ارسالها: 181
#61
Posted: 10 Aug 2013 22:24
از زندگی خودم جدا شیم از زندگی این آخوندا یه چی فهمید دزد بشی جانی بشی روانی بشی فاحشه بشی لواط بشی به همه چیز بشی اخوند نشی
پاییز یکی از فصل های سال هست بهار هم میاد
ارسالها: 125
#63
Posted: 12 Aug 2013 23:38
هیچی نفهمیدم
روزگار سوار بر مرکب خود می تازد و خزان پشت خزان
بهاران از پس بهاران و من دست برندارم
و به امید آن آینده روشن، ظلمت سیاه شب را نظاره گرم
که صبح دولت امید بدمد
ارسالها: 76
#64
Posted: 26 Aug 2013 13:37
همه چى جز آسايش وآرامش!
بس كه ديواردلم كوتاه است
هركه ازكوچه تنهايى ماميگذرد
به هواى هوسى هم كه شده
سركى ميكشدو ميگذرد!!!
ارسالها: 332
#65
Posted: 28 Aug 2013 13:52
عشق زیباست
روزهای سخت به وفور
روزهای خوشی انگشت شمار
گرفتاری زیاد
آرامش کمیاب
تلاش فراوان
دستابی به اهداف پر هزینه
گل بی رخ یار خوش نباشد
بی باده بهار خوش نباشد
طرف چمن و طواف بستان
بی لاله عذار خوش نباشد
تنهایی - loneliness
ارسالها: 1782
#67
Posted: 22 Sep 2013 12:07
زندگی مرگ
اندوه بزرگی ست انبوه انتظار
ارسالها: 9253
#69
Posted: 27 Sep 2013 20:45
اینکه؟؟؟
خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو هر چند که الان جماعت هزار رنگ داره
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 556
#70
Posted: 28 Sep 2013 22:33
اینو
مارها قورباغه ها را می خوردند .. و قورباغه ها غمگین بودند ..قورباغه ها به لک لک ها شکایت کردند ..لک لک ها مارها را خوردند .. و قورباغه ها شادمان شدند ..لک لک ها گرسنه ماندند .. و شروع کردند به خوردن قورباغه ها ..قورباغه ها دچار اختلاف دیدگاه شدند..عده ای از آنها با لک لک ها کنار آمدند ..و عده ای دیگر خواهان باز گشت مارها شدند ..مارها باز گشتند و همپای لک لک هاشروع به خوردن قورباغه ها کردند ..حالا دیگر قورباغه ها متقاعد شده اند که ..برای خورده شدن به دنیا می آیند ..تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده است ..اینکه نمی دانند ..توسط دوستانشان خورده می شوند یا دشمنانشان ... !قورباغه ها - منوچهر احترامی
زندگیبه من آموخت هر چیز قیمتی دارد...پنیر مجانی فقط در تله ی موش یافت می شود