ارسالها: 101
#1
Posted: 14 Mar 2011 17:54
رابطه ی خشن جنسی:
رابطه جنسی خشن که Sexual fetishism نام دارد (دیدید این ایسم ها همه جا هستند) بر گرفته از یک انحراف رفتاری است که تحت عنوان مازوخیسم جنسی از آن یاد می شود.انحراف خودآزاری یامازوخیسم (Sexual masochism) ارضای امیال جنسی و لذت بردن از تحمل درد و رنج یا فکر کردن درباره آن است . این انحراف عکس دگرآزاری یا سادیسم است. در این حالت شخص مازوخیست تنها از شکنجه و عذاب وارد شدن بخود کسب لذت میکند و میل دارد پیوسته مورد طعن و عذاب و ناسزا و رنج قرار گیرد.
خودآزاری یا آزارخواهی جنسی ، نام خود را از فعالیتهای لئوپولد فون ساخر مازوخ رماننویس اتریشی قرن نوزدهم گرفته است که شخصیتهای داستانهایش از اینکه زنان با آنان بدرفتاری کنند و بر آنها تسلط یابند لذت جنسی میبردند. مبتلایان به آزارخواهی جنسی، اشتغال ذهنی تکراری با امیال جنسی و تخیلات مربوط به تحقیر شدن، کتک خوردن، به بند کشیده شدن، و هر نوع رنجی در این زمینه دارند.فروید معتقد بود، آزارخواهی ناشی از برگشت تخیلات تخریبی به طرف خود است. در برخی موارد فرد فقط وقتی میتواند احساس جنسی را تجربه کند که در پی آن تنبیهی در کار باشد.افراد دچار آزارخواهی جنسی، ممکن است در دوران کودکی تجاربی داشتهاند که آنها را متقاعد کرده که درد کشیدن، پیششرط لذت جنسی است.حدود ۳۰٪ مبتلایان به آزارخواهی جنسی، تخیلات آزارگرایانه نیز دارند. آزارخواهی اخلاقی عبارتست از احساس نیاز به رنج کشیدن که همراه تخیلات جنسی نیست.باید خاطر نشان شد که فتیش جنسی یکی از زیر مجموعه های مازوخیسم جنسی به حساب می آید.فتیش جنسی ( Fetish ) نوعی اختلال روحی است که بصورت ابراز تمایل و جاذبه جنسی غیر طبیعی و غیر معمول نسبت به اشیا مادی (همچون لاستیک ،چرم ،پارچه و..) یا عوامل دیگر (همچون اندامی از بدن) بروز میکند و زندگی فرد را دچار اختلال میکند.
گونه های مازوخیسم:
- مازوخیسم روانی: مبتلایان به این نوع مازوخیسم، بجز دشنام و خفت و خواری چیزی نمیطلبند و زخم زبان، اهانت و ناسزا، آنها را به اوج لذت میرساند.
- مازوخیسم احساساتی : مبتلایان به این نوع مازوخیسم میکوشند با تجسم صحنههای مختلف مازوخیستی بوسیلة فکر و خیال، تمایلات غیر عادی خویش را ارضاء کنند.
- مازوخیسم جسمی : حالتی است که انسان را وادار میکند از احساس درد و رنج، لذت ببرد و بدن خویش را با اشتیاق در معرض زجر، درد و عذاب قرار دهد.
مازوخیسم روانی:
مازوخیسم روانی حالتی است که در زندگی جنسی عادی مردم دیده میشود. بعضی افراد در زندگی جنسی، خود را ازهر لحاظ در اختیار فرد محبوب خویش قرار میدهند و هر نوع خفتی را که از طرف وی به آنها تحمیل شود، میپذیرند. چنین رابطهی جنسیای بین زن و مرد را میتوان طبیعی و عادی دانست، اما اگر روابط از این مرز تجاوز کند و جنبهی ارباب وغلامی پیدا کند و یکی از طرفین تا حدی که بردهای از اربابش اطاعت و فرمانبرداری میکند، بندهوار خواستهای طرف مقابلش را اجابت کند، میتوان گفت که به انحراف مازوخیسم روانی دچار شده است.
مبتلایان به این نوع مازوخیسم، جز دشنام و خفت و خواری چیزی نمیطلبند و زخم زبان، اهانت و ناسزا آنها را به اوج لذت جنسی میرساند. مازوخیستهای روانی، تا زمانی که از کسی دشنام نشنیدهاند یا شخصی آنها را تحقیر نکرده است، ناراحت و ناآرامند. البته باید توجه داشت که این نوع مبتلایان هنگام آمیزش جنسی، میلی به تحمل آزار ندارند بلکه از شنیدن کلمات رکیک و اهــانت آور، لذت می برند. بسیاری از زنان جوان و تحصیلکرده و برومندی که با مردانی به مراتب پستتر از خود ازدواج میکنند و یا به مردان درشت و قویهیکل گرایش دارند، مبتلا به مازوخیسم روانی هستند. این زنان در برابر قویهیکل بودن مرد که صفتی به اصطلاح بارز به شمار میرود، کلیهی معایب و نقایص اخلاقی و ذاتی او را بسادگی نادیده میگیرند.
به طورکلی می توان گفت که منحرف مازوخیست، یک انسان خفتطلب واهانتجو است و به هر ترتیبی که بتواند خود را به دیگری تسلیم میکند و بدون قید و شرط در اختیار او قرار میگیرد تا تمایلات روانی و انحرافی خود را اقناع کند.
هرشفلد مثال جالبی در این مورد دارد. او گزارش میدهد که زن جوانی در زمان جنگ، یک زندانی فرانسوی را برای مدت هشت ماه در اتاقش مخفی کرده و خود را بدون قید و شرط ، برای انجام هر نوع عمل جنسی دراختیار وی گذاشته بوده است. تحقیقات بعدی نشان میدهد که این زن دارای ارضــای کامل بوده و تنها دلیل تسلیم بدون قید وشرط او به زندانی فرانسوی، انحراف مازوخیسم وی و شعف و نشأت جنسیای بوده که از این راه به آن دست مییافته است.
مازوخیسم احساساتی:
بعضی از افراد مبتلا به مازوخیسم که معمولأ کمرو، جاهل و بیسواد هم هستند، از آشکار شدن انحراف خویش خودداری میکنند و به درون خود پناه میبرند. این افراد می کوشند با تجسم صحنههای مختلف مازوخیسم از راه فکر و خیال، تمایلات غیرعادی خود را ارضا کنند. این دسته از منحرفان مازوخیسم را مازوخیسمهای احساساتی و انحراف آنها را مازوخیسم احساساتی گویند.
مازوخیسم فیزیولوژیکی(جسمی):
مازوخیسم فیزیولوژیکی که حادترین و واقعیترین وجه مازوخیسم است حالتی است که انسان را وامیدارد تا از احساس درد و رنج، لذت ببرد و بدن خود را با اشتیاق درمعرض زجر و درد و عذاب قرار دهد. برای شخصی که به انحراف مازوخیسم فیزیولوژیکی مبتلاست، درد مفهوم خود را از دست داده و حتی لذت و شعف میشود. مبتلایان به این نوع مازوخیسم که تعدادشان از مبتلایان به دو نوع دیگر بیشتر است، از آزارهای بدنی مانند شکنجه، پاره شدن پوست و گوشت و یا سوختن بدنشان لذت می برند و چنانچه اقدامی برای درمان آنها صورت نگیرد، سرانجام خود را هلاک خواهند ساخت.
- ارضای تمایلات مازوخیستی به وسیله حواس لامسه :
شخص مبتلا به مازوخیست فیزیولوژیکی، ابتدا به وسیلهی حس بویایی و چشایی خود، لبهای شریک جنسیاش را به طور عادی میبوید و با زبان آنها را لمس میکند، ولی بتدریج وارد مرز اعمال انحرافی میشود و به بوییدن مواضع جنسی و مزه کردن آنها و حتی خوردن فضولات بدن شریک جنسی خود میپردازد.
- ارضای تمایلات مازوخیستی به وسیله حواس بینایی و شنوایی :
شخص مازوخیست میل شدیدی به مشاهدهی اعضای لخت بدن شریک جنسیاش دارد و از شنیدن حرفهای اهانتآمیز و فحشهای رکیک در هنگام آمیزش جنسی لذت میبرد. در واقع همانقدر که مبتلا به انحراف سادیسم از ادای کلمات توهینآمیز لذت میبرد، مبتلا به مازوخیسم از شنیدن این کلمات به شعف روانی میرسد.
هنگامی که تمایلات قهرآمیز غریزهی مرگ در عوامل روانی انسان حادث شد، از دو حال خارج نیست، یا انسان به پیروی از این غریزه به تخریب و شکستن اشیا و آزار دیگران می پردازد و به این ترتیب غریزهی خود را ارضا میکند یا اینکه محدودیتهای طبیعی و اجتماعی به او اجازهی این کار را نمیدهند؛ برای مثال طفل به دلخواه خود نمیتواند آنچه را که در دسترسش قرار میگیرد بشکند و یا مثلاً سر گربه را از تنش جدا سازد. در این صورت غریزهی تخریب و مرگ به جای اینکه متوجه دنیای بیرون انسان شود، به درونش راه مییابد و خود انسان را هدف قرار میدهد و به این ترتیب، تمایلات قهرآمیزانسان به جای دیگران روی خود او پیاده میشود. به بیان دیگر انحراف مازوخیسم و سادیسم هر دو از یک منبع سرچشمه میگیرند ولی در مازوخیسم غریزهی تخریب و مرگ به جای اینکه روی دیگران عمل کند، بر خود بیمار مبتلا اثر میگذارد.
گروههای زیادی از مردم مبتلا به مازوخیسم هستند؛ مثلاً مرتاضان و یا افرادی که در پارهأی موارد به استقبال مرگ میروند و یا اشخاصی که در مواقع خطر و پیشآمدهای ناگوار و مصیبتبار، به جای اینکه برای رفع مشکلات خود تدابیر منطقیای بیندیشند، خود را هلاک می کنند. بعضی از مبتلایان به مازوخیسم نیز، دراین موارد، در واقع قصد انتقامجویی و یا کشتن دیگران را دارند. این نوع سادیسمی ارضای غریزه اما به جای این کار، خود را از بین میبرند.کانون اصلی این نابهنجاری جنسی ، عمل تحقیر شدن ، کتک خوردن ، به بند کشیده شدن یا رنج بردن به گونه ای دیگر است . برخی افراد از خیال پردازی های آزارخواهانه ی خود که ممکن است فقط در جریان آمیزش جنسی یا استمناء و نه در سایر زمینه ها به آن ها متوسل شوند ، در رنج هستند.در این قبیل موارد ، خیال پردازی های آزار خواهانه معمولا شامل مورد تجاوز قرار گرفتن در حالتی است که فرد به وسیله دیگران طوری بسته یا به بند کشیده می شود که فرار ممکن نیست !سایر افراد امیال جنسی آزارخواهانه را توسط خودشان یا به وسیله ی شریک جنسی به اجرا در می آورند.
توصیه ها و راه های درمان:
¤ مراقب مراجعه به پزشکان باشید.اصولا در هر برخورد پزشک و مراجع بخصوص در زمینه های روان پزشکی دو جریان حسی عاطفی میتواند از سوی مراجع نسبت به پزشک و یا برعکس از سوی پزشک به مراجع شکل بگیرد. در ادبیات پزشکی به اولی Transference و به دومی Counter-Transference گفته میشود. درصورت مراجعه به یک پزشک شاید بارها متوجه شده باشید که نسبت به او احساس عشق، محبت، خشم،نفرت و مانند آن داشته اید. همچنین پزشک نیز میتواند از مراجع خوشش بیاید یا از او بدش بیاید و یا دلش بحال او بسوزد و یا حتی دچار تحریک جنسی شود. آنچه که یک پزشک بعنوان یک فرد حرفه ای آموخته است این است که باید مانع از ادامه و توسعه اینگونه احساسات عاطفی نسبت به بیمارش شود چرا که اینکار میتواند بشدت در فرآیند درمان و کمک رسانی به بیمار مداخله کرده و منجر به عوارض روحی و جسمی غیرقابل جبرانی در وی شود. این موضوع در مورد حرفه های دیگر هم تقریبا به همین شکل صدق میکند. مثلا از یک معلم انتظار میرود که مانع از شکل گیری یک رابطه عاطفی شدید نزدیک و غیرحرفه ای با شاگرد خود (بخصوص از جنس مخالف) شود.
¤ پذیرفته شدن یک امر ناپذیرفته.سالها پیش در یکی از شهرهای آمریکا خانواده اشرافی و سنتی زندگی میکرد که از هر لحاظ خوشبخت بودند. بخصوص با دختر ۷ ساله شان که نقل محفل و مجلس بود و بقول ما گل می گفتند و گل می شنفتند. اما به ناگاه اتفاق مهیبی به سان زمین لرزه ای در زندگی آنان اتفاق افتاد. این دختربچه محبوب به ناگاه شروع به کار خاصی کرد. او به هرجا که میرسید بی اعتنا به حضور افراد، آلت تناسلی اش را به روی نرده های کنار پله ها یا دسته های میز و اشیائی مثل این میکشید. آنها درها را به روی خود بستند. خدمتکاران خود را مرخص کردند و خانه به چشم برهم زدنی به زندانی خودخواسته تبدیل شد. بعد به فکر این افتادند از گروهی از روانشناسان و روانپزشکان برای درمان این دختربچه غیرقابل تحمل کمک بخواهند. آنها مدتی در این باره فکر کردند تا بالاخره درمان مناسب را پیدا کردند. پیشنهاد آنها خرید یک اسب چوبی بود. از این به بعد دختربچه دوباره محبوب داستان ما، هر زمان که مایل بود میتوانست روی اسب چوبی بنشیند و مانند همه دختربچه های دنیا هرچقدر دوست دارد روی آن تاب بخورد و البته آلت اش را هرچه میخواهد به یال اسب بمالد!و نتیجه اینکه در این داستان ما، درمان عبارت بود از: پذیرفته شدن یک امر ناپذیرفته! همین!
¤ به شدت مراقب تجویز های دارویی باشید.تمایلات و تصورات مازوخیستی در اغلب افراد مبتلا، بسیار دیرپا و مربوط به دوران کودکی (حتی سنین ۵-۴ سالگی) آنهاست و بنظر می رسد مشابه تمام این تمایلات دیرپا رفتار درمانی امروزی بندرت در تخفیف یا از بین رفتن آنها موفق بوده است.از نظر دارویی از آنجا که اغلب این افراد تمایل چندانی برای پیگیری «درمان» خود ندارند، بررسی گسترده و مهم چندانی در این زمینه وجود ندارد هرچند به صورت محدود گزارش کرده اند که ممکن است داروهای افزاینده سطح سروتونین مغزی SSRI مانند پاروکسیتین و یا فلوکسیتین، در کاهش این تصورات دخالت داشته باشند. حتی اگر نظر برخی از محققین در شباهت این تصورات مازوخیستی با افکار وسواسی Obsession را بپذیریم، به لحاظ نظری ممکن است از داروهای مرحله دوم وسواس ذهنی چون Clozapine وRisperidone هم بتوان در درمان پاره ای از این موارد استفاده کرد که خوب برای تأیید این فرضیات به بررسی های مناسب بعدی نیاز است.
¤ در نهایت متاسفانه یا خوشبختانه عنوان کنم که مازوخیسم دارای درمان نیست و باید با یک فرد مازوخیست مدارا کرد و با عشق او را درک کرد.عناوینی تحت عنوان درمان مازوخیسم بوسیله هیپنوتیزم،درمان دارویی گیاهی یا شیمیایی جز داشتن عوارش بیشتر در بلند مدت موضوعی را همراه ندارد.به دشت عنوان میکنم مراقب پزشکان معالج در این زمینه باشید؛متاسفانه با مراجعه به پرونده های قضایی نظام پزشکی کشور ایران به وضوح می توان مشاهده کرد که حرمت شکنی،اخاذی و تجاوز به زنانی که دارای مازوخیسم هستند به وفور یافت می شود و آمار شایان توجهی دارد.
از نمونه های دیگر اختلالات و انحرافات جنسی:
عورتنمائی ، یادگارخواهی ، مالش ، بچه بازی ، آزارخواهی ( مازوخیسم ) جنسی ، آزارگری ( سادیسم ) جنسی ، یادگارخواهی همراه مبدلپوشی ، چشمچرانی ، پارافیلیاهای دفعی ، حیوانخواهی ، فتیشیسم ، اکزهیبیسیونیسم ، پدوفیلی ، فروتویریسم ، ترانسکسوال ،هوموسکشوال و...
مصادیق مازوخیسم های نوین ایرانی:
با ورود موبایل به عرصه زندگی مردم که دیگه تقریبا و نه کاملا از دید مردم از حالت یه کالای لوکس و برای پز دادن خارج شده چرا که در دست مردم به وفور یافت میشه، طبیعتا ارتباط دخترها و پسرها و نحوه پیدا کردن همدیگه هم در اوقات روز بیشتر شده. خب تا اینجاش مشکلی نیست اما یه مساله ای که ذهن رو مشغول کرده اینه که در روابط امروزی دخترها و پسرها از موبایل برای پیگیری کردن و یا جاسوسی کردن و بهتر بگوییم به عنوان وسیله ای که با آن بتوانند هر لحظه متوجه بشوند که دوست دخترشان یا پسرشان آیا با کس دیگری رابطه داره یا خیر استفاده میشه!!!
جو کامل بی اعتمادی بین پسرها و دخترهای ایرانی وجود داره و هیچ کسی هم نمی تونه منکرش بشه. اینان دائما در حال چک کردن همدیگه هستند تا جاییکه حتی به یه مازوخیسم و سادیسم تبدیل می شه. مثلا وقتی پسره در ابتدا به دختره میگه کجا بودی کلی جنگ و دعوا میشه و بعد کلی کشمکش که ممکنه گاهی تا چند ماه طول بکشه و به شرط اینکه دوستی ادامه پیدا کنه، دختره به یه مازوخیستی می رسه که آره باید هرجا میره تحت نظارت کامل پسره باشه و دقیقا باید مطابق یه برده باهاش برخورد بشه. به واقع به این طریق می خوان اون خلا احساسی و کمبود محبت از جانب پسر رو این طوری حل کنن و یا بهتره بگیم توجه اش کنن. توی این گیر و دار پسرها هم از فرصت استفاده کرده و به کشمکش های سادیسمی خودشون با غرور ادامه میدن.
حالا بیایید از طرف دیگه بررسی کنیم وقتی دختر به پسر زنگ می زنه و میگه کجایی و شروع می کنه به داد و هوار که آره تو یه دوست دختر دیگه ای هم داری( به واقع یک هووی خیالی همیشه در ذهن دخترای ایرانی هست!) اینجاست که سادیسم دخترها گل می کنه و چون می دونن این کارها باعث تحریک جنس مخالف خودشون میشه، دقیقا اقدام به این عمل می کنن. تا پسره گوشی رو بر می داره با لحنی سرد مواجه میشه که ازش پرسیده میشه کجاست و چرا بهش زنگ نمی زنه و فراموشش کرده و از این قبیل حرفها...
بارها و بارها وقتی در خیابان بوده ام صدای بلند جوانها رو شنیده ام که این بگو مگو و کشمکش رو با همدیگه تا سرحد مرگ ادامه دادن و حتی انگار این اپیدمی در بعضی از نزدیکان و دوستان هم دیده میشه. از نشونه های این بیماری، عدم اطمینان طرفین به همدیگه، سریع خیانت کردن، همخوابگی و ارتباط با چندین نفر، ارضا نشدن حسی و روانی و اخطالات رفتاری مثل پرخاشجویی و دعواست.
به نظر من دختران ما دارن به سمت خروس جنگی پیش می رن و در طرز حرف زدنشون نوعی لمپنی و بی فرهنگی موج می زنه. حتی اونهایی که ادعاشون میشه. شما اگه با یه فمینیست و یا هر دختری که داعیه احقاق حقوق دو پهلو حرف بزنی سریعا با الفاظ لمپنی جوابت رو می دن و اگر زمانی که از حالت خروس جنگی یا بهتره بگیم مرغ قد قدو در اومدن دلیلش رو بپرسی میگن که همیشه شمشیر رو از رو بستن که بزنن چون جامعه این طوریه!!! از دیدگاه من در یک سطح فرهنگی، پسرها بهتر و مودب تر هستند تا دختران مشابهشان.دختران امروز در مرزی به سر می برند که می خوان احقاق حقوق کنن و فکر می کنن با پرخاش و سر و صدا به این کار دست پیدا می کنن. حرفهایی مثل به من دستور نده، من هم برای خودم عقیده دارم، تو حق نداری به من بگی چی درسته یا غلط، همه و همه نشون دهنده این هست که دختران ما به دنبال تثبیت خود هستند اما هیچگاه یاد نگرفته اند که چگونه خودشون رو ابراز کنند و اینگونه کمبودها و مشکلات رو برطرف سازند.
ناگفته نماند که طبیعتا مردان و پسران این جامعه نقش به سزایی در ابراز این گنونه پرخاش ها و رکیک حرف زدن ها از سوی دختران دارند؛اما آیا این راه انتخاب شده درست است؟ روابط دختر و پسر در ایران به یک ماراتن خود آزاری یا دگر آزاری تبدیل شده و قسمت خطرناکش اینجاست که از این حرکات خوششون میاد. از آزار همیدگه و اینکه دست روی نقاط حساس هم بگذارن و در طول روز بارها و بارها زنگ موبایل و تلفن خونشون به صدا در میاد تا اینکه باز به دعواها و حرفهای مازو و ساد از نوع ایسم (یک جورایی من ول کن این ایسم ها نیستم،مثل اینکه سادیسم ایسم دارم) ادامه بدن و مثلا به ازای هر ۳ روز دعوا، ۲ ساعت با هم توی کافی شاپ بمونن.در آخر اینکه من فکر نمی کنم در فضای جامعه امروزی زیاد به این مسائل فکر کنن و دیری نخواهد پایید که با پسرهایی رو به رو می شویم که نحوه برخورد با یک زن را نمی دانند و دخترانی که به پسران به مانند مدخلی برای خالی کردن عقده ها و کمبوهای تمام دوران زندگیشان فکر می کنند.
تلنگر:
بین ۵٠ تا۶٠ درصد طلاق خانواده ها به علت مشکلات و اختلالات جنسی است که در بیش از ٣٠ درصد از هر دو جنس شایع است؛ در حالی که برای حل این مشکل بزرگ اجتماعی هیچ برنامه و دستگاه مسئولی در کشور نداریم.متاسفانه بی توجهی به این مسائل موجب افزایش سالانه ١٧ درصد طلاق در جامعه شده است و آمار های مختلفی که در مورد نسبت ازدواج به طلاق بیان می شود٬ نشان دهنده این است که بین ١٠ تا ٢٠ درصد ازدواج ها در کشور به طلاق می انجامد.[/b]
bdsm (روابط ارباب و برده) چیست؟