ارسالها: 973
#421
Posted: 13 Mar 2013 01:27
هر روز مثل دیروز...........بلند میشی............این نتِ لعنتی............ لوتی......... اعصاب خوردی...... حساس بودن........به خودت گرفتن........بعضیا هم فک می کنن چون اینجا بر چسب دارن همه کارن......نه ........نه اون با تو نبود.ولی چرا بودف بود..اون مخیوات تحقیرت کنه........... بشکونتت و تو داری ضعف نشون میدی...........درس.درس چیه........ نه میخونمش.........میگن خوبه...........باش شعدت همراهه. هه...... کی گفته.......... برو دانشگاه.......بازم اعصاب خوردی..........اون بهت میگه چرا تغییر دادی..........چرا؟ تو که خوب بودی؟ ........منم میگم نظرِ تو بود...........بعضیام میگن..........خاک تو سرت با تغییرت..............منم میگم ممنون.........هر روز توضیح......هر روز..........هررور ترس از استاد برا یه مشت نمره.............. برا فوق؟ اوووووووووووووه کی میره اون همه راهو....... برا چی ؟ چون قبلش دیدم اون بودم شدم این...........دیگه نه............دیگه نه ...خوش باش..........همین
Not a internet bully
tried not to be fake'o
I'm just Simon
ارسالها: 489
#422
Posted: 14 Mar 2013 02:20
فراموش نکنیم
بهنود رمضانی قراء متولد سال ۱۳۷۱ در شهرستان قائم شهر مازندران دانشجوی ترم دوم رشته مهندسی مکانیک دانشگاه نوشیروانی بابل در اعتراضات جنبش سبز در چهارشنبهسوری ۱۳۸۹ بر اثر ضربات باتوم نیروهای بسیج در میدان ۲۲ نارمک تهران کشته شد و جسدش به بیمارستان الغدیر تهران منتقل شد. روز ۲۶ اسفند ۱۳۸۹ خانواده بهنود رمضانی جسد وی را از پزشک قانونی تحویل گرفته و در روز ۲۷ اسفند، در روستای قراخیل از توابع شهرستان قائم شهر دفن شد. هم چنین در دانشگاه نوشیروانی دانشجویان دانشگاه نوشیروانی بابل در مراسم چهلم کشته شدن بهنود رمضانی با سر دادن شعارهایی، نسبت به کشته شدن او اعتراض کردند.
پدر، مادر و عمه بهنود رمضانی، به اتهام تلاش برای برگزاری مراسم ترحیم برای پسر خود در مجموع محکوم به 20 ماه حبس تعزیری شدند
تمام مشكل دنیا این است كه :
احمق های متعصب كاملا از حرفشان مطمئن هستند ،
اما آدمهای عاقل همیشه شك دارند...
" برتراند راسل "
ویرایش شده توسط: behnaz1989
ارسالها: 489
#423
Posted: 14 Mar 2013 02:30
روز نوشت ۲
استاندار کرمانشاه چند روزی هست که عوض شده. از نظر من استاندار قبل مسئول قابل و کار آمدی بود. میگفتن با امام جمعه اختلاف داشته. بگذریم ندونستیم چطور یهو حکم عزلش اومد! البته تو دولت نهم این اتفاقات زیاد تعجب بر انگیز نیست. بعد از هفته ها که اومده بودم کرمانشاه تصمیم گرفتم یه دوری تو خیابوناش بزنم.. دیدم که کرمانشاه پرشده از بنرهای تبریک و تملق از طرف بعضی از ایلات بعضی از خونواده ها و مسئولای استان! تاسف خوردم که تا کی این چاپلوسیا ادامه داره! عده ای که بخاطر منافع شخصیشون به ی فرد نا کارآمد رای میدن زیر آب همو میزنن و قوه مقننه میشه همینی که هست و وای به حال قوه مجریه ش.. یه عده جان نثار رهبری یه عده جان نثار رئیس جمهور.. ی عده جان نثار آخوند و ولایت فقیه و... ناآگاهی این آدما گند زده به آینده مملکت
تمام مشكل دنیا این است كه :
احمق های متعصب كاملا از حرفشان مطمئن هستند ،
اما آدمهای عاقل همیشه شك دارند...
" برتراند راسل "
ویرایش شده توسط: behnaz1989
ارسالها: 973
#424
Posted: 14 Mar 2013 11:28
اره.......من همیشه شانسی چه تو فضای جازی چه تو زندگی واقعیم........همیشه رفقایی بهم برخوردن..که یه سری نکته رو همیشه بهم گوش زد کردن...........من خیلی وقتا با نداشتنِ این نکته ها ضرر کردم.خورد شدم....تحقیر شدم.........راست ........راست میگه.واقعا راست میگه.............حرفی نمونده که زده شِ...........جوابی ندارم.......... ولی بازم دیر نشدِ ....از الان شروع می کنم.........نه؟
Not a internet bully
tried not to be fake'o
I'm just Simon
ارسالها: 468
#425
Posted: 17 Mar 2013 06:58
چقد حس بديه
نميدوني چجوري کلمات رو کنار هم بچيني که بتونه منظور اصليتو برسونه. گاهي ام ميدوني، اندازه کتاب رمان سينوهه(هر دوجلدش) حرف توي ذهنت ميچرخه، اما مطمئن نيستي که اگه بگي چطور ميشه. يه حالت ترديد بديه، کلافه ات ميکنه
ميدوني حرفات درسته،پشتش تجربه و منطق هست،اما همين تجربه بارها بهت ثابت کرده .........:
بيخيال ،بگذريم
بعضي وقت ها تو زندگي
مجبوري جايي وايسي
که ســـخت ترين جا واسه وايسادنه .... !
ارسالها: 484
#426
Posted: 19 Mar 2013 05:45
بعضي وقتا آدم تو زندگی درسهايي ميگيره مثلا من فهميدم سرنوشت از آنچه در آينه ميبينيد به شما نزديكتر است
اجازه خدا
تو باید جای من باشی
ببینی در تو چی دیدم
ارسالها: 6368
#427
Posted: 19 Mar 2013 07:53
اصلا به قصد نوشتن نیومده بودم ، اما نمی دونم چرا هر چی تاپیکها رو عوض کردم بازم دلم بهونه ی روزنوشتو گرفت.
نمی دونم حالا از کجای حرفام شروع کنم ، چون نمی دونم الان باید برای کدوم یکیتون بنویسم
اول برای تویی که خیلی منتظرت موندم اما نیومدیو علامت سوالهای زیادی برام ایجاد کردی، از جمله اینکه :رطب خورده منع رطب میکرد یعنی ؟؟؟؟
بعد برای تو مینویسم که آرامش این چند وقته گذشته رو مدیونشم و دلتنگش میشم.
سوم واسه ۴ نفر که باید ازشون عذرخواهی کنم ، هر چند میدونم هنوز خیلی ازم دلخورن اما هیچی واسه گفتن ندارم . چون هر چی بگم فقط بر چسب توجیه میخوره. پس فقط میگم متاسفم و عذر میخوام .
و اما نفر چهارم که ... ! (واقعا نمیدونم با تنفر چطوری باید کنار اومد ؟!) ترجیح میدم چیزی نگم
و در نهایت برای تمامی دوستانم از صمیمیترینشون گرفته تا اونایی که حتی هم پست نبودم باهاشون ، بهترینهای پایدار رو براشون آرزو میکنم.
شاید این آخرین روزنوشتم باشه چون همین الانشم زیر قولم زدم (ببخشید ، قول میدم دیگه تکرار نشه )
اما بهتر بود اینطوری بگم چون خصوصی دادن به بعضیاشون برام سخت بود.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 1095
#428
Posted: 24 Mar 2013 01:59
یه وقتایی نوشتن میشه سخت ترین کارهای دنیا درست مثل الان من دو روز دوش فکر کردم تا بنویسم 'خاطراتمو میگم' اما دریغ از یک خط نوشتمو پاک کردمو دوباره نوشتم ولی اخرشم بی خییال نوشتن شدم اومدم اینجا تا یه چیزایی روبنویسم اما نشد که نشد که نشد
پس هیچی بهتر از خواب نمیشه برم بخوابم شاید فردا فرجی بشه
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 531
#429
Posted: 26 Mar 2013 21:18
دلتنگ تر از همه ی روزها.فقط رفتن این روزها رو نگاه می کنم.گاهی هیچ چیزی درد دلتنگیمو دوا نمی کنه حتی بوسه ها و آغوش های تو.
عمیق تر از این حرفاست.میدونستی؟
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است