انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
گفتگوی آزاد
  
صفحه  صفحه 47 از 77:  « پیشین  1  ...  46  47  48  ...  76  77  پسین »

Non-political News | اخبار روز (غير سياسى)


مرد

 
قتل هولناک زن جوان در مقابل چشمان فرزندش

قانون : دو مرد جنایتکار با همدستی زن خدمتکار برای سرقت طلا، زن 32 ساله را در مقابل چشمان فرزند خردسالش به قتل رساندند.
به گزارش قانون، 21 آذرماه سال 92 مردی هراسان در تماس با پلیس از قتل همسرش خبر داد. در ادامه تیمی از کارآگاهان با حضور در محل جنایت در شهرستان ورامین متوجه شدند زن 32 ساله با ضربه‌های چاقو در آشپزخانه به قتل رسیده است.
با توجه به سرقت طلاهای مقتول، کارآگاهان احتمال دادند زن جوان قربانی سرقت مرگباری شده است.بررسی‌های ماموران نشان داد روز حادثه زن 45 ساله ای به نام رویا برای کمک به مقتول به خانه اش آمده بود.
با کشف این سرنخ، رویا دستگیر و در بازجویی‌ها به ارتکاب قتل با همدستی دو نفر به نام‌های وحید 21 ساله و غلام 30 ساله اعتراف کرد.
او در بازجویی‌ها گفت: من با غلام دوست بودم و روز حادثه غلام از من خواست پس از اینکه وارد خانه مقتول شدم در را باز بگذارم. در حال انجام کارهای خانه بودم که غلام و وحید در حالی‌که صورت‌های خود را پوشانده بودند وارد خانه شده و مقتول شروع به داد و فریاد کرد. من از ترس از خانه بیرون آمدم که دقایقی بعد غلام و وحید در حالی‌که طلاهای مقتول را همراه داشتند نزد من آمده و مدعی شدند زن جوان را در مقابل چشمان فرزند سه ساله اش به قتل رسانده اند.
با این اعترافات غلام و وحید دستگیر شدند که متهمان با اعتراف به شرکت در این سرقت مرگبار، قتل زن جوان را به گردن یکدیگر انداختند.
پس از تکمیل تحقیقات برای وحید و غلام به اتهام مشارکت در قتل عمدی و برای رویا به اتهام معاونت در قتل قرار مجرمیت و کیفرخواست صادر شد و پرونده برای محاکمه به شعبه 74 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شده است.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
رواج "ازدواج سفید" در ایران؛ زندگی مشترک بر پایه تفاهم

در ایران شماری از زنان و مردان بدون ازدواج رسمی باهم زیر یک سقف زندگی می‌کنند. گفته می‌شود این شکل از زندگی مشترک بی سرو صدا در حال رواج یافتن است. با این حال جامعه هنوز تا پذیرفتن آن فاصله زیادی دارد.
"ازدواج سفید" نامی است ابتکاری که در سال‌های اخیر در ایران به انواع ازدواج اضافه شده است. عنوانی برای زندگی مشترک زن و مرد بدون خواندن خطبه عقد، چه دائمی، چه موقتی و بدون ثبت ‌رسمی آن در محضر. روزنامه "ابتکار" در شماره پریروز خود (سه‌شنبه، ۱۶ اردیبهشت / ۶ مه) گزارشی درباره این پدیده منتشر کرده است. این گزارش حاصل گفتگو با یک زوج جوان و یک جامعه‌شناس است.
در این گزارش آمده که این شکل از پیوند زن و مرد در ایران در سال‌های اخیر "به شکل چشمگیری افزایش پیدا کرده است"، اما آماری درباره آن وجود ندارد، چون مخفیانه انجام می‌شود.
در این نوع از "ازدواج" افراد بدون جاری شدن خطبه عقد یا صیغه، زندگی مشترک خود را مانند یک زن و شوهر عادی شروع می‌کنند.
در گزارش به نقل از مژگان و حامد، دو جوانی که به این شکل زندگی مشترک را آغاز کرده‌اند، آمده است که "علاقه‌ای برای ثبت ازدواج‌شان ندارند". خانواده‌های هر دو نفر از این موضوع خبر دارند و آن را پذیرفته‌اند.
مژگان گفته است: «بعد از چند سال دیدیم که می‌توانیم با هم زندگی کنیم و از هر نظر با هم توافق نظر داریم. حتی هر دو اعتقادی به ازدواج نداشتیم به همین خاطر زمانی که با خانواده‌هایمان مطرح کردیم در ابتدا چندان راضی نبودند اما وقتی دیدند که ما تصمیم جدی گرفته‌ایم پذیرفتند.»
و حامد گفته است که نوع زندگی‌شان به گونه‌ای نیست که "هر کس وارد آن شود احساس کند همخانه" هستند و رفتار یک زن و شوهر معمولی را دارند.
از زبان حامد می‌شنویم: «صبح با هم به سر کار می‌رویم و بعد از ظهر به خانه می‌آیم و شام می‌خوریم. نه از رفیق بازی خبری است و نه دوران مجردی. خرج خانه را به صورتی درمی‌آوریم که مانند همخانه‌ها به اصطلاح به صورت "دنگی" نباشد بلکه هرکس هر آنقدر که در توان داشته باشد می‌گذارد و حتی یک حساب مشترک پس انداز داریم.»
زندگی مشترک زن و مرد در ایران هم‌چنان تابو است اگر در دفتری رسمی به عنوان ازدواج دائم ثبت نشده یا در برخی موارد زیر لوای صیغه (ازدواج موقت) "شرعی" نشده باشد. کسانی که به این نوع زندگی مشترک انتقاد دارند، این "معصیت" را نه انتخاب آزاد، که ناشی از فلاکت اقتصادی و بیکاری توانایی جوانان برای ازدواج رسمی می‌دانند.


«ایران جای این‌جور کارها نیست»

گاهی برخواسته از جامعه مردسالار که به دختران هشدار می‌دهد وارد شدن به این نوع از رابطه به زیان آن‌هاست.
گزارشگر به سراغ یک کارشناس هم رفته است که می‌گوید این تحولات "برخلاف جوامع غربی به ضرر دختران ایرانی است".
مصطفی اقلیما، رئیس انجمن علمی مددکاران اجتماعی ایران، درباره موارد زندگی مشترک بدون ثبت رسمی گفته است: «بیشتر از ۹۰ درصد رابطه دختر و پسر‌ها به ازدواج نمی‌رسد؛ چون معمولا خود پسر یا خانواده او حاضر نمی‌شوند چنین دختری که با پسرش در ارتباط است را برای پسر خود بگیرند. آن درصد باقیمانده نیز اگر به ازدواج ختم شود به این خاطر بوده که دختر از نظر سطح خانوادگی و مالی بالا‌تر از خانواده پسر است و پسر به این دلیل ازدواج می‌کند تا از امکانات دختر و خانواده‌اش به نفع خود بهره ببرد.»
به گفته اقلیما، در این نگاه، دختری که با پسری در ارتباط بوده، قابل "گرفتن برای پسر خود" نیست. یا اگر هم قابل باشد به خاطر وضع مالی خانواده دختر است. او معتقد است که "در ایران جای" این جور کارها نیست و "چنین اتفاقی موجب فروریختن فرهنگی خواهد شد".


تفاهمی دو طرفه

زمینه‌ساز زندگی بدون ازدواج رسمی در کشورهای پیشرفته قبل از هرچیز مبارزه زنان برای برابری حقوقی و اجتماعی و وارد شدن آنان به بازار کار بوده است. استقلال مالی زن به او این امکان را داده که با آزادی عمل بیشتری شریک زندگی خود را و نوع زندگی با او را انتخاب کند.
امروزه زندگی مشترک بدون ازدواج رسمی تفاهمی دوطرفه است که جدایی در آن نه به "زیان" زن و نه به "زیان" مرد تمام می‌شود؛ "زیان" با معیاری که در جوامعی مانند ایران دیده می‌شود به معنای "دختری که با مرد دیگری رابطه داشته" یا به عبارتی "دست اول" نبوده است.
در این نگاه زندگی زیر یک سقف بدون ازدواج رسمی "بی‌مسئولیتی" است که تاوانش را در نهایت زن می‌دهد. قابل تامل آن است که با وجود متداول بودن این طرز فکر در ایران، در گزارش "ابتکار" سخن از رواج چشمگیر این شکل از زندگی مشترک در میان نسل جوان ایران است.
این گونه زندگی مشترک مدت‌هاست که در کشورهای غرب رواج دارد. آمار اداره ثبت احوال آلمان نشان می‌دهد که شمار ازدواج‌‌ها در این کشور در سال ۱۹۵۰ بیش از ۷۵۰ هزار در سال بوده است و در سال ۲۰۱۲ به کمتر از نصف این رقم رسیده است.
یکی از سرشناس‌‌ترین آلمانی‌هایی که با شریک زندگی خود بدون ازدواج رسمی به سر می‌برد، یوآخیم گاوک، رئیس جمهوری آلمان است.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
خواهران دوقلو یکدیگر را بعد از ۷۸ سال ملاقات کردند

http://postimage.org/
یکی از آنها در انگلستان بزرگ شد و دیگری در جوانی به آمریکا مهاجرت کرد. خواهران دوقلو بالاخره در سن ۷۸ سالگی برای اولین بار با یکدیگر ملاقات کردند. مادر آنها یکی از دخترها را به فرزندی سپرده بود.
آنها با یکدیگر به دنیا آمدند، با این حال نتوانستند با هم زندگی کنند. "آن هانت" و "الیزابت هامل" بعد از ۷۸ سال جدایی برای اولین بار یکدیگر را در آمریکا ملاقات کردند.
شبکه خبری جهانی "بی بی سی" با استناد به آمار موجود گزارش می‌دهد، تا به‌حال دیده نشده که دوقلویی‌ بعد از بازه زمانی تا این حد و ابعاد یکدیگر را یافته و ملاقات کرده باشند.
هر دو زن در سال ۱۹۳۶ در آلدرشات (Aldershot) انگلستان به دنیا آمدند. پدر آنها مادر را ترک کرد. مادر نیز تصمیم گرفت که یکی از دخترانش یعنی "آن" (Ann) را به فرزندی بسپارد.
"آن" را زوجی از آلدرشات به فرزندی پذیرفت و او به عنوان تک‌فرزند این خانواده بزرگ شد. زمانی که مادر ناخوانده ‌"آن" در سال ۲۰۰۱ از دنیا رفت، او جست‌وجوی خود برای پیدا کردن ریشه‌های حقیقی‌اش را آغاز کرد. این کاوش ادامه یافت تا این که در سال گذشته (۲۰۱۳) "آن" فهمید که خواهر دوقلویی هم دارد.
الیزابت در این زمان در آمریکا زندگی می‌کرد. او هم به عنوان تک‌فرزند بزرگ شد. الیزابت در دوران جوانی به هنگامی که همراه با نیروی دریایی سلطنتی انگلستان در مالت مستقر بود عاشق مردی آمریکایی شد و به آمریکا مهاجرت کرد.
یکی از دختران "آن" بالاخره توانست جای الیزابت، خاله خود را بیابد و برایش نامه‌ای بنویسد. بعد میان دو خواهر تماس‌های تلفنی برقرار شد تا این که بالاخره هفته گذشته (۲۰۱۴) دوقلوها توانستند همدیگر را در کالیفرنیا ملاقات کنند. این ملاقات توسط نانسی سگال، محقق دوقلوها در دانشگاه فولرتون ایالت کالیفرنیا، ترتیب داده شد.
الیزابت می‌گوید، می‌دانست خواهر دوقلویی دارد، اما هرگز نمی‌توانست باور کند که او را روزی ملاقات خواهد کرد. همه تلاش‌هایی که او برای پیدا کردن خواهرش کرده بود تا آن زمان شکست خورده بود. او می‌گوید، این مسئله که "آن" آلدرشات، زادگاه خود را هرگز ترک نکرد نکته ویژه‌ای در سرنوشتشان بود. به همین خاطر بود که آنها بی‌آنکه بدانند در دوران کودکی چندان هم از هم دور نبودند.
الیزابت بعد از ۷۸ سال وقتی به خواهر خود رسید به او گفت: «چقدر خوب است که در واقعیت تو را می‌بینم.
دوقلوها می‌خواهند بعد از انجام چند آزمایش و پرسش و پاسخ با یکدیگر به سکونت‌گاه الیزابت در ایالت اورگون آمریکا رفته و اوقاتی را در آنجا به سر برند.
"آن" به "بی بی سی" گفت: «حس می‌کنم که لیز [الیزابت] را در همه عمرم می‌شناخته‌ام.»
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
جوان شرور با کوکتل مولوتوف به پدر و 2 پسرش حمله کرد

روزنامه ایران :مرد همسایه در انتقامی آتشین، پدری با پسرانش را در محاصره شعله‌های سوزان گرفتار کرد.ساعت هفت عصر سه‌شنبه دوم اردیبهشت ماه ساکنان کوچه بن‌بستی در خیابان بهبودی جنوبی با شنیدن فریادهای مردانه سوختیم، سوختیم سراسیمه از خانه‌هایشان بیرون دویدند و ناباورانه «مرسل» 70 ساله و پسرهایش «مجتبی»32 و «مرتضی»39 ساله را در میان شعله‌های سرکش آتش دیدند.
خیلی زود مرتضی و مجتبی که دچار سوختگی سطحی شده بودند با کمک همسایه‌ها توانستند پدرشان را از این آتش نجات دهند و پدر و پسران با آمبولانس اورژانس به بیمارستان سوانح سوختگی شهدای یافت‌آباد انتقال یافتند.
همزمان تحقیقات پلیسی نشان داد عامل آتش‌سوزی، مرد همسایه به نام «علیرضا» است که کینه‌ای قدیمی داشت.
مرسل 70 ساله که بشدت سوخته بود به بخش مراقبت‌های ویژه انتقال یافت.
پزشکان پس از انجام معاینات وقتی دیدند کبد، کلیه و قلب این پیرمرد، نارسایی پیدا کرده است وی را به بخش ایزوله انتقال دادند و با وجود گذشت 11 شبانه‌روز، وی همچنان با اکسیژن نفس می‌‌کشد و از ضریب هوشیاری پایینی برخوردار است.
مرتضی پسر خانواده که در این حادثه تلخ به صورت سطحی از ناحیه گردن و کتف سوخته بود به خبرنگار شوک گفت: ساعت هفت عصر بود که با صدای شکستن شیشه‌‌های خانه‌مان از جا پریدم و همزمان با برادرم مجتبی از پله‌ها پایین رفتیم تا ببینیم چه اتفاقی افتاده است.
وقتی در ورودی آپارتمان را باز کردیم دیدیم پدرمان روی صندلی جلوی در نشسته‌ و پسر 24 ساله همسایه قمه در دست داخل کوچه عربده‌کشی می‌کند، از آنجا که وی آسایش و امنیت را از ما گرفته بود به‌خاطر شکستن شیشه‌های خانه‌مان به وی اعتراض کردیم که پس از ناسزاگویی به خانه‌شان رفت و ثانیه‌هایی بعد برگشت، بطری شیشه‌ای در دست داشت که سرش آتش بود- کوکتل مولوتوف- وی آن را به سمت ما پرتاب کرد، از آنجا که پدرم روی صندلی نشسته بود بیشتر از ما آتش گرفت و من و برادرم سریع لباس‌هایمان را از تن خارج کردیم و به‌صورت سطحی سوختیم.
وقتی به کمک پدرمان رفتیم دیر شده بود چرا که او توان درآوردن لباس‌هایش را نداشت. برادرم که از ناحیه دست دچار سوختگی شده بود با سختی فراوان توانست لباس‌های پدرمان را از تنش خارج کند.
به‌گزارش خبرنگارایران، این مرد به همراه 18 تن از ساکنان خیابان بهبودی جنوبی با مراجعه به شعبه چهارم بازپرسی دادسرای یافت‌آباد از آتش‌افروز فراری به طرح شکایت پرداختند و خواستار مجازات وی شدند.
بنا بر این گزارش بازپرس شکری وقتی دید با مرد شروری روبه‌رو اســــــت که با قدرت نمایی و عربده‌کشی آسایش را از اهالی خیابان بهبودی سلب کرده است به تیمی از مأموران پلیس دستور داد اقدام‌های ویژه‌ای را برای دستگیری مرد آتش‌افروز انجام دهند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
متهم به قتل همسر صیغه‌ای در انتظار محاکمه

شرق: مردی که متهم است همسر صیغه‌ای خود را زیر شکنجه به قتل رسانده به‌زودی در دادگاه کیفری‌ استان تهران محاکمه می‌شود. به گزارش خبرنگار ما، پرستاران بیمارستانی در رباط‌کریم اول تیر سال 90 باخبر شدند زنی جوان که آثار ضرب‌و‌جرح روی بدنش مشهود است فوت شده و فردی که خود را شوهر او معرفی می‌کرد بیمارستان را ترک کرده است. اطلاعات اولیه که ماموران به دست آوردند نشان می‌داد مقتول زنی 26 ساله به نام سمیرا است که او را در حالت بیهوش به بیمارستان رسانده‌اند. یکی از مسوولان بیمارستان وقتی در برابر سوالات ماموران قرار گرفت، گفت: «ساعاتی قبل مردی جوان سمیرا را به بیمارستان آورد. او این زن را روی دستانش گرفته ‌بود و می‌گفت دارو خورده است ما بلافاصله وضعیت سمیرا را بررسی کردیم علایم حیاتی‌ نداشت با این حال تلاش خود را برای احیای او آغاز کردیم که فایده‌ای نداشت و قلبش از کار افتاده‌ بود.»وی گفت: «مردی که سمیرا را آورده ‌بود گفت شوهر اوست و همسرش مقدار زیادی قرص دیازپام خورده و احتمالا قصد خودکشی داشته ‌است. سپس از بیمارستان فرار کرد. او هیچ تلفن یا مشخصاتی از خود باقی نگذاشت. البته ما در خون این زن موادمخدر هم پیدا کردیم و فکر می‌کنیم او اعتیاد نیز داشته است.» یک‌روز بعد از اینکه پزشکی‌قانونی جسد سمیرا را تحویل گرفت مادر این دختر به پلیس مراجعه کرد و گفت از طریق همسایه‌ها در جریان بیمارشدن دخترش قرار گرفته‌ است. او گفت: نمی‌دانم این اتفاق چطور افتاده‌ است اما از کسی شکایتی ندارم و احتمال اینکه دخترم خودکشی کرده‌ باشد بسیار زیاد است. فرضیه خودکشی توسط خانواده مقتول در حالی مطرح شد که پزشکی‌قانونی در اظهارنظر خود عنوان کرد زن جوان بر اثر فشار بر عناصر حیاتی ‌گردن به قتل رسیده‌ است. به این ترتیب مادر سمیرا خواستار شناسایی قاتل فرزندش شد. او در توضیح زندگی دخترش گفت: سمیرا وقتی نوجوان بود ازدواج کرد و در حالی‌که یک پسر داشت شوهرش او را طلاق داد. دخترم شغلی نداشت و نتوانست پسرش را پیش خودش نگه‌ دارد و شوهرش او را گرفت. سمیرا بعد از این جدایی با مرد دیگری ازدواج کرد. زندگی‌اش با او هم دوام نداشت و از هم جدا شدند. دخترم معتاد شده ‌بود و دیگر نمی‌شد کاری برایش کرد. وقتی بازپرس از این زن پرسید چرا دخترش را در نوجوانی شوهر داده است، گفت: شوهرم به‌خاطر موادمخدر در زندان بود. وقتی به خواستگاری سمیرا آمدند من هم مجبور شدم او را شوهر بدهم. وی ادامه داد: دخترم بعد از دومین طلاق به خانه ما آمد. خیلی با هم مشکل داشتیم او مرتب از خانه بیرون می‌رفت. نمی‌دانستم باید چه کنم، پدرش همچنان در زندان بود و برادرش هم به‌خاطر مواد بازداشت شده‌ بود. سمیرا هرروز بدتر می‌شد، اول کراک می‌کشید و بعد به سمت شیشه رفت. به خاطر اختلافاتی که داشتیم کمتر دخترم را می‌دیدم اما حالا خواستار مجازات قاتل هستم. خواهر سمیرا هم توانست اطلاعات مفیدی را به ماموران بدهد. او گفت: این اواخر خواهرم با جوانی به نام رضا ارتباط داشت. او بیشتر روزها در خانه رضا بود. یک شب قبل از حادثه خواهرم به خانه آمد و بعد هم گفت رضا با او تماس گرفته و گفته برای وثیقه برادرمان می‌تواند کاری بکند و آنها باهم رفتند بعد از آن دیگر خواهرم برنگشت. رضا با توجه به گفته‌های خواهر سمیرا شناسایی و بازداشت شد. او گفت اتهام قتل را قبول ندارد. وی در دومین بازجویی قبول کرد سمیرا روز مرگش همراه او بود‌ه. رضا ادعا کرد: من سمیرا را نکشتم. او قرص خواب‌آور خورد و بعد هردو خوابیدیم وقتی بیدار شدم دیدم حالش خوب نیست بلافاصله او را به بیمارستان رساندم. متهم درباره نحوه آشنایی‌اش با سمیرا گفت: دختری به‌نام ریحانه را دوست داشتم. دوبار به خواستگاری رفتم اما با این ازدواج مخالفت کردند خیلی غمگین بودم از سمیرا خواستم کمکم کند تا بتوانم با ریحانه ازدواج کنم. بعد فهمیدم این زن عاشقم شده، او خیلی به من وابسته شده‌ بود. صیغه‌اش کردم تا دوباره دچار شکست عشقی نشود. او بیشتر روزها در خانه من بود و روز حادثه باز هم سراغم آمد. می‌خواست با من صحبت کند اما سر موضوعی با هم دعوا کردیم. آنقدر عصبانی شدم که او را کتک زدم. درگیری طولانی شد. او فریاد می‌زد و کمک می‌خواست. من هم دستم را روی دهانش گذاشتم، تقلا می‌کرد، مجبور شدم با یک دستم دهان و با دست دیگرم گلویش را بگیرم و فشار بدهم که همین باعث مرگش شد. او گفت: او چشمانش را باز و بسته کرد وقتی مطمئن شدم زنده ‌است او را به بیمارستان بردم و بعد هم از ترس فرار کردم. پرونده با صدور کیفرخواست علیه متهم برای رسیدگی به شعبه 74 دادگاه کیفری ‌استان تهران فرستاده ‌شد و رضا به‌زودی پای میز محاکمه می‌رود.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
متهم به قتل یک مامور انتظامی در ملاء عام اعدام شد

ایران وایر : متهم به قتل یک مامور انتظامی روز پنج شنبه هجدهم اردیبهشت ماه در شهرک علوی ساوه و در ملاء عام اعدام شد.
حجت الله درودگر دادستان ساوه از این اجرای حکم اعدام در ملاء عام به عنوان " حکم قصاص" نام برد و به ایرنای استان مرکزی گفت: "حکم قصاص این قاتل پس از تشکیل پرونده اولیه و تحقیقات مقدماتی در دادسرای ساوه و با اقرار صریح و پذیرش اتهام وارده در مراحل تحقیق و رسیدگی در شعبه دو کیفری استان مرکزی و شعبه 11 دیوان عالی کشور صادر شد" و روز پنج شنبه "با حضور جمعی از مردم و مسوولان اجرا شد."
دادستان عمومی و انقلاب ساوه، گفت: این اعدامی با نام "س - ع" در اردیبهشت سال 92 طی یک درگیری "سروان مسعود حسنی از ماموران انتظامی ساوه" را به قتل رسانده بود.
این مقام قضایی درباره چگونگی وقوه این درگیری گفت که در اردیبهشت سال 92 "ماموران کلانتری ساوه در حال گشت زنی با موتورسیکلت بودند که به دو نفر در حال خرید و فروش مواد مخدر برخوردند و این حادثه رخ داد و پس از تعقیب دو قاچاقچی مواد مخدر توسط ماموران یکی از قاچاقچیان به طور غافلگیرانه یکی از ماموران را با وارد کردن ضربات چاقو به قفسه سینه مجروح کرد و باعث مرگ او شد."
حجت الله درودگر، دادستان ساوه، همچنین گفت که درجریان درگیری خود متهم به قتل نیز تیراندازی مامور دوم، از ناحیه پا مصدوم شد.
به رغم اجرای این حکم اعدام در ملاء عام، دادستان ساوه از اعلام اسم و هویت کامل اعدامی روز پنج شنبه این شهر خودداری کرد و از او با اسم اختصاری "س- ع" نام برد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  

 
«مرگ خرس قهوه‎ای با بیش از ۱۵۰ گلوله در بدن»
یک خرس قهوه‌ای که برای درمان از کرمانشاه به پارک پردیسان تهران آورده شده بود، بیش از ۱۵۰ گلوله ساچمه‎ای در بدنش وجود داشته که منجر به کوری و فلج سمت راست بدن او شده بود. به دلیل اینکه «وضعیت خرس بسیار وخیم بوده، دامپزشک ناچار شد حیوان را خلاص کند.

ایمان معماریان، دامپزشک سازمان حفاظت محیط زیست به خبرگزاری میراث فرهنگی گفت: «یک خرس قهوه‌ای که در روستایی نزدیکی کرمانشاه گرفته شده بود برای مداوا به سازمان محیط زیست آورده شد که به دلیل وخیم بودن وضعیت ناچار شدیم حیوان را با مرگ بدون درد خلاص کنیم

وی افزود: «بیشتر از ۱۵۰گلوله ساچمه‌ای در بدن خرس مشاهده شد که یکی از گلوله‌ها وارد مغز شده و منجر به کوری حیوان شده بود و گلوله‌های دیگر سمت راست بدن جانور را فلج کرده بودند

این خرس قهوه‌ای ماده بوده و در حدود ۲۵سال سن داشته است.

این دومین مورد از کشته‌شدن خرس‌های قهوه‌ای در سال جدید خورشیدی است. حدود یک ماه پیش نیز یک خرس قهوه‌ای در حوالی کلاردشت مازندران و بلافاصله پس از بیدار شدن از خواب زمستانی هدف گلوله شکارچیان قرار گرفت و کشته شد.

تخریب زیستگاه خرس قهوه‌ای در ایران موجب شده است تا اتحادیه جهانی حفاظت در گزارش سالیانه خود از وضعیت حیات وحش جهان نام این جانور را از سال ۲۰۰۴، در فهرست گونه‌های «در معرض تهدید» قرار دهد.


منبع : رادیو زمانه
     
  
مرد

 
38 سال زندان برای سارق مسلح

فرهیختگان: چهار سارق نقابدار که با ماسک‌های ترسناک و تیراندازی و ایجاد رعب و وحشت دست به سرقت خودرو می‌زدند، در دادگاه بعثت به زندان و شلاق و جریمه نقدی محکوم شدند. متهم اصلی این پرونده در دادگاه به 38 سال و 10 ماه زندان و 300 ضربه شلاق محکوم شد. چندی پیش ماموران در جریان وقوع یک سرقت مسلحانه درجنوب تهران قرار گرفتند. آنها بلافاصله راهی محل حادثه شدند. با حضور ماموران مشخص شد که چهار مرد مسلح با یک اسلحه شکاری راننده 206 را تهدید کرده‌اند و خودروی او را به سرقت برده‌اند.


اظهارات راننده خودروی 206

راننده این خودرو در جریان تحقیقات به ماموران گفت: من با ماشینم در خیابان در حال حرکت بودم که ناگهان پسر جوانی خودش را مقابل ماشین من انداخت و باعث شد توقف کنم. زمانی‌که در ماشین را باز کردم ناگهان صدای شلیک تیر را شنیدم و چهار مرد نقابدار را کنار خودم دیدم که با اسلحه شکاری مرا تهدید کردند که از ماشین پیاده شوم. من هم از ترسم پیاده شدم و آنها هم پس از دزدیدن ماشینم فرار کردند.


ناکامی در سرقت خودروی مگان

در ادامه شاهدان این ماجرا به ماموران گفتند: دقایقی قبل از این اتفاق این چهار مرد مسلح در یک خیابان پایین‌تر قصد سرقت یک خودروی مگان را داشتند. آنها با تهدید قصد داشتند راننده مگان را پیاده کنند و خودروی او را سرقت کنند. ولی مردم جلوی آنها را گرفتند و آنها هم با شلیک تیرهای هوایی و با پای پیاده فرار کردند. از آنجایی که مردم به دنبال‌شان بودند به محض اینکه متوجه خودروی 206 شدند، با شلیک تیر هوایی و اسلحه راننده خودرو را تهدید و خودرویش را سرقت کردند. آنها با همین خودروی سرقتی فرار کردند و حتی هنگام فرار نیز چند تیر هوایی شلیک کردند تا مردم از آنها بترسند و دنبال‌شان نروند.


سرقت‌های سریالی

با اعلام این اظهارات کارآگاهان تحقیقات خود را برای شناسایی و دستگیری متهمان آغاز کردند و به بررسی موضوع پرداختند. درحالی که تجسس‌های ماموران برای ردیابی متهمان همچنان ادامه داشت خبر رسید که یک سرقت مسلحانه نافرجام دیگری رخ داده است. ماموران بلافاصله در محل حادثه حاضر شدند و به تحقیق در این رابطه پرداختند. راننده سوناتای مورد حمله قرار گرفته در تحقیقات به ماموران گفت: در اتوبان بودم که ناگهان پنج مرد نقابدار با ماسک‌های ترسناک سوار بر یک پراید با سرعتی زیاد سد راهم شدند. آنها سرشان را از پنجره بیرون آورده بودند و مرتب فریاد می‌زدند که خودرو را متوقف کنم. حتی چند تیر هوایی نیز شلیک کردند. من هم که خیلی ترسیده بودم خودرو را متوقف کردم. آنها هم متوقف شدند و دو نفرشان از ماشین پیاده شدند. وقتی می‌خواستند به سمت من بیایند، دنده عقب گرفتم و بلافاصله فرار کردم. آنها هم با سرعت خیلی زیاد مرا تعقیب کردند اما موفق به سرقت خودرویم نشدند برای همین خیلی زود فرار کردند. با اعلام این شکایت ماموران پلیس که احتمال می‌دادند این سرقت هم از سوی همان سارقان مسلح خودروی 206 صورت گرفته باشد، تحقیقات خود را به صورت گسترده‌تر آغاز کردند و این‌بار پس از گذشت سه‌روز موفق به شناسایی مخفیگاه یکی از متهمان در خیابان دامپزشکی شدند. با شناسایی مخفیگاه متهم اصلی، 3 متهم دیگر پرونده نیز خیلی زود در یک عملیات دستگیر شدند. در مخفیگاه متهم اصلی پرونده دو قبضه سلاح نیمه‌خودکار، دو دستگاه بی‌سیم، 100 فشنگ جنگی و یک قبضه مسلسل کلاش و همچنین ماسک‌های مختلف کشف شد. این متهم که به نظر می‌رسید سردسته باند باشد هنگام دستگیری شروع به خودزنی کرد و آنقدر خودش را کتک زد که به بیمارستان منتقل شد. سه متهم دیگر نیز، بلافاصله تحت بازجویی‌های قضایی و پلیسی قرار گرفتند و به سرقت مسلحانه خودروی 206 و سرقت ناکام خودروی سوناتا اعتراف کردند. آنها در اعترافات خود در حالی که همدست مصدوم و یکی دیگر از همدستان خود که فراری بود را سردسته باند معرفی کردند، به ماموران اعلام کردند که قصد سرقت مسلحانه از یک طلافروشی را نیز داشتند.


احکام سنگین برای سارقان نقابدار

با اعترافات متهمان، پرونده هر چهار نفر آنها در حالی به شعبه 1148 دادگاه بعثت ارجاع شد که تلاش کارآگاهان برای دستگیری متهم فراری این پرونده همچنان ادامه دارد. صبح دیروز جلسه محاکمه این متهمان به ریاست قاضی خادمی رئیس شعبه 1148 دادگاه بعثت برگزار شد. در این جلسه هر چهار متهم طراح اصلی نقشه سرقت‌ها را همدست فراری خود دانستند و با اعلام بی‌گناهی خود به قاضی گفتند: هرچه سلاح و فشنگ و بی‌سیم کشف شده، متعلق به همدست فراری‌مان است و او این نقشه را طراحی کرد. ما اصلا از وجود اسلحه خبر نداشتیم و فقط تصور می‌کردیم که درون کیف چاقو باشد نه اسلحه. یکی از متهمان به قاضی دادگاه گفت: من راننده آژانس بودم و به من پیشنهاد 100 هزار تومان کرایه دادند که این سه نفر را به جایی ببرم. من هم به خاطر مشکلات مالی که داشتم پذیرفتم و با آنها همراه شدم. در راه متوجه شدم که این سه نفر قصد سرقت یک خودروی سوناتا را دارند. ولی باور کنید من فقط نقش راننده را ایفا کردم و در سرقت و دزدی‌ها هیچ نقشی نداشتم. در پایان این جلسه محاکمه قاضی خادمی پس از بررسی‌های لازم متهم اصلی پرونده را به اتهام سرقت مسلحانه خودروی 206، شروع به سرقت خودرو، سرقت لوازم خودرو، اخلال در نظم عمومی و نگهداری اسلحه غیرمجاز جمعا به 38 سال و 10 ماه زندان و 300 ضربه شلاق و 700 هزار تومان جریمه محکوم کرد. همچنین متهمان ردیف دوم و سوم نیز هرکدام به 27 سال زندان و 74 ضربه شلاق محکوم شدند که با توجه به رضایت شاکیان درخصوص آنها، مجازات‌شان به 15 سال و شش ماه زندان کاهش یافت. متهم ردیف چهارم نیز از سوی قاضی با توجه به رضایت شاکیان به دو سال و شش ماه زندان محکوم شد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
بچه می فروشیم، زیر قیمت بازار

ایران وایر , آرزو مرادی : مهم ترین ماجرا زندگی علی، در یکی از روستاهای نزدیک به شهر تالش در استان گیلان رقم خورد. او به یک خانواده 9 نفره، 4 میلیون تومان می پردازد و نوزادی قنداق پیچ تحویل می گیرد.
علی، 45 ساله اکنون ساکن آلمان است. قبل از این اتفاق، مهم ترین بحران زندگی آنها، ناتوانی در بچه دار شدن بود. 7 سال پیش، او و همسرش تصمیم می گیرند که به ایران بروند تا این مشکل را حل کنند. نتیجه این سفر، اضافه شدن کیارش به جمع خانواده است.
علی، کارمند یک شرکت دارویی و مادرش نیز کارمند یک فروشگاه است. آنها به کیارش فارسی یاد نداده اند.
در سوی دیگر داستان، پس از هفت سال، هنوز برخی روستائیان درباره سرنوشت بچه های قنداق شده سخن می گویند. یک خانم میانسال ساکن تالش که ماجرای زندگی کیارش را می داند، به ایران وایر می گوید: " پدر این بچه، کارگر یک شالیزار بود. آن زمان نمی توانست خرج زن و بچه اش را بدهد. پول، زخم زندگیشان را درمان کرد.» پشت تلفن مکثی می کند و با لهجه غلیظ شمالی می گوید:« چرا نباید می فروختند؟ شنیدم به بچه خوب می رسند.»
تعداد "کیارش ها"یی که معامله بر سر آن ها جوش می خورد، کم نیست. منوچهر، 55 ساله، بنگاه دار ساکن ماسال در گفت و گو با ایران وایر از دختری می گوید که به تازگی به یک خانواده تهرانی، 10 میلیون تومان فروخته شده است: "دیگر مثل قدیم نیست که خرج بچه هم با خودش بیاید. جفت پدر و مادر بیکار بودند و بدبخت. باید این کار را می کردند. البته زیر قمیت دادند، الان قیمت خیلی بیشتر شده است."
قانونی 9 ماده ای در حمایت از کودکان و نوجوانان وجود دارد که در ماده ی 3 آن هر گونه خرید و فروش افراد زیر 18 سال جرم محسوب می شود وحبس و جریمه های نقدی از مجازات آن به شمار می آید. ایران در اسفند ماه 1372 برای رعایت حقوق کودکان به کنوانسیون جهانی مربوط به آن پیوسته است.
با این وجود به نظر می رسد نه تنها دستگاه های حکومتی که شهروندان نیازمند ایرانی، چه ساکن شهرهای بزرگ و چه ساکنان روستاهای کوچک علاقه ای برای توجه به این مفاد قانونی ندارند.
تجارت در این حوزه، برخی مواقع از حمایت شبکه های سودجو هم برخوردار می شوند. اسفند 90، رسانه ها خبر از متلاشی شدن یک باند خرید و فروش کودک در شهر اصفهان دادند که در طول یک سال، موفق به فروش 145 کودک ایرانی شده بودند.
این باند از یک پزشک، 3 ماما ، 3 پرستار و دو کارمند ثبت احوال تشکیل شده بود و به گفته مقامات قضایی از این مسیر، 5 میلیارد تومان درآمد کسب کرده بودند.
این رویه در بیمارستان های دیگر هم به چشم می خورد. آقای براری، بهیار روستایی ساکن قزوین، شاهد فروش نوزادانی بوده که با نفوذ بعضی از همکارانش با یک برگه ی جعلی ترخیص از بیمارستان ناپدید شدند. او به ایران وایر می گوید:« اگرآشنایی داشته باشی که کارهای اداری اش را جفت و جور کند همه چیز حل است. فقط یک مهرو امضا می خواهد.»
"کارچاق کن ها" نوزادهای یک روزه از والدین معتاد و ازدواج های ثبت نشده را در همان 24 ساعت اول می خرند و به دست دلال های بعدی می رسانند. دلال هایی که گاهی 40، 50 کودک را همزمان در خانه هایی نگه داری می کنند و از همان جا برای اجاره و فروش می گذارند.
فعال بودن سیستم خرید و فروش کودکان به طور طبیعی، شبکه بچه دزدی را هم فعال کرده است. سیما دانشجویی است که در یکی از مراکز کمک به کودکان محله قلعه ساختمان در شهر مشهد فعالیت دارد. او به ایران وایر می گوید: "از زبان بچه ها داستان هایی درباره دزدیده شدن اعضای خانواده شان شنیده ام، آن ها نگران خودشان و خواهر و برادرهایشان هستند." بر اساس قانون اگر خریداران کودک یا نوزاد از دزدی بودن آن مطلع باشند شریک جرم ربایندگان تلقی می شوند و برای آنها مجازات در نظر گرفته می شود، اما اگر در جریان نباشند کودک از آنها گرفته شده و در مراکز نگهداری بهزیستی نگهداری می شود تا دادگاه برای سرنوشت وی تصمیم بگیرد.
"بی هویتی و نداشتن شناسنامه " یکی از عواملی است که سرنوشت بسیاری از کودکان این بازار را در پرده ابهام می گذارد. به گفته سیما اغلب خانواده های مهاجر، کارگران فصلی و حتی قاچاقچیان نیازی به گرفتن برگه شناسایی برای بچه هایشان نمی بینند تا هرچه زودتر آن ها را جذب بازار خرید و فروش کنند. بنابراین بسیاری از این کودکان اگر دزدیده نشوند توسط خانواده هایشان به دلالان این کار سپرده می شوند. مشتریان این کودکان در موارد معدود خانواده هایی هستند که بچه ندارند و نابارورند و در بقیه موارد خلافکارهایی که درصد زیادی از این کودکان را وارد شبکه های خلاف می کنند. شبکه هایی که آسیب های متعددی را به این بچه ها تحمیل می کند. دزدی، کیف قاپی، ساقی گری (حمل کننده مواد مخدر)، کارخیابانی، کار در کوره های آجرپزی، گل فروشی از جمله شبکه هایی است که کودکان به آن وارد می شوند.
"سواستفاده جنسی" شاید سهم خیلی از کودکان این تجارت باشد. برخی از دختران همین بازار مادرانی می شوند که بعدها بچه هایشان را به حراج می گذراند. زهرا مادر 15 ساله ای که پسری 6 ماهه دارد از مادرو پدری افغانی خریداری شده و حالا در خانه ای گروهی در فرحزاد زندگی می کند. او سکوت و فقط با سر تایید می کند که اگر بچه اش مشتری داشته باشد، به فروشش راضی است. او می گوید مردی که با او چند بار خوابیده و حامله شده 20 سال از خودش بزرگتر بوده.
تلخی ماجرا با ابتلای این کودکان به بیماری های عفونی مثل ایدز و هپاتیت دو چندان می شود. رییس مرکز تحقیقات ایدز ایران در گفت‌وگو با خبرگزاری فارس با تکان دهنده خواندن آمار کودکان مبتلا به بیماری های عفونی گفته:« 5 درصد از این بچه ها ایدز و هپاتیت دارند. این آمار هم چنان بالا می رود.»
شوهر سیما این روزها بی خبر ازهمه ی این آمارها، آسیب ها و بیماری ها به دنبال مشتری برای بچه ی سومش است که دو ماه دیگر به دنیا می آید. او به تازگی از یک کارخانه ی مواد غذایی در قزوین اخراج شده، اعتیاد هم دارد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
باتلاق بدبینی‌های دکتر باکلاس

