ارسالها: 489
#431
Posted: 11 Apr 2013 11:07
بعنوان یک دختر دلم گرفته از دخترایی که خودشون رو عرضه میکنن و این کار رو تبدیل به یک ارزش کردن منظورم همون
دختراییه که میگن با چند تا پسر دوستن و به این کارشون افتخار میکنن . . .
دختر خانمایی که به اتو زدن و شماره گرفتن افتخار میکنن . . .
دختر خانمی که تموم دغدغه ش اینه که اندام رو به نمایش بذاره که پسرا بهش نگاه کنن و اینطوری غرورش ارضا میشه
میخوام بهشون بگم:
جـــنــــس ارزون ، زیـــــاد مـُــشـــتــــری داره ! خواهش میکنم خودتون رو ارزون نفروشین
تمام مشكل دنیا این است كه :
احمق های متعصب كاملا از حرفشان مطمئن هستند ،
اما آدمهای عاقل همیشه شك دارند...
" برتراند راسل "
ویرایش شده توسط: behnaz1989
ارسالها: 2470
#435
Posted: 24 Apr 2013 18:24
می دونستی زنده بودن و نبودن به یک لرزه بنده؟به یک تکون حتی به یه انفجار آخر دوی ماراتن....به یه رفتن..به یه نبودن...
زنده بودن و نبودن به یه ماشین بنده که یهو بخوره به من...به یه خوردن اشتباهی یه چیزی که آلرژی دارم
به خیلی چیزا بنده که تموم بشه..
اما "زندگی" من فقط به تو بنده نازنین من...
"زندگی" با هیچی تموم نمیشه تا وقتی تو هستی.. اما امان از وقتی نباشی..وقتی چشم های تو نباشه..وقتی حرف های عاشقانه ی تو نباشه.."زندگی" یک زنده بودن تهی و خالی هست...زنده بودن با خلایی که جای نگاه های مهربونت همیشه میمونه..
گاهی که حس سرما دارم..مثل الان بغل گرم تو نباشه پس "زندگی" چی می تونه باشه؟هیچ..دقیقا هیچ!
همین حالا..با صدای باد وحشی که در درختان می پیچه و وهم ایجاد می کنه هوس تو رو کرده بودم..هوس دست های مهربانت رو و آرامشت رو"هستی آروم باش من هستم" ..همین حالا کم داشتمت..همیشه کم دارمت نازنینم!
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
ارسالها: 24568
#436
Posted: 5 May 2013 17:02
دیشب ساعت۱۲.۳۰ یکی از بچه های خوب و گل محلمون از یه کنسرت موسیقی برمی گشته . با سرعت۱۷۰کیلومتر در اتوبان خلوت شهر . نمیدونم چه طوری میشه که از مسیرش منحرف میشه گاردریل رو رد میکنه لاین مخالف رو هم رد میکنه و چپ میشه . با وجود باز شدن کیسه های هوای اتومبیل ب ام و شدت تصادف بحدی بوده که در راه بیمارستان از شدت خونریزی فوت میکنه . الان از خونشون آمدم . ضجه های مادرش هنوزم تو گوشمه . بچه ها می دونید بعضی وقتا حیات انسانها فقط مال خودشون نیست . بلکه زندگیشون به پدر و مادرائی تعلق دارن که جونشون به بچه هاشون بسته است . مادر بیچاره لباسهای پسرش رو بغل کرده بود و براش لالائی می خوند و پدر بیچاره از دیشب که پلیس جریان رو خبر داده تحت تاثیر آمپولهای آرام بخشه . و از اون جوون خوش تیپ و دوست داشتنی با اون هیکل رشید چی مونده یه عکس رو دیوار یه ارابه مرگ درب و داغون که معلوم نیست جرثقیل کجا کشونده برده و یک داغ دل ابدی بر دل پدر و مادر و نزدیکانش . شما رو بخدا کمی در رانندگی بیشتر احتیاط کنید . کمی بیشتر مراقب خودتون باشید . چون هر چقدر هم بزرگ باشیم هنوز برای پد رمادرهامون همون دختر پسرای کوچولو و شیرین زبونیم .
بیائید دلشون رو خون نکنیم .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 531
#437
Posted: 5 May 2013 18:40
بعضی لحظات اینقدر سنگین هستند که وقتی ازشون گذر می کنی باورت نمیشه هنوز سرپا موندی.
بعضی روزها اینقدر درد دارند که وقتی تموم میشن و به شب می رسند با خودت میگی یعنی امروزم تموم شد و من هنوز دارم ادامه میدم؟!
بعضی شبها اينقدر سياه اند اينقدر تاريک و بغض الود كه وقتی می بينی صبح شده و می تونی هوای مه الود و گرفته ی شهرتو دوباره ببينی با تمام غمگینی خوشحال می شی و تعجب می كنی كه اين همه پوست كلفتی كه باز هم زنده ای....
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
ارسالها: 531
#440
Posted: 14 May 2013 21:23
گاهی باید به این فکر کرد که وقتی خودت کاری رو انجام دادی یکی دیگه هم همونو با تو انجام بده.شاید انتظار زیادی هست این.نباید گلایه ای کرد.
دوباره همون جمله ی بی رحمانه رو دارم با خودم تکرار می کنم.بعد از خودم حس بدی می گیرم مثل همون احساسی که بهت گفتم به اون دارم.از همه ی احساس هایی که این جمله به قلبم وارد می کنه می ترسم.کاش .......................
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است