ارسالها: 106
#191
Posted: 4 Jan 2012 18:34
" این ساعت آهنی که می بینی دیگه کار نمی کنه، زنگ زده .. ساعتی که زنگ زده، دیگه زنگ نمی زنه .. چون دیگه زنگ هاشو زده ... "
سوته دلان .. علی حاتمی ...
پ.ن ۱:خوبی برخی اوقات اینه که می دونی بدتر ازین نمی شه .. فرسوده شدیم....
پ.ن ۲:سوز و سرمای سخت زمستون آدمها رو خشن و سخت میکنه.همینطور محبت زیادی..به هر دوش دارم عادت میکنم..سخت تر شدم
پ.ن ۳:هیچ چیز به اندازه نا گفته ها حقیقت ندارد ...! ژان آنوی
.:. خاموشی به هزار زبان در سخن است .:.
ارسالها: 2470
#193
Posted: 4 Jan 2012 21:36
۱_
[از خواب ها پرید، از گریه ی شدید
اما کسی نبود... اما کسی ندید...]
از خواب می پرم، از گریه ی زیاد
از یک پرنده که خود را به باد داد
از خواب می پری از لمس دست هاش
و گریه می کنی زیر ِ پتو یواش
۲_
به هم زدن قواعد گاهی خودش قواعدی رو میطلبه..
۳_
از خواب می پرم می ترسم از خودم
دیوانه بودم و دیوانه تر شدم
از خواب می پری سرشار خواهشی
سردرد داری و سیگار می کشی
از خواب می پرم از بغض و بالشم
که تیر خورده ام که تیر می کشم
۴_
یه وقتایی در زندگی میبینی که با ایستادن قلبت یه نفس فاصله داری....با ایستادن و خاموش شدنشش...اونموقع به چیا میشه فکر کرد؟
ار بازمانده ها بگیر تا خاطراتت و ادمها و اینکه حیفه الان تموم کنی...راستی میتونیم حتی به اشغالهای زیر فرش هم فکر کنیم که بعد از ما کسی نبینتشون و به هیستوری کامپیوترت و به نوشته های گهگاهی که لای کتابا گذاشتی و افکارت رو میزاره تو سینی تحویل ادمها ی دیگه میده....به اینکه کیا از نبودنت رنجی عمیق میکشن و کیا راحت میشن و خوشحال....
اون لحظه شایدم درد نزاره اصلا به هیچی فکر کنی..شاید....
هر چیزی ممکن هست..در لحظه ای که حس میکنی قلبت از کار خواهد افتاد هر چیزی برای فکر کردن ممکن است..
۵_
از خواب می پری انگشت هاش در...
گنجشک پر... کلاغ پر... پر... پرنده پر...
از خواب می پرم خوابی که درهم است
آغوش تو کجاست؟! بدجور سردم است
از خواب می پری از داغی پتو
بالا می آوری... زل می زنی به او...
۶_
درد در تنهایی های ابدی....
۷_
از خواب می پرم تنهاتر از زمین
با چند خاطره، با چند نقطه چین
از خواب می پری شب های ساکت ِ
مجبور ِ عاشقی! محکوم ِ رابطه!
از خواب می پرم از تو نفس، نفس...
قبل از تو هیچ وقت... بعد از تو هیچ کس...
۸_
این همان هست..وقتی در قفست دست و پا می زنی و نفس نفس...هیچ کس دست هایش را با تو تقسیم نخواهد کرد...
دست های گریزان..
دست های مغموم..
دست های دلگیر...
دست های متنفر..
دست های آزرده..
دست های خودخواه..
دست های متوقع...
دست های نگران...
کجاست دستهای تو غریبه که مهربانی ات نه گریزی داشته باشد و نه غمی و تنفر و ازردگی ای...نه توقعی و نه نگرانی...
هستی! دستها همیشه چیزی دارند...
چشمانت را از دست ها بگیر...
منتظر دستانی نباش...
دستهایت رو در هم فشار بده و انها را ها کن..کسی سردی دستهایت را گرم نخواهد کرد..دستها هیچکدا
م خالی نیستند...بر دست های پر چشم ببند هستی!
۹_
از خواب می پری از عشق و اعتماد!
از قرص کم شده، از گریه ی زیاد
از خواب می پرم... رؤیای ناتمام!
از بوی وحشی ات لای ِ لباس هام
از خواب می پری با جیر جیر تخت
از گرمی تنش... سخت است... سخت... سخت...
۱۰_
هنوز دارم به مرگ در تنهایی فکر می کنم وقتی دست ها در رختخوابهایشان با عشق و نفرت و درد خوابیده اند...
۱۱_
[از خواب ها پرید در تخت دیگری
از خواب می پرم... از خواب می پری...
چیزی ست در دلت، دردی ست در سرم
از خواب می پری... از خواب می پرم...]
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
ارسالها: 2470
#195
Posted: 7 Jan 2012 20:20
۱_
تو منتظر یه قطاری. یه قطار که تو رو به دوردست ها می بره. می دونی که امیدواری این قطار به کجا ببردت. ولی مطمئن نیستی و مهم هم نیست. اما چطور ممکنه برات مهم نباشه اون قطار تو رو به کجا می بره؟
- چون ما با هم خواهیم بود...
"inception/ کریستوفر نولان"
۲_
شاهپرت را بتکان بانو!
از میان میله های طلایی..از میان خوشبختی های ارزو شده در دل دخترکان این شهر...از میان چشم های همیشه مشکوک..از میان دست های همیشه اشاره کننده..از میان نگاه ای همیشه وقیح...
بگذر!
بگذر به شبهای تا صبح بیدار..
به روزهای تا شب منتظر..
به کلمات سرشار..
به بوسه های پنهان پنهان پنهان!
به آغوش های هرگز نکرده و کبودی های هرگز نشده..
بگذر و رها شو...
رها!
رها!
تا صبح....
فقط تا صبح!!
۳_
_ چیز غریبی هستی غریبه!
_غریب یعنی چی؟
_غریب یعنی نا آشما
_مرا نمی شناسی؟
_می شناسمت غریبه..اما!..اما ..
_دنیای تو پر از اما هست هستی...اما؟
_دنیای من پر از چرا هست ..پر از سکوت..پر از خواستن..پر از خشم..پر از ...پر از خالی...
_پس عشق؟
_عشق..عشق چیز غریبی است غریبه!
_چیزی غریب مثل من؟
_...
_(خیره)
_هوم..شاید...شاید غریبه!
۴_
هنوز بچه ام و می فروشم از آغاز
تمام فلسفه ها را برای یک شکلات...
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
ارسالها: 2470
#197
Posted: 14 Jan 2012 20:10
۱_
باران که می بارد
بی چتر دوستت دارم
۲_
ایستاده زیر نم باران..تنم ارام می لرزد...
بایستی
از پشت در اغوشم بگیری
ارام ارام به من بچسبی
_هستی چقدر می لرزی..
_سردم هست غریبه..سردم هست
_حتی الان که در اغوشم هستی...گرمت میکنم..گرم..انقدر که یادت برود همه ی سردی ها را..همه ی سردی ها زیر این باران بروند
_وقتی در بدنت فرو می روم تمام تنم یخ میکند..لرز برم می دار..می ترسم
_از چی؟در اغوشم امن بخواب..در اغوشم امن بمان
_از همین لحظه می ترسم..از همین لحظه که تمام شود..از همین لحظه که چون سایه ای محو شوی..می ترسم...
_نترس من با توام..من با توام بانو!
_اگر نباشی؟اگر نمانی؟اگر بروی و اگر بروم...اگر .....می ترسم غریبه
_بیشتر فشارت می دهم..بیشتر در اغوشم فشار می دهم..بیشتر در پناهم می گیرمت..بیشتر ..بیشتر انقدر که در من حل شوی در من فرو بروی..در قلبم و در تمام تنم...
_زیر این باران..تو خواستنی ترین چیز ممکن هستی...مرا بغل کن..مرا بغل کن و بگذار با تمام ترسم بیشتر تو را از خودم بدانم...
_ارام بخواب عزیزم...ارام..زیر باران...ارام در اغوش من زیر نم باران..در خنکی نم الود باران گرمت میکنم هستی..گرم..گرم...!
۳_
هنوز باران هست
هنوز تو هستی
هنوز بوسه هایت در این ابهام..
هنوز تنهایی های شبانه در میان اغوشهایت..
هنوز صداهایی که می ترساندم در این باران و سرما..
هنوز سایه هایی که راه میروند پشت این پرده..
هنوز قدمهاییکه انگار پشت در راه می روند..
هنوز دل اشوبه های من..
همه چیز وقتی تو هستی و وقتی تو نیستی...
۴_
چیزهای بدی که دوستشان می داریم..باید یاد بگیرم این را...یاد بگیرم گاهی چیزهای بد خوب هستند...
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
ارسالها: 106
#198
Posted: 19 Jan 2012 20:44
"" حقیقت .. حقیقت .. همه این روزها راجع بهش دارن ورّاجی می کنن .. ولی می دونی .. گاهی واقعا حقیقت هم مثل دروغ خیلی کثیفه ... خیلی .. "
گربه ای روی شیروانی داغ .. تنسی ویلیامز ..
-برای دوستی که امروز باز هم زندگی فریبش داد:حقیقت این دنیا چیزی جز قربانی شدن و قربانی کردن نیست.قربانی ناعدالتی ها شدن .دوست من عادت خواهی کرد.به این خیانت،به این قربانی شدن..گاهی درد ادمها آنچنان عمیق و دردناکه که خودت رو هم فراموش میکنی..یاد میگیری که دیگه به کسی اعتماد نکنی..به احساس آدمها اعتماد نکنی..به حرفهاشون اعتماد نکنی..فراموش نخواهی کرد..هرگز..اما عادت میکنی..فقط عادت میکنی...بخواب..امشب را با قرص بخواب....و از خوابیدن لذت ببر..فردا دوباره همه چیز از نو شروع میشود دوست من...
گاهی عجیب حالم از این دنیا و آدمهاش بهم میخوره....
-"درد که سرم می گیرد .. تنگ که دلم می شود .. خسته که شانه هایم .. از نبودنت .. از این همه نبودنت .. از روزهایی که فقط نبودنت .. از پس یک کلام "دوستت دارم" .. که زیر گذشته .. جان می دهم هر روز ... فقط این کلام را بگو .. کجای حرفم بوی توبه می دهد که حالا .. سلامم نمی کنی ؟ ... های ای معشوقه ی سالهایی ... که یادم رفت ..."
برای خودم و این روزهایم :
گاهی باید کم باشی..گاهی باید نباشی..
اصلا هم نگران این کم بودن و نبودن نباش....شاید گاهی سبک نشویم،سنگین تریم....
اما میبینم ،میشنوم،حس میکنم..صدای پای لحظه هایی را که از کنارم به آرامی عبور میکنند...
دلتنگ میشوم ..دلتنگی ای که جایش نه در دل ،که در گلویم هست. گاهی باید خندید به بغضهای گاه و بیگاه دلتنگی..
این روزهایمان،روز نیست،همه شب است.....
امروز که محتاج توام، جای تو خالیست....
.:. خاموشی به هزار زبان در سخن است .:.
ارسالها: 106
#199
Posted: 24 Jan 2012 08:10
به قول یکی که میگفت : "سکوت درد تلخی است که ذره ذره روی یک فاجعه را می گیرد ؛"
خیلی بده که نتونی حرفتو بزنی.و بدتر از اون حرفیه که گوش شنوایی براش نباشه..
"یه وقتهایی یه غریبه می تونه بهترین دوستت باشه ؛ همونطوری که بهترین دوستت هم
می تونه روزی برات غریبه باشه"...این روزها فکر میکنم همون غریبه هستم برای دیگری،و شاید....
.:. خاموشی به هزار زبان در سخن است .:.