ارسالها: 8967
#981
Posted: 13 Apr 2021 00:07
هر وقت تو جامعه ایی دیدید
زندانی های سیاسی بخشیده میشن
و بهشون تریبون میدن
بدونید دوره حکومت اونها
داره تموم میشه
اندکی صبر سحر نزدیک است
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
ارسالها: 7009
#982
Posted: 25 Apr 2021 18:08
امروز بعد از شیفت نرفتم خونه.گفتم برم پارک بزرگی که نزدیک بیمارستانه یکم از بهار و هوا لذت ببرم.
هرچند که پارک مثلا بسته بود ولی تو این صبح بهاری با آفتاب گرم و هوای مطبوع کی میتونه پارک رو ببنده؟
واییییی!
یک ملیون تا پیرمرد تو پارک نشسته بودند و من گرفتار یک لشکر پیرمرد شدم!
.بعضی هاشون شطرنج بازی میکردند بعضی ها ورق بازی و بعضی ها تخته نرد. تعارف کردند برم باشون بازی کنم ولی ابدا حال و حوصله بازی نداشتم.
یه جا هم پیرمردها ساعت و انگشتر میفروختند! ساعتهای عتیقه سیکو پنج! فکر نمیکردیم دیگه از اینا باشه! یادمه بابا یکی ازاینا رو داشت که یه صفحه طلایی به اندازه یک سینی داشت! همیشه هم دستش رو تکون میداد و گوشش رو میچسباند به صفحه و میگفت داره کوک میشه! اما مادرم یه سیکو نقره ای داشت که صفحه اینقدر کوچیک بود که با ذره بین باید عقربه ها رو میدیدی و این اواخر مادرم ساعتش رو میچسباند به چشمش تا بتونه ساعت رو بخونه!بگذریم،ساعت مادرم رو دارم ولی حیفم میاد دست کنم.یادگاری مادره...
هوووووو چقدر هم پیرمرد شاعر دیدم! هزار تا شعر برام خوندند! شعرهایی خوبی هم بود پر از پند و اندرز و نصیحت.نمیدونم مردا چرا تا پیر میشند شاعر میشند؟
یه پیرمرد هم بود که میخواست ببرتم خونش! این جدی جدی دستم رو محکم گرفته بود و میکشید که یالا زنم دیزی با ترشی لیته خونگی درست کرده و حالا که روزه نیستی الان و بلا که باید بخوری! و چقدر هم زبون چرب و نرمی هم که داشت!
یه چرخ قدیمی هم داشت از اینها که مثل فرغون هستند و 200 کیلو وزنشونه! میگفت اگه خسته میشی با چرخ میبرمت!!! خلاصه با چرخ صدساله پیشی داشت بلندمون میکرد...
یه عکسم داشت با دوچرخه که دو تا نون سنگک دستش بود قد خودش!
ازم قول گرفت که برم خونش.نمیدونم چطور از زنش نمیترسید؟
هی هم زین دوچرخه هه رو نشونم میداد و نمیدونم میگفت این پوست کرگدن هست یا فیل!
منهم که اصلا نمیفهمیدم این چی میگه! بسکه این دندونای مصنوعیش تو دهنش میومد و میرفت! چند بار هم نزدیک بود دندوناش شوت بشه تو صورتم! خلاصه حالم سرجاش نبود بسکه هار هار تیر تیر بش میخندیدم...
راستی دبیرستان قدیمی مون رو هم دیدم و از دور باش سلام علیک کردم!
دوست داشتم برم رو درختای کاج پیرش مثل اونا دختره که سال 1311 اسمش رو نوشته بود منم اسمم رو بنویسم! شاید سال 1511 یه دختره اسمم رو ببینه و بگه این چه خری بوده! اما خوب در دبیرستان بسته بود و از پشت در زیارتش کردم...
💔تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،دلت میگیره،دنبالم نیا بی عشق
تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،همینه تا همیشه حال من بی عشق...❤️🩹
ویرایش شده توسط: Streetwalker
ارسالها: 18
#983
Posted: 10 Jun 2021 00:24
۱۰ سال پیش که موهام شروع به ریزش کردن افسردگی بدی گرفتم حتی از خونه بیرون نمیزدم همیشه به این امید زندگی می کردم که میرم مو میکارم الان ۲ مرتبه در ۲سال کاشت مو انجام دادمو موهام کم پشت دراومدن حداقل ۲۰ ملیون هزینه کردم بیشتر از همه هزینه کردمو کمتر از همه دراومدن الانم دیگه بانک مو ندارم که بخوام کاشت انجام بدم دنیا همینه چی میشه کرد واقعا تو این ۳۰ سال هیچ وقت زندگی نکردم الان که به خودم اومدن میبینم که این تعصبات دلیلش بودن واقعا حالم گرفتس
تو قشنگ ترین دختر دنیا رو به من نشون بده تا من مردی رو نشونت بدم که از کردنش خسته شده
ارسالها: 8967
#986
Posted: 13 Jun 2021 22:20
کلا چقدر آیدی جدید و پیگیر
موندم اینجا فقط برای قدیمیا
میتونه ی مقدار جذاب باشه اونم
کسایی که مال دوره یاهو مسنجر بودن
برای اینجا کلی بی خوابی کشیدنو پست
میزاشتن دیگه الان با اینهمه تنوع مجازی
موندم این آیدی های جدید یا قدیمی های
جدیدن یا جدیدی های قدیمی
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
ارسالها: 8967
#987
Posted: 20 Jun 2021 01:25
برای ی نفر تمام خودمو خرج کردم
حتی خود واقعی مو حتی اعتقادمو
و حتی دلمو
و اون بهم یاد داد .....
گند زدن به زندگی و روحیه آدما
کار زیاد پیچیده ای نیست
کافیه بهش بگی دوست دارم
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
ارسالها: 8967
#988
Posted: 20 Jun 2021 22:29
mereng
چیه ی بارم من ی متن احساسی بنویسم چیه خب
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
ارسالها: 138
#989
Posted: 5 Jul 2021 23:52
انصراف
sh_05
ویرایش شده توسط: shabnam_05