صفحه 10 از 74: « پیشین 1 ... 9 10 11 ... 73 74 پسین »

اگر واقعاً شجاعی،پس اعتراف كن!

میهمان

#91 Posted: 16 Oct 2012 03:28

تاپیک جالبیه. چه خوبه که همه جدی جدی در مورد کارهای غلطشون بگند این تجربه میشه برای دیگران.

من اعتراف میکنم با یک زن متاهل ارتباط داشتم. دیگه همه چیز تموم شده ولی احساس میکنم کار خیلی غلطی کردم که اجازه دادم اون مسیرم رو کج کنه.
من تا الان تا حالا نه دوست دختری داشتم و نه هیچ چیز شبیه به اون. اخلاق خیلی جدی ای دارم. تا بشه به هیچ کس بخصوص خانم ها خیره نمیشم. حس میکنم خیره شدنم اونها رو اذیت میکنه. تا حالا جذب هیچ دختری نشدم.
ولی روزی زنی که ۶ سال از من بزرگتر بود بهم به بهونه کمک خواستن برای حل کردن مشکلات کامپیوتریش زنگ زد. من هم خیلی مودب مثل همیشه که به همه کمک میکنم کمکش کردم. ولی زنگهاش قطع نشد. تا دو هفته من اصلا نمیدونستم چه خبره. ولی کم کم من هم وارد بازی شدم.
رابطه ی ما هیچ وقت از حد صحبت های تلفنی و اس ام اس و چت بیشتر نشد. ولی با هم به شدت راحت بودیم. خیلی خیلی من رو دوست داشت. بعدها من خیلی خیلی دوستش داشتم.

بعد از ۶ ماه به سختی از هم جدا شدیم. خدا رو شکر. خدا کمکم کرد که جداشم. خدا کمکش کرد که جداشیم.

شوهر این زن ۶ سال پیش بهش خیانت کرده بود. این زن هنوز به شوهرش شک داره.
فکر میکنم این زن در نهایت به شوهرش خیانت بدتری خواهد کرد.

به نظرم، من و اون در طول این ۶ ماه به شوهرش خیانت کردیم.
من خودم رو به خاطر این گناه نمی بخشم. من خودم رو مقصر نمیدونم. من خودم رو مقصر میدونم.
من باید محکم تر می بودم.

من از ازدواج می ترسم. اگه زنم به من خیانت کنه حتما میمیرم. حتماْ میمیرم.

خدایا خودت شاهدی که من در طول همه ی این ۶ ماه به جز معدود روزهایی، هیچ موقع شروع کننده ی ارتباط نبودم.
میدونم که خدا من رو می بخشه. ولی آیا میشه که شوهر اون زن هم من رو ببخشه؟

این هم امتحانی بود که در اون متاسفانه شکست خوردم.
البته خدا دوستم داشت. هیچ وقت در شعاع کمتر از ۱ متریش قرار نگرفتم. اون نخواست، من نوخواستم. خدا نخواست... .

من به اندازه کل عمرم توی ۱ ماه آخر ارتباط گریه کردم. آره، منی که فکر میکردم خیلی خونسرد و بی احساسم... .

president67

کاربر

ارسالها: 253

#92 Posted: 16 Oct 2012 03:41

یه دختره بود
خیلی دوستم داشت
خیلی اذیتش کردم
خیلی دوست دارم ببخشم
هر وقت یادش میفتم اعصابم بهم میریزه

WHY so SERIOUS

hotduff

میهمان

ارسالها: 253

#93 Posted: 16 Oct 2012 04:55

اعتراف میکنم در 32 سالگی با زنِ کاگر شرکتم که 22 سالش بود و یه بچه 6 ماه داشت رابطه طولانی داشتم .
البته اون منو به خط آورد ولی فرقی نمیکنه ، هم به شوهرش حال میدادم همه جوره از نظر کاری و امکانات و به خصوص اضافه کار شیفت شب که تا صبح با زنش باشم ! و هم به زنش پول میدادم.
نتجه گرفتم که من یک فرشته پاک و مقدس و بیگناهم تا وقتی شرایط شیطان کثیف و پست بودن فراهم نبود !!

amir0980

کاربر

ارسالها: 211

#94 Posted: 16 Oct 2012 09:52

من چند سال خواهرمو تو حموم دید میزدم اونموقع خیلی برام هیجان داشت هرروز کارم بود ولی الان که ازدواج کردم پشیمونم

akhavan

کاربر

ارسالها: 2517

#95 Posted: 17 Oct 2012 13:54

اعتراف میکنم که به هیچ دردی واسه این مرز و بوم نمیخورم

تو زندگیمم خیلی عجولم و اصنم فکر نمیکنم

هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7

Persian_Empire

کاربر

ارسالها: 175

#96 Posted: 12 Nov 2012 04:27

اعتراف می کنم (هر چی درده *** واسه مرده)

به کوروش به آرش به جمشید قسم
به نقش و نگار تخت جمشید قسم
که ایران همی قلب و خون من است
گرفته ز جان از وجود من است
بخوانید این جمله در گوش باد
چو ایران نباشد تن من مباد
|================|
--=( We Love IRAN )=--
|================|

amir0980

کاربر

ارسالها: 211

#97 Posted: 12 Nov 2012 07:39

sarbaz0466:
اعتراف میکنم خواهر زنمو بیشتر از زنم دوست دارم .

توهم به درد من گرفتاری منم عاشق خواهرزنم هستم تنها تفاوتش اینه که زنم هم میدونه من عاشق خواهرشم

mahsadvm

کاربر

ارسالها: 6216

#98 Posted: 12 Nov 2012 19:02

اعتراف می کنم تا حالا از کله پاچه متنفر بودم اما الان عاشقشم

" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....

ویرایش شده توسط: mahsadvm

shakaat

کاربر

ارسالها: 6350

#99 Posted: 12 Nov 2012 19:05

mahsadvm: اعتراف می کنم تا الان از کله پاچه متنفر بودم

mahsadvm: اما الان عاشقشم
کلا همه چیز این گوسفنده لامصب خوشمزست
مخصوصا گوشت ماهیچش

mohsen4693

کاربر

ارسالها: 189

#100 Posted: 13 Nov 2012 20:12

اعتراف ميكنم با يه دختر البته فقط تلفني دوست بودم ولي به پيشنهاد ازدواجش جواب منفي دادم و دلش رو شكستم البته اون دختر خوبي بود ولي من نميتونستم باهاش ازدواج كنم چون شرايطش رو نداشتم و ندارم ولي بازم از اينكه دلش شكست احساس بدي دارم اميدوارم خوشبخت بشه چون لياقتش رو داره

اصفهان نصف جهان - فقط سپاهان

صفحه 10 از 74: « پیشین 1 ... 9 10 11 ... 73 74 پسین »

گفتگوی آزاد /

اگر واقعاً شجاعی،پس اعتراف كن!

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

↑ بالا