شهروند- تازه‌داماد که با دختری ۲۰ سال کوچکتر از خود ازدواج کرده بود در باتلاق بدبینی‌های خود فرو روفت.
این مرد ۴۰ساله که مدرک دکترا دارد در مراسم ختم پدربزرگش با دختری آشنا شد و به خواستگاری وی رفت.
اوایل هفته گذشته، زن جوانی به دادگاه خانواده ونک رفت و خواستار طلاق از شوهرش شد.
همزمان با این تقاضا، مرد شیک‌پوشی که چهره‌ای آرام داشت اصرار کرد با همسر جوانش زندگی را ادامه دهد و گفت که به هیچ‌ عنوان حاضر به جدایی نیست.
اما زن که ۲۴ساله است به قاضی دادگاه گفت: مادرم دخترعمه پدر شوهرم است و ۴ سال پیش وقتی شنیدم بزرگ خاندان فامیل درگذشته است به خواسته مادرم تصمیم گرفتم من نیز در مراسم عزاداری شرکت کنم.
وی افزود: در همین مراسم بود که دکتر را دیدم که مردی شیک‌پوش و باکلاس بود،. وقتی شنیدم که شوهرم با وجود ۴۰سالگی هنوز ازدواج نکرده است و در یک شرکت اروپایی مستقر در ایران کار می‌کند تعجب کردم و نمی‌دانم چرا وقتی خواهر دکتر خواست برای دقایقی سر میز آنها بنشینم، پذیرفتم.
شوهرم شنید که دانشجو هستم و ادعا کرد می‌تواند برایم کاری دست و پا کند و همین باعث شد شماره موبایلم را به وی بدهم. یک هفته بعد دکتر به من زنگ زد و خواست به شرکتش بروم. تصورم این بود برایم کاری پیدا کرده است و سریع پذیرفتم. در آنجا وعده کار را به من داد اما به سختی توانست خیلی مودبانه از من خواستگاری کند. ابتدا شوکه شدم اما بعد احساس کردم به وی علاقه‌مند هستم. خیلی از دخترها آرزو دارند شوهری با این خصوصیات داشته باشند.
یک هفته بعد جواب بله را دادم و با هم در کمتر از ۶ ماه ازدواج کردیم. از وقتی وارد خانه دکتر شدم به رفتارهای عجیب وی برخوردم اما زیاد حساس نشدم. حتی تمایل نداشت من به دانشگاه بروم اما بروز نمی‌داد. تنها گفت تا فارغ‌التحصیلی کامل نیازی نیست به سرکار بروم و من را با جملات رنگین و سنگین راضی کرد تا همان درسم را ادامه دهم.
احساس می‌کردم از سر دلسوزی است. مدتی به خوبی گذشت تا این‌که مزاحمت‌های تلفنی شروع شد. راستش را بخواهید ترسیده بودم. خصوصا وقتی شوهرم در خانه بود تماس‌های مرموزی با موبایل و تلفن خانه‌ام برقرار می‌شد. دکتر ابتدا حساسیتی نشان نداد و عنوان کرد حتما اشتباهی می‌گیرند یا بالاخره خسته می‌شوند و از این کار دست می‌کشند اما بعدها مرتب من را زیر سوال برد و گفت که حتما خارج از خانه یا در دانشگاه روابطی دارم که طرف‌های مقابل می‌خواستند زندگی‌مان را نابود کنند.
شماره موبایلم را عوض کردم اما مزاحمت‌ها ادامه داشت. وقتی سفر می‌رفتیم در خودرو نزد دکتر مرتب موبایلم زنگ می‌خورد. کلافه شده بودم. هر وقت هم می‌خواستم شکایتی کنم دکتر بهانه می‌آورد و من زمان را از دست می‌دادم. شماره‌های مختلفی از موبایل‌های اعتباری و غیراعتباری به من زنگ می‌زدند و اینکه شوهرم اجازه شکایت نمی‌داد برایم عجیب بود تا این‌که یک روز برای رفتن به دانشگاه عجله داشتم و چون خودرویم خراب بود خودرو دکتر را برداشتم و رفتم. آن روز هیچ مزاحمتی نبود. فقط شوهرم به من زنگ زد و دلخور بود که چرا خودرویش را بدون اجازه برداشته‌ام و من بهانه آوردم که عجله داشتم، دکتر هم خواست که سریع برگردم.
زن نگاهی به شوهرش انداخت و ادامه داد: به‌صورت اتفاقی خواستم کیفم را در صندوق عقب گذاشته و برای دقایقی داخل یک آرایشگاه شوم. وقتی صندوق عقب را باز کردم نزدیک به ۶ موبایل و سیمکارت‌های زیادی را دیدم که آنجا بودند و فهمیدم همه مزاحمت‌ها زیر سر شوهرم بود. به خانه برگشتم و انگار شوهرم منتظر بود و با صدای آرامی گفت که همیشه نگرانم بود که به‌خاطر تفاوت سنی‌مان خیانتی بکنم. انگار دنیا روی سرم خراب شده بود و از همان لحظه خانه دکتر را ترک کردم و حالا طلاق می‌خواهم.
شوهرم که صدایش می‌لرزید، گفت: اشتباه کردم، می‌پذیرم. خیلی از دوستان و بستگان می‌گفتند با دختری که ۲۰ سال از تو کوچکتر است ازدواج نکن و من تحت تاثیر همین حرف‌ها بودم که بدبین شدم. مزاحمت‌هایم برای این بود که بهانه‌ای پیدا کنم و اجازه ندهم همسرم به دانشگاه برود و الان پشیمانم و حاضر هستم جبران کنم.
بنا بر این گزارش، قاضی پرونده به این زوج مهلت داد تا با هم به توافق برسند و از زندگی شیرین لذت ببرند و اگر به تفاهم نرسیدند به دادگاه مراجعه کنند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
صفحه  صفحه 47 از 77:  « پیشین  1  ...  46  47  48  ...  76  77  پسین » 
گفتگوی آزاد

Non-political News | اخبار روز (غير سياسى)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA