ارسالها: 1135
#291
Posted: 14 Oct 2016 00:13
از پلنگها هراسی نداشتیم...
و
بر سر شیران نعره زدیم..
. ولی عاقبت آفتاب پرستی هزار رنگ
فریبمان داد
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم
ارسالها: 14491
#292
Posted: 28 Oct 2016 11:07
این هوا را میبینید؟
نه سرد بودنش معلوم است
نه گرم بودنش...
آدم میماند لباس هایِ گرمش
را از تهِ کمد بیرون بکشد
یا با همان لباس هایِ
تابستانی اش سر کند.
نتیجه ی این بلاتکلیفی هم
چیزی جز سرما خوردگی
های ِوحشتناک نیست...
دوست داشتن های ما هم
چیزی شده شبیهِ این
حالِ بلاتکلیفِ هوایِ پاییزی.
نه درست و حسابی میمانیم
نه بلدیم از زندگی هم برویم
نه عاشقیم نه دوستِ صمیمی ،
یک "بلاتکلیفیم "
یک "دوستِ معمولی"
حالا نتیجه یِ این
دوست داشتن هایِ بلاتکلیف
چه باشد خدا میداند...
يكى بيايد
و نسلِ ما را تكان دهد
ما نسلِ دوست داشتنهاى
ته نشين شده ايم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 24568
#293
Posted: 1 Nov 2016 23:33
شعر و
بغض و
اشک
کفافِ رفتنت را نمی دهند
باید
سر فرصت
برایت
بمیـرم ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#297
Posted: 7 Nov 2016 22:23
پاییز از چشمان من شروع شد
از برگ ریزان دلم
از نارنجیِ سکوتم
که مشت مشت دلتنگی به آسمان می پاشید
پاییز
نگاه خشکیده ی من بود
بر تنِ خسته ی کوچه
و عشق نافرجامی
که داشت کم کم غروب می کرد ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#299
Posted: 9 Nov 2016 19:55
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود اندر غم عشق
اما نه چنین زار که این بار افتاد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#300
Posted: 11 Nov 2016 21:47
شب ، نم از چشم های تو برمی دارد
وقتی
نفست در سینه بند می آید
نمناک توام
ستاره شرجی
شانه هایت کجاست ؟
دارم
به پشت گرمی تو
باریدن میگیرم
باز کن
پرده های دلت را
صدای کف زدن دریا می آید
می شنوی ؟ !
دستی به جای خالی دستم
بکش
بی فاتح مانده اند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند