ارسالها: 2470
#231
Posted: 19 Mar 2012 20:49
۱_
من قبل از آنکه بخوابم
گوسفند نمی شمرم
یارانی را می شمرم
که از آنان دوری گزیده ام؛
چهره هایی که یکی پس از دیگری
از چراگاهها تا تبعید گاهها
در برابرم ورق می خورند
من آنان را
زخم زخم میشمرم و خوابم نمی برد.
"غاده السمان"
۲_
این روزها بیشتر از همیشه دلتنگ هستم
دلتنگ بهارهایی که رفته اند
دلتنگ بهاری که می اید
دلتنگ برای مادرم
برای بابا
برای خانواده
برای دوستانم
برای همه ی انهایی که زمانی دوستم داشته اند
کسانی که زمانی دوستشان داشته ام
برای انهایی که زانی عاشقم بوده اند
و حتی از من متنفر بوده اند هستند ..
گاهی وقتی در تنهایی هایت گیر می کنی حتی انهایی که روزی متنفر بودند از تو برایت خاطره می سازند...
دلتنگ برای پیاده روها و خیابانهایی که از ان ها دور مانده ام...
و بودن هایی که پایان گرفته اند...
۳_
دلم می خواهد پاک شوم از هر چه در سال گذشته دوستش نداشته ام...اما انگار گاهی همه چیز انقدر با تو در آمیخته می شود که کندنشان سخت به نظر می اید..
دلم می خواهد تازه شوم..تازه..آنقدر که فکر کنم رها شده ا از هر انچه آزارم می دهند...
رها شوم..از ترس ها..از اضطراب ها..کینه ها..خشم ها...از فکرهای بیهوده..از نگاه های تیره و سیاه...از نا امیدیهای به جان افتاده در اینروزها...
دلم می خواهد بروم..سمت همان بیشه ی نوری که سهراب می گفت...
و دلم عشق می خواهد..عشقی پر شور که مرا در خود بگیرد...و گرم در خود بگیرمش...
دلم چقدر چیز می خواهد ...اهای سالی که می ایی..یادت باشد هستی دلش خیلی چیز ها می خواهد که فقط در دلش می گوید و به هیچ قلمی و کیبرودی و روی هیچ صفحه ی مونیتور نمی نویسدشان ولی دلش انها را می خواهد...
آهای هستی یادت باشد دلت هر چه بخواهد غیر از تو کسی نیست هدیه شان بدهد به تو..پس بجنب دختر خوب..بجنب!
۴_
دومین بهار در لوتی هست...
دوستان خوبی داشته ام..
دوستان مهربانی داشته ام...
کسانی که دوستشان داشته ام و دوستم داشته اند..
کسانی که بودن با انها قلبم را شاد می کرد و لحظات و تنهایی هایم را غرق دوستی و مهربانی کرده اند..
خیلی ها بوده اند که شاید رنجانده بودمشان ولی سکوت کردند و شاید رنجیده باشم از انها و سکوت کردم...
خیلی ها بودند که بی توجه بوده ام به احساسشان ..
خیلی ها بودند حرفی زده ام که به مذاقشان خوش نیامده و حرفی زده اند که به مذاقم خوش نیامده...
امیدوارم که هر چه که بوده رنجشی نداشته باشند دوستان از من در سال گذشته..بی احترامی نکرده باشم به کسی و باعث نشده باشم که در حق کشی ظلمی شده باشه...
بودن در عین اختلاف سلیقه ها و دوست داشتن با تمام اختلاف عقیده ها چیزی هست که دوست داشتم همیشه بهش عمل کنم.
۵_
بهاری دیگر آمده است
آری
اما برای آن زمستانها که گذشت
نامی نیست
نامی نیست.
"شاملو"
سال خوبی داشته باشید.شاد..موفق و پیروز و سلامت...
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
ارسالها: 2470
#232
Posted: 5 Apr 2012 07:25
۱_
گاهی باید گذر کنی بانو!
از کجایش را نمی دانم دقیقا..فقط می دانم باید بگذری...تا نگذری آرامشی نیست..همه چیز همانگونه درد می ماند تا همیشه..
می گذرم...از کی؟به کجا؟برای چی؟
فکر می کنم تنها گذر کردن ..تنها رفتن مهم هست...بگذر...برو...و تاوان گذرهایت را مثل همیشه به دوش بکش...اینجا دنیای تاوان هاست..دنیای به دوش کشیدن ها...
۲_
بین کلمه ها چقدر می توان خوب بود؟چقدر مهربان؟چقدر آرامش بخش؟
بین کلمه ها چقدر می توان تو بود نازنینم؟
۳_
که بریزمت میان همین بستنی که در لیوانش به من چشمک می زند..
که بنشانمت توی همین مونیتوری که نورش مدام روی چشمهایم می دود..
که بگذارمت توی همین کلماتی که با کیبورد تلق تلق میکوبم و میسازمش...
که بیاورمت کنار لبهایم
که شیرین مثل همین بستنی مزه ات کن..
که روشن مثل نور مونیتور به تو نگاه کنم..زل بزنم به چشم هایت..
که تلق تلق روی لبهایت بوسه بزنم و بگویم محبوب من..دلتنگم...بیشتر از همیشه..بیشتر از هر روز..بیشتر از هر زمان...!
۴_
فقط کمی برای من بودن..
کمی برای تو بودن...
دنیای غریبی است نازنین!
۵_
هنوز دارم به گذشتن و گذر فکر می کنم..
هنوز دارم می ترسم نگذشنه و گذر نکرده...
و هنوز هم شجاعترینم برای گذشتن و گذر کردن...
فقط اندکی با من باش بانو..اندکی به من فکر کن..همین!
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
ارسالها: 2470
#233
Posted: 8 Apr 2012 18:28
تولد یکی از دوستای چندین ساله سه روز پیش بود..سه روزه میخوام بهش زنگ بزنم تمام روز یادم میره شب هم که خوابه حتما..دارم فکر میکنم اولین فحشی که میخواد بهم بده وقتی بهش میگم تولدت مبارک چیه
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
ارسالها: 106
#235
Posted: 12 Apr 2012 10:46
"آدم ها باعث میشن از یه سری رفتارهای قشنگ دست بکشی !
باعث میشن از یه سری رفتارهای قشنگ ناراحت باشی ...
آدمها باعث میشن با یه سری احساسات قشنگت بجنگی ؛
باعث میشن از یه سری فکرهای قشنگت پشیمون بشی ؛
آدمها باعث میشن دیگه خوب نباشی ؛ دیگه دنبال مهربونی نری ؛
آدمها باعث میشن اونقدر از حس های قشنگت ناراحت باشی که بخوای نباشن ؛ که از بین ببریشون !
آدمها یهو میان می گن : پس کو اون حس ها و فکرها و حرفهای قشنگ ؟؟؟"
بی تفاوتی چیزه بدیه...حتی نسبت به کوچکترین چیزها....
.:. خاموشی به هزار زبان در سخن است .:.
ارسالها: 2470
#236
Posted: 13 Apr 2012 17:16
که دلت را بگیری روی انگشتانت و بگذاری روی دلش و بعد روی انگشتانت جای زخمی می شود که آرام و گرم از چشمانت بچکد...
که زبانت را مخملی کنی و نرم نوازشش کنی و تیغی بر آن بکشد و خونش آرام از چشمانت بچکد...
که چشمانت را..که لبانت را..دلت را لبخندی کنی و مهربانی و شوری در ان ها بریزانی و .....
.
گاهی چنین است..دنیای غریبی می شود نازنین!
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
ارسالها: 2470
#239
Posted: 18 Apr 2012 16:17
۱_
فرار می کنم از شب به غار تنهاییم
به حس گریه که در زوزه هام پنهان است
۲_
این بارونی که میاد انگار دلتنگی سالها رو با خودش میاره...
دیوانگی سالها..
و جنونی که همیشه با خودش به همراه داره...
تنم از بارونی که روی شانه های لختم چکیده یخ کرده...از نوک موهام اب میچکه روی تنم و سردتر میشم..
سرمایی که انگار دوستش دارم....
می دونم بیمارم می کنه...می دونم با خودش دردی رو میاره که روزها درگیرم می کنه ولی همین دلتنگی.همین دیوانگی ..بالاتر از درد و بیماری و قویتر از اونها دوباره خیس ترم می کنه...
بدون چتر برقصی زیر باران و شعر بخونی و بعد به کسی فکر کنی که آغوشش در این سرما می تونست گرمت کنه..
جای آغوشت خالی ست اینجا نازنینم..
جای آغوشت میان همه ی باران ها و سردی ها و تنهایی ها خالی ست...
۳_
همین حالا بیا..همین حالا که می خواهمت...
همین حالا بوسه بفرست..همین حالا که می خواهمش...
۴_
گاهی باید زیر باران بود تا بدانیم کداممان" بیشتر تر تر" هستیم...
۵_
زمانی نیست...
برای همین اندک زمان بیشتر باش...
۶_
چنانت دوست می دارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!