ارسالها: 2801
#31
Posted: 13 Jun 2011 15:10
کسی هست شانه هایش را، به من قرض بدهد
تا یک دل سیر گریه کنم؟
بدون هیچ حرف و سوال و جواب و دلداری و نصیحتی؟؟؟
بعضی ها به ظاهر وقتی اول وارد لیست دوستانت که میشوند
چیزی با خود نمیآورند
ولی وقتی میروند ، همه چیز آدم را با خودشان میبرند . . .
کاش میشد که دلم از عاشقی بو ببرد
یار آمده دل را به شکار چشم آهو ببرد
خسته ز دلم … بگو خریدار کجاست ؟
تا قلب مرا به شرط چاقو ببرد
هر چند که باشی عاشقی دل نگران ،
حس می کنم این را که شبی در باران ،
این بازی ِ « تا ابد کنارت هستم » ،
با سوت قطار می پذیرد پایان
انگشت مزن بر دلِ پر حوصلهی ما
بگذار که سربسته بماند، گِلهی ما . . .
سکوت و خلوت بغض شبانه
چه دلگیر است بی تو حجم خانه
تو رفتی و دلی دارم که هر دم
برای گـــریــــه می گیرد بهانه . . .
ما نه آنیم که در بازی تکراری این چرخ فلک
هر که از دیده مان رفت ز خاطر ببریم
یا که چون فصل خزان آمد وگل رفت به خواب
دل به عشق دگری داده ز آنجا برویم
وسعت دیده ما خاک قدمهای تو بود
خاک زیر قدمت را به دو دنیا بخریم . . .
دل من محکمه ایست
که به من میگوید:
همه را دوست بدار،
به همه خوبی کن،
و اگر بد دیدی،
دل به دریای محبت بزن و بخشش کن
کاش دستی بود و دستم میگرفت
انتقام از نفس پستم میگرفت . . .
امید وصــل تـــو نگذاشت تا دهـــم جان را
وگـــر نه روز فراق تـــو مردن آســـان بود . . .
دیدار یار غایب، دانی چه ذوق دارد؟
ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد . . .
هر بیلیاقتی رُ تو قلبتــــون جا ندید!!
جای آفتـــابه تو بــوفه نیست . . .
ارسالها: 2801
#34
Posted: 21 Jun 2011 13:56
تو همیشه دعوتی رأس ساعت دلتنگی...
ای كاش زنجیر پلاك گردنت بودم تا تاپ تاپ قلبتو می شنیدم
چقدر سخته وقتي به خودت مياي و ميبيني
جايي هستي که با يه دنيا دوست
يه لحظه فکر تنهايي راحتت نميزاره
و باز هم تنهايي ...
تنها تر از هميشه
و چقدر سخته
چقدر سخته ...
هر چند عاشق تنهايي باشي
... آه گراهام!!/ کاش اختراع نمی کردی/ تلفنی را که زنگ نمی خورد
این روزها که نیستی
به خاطرت بگو
بس کند این تلنگر مداوم را !
...
آفتاب می خواهد
این چشمان .
بعد از مرگم من را در گورستان سگان دفن کنید تا اندکی در میان با وفایان عالم باشم
بحث جنسیت نیست ،
مرد و نامرد بودن ،
زن و مرد نمی شناسد...
جایی بشین که پشتت دیوار باشه. مرد پیدا نمیشه. از پشت میزننت.
جرم "مسعود کیمیایی"
هدیه ات یک جفت لنز رنگی بود برایم ....
برای رنگی دیدن دنیای...
همیشه سیاه رابطه مان.... !!
به دوستانت نزدیک باش؛
به دشمنانت نزدیکتر !
هر بیلیاقتی رُ تو قلبتــــون جا ندید!!
جای آفتـــابه تو بــوفه نیست . . .
ارسالها: 2801
#36
Posted: 26 Jun 2011 18:28
یک شب به خوابم بیا
تو از لذت های معشوق بودن برایم بگو!
من هم از دردهای عاشق بودن!
هر دو از چیزهایی حرف بزنیم که نداریم!!!
عادت می کنم به داشتن چیزی و سپس نداشتنش ،
به بودن کسی و سپس به نبودنش ،
تنها عادت می کنم ...
امـــا فراموش نه!
از اینجا
احمق بودنت شروع میشود
وقتی میفهمی
موجود دیگری را
بیشتر از خودت
...دوست داری...!!!!
این تو نیستی که مرا از یاد برده ای این منم که به یادم اجازه نمیدهم حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند ...صحبت از فراموشی نیست صحبت از لیاقت است !
گاهی فرار میکنم ، از فکر کردن به تو
مثل رد کردن آهنگی که خیلی دوستش دارم...
آنقدر اب به آسياب دشمن ريختي تا من از اين اسياب هم رو سفيد بيرون آمدم هم از انتظار مو سفيد
همه بدبختی های ما ناشی از این است نسل کهنه ی ما به تحجر مبتلاست و نسل جدید به هیچ و پوچ.
از همه ی داشته هایت که به آن می بالی، خدا را جدا کن ببین چه داری؟
خود را در آغوش بگیر و بخواب....هیچ کس آشفتگی ات را شانه نخواهد زد...این جمع پر از تنهایی ست...
مشکل اینجاست که
یه یادت که می افتم
دلم برایت تنگ نمی شود!
نفسم تنگ می شود...
هر بیلیاقتی رُ تو قلبتــــون جا ندید!!
جای آفتـــابه تو بــوفه نیست . . .
ارسالها: 2801
#37
Posted: 26 Jun 2011 18:51
به مسافر دل بستن خطاست
همه رفتنی اند …
گله ای نیست..
فقط گاهی خاطره ها که هجوم می آورند
پناه بگیر.....
این روز ها دل گرمی می خوام .......
وگر نه . چیزی که زیاد هست . سرگرمی.....
دوست ندارم به آدمها سلام بگم، چون دلم نمیاد از کلمه خداحافظ زیاد استفاده کنم
گر فراموش كنی من عظا خواهم كرد به زمستان تو گل
و به تابستانت سردی فصل بهار،
سایه ات خواهم شدتا فراموش كنی،رنج و تنهایی خود را در باغ
گفت دانايی كه گرگی خيره سر هست پنهان درنهاداين بشر ،هركه باگرگش مداراميكندخلق وخوی گرگ پيداميكند،هركه گرگش رادراندازدبه خاك رفته رفته ميشودانسان پاک،زوربازوچاره اين گرگ نيست،صاحب انديشه داندچاره چيست،تاجوانی جان گرگت رابگير،وای اگراين گرگ گرددباتوپير
دست به گیرنده هایتان نزنید ، رنگ به رنگ شدن شخصیت های زندگی از خوبی شماست
خانمان سوز بود آتش آهي گاهي
ناله اي ميشكند پشت سپاهي، گاهي
اینچنین می گذرد روز و روزگارمن!
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم!
چـــــه خوش خیـــــال است !!!
فــــاصلــــه را مــ ــی گویــ ـــم !!!
به خــــیــــالــش...
...تـــوراازمــن دورکـــرده
دلتنگیهایم را به رود اگر بگویم می برد با خود,
هراسم اما از دریا ومرگ ماهی هاست!!!
هر بیلیاقتی رُ تو قلبتــــون جا ندید!!
جای آفتـــابه تو بــوفه نیست . . .
ارسالها: 2801
#39
Posted: 28 Jun 2011 06:40
چـــــه خوش خیـــــال است !!!
فــــاصلــــه را مــ ــی گویــ ـــم !!!
به خــــیــــالــش...
...تـــوراازمــن دورکـــرده
دلتنگیهایم را به رود اگر بگویم می برد با خود,
هراسم اما از دریا ومرگ ماهی هاست!!!
روزهای دور از تو را هرگز نخواهم شمرد
تا همیشه بگویم :
همین دیروز بود
تو یادت نیست ولی من خوب به خاطر دارم که برای داشتنت
دلی را به دریا زدم که از آب واهمه داشت . . .
به حساب خیالبافی ام مگذار ، اما ستاره ای دارم در تاریکترین شبها
فقط خواستم بدانی که میتوان دلخوش کرد به چراغهای کوچک یک هواپیما !
هرچه می دوم ، با گمان رد گام های تو گم نمیشوم
راستی در میان این همه اگر ، تو چقدر بایدی !
حقیقت تلخ است ، اما نه به تلخی تنهایی
تنهایی سخت است ، اما نه به سختی جدایی . . .
شعر که میخوانم ، چشمانت را نبند
تو که میدانی ، حافظه ی خوبی ندارم . . . !
هستی به دلم ، به دل که نه ، در “جانی”
در جان منی و در “دلم” می مانی . . .
در فراقت آهنگ قلبم در غم است / بی صدا می خندم اما روزگارم درهم است . . .
هر بیلیاقتی رُ تو قلبتــــون جا ندید!!
جای آفتـــابه تو بــوفه نیست . . .
ارسالها: 2801
#40
Posted: 28 Jun 2011 07:14
همواره دلم به زندگی کافر بود
انگار که مرگ چاره آخر بود
این درد یتیمی که کشیده است دلم
زیر سرِ عشق بی پدر مادر بود !
همانگونه که قبلا عرض کردم
خودم را عاشق تو فرض کردم
زدم عینک، برای دیدن تو
دو تا چشم دگر هم قرض کردم!
اول به نام عشق... دوم به نام تو... سوم به ياد مرگ... بر لوح شيشه اي قلبت بنويس : يا تو عشق، يا من و مرگ
همه ی تفاوت ما این بود
او به ختطر نمی اورد
و
من از خاطر نمی بردم
چه تقدیر بدیست ! من اینجا بی تو می سوزم
و تو
انجا با او می سازی
آنچــه مــا آدم هــا را از هم دور می کنــد ..
زمان نیست ، زمــانه است ؛
زودتــر از کفش هایمان دوست عوض می کنیــم!
كفته بودی كه بیایی غم دل باتو بگویم
چه بگویم كه غم از دل برود چون توبیایی
صبر كردن دردناك است و دردناك تر از آن فراموشی و از این دو دردناك تر این است كه ندانی باید صبر كنی یا فراموش كنی
هر بیلیاقتی رُ تو قلبتــــون جا ندید!!
جای آفتـــابه تو بــوفه نیست . . .