ارسالها: 24568
#441
Posted: 20 Nov 2017 20:34
پاییز رنگ هایش را به تو داد
دلتنگی هایش قلب مرا بوسید.
هزار رنگ با شکوه!
پلک بزن
بگذار وقتی درناهای جان مرا
به کوچ صلا می دهی
زرد و نارنجی های دلفریب نگاهت
بر خاکستری های سوخته ی قلب من بنشینند
بگذار برگ هایم را بادهای تو ببرد
من،
من جز زنی عاشق هیچ نیستم
من پیش از اینکه تو را صدا بزنم
بارها به خودم تلنگر زده ام
بارها برهنگی ام را به رخ دستهایت کشیده ام
و اندوهی را که از موهایم شره می کرد
باران به باران
به سقف اتاق تو روانه کرده بودم.
هزار رنگ دلفریب!
چقدر فریب چشم های تو را خوردن پیامد داشت!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 1135
#443
Posted: 24 Nov 2017 21:54
همه معتقدن بچه شون بیشتر از سنش میفهمه این همه گاوم که تو سطح شهر میبینین همشون منم
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم
ارسالها: 3704
#446
Posted: 26 Nov 2017 12:17
دلم تنگ است چون چشم بزرگان
زبان تیزاست چون دندان گرگان
بخندم وقت اشک و شادگردم
زبیداد زمان فریادگردم
ن .ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3704
#447
Posted: 27 Nov 2017 14:01
نمی دانستم که سنگها هم قلبی دارند از جنس خودشان
نمی دانستم که فردایی هست که ازجنس امروزنباشد
نمی دانستم که نور را باید احساس کرد و ندید
نمی دانستم آن راستهایی که می گویی روزی دروغها می شود
نمی دانستم که ماه از روشنایی بیزاراست
نمی دانستم که فردایی بی تو خواهم داشت
نمی دانستم که نوررابایداحساس کرد وندید
ن . ایـــــــــرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3704
#448
Posted: 28 Nov 2017 20:21
صدایم کن پیش ازآن که دیگر صدایم رانشنوی
نگذاربروم پیش ازآن که امیدی به آمدنت داشته باشم
نگذاربمیرم پیش ازآن که جانم رابخواهی
ن . ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 1135
#449
Posted: 5 Dec 2017 23:54
چقدر سخت است لبریز باشی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نباشد
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم