انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
گفتگوی آزاد
  
صفحه  صفحه 30 از 77:  « پیشین  1  ...  29  30  31  ...  76  77  پسین »

Daily Entries | روزنوشت ها


زن

 
دلتنگی فقط این نیست کسی رو که دوستش داری نباشه..گاهی یکی هست ولی تو دیوانه وار دلتنگشی...
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
     
  
زن

 
فکر کنم همه ما روزهایی از زندگیمون میاد که غیر منتظره میشیم..یه کاری می کنیم که نه تنها دیگران که حتی خودمون از خودمون انتظارشو نداریم
امروز فهمیدم با تمام خونسرد بودن و خودکنترلیم هنوز هم می تونم در یک لحظه منفجر بشم اونم با یه موضوع خیلی ساده و الکی هم به خودم ضرر بزنم هم یکی دیگه رو ناراحت کنم.
تو این سن مثل بچه ها قهر کنم و بعد دقیقا سر کاری لج کنم که دودش تو چشم خودم میره اول و با معذرت خواهی طرف مقابلم کوتاه نیام...
هنوز رو سرم علامت تعجب نسبت به این رفتارم هست و مطمئنم علامت تعجب بزرگ تری تو ذهن اونایی که اونجا بودن و میشناختنم...
شاید هم لازمه گاهی غیر منتظره باشیم...نمی دونم..چندان پشیمون نیستم چون فهمیدم منم همچین عصبانی شدن رو بلدم...
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
     
  
مرد

 
امروز روز خوبی بود واسم همه چیز داشت خوب پیش میرفت
که با یه حرکت اشتباه همه چیزو خراب کردم
میدونم یه عذرخواهی ساده نمیتونه جوابگو باشه
اما خوب کار دیگه ای از دستم بر نمیاد
خدا کنه عذرخواهیم رو بپذیره
خدا کنه
     
  

 
فکر کنم همه ما روزهایی از زندگیمون میاد که غیر منتظره میشیم..یه کاری می کنیم که نه تنها دیگران که حتی خودمون از خودمون انتظارشو نداریم
امروز فهمیدم با تمام خونسرد بودنو خودکنترلیم هنوز هم می تونم در یک لحظه منفجر بشم اونم با یه موضوع خیلی ساده و الکی هم به خودم ضرر بزنم هم یکی دیگه رو ناراحت کنم.
تو این سن مثل بچه ها قهر کنم و بعد دقیقا سر کاری لج کنم که دودش تو چشم خودم میره اول و با معذرت خواهی طرف مقابلم کوتاه نیام...
هنوز رو سرم علامت تعجب نسبت به این رفتارم هست و مطمئنم علامت تعجب بزرگ تری تو ذهن اونایی که اونجا بودن و میشناختنم...
شاید هم لازمه گاهی غیر منتظره باشیم...نمی دونم..چندان پشیمون نیستم چون فهمیدم منم همچین عصبانی شدن رو بلدم...

متنی بهتر از این پیدا نکردم که بتونم باهاش حال خودمو توصیف کنم.
.
معذرت خواهی کار جوونمرداااس.کااار کسااایی که غرور توووی وجودشون نیست ولی بخشش بزرگی میخواد کرامت میخواد.صفتایی که هر کسی نداره.چیکار کنیم حالا؟؟؟
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
زن

 
گاهي پيش مياد که يه جايي که نبايد، يه حرفي رو ميزني که نبايد !!
اون حرف ميشه ملاک و معيار قضاوت ديگران درباره تو! هر کاريم کني نميتوني عوضش کني. اون جاست که تازه ميفهمي چرا ميگن موقع عصبانيت سعي کن سکوت کني تا پشيمون نشي !

بعضي وقت ها تو زندگي
مجبوري جايي وايسي
که ســـخت ترين جا واسه وايسادنه .... !

     
  ویرایش شده توسط: Sahar1986   
مرد

 
بعضی وقتا هست که دیگه واسه لمس کردنت دیر میشه.اونقدر دستامو دراز میکنم...دراز میکنم...اما نه...فاصله ها بیشتر از دست های ناتوان منه.شایدم دیگه توان رسیدن به تورو نداشته باشم.شایدم قدم هام کوتاه بوده.کاش تو هم آرومتر راه میومدی...حالا دیگه فریاد هام هم در فاصله ها گم میشه...شایدم قراره یه پارچه ی مشکی بزنن بالای اسمم و بنویسن"محکوم به سکوت"...من جاذبه ی خوبی نداشتم و فقط دفع کردم..واژه ی"خوب"رو با من معنی نکن...از دور یک نفر داره پرچم نشون میده...پرچم پایان...مثل بارها که پرچم سفید خط خطی رو نشون داد...منظورم صلح اجباریه...
هله
     
  
مرد

 
الان از ایگنور درت اوردم خوب عصبانیتم نشست چون خیلی مهم بودی برام نخواستم توی عصبانی بودنم باهات حرف بزنم تا غیر منطقی تصمیم بگیرم. اگه حرفی داری بیا و بزن.
منتظرتم.
.
.
گاهی وقتا توی ذهن خودت به نقطه ای میرسی که می فهمی همچی یه بازی یه بازی کثیف که تو توش بازنده ای
اینم برا روز نوشتم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
زن

Princess
 
این شعر سروده مرحوم مهندس علی اصغر اصفهانی، متخلص به سلیم می باشد که آنرا در سال ۱۳۳۴ در کرمان سروده اند. ایشان از معلمان کرمانی و نیز از شعرای معاصر و برجسته کرمان می باشند که چندین شعر از ایشان در کتاب تذکره شعرای کرمان چاپ شده است. این شعر فقر و غنا و تبعیض طبقاتی در جامعه را بخوبی بیان کرده که بسیار تامل برانگیز است. امیدوارم از خوندنش لذت ببرید ...


مثنـوی احمـدک



معلم چو آمد، به ناگه کلاس؛
چوشهری فروخفته خاموش شد
سخن های ناگفته در مغزها
به لب نارسیده فراموش شد

معلم ز کار مداوم مدام
غضبناک و فرسوده و خسته بود
جوان بود و در عنفوان در شباب
جوانی از او رخت بر بسته بود

سکوت کلاس غم آلود را
صدای رسای معلم شکست
زجا احمدک جست و بند دلش
از این بی خبر بانگ ناگه گسست

"بیا احمدک درس دیروز را
بخوان تا بدانم که سعدی چه گفت"
ولی احمدک درس ناخوانده بود
به جز آنچه دیروز از وی شنفت

عرق چون شتابان سرشک ستم
خطوط خجالت به رویش نگاشت
لباس پر از وصله و ژنده اش
به روی تن لاغرش لرزه داشت

زبانش به لکنت بیفتاد و گفت
"بنی آدم اعضای یکدیگرند"
وجودش به یکباره فریاد کرد
"که در آفرینش ز یک گوهرند"

در اقلیم ما رنج بر مردمان
زبان و دلش گفت بی اختیار
"چو عضوی به درد آورد روزگار"
"دگر عضوها را نماند قرار"


"تو کز…، تو کز…" وای یادش نبود
جهان پیش چشمش سیه پوش شد
نگاهی ز سنگینی از روی شرم
به پایین بیفکند و خاموش شد

در اعماق مغزش به جز درد و رنج
نمی کرد پیدا کلامی دگر
در آن عمر کوتاه او خاطرش
نمی داد جز آن پیامی دگر

ز چشم معلم شراری جهید
نماینده آتش خشم او
درونش پر از نفرت و کینه گشت
غضب می درخشید در چشم او

"چرا احمدِ کودنِ بی شعور،"
معلم بگفتا به لحنی گران
"نخواندی چنین درس آسان بگو"
"مگر چیست فرق تو با دیگران؟"

عرق از جبین، احمدک پاک کرد
خدایا چه می گوید آموزگار
نمی داند آیا که در این دیار
بود فرق مابین دار و ندار؟

چه گوید؟ بگوید حقایق بلند؟
به شرحی که از چشم خود بیم داشت
بگوید که فرق است مابین او
و آنکس که بی حد زر و سیم داشت؟

به آهستگی احمد بی نوا
چنین زیر لب گفت با قلب چاک
"که آنان به دامان مادر خوشند
و من بی وجودش نهم سر به خاک

به آنها جز از روی مهر و خوشی
نگفته کسی تاکنون یک سخن
ندارند کاری به جز خورد و خواب
به مال پدر تکیه دارند و من

من از روی اجبار و از ترس مرگ
کشیدم از آن درس بگذشته دست
کنم با پدر پینه دوزی و کار
ببین دست پر پینه ام شاهد است"

سخن های او را معلم برید
هنوز او سخن های بسیار داشت
دلی از ستم کاری ظالمان
نژند و ستمدیده و زار داشت ؟

معلم بکوبید پا بر زمین
و این پیک قلب پر از کینه است
"به من چه که مادر ز کف داده ای ؟"
"به من چه که دستت پر از پینه است ؟!"

رود یک نفر پیش ناظم که او
به همراه خود یک فلک آورد
نماید پر از پینه پاهای او
ز چوبی که بهر کتک آورد !

دل احمد آزرده و ریش گشت
چو او این سخن از معلم شنفت
ز چشمان او کورسویی جهید
به یاد آمدش شعر سعدی و گفت :

ببین، یادم آمد، دمی صبر کن
تامــل، خــدا را، تامــل، دمـی ...
"تو کز محنت دیگران بی غمی"
"نشاید که نامت نهند آدمی!"


بسیار زیبا و تاثیر گذار
عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
مرد

 
"اشتباه شده"...هميشه انگار يكم ديره واسه اين جمله و به قول معروف كار از كار گذشته...حكم صادر شده...فعلا من موندم و علامت "تعجب" روي سرم...يكم سنگيني ميكنه...سر درد گرفتم...علامت "سوال" كه به كنار...انگار دادگاهي برگزار شده كه شاكي ها قاضي هم بودن...گيج شدم...من كجاي اين داستانم?!...
اش نخورده و دهن سوخته روي من خوب جواب ميده يا همچين اش دهن سوزي نيستم كه عدالت دستمو بگيره?!...
فعلا دنبال استخوان فكم هستم...سنگيني اين علامت تعجب باعث افتادنش شد راستش...كمي هم چشمامو از حدقه در اورده...خوبه كه علامت سوال فقط به علامتش اكتفا كرد و سه تا نقطه پشت سرش...اين "سوء تعبير" ها اخرش كار خودشون رو كردن...
     
  
زن

 
یه زمان هایی دوراهی های زندگی اینقدر در هم می پیچند که دیگه حتی مقصد یادت میره..
باید برم..اما از کدوم ور؟
توی کدوم یک از این نقطه چین ها جای من هست تا بنشینم و جمله ی زندگی من و اون ادم کامل شه...
دوراهی ها همیشه برای من راه بدون مقصد بودند..دقیقا همون ابتدای راه می مونم..اینروزها حتی حوصله ی فکر کردن به انتخاب ندارم...
.
هر امدنی را رفتنی هست...دلم از روزهای رفتن میگیرد نازنینم..اینروزها دلگیر و درگیر همین حسم..حس گم کردن..حس دور شدن..نا پیدا شدن..نرسیدن..و حسرت..حسرتی برای چشم های تو که به من همینقدر مهربان نگاه می کنند...
اینروزها عمیق تر نفس می کشم...عمیق انقدر که دیگر مرگ هم زندگی را از من نمی تواند بگیرد...
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
     
  
صفحه  صفحه 30 از 77:  « پیشین  1  ...  29  30  31  ...  76  77  پسین » 
گفتگوی آزاد

Daily Entries | روزنوشت ها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA