انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
گفتگوی آزاد
  
صفحه  صفحه 44 از 77:  « پیشین  1  ...  43  44  45  ...  76  77  پسین »

Daily Entries | روزنوشت ها


زن

 
بعنوان یک دختر دلم گرفته از دخترایی که خودشون رو عرضه میکنن و این کار رو تبدیل به یک ارزش کردن منظورم همون
دختراییه که میگن با چند تا پسر دوستن و به این کارشون افتخار میکنن . . .

دختر خانمایی که به اتو زدن و شماره گرفتن افتخار میکنن . . .

دختر خانمی که تموم دغدغه ش اینه که اندام رو به نمایش بذاره که پسرا بهش نگاه کنن و اینطوری غرورش ارضا میشه
میخوام بهشون بگم:
جـــنــــس ارزون ، زیـــــاد مـُــشـــتــــری داره ! خواهش میکنم خودتون رو ارزون نفروشین
تمام مشكل دنیا این است كه :

احمق های متعصب كاملا از حرفشان مطمئن هستند ،

اما آدمهای عاقل همیشه شك دارند...

" برتراند راسل "
     
  ویرایش شده توسط: behnaz1989   
مرد

 
دلم می خواد کسانی که دوسشون دارم ، بمونن برام...بمونن تا روزهای میانسالی...
تا بعد از ظهرهای جمعه به خونم دعوتشون کنم...و تو بالکنی پُر از گلدونای شمعدونیم بشینیم و تا تاریک شدن هوا، گپ بزنیم و در آرامش چایی هامونو سر بکشیم و سیگار دود کنیم ویاد خاطراتمون بیفتیم و قه قه بخندیم و فراموش کنیم که چه زود گذشت...
همین... همین.
کاش کسانی که دوسشون داریم، بفهمن که خیلی زود می گذره...
همه چیز...
هله
     
  
مرد

 
‎بوشهر من ‎‏ به نمایندگی از تو فریاد میزنم...کمک نخواستم!فقط ذره ای محبت...‏‎
مردم بوشهر، روستاهای ویران را خواهند ساخت، همانگونه که صدها سال است در این نقطه در برابر انیران تمام قامت ایستاده‌اند و نگهبابان ابدی خلیج فارس هستند، دل مردم بوشهربا همه ایران است، بوشهری‌ها به سادگی و صداقتی که دارند، در دل ایرانی‌ها جا باز کرده‌اند و با همین صداقت هم تنها و تنها منتظر دعای خیر هم‌وطنان خود هستند
هله
     
  
مرد

 
بعضی وقتا حس میکنی کوچیکی.خیلی کوچیک.بهتر بگم.خیلی چشما تورو کوچیک میبینن.و تو هم هر روز خودتو کوچیکتر تا تو چشمشون جا شی.ولی آخر به جایی میرسی که دیگه اونقد کوچیکی که دیگه وجود نداری.اونجاست که با خودت میگی مـــــ ــــ ــــ ــــ ــ ـــــحمــــ ــــ ـــ ــــ ـــــ ــــد بایست.تو هم باید بزرگ باشی.مثل بقیه باش.
آسمان بار امانت نتوانست کشید...قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند...
بعضی وقتا از خوب بودن خودت اوقت میگیره.حالا دوست دارم بزرگ باشم.دیگه نمیخوام خوب باشم.دیگه سعی نمیکنم تو قلب آدما جا باز کنم.
تو واسه قلب ها ساخته نشدی.تو ساخته شدی که کوچیک باشی.ساخته شدی که تحقیر بشی.ساخته شدی که وساطت کنی.اما اینجا کسی خوبی نمیخواد.
همه دندونای گرگ رو به پوست بره ترجیح میدن.
سنگدل بودن سخت نیست.کافیه قطعه ی احساستو از رباط بدنت خارج کنی.اونموقع رها بشی.دیگه رفتار و بی محلی ها و فخر فروشی های اطرافیانت برات بی اهمیت میشه.باید سنگدل باشی.
باید سخت باشی.نباید بشکنی.مـــــ ــــ ــــ ــــ ــ ـــــحمــــ ــــ ـــ ــــ ـــــ ــــد سعی کن بد باشی.بـــــ ــــ ــــ ــــ ــ ـــــــــ ــــ ـــ ــــ ـــــ ـــــــــ ــــ ــــ ــــ ــ ـــــــــ ــــ ـــ ــــ ـــــ ـــــــــ ــــ ــــ ــــ ــ ـــــــــ ــــ ـــ ــــ ـــــ ــــد.همیشه عاقبت بدا،خوبه.فقط قصه هاست که پایانشون شیرینه.اینجا مردم فقط قدرت میخوان.فقط میخوان بشکننب.فقط دوس دارن نابودت کنن.اینجا تو و احساست خریدار نداره.اینجا...
هله
     
  
زن

 
می دونستی زنده بودن و نبودن به یک لرزه بنده؟به یک تکون حتی به یه انفجار آخر دوی ماراتن....به یه رفتن..به یه نبودن...
زنده بودن و نبودن به یه ماشین بنده که یهو بخوره به من...به یه خوردن اشتباهی یه چیزی که آلرژی دارم
به خیلی چیزا بنده که تموم بشه..
اما "زندگی" من فقط به تو بنده نازنین من...
"زندگی" با هیچی تموم نمیشه تا وقتی تو هستی.. اما امان از وقتی نباشی..وقتی چشم های تو نباشه..وقتی حرف های عاشقانه ی تو نباشه.."زندگی" یک زنده بودن تهی و خالی هست...زنده بودن با خلایی که جای نگاه های مهربونت همیشه میمونه..
گاهی که حس سرما دارم..مثل الان بغل گرم تو نباشه پس "زندگی" چی می تونه باشه؟هیچ..دقیقا هیچ!
همین حالا..با صدای باد وحشی که در درختان می پیچه و وهم ایجاد می کنه هوس تو رو کرده بودم..هوس دست های مهربانت رو و آرامشت رو"هستی آروم باش من هستم" ..همین حالا کم داشتمت..همیشه کم دارمت نازنینم!
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
     
  
زن

andishmand
 
دیشب ساعت۱۲.۳۰ یکی از بچه های خوب و گل محلمون از یه کنسرت موسیقی برمی گشته . با سرعت۱۷۰کیلومتر در اتوبان خلوت شهر . نمیدونم چه طوری میشه که از مسیرش منحرف میشه گاردریل رو رد میکنه لاین مخالف رو هم رد میکنه و چپ میشه . با وجود باز شدن کیسه های هوای اتومبیل ب ام و شدت تصادف بحدی بوده که در راه بیمارستان از شدت خونریزی فوت میکنه . الان از خونشون آمدم . ضجه های مادرش هنوزم تو گوشمه . بچه ها می دونید بعضی وقتا حیات انسانها فقط مال خودشون نیست . بلکه زندگیشون به پدر و مادرائی تعلق دارن که جونشون به بچه هاشون بسته است . مادر بیچاره لباسهای پسرش رو بغل کرده بود و براش لالائی می خوند و پدر بیچاره از دیشب که پلیس جریان رو خبر داده تحت تاثیر آمپولهای آرام بخشه . و از اون جوون خوش تیپ و دوست داشتنی با اون هیکل رشید چی مونده یه عکس رو دیوار یه ارابه مرگ درب و داغون که معلوم نیست جرثقیل کجا کشونده برده و یک داغ دل ابدی بر دل پدر و مادر و نزدیکانش . شما رو بخدا کمی در رانندگی بیشتر احتیاط کنید . کمی بیشتر مراقب خودتون باشید . چون هر چقدر هم بزرگ باشیم هنوز برای پد رمادرهامون همون دختر پسرای کوچولو و شیرین زبونیم .
بیائید دلشون رو خون نکنیم .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

 
بعضی لحظات اینقدر سنگین هستند که وقتی ازشون گذر می کنی باورت نمیشه هنوز سرپا موندی.
بعضی روزها اینقدر درد دارند که وقتی تموم میشن و به شب می رسند با خودت میگی یعنی امروزم تموم شد و من هنوز دارم ادامه میدم؟!
بعضی شبها اينقدر سياه اند اينقدر تاريک و بغض الود كه وقتی می بينی صبح شده و می تونی هوای مه الود و گرفته ی شهرتو دوباره ببينی با تمام غمگینی خوشحال می شی و تعجب می كنی كه اين همه پوست كلفتی كه باز هم زنده ای....
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
     
  ویرایش شده توسط: Aatena   
مرد

 
صبح اول وقت:آه ه ه ه ه ه ...اوفففففففف..گه تو این زندگی...کی میشه بتتتتتتتتتتتتتتتترکم؟
ظهر:اممممممم..هه..میییی چرخم و مییییی چرخم ووووووو میـــــــــــــــــــــــ چرررررررخخخممممممممممممم.........چرررررررررررررخششششششششششششش...گیــجم و گیـجم و سررررررررگرم..فقط.............زرررررررررررررررررررررررررر.........
بعد ظهر:آه ه ه ه ه..فقط یه خواب توووپ..نــــــــه...یه چررررررررررت کوتاه...یه چررررررررررت سرپایی اصلن...باااااز گییییییج..سررررررررگرم...هررررررررررررررررررررررررررر . . .................
سر شب۱:مــــــــــنگ..اووووففف..چــی بخورم؟بااااااااااااااااااااااااز سررررررررررگرم و گیــــج...........انــــــــدکی پرت و سرخوش..و سررررررررررررگررررررررررم ....
سر شب۲:امممممممم...کااااااش سرم "سرد" شه زودتر ...کـــمی از این گیجی شاید مضحک و گول زنک و شاید خووب!!...... در آم...که کلن گیج شم و منگ و دررررررهم و قاااااااطی................صد دااااااااد....
آخر شب۱:ای بابا..اوففففف..تا کی بابا؟نه سرررررررررگرم و نه گیج و سر خوش(....) ....فقط گیــــج و گنگ و خسته و پررررررررر.......زرررررررررررررررررررررررررررررررررر....
آخر شب۲:اَه ه ه ه ...آه ه ه ه ه ...گـــــــــه...گــــــــــــــــــه...گـــــــــــــــــــــــــــــــــه..گهه
برای جلوگیری از اعدام سعید ملک پور لطفا اینجا را امضا کنید
     
  ویرایش شده توسط: si4v4sh   
زن

 
بالاخره بعد از چند روز جواب این سوال که مدتها بود ذهنمو درگیر کرده بودو پیدا کردم !
این سوال که چرا یه نفر، اینهمه اصرار به داشتن یک رابطه ی هیچوقت نبوده و نداشته ، داره ؟!
بر خلاف همیشه که سوال باید یه جواب داشته باشه ، اینبار دو تا جواب داشت !!!
جواب اول اینکه یا طرفِ اون یه نفر، خیلی خاصه که باهاش فانتزی ی رابطه داره و دوم اینکه به وسواس بدست آوردنش دچار شده که در حالت دوم فکر کنم همه میدونن که وسواس یه مریضیه ، پس خدا شفا بده ...
اما این سوال فقط به این دوتا جواب ختم نشد و مجبورم کرد خیلی چیزا تو ذهنم بیاد مثل این موضوع که مردونگی فقط به شاخ و شونه کشیدن و هرچی واژه ی خشن هستو بکار بردن نیست ! مردونگی داشتمِ وجودِ درست قضاوت کردنه ...
به قول بعضیا ، به بعضیا که مردونگی رو توی شاخ و شونه کشیدن میبینن باید گفت کمتر شاخ شو واسم ، مگه گاوی!!!
بعد اینکه نمی دونم چرا بعضی ها انقدر زود تحت تاثیر احساسن !!! گاهی فکر میکنم خدا اون موقعی که منطق رو تقسیم میکرد اینا سر صف احساس بودن ماله همینه که کانِ احساس کاذبن و بَری از عقل و منطق ...
دلیل این ذهنیتم هم اینه که راحت اجازه میدن یکی دیگه که فکر میکنن دوسشون داره (فقط فکر میکنن ! ) هویتشونو حتی هویت مجازیشونو زیر سوال ببره و باهاش بازی کنه .
یه روز یه بنده خدا یی بهم گفت تو همیشه حسود بودیو بدبین ، نمیدونم حرمت نگه داشتم یا گفتم جواب ابلهان خاموشیست که نگفتم حالا خوبه حسودو بد بین بودم که ردِ پات همیشه تو اتفاقات خصوصیم بوده ، اگه نبودم چی میشد !!!
نمی دونم چند نفر درک میکنن این حرفمو اما تازگیا دوست داشتنها مثه شرط بندی شده انگار ! که یه شخص رو حکم میکنن بعد ! دستو پخش میکنن بعد هی می برن ، می برن ، می برن ... آخرشم دست هیچکدومشون جز ادعا هیچ آسی نیست ...
بعضی وقتها بعضیا دور از جون شما که میخونین نمی دونم ابلهن یا خودشونو میزنن به جهالت
ی تکه کلام خاصو میگن بعد میگن فکر کردی من فلانیم ؟! بعد انتظار دارن بگی تور و خدا بازم بهم پیام بده ، میخوام این اصطلاحاتو ازتون یاد بگیرم مخاطب خاص !!! ازت متنفرم به اندازه ی تمام نفسهایی که روزانه میکشی ، اون کارت یه حماقت محض بود!!!
این مدت که اینجا بودم اگه به دور از هر کینه و کدورت بخواین نگاه کنیم نه به کسی بی احترامی کردم و نه حرف و حدیثی برا کسی درست کردم البته این کار هم در تبحر و تخصص یه بنده خدا بود که عجب شاهکارهاییم خلق میکرد ، دست مریضاد
اما نمیدونم چرا همیشه حرف و حدیث همه به من ختم میشد که واقعا دلیل این یکی متوجه نشدم ، رفتم ، اومدم اما بازم آش همون آش بودم کاسه همون کاسه
بعد از اینهمه فکر کردن ، یه خاطره هایی یادم اومد که دلم نمیاد ننویسم
خاطره هایی مثل: زیرو رو کردن نت واسه پیدا کردن دستور پخت خوراک فیل ، مثل جا پیدا کردن واسه اون آهویی که جایزه ی بازی با کلماتم بود ، مثه یه کلمه ای که تو هیچ فرهنگ لغتی پیدا نمیکنی و مورد گفتنش هم باید خاص می بود ، مثل پیامهایی که همیشه در اوج ناراحتی هم میخندوندنم ، مثه دعای همیشگی برای سلامتی دو نفر ، مثل پیشنهاد فوق یهویی یه بنده خدای خیلی محترم ومتانت بی مثالش ، مثل مشاعره هایی که هیچوقت تکرار نشد ، مثل صلام یا ثلام که نفهمیدم آخرشم کدوم همون سلامه خودمونه ! مثل تاپیک غلط املایی ، مثل سوار شدن آسانسور که با وجود خوناشامه نمیدونم چرا سوار میشدم و ...
یه چیز جالب یادم اومد توی زیرو رو کردن این خاطرات ! یه روز یکی از بچه ها در توصیفم نوشت : انیتینگ با حاشیه
خیلی جالب بود ، خیلییی ... خواستم بهشون بگم این حاشیه زحمت دست اونایی بود که از منو کسیکه دوسش دارم چیزی نمیدونستنو هی ساختن ، ساختن ...
حالا نمیدونم اگه از عشقم خبر می داشتن میرفتن تو کار حاشیه ی منبت کاری شده حتماااا
اما ازشون تشکر میکنم و عذر خواهی که انقدر وقت با ارزششونو به من اختصاص دادن و بابت شب نخوابیهاشون و ساختن این حواشی ازشون واقعا سپاسگذارم
و در نهایت اینکه تو همه ی تاپیکهایی که دوست داشتم همیشه پست گذاشتم و پر از خاطرن برام اما میخواستم تو این آخرین تاپیک پرنسس عزیز هم پست بذارم که بنا به دلایلی که تو تاپیک دیگه میگم نخواستم اسمم تو امضای کسی محدودیتی براش ایجاد کنه ...
فقط بدو بیراه نثارم نکنین که انقدر طولانی نوشتم اما دله دیگه حالیش نمیشه ، وقتی پره !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
گاهی باید به این فکر کرد که وقتی خودت کاری رو انجام دادی یکی دیگه هم همونو با تو انجام بده.شاید انتظار زیادی هست این.نباید گلایه ای کرد.
دوباره همون جمله ی بی رحمانه رو دارم با خودم تکرار می کنم.بعد از خودم حس بدی می گیرم مثل همون احساسی که بهت گفتم به اون دارم.از همه ی احساس هایی که این جمله به قلبم وارد می کنه می ترسم.کاش .......................
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
     
  
صفحه  صفحه 44 از 77:  « پیشین  1  ...  43  44  45  ...  76  77  پسین » 
گفتگوی آزاد

Daily Entries | روزنوشت ها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA