ارسالها: 7125
#1,101
Posted: 9 Jun 2023 07:31
تو بخش جراحی یه بیمار بود که چند روز همراهی نداشت.هم اتاقی هاش کاراش رو میکردند.... رفتم پیشش و بش گفتم همراهت کجاست؟ شما باید همراه داشته باشید! گفت دوستام میان ولی نمیتونند بمونند. ازش پرسیدم مجردی؟ گفت : نه متاهلم اما تنهام....
💔تو زمستون داره چشمات... ❤️🩹
ارسالها: 2135
#1,102
Posted: 9 Jun 2023 07:47
خدایا سرنوشتم رو اونقدر قشنگ بنویس که مادرم از ته دل بخنده...
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
ارسالها: 1937
#1,103
Posted: 10 Jun 2023 12:02
VIDEO
دقیقا اونجام که معین میگه: ﻫﺮ ﻳﺎﺭ ﺍﻫﻞ ﻧﻴﺮﻧﮓ، ﻫﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺍﻫﻞ ﺣﻴﻠﻪ ﺑﺎ ﭘﺸﺖ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺧﻨﺠﺮ، ﻣﻮﻧﺪﻡ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﻗﺒﻴﻠﻪ ﺭﺍﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﻣﺴﺎﻓﺮ، ﺑﺮﮔﺸﺘﻨﺖ ﻋﺬﺍﺑﻪ ﻣﻦ ﺗﺸﻨﻪ ﻟﺐ ﺗﮑﻴﺪﻡ، ﺁﺏ ﺍﻳﻦ ﻃﺮﻑ ﮔِﻞ ﺁﺑﻪ
دل سوخته تر از همه سوختگانم ...
ویرایش شده توسط: sasiiii554
ارسالها: 7125
#1,105
Posted: 15 Jun 2023 19:55
بعد یکسال یکی از آقایون انجمن رو دوباره دیدم.رفتیم تو لابی یه هتل نشستیم و نوشیدنی خوردیم و گپ زدیم. بهم گفت تو یکسال گذشته با همسرش هیچ رابطه ای نداشته و ده تا کلمه هم بینشون رد و بدل نشده! اینقدر از همسرش متنفر بود که من برای اون زن احساس خطر کردم! مرد جا افتاده و درونگرایی هست.از اینها که بلد نیست با جنس مخالف ارتباط بگیره و خیلی بهش سخت میگذشت... خودم رو یکم جمع و جور کردم تا این مکالمه دوستانه به سمت و سویی که دوست نداشتم نره.تجربه نشونم داده آقایون مخصوصا اونها که ادعاشون کون خر رو پاره میکنه یا ادعای روشنفکری و متفاوت بودن دارند و چهارتا جمله قلمبه سلمبه رو دائم قرقره میکنند از همه بدترند و مکالمه باهاشون به طول و عرض آلت تناسلی و سفتی کمرشون ختم میشه! خوشبختانه این مرد متشخص اصلا تو این وادی ها نبود و میفهمید که یک خانم متشخص رو نباید در موقعیتی که دوست نداره قرار بده... ازش پرسیدم چرا خانمت اینطور شد؟ گفت تمام زنهای فامیلش اینطورین.دو تا زن داداشاش هم اینجورین.زن من تو دنیا از هیچ کس قدر این دو تا زن متنفر نیست ولی اخلاف و رفتارش دقیقا کپی اونهاست! خیلی عجیبه نه؟ ما هر چقدر زور بزنیم شبیه اونهایی که دوستشون داریم نمیشیم ولی عین آب خوردن کپی آدمهایی میشیم که ازشون متنفریم...
💔تو زمستون داره چشمات... ❤️🩹
ویرایش شده توسط: Streetwalker
ارسالها: 2135
#1,107
Posted: 21 Jun 2023 06:10
یه جورایی دارم به این نتیجه میرسم که اصل بر برائت نیست ... و تعمیمش میدم به همه چیز اکثریت به فکر دیگران نیستند یا شاید هم به فکر استفاده و سوء استفاده از همیم بنابراین در 40 سالگی به این نتیجه رسیدم که صداقت فقط گاهی خوبه، اخلاق هم همینطور. ترجیح میدم نقاب روی صورت داشته باشم و خودِ واقعیم رو پنهان کنم، مگه اینکه طرف خودی نشون بده و بر من اثبات بشه که انسان هست، اینجوری من صرفا برای اون شخص خاص میشم همون آدم قبلی بدون تقاب! اخلاق و انسانیت سال هاست که به قهقرا رفته و روزی نیست که بیشتر در منجلاب بی اخلاقی فرو بره. عینک خوشبینی رو فقط در خونه خودتون و جمع عزیزانتون و کسانی که شما رو عزیز میدارند، قابل استفاده است. پ ن : وحشتناکه که ما به اینجا رسیدیم ...
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
ارسالها: 7125
#1,108
Posted: 23 Jun 2023 07:35
اگر تاپیک جای کی خالیه و کافه لوتی پاتوق موهان باشه، این تاپیک هم پاتوق منه! الغرض گاهی یه تلنگری در حد یه بوق، یه حرف، یه نگاه و اشاره لازمه تا حقایقی که مدتها بود فراموش شده بود دوباره رو بیاد و خودش رو نشون بده و جلو صورتتون تو چشمات خیره بشه که هوووووووی کجایی عامووووو فکر میکنی بعد هزار سال منو قال گذاشتی؟؟؟؟؟ احمق تو خودت رو قال گذاشتی نه منو...... الغرص اینکه هیچوقت خودتون رو جا نذارید تا پیش خودتون احمق نشید.همیشه یادتون بمونه که نیازها، احساسات و غرایض مثل غبار روی حقایقی به بزرگی و سنگینی کوه رو میپوشانند ولی با نسیمی کنار میرند و اون حقیقت دوباره جلو چشمتون ظاهر میشه....
💔تو زمستون داره چشمات... ❤️🩹
ارسالها: 2135
#1,109
Posted: 23 Jun 2023 10:55
جالبه دیروز سر مزار یکی از بزرگان این سرزمین، بازداشت شدم. و راس ساعت 23 بعد از اینکه دیدن از من نه با کتک حرفی درمیاد نه با ارعاب، و البته استثنائا دیروز هیچ کاری هم نکرده بودم که بشه براش سند ساخت و بعدا با اگزجره پرونده ش کنن، گذاشتن برم. فقط من سر مزار بودم. در سکوت مطلق. حتی بدون فاتحه ای چیزی (چون اعتقادی بهش ندارم) فقط صدای باد لای برگها بود. نمیدونم ترس تا کجاها رخنه کرده که چنین سکوتی در تنهایی باعث بازداشت آدمی بشه که کاری نمیکرد و حرفی نمیزد و فقط با اندوه داشتم با پارچه خیس مزار رو میشستم. البته من این کار رو با مزار هیچ شخصی نکردم. فقط مزار این شخص رو اونم ماهی یکی دو بار میرم میشورم خواستم بگم ترسون وحشتناکه از یه بوق توی اتوبان، تا یه متن ساده و عادی لرزه به تنشون میندازه. دیگه از سایه ی روح خودشون هم میترسن!!! خودشون میدونن که انبار باروت کاملا خشک و آماده س ... خداوند یاری رسان مردم ایران زمین باشه
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
ارسالها: 3666
#1,110
Posted: 3 Jul 2023 01:00
بلا دورباشه لویی دوفونس عزیز و دلاور.خداروشکر ازچنگشون خلاص شدی .خاطره ای که تعریف کردی منو یاد یکی ازخاطراتم درسالهای دورانداخت .با همه نفرتی که ازسازمان مجاهدین داشتم و دارم اما بسیاری ازافراد پاک وناآگاه و ساده ای که فریب دانه درشتهای سازمان را خوردند اعدام شدند و من هم برای آمرزش روحشان برای فاتجه خوانی سرمزارشان رفتم .ازما بهتران یا همان سپاهیان اهریمن جشمانم را بستند و به مقر سپاه بردند و شروع کردند به بازجویی ..به شدت ازآنان انتقاد کردم و با سلاح خودشان به پیکارشان رفتم ..-مگر فاتحه خوانی چه جرمی دارد ؟این رفتاری که شما دارید اسلامی نیست ..به چه جرمی مرا به این جا آورده اید .شما مردم را از اسلام فراری می دهید ..خلاصه ازشون طلبکارشدم ولی دل تو دلم نبود می ترسیدم به گوش خونواده ام برسه و یه جورایی دعوام کنن که چرا خودمو به خطر انداختم . خلاصه هیچ آسیبی بهم نرسونده بی احترامی هم نکردند فقط ازمن تعهد گرفتند که دیگه سرخاکشون نرم که البته این قسمت قضیه به نوعی نرمش قهرمانانه بود خداوندا!آن چنان آگاهمان کن که فریب خودآگاه پنداران رانخوریم ..لعنت برسازمان مجاهدین این بزرگترین یارو یاور غرب و گلوبالیستها که درسال 57 بستری فراهم کرد که خمینیستها بسیار راحت و با اعتماد به نفس وارد شورشهای ایران ویران کن شوند .مزدشان را هم گرفتند یعنی اعدام و قلع و قمع شدند و ملت نادان را به خاک سیاه نشاندند و هنوزهم طلبکارهستند پرروتر و وقیح تر و بی شرم تر و پوست کلفت تر از این طایفه ندیده ام و اگر باورندارید ازصدام حسین بپرسید یا از مهدی ابریشم چی که زنش مریم را طلاق داد و تحویل مسعود جون داده و با چه لذت و خوشحالی درمراسم تحویل و تحول یا تغییر و تحول از تحکیم سازمانی می گفتند فیلمشو تازه دیدم یعنی چند روزپیش ...البته داستانشو خونده بودم) وهزاران هزار دلیل دیگه که از این گروه باید فاصله گرفت ولی خدائیش برای برنامه پیک شادی خیلی زحمت می کشن دستشون درد نکنه به درد همین کارامی خورن ..البته خیلی وقت پیش قبرستون مجاهدین درشهرمون رو با خاک یکسان کرده جاش خونه ساختند که من این کاررو قبول ندارم ...جاوید شاه
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود