ارسالها: 12930
#551
Posted: 19 Sep 2014 10:52
شوهر ساناز نظامی در قتل او گناهکار شناخته شد
هیأت منصفه دادگاهى در ایالت میشیگان آمریکا بعد از ظهر چهارشنبه به وقت محلی نیما نصیرى را به خاطر قتل همسرش ساناز نظامى گناهکار شناخته است.
اتهام او قتل غیر عمد بود و قاضى دادگاه قرار است ظرف ٣٠ روز حکم زندان او را صادر کند.
ساناز نظامی در دسامبر سال ۲۰۱۳ پس از آنکه به دست نیما نصیری مضروب شد به بیمارستان منتقل و آنجا درگذشت.
حادثه زمانی اتفاق افتاد که فقط چند ماه از ازدواج ساناز نظامی و نیما نصیری می گذشت و فقط سه هفته بود که در شهر دورافتاده هوتن در میشیگان اقامت کرده بودند.
علت مرگ ساناز نظامی ضربه مغزی اعلام شد.
این حادثه انعکاس بسیار گسترده ای به خصوص در میان مهاجران ایرانی شمال آمریکا داشت.
خانواده ساناز نظامی که در زمان حادثه در ایران بودند موافقت کردند که اعضای بدن او اهدا شود که در مجموع به هفت بیمار دیگر اهدا شد.
ساناز نظامی در هوتن مشغول ادامه تحصیل بود.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#552
Posted: 22 Sep 2014 17:26
هجوم 'عسلک پنبه' به بعضی مناطق تهران
سازمان مسئول حفاظت از گیاهان در ایران اعلام کرده حشرههای سفیدی که اخیرا "به میزان وسیعی" در آسمان تهران، پایتخت دیده شدهاند، با بارش باران و خنک شدن هوا کاهش خواهد یافت.
یحیی ابطالی، معاون سازمان حفظ نباتات ایران گفته است این مگسهای سفید یا "عسلک پنبه"، خطری برای شهروندان ندارند.
در هفته گذشته رسانههای ایران گزارش دادند که نوعی حشره با بالهای روشن به نام "مگس سفید" به طور گستردهای بر روی درختان بعضی از مناطق پایتخت ایران دیده شده است.
ایسنا، خبرگزاری دانشجویان ایران، درباره "مزاحمتهایی که این حشره ایجاد کرده" گزارش داده است: "به حدی جمعیت این حشره افزایش یافته که بهزحمت میتوان در خیابانهای شهر قدم زد، نفس کشید و نگران خوردن این حشرات نبود."
عسلک پنبه نوعی آفت گیاهی است که میتواند ناقل ویروسهای گیاهی باشد و با از بین بردن برگ آنها و محصولات کشاورزی، زیانهای اقتصادی به بار بیاورد.
محمد شاعری، رئیس ستاد محیط زیست تهران به خبرگزاری فارس گفته بود حشرات به دلیل خشکسالی با باد به تهران آورده شده است.
مسئولان محیط زیست در ایران به مردم اطمینان دادهاند که با سرد شدن هوا یا آبشویی درختان، این آفت از بین خواهد رفت اما همایون خیری، زیستشناس و محقق در دانشگاه ایالتی کوئینزلند استرالیا، به بیبیسی فارسی میگوید، مقابله شیمیایی یا غیرطبیعی با آفتهای گیاهی در بلندمدت آفتها را مقاوم میکند.
به گفته آقای خیری، سرما ممکن است بهطور موقت باعث کاهش تعداد مگسهای سفید در تهران شود اما این حشرات با تخمریزی دربرگها یا پوسته درخت ممکن است سالها به تولید مثل و بقا ادامه دهند.
او شکارچیهای طبیعی مثل کفشدوزک را موثرترین راه مقابله با آفت مگس سفید میداند و میگوید بهترین راه توزیع کفشدوزک در مناطق آلوده شده است.
محمد مختاری، مدیرعامل سازمان پارکها و فضای سبز تهران گفته شهرداری تهران دستور داده درختانی که آفت مگس سفید دارند و معمولا در جنوب غربی تهران هستند، آبپاشی شوند.
به گفته آقای مختاری، استفاده زیاد از سمهای کشاورزی باعث میشود شکارچیان طبیعی مگس سفید هم از بین بروند و این باعث رشد سریع آفتها میشود.
راه مقابله چیست؟
مگس سفید،عسلک پنبه یا 'وایت فلای' بهطور مستقیم برای انسان زیان ندارد اما میتواند حامل ۱۹ ویروس گیاهی باشد و با از بین بردن محصولات کشاورزی مثل گوجه فرنگی، ضرر اقتصادی به بار آورد.
این آفت بهسرعت در مزارع پنبه و آفتابگردان رشد میکند. در شهرها هم گیاه حسن یوسف میزبان خوبی برای تولید و مثل آنهاست.
مقابله شیمایی با این آفت هزینهبر است و در شهرها هم به دلیل آلودگی زیست محیطی عواقت زیادی دارد. سرما و آبپاشی هم آن را از بین نخواهد برد؛ چون میتواند با تخمگذاری در لای برگ و ساقه درخت، مدتها تولیدمثل کند.
بهترین راه مبارزه با این آفت، استفاده از کفشدوزک است که تخم مگسهای سفید را میخورد و برای محیط زیست هم زیانی ندارد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 1016
#553
Posted: 23 Sep 2014 11:12
رسوایی اخلاقی مسئول تیم ملی امید ایران در کره!
زن کره ای که از داوطلبان برگزاری مسابقات اینچئون کره جنوبی بود مدعی شده یکی از مسئولان تیم ملی امید ایران وی را مورد آزار جنسی قرار داده است. این مسئول تیم ملی امید در بازداشت پلیس کره می باشد.
در پی اتفاق افتاده در بازیهای اینچئون کره جنوبی رای پرونده اذیت جنسی زن کره ای اعلام شد که در ادامه آنرا می خوانید.
پلیس اعلام کرد این فرد 38ساله ایرانی روز دوشنبه در جریان دیدار این تیم برابر ویتنام در چارچوب بازیهای آسیایی 2014 در شهر اینچئون کرهجنوبی در راهروی ورزشگاه آنسانوا دختر 20سالهای را بهبهانه عکس گرفتن اذیت کرده است. پلیس گفته بود که این پرونده در جریان است و نتایج متعاقباً اعلام خواهد شد.
شورای المپیک آسیا (OCA) امروز (چهارشنبه) با انتشار بیانیهای اعلام کرد مدیر تدارکات تیم فوتبال المپیک ایران بهعلت تخلفی که مرتکب شده از حضور در محل برگزاری بازیهای آسیایی، دهکده بازیها و هتلهای واقع در اینچئون منع شد. OCA از کمیته ملی المپیک ایران خواسته این فرد خاطی را به خانه بازگرداند.
متن بیانیه شورای المپیک آسیا به این شرح است:
شورای المپیک آسیا سیاست بیتحملی در خصوص آزار و اذیت جنسی بههنگام برگزاری بازیهای آسیایی اینچئون را دارد. کار مدیر تدارکات ایران حمله فیزیکی نبوده بلکه تنها آزار و اذیت جنسی کلامی بوده است. OCA در چنین مواردی هیچگونه تعارفی ندارد و موضع سختی خواهد گرفت. ما چنین رفتارهایی را نمیپذیریم پس تصمیم به اخراج وی از محل برگزاری بازیها گرفتیم.
*** تیم ملی فوتبال امید ایران که برای شرکت در بازیهای آسیایی عازم کره جنوبی شده بود روز گذشته شکست سنگین در مقابل ویتنام را متحمل شد و این پایان ماجرا و افتضاح تیم ملی ایران نبود.
پلیس کرهجنوبی، روز گذشته اعلام کرد در جریان بازی روز دوشنبه ایران و ویتنام ـ که به شکست چهار بر یک تیم ملی کشورمان منجر شد ـ یکی از زنان داوطلب برگزاری مسابقات از سوی یکی مسئولان تیم ملی فوتبال ایران مورد آزار جنسی قرار گرفته که با شکایت این زن کرهای، این فرد فعلا نمیتواند این کشور را ترک کند.
ورزشگاه برگزاری مسابقات آسیایی اینچئون
مقامات پلیس کرهجنوبی اعلام کردند، این مرد ۳۸ ساله ایرانی پس از بازجویی، پذیرفته که تماس فیزیکی با یکی از داوطلبان امور اجرایی مسابقات داشته، ولی بر این باور است که هیچ کار غیرقانونی انجام نداده است.
بنا بر این گزارش، یکی از مسئولان برگزاری مسابقات آسیایی اینچئون همچنین گفته است: فرد بازداشت شده، از مسئولان تیم ملی فوتبال ایران بوده است.
همچنین زن کرهای که در این ماجرا مورد آزار جنسی قرار گرفته، به پلیس گفته که این اتفاق پس از مسابقه و هنگامی که وی و یکی از مسئولان تیم ملی میخواستند با هم عکس بگیرند، رخ داده است.
در این باره پلیس کرهجنوبی اعلام کرد: هماکنون فرد بازداشت شده آزاد است، ولی اجازه خروج از کرهجنوبی را ندارد.
همچنین کمیته رسمی مسابقات آسیایی اینچئون «IAGOC» بروسلی را مسئول رسیدگی این پرونده کرده و اعلام نموده که در ضمن بررسی این ماجرا، در صورت رخ دادن اتفاقات مشابه، تنبیه سنگینتری برای متخلفان در نظر خواهد گرفت.
گفتنی است، روز گذشته، تیم ملی فوتبال امید ایران در نخستین بازی خود در بازیهای آسیایی اینچئون با نتیجه ۴ ـ ۱ مغلوب ویتنام شد.
منبع : تابناک[/b]
نمیدونم چکار کنم ؟!!!
ویرایش شده توسط: I_R_IRAN
ارسالها: 12930
#556
Posted: 24 Sep 2014 19:44
نام همسر اول با ثبت رسمی ازدواج دوم از شناسنامه حذف میشود
مهر نوشت:مدیرکل اسناد هویتی سازمان ثبت احوال کشور گفت: چنانچه فردی با همسرش متارکه کرده باشد با انتخاب همسر دوم و ثبت رسمی ازدواج و ثبت شدن نام او در شناسنامهاش میتواند به اداره ثبت احوال مراجعه و درخواست برای حذف نام همسر اول را ارائه دهد.
محسن اسماعیلی گفت: حذف نام زوج از شناسنامه زوجه تنها در صورتی امکان پذیر است که در دوران عقد جدایی انجام شده باشد و دوشیزه بودن زوجه مطابق احکام قضایی و سند طلاق قابل استنباط باشد .
او گفت: همچنین اگر همسر فردی فوت کند، در صورت ثبت شدن ازدواج، فرد میتواند با مراجعه به ادارات ثبت احوال نسبت به حذف نام همسر فوت شده از شناسنامهاش اقدام و نام همسر فوت شده را از شناسنامهاش حذف کند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#557
Posted: 28 Sep 2014 17:38
پایتخت جگرکیهای جهان
جام جم :چراغهای پرنور مغازههای بههم چسبیده و مهتابیهای رنگی که گاهی تا وسط پیادهرو هم پیشروی کرده، اولین تصویری است که هر رهگذری با آن مواجه میشود. جنبوجوش جلوی مغازهها آدم را یاد تیمچههای شلوغ بازار میاندازد.
این طرف تر از پیاده رو هم وضع خیلی فرق نمی کند. یک طرف عبوری هایی که یکی یکی مغازه ها را ورانداز می کنند و طرف دیگر آنها که انتخاب شان را کرده اند و دنبال جای پارک می گردند؛ عبور و مرور معمولا کند است و به زحمت جای خالی برای پارک اتومبیل پیدا می شود. هر مغازه برای خودش بازاریابی دارد؛ پیاده ها را با داد و فریاد جذب می کنند و سواره ها را با ادوات ویژه ای شبیه چوبدستی که از قضا روشن هم می شود. قصه پارک کردن را هم همین «مستشارانِ دادزنِ شی ءِ نورانی به دست» رفع و رجوع می کنند. کافی است مغازه مورد نظرتان را انتخاب کنید، زودتر از زمانی که فکرش را بکنید برایتان جاپارک ردیف می کنند.
بوی کبابی که در فضا پیچیده رهگذران را مسخ می کند، اگر خبری از ماموران شهرداری نباشد ـ که معمولا شب ها نیست ـ بساط منقل در پیاده رو به راه است و بوی مورد نظر بینی نوازتر هم می شود، همین بو در کنار جلز و ولز کباب روی زغال و رقص دستان آقای کباب زن و دود رقیقی که گُله به گُله به آسمان می رود، سیرترین آدم های دنیا را هم به وسوسه خوردن می اندازد. اگر «شکم باز» و در عین حال «جگرخور» حرفه ای باشید، درست آمده اید، اینجا میدان بهمن تهران است؛ پایتخت جگرکی های جهان!
اتوبان نواب را که به سمت جنوب بروید، یک میدان هوایی هست که تقریبا محال است نبینید و از آن عبور کنید. از دهانه شرقی همان میدان اگر سرازیر شوید، می افتید در بزرگراهی که «دشت آزادگان» نام دارد. همین بزرگراه شما را از روی پل کابلی جوادیه که زمان افتتاحش می گفتند زیباترین پل خاورمیانه است، عبور می دهد و به راسته جگرکی های کشتارگاه می رساند.
به محض پایین آمدن از پل جوادیه سمت راستتان اولین جگرکی ها را می بینید. هرچه به میدان نزدیک تر شوید، تراکم شان بیشتر می شود و قیل وقال شان نیز هم. به میدان بهمن که برسید، ضلعی از میدان دربست مال جگرکی هاست، با اتومبیل هایی که به صورت عرضی کنار هم پارک شده اند و معمولا ماموران راهنمایی و رانندگی کاری به آنها ندارند. اگر خودروی شخصی نداشته باشید هم انتخاب های خوبی در دسترس دارید. می توانید از طریق خط بی آر تی خیابان ولیعصر خودتان را به میدان راه آهن برسانید و از آنجا با یک کورس تاکسی، در کمتر از چند دقیقه میدان بهمن باشید. یا می توانید از خط بی آرتی جمهوری ـ پارک وی که بعد از افتتاح پل جوادیه تا ترمینال جنوب امتداد یافته، استفاده کنید و درست وسط جگرکی های میدان بهمن پیاده شوید.
البته میدان بهمن حتی برای شمال شهری ها هم مکان غریبی نیست. آدم های ساکن هر کجای شهر هم که باشند، لاجرم یک روز می میرند و میدان بهمن، برای ساکنان خیلی از نقاط تهران، بهترین راه دسترسی به بهشت زهراست. تا پیش از افتتاح اتوبان امام علی، این موقعیت سوق الجیشی تر هم بود. با این حال اگر به قصد زیارت اهل قبور از گذر جگرکی های کشتارگاه عبور کرده باشید و فضایش نگرفته باشدتان، بدانید فرق هست بین عبور شبانه از این گذر و زمانی که شما احتمالا عبور کرده اید.
تصور همه از جگرکی یک سری مغازه های کوچک و یخچال ویترین دار مقابل در مغازه و آدم های به هم چسبیده ای است که در فضای کوچک و روی صندلی هایی چارپایه طور نشسته اند و تندتند دل، جگر، قلوه و ... می خورند. نه این که در کشتارگاه چنین جگرکی هایی نباشد، اما این فقط یک روی سکه است.
در سوی مقابل جگرکی هایی است که دَک وپُزشان نه به عنوان شان می آید و نه به محله ای که در آن هستند. قیمت ها هم البته لزوما متناسب با جنوب شهر نیست. با تمام این اوصاف ویژگی اصلی جگرکی های کشتارگاه این است که دل و جگر و قلوه ای که استفاده می کنند تازه است. چنان که می توان شکمی از عزا درآورد و نگران مسمومیت نشد.
زمانی دلیل تازه بودن دل و جگرهای این جگرکی ها را نزدیکی شان به کشتارگاه بزرگ تهران می دانستند؛ کشتارگاهی که زمانی اینجا بود و یک جورهایی هم وجه تسمیه محله بود و هم ریشه شکل گیری راسته جگرکی ها. محل فیزیکی کشتارگاه البته هنوز هم هست، اما از سال 75 ـ 74 به این طرف فعالیت آن متوقف شده است. سردخانه بزرگی نیز همان حوالی بود که آن نیز از سال 88 به این طرف تعطیل شده است. تعطیلی کشتارگاه میدان بهمن البته به معنای تازه نبودن مواد اولیه مغازه های آنجا نیست. مطمئن باشید اشتهار و پرمشتری بودن و رقابت نفسگیر بین مغازه های متعدد آنجا، حتما آنها را مجبور به خرید روزانه مواد اولیه تازه می کند.
محله کشتارگاه هم خودش یک محله قدیمی است و هم در محاصره چند محله قدیمی و با اصالت از قبیل جوادیه و نازی آباد قرار گرفته است. جگرکی ها تنها جاذبه این محله نیستند، کمی پایین تر از مقر جگرکی ها و ابتدای بزرگراه تندگویان، فرهنگسرای بهمن واقع شده که از فرهنگسراهای باسابقه و معروف تهران است. پارک بهمن هم همان حوالی است که با شهربازی اش تفرجگاه مهمی برای ساکنان جنوب شهر است.
در سوابقی که برای کشتارگاه نوشته اند، نام فروغ فرخزاد نیز دیده می شود. طبق قرائن فروغ در این محله بزرگ شده و حتی در باره آن قطعه شعری هم دارد.
میدان بهمن که نقطه مرکزی این محله است، از نظر دسترسی های شهری موقعیت استراتژیکی دارد. از جنوب به بزرگراه تندگویان متصل است که تهرانی ها را به بهشت زهرا می برد. از شرق به بزرگراه بعثت می خورد که راه مهم دسترسی به محله های جنوب شرقی تهران از قبیل افسریه و بزرگراه مهم امام علی است. در سمت غربش بزرگراه دشت آزادگان واقع شده که راه دسترسی به میدان 9 دی و بزرگراه مهم نواب است و سمت مقابل این بزرگراه هم، خیابانی است به همین نام که به نازی آباد منتهی می شود.
با تمام این اوصاف ولی، اغلب تهرانی ها میدان بهمن و کشتارگاه را به جگرکی هایش می شناسند، جگرکی هایی که اغلب شان یک نانوایی نقلی هم دایر کرده اند تا تئوری «نان داغ ـ کباب داغ» را محقق کنند و در ابتدای نام خیلی هاشان پیشوند «دایی» و «عمو» دیده می شود. از همین پیشوندها بر می آید که فضای اینجا صمیمی تر از همه رستوران هایی است که تا به حال تجربه کرده اید. حتی اگر اهل دل و جگر و خوئک و این طور چیزها نباشید هم دیدن شور و حال شبانه کشتارگاه به امتحانش می ارزد، حداقل یک بار.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#558
Posted: 1 Oct 2014 19:00
ایثار افسر نیروی هوایی،زندگی مهندس چادرنشین و همسر و فرزندخردسالش را شیرین کرد
روزنامه ایران : صدای هلهله و شادی فضای دفترخانه را پر کرده بود. همه نگاهها به عروس و دامادی گره خورده بود که آثار سالها رنج بر چهرهشان مشخص بود. عاقد برای جاری کردن صیغه عقد با صداق یک جلد کلام الله مجید و 14 سکه بهار آزادی از عروس وکالت گرفت. «مهدیه» هیچگاه طعم خوشبختی را نچشیده بود و باور نمیکرد پای سفره عقد کنار مردی نشسته است که برای ماندن کنار او زندگی در پارک و زیر چادر را تجربه کرده است. مددکاران مرکز خدمات اجتماعی شهرداری منطقه 20 بر سر عروس و داماد قند میساییدند و همه نگاهها به نوزادی دوخته شده بود که با عقد دائم پدر و مادرش سایه محبت را تا همیشه با خود خواهد داشت. خبری از خانوادههای عروس و داماد نبود اما کسانی برای خوشبختی آنها دست به دعا برده بودند که عاشقانه برای برپایی این مراسم تلاش کرده بودند.
«مهدیه» و «مهدی» زوج جوان ساکن شهر ری به خاطر نداشتن سرپناه از چند ماه قبل در پارک «زائر» در چادر زندگی میکردند. زندگی این زوج با به دنیا آمدن «مهرشاد» سختتر شده بود ولی با یاری انسانهای خیر رنگ خوشبختی گرفت.
زوج چادرنشین
چادر برپا شده در پارک زائر برای رهگذرانی که هر روز از کنار آن عبور میکردند، آشنا بود؛ چادری که سرپناه زوج جوانی بود که از چند ماه پیش همراه کودک 13 ماههشان در آن زندگی میکردند.
5 ماه از روزی که صاحبخانه آنها را وادار به تخلیه خانه کرده بود، میگذشت. میگوید اگر قرار است سالها در کنار همسر و فرزندم در چادر زندگی کنم گلهای ندارم. مهدیه که 30 بهار را پشت سر گذاشته است در کنار سفره عقد از روزهای کودکیاش که به سختی سپری شد اینگونه میگوید: 8 ماهه بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند و من تا 9 سالگی با مادربزرگم زندگی میکردم. بعد از مرگ او من را به بهزیستی منتقل کردند و 5 سال در بهزیستی زندگی کردم. همیشه حسرت نوازش پدر و مادر را داشتم و وقتی در کوچه و خیابان بچههایی را میدیدم که دست پدر و مادرشان را گرفته بودند بغض میکردم. بعد از 5 سال یک روز مادر دنبالم آمد. فکر میکردم تنهاییام به پایان رسیده است اما این اتفاق سرابی بیش نبود. 14 سالم بود که ازدواج کردم چیزی از زندگی نمیدانستم.
همسرم رفتار خوبی با من نداشت اما به خاطر اینکه دوباره آواره نشوم تحمل میکردم. به خاطر استرس زیاد و مشکلاتی که دوران بارداری داشتم دخترم با مشکلات مغزی به دنیا آمد. شرایط شغلی همسرم طوری بود که شش سال به بندرعباس رفته و زندگی کردیم. فاطمه هشت سال داشت که از شوهرم جدا شدم و به تهران آمدم. در تهران سرپناهی نداشتم و نمیدانستم چه کنم. به یکی از مؤسساتی که برای نگهداری از سالمندان پرستار خانگی استخدام میکرد مراجعه کرده و پرستار خانگی شدم.
مدتی هم در بیمارستان سینا کار کردم تا این که با مهدی از طریق یکی از دوستانم آشنا شدم. مهدی مهندس عمران بود و مثل من تجربه شکست در زندگی قبلی اش را داشت. همان روزهای اول مهدی به من ابراز علاقه کرد اما به خاطر تجربیات تلخی که داشتم نگران بودم. زندگی تلخ گذشتهام را برای او تعریف کردم ولی او گفت صداقت فاکتور مهمیاست که در تو پیدا کردهام. با پیشنهاد او به خانه شان رفتم و با خانوادهاش آشنا شدم و سال 91 عقد موقت کردیم. او در مقطع کارشناسی ارشد رشته عمران تحصیل میکرد اما به خاطر اینکه خودش را باخته بود در ترم سوم از ادامه تحصیل انصراف داد، خانهای در شهرری اجاره کردیم و مهدی در پروژهای مشغول به کار شد.
با شنیدن صدای گریه کودک حرفهایش را قطع کرده و او را به آغوش میکشد. تنها نگرانیاش آینده پسرش است، میگوید: بعد از یک سال خدا «مهرشاد» را به ما داد اما همسرم هنگام کار به خاطر افتادن قطعه فلزی روی پاهایش مدتی خانهنشین شد و صاحبکارش او را اخراج کرد. بار دیگر روزگار چهره نامهربانش را به ما نشان داد و وضعیت زندگیمان هر روز سختتر شد. صاحبخانه وقتی متوجه شد نمیتوانیم کرایه خانه را بپردازیم آن را از پول رهن ما کم کرد و سرانجام با دادن 150 هزار تومان ما را بیرون کرد. آن روز سختترین لحظه زندگی را به چشم دیدم. دوست نداشتم مهدی غصه بخورد. به او گفتم حاضرم در یک چادر در کنار تو و مهرشاد زندگی کنم. با پولی که برای ما مانده بود یک چادر خریدیم و مدتی در اطراف تهران زندگی و بعد از آن به پارک زائر شهرری کوچ کردیم. روزها و شبهای سختی را پشتسر گذاشتیم و یک بار نیز همه وسایل چادر ما را سرقت کردند. تنها دلخوشیام بودن مهدی کنارم بود. از همه جا ناامید شده بودم تا اینکه به حرم حضرت عبدالعظیم(ع) رفتم و از مسئولان آنجا خواستم به ما کمک کنند. با راهنمایی آنها به مرکز خدمات اجتماعی شهرداری منطقه 20 مراجعه کردم و موضوع را با مددکاران این مرکز در میان گذاشتم. دلم شکسته بود اما وقتی سرگذشت زندگیام را برای انسان خیری که با این مرکز در ارتباط بود در میان گذاشتم او برای من و مهدی پدری کرد.
چادر سفید را روی سرش جابهجا میکند و با نگاه به مرد موسفیدی که در صندلی کناری نشسته و چشمانش از خوشحالی برق میزند، ادامه میدهد:علیرضا ملک محمدی همان مردی است که جای خالی پدر را برای من پر کرد. وقتی زندگیام را برای او تعریف کردم و گفتم کودکم شناسنامه ندارد، مقدمات عقد دائم من و مهدی را فراهم کرد. سالها حسرت گفتن بابا در دلم مانده بود اما امروز با همه وجودم او را بابا صدا میکنم. او با کمک چند خیر دیگر تصمیم دارند تا خانهای را در اختیار ما قرار بدهند و کار مناسبی برای همسرم فراهم کنند. این روزها احساس میکنم روی ابرها راه میروم و بارها از مهدی خواستهام به من بگوید خواب نیستم. مددکاران معاونت اجتماعی شهرداری منطقه 20 برای من مثل خواهر بودند و امروز در کنار سفره عقد احساس میکنم صاحب یک خانواده شدهام.
رنگ خوشبختی
نگاهش به آینهای بود که چهره عروس زندگیاش در آن میدرخشید. هنوز هم باور نداشت زندگی روی خوش خود را به آنها نشان داده است.
33 بهار را پشت سر گذاشته است اما چهرهاش بیشتر نشان میدهد، میگوید صداقت و پاکی مهمترین ویژگی بود که در مهدیه یافتم و اگر چه در خیابان و زیر چادر زندگی میکنم اما از اینکه مهدیه در کنارم است همه سختیها را به جان میخرم.
فرزند سوم خانواده هستم و مدرک مهندسی عمران را از دانشگاه تبریز گرفتم. بعد از آن برای ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد به رودهن رفتم. در زندگی گذشتهام شکست خوردم و بعد از سالها از همسرم جدا شدم. در این مدت سعی کردم بنده ناشکری نباشم. زندگی گذشته درسهای زیادی به من داده بود. نمیخواستم این بار اشتباه کنم. سال 89 از همسرم جدا شدم و سال 91 از طریق یکی از دوستانم با مهدیه آشنا شدم. او پرستار خانگی سالمندان بود و صداقت و پاکی او مرا جذب کرد. وقتی پیشنهاد ازدواج به او دادم ابتدا از من خواست تا سرگذشت او را بشنوم. با صداقت همه گذشتهاش و زندگی ناموفقی را که تجربه کرده بود برای من گفت.
با شنیدن سرگذشت او بیشتر دل بستم و موضوع را با خانوادهام در میان گذاشتم. پدرم چند سال قبل فوت کرده بود و دیگر اعضای خانواده از خواسته من حمایتی نکردند. احساس میکردم گمشده زندگیام را پیدا کردهام. به خاطر شرایطی که داشتم با هم عقد موقت کردیم و زندگی مشترک ما در خانه ای کوچک آغاز شد. یک سال بعد خدا مهرشاد را به ما داد و شیرینی زندگی مان چند برابر شد.
ابتدای زندگی وقتی از همسرم پرسیدم اگر روزی مجبور شدیم در چادر زندگی کنیم در کنارم میمانی پاسخ داد حتی اگر چادر هم نداشته باشیم در گوشه خیابان کنارت خواهم ماند. با وجود ابتلا به بیماری سرطان خون هیچ وقت امیدم را از دست ندادم و شبانه روز کار میکردم. چند ماه قبل هنگام کار یکی از قطعات فلزی روی پاهایم افتاد و مدتی خانهنشین شدم. صاحب کارم وقتی فهمید نمیتوانم مدتی سرکار بروم مرا اخراج کرد.
نگاهی به همسر و پسرش انداخته و ادامه میدهد: وقتی نتوانستم سرکار بروم اجاره خانه عقب افتاد و صاحبخانه مبلغ کرایه را از پول ودیعه رهن کم کرد و بعد از مدتی با دادن 150 هزار تومان از ما خواست خانهاش را تخلیه کنیم. روزهای سختی بود، مجبور شدیم با خرید یک چادر در پارک زندگی کنیم. در گرمای تابستان مهرشاد بیتابی میکرد و تنها دغدغه من و همسرم آرام کردن او بود. مردم با بیتفاوتی از کنار ما رد میشدند. سعی میکردم با تدریس خصوصی ریاضی و یا کارگری پولی برای خوردن غذا تهیه کنم. ماهها به این شکل گذشت تا اینکه مردی دستمان را گرفت. تصمیم دارم درسم را به پایان برسانم و تلاش کنم تا همسر و فرزندم را خوشبخت کنم.
سایه پدر
نگرانی یک پدر وقتی که دخترش را راهی خانه بخت میکند میتوانستی در چهرهاش ببینی. وقتی صدای بله عروس خانم در اتاق عقد پیچید اشک از چشمانش جاری شد و دستانش را به نشانه قدردانی از خدا به آسمان گرفت.
علیرضا ملک محمدی سالها در لباس مقدس نیروی هوایی ارتش به کشور خدمت کرده است. وقتی در اتاق مددکاری مرکز خدمات شهرداری سرگذشت تلخ زن جوان را شنید آستین همت بالا زد. او که سه دختر دارد قبل از مراسم عقد با خوشحالی میگفت امروز صاحب چهارمین دختر شدم. او امروز زندگیاش را از نو آغاز میکند و مثل همه پدرها برایش آرزوی خوشبختی میکنم. او از روزی که تصمیم به برپایی این مراسم گرفت اینگونه میگوید: وقتی در اتاق مددکاری صدای این زن که کودک یک سالهاش را در آغوش گرفته بود شنیدم باور نمیکردم او و همسرش به همراه کودکشان ماههاست که زیر چادر زندگی میکنند. وقتی برای اولین بار او را دیدم صداقت را در چشمانش حس کردم. به من گفت برای آینده فرزندش نگران است.
او میگفت و من به این فکر میکردم که چرا باید در برابر این انسانها بی تفاوت باشیم و چرا ارگانهای مسئول هیچ حمایتی از آنها نمیکنند. به او گفتم دوست داری در یک مراسم به عقد همسرت دربیایی و عقد دائم شما به ثبت برسد. با شنیدن این جملات صورتش از خوشحالی سرخ شدو به من گفت شما برای ما پدری کنید تا بتوانیم زندگی آرامیرا شروع کنیم. بلافاصله مقدمات مراسم عقد را با کمک مرکز خدمات اجتماعی شهرداری منطقه 20 فراهم کردم و با هماهنگی دفتر ازدواجی در شهرری جشن کوچکی را برای آنها ترتیب دادیم.
بارها به چادر آنها رفتم تا احساس تنهایی نکنند. برای آنها انگشتر نشان گرفتیم و تلاش کردیم تا روز عقدشان یک روز به یادماندنی برایشان باشد و خوشحالم که رضا قشقایی رئیس بنیاد خیراندیشان فاطمیکه سرپرستی 700 خانواده ایتام، بدسرپرست و بیسرپرست را به عهده دارد برای در اختیار قرار دادن خانهای به این زوج و همچنین شغل مناسبی برای مهدی اعلام آمادگی کرد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#559
Posted: 2 Oct 2014 10:59
نخستین پرواز بزرگترین هواپیمای مسافربری جهان به تهران
رسانههای ایران خبر دادند که نخستین هواپیمای پهن پیکر ایرباس ۳۸۰ متعلق به شرکت هواپیمایی امارات روز سه شنبه هشتم مهرماه در فرودگاه امام تهران به زمین نشست.
به گزارش خبرگزاری مهر، برای نخستین بار است که این نوع هواپیمای پهن پیکر به ایران پرواز میکند.
بر اساس اطلاعات شرکت ایرباس، این هواپیما با قابلیت حمل ۸۰۰ مسافر و ۴۷۸ متر مربع سطح کف قابل استفاده، بزرگترین هواپیمای مسافربری جهان است که از بوئینگ ۷۴۷ که دومین هواپیمای بزرگ جهان است، ۴۰ درصد بزرگتر است.
پرواز ایرباس پهن پیکر اماراتی به ایران در حالی است که یک ایرباس ۳۸۰ دیگر، روز دوشنبه رکورد پرواز هواپیماها را شکست.
بر اساس گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، هواپیمای ایرباس ۳۸۰-ی که متعلق به شرکت «کانتاس» استرالیا بود، با طی مسافتی حدود هشت هزار و ۵۴۷ مایل به مدت ۱۵ ساعت رکورد تازهای در پرواز هواپیماها به جای گذاشت.
اکنون یک هواپیمای مسافربری دیگر از همین نوع متعلق به امارات متحده عربی در فرودگاه امام تهران فرود آمده است.
گزارش خبرگزاری مهر حاکی است که تعداد مسافران این هواپیما حدود ۲۰۰ نفر بوده و توسط خلبان ایرانی و کمک خلبان اماراتی به مقصد ایران پرواز کرده است.
بر اساس گزارش یاد شده، این هواپیما تاکنون به دو مقصد پروازی جده و کویت پرواز داشته و فرودگاه امام تهران به دلیل حجم بالای مسافرتها میان دبی و تهران به عنوان سومین مقصد پروازی این هواپیما انتخاب شده است.
در همین زمینه خبرگزاری ایسنا گزارش داده که با توجه به اینکه این نخستین فرود ایرباس ۳۸۰ در ایران به حساب میآمد مسوولان فرودگاه امام «در حرکتی نمادین با ماشینهای آب پاش به سمت این هواپیما حرکت کردند تا به رسم هوانوردی رسما از این هواپیمای بزرگ در ایران استقبال کنند».
ایرباس پهن پیکر ۳۸۰ به دلیل شرایط خاص فنی و ابعاد به تجهیزات خاصی برای نشست و برخاست در فرودگاهها نیاز دارد. خبرگزاری مهر نیز گزارش داده است که «وجود توان فنی بالا» در فرودگاه امام موجب تقاضای این ایرلاین برای پرواز ایرباس ۳۸۰ به ایران شده است.
این هواپیما که ساخت آن در سال ۲۰۰۲ آغاز شد، برای اولین بار در سال ۲۰۰۵ به پرواز در آمد.
سعید چلندری، مدیرکل فرودگاه بینالمللی امام، با بیان اینکه فرود هواپیمای ایرباس ۳۸۰ فصلی تازه در صنعت هوایی ایران است، گفت که هواپیمایی امارات نام خود را به عنوان پیشتاز استفاده از ظرفیت بخش اقتصادی و حمل و نقل هوانوردی ایران به ثبت رساند.
به گفته وی، با توجه به درخواست شرکت هواپیمایی امارات امکان سنجی این عملیات برای پرواز ایمن از چند ماه قبل آغاز شد و امروز شاهد فرود این هواپیما بودیم.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#560
Posted: 2 Oct 2014 11:00
جایزه جهانی "پروژه موفق" به یک موسسه خیریه ایرانی رسید
انجمن بینالمللی مدیریت پروژه که یک نهاد غیردولتی است و دفتر آن در آمستردام هلند قرار دارد جایزه طلای خود در زمینه "موفقیت در پروژه" را امسال به موسسه خیریه محک از ایران داده است.
این انجمن ( IPMA) پیشتر، در ارزیابی اولیه برای انتخاب فینالیست جوایز خود در بخش پروژههای بشردوستانهای که از منابع بینالمللی استفاده کردهاند، محک را به علت برنامه توسعه دوساله ۹۲-۹۱ این موسسه به عنوان تنها فینالیست برگزیده بود.
در نشست نهایی این انجمن که روز سهشنبه (۳۰ سپتامبر - هشتم مهر) در شهر رتردام هلند برگزار گردید، رتبه نخست و نشان طلای موسسه آی.پی.ام.ای (۲۰۱۴) به موسسه محک اختصاص یافت.
موسسه خیریه محک که در زمینه کمک به کودکان سرطانی فعالیت میکند از حدود ۲۳ سال پیش فعالیت خود را آغاز کرده و مدعی است تاکنون توانسته به حدود ۲۱ هزار کودک مبتلا به سرطان یاری رساند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