ارسالها: 1135
#351
Posted: 11 Jul 2017 22:25
مرا از حیله ی رندان نترسانید
مرا از مکر نامردان نترسانید
من از آغاز عمرم در قفس بودم
مرا از حبس و از زندان نترسانید
تمام پیکرم از درد می لرزد
مرا از درد یک دندان نترسانید
به خود می پیچم و خون می خورم هر روز
مرا از یک شب بی نان نترسانید
من آدم دیده ام از گرگ وحشی تر
مرا از آدم و حیوان نترسانید
من از دریای طوفانی گذر کردم
مرا از نم نم باران نترسانید
من از همخون خود آتش به جان دارم
مرا از خنجر مهمان نترسانید
دگر نوری نمانده تا ببینم من
مرا از کوری چشمان نترسانید
دگر جانی نمانده تا بگیریدش
مرا از این تن بی جان نترسانید
درون من خدا پر نور می تابد
مرا از ظلمت شیطان نترسانید
تمام زندگی,من عاشقی کردم
مرا از لغزش ایمان نترسانید
برای حرف آخر یادتان باشد
گرانم من مرا ارزان نترسانید
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم
ارسالها: 3704
#352
Posted: 12 Jul 2017 21:45
هیچ دردی بدتر از این نیست که آدم هم با یاد آوری لحظات درد ناک زندگیش درد بکشه هم با یاد آوری لحظات شیرینش
هیچ دردی بد تر از این نیست که نه بخوای بمیری نه بخوای زندگی کنی و تنها دلیل بودنت این باشه که بخوای جواب پرسشهاتو پیدا کنی و بعد خیلی راحت خودت رو به طوفان مرگ و زندگی بسپری
هیچ دردی بدتر از این نیست که روحت شاهد باشه که فراموشکاری حتی به جنازه ات هم رحم نمی کنه ..
و هیچ دردی بدتر از این نیست که همه این درد ها رو با هم داشته باشی
ایـــــــــــــــرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 24568
#353
Posted: 14 Jul 2017 20:10
گاهی دلت می خواهد از دید بعضی آدم ها پنهان بمانی. آدم هایی که مدام توی زندگیت سرک می کشند و با ژست صمیمیت داشته هایت را می شمرند، احساساتت را خط کشی می کنند، اشتباهاتت را سرزنش می کنند، به چیزهایی که خود ندارند حسادت می کنند، دست می گذارند روی نقطه ضعف هایت و آن را بزرگ و بزرگتر می کنند و هر کاری که لازم باشد می کنند تا تو را کوچک و بی رنگ و کدر نشان دهند.
فریب ظاهرشان را نخور، این آدم ها "آینه" نیستند، "شیشه خرده" اند!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 8967
#354
Posted: 17 Jul 2017 14:31
حال ما با دود و الکل جا نمی آید رفیق
زندگی کردن به عاشق ها نمی آید رفیق
روحمان آبستن یک قرن تنها بودن است
طفل حسرت نوش ما دنیا نمی آید رفیق
دست هایت را خودت "ها"کن اگر یخ کرده اند
از لب معشوقه هامان "ها" نمی آید رفیق
هضم دلتنگی برای موجها آسان نیست
آب دریا بی سبب بالا نمی آید رفیق
یا شبیه این جماعت باش یا تنها بمان
هیچکس سمت دل زیبا نمی آید رفیق
.
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
ارسالها: 1135
#356
Posted: 18 Jul 2017 00:25
چقدر تلخ است من کبریت را میسوزانم کبریت سیگار راسیگار مرا این بازی برد ندارد هر سه میسوزیم
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم
ارسالها: 24568
#357
Posted: 19 Jul 2017 20:17
همین و بس...
پس حالا که آمده ای
مرور کن
این دفتر و این همه شعرهای ناشنیده را
که تو بودی
و تو را گم کرده بودند
اینجا حکایت روزهای با تو بودن است
روزهای زیبایی از زندگی ...
حالا که آمده ای نگران نباش
دنبال بهانه ای بودم که باز بیایم و برایت بنویسم
همه احساسی را که به تو دارم ...
بهانه ای جز دوست داشتت نیافتم و
این همان است که مرا برای ادامه زندگی امیدوار می کند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 23330
#358
Posted: 19 Jul 2017 22:21
اگه نخوای روی مطالبِ معمولِ زندگیت ریسک کنی، مجبور میشی آخرش به همون معمولی ها بسنده کنی!
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.