ارسالها: 138
#1,224
Posted: 11 Oct 2024 23:58
پرده پرده آنقدر از هم دریدم خویش را
تا که تصویری ورای خویش دیدم خویش را
خویشِ خویشِ من مرا و هرچه «من» ها بود سوخت
کُشتم آن خویش و ز خاکش پروریدم خویش را
خویشِ خویشِ من هم اینک از در صلح آمدست
بسکه گوش از غیر بستم تا شنیدم خویش را
معنی این خویش را از خویشِ خویشِ خود بپرس
خویش بینی را گَزیدم تا گُزیدم خویش را
می شدم، ساقی شدم، ساغر شدم، مستی شدم
تا ز تاکستان هستی خوشه چیدم خویش را
سردی کاشانه را با آه، گرمی دادهام
راه برخورشید بستم تا دمیدم خویش را
اشک و من با یک ترازو قدر هم بشناختیم
ارزش من بین که با گوهر کشیدم خویش را
بزم سازان جهان می از سبوی پُر خورند
من تهی پیمانه بودم سر کشیدم خویش را
بردهداران زمان ها چوب حرّاجم زدند
دست اول تا بر آمد خود خریدم خویش را
شمعم و با سوختن تا آخرین دم زندهام
قطره قطره سوختم تا آفریدم خویش را
ویرایش شده توسط: sepanta_7_7