ارسالها: 3706
#451
Posted: 7 Dec 2017 01:07
مراکشته ای
اما هنوزهم برای تو نفس می کشم
اگر زنده ای به نفسهای من زندگی ببخش !
سهراب تو نوشداروی بعد ازمرگ نمی خواهد
مرا کشته ای
اما هنوزهم ازتو زندگی می خواهم
هنوز هم صدای نفسهای منی
جانم را به تنم بازگردان ای مسیحای من !
مراکشته ای
اما هنوز هم با یاد تو زندگی می کنم
هنوز هم نام تو را فریادمی زنم
هنوزهم برای تونفس می کشم
ن . ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 24568
#452
Posted: 8 Dec 2017 00:10
که هستی؟
که به باران میگویی بیا
ابر میبارد
به عشق میگویی بیا
پاییز میرسد
به شب میگویی بیا
خواب میپرد
که هستی؟
که به خدا میگویی بیا
اقاقی جوانه میزند
به مستی میگویی بیا
تاک سَر در خُم میکُند
و به شعر میگویی بیا
من میرسم با قلبی که تو را میخواند!
که هستی که زمین دورِ چشمهایت میگردد
و ماهتاب رو به لبهایت در سجود است!؟
کیستی...
که جز عشق تو را هرچه بنامم کفر است!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 41
#454
Posted: 8 Dec 2017 20:18
نیمه شبی چند دوست به قایق سواری رفتند و مدت زیادی پارو زدند.
سپیده که زد گفتند چقدر رفته ایم؟ تمام شب را پارو زده ایم!
اما دیدند درست در همان جایی هستند که شب پیش بودند!
آنان تمام شب را پارو زده بودند، ولی یادشان رفته بود طناب قایق را از ساحل باز کنند!
در اقیانوﺱ بی پایان هستی، انسانی که قایقش را از این ساحل باز نکرده باشد
هر چقدر هم که رنج ببرد، به هیچ کجا نخواهد رسید
قایق تو به کجا بسته شده است؟
آیا به بدنت بسته شده؟
به افکارت؟
به ناامیدی هایت؟
به ترســها و نگرانیــهایت؟
به گذشته ات؟
و یا به عواطفت؟ ...
این ها ساحل های تو هستند
dd389a14
ویرایش شده توسط: Banana007
ارسالها: 3706
#455
Posted: 9 Dec 2017 03:16
قسمت می دهم به لحظه یک پرواز
به شکوه یک آغاز
به دستهای باز نیاز
به آغوش داغ آتش ناز
قسمت می دهم به آه و ناله ساز
به خواهش نگاه کودک ناز
به اشک با چشم بسته و باز
مرا بسپاری به شکافنده راز
به دور ازحیات پست و نشیب وفراز
ن . ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 2135
#456
Posted: 10 Dec 2017 05:51
aliazad77: قسمت می دهم به لحظه یک پرواز
مرسی آزادجان
دلم برای نوشته هات تنگ شده بود
کاش لوتی به ماه های قبل برگرده و زیاد زیاد بیایم لوتی
دوس دارم بهش بگم:
دوست داری از کجایت شروع کنم نازنینِ من؟
از کجا، تا حق شهوتمان ادا شود؟
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
ارسالها: 3706
#457
Posted: 10 Dec 2017 08:39
خسته ام از ندانستن ها
خسته ازغم غربت غروب
نمی دانم دروغگوها....
چگونه عاشق می شوند ؟!
نمی دانم دروغگوها....
چگونه زندگی می کنند ؟!
نمی دانم دروغگوها ...
چگونه به فردامی رسند ؟!
نمی دانم قلب دروغگوها ....
چگونه می تپد ؟!
خسته ام از ندانستن ها
خسته ام از شکستن ها
نمی دانم دروغگوها ....
شرفشان راچگونه می فروشند؟!
به چه قیمتی می فروشند ؟!
بی شرف چگونه می توان دوباره عاشق شد ؟!
بی شرف چگونه می توان به آرامش رسید ؟!
بی شرف چگونه می توان بی ریا بود ؟!
بی شرف چگونه می توان با وفا بود ؟!
خسته ام خسته از ندانستن ها
خسته از نگاه به نگاه چشمانی که دروغ می گویند
و من شرفم را نمی فروشم
ای به ظاهر خوش قلب ! ای شوخ ! ای زیبا ! ای ظریف !
بدان که بی شرف خوشبخت نخواهی شد ...
به خدا که بی شرف خوشبخت نخواهی شد ..
ن . ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 24568
#458
Posted: 14 Dec 2017 19:45
من در سلول انفرادیِ تنم
بسیارمستعدِ آلوده شدن
به بی خوابی هایت شدم
این شب ها،
شب های بی بازگشتِ من به خودم ...
با خیالِ تو... بیداری را نقاشی می کنم
چه برمن گذشته؟
منِ مرا ندیده ای؟
بیدار می مانم تا تو را به خواب ببینم
شاید در آخرین دقایقِ بودنِ شب
آخرین خاطرهٔ بوسه ات
مرا به صبح بدوزد
ویروس نگاهت، درد به جانم می ریزد
و باز همان نگاه
درد از من می برد
تو کیستی؟
که مرا در خواب هایم بیدار می کنی!
حرف هایم را با نگاهی دیگر معنی کن
شاید این بار درست معنی شدم.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 2324
#460
Posted: 15 Dec 2017 21:25
نمیدونم بعضی وقت ها کارهایی میکنم که فکر میکنن از قصد است یا برنامه چیدم ولی اینطوری نیست .بعضی وقتا واقعا اشکم تو همین مجازی درمیاد یا درمیارن؛اینا که میگم مظلوم نمایی نیست ولی واقعا از این دنیا خستم چون هم تو مجازیش گریه مو درمیارن اشکو درمیارن هم تو واقعیش و واقعا گریم درمیاد و هیچیش نقشه نیست لعنت به من و دنیای که تو شم
ویرایش شده توسط: Erfan1993