ارسالها: 1667
#41
Posted: 23 Jan 2012 17:23
خاکم نکنیدبزاریداونم برسه،بذارید اونو ببینم وقتی به حرفم میرسه.
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
ارسالها: 1329
#42
Posted: 24 Jan 2012 09:26
رو سنگ قبرم بنويس اينجا مجال گريه نيست... هرکي خواست گريه کنه بهش بگواون ديگه نيست
زنده بودن را برای زندگی کردن دوست داشت
نه زندگی را برای زندهبودن.....
....
..
.
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 165
#43
Posted: 15 Feb 2012 07:18
روی قبرم بنویسید : خدا انقدر خرابم که هیچ مرهمی ارامم نمیکند!
مرا در اغوش خود بگیر , دلم ارامش خدایی میخواهد
به ارش به کوروش به کاوه به جمشید قسم
به تک تک نقش و نگارهای تخت جمشید قسم
که ایران همین قلب و خون من است
سرشته ز جان از وجود من است
ارسالها: 83
#45
Posted: 17 Feb 2012 12:44
خواستم زندگی کنم راهم را بستند
عاشق شدم گفتند
گریستم گفتند کودکانه است
خندیدم گفتند دیوانه است...
وحال انکه نه میگریسم ونه میخندم میگویند عاشق است...
اگر عاشق شدن حرام است وصیت میکنم که برسنگ قبرم بنویسند...
...گناه کارترین فرد جهان جان خفته...
....واسه هرکى دل سوزوندم آخرش خودمو سوزوند...
ارسالها: 142
#47
Posted: 16 Apr 2012 08:57
آهای غریبه
خوش اومدی
من امیرهستم
اینجا جهنمه
کلی آدم معروف اینجان
.
.
آی لاو یو پی ام سی
هیچ فیلسوفی تا امروز هیچ روحانی را نکشته " در حالیکه روحانیون فلاسفه زیادی را کشته اند"
دنیس دیدرو
ارسالها: 338
#48
Posted: 17 Apr 2012 03:07
الا ای رهگذر منگر چنین بیگانه بر گورم
چه میخواهی چه میجویی در این کاشانه ی عورم
چسان گویم چه میجویی حدیث قلب رنجورم
از خوابیدن
در زیر سنگ و خاک و خون خوردن
نمی دانی چه میدانی که اخر چیست منظورم؟
تن من لاشه ی فقر است و من زندانی زورم
کجا میخواستم مردم حقیقت کرد مجبورم
فتادم در شب ظلمت به قعر خاک پوسیدم
ز بس کی با لب محنت زمین فقر بوسیدم
همان دهری که با پستی بسندان کوفت دندانم
به جرم اینکه انسان بودم و میگفتم انسانم
کنون ای رهگذر
در قلب این سرمای سرگردان
به جای گریه بر قبرم بکش با خون دل دستی
که تنها قسمتش زنجیر بود از عالم هستی
به فرمان حقیقت رفتم اندر قبر با شادی
که تا بیرون کشم از قعر ظلمت
نعش آزادی !!
اینجا ســـــــــرزمین واژه های وارونه است
جایی که گنج, "جنگ" می شود
درمان, "نامرد" می شود
قهقه , "هق هق" می شود
اما دزد هـــمان "دزد" اســـت
درد هـــمان "درد".
و گـــرگ همـــان گــرگ.
ارسالها: 8967
#49
Posted: 18 Apr 2012 05:13
خدایا داد از این دل داد از این دل
نگشتم یک زمان من شاد از این د
تکیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست
ما تجربه کریم کسی یار کسی نیست.
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
ارسالها: 8911
#50
Posted: 29 Apr 2012 00:26
دوس ندارم شعر یا نوشته ی ادبی بنویسن فقط جمله پایینی کافیه
.
من رفتم عشقم خیلی دیر اومدی...
.
آخه این چه دنیاییه؟چرا اونقدر باهام بد بود؟اصلا نمیخوامش.بره به درک.همون جمله بالایی رو هم نمیخوام بنویسم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)