هم خیلی گرمه . میشه اسپلیت روشن کرد و انواع و اقسام خنک کننده ها هم داریم ولی به نظرم بهتره لباساتونو در آرین بدنتون هوا بخوره .. همه شون خسته بودند .. سوسن و ستاره 65 ساله که بیشتر عاشق لخت شدن بودند خیلی زود لباساشونو در آوردند و با همون شورت و سوتین فانتزی خودشون سکسی بودن در این فضا رو افتتاح کردند . بقیه هم دیگه به تبعیت از این بزرگان لخت شدند .. سامان به تک تکشون از نزدیک یه ندایی داد که حواسشون باشه پیش سهیل و سارا کاری نکنن که اونا هنوز چند ماهی مونده که هیجده سالشون بشه . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#4
Posted: 8 Feb 2014 20:55
خانـــــــــــواده خـــــــــــــــــوش خیـــــــــــــــــــــال 3
فعلا دسته جمعی در طبقه اول و دور هم مستقر شدند . یعنی هر کذومشون اتاقی جدا داشتند و از امکانات مستقل و مشترک هم بر خوردار بودند .. خلاصه روز اول و دوم و سوم کار بیشتراشون شده بود وهمچنین به سوراخ سنبه های خونه . به طریقی می شد خونه رو به همه چی تشبیه کرد . اغذیه فروشی .. سوپری .. کافی نت .. سینما . تئاتر و استادیوم و زمین ورزش ..جوانان و حتی پیران و میان سالان تا ساعتها غرق دراین لذت بودند که بالاخره خودشونو در وطن می دیدند . حس می کردند که اینجا اون جاییه که به اونا هویت میده . سامان دلش واسه تنوع تنگ شده بود . سالها بود که به این زندگی عادت کرده بود . سحر هم دیگه با این شرایط کنار اومده بود.. اون و مادرشوهرش سوسن همیشه در حالت جنگ سرد به سر می بردند . به ظاهر با هم خوب بودند ولی وقتی که پای خود نمایی به میون میومد دیگه حالا بیا و درستش کن . چه کل کلی می کردند . هرکدومشون می خواستند بگن حرف من درسته . معمولا سیامک و سامان با وساطت خودشون بینشون صلح بر قرار می کردند . اکثرا هم می دیدی سامان می رفت طرف مادرش و یه دستی به بدن لختش می کشید و سر حالش می کرد و قهر و غضبش فرو کش می کرد . سحر هم عصبی می شد و می گفت مرد تو با این کارا روشو زیاد می کنی . -این جوری راجع به مامان سوسن من حرف نزن که خیلی دوستش دارم و اگه اون نبود بابام تا حالا صد دفعه ورشکست شده بود -این برای سالهای اول کارش بود دیگه خودش راه رو از چاه تشخیص می دا د تازه بابا سیامک هم همراهش بود . کارا که اول دست اون نبود . یواش یواش خودشونو به محیط تازه عادت دادند . فعلا همه شون در قسمت وبلایی مستقر شده بودند . می گفتند صفاش بیشتره .. و بهتر میشه بر زیبایی های اطراف مسلط بود . روز سومی بود که این خونواده در ایران دور هم بودند .. هنوز به کسی آدرس نداده بودند ولی چند نفری از بستگان به طریقی می دونستند که محل زنگیشون کجاست ولی سرشون به این راهها درد نمی کرد که به اونا سر بزنن . سه روز بود که به این خونه اومده بودن هیشکدومشون پا از خونه بیرون نذاشته بودند . انگاری وارد باغ بهشت شده بودند و باید که در همین محیط زندگی می کردند. سامان هنوز هم به تک تکشون سفارش می کرد که حواسشون به سهیل و سارا باشه چون اونا هنوز به سن قانونی نرسیدن .. -اون و زنش سحر بر سر این که این دو قلو یعنی سهیل و سارا کی هیجده ساله میشن بحث داشتن -مرد تو میگی اینا هفده و خوردی هستن خوردی مگه چقدره .. یک ماه دیگه میشن هیجده -نه شش ماه دیگه .. -سر چی شرط می بندیم ؟/؟ -هر چی تو بگی .. -ببین سامان من اگه بردم امشب میرم زیر کیر بابات و بهت حال نمیدم .. -یعنی من برم سراغ مامان -اون دیگه میل خودته .. -حریف مادرم میشی ؟/؟ که شوهرشو گرفتی ؟ -اون که کاره ای نیست -ولی معمولا شبا باید رضایت طرف رو جلب کنی .. -به بابات میگم بیاد سراغ من .. اصلا نمی تونه خود نگه دار باشه هر وقت اومده طرف من به خودش فشار آورده و خیلی زود هم توی کوسم آب ریخته . خیلی ضد حال می زنه . بعدشم که کیرش شل میشه -خوبه حالا کارشناس نشو .. رفتن سراغ شناسنامه ها .. -ببین مرد تو ماههای میلادی رو اشتباه گرفتی .. بعضی از این ماهها شبیه همند این جوری شده .. حق با سحر بود .. -یعنی اونا هم تا چند وقت دیگه میان به جرگه ما .. باید یک جشن تولد سکسی واسشون بگیریم . یعنی همین یه عده ای که دور خودمون هستیم . -تا اون موقع رو چیکار کنن . -هیچی همون کاری رو که وقتی در لس آنجلس بودن انجام می دادن . فقط اونا هر کاری می کنن موردی نداره باید مراقبشون بود که غیر قانونی کار نکنن . -مرد تو هم کس خل شدی ها . یادمه اون اواخر که بودیم ایران و هنوز این ان قلاب یعنی مدفوعی که به قلاب گیر کرده باشه نشده بود یه فیلمی پخش می کردند به اسم دایی جان ناپلئون خیلی هم با حال بود . طرف همیشه فکر می کرد انگلیسی ها دارن حمله می کنن ..... این کس خل بازی ها چیه در میاری . اونا واسه خودشون بزرگ شدن . مگه میشه تحریک نشن .. و نشده باشن . یا این که ندیده باشن بقیه چیکار می کنن . -بقیه هر خلافی کردن در محیط بسته بوده و ما هم دو سه سالیه که مشغولیم .. ولی خیلی دلم می خواد که زود تر علنی کنیم . فقط به این مادر بزرگا هم سفارش کردم که حواسشون باشه .. سهیل و سارا متوجه روابط غیر عادی اعضای خونواده بودند . از این که بر خوردی صمیمانه ای با هم دارند . حتی کنار هم تا اونجایی که جا داشته باشه لخت میشن به اعضای بدن هم دست زده با هم شوخی های خاصی می کنن . حتی دیده بودند که چند بار در این شرایط با هم رفتن به اتاقی و درو از داخل بستن .. اما نداشتن تجربه و داشتن اعتماد به اونا و این که این جور زندگی رو ناشی از بی شیله پیله بودن اعضای خونواده می دونستند بد به دلشون راه نیفتاده بود که ممکنه شرایط دیگه ای هم مثل سکس متفرقه در کار باشه . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#5
Posted: 8 Feb 2014 20:56
خانـــــــــــواده خـــــــــــــــــوش خیـــــــــــــــــــــال 4
سهیل این روزا به طرز عجیبی اسیر هوس شده بود . از بعضی از کارای خونواده سر در نمی آورد . این که با هم شوخی های خاصی می کردند و به بدن هم دست می زدند واسش تازگی نداشت . حس کرد که خیلی تحریک شده . دیگه نمی تونه خودشو کنترل کنه . هر وقت سلنا رو با اون تر کیب فانتزی می دید که با چه لبخندی داره با هاش حرف می زنه دلش می خواست بغلش کنه و سر تا پا شو بلیسه . سارا هم همین حس رو در مورد سیاوش شوهر ساناز داشت . چون اون به نسبت بقیه حالت بیگانه تری رو داشت و جزو محارم اونا نبود . دو تا خواهر و برادر هیجان زده شده بودند . سهیل و سارا هر کدومشون اتاقی جدا داشتند . ولی اون شب سارا به سهیل گفت ببین من امشب می خوام یه سر و گوشی آب بدم که اینجا چه خبره . انگاری که نیمه شب ها یه صدا ها ی مشکوکی می شنوم حرکات مشکوکی می بینم . یه بار رفته بودم دستشویی دیدم بابا از اتاق عمه سپیده اومد بیرون . شوهر عمه سروش از اتاق مامان اینا خارج شد . دو تا بابا بزرگ هم اتاقاشون عوض شده بود .. فقط داداش سمیر و سلنا انگاری سر جاشون بودند .. ساناز هم از اتاقش اومده بود بیرون و داشت به یه سمتی می رفت -سارا تو همه اینا رو وقتی دیدی که داشتی می رفتی دستشویی ؟/؟ نه .. اومدم اتاقم لای درو باز گذاشتم چهار چشمی اینجا رو می پاییدم و بعدش هم رفتم یه گوشه ای در پذیرایی قایم شدم . یک کاسه ای زیر نیم کاسه هست . -میگم امشبو با هم بیدار می مونیم ببینیم چه خبره ..-باشه سهیل .. فقط خوب بررسی کردم اون اتاقی که عمه سحر و شوهر عمه سروش درش استراحت می کنن درش خوب بسته نمیشه . همونجا رو زیر نظر داشته باشیم کافیه . خلاصه شب شد و سهیل و سارا حسابی خسته شده بودند .. -وای سارا نگاه کن الان تو توی اتاق منی . مامان بزرگ سوسن داره میاد این طرف اون از اون هفت خط هاست -تو رو که از همه بیشتر دوست داره . چرا پشت سرش این جوری حرف می زنی - به اون گفتن که جاسوسی من و تو رو بکنه -تو از کجا می دونی .. -خوب متوجه نشدم ولی انگاری بابا یه بار داشت می گفت حواست به کارای سهیل و سارا باشه . اون اگه بخواد بیاد به توگیر بده چی .. تو الان تو اتاق خودت نیستی .. -نه سهیل نگاه کن . اون اصلا این طرف نمیاد . داره میره اتاق عمه .. دلش واسه دختر و دامادش تنگ شده داره میره شب نشینی . سوسن یه نگاهی به دور و برش انداخت . واسه یه لحظه قصد کرد که بره در اتاق سهیلو بزنه و مطمئن شه که سر جاش قرار داره . پسر بزرگش سامان بهش سفا رش کرده بود که حواسش به این باشه سهیل و سارا با هم سکس نکنن . اون بیشتر از این که خودشو پای بند این مقررات بی اساس زیر هیجده و بالا هیجده ای که خود غرب هم می دونه کس شری بیش نیست بکنه علاقه خاصی به سهیل داشت و دلش می خواست به محض این که سامان واسه سهیل مجوز صادر کرد خودشو در اختیار اون بذاره . دوست داشت سر گل سهیلو با کس خودش بچینه .. عاشق این نوه اش بود . حتی بیشتر از شوهر و پسرش سهیلو دوست داشت .. وارد اتاق سحر شد .. تا رسید اونجا شورت و سوتینشو در آورد .. -مامان چه خبرته . انگاری بابا سیامک بهت نمی رسه .. باز خوبه که شبانه روز کار دیگه ای نداری -چیه دختر مثل این که ناراحت شدی من اومدم اینجا .. رفت شورتو پاش کنه و مثلا قهر کنه بره که سروش خان دامادش گفت .. مامان تو که می دونی من نمی تونم از این هیکل توپت بگذرم . میای اینجا ما رو تشنه می کنی و میری ؟/؟ سحر جون شوخی کرده .. سحر تو هم می مونی یا دوست داری بری یه اتاق دیگه ؟/؟ -من عادت ندارم بدون اطلاع سرمو ....سروش نذاشت ادامه بده .. پس همین جا بمون و مثل یه دختر خوب اعتراض نکن من به هر دو تا تون می رسم . با این کباب بره ای که امشب خوردم این کیر ما حسابی پر آب شده . بقیه هم اگه بیان کشش دارم . از اون سمت سارا تعجب کرده بود از این که چرا وقتی مادر بزرگ رفته اون داخل عمه بیرون نیومده .. چون اون جوری که قبلا دیده بود سیستم یکی برو یکی بیا پیاده می شد . -ببین سارا از این جلو بخواهیم فضولی کنیم فایده ای نداره . یکی ممکنه بیاد ما رو ببینه .. پنجره های داخل اتاق خیلی پایین قرار داشته و پرده ها هم جلوی پنجره نیست و هیشکی اتاقشو خفه نکرده . . غریبه ای اینجا نیست که پرده ها روجلو بکشن . من میگم بریم از حیاط و پشت پنجره ببینیم چه خبره ! آخه اینا روز وقت ندارن که با هم حرف بزنن و شب میان درددل می کنن ؟/؟ مگه کار و کاسبی اونا چیه ؟/؟ ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#6
Posted: 15 Feb 2014 21:43
خانـــــــــــواده خـــــــــــــــــوش خیـــــــــــــــــــــال 5
دقایقی بعد سهیل و سارا در فضای سبز و نزدیک استخر و پشت پنجره اتاق عمه شون بودند . چراغ روشن بود . -اوخ ساراااااااا اونجا رو .. روم نمیشه نگاه کنم .. پس تو روتو بر گردون من ببینم . خجالت می کشم تو با منی .. یعنی چه اصلا فکرشو نمی کردم . این جا چه خبره ! یعنی بابا بزرگ سیامک نمی دونه که زنش داره با دامادش عشق می کنه .. عمه رو نگاه .. اونم لخت شده همین جور داره اونا رو نگاه می کنه . من خجالت می کشم . -داداش تو به من میگی که اینا رو نگاه نکنم اون وقت اینا رو واسم تعریف می کنی . الان من و تو که خودمون فقط با یه شورت کنار همیم . -این سوتین خودتو حساب نکردی -این دکوری رو میگی ؟/؟ این که همش بیرون ریخته .. -راست میگی اصلا متوجه سینه های کوچولو و نقلی تو نبودم . -تو همش حواست به سلناست . کجاست که به فکر خواهر خوشگلت باشی . -نیست که تو با چشات سیاوشو نمی خوری ؟ اون شوهر خواهرته -سلنا هم زن داداشته .. سهیل نگاهشو به اتاق دو خته بود . دیگه هم کاری به این نداشت که سارا نگاه می کنه یا نه . سارا به هیجان اومده بود . سروش پنجاه ساله کیرشو از دهن سوسن 65 ساله بیرون کشیده بود و سوسن هم رو لبه تخت دراز کشیده بود و پا هاشو به دو طرف باز کرده بود . سروش طوری به سوسن خیره شده بود و می خواست باهاش حال کنه که هر کی این صحنه رو می دید فکر می کرد که این مرد می خواد یک دختر چهارده ساله رو بکنه . -سهیل من بمیرم صحنه رو داری ؟! -ای کاش یه دور بین داشتیم و فیلم می گرفتیم . عجب صحنه تاریخی شده . خوراک تمام سایتهای سکسی می شد . از این زنده تر و طبیعی تر هیچ جا نمیشه گیر آورد . عجب چیزی شده . من که کف کردم . سپیده دیگه میون کار انجام شد قرار گرفته بود . حس کرد که با مادرش کمی تند بر خورد کرده . در هر صورت بر نامه سکس خانوادگی در اونجا پیاده می شد و همه باید به نوعی با هم حال می کردند . هنوز سلنا با این وضع خونگرفته بود که اونو هم سامان قصد داشت اگه نتونست خیلی زود ردیف کنه در مراسم تولد سهیل و سارا که حدود سه هفته دیگه بود متوجهش کنه که اینجا در خونواده شون یک بر نامه سکس دسته جمعی و مشاعی بر قراره .. سپیده نگاهی به کیر شوهرش انداخت و گفت شما مردا همش به دنبال تنوعین -نیست که تو زیر کیر این و اون نمیری و هوس بقیه رو نمی کنی . سپیده کیر شوهرشو از ته گرفت توی دستش و اونو به کس مادرش نزدیک کرد . یه لذت خاصی هم می برد از این که کیر شوهرشو با مغز کس مادرش بازی می ده . کیرو محکم و با هوس بین دو تا لبه کس مامانش این طرف و اون طرف می کرد طوری که داماد و مادر زن به ناله افتاده بودند .. -اوووووففففففف سپیده عزیزم آبمو داری میاری .. -دخترم آتیش گرفتم کیر شوهرتو بفرست بیاد داخل .. ....... با این پنجره کلفتی که بین سهیل و سارا و داخل اتاقی ها بود دو قلو ها چیزی از حرفای اونا رو نمی شنیدند . -سارا من دیگه یه جوری شدم . نگاه کن عمه چه جوری داره کیر شوهرشو می فرسته توی کس مامانش که مامان بزرگ من و تو باشه .. سپیده پس از این که کیر شوهرشو تحویل کس مادرش داد از اونا یه نیم متری فاصله گرفت ولی رفت بالای تخت و رو سر مادرش قرار گرفت . لاپاشو گذاشت رو سر سوسن . با دو تا انگشت شستش لبه های کسش رو به دو طرف باز کرد . -مامان لیسش بزن . زبون تو رو می خواد .. سوسن که حس می کرد کیر شوهر دخترشو ازش قاپیده . در اوج حال کردنشه باید یه حالی هم به دخترش بده . واسه همین دیگه چیزی بهش نگفت . سپیده کسشو رو دهن سوسن می کشید .. سهیل و سارا همچنان مثل مسخ شده ها به صحنه نگاه می کردند . دست سهیل رفته بود دور کمر خواهرش .. سارا هم از این که برادرش خودشو به اون چسبونده لذت می برد . .یواش یواش دست سهیل اومد پایین تر . رفت توی شورت خواهرش .. کون نقلی اونو میون پنجه اش گرفت . پنجه هاشو تا می تونست باز کرد و دو تا قاچ کون اونو با هم نگه داشته و انگشتشو گذاشته بود رو سوراخ کونش و کمی هم پایین تر با کس خیسش بازی می کرد . سارا سرشو از روبرو به طرف داداشش بر گردوند . با التماس نگاش می کرد .. اونم دستشو از لای شورت سهیل گذاشت اون داخل و با کیر داداشش بازی می کرد . سهیل هم دیگه حواسش به روبرو نبود . قلبشون به شدت می زد .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#7
Posted: 22 Feb 2014 23:13
خانـــــــــــواده خـــــــــــــــــوش خیـــــــــــــــــــــال 6
سهیل حالا میگی چیکار کنیم ؟/؟ به نظر تو همه شون با هم سر و سری دارن ؟-شک نکن . یه چشمه شو که همین حالا داریم می بینیم .-از دست من و تو کاری بر نمیاد فقط باید بایستیم و نگاه بکنیم . .سارا اااااااا-چی میگی سهیل .. - میگم چطوره ما بریم اون داخل به روشون بیاریم .. -دیوونه نشو برادر . پدر ما رو در میارن . اصلا نمی ذارن دیگه همو ببینیم و اون وقت فکر می کنن ما هم با هم از این کارا می کنیم -تو دلت می خواد سارا ؟/؟ -نمی دونم . الان زوده .. -می خوای یا نه .. -نگاه کن داداش .. کف دست سارا روی کیر سهیل قرار داشت و اون وقت داداشه ازش می پرسید که می خوای یا نه.. -ببین سارا عمه سپیده از مامان بزرگ سوسن چه جوری می خواد که کسشو لیس بزنه . .من از تماشای این صحنه ها یه جوری میشم .. -منم همین طور سهیل .. آییییییییی این دیگه چیه توی دست من خالی کردی .. آخخخخخخخخ چقدر دستم چسبنده شد .. این چیه .. یعنی راستی راستی این همون آبیه که انسان درست می کنه ؟/؟ -سارا این مال هوسمه . کیر مردا رو اگه دستمالی کنی خیلی زود آبشون میاد .. متوجه ای که یعنی تو که این همه فیلم دیدی و واقعیتشونمی دونم چی بگم . برات تعجب داشت ؟/؟ -داداش منو چی فرض کردی خلاصه امید وارم متوجه شده باشی با یه تلنگر مردا خالی می کنن . .-اگرم متوجه نبودم همین الان متوجه شدم . -تو چی سارا آب تو نمیاد ؟/؟ -نمی دونم چه جوریه .. -ببینم خواهر خوشگله من تو قبلا هم سکس داشتی ؟/؟ با بچه های مدرسه ؟/؟ نگو نداشتی .. -سهیل حالا چه وقت این حرفاست . تو که خودت می دونی سکس زیر 18 سال خلاف بود . می خواستی ما رو بیرونمون ک؟/؟تو خودت به کی میگی . چند تا دوست دختر عوض کرده بودی .. سهیل بمال .. لاپامو بمال . خیلی می خاره . با نوک انگشتات قلقلکش بده . با روش بازی کن . من می خوام . من دیگه نمی تونم اونا رو ببینم . نگاه کن ما مان بزرگ با اون کون چرو کیده اش چطوری رفته رو کیر شوهر عمه ؟/؟ عمه سپیده چه جوری رضایت داده که این سکس انجام شه .. -مامانشه و دیگه نتونسته دلشو بشکنه . راستش اینجا هیشکی دل هیشکی رو نمی شکنه .همه یه جوری به خواسته شون می رسن . خواهرم ! من و تو چه جوری می خواهیم به خواسته مون برسیم اصلا معلوم نیست . -نگران نباش یه جورایی می رسیم . فقط من متعجبم . نگاه کن . این مادر بزرگ همش از کمر درد و درد پا می ناله . می خواد راه بره نمی تونه .همش آه و ناله می کنه و از این و اون کمک می خواد . ببین چه جوری رفته رو کیر و داره خودشو تکون میده . تازه کون گنده شو به دو طرف باز کرده و از رو هم نمیره . من چی بهش بگم . دست بزن . سهیل کف دستتو بمال به کسم همین جوربا فشار اونو بکش به طرف بالا . به دوطرف تا لبه هاش فشار بیار . نذار خیلی توی خماری بمونم . خیلی می خوام خیلی . من هوس دارم . هوس این که دستتو بذاری لاپام و لبه های کسمو به چنگ خودت در بیاری و من جیغ بکشم .. یعنی میشه که کس من رنگ کیر رو به خودش ببینه .. سارا خودشو به داداش چسبوند .شورت و کیر داداشی رو طوری تنظیم کرد که سر کیر سهیل به کسش بچسبه . - بریم خواهر اگه اجازه میدی بریم پشت اون دیوار نز دیک چمنها-اینی که تو میگی بد فکری هم نیست . خلاصه تصمیم گرفتند که برای دقایقی شاهد جریان سکس این سه نفر باشن . -نگاه سارا . دکور عوض شده . عمه سپیده و مامان بزرگ سوسنو نیگا .. دو تایی شون قمبل کرده بودند و شوهر عمه سروش کیرشو که تازه وتازه نفس شده نشون می داد به نوبت فرو می کرد تا ته کس یکی شون و بعد بیرون می کشید توی کس اون یکی فرو می کرد . سپیده : خوب داری با مادر من حال می کنی سروش . -سوسن جون هم داره با ما حال می کنه . مگه این طور نیست ؟-چرا من و سروش جونم این حرفا رو نداریم . اول باید هوای مادر رو داشت بعد هوای دختر رو . خواهر و برادر سفت و سخت به هم چسبیده بودند و رویای سکس با هم رو در سرپرورانده و برای اون لحظاتی که پدر بهشون گیر نده ثانیه شماری می کردند. سروش واسه گاییدن کون اول از کون مادر بزرگ شروع کرد . -آخخخخخخخ داماد گلم .. فدات شم . آخ کونم .. کونم . -ببینم سوسن جون . من که همش دارم این کونو میگام . یعنی خود به خود تنگ شده .. - تنگ که نیست ولی با کیر کلفتت خوب جوره می تونی از این ماجرا زیاد درس بگیری و اونو آوازه گوشت قرار بدی .این قدر دنبال کون تنگ و سوراخ نقلی نباش . هر چند صاحب جنس یکی دیگه هست و من خودم می دونم شرایط کونمو .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#8
Posted: 1 Mar 2014 23:12
خانـــــــــــواده خـــــــــــــــــوش خیـــــــــــــــــــــال 7
سپیده : مامان حالا ابن قدر ناز نکن . یادت رفته چقدر از کیر بابا سیامک شکایت داشتی و می گفتی که اون حال و هوای جوونی رو نداره -عزیزم کیر بابات که حرف نداره . نیست که خودت هر بار میری بالاش دل نداری بیای بیرون ؟/؟ -مامان من از روی عشق و علاقه و محبت دخترانه منه که میرم رو این کیر میشینم دلشو ندارم بیام پایین . من و اون کیر به هم یک وابستگی داریم . اون از جنس منه . دارم با خودم تر کیب میشم . -وااااااووووووو .. اکی .. اوکی .. دخترم چه شاعرانه .. حالا پدر پرست شدی .. سروش : چقدر حال میده شما دو تا مادر و دختر رو با هم گاییدن و شنیدن این جور کل کل کردنای شما . خیلی بهم مزه میده .. ولی اگه بدونین از نظر شرعی چه گناهی می کنین . چون مادر و دختر رو نمیشه با هم گایید . یعنی اگه مادر رو گاییدی دختر بر تو حرام میشه برای همیشه و اگه دختر رو گاییدی مادر بر تو حرام میشه .. سپیده : تو اول منو گاییدی مگه غیر اینه .. سوسن می خواست حال سپیده رو بگیره -ازکجا می دونی اون اول تو رو گاییده . شاید وقتی که اومد برای خواستگاری یه دختر سر مایه دار و خوشگل و خودش امکانات زیادی نداشت من براش شرط گذاشته باشم به شرطی تو رو به عنوان دو ماد خونواده ام قبول می کنم که اول منو بکنی . این طور فکر نمی کنی ؟/؟ -آره ؟/؟ مامان . سروش راست میگه . تو قبل از از دواج من رفتی زیر کیر اون تا بهش مجوز بدی ؟/؟ -تو چقدر زود باوری و قبول کردی . بر فرض هم که رفته باشم حالا که کوس و کون ما پیش هم هواست . سروش بی خیال این حرفا سر گرم گاییدن زن و مادر زنش بود و داشت چهار تا سوراخو با هم می گایید ......سهیل و سارا هم که سخت سر گرم بودند و نمی دونستن جریان چیه . هیجان داشت اونا رو دیوونه می کرد . خیلی سخت بود برای سارا که بتونه بکارت خودشو حفظ کنه در کشوری که با سنتهای کشورش فرق می کرد . اون تازه به ایران اومده بود . هنوز اون جور که باید و شاید به خیابونها نرفته .. با ایرانیان و هم وطنان خودش دمخور نشده بود . -سارا سارا بریم اون طرف چمن .. لا به لای درختا پیش استخر ... سهیل سارا رو خوابوند . شورتشو پایین کشید . پا هاشو باز کرد و کسشو لیسید .. اون قدر میکش زد که سارا بی اختیار چمنهایی رو که دور و برش بودند می کند و به این طرف و اون طرف مینداخت .. -داداش من کیر می خوام . بکن توش بکن توش ... -نهههههه نههههههه سارا من بیشتر از تو می خوام که این کار رو بکنم ولی نمیشه . نمیشه نمی تونم . موهای لخت و صاف سهیل روی کس خواهرش می غلتید و لذت اونو دو چندان می کرد .. سهیل دستای سا را رو رو چمنها قفل کرده بود و بهش اجازه حرکت بیشتری نمی داد . سارا داغ شده بود . حس کرد که می خواد با فشار یه آبی رو خالی کنه .. داخل کس و زیر نافش یه چیزی سنگینی می کرد . یه لحظه حس کرد که یه چیزی ازش پاشیده . بی اختیار می خندید و سهیلو می بوسید . -داداش داداش دوستت دارم عشق من . دلم می خواد با هم سکس کنیم این جوری قبول نیست -سارا چند بار باید بهت بگم من بیشتر از تو می خوام که با هم حال کنیم و تو رو بکنم . ولی برای تولد ما یه بر نامه هایی دارن . اگه بابا بفهمه که تو دختر نیستی شاید خیلی ناراحت شه . -اون از کجا می خواد بفهمه .. -مگه ندیدی . اینجا اصلا حساب و کتاب نداره . شوهر عمه داشت عمه و مادر بزرگو با هم فک می کرد . آخه من چی بگم به تو دختر . درسته که ایرونی هستی ولی هنوز فکر ایرونی داری . تا کی باید من کنار تو باشم . تا کی . -می تونم بخورمش ؟/؟ -بیا بخور نوش جونت .. کیر سهیل رفته بود تو دهن خواهرش .. خیلی دلش می خواست اونو فرو می کرد توی کس یا کون خواهرش ولی سینه های ناز و دخترونه سارا اونو به خودش جلب و جذب کرده بود . -سارا همین جور رو چمنها دراز بکش ... سهیل کیرشوگذاشت بین سینه های خواهرش و خیلی آروم و بعد با سرعت بیشتری کیرشو به طرف بالا حرکت می داد . چه حالی می کردن با هم ... منی داغ سهیل سینه های خواهرشو داغ کرده بود . -سارا می خوام ببوسمت . -این که اجازه نمی خواد . اگه تو نمی گفتی من می خواستم ببوسمت . دو تایی شون در اون فضا حسابی حال می کردن . -سهیل اینجا خیلی بیشتر از امریکا خوش می گذره و راحت تریم . -آره سارا آسمونش که همین رنگه و تازه گلها و گیاهاش انگار با ما آشنان و دارن حرف می زنن -ولی بابا از خیابونا بد تعریف می کنه . میگه باید روسری سرمون کنیم . لباسای فانتزی که قسمتهای وسوسه انگیز تنمونو نشون میده نپوشیم . خب سارا جون هر کشوری مقررات مخصوص خودشو داره و نمیشه گیر داد . ولی این قدر سخت گیری هم خوب نیست . میگم چطوره یه سری به پشت پنجره عمه جون اینا بزنیم بعد بر گردیم به اتاقای خودمون -بد فکری نیست . .. -وااااااییییی داداش شوهر عمه رو .. عمه سپیده و مادر بزرگ سوسنو نگاه چه جوری دهنشونو رو به کیر آقا سروش باز کردن . -سارا جون خیلی سخته این جوری تقسیم آب کردن . به کمر فشار میاد مگر این که مرد هنگام خالی کردن وای نایسته و آب کیرشو بین دهن این و اون تقسیم کنه -داداش تو اینا رو از کجا می دونی ؟/؟ -مثل این که من و تو کم فیلم ندیدیما .. شیطون .. جلوگیری کردن هم خب معلومه دیگه . وقتی یه مرد چند بار با دستاش آبشو میاره اگه وسط کار نخواد آبش بریزه و دوباره همون لحظه بخواد آبشو بیاره از یه مقدار با افت ریزش روبرو میشه .. -فدای داداش سهیل دانشمندم بشم ...... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#9
Posted: 8 Mar 2014 20:20
خانـــــــــــواده خـــــــــــــــــوش خیـــــــــــــــــــــال 8
سروش کیرشو گرفته بود طرف دهن سپیده و. سوسن و تا می تونست اونا رو سیراب کرد . سهیل و سارا از دیدن این صحنه ها خیلی کیف می کردند . -خواهر ما از این صحنه ها در فیلم ها زیاد دیده بودیم . ولی فکرنمی کردیم از نزدیک این قدر با حال و جذاب باشه .. چقدر دلم می خواد دهنتو بگیری طرف من و باهم از این کارا بکنیم . -منم می خوام داداش منم می خوام . هنوز سیر نشدم . دوست دارم .-من که تازه آبمو آوردم .. سپیده و سوسن دو تایی شون واسه این که منی سروشو توی دهن خودشون ببینن رقابت داشتن . سروش کاری کرد که عدالت بین زن و مادر زنش رعایت شه . -سپیده چرا این قدر حرص می زنی . تو که بیشتر وقتا در کنار من از این آب بهره مند میشی . حالا مامانت می خواد یه حالی کنه دیگه . حسادت کردن نداره . -چی بگم به تو مرد .اینجا دو تایی مون که کنار هم هستیم یه حال دیگه ای میده . سوسن : تو هنوز زنا رو نمی شناسی ؟/؟ پای یه زن دیگه که در میون میاد دیگه خواهر و مادر خودشونو از یاد می برن . فراموش می کنن دوستی ها رو صمیمیت و عشق ها رو . -مامان چی داری میگی اون شوهر منه .. -خوبه حالا .. لب و لوچه ات رو پاک کن که آب کیر شوهرت رو حروم نکرده باشی . فوری لبای خودشو به لبای دخترش رسوند و اونو غرق بوسه کرد و لباشو مکید تا دو سه قطره ای از آب کیر دامادشو نوش کنه . سهیل و سارا از اونجا رفتند . هر کدوم رفتن به اتاق خودشون . روز ها گذشت ورسید اون روزی که بر نامه تولد سهیل و سارا بود . همه چی رو آماده کرده بودند . در این مدت خونواده سعی داشت که ذهن سلنا رو هم برای یک سکس دسته جمعی آماده کنه . شب تولد هیجده سالگی سهیل و سارا همه جا رو چراغونی کرده بودند . تمام فضای حیاط همه روشن شده بود . -ببینم مامان بر نامه موسیقی رو در محوطه و فضای سبز پیاده نمی کنیم . ؟ اینو سارا از مامان سحرش پرسیده بود . -نمی دونم دخترم . باید ببینیم نظر بابات چیه و اون چی میگه . آخه ما هنوز از جو اینجا خبر نداریم . اون میگه در ایران جو سنگینی حاکمه . گاهی می بینی روسری یک خانوم تا عقب عقب رفته کسی کاری به کارش نداره و یه وقتی هم می بینی یه بنده خدایی چهار تار موش معلومه واسه همین اونو می برن به کلانتری . اصلا هیچی حساب کتاب نداره . ولی میگن همه چی با پول خریده میشه . دین و ایمان رو هم میشه با پول خرید . راستش اصلا وجود نداره . سارا از بیشتر حرفای مادرش چیزی سر در نمی آورد . چون بزرگ شده مملکتی بود که از این بازیها رو اون جا نمی دید . ببین عزیزم امشب یه بر نامه های خاصی رو برای تو و سهیل در نظر گرفتن . حواستون باشه . سلنا رو هم باید امشب آب بندی کنیم . ببینم راستشو بگو عزیزم . من مامانتم . شورت دخترشو کشید پایین و گفت ببینم عزیز دلم یه چیز تیزی رو که از این طرف فرو نکردی اون داخل و یک خونی چیزی بریزه . تو که خودت می دونی بابات چقدر مقرراتیه . میگه ما دیگه غربی شدیم . باید قوانین و مقررات جامعه غرب رو که سعادت بشر رو تضمین می کنه پیاده کنیم . و لی مثل مقررات جامعه خودمون خونریزی رو در موعد مقررش انجام بدیم .و سن که از هیجده گذشت مانعی نداره . -مامان نمی تونی کمی امریکایی تر حرف بزنی ؟/؟ من تا بخوام اصطلاحات خاص کشورمو یاد بگیرم طول می کشه . سحر دستشو گذاشت رو کس سارا و گفت ببینم داداش یا هر پسر دیگه ای تا حالا کیرشو داخل این فرو کرده ؟/؟ تو رو گاییده ؟/؟ خون ازت بیرون زده ؟/؟ -اوه مای گاد .. نو مامی .. مامان تو که می دونی بابا چقدر حساس بود . اگه ما خلاف می کردیم ما رو تحویل پلیس بین المللی می داد . الان تمام سایت ها دارن میگن قوانین زیر 18 باید رعایت شه . ما باید جواب پس بدیم . مامان من کره دارم .. سحر از خنده روده بر شده بود .. -دخترم اگه کره داری کره ات رو نشون بده من ببینم .. -نه مامان یعنی ازم خون نیومد .. -بگو باکره هستی .. .. از اون طرف سحریه سری به پسرش سهیل زد تا اونو واسه بر نامه امشب آب بندی کنه .. -سهیل جان این چیزا رو باید بابات به تو بگه ولی نمی دونم چرا گذاشته به عهده من . مردک فکر می کنه تا بچه هاش هیجده نشدن انگاری بزرگ نشدن . حالا هم که چند ساعت مونده به تولد شما بازم میگه که من بیام و با تو در مورد امشب حرف بزنم . سهیل جان امشب از مرحله نیمه سکس شما رو به مرحله سکس کامل می رسونیم . یک پرده برداری از شما می کنیم . تو و خواهرت رو کاملا بر هنه می کنیم . و به صورت اصولی یه بر نامه مفصلو انجام میدیم . خیلی با حال میشه . شما وارد جرگه ما بزرگترا میشین . به علاوه هیجده خیلی با حاله . سحر به کیر پسرش سهیل نگاه می کرد .. هوس یک کیر تازه رو کرده بود . ولی در مراسم شب ,اون و خواهرش یعنی سهیل وسارا باید افتتاح می کردند . سهیل باید پرده خواهرشو می زد و پاره می کرد . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم