انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
گفتگوی آزاد
  
صفحه  صفحه 44 از 52:  « پیشین  1  ...  43  44  45  ...  51  52  پسین »

☻ A Fascinating Content | یه مطلب جالب بنویس☺


مرد

 
علت طول عمر كمتر مردان نسبت به زنان كشف شد :
معمولا مردان زودتر اززنان می میرند , دلیل این امراحتمالا وراثت ونیزكم توجهی انها به درمان بیماری هایشان است .
پزشكان معتقدند دلیل این امر احتمالا وراثت ژنتیكی ونیز كم توجهی ذاتی مردان به امور پزشكی وخوددرمانی است .
زنان طی دوره زندگی خود به طورفراوان به پزشك مراجعه میكنند , امامردان معمولا تنها زمانی كه دربستر بیماری می افتند یازمانی كه نیاز ازمایشات پزشكی برای استخدام دارند به پزشك مراجعه میكنند .
اصولا مردان تمایل دارند نشانه های كوچك بیماری رانادیده بگیرند . درواقع انها شكایت از بیماری رانوعی رفتارزنانه میدانند وفكر میكنند بانادیده گرفتن بیماری , این مشكل رفع میشود .
براساس این گزارش , مهمترین مشكلاتی كه مردان اغلب نادیده میگیرند , فشارخون بالا , دیابت , كلسترول بالا , چاقی , كم خونی , پروستات , سنگ كلیه وورم معده است .
     
  ویرایش شده توسط: daryoushf   
مرد

 
باخوردن سه فنجان قهوه درروز سرطان كبد راازپای دراورید :
محققان سنگاپوری موفق به شناسایی دونوع چربی دردانه های قهوه شده اند كه خاصیت محافظت ازكبد دربرابر خطرابتلا به سرطان رادارد .
این مطالعه روی 63هزار مرد وزن چینی تبار45تا 74ساله صورت پذیرفته , یافته های جدیدی رادرباره خواص قهوه اشكاركرد .
مصرف دست كم سه فنجان قهوه درروز خطرابتلا به سرطان كبد راتا 44درصدكاهش میدهد .
همچنین محققان طی مطالعاتی كه درسال 2008میلادی داشتند , دریافتند مصرف 4فنجان قهوه یابیشتر درشبانه روز خطرابتلا به دیابت راتا 30درصدكاهش میدهد .
     
  
مرد

 
توعتاب وجنگ همه بادوستان كنی
الهی !
نسیمی دمید , ازباغ دوستی , دل رافداكردیم .
بویی یافتیم ازخزانه دوستی , به پادشاهی , برسرعالم نداكردیم .
برقی تافت ازمشرق حقیقت , اب وگل كم انگاشتیم , دوگیتی بگذاشتیم .
یك نظركردی , دران نظر , بسوختیم وبگداختیم .
بیفرای نظری واین سوخته رامرهم ساز وغرق شده رادریاب كه :
می زده راهم به می دارو ومرهم بود .
الهی !
تودوستان را به خصمان می نمایی ,
درویشان رابه غم واندوهان می دهی !
     
  
مرد

 
آنان سجاده ها را آتش میزنند،
و اینان بت ها را میشکنند.
غافل از اینکه؛
خدا همانست که بر لبان یک قمارباز در حال باختن جاریست
     
  
مرد

 
• یاد دارم در غروبی سرد سرد

میگذشت از کوچه ما دوره گرد

داد میزد:کهنه قالی میخرم
...
دست دوم جنس عالی میخرم

گر نداری کوزه خالی میخرم

اشک در چشمان بابا حلقه بست

عاقبت آهی کشید بغضش شکست

اول ماه است و نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست ؟

بوی نان تازه هوشش برده بود اتفاقاً مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون دوید گفت آقا سفره خالی میخرید؟
     
  
مرد

 
دیندار یا بی دین فرقی نمی کند، تنها لایق نام انسان باش.. گاهی برو...گاهی بمان..گاهی بخند..گاهی گریه کن...گاهی حرف بزن..گاهی فریاد بزن...گاهی قدم بزن...گاهی سکوت کن..گاهی رها شو...گاهی ببخش..گاهی یاد بگیر...گاهی سفر کن...گاهی اعتماد کن...گاهی بازی کن...گاهی فراموش کن...گاهی زندگی کن...گاهی باور کن..گاهی بزرگ باش...گاهی کوچک باش..گاهی چتر باش..گاهی باران باش...گاهی شب باش..گاهی مرد باش..گاهی فرشته باش..گاهی سیلی بزن...گاهی مرگ..گاهی زندگی...گاهی سوال..گاهی جواب..گاهی دریا ..گاهی برکه..گاهی همه چیز..گاهی هیچ چیز... اما همیشه .. همیشه انسان باش..ـ
     
  
مرد

 
شهامت، بزرگترين كيفيت ديني است و ديگر چيزها پيامد آن هستند. تو اگر شهامت نداشته باشي نمي تواني راستگو باشي. اگر شجاع نباشي نمي تواني عاشق باشي، نمي تواني با ايمان باشي و نمي تواني در راه جست و جوي حقيقت گام برداري.((اشو))
     
  
مرد

 
زندگی به قلم وودی آلن
در زندگی بعدی من می¬خواهم در جهت معکوس زندگی کنم !
با مردن شروع می¬کنی و می¬بینی که همه چیز خیلی عجیب است...
سپس بیدار می¬شوی و می¬بینی که در خانه سالمندان هستی!
و هر روز که می¬گذرد حالت بهتر می¬شود...!
بعد از مدتی چون خیلی سالم و سرحال می¬شوی از آنجا اخراجت می¬کنند!
بعد از آن می¬روی و حقوق بازنشستگی¬ات را می¬گیری و وقتی کارت را شروع میکنی در همان
روز اول یک ساعت مچی طلا می¬گیری و یک میهمانی برایت ترتیب داده می¬شود !!!
(میهمانی ای که موقع بازنشستگی برای شما می¬گیرند و به شما پاداش یا هدیه می¬دهند).
40 سال آزگار کار می¬کنی تا جوان شوی و از بازنشستگی¬ات لذت ببری...!
سپس حال می¬کنی و الکل می¬نوشی و تعداد زیادی دوست دختر خواهی داشت و کمی بعد باید
خودت را برای دبیرستان آماده کنی !!!
سپس دبستان و بعد از آن تبدیل به یک بچه می¬شوی و بازی می¬کنی و هیچ مسوولیتی نداری...
سپس نوزاد می¬شوی و آنگاه به دنیا می¬آیی !
در این مرحله 9 ماه را باید به حالت معلق در یک آب گرم مجلل صفا ¬کنی که دارای حرارت مرکزی است و سرویس اتاق هم همیشه مهیا است، و فضا هر روز بزرگتر می¬شود، واااای!
و در پایان شما با یک ارضاء به پایان می¬رسید...!
می¬ بینید که حق با بنده است !!!
     
  
مرد

 
من چقدر ثروتمندم …

هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى مچاله شده بودند. هردو لباس هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزیدند.

پسرک پرسید:"ببخشین خانم! شما کاغذ باطله دارین؟" کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آنها کمک کنم. مى خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آنها افتاد که توى دمپایى هاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود.
گفتم:"بیایین تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم."
آنها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهایشان را گرم کنند. بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آنها دادم و مشغول کار خودم شدم. زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد. بعد پرسید: "ببخشین خانم! شما پولدارین؟"
نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم:"من اوه… نه!"
دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى آن گذاشت و گفت: "آخه رنگ فنجون و نعلبکى اش به هم مى خوره."
آنها درحالى که بسته هاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند.

فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آنها دقت کردم. بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم. سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه اینها به هم مى آمدند. صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم. لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم. مى خواهم همیشه آنها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم و دلم می خواد برای فردایی بهتر تلاش کنم ...
     
  
مرد

 
طعم تلخ حقیقت

جغدی روی كنگره های قدیمی دنیا نشسته بود و زندگی را تماشا میكرد.
رفتن و ردپای آن را و آدمهایی را می دید كه به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می بندند!
جغد اما می دانست كه سنگ ها ترك می خورند، ستون ها فرو می ریزند، درها می شكنند و دیوارها خراب می شوند.
او بارها و بارها تاجهای شكسته، غرورهای تكه پاره شده را لابلای خاكروبه های كاخ دنیا دیده بود. او همیشه آوازهایی درباره دنیا و ناپایداری اش می خواند و فكر می كرد شاید پرده های ضخیم دل آدمها، با این آواز كمی بلرزد.
روزی كبوتری از آن حوالی رد می شد، آواز جغد را كه شنید، گفت: بهتر است سكوت كنی و آواز نخوانی. آدمها آوازت را دوست ندارند. غمگین شان می كنی. دوستت ندارند. می گویند بدیمنی و بدشگون و جز خبر بد، چیزی نداری.
قلب جغد پیر شكست و دیگر آواز نخواند.
سكوت او آسمان را افسرده كرد ...
آنوقت خدا به جغد گفت: آوازخوان كنگره های خاكی من! پس چرا دیگر آواز نمی خوانی؟ دل آسمانم گرفته است.
جغد گفت: خدایا! آدمهایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند.
خدا گفت: آوازهای تو بوی دل كندن می دهد و آدمها عاشق دل بستن اند. دل بستن به هر چیز كوچك و هر چیز بزرگ.
تو مرغ تماشا و اندیشه ای! و آنكه می بیند و می اندیشد، به هیچ چیز دل نمی بندد. دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین كار دنیاست.
اما تو بخوان و همیشه بخوان كه آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ.
جغد به خاطر خدا باز هم بر كنگره های دنیا می خواند و آنكس كه می فهمد، می داند که آواز او حقیقتی از پیغام های خداست.
     
  
صفحه  صفحه 44 از 52:  « پیشین  1  ...  43  44  45  ...  51  52  پسین » 
گفتگوی آزاد

☻ A Fascinating Content | یه مطلب جالب بنویس☺

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA