ارسالها: 517
#231
Posted: 14 Oct 2014 14:16
کسی که کسیو نمیشناسه...
اعتراف میکنم دخترایی که بیرون از اینترنت ، تو دوست و آشنا، بهم پیشنهاد دوستی و سکس میدادن رو رد میکردم... ولی چندتاشون رو واقعا خودم خوشم میومد... ولی چه کنم که کبریت بی خطرم!
The Search for Freedom
درک کردن سخته، درک نشدن سخت تر
ارسالها: 1135
#232
Posted: 14 Oct 2014 15:32
اعتراف می کنم ۱هفتس پادگان نمیرم
به اسم پادگان ساعت ۴ صبح میزنم بیرون ساعت ۲ یا ۳برمیگردم خونه
اعتراف میکنم ادم بی وجودی هستم دوباره مخم رد داده نا امید شدم
اعتراف میکنم اقام صبح منو دید فهمید پادگان نمیرم
اعتراف میکنم ادم لاشی هستم چون سر صبح اشک اقامو در اوردم
اعتراف میکنم حالم خیلی بده دوباره خود زنی کردم
خدا کجایی حواست به من نیست
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم
ارسالها: 1135
#234
Posted: 20 Oct 2014 20:07
اعتراف میکنم دیگه امید به هیچی ندارم
امروزم بد ترین روز زندگیم بود
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم
ارسالها: 201
#235
Posted: 21 Oct 2014 12:04
اعتراف میکنم ازخودم بدم میاد
ازاین زمین نفرین شده
تاآسمون بکرراهی نیست
ارسالها: 1135
#237
Posted: 16 Nov 2014 18:00
سلام ببین من میام اینجا حرف دلمو میزنم واسمم مهم نیست کسی چه فکری درموردم میکنه میدونی چرا چون انقدر گفتم این الان چه فکری درمورد من میکنه شدم اینی که هستم چارلیه بد من میگم سبک شم همین توهم هر فکری میکنی بکن
اعتراف میکنم
اقام خیلی مرده
اعتراف میکنم خدا یه کاری کرد قدر اینجایی که هستم رو بدونم
اعتراف میکنم امروز بدترین تعهد زندگیمو دادم اونم به اقام
اعتراف میکنم تودلم یه اشوبیه که نگو
اعتراف میکنم یه ترس بزرگی اومده سراغم حالمو خراب کرده
همش دارم به این فکر میکنم یه موقع نزنم زیر حرفم دوباره خر شم
اعتراف میکنم اقام جلو همه گفت پسرم منو رو سفید میکنه حاجی اصلا خودمو باختم
خدایا تو گواهی اصلا حال نمیکنم اقام رو سیاه شه پس خودت کمکم کن
خودتم میدونی اقام رو سیاه شه چه بلایی سرم میارم پس من دستمو دراز کردم دستمو رد نکن
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم
ارسالها: 181
#239
Posted: 8 Jan 2015 01:58
اعتراف میکنم چندبارخیلی ترسیدم توی زندگیم وتامدتهاچوبشوخواهم خورد
برای همیشه و بدون هیچ بخشش این کاربر بن شده است
پرنسس
ارسالها: 1135
#240
Posted: 8 Jan 2015 12:23
اعتراف میکنم موقع اموزشی مارو بردن واسه رزم شبانه یه جا اردو زدن همون زندگی در شرایط سخت بود دیگه
من شاشیدم تو تانکر اب خوراکی کل اونجا
واقعا پشیومنم از کارم
یعنی اون دنیا ۱۰۰۰نفر ادم میخوان بشاشن تو اب من بخورم عه عجب کاری کردما
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم