ارسالها: 7102
#12
Posted: 28 Jan 2019 21:11
Streetwalker: چقدر طولانی شد! بقیش باشه بعد....
این آدم یه فانتزی رمانتیک داشت که اسمش رو گذاشته بود نفس.
هر وقت تو خلوت با هم بودیم محکم بغلم میکرد.جوری که تمام بدنم رو تو آغوش داشت و بعد از بوسیدنهای طولانی و مکیدن زبان هم و خوردن صورت و گردنم بینیش رو میزاشت زیر بینیم و با بازدم من نفس میکشید.این کار رو برای چندین دقیقه ادامه میداد.گاهی من هم بازدم اون رو تنفس میکردم ولی اغلب اون بود و مرتب میگفت :
قربون نفسهای گرمت برم...
نفس میخوام...نفسم بده...
عشقم...
نفسهای داغت مستم میکنه...
و واقعا هم با نفسهای من مست مست میشد و مثل مار دور هم میپیچیدیم و تاب میخوردیم.
میگفت ما دیگه نفسهامون با هم یکی شده.
تو عمرم هرگز اینچنین عشق عمیقی رو تجربه نکردم.هرگز.هرگز.هرگز.شاید هیچکس اینچنین عشق و رابطه ای رو تجربه نکرده باشه...
یه جورایی منو میپرستید...
این رابطه که با بیتاک شروع شد دو سال ادامه داشت.متاسفانه کم کم شروع کرد به زدن حرفهای خطرناک و نابجایی مثل اینکه چقدر از همسرش متنفره و قصد جدی داشت که با دو تا بچه ازش جدا بشه و به من هم اصرار میکرد که از شوهرم جدا بشم تا با هم ازدواج کنیم...
من زنش رو دیده بودم.زیبا بود ولی تو سه جمله توصیفش میکرد،سردمزاج،بداخلاق و ناسازگار...
خلاصه اینجا بود که فهمیدم این رابطه به آخر خط خودش رسیده و اگر تمومش نکنم به فاجعه و نابودی دو تا بچه بیگناه و فروپاشی زندگیش منجر میشه...
یه بهانه بیخود گرفتم و کات کردم و هر کاری کرد دیگه برنگشتم...
نمیدونم فهمید یا نه اما فقط برای صلاح خودش بود...
و من هنوز تو دلم عاشقشم.هر لحظه،هر ثانیه،هر جا و مکان،تو هر حال و وضعیت...
کاش قسمتم بودی...
اما نبود...
💔تو زمستون داره چشمات...❤️🩹
ویرایش شده توسط: Streetwalker
ارسالها: 118
#14
Posted: 31 Jan 2019 01:25
Streetwalker
یکی از قشنگترین تفسیرهای عشق را نوشتی . درسته که اون عشق بازیها و لذت بردنهای عمیق میتونه از عشق ریشه گرفته باشه ولی صد درصد اون انتخابی که کردی خود خود خود عشق بوده. یه عاشق کسی نیست که همه ی تلاشش را بکنه برای تصاحب معشوق. عاشق اونیه که بتونه به خاطر عشقش از خودش بگذره و این همون کاریه که کردی.
بقیه دوستان لوتی را نمیدونم ولی من به خاطر این از خودگذشتگی، به تو همشهری ناشناس افتخار میکنم.
صبح هایمان بی شک میتوانند زیباتر باشند
اگر تنها دغدغه ی زندگیمان مهربانی باشد
جای دوری نمیرود
یک روز همین نزدیکیها
لبخندمان را چندین برابر پس خواهیم گرفت
شاید خیلی زیباتر
ارسالها: 118
#15
Posted: 31 Jan 2019 01:38
boyhell
تو کشور ما این کاملا عادیه . خیلی به ندرت پیش میاد عاشق اونی باشی که باهاش زندگی میکنی. ازدواج های سنتی متاسفانه راه شناخت عمیق قبل از ازدواج را مسدود میکنه. هر کسی با من در مورد ازدواج مشورت میکنه بهش میگم: ازدواج تو کشورهای سنتی یه قماره که متاسفانه برنده ی زیادی نداره.
صبح هایمان بی شک میتوانند زیباتر باشند
اگر تنها دغدغه ی زندگیمان مهربانی باشد
جای دوری نمیرود
یک روز همین نزدیکیها
لبخندمان را چندین برابر پس خواهیم گرفت
شاید خیلی زیباتر
ارسالها: 7102
#16
Posted: 31 Jan 2019 02:26
Peynaz: تو کشور ما این کاملا عادیه . خیلی به ندرت پیش میاد عاشق اونی باشی که باهاش زندگی میکنی. ازدواج های سنتی متاسفانه راه شناخت عمیق قبل از ازدواج را مسدود میکنه. هر کسی با من در مورد ازدواج مشورت میکنه بهش میگم: ازدواج تو کشورهای سنتی یه قماره که متاسفانه برنده ی زیادی نداره.
مثل همیشه عالی،دقیق و بی نظیر...
💔تو زمستون داره چشمات...❤️🩹
ارسالها: 118
#18
Posted: 2 Feb 2019 02:32
Streetwalker
نظر لطفتونه . خیلی ممنون.
صبح هایمان بی شک میتوانند زیباتر باشند
اگر تنها دغدغه ی زندگیمان مهربانی باشد
جای دوری نمیرود
یک روز همین نزدیکیها
لبخندمان را چندین برابر پس خواهیم گرفت
شاید خیلی زیباتر
ارسالها: 118
#19
Posted: 2 Feb 2019 03:16
boyhell
سلام دوست عزیز .
ازدواج زوری و ازدواج سنتی دو بحث کاملا مجزاست که ربطی به هم نداره . البته بنده معتقدم در بسیاری از مناطق ایران ازدواج زوری فراوونه ولی در مناطق شهری رواج زیادی نداره . زور در لغت به معنی نیرو و آسیب وارد کردنه که معمولا این کار به صورت مستقیم یا با واسطه انجام میشه اما سنت به معنی روش ، آیین و رسومه که به مرور زمان نهادینه شده و عواقب خیلی خطرناک تری از زور داره . در زور کسی که آزار میرسونه خودش و یا اطرافیان ممکنه دچار عذاب وجدان بشند ولی در سنت به این دلیل که خیلی فراگیر شده و در وجود انسان نفوذ کرده وجدان باهاش احساس غریبی نداره. یه مثال خیلی ساده زنده بگور کردن دختران توسط اعراب جاهل. کثیف ترین کار روی کره زمین انجام میشد اما وجدان کسی درد نمیکشید چون این کثافتکاری به سنت تبدیل شده بود. امروز هم در بسیاری از کشورهای سنتی رفتارهای خیلی زشتی دیده میشه ولی خودشون اینو درک نمیکنند . برای مثال در حال حاضر حدود نیمی از منازل کشور هند فاقد توالته و اونا در هر جا دلشون بخواد مثل کوچه، خیابان ، جوی ها و ... کارشون را انجام میدند. من خیلی در این مورد باهاشون صحبت کردم تا بفهمم دلیلشون چیه و نتیجه برام خیلی جالب بود . اونا میگفتند ما پول نداریم بدیم که کسی بیاد توالت را برامون تمیز کنه بنابراین ترجیح میدیم توالت نداشته باشیم. وقتی میپرسیدم خب چرا خودتون تمیز نمی کنید خیلی عصبانی میشدند. انگار بهشون بی حرمتی شده. اونا توضیح میدادند که تمیز کردن توالت پست ترین کار دنیاست و حتی خدمتکاران هندی هم حاضر به این کار نیستند و باید از خدمتکار خارجی استفاده کرد. برای مرد ، زن و بچه اونها این سنت به باور تبدیل شده که وسط خیابون کشیدن پایین کار بدی نیست ولی تمیز کردن دستشویی که خودشون استفاده کردن براشون بدترین فحش روزگاره. ما ایرانیها هم سنت های عجیب کم نداریم یادمه وقتی تو زاپن مهمون یک دوست ژاپنی بودم از یوتیوپ یه مراسم تاسوعا و عاشورا گذاشت وگفت خیلی علاقمندم در این مورد بدونم، میشه برام کمی توضیح بدید؟ کلیپ نشون میداد که سر گوسفندها را وسط خیابون میبریدند در حالی که بچه های خیلی کوچیک دورش حلقه زده بودند . در یه صحنه دیگه سر گاوی را میخواستند ببرند و گاو وسط کار فرار کرد با سر نیمه جدا شده و ... جایی دیگه جوی ها پر خونابه بود .... در آخر دعوای چند صد نفری با قابلمه و .... برای غذای نذری. نتیجه اینکه زور شرف داره به سنت چون سنت مخلملی ، نامحسوس و در خیلی مواقع نامرئیه.
در مورد اینکه ازدواج هندوانه در بسته است دقیقا درست میفرمایید اما نه هر ازدواجی . در جامعه ای که این امکان وجود داره تا دختر و پسر با هم دوست بشند ، خونه بگیرند ، زندگی بکنند ، سفر بروند، سکس داشته باشند و همدیگه برای مدت چند سال محک بزنند معمولا چیزی برای مخفی بودن باقی نمیمونه. اینها دیگه هندوانه ی در بسته نیستند و با شناخت کامل میتونند ازدواج کنند ولی این به شرطیه که تعصبات کور دور ریخته بشه، خانواده ها به جای بکارت، به دنبال حمایت باشند و عقل و منطق را جایگزین سنت بکنند. مسلما در ازدواج های سنتی به قول شما حتی اگه دوست و فامیل باشند شناخت عمیقی وجود نداره و اکثر موارد، به حدس، گمان و حادثه ختم میشه.
صبح هایمان بی شک میتوانند زیباتر باشند
اگر تنها دغدغه ی زندگیمان مهربانی باشد
جای دوری نمیرود
یک روز همین نزدیکیها
لبخندمان را چندین برابر پس خواهیم گرفت
شاید خیلی زیباتر