ارسالها: 23330
#332
Posted: 4 Jun 2017 14:55
وقتی داری باکسی درد و دل میکنی
درست مثل اینه که بهش یه چک سفید امضا بدون تاریخ میدی تا هر وقت هرجور خواست ازش استفاده کنه
پس مراقب باش که حرف
دلت رو با کی و کجا میزنی
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 24568
#333
Posted: 5 Jun 2017 21:16
گمان نکن تنهایی عذابم داد
به سرزمین دیگری رفتم
به سرزمینی که عاشق نداشت
از زمینش تنها شراب می جوشید
از درختانش سیگار
فکر کرده ای می میرم درنبودنت؟
فکر کرده ای تنها آغوش تو را دارم؟
همان شب سفر کردم به سرزمین دیگری
سرزمینی سفید سفید
در بستری از اشک های زلال
در آغوش فرشته ای رفتم همان شب
چشمانم را بستم که صبح را نبینم در آغوشش
او که مثل تو نبود
مرا با خود برد
و هیچ وقت رهایم نمی کند
فکر کرده ای برمی گردم؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 3700
#334
Posted: 5 Jun 2017 22:11
عمری زندگی کردم تا حس کنم نبودن با مرگ فرق می کنه ولی من که هستم و هنوزهم نمردم (نمرده ام )
می دانم که روزی خواهی آمد
با یک سبد پراز گلهای سرخ احساس
به رنگ قلب خونین من
می دانم که خواهی آمد
آن روز هستی من هست خواهد شد
آن روز هستن (هستی ) را حس خواهم کرد
می دانم که روزی خواهی آمد
آن روز که بیایی ..برای من
خورشید از همان طرف خواهد آمد
آن روز که بیایی
خورشید خوشبختی من ..
دیگر غروب نخواهد کرد
ایـــــــــــــــرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3700
#335
Posted: 6 Jun 2017 00:09
دیروز هم گذشت
هنوز از تو نگذشته ام
وهرگزنخواهم گذشت
دیروز هم گذشت
امروزهم می گذرد
سنگ صبور..
بر سینه ام نشسته است
و من هنوز
در انتظارگذشت گذشته هستم
تا که از خود بگذرد
وچون من از امروزبگریزد
ایـــــــــــــــرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 85
#336
Posted: 6 Jun 2017 01:39
زنی هستم که فقط رنگ رژ لبم
کافیست تا
مردانگیت را به تباهی بکشاند
حال ضعیفه کیست؟
من زنی هستم آزاد!
در فطرت من حیا نهاده شده
می دانم کجا باید شرم کنم و کجا می شود رها بود
تو به من نیاموز
قانونگذار!
ارسالها: 3700
#337
Posted: 9 Jun 2017 12:06
ازدلم خون می ریزد
تو مرا گم نکرده ای
من گمشده شهرعشقم
من عشق را می بینم
همه جا عشق را می بینم
همه گاه عشق را می بینم
عشق مراگم کرده است
تومراگم نکرده ای
ازدلم خون می ریزد
چرادانه اشکم سبزنمی شود
ازدلم خون می ریزد
انگارکه برخاک جنون می ریزد
انگارکه برخاک جنون می ریزد
ایــــــــــرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 24568
#338
Posted: 9 Jun 2017 13:57
سخت نیست
اصلا سخت نیست از روی شانه ام
تاب بخوری روی دستم
توی چشمهایم زل بزنی و
بگویی حواست هست امروز جمعه است؟!
سخت نیست
بگویم مگر حواس گذاشته ای؟
سخت نیست چنان ببوسمت
که جمعه در تقویم از خجالت سرخ شود گونه اش!
سخت نیست...
جمعه ها صدایت کنم و بگویم من رفتم!
بگویی کجا؟
بگویم قربان عطر تنت!!
سخت نیست من و تو این طور جان جمعه را بگیریم؛
قبل از اینکه بفهمد غصه را چطور توی دلهایمان جا کند!
سخت نیست
فقط دستت را به من بده!
راستی...
من رفتم!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 3700
#340
Posted: 10 Jun 2017 01:05
باز شب آمده است و سکوت
جای خالی تو راهیچ پرنمی کند
گرچه هیچ راجای خود نشانده ای
حتی اگر به میان شهر هم بروی
عروس سپید را نخواهی دید
کاش با صبح بیایی !
وقتی که خورشبد همه جا را چراغانی کند
لباس سپیدت را بر تن کنی
وقتی که عروس سپید را بیدار ببینی
به من بگویی که ..
خوشبختی سپیدمن (ما) آمده است
ایــــــــــرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود