ارسالها: 1095
#351
Posted: 1 Dec 2012 22:06
سهم ما از هم چیست؟
سهم تو ازمن یک خواسته از روی شوخی ولی با عمق محبت یک خواسته غیر ممکن اما نشان دهنده دوستی
و سهم من از تو
چند نقطه چین یک و یک شب بخیر
اگر تو از سهم خود راضی نیستی اما من میپذیرمش سهم خود را با تمامی وجود
شاید ...
شاید و شاید حق من بود نه بیشتر
مثل همیشه
شبت نیلوفری
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 6368
#352
Posted: 2 Dec 2012 08:56
باز هم شب شد...،
هجوم تنهایی با تلنگر خاطره ها...
آسمان تاریک و یک ستاره خاموش!
بغض کهنه و قدیمی و دود سیگار...
واژه های خسته، خسته از تکرار نبودنت باز هم ذهن خسته ام را به آتش کشیده اند!
دیری نیست که رفته ای ، اما دیگر امیدی به داشتنت نیست!
از شبی که رفته ای فقط چند برگ از تقویم را خط زده ام و با خودکار قرمز نوشتم : "امروز هم بی تو گذشت"
اما کاش کسی پیدا میشد که بتواند بلندای روزگار بی تو بودنم را اندازه بزند...کاش میشد!
میدانی غریبه
خودت را راحت فراموش میکنم ، اما "خیال دوست داشتنت" حسابی اسیرم کرده!
دلم برای دوست داشتنت تنگ شده!
تو که نمیدانی ...
تو که نمیفهمی چه خوش آیند بود "دوست داشتنت"
دوست داشتنی که در اوج نداشتنت بود!
طعم عجیبی داشت که مستم میکرد!
دوست داشتن بدون انتظار ِداشتن!
بگذریم...
گذشته گذشته!
فقط، یک گلایه گوشه ی دلم را سنگین کرده...
بگذار بگویم!
میدانی؟!
از رفتنت گلایه ندارم!
رفتن حقت بود...
ولی
"حلالت نمیکنم"
شب هایی را که پای شنیدن عاشقانه های کذبت سحر شد ، و چشمانم تا طلوع، رویای به تو رسیدن را ترسیم میکرد!
حلالت نیست....عاشقانه هایم که پای تو هدر رفت!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything
ارسالها: 531
#353
Posted: 2 Dec 2012 15:42
باید باشی.نه آنور سیم.اینور.بغلم بخوابی.ار پهلو بغلم کنی و انگشتاتو توی موهام فرو کنی و سرمو بزارم روی بازوهات.و در تو فرو بشم.
باید باشی همینحا بگی های چته؟بلند شو.تموم شد.همه چیز تموم شد.من اینجام.
دوست دارم هی خودمو لوس کنم و هی تو نازمو بکشی.دوست دارم که فقط تو باشی که نازهامو میخری.
زیاد می خوام؟اگه زیاده خب نازمم نکش.فقط باش.همینجا.
پشت این سیم ها نباش.اینجا باش .وقتی دارم آهنگ هایی رو گوش میدم که بغضم میاد.
برای همه ی این روزهایی که معلقم بین داشتن و نداشتت.
ملعقم نزار.من سرگیجه می گیرم.چشمام سیاهی میره میفتم از اینحا.از همین کلماتی که داره سر میخوره از انگشتام.
بعد می میرم.
توی همین صفر و یکا می میرم.
تو این سیما می میرم.
توی این سرمایی که آغوشم گرفته.
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
ارسالها: 297
#354
Posted: 2 Dec 2012 15:58
گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن... میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری... اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!! اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی: نه،هیچی
دیگر هیچ مزه ای دلچسب نخواهد بود...
من تمام حس چشاییم را...
روی لبانت...
جا گذاشته ام
ارسالها: 1095
#355
Posted: 4 Dec 2012 20:49
شاید اینبار همونی باشی که میگی
شاید اینبار تو درست میگی
شاید دقیقا رفتارت با گفته هات یکی باشه
اما...
اما من
اما من اینبار مطمئنم که دیگر حرفهایت را باور نخواهم کرد
من دیگر نه به تو ،نه به هیچکس دیگر اعتماد نخواهم کرد
من دیگر جرفهایت را نشنیده میگرم
چیزی نگو من ناشنوا هستم
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 531
#356
Posted: 8 Dec 2012 04:22
بخشی از سخنرانی چگوارا در سازمان ملل,پس از پیروزی انقلاب کوبا"
*نماینده کشور آمریکا :
ما شنیده ایم که در کشور شما، میان یارانتان کسی به خدا اعتقادی نداره آیا ا
ین درسته ؟
**چگوارا:
خطاب به شما میگویم که بدانید "من کشور و وطن ندارم، خاک وطن
من آنجاست که انسان آزاد باشد"
خیر، اشتباه شنیده اید،
مردم و مبارزان ما به خدا اعتقاد دارند...
*نماینده کشور آمریکا :
شما چطور؟
شما به خدا اعتقاد دآرید؟
**چگوارا :
"من به انسان اعتقاد دارم"
"اعتقاد من آزادی بشریت است"
"تا زمانی که کودکی برای درمان پای شکسته اش باید ۲۰۰ کیلومتر راه طی کند تا به بیمارستان برسد ضمن آنکه نمیتواند هم طی کند، من هیچ وقتی برای فکر کردن به خدا ندارم "
بدون شرح(برداشت رو میزارم بعهده ی شما)
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
ارسالها: 1095
#357
Posted: 9 Dec 2012 01:55
توی فایلها میگردم
میگردمو میگردم
اره پیداش کردم مثل یک کتاب خاک گرفته توی انباری
رمز ورودش ؟
.
.
.
راستی چی بود ؟
تاریخ تولدم... نه اون نیست
تاریخ تولد تو ...اگه اون باشه که واویلا خودتو هم بزور یادم میاد چه برسه به تولدت
خدایا چی بود
اهان یادم اومد تو موبایلم ذخیره کردم ...توی تاریکی دنبال موبایلم میگردم خلاطه رمزشو دیدم
خودم هم از این رمز مسخره که دادم خندم میگیره ۱۲۳۴ هم شد رمز؟
فایلو باز میکنم اوه...حدود ۵ ماه که کنارش گذاشتم
۵ ماه از زندگیمو بدون نوشتن خاطراتم
راستی چرا؟
من که از ۱۳ سالگیم هر روزشو نوشتم
چرا ننوشتم؟
شاید ...
شاید خواستم ننویسم تا از تو چیزی توش نباشه؟
نمیدونم چرا ولی عزممو جزم کردم تا هر چی یادم اومد بنویسم
ولی
نه نمیتونم
بیخیالش میشم
میرم تو لوتی یه شعر میزارم و دوباره برمیگردم
توی خاطرات قدیمی میگردم
یه شعر میبینم که منو میبره به زمان خدمتم که یکی از هم خدمتیام برام نوشته بود
یهو میرم به گذشته وای چه روزایی.........
ولی این شعر هم پره از دلتنگی
بیخیالش میشم میام بیرون
رمزشو عوض میکنم
ولی هر کاری میکنم نمیتونم فراموش کنم
شعره همین طور جلوی چشام رژه میره
دلم براي كسي تنگ است كه دلم را نميشناسد،
و عشق را هم، شايد!!
... چه دلتنگي غريبي
شعرو با خودم زمزمه میکنم نا خوداگاه
و دوباره میرم به روزی که اومدی روزی که رفتی
و روزی که تو اتریش دیدمت
و...هرگز نمیتونم فراموش کنم
راستی چرا نمیتونم نفرینت کنم؟
چرا همون لحظه وتمام لحظه های بعد فقط دعایت کردم
چرا همین حالا هم نمیتونم نفرینت کنم با این که اشکهایم دونه دونه میبارند
ولی هرچی بود گذشت
و پشیمانی رو توی اس ام اسی که چن روز پیش برام فرستادی دیدم
ولی ابی که ریخت دیگه بر نمیگرده
ولی مینویسم تمام خاطرات این چن ماه رو همشون مثل قطار جلوی چشای پر از اشکم رژه میرن
حتما من دوباره مینویسم
دوباره
روزهای شاد در انتظارن
به قول شاملو زندگی باید کرد
گاه با گلی سرخ ،گاه با دلی تنگ
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 531
#358
Posted: 10 Dec 2012 18:44
وقتی دلت می گیره چیکار می کنی؟
وقتی دلت اندازه ی یک دنیا می گیره چیکار می کنی؟
وقتی دلت می سوزه چیکار می کنی؟
سوختن؟...سوختن همون دردیه که الان "سیران" ازش رها شده.
شامگاه یکشنبه سیران یگانه از درد و سوزش رها شد.
اگر ازش حرفی بزنم می دونم که نمیشه حق مطلب رو ادا کرد.یعنی باید سکوت کنیم؟آره..اینجا همه ساکتند.همه!
حاجی بابایی 17 آذر در پاسخ به سئوال خبرنگار مهر درباره درخواست نمایندگان مجلس برای استعفای وزیر آموزش و پرورش با خنده گفته بود:«شما خبرنگاران را چی؟ شما را برکنار کنیم یا نه؟ اگر به موقع خبر می دادید و مواظب مدرسه شین آباد پیرانشهر بودید این اتفاق روی نمی داد.»
وزیر آموزش و پرورش البته 19 اذرماه امسال هم وقتی به صحن علنی مجلس رفته بود پس از گزارش ماجرای آتش سوزی مدرسه دخترانه پیرانشهر، در اظهارنظری جالب گفت:«از الان تا قیامت بابت هر اتفاقی که در آموزش و پرورش میافتد عذرخواهی میکنم.»
پس از ساخت پرهزینه ضریح امام حسین با شرایطی که کشور در وضعیت بحران شدید اقتصادی به سر می برد و هنوز این ضریح هم از کشور خارج نشده (در حال حاضر در اهواز گردانده می شود)
اینک توجه شما را به رونمائی از ضریح عسگریین دیگر شاهکار هنر ایرانی که در قم در حال ساخت است جلب می کنم:
این ضریح تاکنون با ۴ هزار و ۵۰۰ کیلو نقره، ۷۰ کیلو طلا و ۱۱ هزار کیلو چوب ساج ساخته شده است که هنوز کاملا به پایان نرسیده.
شایان ذکر است گنبد حرمین عسکریین در تابستان امسال با بیش از ۲۳ هزار خشت طلا، طلاکاری شده که هزینه بازسازی این گنبد مبلغی حدود ۱۰۰ میلیون دلار بوده است!
فکر می کنم چقدر نوشتن سخت هست.چیزی نمی نویسم.شاید عکسها حرف بزنند.
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
ارسالها: 531
#359
Posted: 12 Dec 2012 04:27
خواب بودم.تو بودی.مثل همیشه.مثل همه ی این سالها.همه ی این ماهها.همه ی اینروزها.توی خوابم بغض کرده بودی.لبهای من می لرزید.من گریه کردم و بعد قطره ها از صورت تو می چکید.
دور می شدی و خوابم دوباره پر کابوس شد.مثل همه ی این روزها.نیستی .نیستی.نیستی.می ترسم.بیدار میشم
پشت پرده ی اشک....
نیمه شب از خوابم پامیشم ، نیستی پیشم نیستی پیشم
بازدیوونه میشم دوریه تو تیشه زد به ریشم نیستی پیشم
می ترسم و خوابم نمی بره.باش و ارومم کن.در اغوشم بگیر.قول میدم بغض نکنم.گریه نکنم.نترسم.باش!
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
ارسالها: 2470
#360
Posted: 13 Dec 2012 23:52
۱_
رت: "اسکارلت تو نمیتونی همه چیز رو با هم داشته باشی. یا باید با روش مخصوص خودت پول بدست بیاوری و همه جا با بی اعتنایی روبرو بشی، یا اینکه فقیر و باوقار بمانی و دوستان زیادی داشته باشی. تو انتخاب خودتو کردی.
اسکارلت: نمیخوام فقیر باشم، ولی انتخابم درسته..مگه نه؟
رت: اگه پولو بیشتر دوست داری، بله.
اسکارلت: بله، من پولو بیشتر از هر چیز دیگه ای در دنیا دوست دارم.
رت: پس تو بهترین راه رو انتخاب کردی. ولی باید تاوانش رو هم پس بدی. همانطور که در مورد هر چیز دیگری که علاقه داشته باشی، باید تاوانش را پس بدهی. تــاوان ایـــن راه تـنـهـایـیه!
"بر باد رفته"
۲_
دارم به تاوان فکر می کنم..تاوان اون چیزهایی که براشون جنگیدم و می جنگم..تاوان اون چیزایی که زیر بارشون نرفتم و یا به سمتشون رفتم..
حتی تاوان وقتی که خواستم فرار کنم و دیدم نمیشه...راه فراری نیست... این بار نباید فرار می کردم..نباید جاخالی می دادم..می دونم..می دونم..
هر چیزی تاوانی داره..ایستادن ...فرار کردن...و حتی بی تفاوت بودن..
مثل الان که ایستادم و تاوان میدم..رها کردم و تاوان میدم..سکوت کردم و تاوان میدم...
حتی غرور هم تاوان داره...باید براش هزینه بدی تا نشکننش..باید از درون تیکه تیکه بشی ولی بیرون فولاد باشی تا فکر نکنن میتونن لهت کنند..اره له نشدن هم تاوان داره...
هر روز این زندگی..هر لحظه ی این نفس کشیدن تاوان داره...
۳_
سخت هست نازنینم..
هزینه ی سنگینی هست..
اینهمه درد..
اینهمه درد..
اینهمه درد...
هر لحظه که گوش میدم اون آهنگ رو درد می کشم...
هر لحظه نازنینم..
می فهمی؟
۴_
قهوه ات را بخور
آرام گوش کن
شاید با هم دوباره قهوه ای نخوریم
و فرصت دیگری نباشد برای حرف زدن...
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!