ارسالها: 489
#102
Posted: 27 May 2013 21:33
مینوسم
ای کاش میتونسم به یه انسانی نفسی می بخشیدم!
همه از آدمای عوضی بیزارن غافل ازاینکه خودشون آدم عوضی قصه زندگی یکی دیگه ن.
ارسالها: 3650
#105
Posted: 5 Jun 2013 00:59
در حیرتم از مرام این مردم پست
این طایفه زنده کش مرده پرست
تا هست به ذلت بکشندش به جفا
چون مرد به عزت ببرندش سر دست
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#108
Posted: 9 Jun 2013 21:10
روي قبرم بنويسيد کبوتر شد و رفت
زير باران غزلي خواند، دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است غم دل يا سم
آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت
روز ميلاد، همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه ي ميلاد برابر شد و رفت
او کسي بود که از غرق شدن مي ترسيد
عاقبت روي تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشيد گذر خواهد کرد
پسری ساده که يک روز کبوتر شد و رفت ...
آره داداش
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 24568
#109
Posted: 10 Jun 2013 19:30
چو رخت خویش بر بستم از این خاك
همه گفتن با ما اشنا بود
ولیكن كس ندانست این مسافر
چه گفت و با كه گفت و از كجا بود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند