ارسالها: 2470
#261
Posted: 20 Jun 2012 11:08
۱_
نه که حرفی نداشته باشم..می خواهم باور کنند ارام بودنم را...دارم نقش بازی می کنم دختر خوبی شوم...
می خواهم دختر خوبی باشم...به هیچ شعری فکر نکنم..به هیچ شورشی نیاندیشم..به هیچ خیابانی نگاه نکنم..موهایم را بگذارم بلند شود و مثل ابشاری مواج بریزد دور شانه هایم و مرا زیباتر نشان بدهد...می خواهم دختر خوبی باشم...یواشکی نروم بغل مردی بخوابم...یواشکی اس ام اس بازی نکنم و به هیچ کس نگویم دلم برای دیدن صورتت تنگ شده
دختر خوبی می شوم و دفتر های سیاه شده را می اندازم دور..حتی یکبار شعر نخواهم گفت..حتی برای چشم های غمگین کسی...و هیچوقت هیچ حرف اروتیکی در حرف ها و نوشته هایم نمی زنم...طرز نگاهم را عوض می کنم تا در دل کسی اشوب نیاندازد ...
۲_
می بینی...ترس چیز عجیبی هست...
۳_
من در مرزها گم شده ام نازنینم...در مرزها جا مانده ام..من در مرزها فراموش شده ام...در مرزها به خاک سپرده شدم...و توی این شهر غریب و کشور هزار رنگ فقط به این می اندیشم شاید فردا زنده نباشم...
۴_
یکی هست هر روز خوابم را می بیند...می گوید در خواب هایش من گریه می کنم حتی...و حتی یک وقتی در خوابش دیده من رگم را زده ام..فکرش را بکن..من در خواب های یکی دیگر رگم را زده ام...خندیدم گفتم خون خواب را باطل می کند...به نظر تو خون خواب را باطل می کند؟!!
اما من ترسوتر از ان هستم رگم را بزنم..من همینقدر که نروم چشم پزشک تا این چشمانم بیشتر و بیشتر نابود شوند کافیست..من همینقدر که نروم تست جدیدم را بدهم کافیست..من همینقدر که داغ بگذارم کافیست..همینقدر مازوخیسمم را ارضا می کند..اما می دانی چیست؟می ترسم دختر خوبی شوم و دیگر اینها ارضایم نکند..می ترسم دیگر با درد آرام نشوم..می ترسم از اینکه به خون نیازمند شوم...
...نترس من ترسو هستم...ولی باز هم به قول همه از من هر کاری بر می اید...ولی خب تو باز هم نترس...
۵_
خوابیدن و برخاستن در شهر بی خنده
انسان بی امروز، در رؤیای آینده
.
بدون عدد:
خوشا کلاهی از جنس عشق چه بردارند و چه بگذارند..امروز همش به این فکر می کردم..نمی دانم چرا...
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
ارسالها: 256
#264
Posted: 25 Jun 2012 15:00
پارسال همین موقع ها بود که برای اولین بار در گوشت آروم گفتم دوستت دارم ...
همین موقع ها بود که عاشق هم شدیم و لحظه به لحظه به عشقمون اضافه شد ...
تو بد ترین شرایط روحی و جسمی بودم که اومدی و نجاتم دادی ، با حرفات ، با هم دردیات ، با گوش کردن به حرفام ...
از همون موقع تو تو ذهن من شدی فرشته نجات .
میخوام بابت این ۱ سالی که نفس به نفس باهام زندگی کردی تشکر کنم ، بابت اشتباهاتی که کردم ازت معذرت بخوام و بگم که تو خیلی بزرگی که همه خطاهامو بخشیدی ...
میخوام بگم بخاطر وجود توئه که الان ساغر اینه ، به خاطر اینی که هستم ازت تشکر میکنم .
میخوام بگم از ته دل عاشقتم و عاشقت میمونم ، من همه چیزمو مدیون توام .
میخوام بگم بیشتر از هر کس دیگه تو این دنیا برام مهمی و ارزش داری .
تا افتادن آخرین برگ زندگیم باهات میمونم عشقم .
سالگردمون مبارک
میپرستمت علی
"منی” که کنارش “تو” نباشد، بزرگترین پارادوکس دنیاست
ارسالها: 2642
#265
Posted: 25 Jun 2012 15:14
saghy
شاید خودت فرشته ی نجات من بودی و خبر نداری ...
اون روز یا بهتر بگم اون شبو هیچ وقت یادم نمیره. یهو گفتی گوشتو بیار، بعد گفتی دوستت دارم
خیلی حرفا دارم ولی این جا نمیزنم. تو هم مدیون هیچ کس نیستی. به هر چیزی رسیدی، به خاطر خودت بوده
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ارسالها: 468
#267
Posted: 27 Jun 2012 13:35
در زندگي روزهايي هست که ميخواي نباشي، هيچي شادت نميکنه، هيچي برات جذاب نيست، خسته اي، سنگيني ، غمگيني، دلت ميخواد بري اما جايي رو نداري، هرچقدر اشک ميريزي بغضت نميشکنه، بدتر و بدتر ميشه. دلت يه مرخصي طولاني مدت ميخواد، که بري از زنرگيت
بعضي وقت ها تو زندگي
مجبوري جايي وايسي
که ســـخت ترين جا واسه وايسادنه .... !
ارسالها: 1095
#269
Posted: 28 Jun 2012 06:17
امروزم مثل تمام روزهای دیگه (همه وقت همه جا)به تو میاندیشم...
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد