انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
گفتگوی آزاد
  
صفحه  صفحه 90 از 123:  « پیشین  1  ...  89  90  91  ...  122  123  پسین »

هر چه ميخواهد دل تنگت بگو


مرد

 
یه مدتی اوضاع خیلی بد بود... همه چی بد بود.. نه یکی نه دو تا نه صد تا... هر جای زندگی رو نگاه میکردی بد بود... یادمه بچه بودیم فشار شدیدی روی درس خوندنمون بود، فشار که میگم نه یه گوش پیچوندن معمولی، واقعااا فشار، ینی یادم میاد خیلی وقتا بخاطر نمره ی ۱۸ هم لگد خوردم... البته شاید اون موقع ناراحت میشدمو گریه هم‌‌ میکردم چون بچه بودم خب...
اما همیشه یا نفر اول یه مدرسه ی ۳۰۰ نفره بودم یا نفر دوم... تو گوشمون یه از بچگی خونده بودن که تنها راه خوشبختی ماها از درس میگذره، اگر درس بخونی همه چی‌برات اکی میشه، به تمام ارزوهات میرسی، نخونی میشی یه بدبخت کف خیابونی.. این شده بود باور و دیدگاه ما... خودمونو فنا کردیم توی درس، تا دیپلم که بگیرم فک کنم نمره زیر ۱۸ کلا نداشتم هیچوقت تو زندگیم.. چون قرار بود خوشبخت بشیم با درس خوندن...!
خودمونو کشتیم کنکور رتبه دو رقمی اوردیم... شاد و‌شنگول... رفتیم دانشگاه خودکشیامونو تو دانشگاه ادامه دادیم... کنکور ارشد رسیدو رسما چیزی از خودمون نذاشتیم بمونه، روزی ۱۶ ساعت درس درس درس که باز یه رتبه ی دو رقمی... دیگه به خوشبختی نزدیک شده بودیم... فکر میکردیم الان‌که درس تموم بشه از فردا همه جا منتظرن مدرکو ببریو ماهی ۲۰ ۳۰ تومن بریزن تو حساب... یادمه شبی که پایان نامه دفاع کردم از شدت بغض داشتم خفه میشدم... دو نصف شب پاشدم رفتم بیرون بی اختیار گریه میکردم... شبی که هیچوقت فراموش نمیکنم... فقط به این فکر میکردم که چقدر تباه کردم خودمو.. هیچی از زندگی نفهمیدم و از روزی که چشم باز کردم سرم تو درس و‌کتاب بوده و اخرش هیچییی... چند سالی گذشتو چند جایی مشغول شدیم.. روزگار عجیب تلخی داشتم که خیلیاشو روم نمیشه بگم... مطمئنم خیلیا بدتر از شرایط منو داشتنو‌دارن.. اما شاید هیچکس باور نکنه یه استاد دانشگاه روزی بشه پول خرج روزانه تو‌جیبش نباشه.. دردناکه... بازم چند سالی گذشت و نمیدونم چه حماقتی کردم دکتری شرکت کردم.. یه سال عمرم دوباره تلف شد و تونستم قبول بشم.. دو‌ترم خوندمو خیلی شیک انصراف دادم.. دیگه وقتی به اینجا میرسی احساس میکنی ته راهه.. دیگه همش همین بود.. کل زندگی ای که اینهمه خون دل خوردیو دست و پا زدی همین بود... وقتی میخواستم برم انصراف بدم مادرم گریه کرد، نمیدونست چرا... چون رفتم تو یه شرکتی که جذب نیرو‌داشت گفتم دانشجوی دکتری هستم، گفت به سلامتی ولی توان شرکت بیشتر از دو میلیون تومن نیست... کاری که شما انجام میدین رو‌یه لیسانس هم برای ما میتونه انجام بده... تا عمق وجودت درد میگیره خب، گفتم‌مامان دیگه خسته شدم... دیگه نمیخوام‌مفتی درس بخونم... دیگه نمیخوام‌ خوشبختی ای که ۲۵ سال فقط براش درس خوندم...
وقتی کم‌میاری دیگه مهم نیست تو چه جایگاهی هستی، مهم نیست تو چه خط فکری ای هستی، ممکنه اشتباهی کنی که بچه ی دو ساله نکنه، دیگه مال خودت نیستی...
تو همون روزا با یه نفر کاملا اتفاقی اشنا شدم..
کاملا اتفاقی توی پارک...
کمی صحبت کردیم.. کلا کم حرف بود و بیشتر من صحبت کردم.. یه ادم شاید ۵۵ ۵۶ ساله... اخرش شماره دادمو گرفتمو یه روز زنگ زد دوباره همو دیدیم... فکر کنم یه ساعتی صحبت کردیم، راهنماییم کرد یه کارایی انجام دادم... خیلی مفصله... ۶ ماه وقت گذاشتم... همه چی‌زیر و‌ رو شد.. شاید تمام روزایی که عذاب کشیده بودم بی تاثیر نبود.. شاید صدای شکستن قلبمو یه جایی یه خدایی شنیده بود.. نمیدونم.. شاید ده تا شرکت رفته بودم پیشنهاد یک و نیم میلیون هم داده بودن بهم... میشد سالی ۱۸ میلیون.. اما توی ۶ ماه پولی که دستم اومد حساب کردم به اندازه ۳۰۰ سال کار توی این شرکت ها بود... هر چی بیشتر میگذره بیشتر میفهمم که چه زجری کشیدم... اما یه چیزی رو بد جور ایمان اوردم بهش..
به جز مرگ و‌درد بی درمون پول دوای هر دردیه... هر دردی...
آرزو میکنم عذاب و‌درد و‌ زجر هیچ‌کسی بی جواب نمونه فقط...
     
  ویرایش شده توسط: lovesex1985   
مرد

 
یک تابستان دیگه هم از عمر ما گذشت..
دسترسی من به سایت غیرممکن شده..
وجود من خیلی چیزها به لوتی اضافه کرده بود وبدین ترتیب لوتی خودش رو از یک نعمت گرانبها و ارزشمند محروم کرد، حیف شد.
     
  
مرد

 
lovesex1985
عالی بود
از دل برآمد و لاجرم بردل نشست
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد
پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است .
     
  
مرد

 
امیداورم واکسن و دارو کرونا کشف بشه تا منقرض نشدیم
عشقم عشق است.
     
  
مرد

 
انجمن نسبت به قبل ها خیلی خلوت شده! چرا!؟
عشقم عشق است.
     
  

 
چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پریدن بود
حسین منزوی
fogotten
     
  

Streetwalker
 
نامه ای به خودم
دوست داشتم اسمش رو میزاشتم نامه ای به همسرم اما بعد نظرم عوض شد چون اونکه اینو نمیخونه.
در واقع اگر فکر کنی میبینی تمام حرفها و لافها و فانتزیهای اینجا رو افراد خطاب به خودشون مینویسند.
این سایت مثل یک آینه هست.بعضی ها خود واقعیشون رو توش میبینند و بعضی ها خود خیالیشون رو.ولی هر کس به فراخور حال و روزش تصویری از خودش میبینه و درباره اون با خودش بحث میکنه.
خواستم بت بگم؛
همیشه و همه جا یادمون باشه،من و تو دوست هم نیستیم.کاش بودیم اما نیستیم.در واقع من و تو دشمن همیم.چیزی که من و تو رو کنار هم قرار داده نیازمون به هم و ضعفمونه و نه مطلقا هیچ چیز دیگه.
اینقدر هم ادعا نکن که من به تو نیاز دارم.تو هم به من نیاز داری وگر نه خیلی وقت پیشها جونت رو خلاص میکردی.
من هم بدبختم و به تو نیاز دارم.یا پیچ شدم یا جوش خوردم وگر نه با تویی که من رو از همه لذتهای زندگی محروم میکنی چه کار داشتم؟
الان دیگه مطمئن شدم هر تلاشی برای نزدبک شدن ما فقط از سر شهوت و نیازه و بس و همین تلاش بیحاصل هم راه به جایی نمیبره که هیچ،نتیجه معکوس میده و مثل بمبی بینمون منفجر میشه.
هر حرفی،هر نگاهی،هر اشاره ای مثل تیری میشه که به قلبمون فرو میره،مثل زهری میشه که به رگهامون تزریق میشه.
فهمیدم حتی وقتی از سر نیاز و شهوت و بدبختی به هم نزدیک میشیم باید دهان و چشم و گوشمون رو ببندیم و نفس هم نکشیم تا بلکه چند دقیقه ای بتونیم هم رو تحمل کنیم.
من و تو هیچ وقت نمیتونیم اختلافاتمون رو کنار بزاریم و سازش کنیم.چون من منم و تو تویی و هیچ کدوم نمیتونیم تغییر کنیم چون این ماهیت و شخصیت و سرنوشت ماست.
حیف کاش اینطور نبود ولی اینطور هست.من منم و تو تویی و کسی مقصر نیست یا شاید هر دو مقصریم،نمیدونم...
ببین تو این نصفه شبی سر شیفت من رو به چه حال و هوایی انداختی؟
حال من خیلی خرابه...
میخوام با اولین کسی که میبینم بخوابم بلکه این مسکنها راه نفسی برام بذاره...
یا برده ای بگیرم و تمام خشم و شهوت و عشق و نیازم رو مثل آوار رو سرش خالی کنم تا سبک بشم..‌.
حوصله نصیحت ندارم.دوستان عنایت کنند.
💔تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،دلت میگیره،دنبالم نیا بی عشق
تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،همینه تا همیشه حال من بی عشق...
❤️‍🩹
     
  ویرایش شده توسط: Streetwalker   
مرد

 
Streetwalker:
نامه ای به خودم
دوست داشتم اسمش رو میزاشتم نامه ای به همسرم اما بعد نظرم عوض شد چون اونکه اینو نمیخونه.
در واقع اگر فکر کنی میبینی تمام حرفها و لافها و فانتزیهای اینجا رو افراد خطاب به خودشون مینویسند.
این سایت مثل یک آینه هست.بعضی ها خود واقعیشون رو توش میبینند و بعضی ها خود خیالیشون رو.ولی هر کس به فراخور حال و روزش تصویری از خودش میبینه و درباره اون با خودش بحث میکنه.
خواستم بت بگم؛
همیشه و همه جا یادمون باشه،من و تو دوست هم نیستیم.کاش بودیم اما نیستیم.در واقع من و تو دشمن همیم.چیزی که من و تو رو کنار هم قرار داده نیازمون به هم و ضعفمونه و نه مطلقا هیچ چیز دیگه.
اینقدر هم ادعا نکن که من به تو نیاز دارم.تو هم به من نیاز داری وگر نه خیلی وقت پیشها جونت رو خلاص میکردی.
من هم بدبختم و به تو نیاز دارم.یا پیچ شدم یا جوش خوردم وگر نه با تویی که من رو از همه لذتهای زندگی محروم میکنی چه کار داشتم؟
الان دیگه مطمئن شدم هر تلاشی برای نزدبک شدن ما فقط از سر شهوت و نیازه و بس و همین تلاش بیحاصل هم راه به جایی نمیبره که هیچ،نتیجه معکوس میده و مثل بمبی بینمون منفجر میشه.
هر حرفی،هر نگاهی،هر اشاره ای مثل تیری میشه که به قلبمون فرو میره،مثل زهری میشه که به رگهامون تزریق میشه.
فهمیدم حتی وقتی از سر نیاز و شهوت و بدبختی به هم نزدیک میشیم باید دهان و چشم و گوشمون رو ببندیم و نفس هم نکشیم تا بلکه چند دقیقه ای بتونیم هم رو تحمل کنیم.
من و تو هیچ وقت نمیتونیم اختلافاتمون رو کنار بزاریم و سازش کنیم.چون من منم و تو تویی و هیچ کدوم نمیتونیم تغییر کنیم چون این ماهیت و شخصیت و سرنوشت ماست.
حیف کاش اینطور نبود ولی اینطور هست.من منم و تو تویی و کسی مقصر نیست یا شاید هر دو مقصریم...
ببین تو این نصفه شبی سر شیفت من رو به چه حال و هوایی انداختی؟
حال من خیلی خرابه...
میخوام با اولین کسی که میبینم بخوابم بلکه این مسکنها راه نفسی برام بذاره...
یا برده ای بگیرم و تمام خشم و شهوت و عشق و نیازم رو مثل آوار رو سرش خالی کنم تا سبک بشم..‌.
حوصله نصیحت ندارم.دوستان عنایت کنند.
جماعت ۲۰سانتی و ۳۰ سانتی را به عمه هایشان حواله میکنم.

چنین است واقعیت دردناک زندگی بسیاری از ماها،
لخت و عریان،
بدون روتوش،
متاسفانه
In judging others, folks will work overtime for no pay

در داوری در مورد دیگران؛

عامه مردم، بی آنکه مزدی بگیرند؛

اضافه کاری می کنند ...!
     
  ویرایش شده توسط: kiarash10000   
مرد

 
Streetwalker
منم ۱۳ ساله زندگی مشترکم جهنمه.****. ولی تو دیگه خیلی مزخرفی.

ویرایش شد .
     
  
مرد

 
سلام ، شب دوستان بخیر ، به نظرم ما تو جهنم هستیم فکر می کنیم زنده ایم، بهر حال وقتی مشکلات زیاد میشه و تو عاجز از حلش و مستأصل میشی یه چیزی تو مایه سوختگیه اگر سوختگی داشته باشی و درد داشته باشی نشونه خوبیه یعنی سوختگی ات عمیق نیست چون عصبهات سالمه و خوب میشی ولی وقتی درد نداری یعنی اوضاع خیلی خرابه داری می میری .
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی
     
  
صفحه  صفحه 90 از 123:  « پیشین  1  ...  89  90  91  ...  122  123  پسین » 
گفتگوی آزاد

هر چه ميخواهد دل تنگت بگو

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA