ارسالها: 3502
#71
Posted: 24 Feb 2011 20:01
درحالیکه خیلی از ما در دوره دبیرستان دغدغه ساعات برگشت به خانه، شبهای امتحان و آمادگی برای کنکور ورودی دانشکاهها را داشتیم ، عده ای از موفق ترین کارآفرینان امروز دنیا دبیرستان را ترک کردند یا اصلا ثبت نام نکردند و شروع به کارهای درآمدزا کردند. اینجا با 14 نفر از این افراد آشنا می شویم.
رابرت دنیرو
دوستداران ویتو کورلئون و جیک لاموتا باید ممنون یکی از محبوبترین هنرپیشه ها باشند که قبل از تولد 17سالگیش دبیرستان را ترک کرد. دنیرو که 2 بار برنده جایزه اسکار شده دوره هنر را در استودیو بازیگری لی استراسبرگ و هنرستان هنرهای زیبای استلا آدلر گذراند. او در این مدت اندکی درباره کسب وکار هم یاد گرفت: دارائی های او عبارتند از استودیو فیلم تریبکا پروداکشن و تعدادی رستوران شیک.
ویدال سسون
ویدال که دوران کودکی خود را در یک یتیم خانه گذرانده بود در سن 14 سالگی یک دوره کارآموزی آرایش و اصلاح مو را گذراند و بعد به ارتش پیوست. او که به خاطر سبک اصلاح موی هندسی اش معروف است به خاطر انجام آرایش خاص مو برای میا فروس،در فیلم Rosemary's Baby تحسین عمومی را برانگیخت. سرمایه شخصی سسون 130میلیون دلار تخمین زده شده است.
کریک کرکوریان
کرکوریان که یک ثروتمند با نفوذ در زمینه سایتهای تفریحی است، در سال هشتم تحصیل خود مدرسه را ترک کرد تا علاقه اش، بکس آماتور را دنبال کند. امروز او صاحب 3 میلیارد دلار سرمایه است. او در مراکز اصلی وگاس استریپ مانند هتل بین المللی و MGM Grand سرمایه گذاری کرد و بخش بزرگی از سهام MGM Mirage را در سال 2006 خریداری کرد. موسسه کرکوریان، بیش از 180میلیون دلار به اقدامات نوسازی آمریکا و موسسات خیریه دیگر اهدا کرده است.
فرنکویس پینالت
شاید باور اینکه صاحب شرکتهای بزرگی مانند گوچی، سامسونیت و پوما،سومین مرد ثروتمند فرانسه، در سال 1947 مدرسه را ترک کرد تا در چوب بری پدرش کار کند دشوار باشد. یکی از دلایل ترک تحصیل او این بود که همکلاسیهایش فقر او را به تمسخر می گرفتند. حال او شایسته تحسین است. پینالت که پدر خوانده هنرپیشه زن، سلما هایک است سرمایه ای معادل 8.7 میلیارد دلار دارد.
پیتر جکسون
جکسون در یک خانواده متوسط متولد شد. پدر او یک کارگر کارخانه و مادرش یک حسابدار بود. او که سه بار برنده جایزه اسکار شده است، از کودکی استعداد ذاتی برای ساخت فیلم از خود نشان میداد. با ترک دبیرستان مشغول به ساخت فیلم کوتاه در استودیو سینه سینما در نیوزیلند شد. اولین اثر برجسته او که یک درام جنایی بود در 1994 به روی پرده رفت. موفق ترین کار او ارباب حلقه ها بود که حدود 3 میلیارد دلار در جهان فروش کرد.
جسیکا سیمپسون
جسیکا سیمپسون، خواننده، طراح مد و ستاره تلویزیون ، دو آلبوم پرفروش، یک خط تولید کفش، محصولات بهداشت مو و ... دارد الا یک چیز، و آن مدرک تحصیلی است. وی دبیرستان را به پایان نبرده است او در ماه نوامبر اعلام کرد که قصد دارد با اریک جانسون مهاجم تیم فوتبال NFL ازدواج کند.
اوما تورمن
مادر تورمن یک مدل بود و پدرش یک استاد دانشگاه کلمبیا بود. او در مدرسه ای در نیویورک ثبت نام کرد اما در سن 16 سالگی مدرسه را ترک کرد. شروع کار او در دنیای سینما در سال 1988 با بازی در فیلمهایی نظیر Dangerous Liaisons and و Quentin Taratino's Pulp Fiction و Kill Bill بود که این بازیگر را برنده گلدن گلاب کرد.
لری فلینت
او که یک ناشر پرکار وکیل مدافع سخنوری است برای رسیدن به این درجات و زندگی در پنت هاوس نیازی به گرفتن مدرک دبیرستان نداشت. قبل از اینکه به سن بزرگسالی برسد با استفاده از یک گواهی جعلی ولادت در سن 15سالگی به ارتش ایالت متحده پیوست. قبل از انتشار مجله اش در 1974 او چند کافه را اداره می کرد. در سال 2003 در انتخابات فرماندار کالیفرنیا شرکت کرد و نفر هفتم شد.
بیلی جوئل
این جملات متعلق به جوئل است هنگامیکه فهمید در یکی از دروس مهم دبیرستان مردود شده: " اگر قرار نیست به دانشگاه کلمبیا بروم ، به کلمبیا رکوردز میروم. جاییکه نیازی به داشتن دیپلم ندارد." او که 6 بار برنده جایزه گرمی شده است بیش از 150میلیون رکورد را به فروش رسانده و در مارچ 2010 تور خود با جان التون را به اتمام رساند. ارزش سرمایه او 160 میلیون دلار است.
کاترین زتاجونز
زتاجونز که دختر یک دوزنده لباس و یک کارخانه دار است مدرسه را در 15سالگی ترک کرد تا کار صحنه را در لندن ادامه دهد. هنر این بازیگر در اواخر دهه 90 با حضورش در فیلم زورو درکنار آنتونی هاپکینز و آنتونیو باندراس بر همگان اثبات شد. او در سال 2002 با بازی در نقش ولما کلی در فیلم موزیکال شیکاگو برنده جایزه اسکار، جایزه BAFTA و Screen Actors Guild شد. زتاجنز همچنین در برخی از فیلمهای تبلیغاتی مانند Elizabeth Arden ، T-Mobile، جواهری Alfa Romeo و Di Modolo ظاهر شده است. ارزش دارائیهای او 45میلیون دلار تخمین زده شده است.
ریچارد کارمونا
یک نمونه جالب از افراد بدون دیپلم کسی است که توانست به یک فرمانده جراح تبدیل شود. کارمونا در 16سالگی مدرسه را ترک کرد و به ارتش پیوست در آن دوره بود که او مدرک دیپلم را گرفت. در سال 1979 کارمونا موفق شد بالاترین مدرک پزشکی را از دانشگاه کالیفرنیا بگیرد. در سال 2002 جرج بوش او را به عنوان ژنرال جراح ایالات متحده منصوب کرد.
دیوید کارپ
کارپ 24 ساله، رویاپرداز رسانه ی اجتماعی، صاحب وبلاگی است که میلیونها دلار برایش درامد دارد. او که موسس وبلاگ محبوب تامبلر است در سن 15 سالگی دبیرستان را ترک و کار را از خانه دنبال کرد. هدف او تاسیس سایت مورد نظرش بود. موفقیت کار او چنان است که در مارس 2010 روزانه 2میلیون پست دریافت می کند و به طور متوسط 15،000 کابر جدید از این وب سایت دیدن می کنند.
دن ایموس
جان دونالد ایموس در یک مزرعه پرورش دام بزرگ شدو هنگامیکه 17 سال داشت مدرسه را ترک کرد. پس از گذراندن دوره های کوتاه به عنوان شیپورچی ارتش و سوزن بان ترن، در سال 1971 صدای او که محبوب مردم بود به عنوان دی جی از رادیو پخش شد . او که با فراز و نشیبهای زیادی روبرو شد بالاخره در نیویورک مستقر شد. پس از قطع ناگهانی برنامه صبح او در سال 2007، نظرات جنجال برانگیزی درباره تیم بسکتبال روتگرز ارائه کرد که مورد توجه تیم WABC قرار گرفت تا اینکه یک قرارداد 5 ساله به ارزش 40میلیون دلار بین آنها بسته شد.
سیدنی پوآتیه
پوآتیه اولین مرد سیاه پوست است که موفق شد جایزه آکادمی بهترین بازیگر را در 1963 دریافت کند. او در سن 12 سالگی مدرسه را ترک کرد تا به خانواده اش که درگیر فقر بود کمک کند. پس از مدت کوتاهی خدمت برای ارتش آمریکا او با کار شستن ظرف توانست معیشتی فراهم کند. در سن 17 سالگی او در مقابل انجام کارگری توانست از کلاسهای بازیگری تئاتر نگرو امریکن در شهر نیویورک استفاده کند. در سال 1997 پویتیر به عنوان سفیر باهاما در ژاپن منصوب شد. در سال 2009 مدال آزادی را از اوباما دریافت کرد.
#جاوید_شاه👑
مرگ بر ۳ فاسد : ملا چپی مجاهد(+پسمانده های ۵۷؛نایاک؛مصومه قمی؛حامد مجاهدیون؛مهتدی کهنه تروریست تجزیه طلب و شرکا)
ارسالها: 137
#72
Posted: 27 Feb 2011 02:21
چيه چيزی شده؟؟ چرا ساکتی !!؟ دوس داری بنزين بزنی با کارت کی ؟؟!!! شنيدم بنزين شده 700 به تازگی !! بنزينتو تقسيم نکنی با يکی !! میگی که رو کارت بنزينت حساسی !!!! ...روش داری عقايد خيلی شيک و وسواسي !!! اونقده اونو ميخوای که اگه ليتری 100 بنزين بدم بهت منو نشناسی
------------------------------------------------------------------------------------------------
اتل متل کوتوله،،،،،،،، گاوه حسن چجوره
نه شیر داره نه سینه،،،،،،،،، گاوشو بردن مدینه
یک زن سوری بسون ،،،،،،، اسمشو بذار حمیده، دوره سرش سفیده
...
شک نکن به حمیده،،،،،،چون،،،،،هاله نور را دیده
(از اشعار دکتر محمود احمقی نژاد)
--------------------------------------------------------------------------------------------------
دنيا هم به آدمهاي خوش بين نياز دارد هم به آدمهاي بد بين چون افراد خوش بين هواپيما
ميسازند،افراد بدبين چتر نجات!
-------------------------------------------
به ياد داشته باش هر وقت دلتنگ شدي به آسمان نگاه كن . كسي هست كه عاشقانه تو را مي نگرد و
منتظر توست . اشكهاي تو را پاك مي كند و دستهايت را صميمانه مي فشارد . تو را دوست دارد فقط به
خاطر خودت . و اگر باور داشته باشي مي بيني ستاره ها هم با تو حرف مي زنند . باور كن كه با او هرگز
تنها نيستي. فقط كافيست عاشقانه به آسمان نگاه كني.
پایان رنگ آبی شب سیاه و تار است عشق به رنگ قرمز همیشه افتخار است
6 تا یادت نره!!!
ارسالها: 83
#73
Posted: 28 Feb 2011 18:03
چرا ایران کنونی شبیه رومانی زمان چائوشسکو است؟
ندای سبز آزادی: میرحسین موسوی در تازهترین اظهاراتش در واکنش به
هجمههای تبلیغاتی بیسابقه اقتدارگرایان نسبت به رهبران جنبش سبز در
هفتههای اخیر گفته است که «تبلیغاتی از این قبیل متعلق به دوران قدیم
است و از شگردهایی استفاده میکند که در رژیمهای توتالیتر شبیه شوروی
دوران استالین و یا رومانی زمان چائوشسکو استفاده میشد. کسانی که این
تبلیغات را سازمان دادند نه جامعه خودمان را میشناسند و نه درکی از فضای
متحول بینالمللی دارند. آنها در فضای قبل از گسترش تکنولوژی ارتباطات
زندگی میکنند.»
اما نیکولای چائوشسکو که بود و شگردهایی که برای ایجاد خفقان استفاده
میکرد چه بود؟ و چرا خیلیها از جمله میرحسین موسوی اعتقاد دارند که
حوادث بعد از کودتای انتخاباتی سال گذشته شبیه حوادث خونین جریان سرنگونی
کمونیسم در رومانی بود؟
شاید دروغپردازیهای چائوشسکو و دروغپردازیهای احمدینژاد، مهمترین
وجه تشابه این دو برهه تاریخی است. چائوشسکو شدیدن موافق افزایش جمعیت
مردم کشورش بود که از این نظر نیز بسیار شبیه دیکتاتور کنونی ایران است.
• «مرگ بر دیکتاتوری»؛ شعار مشترک مردم رومانی و ایران
نیکولای چائوشسکو، دیکتاتور رومانی، در سال 1965 از سوی حزب کمونیست به
ریاست جمهوری این کشور «منصوب» شد. او به مدت 24 سال خود را به عنوان
«رهبری» که مردم رومانی هیچ نقشی در انتخابش نداشتند بر آنان تحمیل کرد.
چائوشسکو به مانند هر دیکتاتور دیگری تصور میکرد که شکستناپذیر است و
با اتکا بر نیروی نظامی و نیز پلیس مخفی مخوفش «سکوریتاس» قادر است تا
مردمی را که تشنه آزادیاند تا ابد مجبور به پذیرش رهبری خود کند.
چائوشسکو در اواخر دهه هشتاد میلادی که مصمم بود قلمرو خود را از تحولاتی
که به دنبال اصلاحات گورباچف در اتحاد شوروی و سپس در اروپای شرقی شروع
شده بود، برکنار نگه دارد، با نارضایتی مردم مواجه شد.
در مارس ۱۹۸۹ عدهای از کادرهای اصلاحطلب حزب کمونیست به استبداد فردی
چاوشسکو اعتراض کردند و در شبنامهای خواهان برکناری او شدند و نخستین
بار در شهر تمیشوار بود که نارضایتیهای پراکنده به حالت جنبش تودهای در
آمد.
روزهای بعد تظاهرات مردم لحن تندتری به خود گرفت و برای اولین بار شعار
«مرگ بر دیکتاتور» شنیده شد.
در دسامبر سال 1989 و در حالیکه نیکولای چائوشسکو در بازدید رسمی از
ایران به سر میبرد مردم شهر «تیمی سوآرا» در رومانی در تظاهراتی صلح
جویانه خواستار آزادی و حقوق انسانی خود شدند. النا چائوشسکو همسر
دیکتاتور، و معاون نخست وزیر ، در حالیکه چائوشسکو در ایران مشغول یک
دیدار رسمی بود در روز 16 دسامبر 1989 دستور کشتار و سرکوب تظاهرکنندگان
آزادیخواه شهر "تیمی سوآرا" را صادر کرد. دهها تن از تظاهرکنندگان
آزادیخواه در این سرکوب جان باختند. چائوشسکو پس از بازگشت از مسافرت
رسمی از ایران ، ضمن حمایت از کشتار تظاهرکنندگان شهر "تیمی سوآرا" آنان
را "خرابکاران خارجی" خواند که "قادر به دیدن پیشرفتهای مردم رومانی
نیستند".
• دروغپردازی؛ ویژگی دیکتاتورها
روز ۲۱ دسامبر در پایتخت، چاوشسکو برای سخنرانی بر بالکن عمارت حزب
کمونیست ظاهر شد. دولت از "توده های مردم به ویژه کارگران و زحمتکشان"
دعوت کرده بود که برای "پشتیبانی از حاکمیت خلقی و دفاع از نظام
سوسیالیستی" به خیابان بیایند.
چائوشسکو مثل همیشه از "دستاوردهای نظام سوسیالیستی" به لافزنی پرداخت و
انتظار داشت که جمعیت با شور و هیجان برای او کف بزند. در میان دهها
هزار نفر از مردمی که زیر پای او و همدستانش گرد آمده بودند، نخست
زمزمهای گنگ پیچید. عده ای از جان گذشته در میان جمعیت سوت کشیدند و
پیشوا را هو کردند. شعار "مرگ بر دیکتاتور" از گوشهای شروع شد و چون
زبانه آتش به سراسر جمعیت سرایت کرد. چائوشسکو مات و مبهوت در برابر
مردمی که او را مسخره میکردند، زبانش بند آمد.
آخرین نطق چائوشسکو در بالکن قصر ریاست جمهوری که نیمه تمام ماند و منجر
به فرار او و همسرش شد.
نیکولای چائوشسکو و همسرش النا لحظاتی ناباورانه از بالکن قصر شاهد منظره
ای بودند که در تصورهیچ کس نمی گنجید. نیروهای امنیتی دیکتاتور به سوی
مردم آتش گشودند ، اما جلوگیری از خیزش چند صد هزار نفری مردم که دیگر به
دروازه های ورودی قصر ریاست جمهوری رسیده بودند با هیچ سلاحی و با هیچ
نیروی امنیتی امکانپذیر نبود. چائوشسکو و النا خود را به بام قصر رسانده
و با هلیکوپتری در صدد فرار از رومانی بر آمدند.
پس از دقایقی پارلمان و کاخ ریاست جمهوری و دیگر نهادهای دولتی به تصرف
مردم در آمده بود. تعدادی از نظامیان رومانی در کنار مردم کشور خود قرار
گرفتند و در روز 25 دسامبر سال 1989 هلیکوپتر نیکولای چائوشسکو و النا را
در حالیکه در حال فرار از کشور بودند توسط جنگده های ارتش مجبور به فرود
آمدن در خاک رومانی کردند. تنها ساعاتی بعد چائوشسکو و همسرش در یک
دادگاه مردمی بواسطه سرکوب و کشتار شهروندانی که تنها خواسته شان آزادی
بود محاکمه و محکوم به تیرباران شدند. حکم اعدام بلافاصله و در مقابل
دوربین های تلویزیونی در شهر مرزی "تارگو ویسته" رومانی به اجرا در آمد.
فیلمبردار در لحظات قبل از تیرباران ، تصویر را بر روی دستبند طلای
گرانبهای همسر رئیس جمهور رومانی زوم کرده بود.
دادستان در دادگاه به چائوشسکو گفته بود: "تو بهتر بود در همان ایران
باقی میماندی، جای تو در همان جا بود".
جالب توجه است که چائوشسکو دیکتاتور رومانی تنها "رئیس جمهور" جهان به
شمار میرود که هم میهمان رسمی محمدرضاشاه و هم میهمان مقامات جمهوری
اسلامی بوده است، اما پس از اعدام نیکولای چائوشسکو تصاویر بازدید رسمی
او از ایران از تمامی سایتهای خبری حذف شد.
اکنون بیش از 20 سال از سرنگونی چائوشسکو میگذرد و مردم رومانی دارای
نظامی آزاد و دمکراتیک و از اعضای اتحادیه اروپا هستند.
• سرنگونی چائوشسکو؛ درسی برای دیکتاتورهای جهان
سرنگونی چائوشسکو یکی از شگفتانگیزترین اتفاقات قرن بیستم به شمار
میآید که نشاندهنده تصور پوشالی دیکتاتورهای جهان در زمینه
شکستناپذیریشان است. چائوشسکو در رومانی، پینوشه در شیلی، صدام حسین در
عراق و ... تنها نمونههایی از پایان غیر قابل اجتناب تعدادی از
دیکتاتورهای تاریخ 30 ساله اخیر جهان هستند و بیشک آخرین نمونهها نیز
نخواهند بود.
• در دوران چائوشسکو چه گذشت؟
هرتا مولر، نویسنده آلمانی رومانیتبار و برنده نوبل ادبیات 2009 در
خاطراتی که به چاپ رسانده از دوران سخت حكومت نیكلای چائوشسکو، دیكتاتور
كمونیست رومانی سخن گفته است.
در بخشی از خاطرات هرتا مولر آمده است: هر سفر من به رومانی به مانند
سفری به زمان دیگر است زمانی که من هرگز نمیدانستم کدام واقعه تداوم
زندگی است و کدام پایان آن.
هرتا مولر با اشاره به جو پلیسی حاکم بر رومانی دوران دیكتاتوری چائوشسكو
و فضای جاسوسی در آن دوران میگوید که سه سال در یك کارخانه تراکتورسازی
به عنوان مترجم مشغول به کار بوده و در آنجا کتابچههای راهنما برای
دستگاه های وارداتی اتریشی و سوئیسی را ترجمه میکرده است.
وی در آن زمان پس از اینکه پیشنهاد سرویسهای جاسوسی رومانی را برای
همکاری رد میکند مجبور به استعفا و حتی تهدید به مرگ میشود و تحت
بازجویی قرار میگیرد.
• اتهامهای بیاساس؛ شگرد دیکتاتورها
برنده نوبل ادبیات می افزاید: در زمان بازجویی به خیلی از مسائل از جمله
فحشاء، معامله در بازار سیاه، انگل اجتماع بودن و القابی که هرگز در
زندگی نشنیده بودم ، متهم و سرزنش میشدم. حتی دوستی من با یک کتابدار در
انستیتو گوته و مترجم سفارت آلمان در بخارست باعث شده بود که اتهام
جاسوسی برای سرویس اطلاعتی آلمان فدرال ( آلمان غربی پیش از فروپاشی
دیوار برلین) به من زده شود.
مولر با یادآوری بازجویی های غیرقانونی افراد و ترس از سربه نیست شدن در
خاطراتش بخشی از دشواریهای زندگی مردم عادی رومانی در شرایط غیر انسانی
دیكتاتوری كمونیستی نیكلای چائوشسکو را بیان کرده است.
هرتا مولر پس از ترک رومانی و سفر به آلمان نیز با مشکلاتی دیگر دست به
گریبان بود و چنان که خود میگوید با اینکه همواره در مذمت دیکتاتوری
نوشتهاست با بدبینی مخالفان حکومت كمونیستی چائوشسكو گاه به عنوان یکی
از عاملان نفوذی از سوی دولت رومانی معرفی میشد.
مولر میگوید که زندگی در آن شرایط به اندازهای دشوار بوده است که هنوز
پس از گذشت 20 سال از تیرباران نیكلای چائوشسكو، سایه دیکتاتورهمچنان بر
سرش سنگینی میکند.
همچنین هرتا مولر در مصاحبه با روزنامه آلمانیزبان «دی زایت» از آزار،
بازجوئی و شکنجه به دست ماموران امنیتی رومانی گفته است.
او گفته است که یک مأمور اطلاعاتی «از من خواست که کارت شناسائیام را به
او نشان بدهم و گفت که من در ازای دریافت جوراب و لوازم آرایش با هشت
دانشجوی عرب رابطه جنسی برقرار کردهام و وقتی به او گفتم که حتی یک
دانشجوی عرب هم نمیشناسم گفت که اگر بخواهیم می توانیم در دادگاه بیست
دانشجوی عرب حاضر کنیم".
مولر میگوید که بیشتر از تهدید به مرگ هتک حرمت و نسبت دادن اعمالی که
هرگز مرتکب آن نشده بودم شکنجهاش میداد.
هرتا مولر تحت نظر ماموران امنیتی بود و اجازه ترک کشورش را نداشت ولی در
سال 1987 با تفاق همسرش ریچارد واگنر که اوهم نویسنده است به آلمان
پناهنده شد .
فرار از اختناق با حسرت از دورانی که بدون آزادی سپری شده است تصویری است
که او از غربت ترسیم میکند.
هرتا مولر که به قول خود با چمدانی از خاطرات تلخ به آلمان گریخت میگوید
که حتی پس از فروپاشی حکومت کمونیستی در کشورش کسانی که مسوول شکنجه،
کشتار و زندانی کردن مخالفان بودند بدست عدالت سپرده نشدند و بسیاری از
ماموران سازمان امنیتی بعدا به دستگاه اطلاعاتی پیوستند.
او در یکی از مصاحبه های اخیرش گفت، گوئی هر آنچه در رومانی گذشت به
ناگهان از اذهان پاک شده است و همه افراد گناهکار مورد عفو قرار
گرفتهاند.
برنده جایزه نوبل آخرین کتابش را با الهام از داستان دوست شاعرش اسکار
پاستیور که سال ها در اردوگاه کاراجباری زندانی بود برشته تحریر در آورد.
اسکار پاستیور قبل از انتشار کتاب درگذشت.
مولر از زبان قهرمان داستان که یک جوان هفده ساله است از زندانی می نویسد
که کمتر کسی می توانست ازآن جان سالم بدر ببرد ولی اگر زنده میماند مرده
متحرکی بیش نبود پیر و درهم شکسته که دیگر نمی توانست پذیرای هیچ گونهای
از عشق باشد.
هرتا مولر می گوید که هرگز نمی تواند زندگی گذشته خود را بدست فراموشی
بسپارد و شاید همین خشم او از فراموشی بی عدالتیهای رژیم گذشته است که
او را بر آن داشته تا او هم چنان حکایت اختناق، ترس و فساد حکومت
استبدادی را د ر قالبی نو تکرار کند.
• رومانی زمان چائوشسکو؛ سرزمین گوجههای سبز
هرتا مولر همچنین رمان معروفی دارد با نام «سرزمین گوجههای سبز» که به
فارسی نیز با قلم غلامحسین میرزاصالح ترجمه و توسط انتشارات مازیار منتشر
شده اما اجازه چاپ مجدد در دوران احمدینژاد را ندارد.
هرتا مولر در این کتاب به جنایتهای چائوشسکو در رومانی سالهای 60 تا
90 میپردازد. اما نوبل سال 2009 نگذاشت. مولر آنچه را در این دوران از
نزدیک دیده و تجربه کرده در رمان «سرزمین گوجههای سبز» نوشته است.
رومانی که سربازان رسمی و غیررسمی (ماموران مخفی) حکومتش در کوچه و
خیابان پرسه میزنند و گوجه سبز میخورند، خبر میبرند و چوب و چماق
میکشند بر سر آن دسته از شهروندانی که جلال و جبروت «گورساز» را دست
انداختهاند و... رومانی که مردمش در دوره چائوشسکو حق نداشتهاند شعری
فولکلوریک و ملی را که در پساش مضمون بورژوازی نهفته و به دوره حاکمیت
فئودالها اشاره میکند، از حفظ باشند. دوره، دوره حاکمیت «خلق» است و
بورژوازی مایه خشم و نفرت حکومت. فقر و فلاکت به هوای عدالت و از سر و
کول رومانی دهه 70 تا 90 بالا میرود و گرسنگی خصوصیت این جامعه است.
• شایعهپراکنی درباره بیماری دیکتاتور
رمان «سرزمین گوجههای سبز» تلخ و نفسگیر است. داستان دانشجویانی است که
با هزار امید و آرزو راهی شهر شدهاند تا بخوانند و یاد بگیرند، اما چیزی
جز گرسنگی، فقر، تنفروشی و دست آخر مرگ نصیبشان نمیشود. هرتا مولر
تجربیات شخصی اش از دوران دانشجویی و زندگی در رومانی چائوشسکو را در
رمان «سرزمین گوجههای سبز» روایت میکند؛ از دورانی که با سروان
پجلهها و ماموران امنیتی دست به یقه بوده است... از دورانی که دانشجو
دست به خودکشی میزند یا تصمیم به مهاجرت و فرار میگیرد که باز هم چیزی
جز مرگ نصیبش نمیشود.
«سرزمین گوجههای سبز» سیاه است و روح و روان خواننده اش را مچاله
میکند. رمان روایتگر جامعهیی است که خون میخورد، خیانت میکند و جز
شایعه پراکنی درباره بیماری دیکتاتور، سرگرمی دیگری ندارد. جامعهای که
روزی مشغول بررسی سرطان خون چائوشسکو است، روزی دیگر معتقد است او سرطان
حنجره دارد و فردا به این نتیجه میرسد او به سرطان روده مبتلا است. مهم
نیست که چائوشسکو سرطان حنجره داشته یا نه، مبتلا به سرطان روده یا خون
بوده یا نه، مهم این است که جامعه رومانی در دهه 70 تا 90 تنها به یک
پرسش فکر میکند؛ دیکتاتور کی میمیرد؟ البته آنها برای سرنگونی دیکتاتور
طرح و نقشهیی ندارند. در سرزمین گوجههای سبز مردم گرفتار پر کردن شکم
شان هستند و با فقر و نکبت کلنجار میروند. کورت، ادگار، گئورگ و راوی
داستان (نماینده قشر دانشجو) هم بیشتر درگیر نقشه کشیدن برای فرار از
سرزمین گوجههای سبز هستند تا اینکه بمانند و مبارزه کنند. مجالی هم
برای مبارزه نیست. واقعیت این است که ترس و خفقان و فلاکت بر جامعه همه
ذهنها را آچمز کرده است.
هرتا مولر همچنین در آخرین داستانش با نام " هر آن چه از آن من است با
خود دارم " مینویسد: "آن چنان عمیق و برای مدتی بس طولانی خود را درسکوت
بستهام که هرگز نمیتوانم با کلمات خود را باز کنم. تنها هر بار که زبان
میگشایم به گونهای دیگر درسکوت دوباره خود را جای میدهم."
او در "هر آن چه از آن من است با خود دارم" از اختناق، سرکوب و تبعید تحت
نظام کمونیستی در رومانی میگوید.
داوران آکادمی نوبل نیز جایزه نوبل ادبیات را به هرتا مولر، نویسنده
آلمانی زبان برای آثارش که الهام گرفته از زندگی تحت حکومت کمونیستی
نیکولای چائوشسکو در رومانیست، اهدا کردند.
• بازتاب دوران سیاه چائوشسکو در سینما
البته در کنار هرتا مولر کسانی چون بخشی کریستین مونگیو نیز هستند که با
ساختن فیلم «چهار ماه و سه هفته و دو روز» به رمانی دوران چائوشسکو
میپردازند. این فیلم سال 2007 برنده نخل طلای جشنواره کن شده است.
فیلم «چهار ماه و سه هفته و دو روز» بخشی از رومانی دوران چائوشسکو و بعد
از دستورالعمل سال 1966 او را نشان میدهد. دستورالعمل سال 1966 میگوید
«سقط جنین ممنوع» و حکم میکند «باید بر حقوق دختران و پسرانی که سنی
بالای 25 سال دارند، اما هنوز مجرد هستند یا ازدواج کرده اند و صاحب
فرزند نشده اند 10 تا 20 درصد مالیات بست».
بترسید از آدمهای روباه صفتی که میخواهند ادای سگهای باوفا را دربیاورند
ویرایش شده توسط: parisa1982
ارسالها: 145
#75
Posted: 28 Feb 2011 23:26
ما مردها زنها را دوست داریم چون:
*چون همیشه احساس میکنند جوانند، حتی وقتی پیر میشوند.
*چون هر وقت کودکی را میبینند لبخند میزنند.
*چون وقتی مسیر مستقیمیرا طی میکنند همیشه مستقیما” روبرو را نگاه میکنند و هرگز به طرف ما مردان که با لبخند راه را برایشان باز کرده ایم برنمیگردند تا تشکر کنند.
*چون در همسرداری به گونه ای رفتار میکنند که ذهن هیچ غریبه ای به آن راه ندارد
*چون همه ی توان خود را برای داشتن خانه ای زیبا و تمیز بکار میگیرند و هرگز برای کاری که انجام میدهند توقع تشکر ندارند.
*چون هر آنچه که در زندگی خصوصی افراد مشهور اتفاق میافتد را جدی میگیرند.
*چون سراغ مسائل غیر اخلاقی نمیروند.
*چون نسبت به زجری که برای زیباتر شدن تحمل میکنند شکایتی نمیکنند. حتی هنگام استفاده از وسایل خطرناک در سالنهای ورزشی
*چون آنها ترجیح میدهند سالاد بخورند.
*چون فقط عاشق پیش غذاها ی متنوع و رنگارنگ و آرایش ملایم و زیبا هستند در حالیکه ما عاشق نوشیدنیهای مخرب هستیم.
*چون آنها با همان دقت و ظرافتی که میکل آنژ تابلوی Sistine Chapel را کشیده است، به زیبا ساختن خود دقت میکنند.
*چون برای حل مشکلات، روش های خاص خودشان را دارند؛ روش هایی که ما هرگز درک نمیکنیم و همین ما را دیوانه میکند.
*چون دقیقا” وقتی دیگر خیلی دوستمان ندارند، با ترحم به ما میگویند: ” دوستت دارم” ؛ تا ما متوجه بی علاقگی آنها نشویم.
*چون وقتی میخواهند در مورد ظاهرشان چیزی بپرسند ترجیح میدهند این سوال را از خانمی بپرسند و خلاصه با این مدل سوالات ما را عذاب نمیدهند.
*چون گاهی از چیزهایی شکایت میکنند که ما هم آن را احساس میکنیم مثل سرما یا دردهای رماتیسمی، به این ترتیب ما میفهمیم که آنها هم مثل ما آدم هستند!
*چون داستانهای عاشقانه مینویسند.
*چون ساعتها وقت خود را با فکر کردن در مورد اینکه چگو نه میتوانند با دیگران سر صحبت را باز کنند، تلف نمیکنند .
*چون در حالیکه ارتش ما به کشورهای دیگر حمله میکند، آنها هم محکم و بی منطق میجنگند و سعی میکنند همه ی سوسکهای دنیا را تا آخرین دانه نابود کنند.
*چون وقتی به آهنگ Rolling Stones با صدای Angie گوش میدهند، چشمهایشان از حدقه بیرون میزند.
*چون آنها میتوانند مثل مردها بلوز و شلوار بپوشند و سر کار بروند، درحالیکه مردها هرگز جرئت نمیکنند دامن بپوشند و بروند سر کار.
*چون همیشه میتوانند یک ایراد بزرگ از زنی که ما گفته ایم زیبا است بگیرند و به ما بقبولانند که بی سلیقه هستیم و اشتباه میکنیم.
*چون ما از آنها متولد شدهایم و به سوی آنها نیز باز میگردیم.
*و پائولو میگوید: ما عاشق آنها هستیم چون زن هستند…..به همین سادگی.
و یکی دیگر از نظرات خوانندههای ما که بسیار زیبا گفته است :
زندگی و افکار ما همیشه حول محور آنها میچرخد، تفکر و روح لطیف آنها، ما را با قدرت به دنیایی دیگر میکشاند که ما هرگز به آن راه نداریم. خندهی آنها و دیدن اشک شادی یا غم آنها، روح ما را نوازش میکند. زنها، از نظر مردها اعجاب انگیز ترین موجودات خلقت هستند و همیشه هم خواهند بود.
ویرایش شده توسط: leila_leila
ارسالها: 111
#77
Posted: 1 Mar 2011 00:18
نکاتی بسیار قابل تامل درباره فقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر
فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛
فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛
فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛
فقر اینه که بچه ات تا حالا یک هتل ۵ ستاره رو تجربه نکرده باشه و تو هر سال محرم حسینیه راه بندازی؛
فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما ماجرای مبارزات بابک خرمدین رو ندونی؛
فقر اینه که از بابک و افشین و سیاوش و مولوی و رودکی و خیام چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپرز رو پیگیری کنی؛
فقر اینه که وقتی با زنت می ری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنشو بپوشونه، وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز بزنی و بهش بگی خوششششگلهههه؛
فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛
فقر اینه که ۶ بار مکه رفته باشی و هنوز ونیز و برج ایفل رو ندیده باشی؛
فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛
فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک دیور تقلبی بخری اما فلان کتاب معروف رو نمی خری تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛
فقر اینه که حاجی بازاری باشی و پولت از پارو بالا بره اما کفشهات واکس نداشته باشه و بوی عرق زیر بغلت حجره ات رو برداشته باشه؛
فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛
فقر اینه که ۱۵ میلیون پول مبلمان بدی اما غیر از ترکیه و دوبی هیچ کشور خارجی رو ندیده باشی؛
فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛
فقر اینه که به زنت بگی کار نکن ما که احتیاج مالی نداریم؛
فقر اینه که بری تو خیابون و شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛
فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛
فقر اینه که تولستوی و داستایوفسکی و احمد کسروی برات چیزی بیش از یک اسم نباشند اما تلویزیون خونه ات صبح تا شب روشن باشه؛
فقر اینه که وقتی ازت بپرسن سرگرمی و هابیهای تو چی هستند بعد از یک مکث طولانی بگی موزیک و تلویزیون؛
فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛
فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی؛
فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت(یخچال هایت) باشه؛
بياييد عاشق پاهاي خشگل زنان و دختران باشيم
ارسالها: 647
#79
Posted: 2 Mar 2011 15:54
سخنان بزرگان...
Bill Gates
If you born poor, it's not your mistake. But if you die poor it's your mistake.
بیل گیتس:
اگر فقیر به دنیا آمدهاید، این اشتباه شما نیست اما اگر فقیر بمیرید، این اشتباه شما است.
Swami Vivekananda
In a day, when you don't come across any problems, you can be sure that you are traveling in a wrong path.
سوآمی ویوکاناندن
در یک روز، اگر شما با هیچ مشکلی مواجه نمیشوید، می توانید مطمئن باشید که در مسیر اشتباه حرکت میکنید.
William Shakespeare
Three sentences for getting SUCCESS:
a) Know more than other.
b) Work more than other.
c) Expect less than other
ویلیام شکسپیر
سه جمله برای کسب موفقیت:
الف) بیشتر از دیگران بدانید.
ب) بیشتر از دیگران کار کنید.
ج) کمتر انتظار داشته باشید.
Alien Strike
Don't compare yourself with anyone in this world. If you do so, you are insulting yourself.
آلن استرایک
در این دنیا، خود را با کسی مقایسه نکنید، در این صورت به خودتان توهین کردهاید.
Bonnie Blair
Winning doesn't always mean being first, winning means you're doing better than you've done before.
بونی بلر
برنده شدن همیشه به معنی اولین بودن نیست. برنده شدن به معنی انجام کار، بهتر از دفعات قبل است.
Thomas Edison
I will not say I failed 1000 times, I will say that I discovered there are 1000 ways that can cause failure.
توماس ادیسون
من نمیگویم که ١٠٠٠ بار شکست خوردهام. من میگویم فهمیدهام ١٠٠٠ راه وجود دارد که میتواند باعث شکست شود.
Leo Tolstoy
Everyone thinks of changing the world, but no one thinks of changing himself.
لئو تولستوی
هر کس به فکر تغییر جهان است. اما هیچ کس به فکر تغییر خویش نیست.
Abraham Lincoln
Believing everybody is dangerous; believing nobody is very dangerous.
آبراهام لینکلن
همه را باور کردن، خطرناک است. اما هیچکس را باور نکردن، خیلی خطرناک است.
Einstein
If someone feels that they had never made a mistake in their life, then it means they had never tried a new thing in their life.
انشتین
اگر کسی احساس کند که در زندگیش هیچ اشتباهی را نکرده است، به این معنی است که هیچ تلاشی در زندگی خود نکرده.
Charles
Never break four things in your life: Trust, Promise, Relation & Heart. Because when they break they don't make noise but pains a lot.
چارلز
در زندگی خود هیچوقت چهار چیز را نشکنید.
اعتماد، قول، ارتباط و قلب. شکسته شدن آنها صدائی ندازد ولی دردناک است.
Mother Teresa
If you start judging people you will be having no time to love them.
مادر ترزا
اگر شروع به قضاوت مردم کنید، وقتی برای دوست داشتن آنها نخواهید داشت.
عجیب روزگاریست ، شیطان فریاد می زند آدم پیدا کنید سجده خواهم کرد
ارسالها: 1079
#80
Posted: 10 Mar 2011 11:01
Bill Gates
If you born poor, it's not your mistake. But if you die poor it's your mistake.
بیل گیتس:
اگر فقیر به دنیا آمدهاید، این اشتباه شما نیست اما اگر فقیر بمیرید، این اشتباه شما است.
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس