ارسالها: 3620
#371
Posted: 26 Jul 2011 05:41
گران ترین پنتهاوس تهران
سازهای با مقاومت 8 ریشتر دارای واحدهای 450 تا 550 متری، 1000 متر لابی مجلل، ارتفاع سقف 4 متر، 4 پارکینگ برای هر واحد، دید عالی، تراس بزرگ، 3 آسانسور 14 نفره، سالن اجتماعات، سالن سینما 3 بعدی، سالن بیلیارد و سالن اسکواش نمونهای از امکانات رفاهی و تفریحی تعدادی واحد مسکونی سوپر لوکس در یکی از مناطق شمال تهران است که برای فروش به بازار مسکن عرضه شده است.
اگرچه این روزها متقاضیان کم درآمد یا دارای درآمد متوسط به دنبال واحدهای متراژ متوسط (70 تا 100 متر مربع) با نازلترین قیمت و همچنین با کمترین امکانات رفاهی و عدم برخورداری از امکانات تفریحی هستند، اما طبق اظهارات مشاوران املاک فعال در مناطق شمال تهران 90 درصد خریداران واحدهای سوپرلوکس افرادی هستند که به حرفه «تولیدات پایه» مشغول به کار هستند و اغلب آنها برخلاف دهکهای پایین، به دنبال ملکی با بیشترین قیمت هستند.
یکی از بنگاهداران واقع در منطقه شمیران در این باره گفت: اکثر افرادی که در بازار آهن یا معدن به عنوان سرشاخه مشغول به کار هستند و همچنین کارخانهدارانی که تولیدات پایه مثل سیمان و غیره دارند، متقاضیان خرید این دسته از واحدهای سوپر لوکس هستند.
بهنام، این مشاور املاک درباره یکی از گران قیمتترین واحدهای مسکونی یا بهتر است گفته شود سوپرلوکسترین پنتهاوس موجود در تهران که در منطقه فرمانیه احداث شده، اظهار کرد: پنتهاوسی با 1300 متر مربع مساحت و 2000 متر مربع تراس با کلیه امکانات رفاهی و تفریحی (استخر، سالن ورزش، 6 لاین آسانسور، ارتفاع سقف 60/4، آلاچیق، سینما، سالن بیلیارد و غیره ) در فرمانیه به قیمت متری 25 میلیون تومان از سوی مالک قیمتگذاری شده است.
وی در ادامه تاکید کرد: 25 میلیون تومان تنها قیمت هر متر مساحت داخل پنتهاوس است و قیمت هر متر از 2000 متر مربع تراس نیز جداگانه قیمت گذاری می شود در واقع خریدار باید برای هر متر از 3300 متر مربع نیز 25 میلیون تومان پرداخت کند.
گرانترين زمين فروختهشده در تهران
زمين در مقايسه با ملك هميشه گرانترين كالا در بازار مسكن به حساب ميآمده طوري كه اگر فردي قصد دارد در بازار مسكن سرمايهگذاري كند، خريد زمين را ترجيح ميدهد. اما اين مناسبات در حال حاضر رو به دگرگوني است.
براساس گزارش مركز آمار از جزئيات معاملاتي كه در فصل بهار امسال در بازار مسكن انجام و به ثبت رسيده، طي اين فصل ميانگين قيمت زمين در شهر تهران 18 درصد ارزانتر از آپارتمان شده، طوري كه هر متر مربع زمين مسكوني به ارزش يك ميليون و 650 هزار تومان فروخته شده، در حالي كه آپارتمان مترمربعي يك ميليون و 900 هزار تومان خريد و فروش شده است.
در سه ماه اول امسال ارزش معاملاتي زمين در تهران 4 درصد نسبت به بهار سال گذشته افزايش داشته و در عين حال 5/1 درصد نسبت به زمستان پارسال ارزانتر شده است.
اين در حالي است كه قيمت ملك طي همين مدت 7درصد رشد كرده است.
گرانترين زمين فروخته شده در شهر تهران طي بهار90 مربوط به منطقه يك بوده كه هر متر مربع آن 6 ميليون و 299 هزار تومان معامله شده است.
همچنين ارزانترين زمين در اين كلانشهر در منطقه 20 قرار دارد كه در فصل اول سالجاري هر مترمربع آن به قيمت 200 هزار تومان خريداري شده است.
منبع:دنياي اقتصاد
منم فرزند ایران از نسل کوروش و داریوش بزرگ نه از نسل دروغ و فریب
ارسالها: 8724
#372
Posted: 26 Jul 2011 08:36
واکنش رؤسای جمهور در برابر ناسزاگویی به مادرشان
آمریکا
شما به رئیسجمهور امریکا میگویید: «مادرت رو...»! ولی اتفاق خاصی نمیافتد،
فقط شما معروف میشوید و دربارهء مادر رئیس جمهور کتاب مینویسید
و میلیونها دلار درآمد کسب میکنید! اما بعد از آن، رئیسجمهور از شما به
دادگاه شکایت میکند
و شما مجبور میشوید که بابت غرامت، همهء پولتان را به رئیسجمهور بدهید
*************************************
انگلستان
شما به نخستوزیر انگلستان میگویید: «مادرت رو...»! نخستوزیر هم به شما
میگوید: مادر خودت رو
*************************************
فرانسه
شما به رئیسجمهور فرانسه میگویید: «مادرت رو...»! و بلافاصله میلیونها نفر
از مردم به خیابانها میریزند
و در حمایت از شما، به رئیسجمهور میگویند: «مادرت رو...»!
رئیسجمهور هم دربارهء جریحه دار شدن احساساتش شعری میسراید
و آنرا در روزنامهها و مجلات و رادیو و تلویزیون منتشر میکند
*************************************
ژاپن
شما به نخستوزیر ژاپن میگویید: «مادرت رو...»! نخستوزیر تعظیم میکند
و به شما میگوید: ببخشید، ولی فکر نکنم مادرم از شما خوشش بیاد
*************************************
آلمان
شما به صدراعظم آلمان میگویید: «مادرت رو...»! پلیس به سراغ شما میآید
و به شما میگوید: لطفاً با مادر صدراعظم کاری نداشته باشید
*************************************
سوئد
شما به نخستوزیر سوئد میگویید: «مادرت رو...»! از مردم رأیگیری میشود
که آیا شما مادر نخستوزیر را... یا نه؟! اگر رأی مثبت داده شود،
شما مادر نخستوزیر را...! ولی اگر رأی منفی داده شود،
نخستوزیر دست شما را در مقابل دوربینهای تلویزیونی میفشارد و برای شما آرزوی موفقیت میکند
*************************************
ترکیه
شما به رئیسجمهور ترکیه میگویید: «مادرت رو....»!
و رئیسجمهور هم اسلحهاش را در میآورد و به شما شلیک میکند.
اگر شما کُرد باشید، رئیسجمهور مورد تشویق قرار میگیرد!
وگرنه او را به دادگاه احضار میکنند و او در بین راه فرار میکند و به یونان
پناهنده میشود
*************************************
سوئیس
شما به نخستوزیر سوئیس میگویید: «مادرت رو...»! منشی دفتر نخستوزیر با شما
تماس میگیرد
و شماره تلفن مادر نخست وزیر را به شما میدهد تا شخصاً با خودش هماهنگ کنید
*************************************
هند
شما به نخستوزیر هند میگویید: «مادرت رو...»! نخستوزیر شما را به خانهاش
دعوت میکند
و خاکستر مادرش را که سالها پیش مُرده به شما نشان میدهد و برای شما آواز
میخواند و گریه میکند.
شما هم متأثر میشوید و به خانه برمیگردید و میبینید که خانوادهتان ناپدید
شدهاند
و سالهای سال به دنبال خانوادهء خود از این شهر به آن شهر آواره میشوید
و سرانجام در فقر و غربت، از غم و گرسنگی میمیرید
و از داستان زندگی شما بیش از هزار و هفتصد فیلم سینمایی ساخته میشود
*************************************
کانادا
شما به نخستوزیر کانادا میگویید: «مادرت رو...»! مادر نخستوزیر خبردار
میشود
و مقالهای فمینیستی در روزنامه چاپ میکند و تبعیض جنسی را به شدت مورد انتقاد
قرار میدهد
و از شما میخواهد که پدر نخست وزیر را...!!
*************************************
کلمبیا
شما به رئیسجمهور کلمبیا میگویید: «مادرت رو...»! بعد وصیتنامهتان را
مینویسید و
در اولین فرصت خود را دار میزنید! چند روز بعد جسد شما را در حالی که طناب داردور گردنتان است
و با گلوله سوراخ سوراخ شده و با اسید سوزانده شدهاید، پیدا میکنند!
پزشک قانونی جسد شما را لاشهء سگ تشخیص داده و در حومهء شهر دفن میکند
*************************************
چین
شما به رئیسجمهور چین میگویید: «مادرت رو...»! رئیسجمهور هم به صورت لفظی،
هم شما و هم خانواده تان را...! سپس شما به همراه خانواده تان به کرهء ماه
تبعید میشوید
*************************************
ایتالیا
شما به نخستوزیر ایتالیا میگویید: «مادرت رو....»! روزنامهها خبر رسوایی
مادر نخستوزیر را چاپ میکنند
و مافیا به خاطر شهوت زیادتان، به شما پیشنهاد همکاری در زمینهء تهیهء
فیلمهای پورنو میکند!
نخستوزیر هم برای تلافی، یک بازی دوستانهء فوتبال بین تیم محبوب خودش و تیم
محبوب شما ترتیب میدهد
و داور بازی را میخرد و تیم محبوب شما را با نتیجهء مفتضحانه ای شکست میدهد
*************************************
روسیه
شما به رئیسجمهور روسیه میگویید: «مادرت رو...»! فردای آن روز شما دچار یک
سانحه شده
و در تصادف با اتومبیل کشته میشوید! به خانوادهء شما اطلاع داده میشود
که شما در حال مستی رانندگی کردهاید و شدت تصادف چنان زیاد بوده که بدن شما
تکه تکه شده است
*************************************
عربستان
شما به رئیسجمهور عربستان میگویید: «مادرت رو....»! همه به شما میخندند،
چون عربستان رئیسجمهور ندارد! شما متوجه اشتباه خود میشوید
و این دفعه به پادشاه عربستان میگویید: «مادرت رو...»! همه از خنده دست
میکشند
و پادشاه هم زبان شما را قطع میکند
*************************************
ایران
"من که هنوز چیزی نگفتم منو کجا می برین ...... ؟؟؟؟ "
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 115
#373
Posted: 27 Jul 2011 17:28
کلمات آلرژی زا برای خانم ها
________________________________________
خانم های عزیز: چند باراتفاق افتاده است که با مرد زندگی تان مشغول صحبت باشید و او به یکباره چیزی بگوید که براستی عمیقاً شما را ناراحت و یا عصبانی کرده باشد؛ در حالیکه خود او نیز اصلاً متوجه نباشد که چرا اینقدر شما را ناراحت و عصبانی کرده است؟ وبا ناباوری از شما می پرسد:" مگر من چی گفتم؟" یا "چه حرف بدی زدم؟" و شما پیشخودتان فکر می کنید: چطور متوجه نیست که چه می گوید؟
________________________________________
زنان دیگر معمولاً خیلی خوب متوجه منظور شما می¬شوند و شما را درک می¬کنند بطوریکه داستان را برای هر زنی که تعریف کنید براحتی با آن ارتباط برقرار می¬کند. اما چرا خود مردها متوجه نیستند که گاهی اوقات حرفهایی می¬زنند که زن ها از شنیدن آن بیزارند؟
آنچه زن ها از شنیدن آنها بیزارند :
** آنچه مردها می گویند تا احساسات زنان را کم اهمیت جلوه دهند.
** آنچه مردها می گویند تا از صحبت کردن و برقراری ارتباط با زنان سرباز بزند.
** آنچه مردها می گویند تا مکالمه و گفت و گو با زنها را متوقف کنند.
** آنچه مردها می گویند تا خود را متعهد و پای بند چیزی نکنند و بتوانند آزاد باشند.
** آنچه مردها می گویند تااحساسات زنان را کم اهمیت جلوه دهند.
آروم باش لحظه ای که این جمله به گوش زن ها برسد فشار و اضطراب آنهارا بالا می برد. هنگامی که به آن ها دستور می دهید آرام باشید برای آن ها به این معنا است که احتمالاً فکر می کنید زیادی از خود واکنش نشان داده اند و از هم پاشیده و غیر منطقی شده اند و نمی توانند از پس چیزی بر آیند از آن بالاتر ازاین کار، بوی فخر فروشی می آید که مردها به خود مسلطند و زنها نمی توانند بر خودمسلط باشند.
سخت نگیر بی اعتنایی و بی تفاوتی تا چه حد؟ این جمله اهمیت احساسات زنان و نیز آنچه را که درباره اش صحبت یا مذاکره می¬کنند راکوچک جلوه می¬دهد و ضمناً به این معناست که زیادی موضوع را جدی و مشکل گرفته اند ترجمه" نمی¬خواهم درباره این موضوع با تو هیچ صحبتی بکنم." پاسخ زنان"خودت سخت نگیر. زنان میخواهند صحبت کنند نه اینکه روی شما عمل جراحی قلب باز انجام دهند"
به اعصابت مسلط باش درست مانند آروم باش و سخت نگیر و حتی به مراتب بدتر است، هنگامی که به زن ها می گویید بر اعصاب خودت مسلط باش برایشان به این معناست که از کاهی کوه ساخته اند. خب مردان عزیز چه فکر می کنید؟ اگر زنان میخواهند در آن باره صحبت کنند پس حتماً برای آن ها موضوع مهمی است.
اینقدر بچه نشو احساس توهین و تحقیر و بی احترامی به زن ها دست می دهد.
آنچه مردها می گویند تا از صحبت کردن و برقراری ارتباط با زنان سرباز بزند
دوست ندارم درباره ی آن صحبت کنم زنان هم از بسیاری از کارها خوششان نمی آید ولی آنها را انجام می دهند، اما پیام این جمله به زنان این است که احساسات تو برای من اهمیتی ندارد مهم نیست که ناراحت باشی و نمی خواهم روی این رابطه کار کنم.
دیگر تحملش را ندارم این جمله معمولاً با یک خروج فیزیکی و جسمانی نیز همراه است. بدین معنا که مردها این جمله را می گوید و ناپدید می شوند و زنان را دل شکسته و رنجیده خاطر و بسیار خمشگین و عصبانی رها می کنند. این جمله به زن احساس نا امیدی و درماندگی می دهد. چنانچه آمادگی صحبت کردن را ندارید راه ها و روش های مودبانه تری نیز برای بیان آن وجود دارند.
هنگامی که زنان سعی دارند برای آینده برنامه ریزی کنند یا مشکلی را حل و فصل کنند و مردها می گویند : یک کاریش می کنیم، زنان می دانند که فقط می¬خواهید وعده سر خرمن بدهند، البته به روش نرم و ملایم و زیرکانه.
دوباره شروع شد معمولا مردان این جمله را در ابتدای مکالمه و پیش از آن که هنوز زنان چیزی گفته باشند می¬گویند مثلا زنان می پرسند عزیزم آیا در چند روز آینده زمان بیشتری داری ؟ مردان پاسخ می دهند دوباره شروع شد از کجا می¬دانید که قرار است بعد از این جمله چه گفته شود، در واقع آنچه در ذهن مردان می¬آید این است که "دوباره می خواهد درباره رابطه مان صحبت کند" زنان می خواهند در مورد رابطه صحبت کنند زیرا که به دلایل عجیب و غریب شما را و رابطه ی با شمارا دوست دارند.
این دفعه چیه؟ با شنیدن این عبارت زنان احساس می کنند که از پیش به آن¬ها اخطار داده اید و می¬خواهیدآن ها را بترسانید در این گونه اوقات چاره ای ندارند جز این که تسلیم خواسته ی شما شوند و بگویند"باشه اصلا ًهیچی" که احتمالا همان چیزی است که شما دوست دارید بشنوید!
هنگامی که زنان سعی دارند برای آینده برنامه ریزی کنند یا مشکلی را حل و فصل کنند و مردها می گویند : یک کاریش می کنیم، زنان می دانند که فقط می¬خواهید وعده سر خرمن بدهند، البته به روش نرم و ملایم و زیرکانه.
دوباره نشستی با دوستات حرف زدی؟ آیا منظورمردها از این جمله این است که زن ها فکر، ذهن و تفکر مستقل ندارند؟ یا هر بار که از چیزی ناراحت هستند و یا می خواهند موضوعی را حل و فصل کنند توسط زن های دیگر شست و شوی مغزی داده شده اند؟ مهارتی که در این جمله به کار رفته است این است که از پیش و از همان ابتدا آنچه را که زنان می خواهند درباره اش صحبت کنند از درجه ی اهمیت و اعتبار ساقط می¬شود گویی که احمقانه است یا خوب درباره اش فکر نشده است و عقل و منطقی در آن به کار نرفته است و بنابراین ارزش آن را ندارد که وقت تان را روی آن بگذارید.
آنچه مردها می گویند تا مکالمه و گفت و گو با زنان متوقف کنند
باشه باشه مثل همیشه حق با توست و من اشتباه می کنم حالا راضی شدی زنان راضی نمی شوند چرا که صحبت کردن و برقراری ارتباط بر سر درست و غلط، برد و باخت یا حق به جانب جلوه کردن و محکوم کردن دیگری نیست. بلکه هدف فقط برقراری ارتباط متقابل و برگرداندن تفاهم است. مکالمه یک مسابقه نیست که باید در آن برنده شوید بلکه نوعی ارتباط است.
اصلا بابا فراموشش کن پرواضح است که چیزی گفته شده که به مذاق مردان خوش نیامده است، اما به جای اینکه این احساسات خود را با همسرشان در میان بگذارند، مکالمه را در نطفه خفه می کنند. به علاوه اینکه زنان قادر نخواهند بود آن موضوع را فراموش کنند و شما نیز این را خود می دانید.
خودم می دونم چکار دارم می کنم یعنی به نظر مردان نیازی به زنان نیست و فکر زن ها بی اهمیت است و مردان نمی خواهند در این مورد هیچ توضیحی بدهند.
استفاده از عبارت من هم همینطور از دو حال خارج نیست یا به لحاظ گفتاری کلامی مردان تنبل هستند و حوصله ندارند همان فکر یا احساس را تمام و کمال دوباره ابراز و بیان کنند و یا اینکه عمداً دوست ندارند آن را بر زبان بیاورند و اعتقادی هم به آن ندارند
آنچه مردها می گویند تا خود را متعهد و پای بندچیزی نکنند و بتوانند آزاد باشند
نمی توانم اینقدر جلو جلو فکر کنم با این جمله مردان می خواهند شانه خالی کنند طفره بروند و فرار کنند. این کار مردان موجب می شود زنان احساس کنند اهمیت ندارند و شایسته چشم پوشی هستند .
یه کاریش می کنیم هنگامی که زنان سعی دارند برای آینده برنامه ریزی کنند یا مشکلی را حل و فصل کنند و مردها این پاسخ را به آن ها می دهند زنان می دانند که فقط می خواهید وعده سر خرمن بدهند، البته به روش نرم و ملایم و زیرکانه.
من هم همین طور زنان می گویند" دوستت دارم" و شما می گویید" من هم همین طور" آن ها می گویند:"خیلی خوشحالم تونستیم درباره ی آن موضوع با هم صحبت کنیم." شما می گویید:"من هم همین طور"استفاده از این عبارت از دو حال خارج نیست یا به لحاظ گفتاری کلامی مردان تنبل هستند و حوصله ندارند همان فکر یا احساس را تمام و کمال دوباره ابراز و بیان کنند و یا اینکه عمداً دوست ندارند آن را بر زبان بیاورند و اعتقادی هم به آن ندارند.
من همین طوری هستم و اینک بزرگترین عذر و بهانه برای سرباز زدن از انجام آنچه ندارید یا نمی خواهید انجام دهید سرباز زدن از تغییر و رشد شخصی، طفره رفتن از کار کردن بر روی خودتان و رابطه و فرار کردن از جدی گرفتن نظر ها و بازتاب های زنان. خب چنانچه نمی خواهید تعهد و پای بندی خود را به چیزی نشان دهید بهتر نیست دقیق تر بگویید که : "من انتخاب کرده ام که همین طوری باشم".
ما خواهان آنیم تا آنچه را که زن ها تلاش می کنند به شما بگویند درک کنید و زندگی سرشار از تفاهم را تجربه کنید
## ##لطفا درخواست سکس و دوستی ندید## ##
سلام مرا به وجدانت برسان و اگر بیدار بود بپرس ، چگونه شبها آسوده میخوابد و من......
ارسالها: 115
#374
Posted: 27 Jul 2011 18:20
نظر جالب یک ریاضیدان درباره زن و مرد
روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند.
جواب داد:....
اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1
اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =10....
اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =100
اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =1000
ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست ، پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت.
## ##لطفا درخواست سکس و دوستی ندید## ##
سلام مرا به وجدانت برسان و اگر بیدار بود بپرس ، چگونه شبها آسوده میخوابد و من......
ارسالها: 3620
#376
Posted: 31 Jul 2011 16:12
مهریههای عجیب دختران تهرانی!
برنا:اگر سری به راهروهای دادگاههای خانواده بزنید پر از دختر خانمهای جوانی که برای خاتمه دادن به زندگی مشترکشان مسیرشان به سمت دادگاه کج شده است. در میان این خانمها کسانی که مهریههای عجیب غریب دارند هم دیده میشود از سفر به ۱۲۰ کشور دنیا و ۱۰ هزار لیتر بنزین تا دست راست و پای چپ داماد،شمش طلا هم وزن عروس و یک کیلو بال مگس و حفظ کردن دیوان حافظ و صدها مهریه عجیب و غریب دیگر.
در تماسها و ارتباطهایی که اینبار با دفاتر ثبت ازدواج در نقاط مختلف تهران داشتیم در اکثر موارد سر دفتردارها میگفتند که مهریههای سنگین و عجیب و غریب را خطبه نمیخوانند.
در یکی از موارد یکی از سردفترداران در غرب تهران گفت: یک مورد ازدواج داشتیم که پسر میخواست یک درخت گردو عجیب غریب را در یکی از مناطق خوش آب هوای ایران به نام عروس خانم بزند. البته بجز این درخت مقادیری سکه هم مهریه عروس خانم بود.
سردفترداری در شمال تهران میگوید: قبلترها مهریه به میزان سال تولد عروس خانم(شمسی، قمری، میلادی) مد بود ولی الان دیگر مردم کمتر تمایل به این چیزها دارند شاید دلیلش این باشد که خیلیها متوجه شدهاند که داشتن مهریه سنگین چندان هم افتخار نیست! امسال دو مورد خوب هم داشتیم که مهریه عروس خانمها فقط یک شاخه گل بود.
یکی دیگر از سردفترداران میگوید: یک مورد بود که داماد دو چشماش را علاوه بر ۲ هزار سکه، مهر عروس خانم کرد تا به قول خودش اعتماد سازی کند. بعدها کارشان به دعوا و جدایی کشید.
عروس خانم مصر بود که مهرش را بگیرد بعد از کلی جر و بحث دادگاه فقط به ۳ هزار سکه حکم داد. چرا که مهر باید چیزی باشد که بها داشته باشد چشم مرده از آن جهت که هیچ بهایی ندارد گرفتنش شرعا جایز نیست.
شرط اصلی در تعین مهریه عندالمطالبه بودن آن است؛به طوری که زن هرگاه مهرش را درخواست کرد بتواند آن را بگیرد،اما برخی از مهریهها به گونهای هستند که دریافت آنها عملا ممکن نیست و یا با دشواری زیادی همراه است. مثل جمع آوری ۵ هزار صدف دریایی یا ۵۰۰ هزار گل ارکیده،در این موارد معمولا مرد راهی زندان میشود تا زمانی که مهریه یا معادل آن را پرداخت کند و یا زن از مهریه خود صرف نظر کند!
یکی دیگر از سردفترداران در جنوب تهران میگوید: بنا بر یک آمار سرانگشتی میتوانم بگویم که اکثر دختر خانمهایی که اینجا میآیند مهرشان بین ۱۰۰ تا ۳۱۴ سکه بهار آزادی است. البته یک مورد داشتیم که عروس خانم و آقا داماد هر دو کوهنورد بودند و مهر عروس خانم صعود به ۱۰ قله برتر جهان بود. ظاهرا هم زندگی خوبی دارند و آقا داماد هم عندالمطالبه مهر عروس خانم را میدهد.
۱۰ رأس آهوی وحشی، ۵ هزار مرجان دریایی، یک دوره کتابهای دکتر شریعتی، یک کتابخانه پر از کتابهای فلسفی و… از جمله مهریههایی است که برخی سردفترداران به آن اشاره میکنند که این موارد یا برای خودشان پیش آمده و یا از دفترخانههای دیگر شنیدهاند.
به گفته کارشناسان مهریههای عجیب و غریب دلیلش حس ناامنی است. افراد صرفا برای متفاوت بودن و برتری جویی،مهریههای نامتعارف را انتخاب میکنند که شکل تغییریافتهای از چشم وهم چشمی است.
در این حالت فرد به حدی از ارقام نجومی مهریه اشباع شده که این بار به دنبال مطرح کردن و به رخ کشیدن خود از طریق یک مهریه نامتعارف و عجیب است حتی اگر این مهریه ارزش مادی بالایی نداشته باشد…
منم فرزند ایران از نسل کوروش و داریوش بزرگ نه از نسل دروغ و فریب
ارسالها: 3620
#378
Posted: 31 Jul 2011 16:20
خاطرات منتشر نشده از بن لادن
جزئیات جالب توجهى از زندگى خصوصى اسامه بنلادن، متهم شماره یک جهان در کتابى که قرار است به زودى منتشر شود، درج شده است. این کتاب توسط «جین سیسون» و با استفاده از گفتههاى نجوى (51 ساله) همسر اول بنلادن و دختر خاله وى که در سوریه زندگى مىکرده و مادر 11 فرزند از فرزندان بنلادن است و همچنین از گفتههاى عمر فرزند چهارم بنلادن که همسرى بریتانیایى به نام «زینه» دارد، نوشته شده است.
نجوى که 51 سال دارد، از شایعات و اظهارات بىاساس فراوان در مورد خودش، بنلادن و زندگى خصوصى آنها ابراز نارضایتى مىکند و اصرار دارد که خیلى از مطالبى که اکنون در رسانهها و مطبوعات وجود دارد، عارى از صحت هستند. وى در این مورد اضافه مىکند که در سال 1979 مدتى بعد از پیروزى انقلاب مردم در ایران، به همراه همسرش به ایالات متحده سفر مىکند و سپس در شهر «اندیانا پولیس» مستقر مىشوند و از آنجا از وى جدا شده و به شهر لسآنجلس مىرود تا با مرشد خود که یک شخصیت دین فلسطینى به نام «عبدالله عزام» است، دیدار نماید.
نجوى تاکید مىکند که اسامه بنلادن برخلاف شایعات موجود از سلامتى جسمى خوبى برخوردار است و نارسایى کلیه وى و احتیاج وى به شستشوى دائمى کلیه عارى از صحت بوده و تنها یک بار از سنگ کلیه دچار ناراحتى شده بود و هر از چندگاهى علایم مالاریا که در زمان جنگ با ارتش شوروى در افغانستان به آن مبتلا شده بود، در وى دوباره ظاهر مىشود.
عمر، فرزند چهارم بنلادن مىافزاید این امر صحت ندارد که ملا عمر و اسامه بنلادن با یکدیگر هماهنگ بوده و روابط خوبى داشته باشند، به نحوى که ملا عمر از بنلادن دعو کرده باشد که بعد از تبعید از سودان، وارد افغانستان شود؛ بلکه اسامه بنلادن همواره از این امر نگران بود که ملا عمر از فعالیتهاى فرا مرزى وى در افغانستان ناراضى باشد و عملا هم این طور شد که بعد از منفجر شدن سفارتخانههاى آمریکا در نایروبى و دارالسلام در سال 1998 ملا عمر نزد وى آمده و از وى خواسته که این کشور را ترک کند.
نجوى در مورد زندگى خصوصى اسامه بنلادن مىگوید که وى شخصیتی بسیار قوى و جدى دارد و به ندرت خنده وى را مشاهده مىکردیم. وى اجازه نمىداد که خانوادهاش از زندگى مرفه خود سوء استفاده کنند و همواره تاکید مىکرد براى اینکه فرزندانش قوى و برومند بار آیند، باید از رفاهطلبى خوددارى کنند و در این راستا به فرزندانش اجازه نمىداد که به اسباببازىها و دستگاههاى دیجیتالى عادت کنند؛ بخصوص در زمانى که در افغانستان و سودان بودند. با این حال بنلادن شخصیت لطیفى نیز دارد و در سودان خیلى از اوقات فراغت خود را با کاشت گل و رسیدگى به کشتزارهاى ذرت پر مىکرد. با وجود آینکه از نمادهاى تمدن متنفر بود، ولى به نمادهاى قدرت علاقه زیادى داشت و در این مورد باید توجه خاص وى را به ماشینهاى قوى و به روز را ذکر کنیم. هر از مدتى یک روز با ماشین به صحرا مى رفت و بعد از مدتى پیاده مىشدند و در مسافتهاى بسیار طولانى پیادهروى مىکردند.
نجوى خود در سوریه بزرگ شده و در آنجا زندگى مرفهى داشت. وى براى اولین بار در هفت سالگى با اسامه بنلادن دیدار مىکند و بعدها روابط خانوادگى ادامه یافت و سپس بعدها با وى ازدواج مىکند. وقتى همسر بنلادن شد، مجبور مىشود از وضعیت مرفهى که به آن عادت کرده بود، دست بکشد. در این کتاب سعى شده مراحل تبدیل این جوان مذهبى محبوب به شخصیتى که نماد تروریسم در جهان است را شرح بدهند.
اسامه بنلادن در سفر خود به ایالات متحده که بعد از انقلاب ایران صورت مىگیرد، به دیدار مرشد خود عبدالله عزام شخصیت دینى فلسطینى مىشتابد و تحت تاثیر اندیشههاى سیاسى وى ابتدا به پاکستان و سپس به افغانستان مىرود تا به نبرد با نیروهاى اشغالگر شوروى سابق بپردازد. وقتى از این سفر باز مىگردد، داستانهاى بسیارى در مورد نبردها و درگیریها با نیروهاى ارتش سرخ شوروى را براى فرزندان و بستگان خود نقل مىکند و در این شرایط بود که روز به روز جدىتر مىشود. وی دوست داشت فرزندانش با شرایط نبرد بزرگ شوند و در نتیجه فرزندانش با کوچکترین اشتباه مجازات مىشدند.
وقتى به سودان رفتند، در آنجا تمایل داشت خانوادهاش قدرت تحمل سختترین شرایط را داشته باشند. در این مورد به همسرش اجازه نمىداد که از کولر موجود در ساختمان استفاده کند و حتى از یخچال موجود در آشپزخانه هم استفاده نمىکردند؛ ولى در مقابل بهترین لحظات زندگى فرزندش عمر، وقتى بود که پدر به وى یک ماشین هدیه داد.
یک شب اسامه بنلادن، خانوادهاش را به صحرایى در سودان مىبرد و بعد از دور شدن از مناطق مسکونى، منطقه بسیار سوت و کوری را انتخاب کرده و از فرزندانش مىخواهد که چالههایى حفر کرده و خود را در آن خاک کنند؛ زیرا به زودى جنگ بزرگى در پیش است و باید خود را براى آن آماده نمود.
عمر تعریف مىکند، از آنجا که پدرش قدرت محاسبه زیادى داشت، افرادى ماشین حساب مىآوردند تا با ماشین حساب رقابت کند؛ ولى پدرم جواب این محاسبات را سریعتر از ماشین حساب به دست مىآورد.
منم فرزند ایران از نسل کوروش و داریوش بزرگ نه از نسل دروغ و فریب
ارسالها: 3620
#379
Posted: 31 Jul 2011 16:24
بدانیم تا به ایرانی بودن خود بببالیم 3
ایرانیان اولین مخترعان پیل الکتریکی
در سال 1938 میلادی، ویلهلم کونیگ(Wilhelm Konig)، باستانشناس آلمانی که ادارهی موزهی ملی عراق را برعهده داشت، به هنگام کاوش در یکی از روستاهای نزدیک بغداد، به کوزهای سفالی به بلندی 13 سانتیمتر برخورد که استوانهای مسی در خود داشت و آن استوانه نیز میلهای آهنی را در برگرفته بود. بررسیها از وجود مادهای اسیدی، مانند سرکه، و نیز خوردگی شیمیایی در آن ظرف سفالی خبر دادند.
از آغاز قرن بیستم، باستانشناسان زیادی جاهای باستانی میانرودان را درپی سندهایی برای داستانهای کتاب مقدس، مانند درخت دانش و طوفان نوح، کندو کاو کرده بودند. اما کونیگ زمان خود را برای پیدا کردن این گونه چیزها صرف نمیکرد. او بر این باور بود که یک باتری باستانی را پیدا کرده و باید برای شناساندن آن به جهانیان و اثبات ادعای خود کوشش کند. بهراستی، کوزهای سفالی که استوانهای از مس درون آن جای دارد و درب آن با آسفالت(قیر و شن) بسته شده و به درب نیز میلهای آهنی متصل است، چه شباهتی به پیل ولتا دارد!
پیش از کونیگ، باستانشناسان دیگری نیز قطعههای شکستهای از این کوزههای رازآمیز را پیدا کرده بودند. با وجود این، تنها او بود که به اهمیت آنها پی برد و در کشفهای دیگر خود تعداد بیشتری از آنها پیدا کرد. بررسیها نشان داد که پیشینهی این باتریها به نزدیک 2 هزار سال پیش باز میگردد؛ یعنی زمانی که اشکانیان(پارتها) بر میانرودان فرمانروایی میکردند. اشکانیان سومین سلسله از شاهان بزرگ ایران بودند که از 248 سال پیش از میلاد تا 224 سال پس از میلاد، امپراتوری شکوهمندی در خاور زمین بر پا کرده بودند.
انتشار مقالهی کونیگ در سال 1940، شگفتی باستانشناسان و جهانیان را برانگیخت و ایرانیان دو دهه پس از نخستین گزارش کونیگ، یعنی نزدیک 40 سال پیش، برای نخستین بار از این دستاورد تمدنی خود آگاه شدند. البته، به زودی آن را به فراموشی سپردند و در حالی که پژوهشگران هنوز هم پیرامون باتریهای اشکانی پژوهش میکنند، شاید بتوان گفت مگر شمار اندکی از ایرانیان همگی از آن ناآگاه هستند و گاهی نیز از پذیرش آن سرباز میزنند. به هر حال، ایرانیان همیشه شگفتیساز بودهاند و این هم نمونهای از همین ویژگی آنان است!
جنگ جهانی دوم از ادامهی پژوهشها روی باتریهای ایرانی جلوگیری کرد، اما پس از آن که ویرانسازی فروکش کرد و آبادانی بار دیگر رونق گرفت، ویلارد گری(Willard F. M. Gray) از آزمایشگاه ولتاژ بالای شرکت جنرال الکتریک در ماساچوست، چند نمونه از این باتریها ساخت. زمانی که آنها را با الکترولیتی مانند شیرهی انگور(سرکه) پر کرد، آن دستگاهها حدود 2 ولت برق تولید کردند. این آزمایش بر شگفتی پژوهشگران و باستانشناسان افزود، چرا که دستگاهی پس از 2 هزار سال، هنوز کار میکند.
کاربردهای باتری پارتی
به راستی چگونه اشکانیان در آن زمان به مفاهیم پایهی الکتریسیته دست پیدا کرده بودند؟ برخی بر این باورند که آنان چنین دانشی نداشتند، زیرا بسیار از نوآوریها پیش از درک مفاهیم پایهای که آن نوآوریها بر آنها استوار بودند، به دست آمدهاند. برای مثال، چینیها مدتها پیش از آنکه اصول سوختن به درستی روشن شود، باروت ساخته بودند و از آن بهره میگرفتند. کشف داروهای گیاهی کهن نیز شاهد خوبی بر این ادعاست. همیشه نیاز نیست بدانید چیزی چگونه و چرا کار میکند، فقط میدانید که کار میکند.
در این که باتریهای پارتی الکتریسیته تولید میکنند، شکی نیست، چرا که دانشجویان زیادی در دانشگاههای گوناگون نمونههایی از آن ساختهاند و برق تولید کردهاند. اما اشکانیان از این دستگاه برای چه کاری بهره میگرفتند؟ این دستگاه بسته به نوع محلول الکترولیت، بین 0.8 تا 2 ولت برق تولید میکند. تولید برق به دو فلز با پتانسیل الکتریکی متفاوت و محلول دارای یون، به نام الکترولیت، نیاز دارد و همهی اینها در این باتریها وجود دارد. با بستن چند باتری از این نوع به هم میتوان به ولتاژهای بالا دست پیدا کرد. اما هنوز سیمی پیدا نشده است که بتوان ثابت کرد که در آن زمان نیز چنین کاری انجام میشده است.
با وجود ابهامهای فراوان، که پژوهشهای آینده میتواند به روشن شدن آنها کمک کند، کاربردهای زیر برای باتریهای پارتی پیشنهاد شده است.
آبکاری
شاید باتریهای پارتی برای آبکاری یک فلز روی ظرفهای فلزی به کار میرفتهاند. نمونهای از این ظرفها در موزهی بغداد پیدا شده است که پیشینهی آنها نیز به همان دوران باتریها باز میگردد. آرن اگبریچ(Arne Eggebrecht) چند نمونه بازسازی شده از باتریها را به هم وصل کرد و با به کارگیری شیرهی انگور به عنوان الکترولیت توانست لایهی نازکی، حدود یک دههزارم میلیمتر، از نقره به سطح فلز دیگری بنشاند. با وجود این، پژوهشگران دیگر این نتیجه را نپذیرفتهاند چرا که خودشان نتوانستند به همین نتیجه برسند.
کاربرد پزشکی
برخی پیشنهاد کردهاند که از این باتریها در پزشکی بهره میگرفتند. یونانیان باستان از اثر تسکیندهندهی ماهی الکتریکی، هنگامی که روی کف پا گذاشته میشود، نوشتهاند. چینیها در آن زمان طب سوزنی را به وجود آورده بودند و طب سوزنی را همراه جریان الکتریکی به کار میگرفتند. همراه برخی از این باتریها نیز چیزهای سوزنی شکل پیدا شده است. اما این ولتاژ اندک برای تسکین درد واقعی بسیار ناچیز به نظر میرسد و به یاد داشته باشید که در آن زمان تسکیندهندههای نیرومندتری مانند شاهدانه، تریاک و شراب را میشناختند.
بتهای شوکدهنده
دکتر کراداک(Craddock) پیشنهاد کردهاست که تعدادی از این باتریها را به صورت موازی به هم میبستند و درون پیکرهای مقدس قرار میدادند. به نظر او هر فردی که به چنین پیکره دست بزند یک شوک الکتریکی بسیارضعیف اما قابل توجه دریافت میکند، چیزی شبیه الکتریسیتهی ساکن که گاهی شوک آن را تجربه میکنیم. او بر این باور است که در پرستشگاهها نوعی چشمبندی انجام میشد، به این صورت که از فرد مورد نظر پرسشی میپرسیدند و اگر او پاسخ نادرستی میگفت، پیکرهی مقدس را لمس میکرد و شوک الکتریکی دریافت میکرد. اما اگر پاسخ درست را میگفت، پرسشکننده باتریها را قطع میکرد و پاسخدهنده شوکی دریافت نمیکرد. به این ترتیب، نیروی فراطبیعی پیکره بر همگان روشن میشد.
این نظر با وجود جاذبهای که دارد، از ناآگاهی از این حقیقت خبر میدهد که مشرق زمین مدتها پیش از ساختن این باتریها، به دوران یکتاپرستی گاه نهاده بود. البته، شاید بتوان پذیرفت که از این باتریها، به همین شیوه که توضیح داده شد، برای تردستی و سرگرمی بهره میگرفتهاند. شاید هم ابزار دست جادوگران بوده است.
منم فرزند ایران از نسل کوروش و داریوش بزرگ نه از نسل دروغ و فریب
ارسالها: 3620
#380
Posted: 31 Jul 2011 16:28
قدیمی ترین لامپ برقی که هنوز روشن است
اگر بر روی عکس زیر کلیک کنید به سایتی که به صورت مستقیم این لامپ را نشان میدهد هدایت میشوید. این سایت اسنوپ هم سایت بسیارجالبی است . عکسی که در زیر میبینید مربوط به یک لامپ است که در یک ایستگاه آتشنشانی نصب شده است و از سال ۱۹۰1 تا کنون روشن است. در کتاب رکوردهای گینس ثبت شده است که این لامپ به جز ۲ باری که آنهم در اثر قطع برق خاموش شده است همیشه در تمام طول این ۱۰۶ سال روشن یوده است .
لامپ مذبور توسط دنیس برنال پیشرو و مالک برق رسانی به لیورمور در سال ۱۹۰۱ هدیه داده شده است.این لامپ ۵ سال قبل از زلزله بزرگ سانفرانسیسکو در سال ۱۹۰۶ روشنی بخش دفتر پلیس شهر و نیز ایستگاه آتشنشانی بوده است . این لامپ ا کنون وقایع بسیاری را شاهد بوده و حتی جابجا هم شده است ، در طول حیات آن حتی عده ای به عنوان یک طلسم به آن اعتقاد پیدا کرده اند.
منم فرزند ایران از نسل کوروش و داریوش بزرگ نه از نسل دروغ و فریب