میهمان
ارسالها: 7797
#442
Posted: 20 May 2013 16:48
دوش دیرگاه بود که از رجوع و رسیدگی به امور خلق ، مستهلک شده و پاره به منزلگاه رفتیم و بالاخره باسن مبارک بر زمین گذاشتیم و خسبیدیم . چندی نگذشته بود که در کوفتند. به باز کردن در بخواستم که صدایی قرچچچ مانند از زیرمان آمد. معلوممان گشت گوشی موبایل زیر آرنج بود و هنگام برخواستن به دیدار اجل شتافته بود . هرچه پیج و مهره له اوست باقی عمر صالحات و مومنین باشد .
القصه به باز کردن در شدم که دیدم از رعیت هتلدار است و تقاضای بهای اتاق میکند. به خماری و خستگی جوابی دندان شکن دادم و به آغوش گرم رختخواب بازگشتم. مگر خوابم میبرد؟
دوباره این ذهن بی انصاف شروع کرد به مشغولیت راجع به خلق بی مقدار. این هم عاقبت است ما داریم ؟
خلاصه همه این را گفتم که بگویم سیگار بین خواب بدجور میچسبد آقا . بدددد
پانوشت.
صابخونه من کم میام ولی یه وختایی بدجور دلم هوای روزنوشت میکنه و میام. دلخور نباشی ازمون
ویرایش شده توسط: mashgholam
ارسالها: 2642
#443
Posted: 25 May 2013 02:37
بهترین تاپیک هستی یاد روزای اول این تاپیک به خیر
روز مرد یا پدر یا هر چی که بهش میگن، اومد و گذشت. همه به باباهاشون تبریک گفتن با کلی روبوسی و بعضی وقتام کادو و شیرینی و گل و مخلفات.
بعضیام یه دسته گل بردن واسه قبر باباشون. همراه با بغض و دلتنگی و درد دل و حرفای خصوصی
خوش به حال این دو تا دسته که پدرای خوبی داشتن و دارن. یا حداقل پدرای قابل تحملی دارن.
ولی بعضیام هستن که در حق بچه هاشون و زنشون تا میتونن بدی میکنن. به قول یغما گلرویی:
بابا نون داد یه دروغه، کسی اون نونو نخورده
بابا پول آب و نونو، حالا دود کرده و مرده
این حقیقت فکر کنم بدترین چیز در مورد پدر بودن باشه
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ارسالها: 297
#444
Posted: 26 May 2013 14:36
امروز دلم تنگ شد واسه پارسال دقیقا همین روزا
چرا ثانیه ها انقد سنگین شدن؟همون دقایقی که با تو حتی لحظه هم نبودن...
وقتی می گردی اونی رو پیدا کنی که می خوای ... بعد یه لحظه خودتم گم می کنی وقتی می خوای بخندی اما اشک امونتو بریده .... وقتی می خوای گریه کنی اما غرور بهت اجازه نمی ده ....اونوقته که تازه می فهمی بغضت داره داغونت می کنه..... اونوقته که می فهمی جای یکی کنارت خالیه ... دلت پر میکشه به سمت همون آدم شاید فک میکنی فقط اون میتونه آرومت کنه... یاد خاطراتتون میفتی یاد سرتق بازیا،دیوونه بازیا،لج بازیا،همون موقع هایی که بهت میگفت بچه پررو مگه توام میتونی ناراحت باشی؟و میخوای باز همین جمله رو بهت بگه تا همه ناراحتیات یادت بره... اونقد میشینی فک میکنی و مرور میکنی که میفهمی همه اون خاطرات رو دوشت داره سنگینی میکنه...
بعضی وقتا تو همه چیز کم میاری.... کم میارممممممم
دیگر هیچ مزه ای دلچسب نخواهد بود...
من تمام حس چشاییم را...
روی لبانت...
جا گذاشته ام
ارسالها: 297
#445
Posted: 27 May 2013 09:58
بعضی وقتا صبح که از خواب بیدار میشی یه حس بدی داری از همون روزایی که میگی اَه چرا باز باید زندگی کنم...
استرس... دلتنگی... ناامیدی... تهی بودن... تنهایی...
دوس داری به عالم و آدم گیر بدی... غر بزنی... اما یهو گوشیت زنگ میخوره یه اسم آشنا یه صدای آشنا... همین کافیه تا همه اون انرژی منفی از بین بره تا یهو از ته دره تاریک بری رو ابرا...
کافیه اون یه نفر بگه بچه پررو من ایمان دارم تو از پس همه چی برمیای اونوقته که تنهایی،دلتنگی،ناامیدی و همه حسهای بد پپپپپپپپپپپپپپپپپپپرررررررررررررررررررررر
میدونم که غرورم بعضی وقتا نمیذاره خیلی چیزا رو بهت بگم اما اینجا میگم ممنونم براي همه وقت هايي كه به حرف هام گوش دادي،براي همه وقت هايي كه به من جرات و شهامت دادي،براي همه وقت هايي كه من رو در آغوش گرفتي،براي همه وقت هايي كه با من شريك شدي،براي همه وقت هايي كه با من به گردش اومدي،براي همه وقت هايي كه خواستي در كنارم باشي،براي همه وقت هايي كه به من اعتماد كردي،براي همه وقت هايي كه من رو تحسين كردي،براي همه وقت هايي كه باعث راحتي و آسايش من بودي،براي همه وقت هايي كه گفتي "دوستت دارم"،براي همه وقت هايي كه بهم فکر کردی،براي همه وقت هايي كه برام شادي آوردی،برای همه وقت هايي كه به تو احتياج داشتم و تو با من بودي و ممنونم بابات اینکه یادت بود که چه روزای سختی رو میگذرونم...
میخوام بدونی هميشه دوستت دارم چه به زبون بيارم چه نيارم.همين الان در فكر تو ام،من هنوز تو چشمات گم شدم... حتی اگه دیگه هیچی مثل قبل نشه حتی اگه دیگه اون روزای ناب واسمون تکرار نشه بازم تنها کسی هستی که با همه وجودم دوسش دارم...
دیگر هیچ مزه ای دلچسب نخواهد بود...
من تمام حس چشاییم را...
روی لبانت...
جا گذاشته ام
ارسالها: 297
#447
Posted: 5 Jun 2013 12:04
آدم وقتی سرما میخوره یه عالمه غذای خوشمزه هم که بخوره باز واسش اون طعم و مزه رو نداره این روزا دقیقا مثل همون آدم سرماخورده شدم که زندگی واسم هیچ طعمی نداره...
همه چی تو ذهنم معلقه...انگار از کنار لحظه ها رد میشم بدون اینکه لمسشون کنم و زندگی کنم...
میخوام یه کاری رو انجام بدم اما اونقدر کشش میدم که اون موضوع اهمیتش رو از دست میده دقیقا مثل چایی که با مرور زمان سرد میشه و دیگه میلی به نوشیدنش نداری...
این روزا دلم یه تلنگر و یه انگیزه میخواد واسه یه شروع دوباره شروع جدیدی که تموم رد پاهای گذشته رو از توش پاک کنم اون خاطره هایی رو که دوست ندارم فراموش کنم روزایی رو که خودم دوست دارم بسازم...
راستی واقعا انگیزه و حس و حال ندارم یا خودم خیلی چیزا رو نادیده میگیرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!
دیگر هیچ مزه ای دلچسب نخواهد بود...
من تمام حس چشاییم را...
روی لبانت...
جا گذاشته ام
ارسالها: 24568
#448
Posted: 5 Jun 2013 12:34
shenia
عزیزم . منم خیلی وقته این حسو دارم . من دقیقا" مثل کسی هستم که یه عمر گرسنه بوده و حسرت یه تیکه کیک شکلاتی پشت ویترین مغازه رو داشته . اما اون تکه کیک همیشه پشت ویترین بوده . خوشمزه / جاذب / و دست نیافتنی . همیشه اشتهای من برای خوردنش سرکوب می شد . امیدی به لذت چشیدن و خوردنش نبود . اما یه روز اون ویترین شیشه ای شکست و اون کیک اشتها برانگیز تو یه بشقاب خوشگل کارد و چنگال هم کنارش درست روبروی من قرار گرفت و من آزاد بودم که بخورمش .
اما فکرش رو بکن آنقدر اشتها و علاقه ا م سرکوب شده بود که دیگه حالا که تو دستم بود اشتهائی برای خوردنش نبود .
الانم تو زندگیم من چنین حسی دارم . خیلی زحمت کشیدم برای تحصیل ، یه زندگی خوب و تا حدی مرفه و تا جائی که می شد هر چی دلم خواسته بدست آوردم . ولی الان لذتی از هیچکدوم از داشته هام نمی برم . شاید سختیهای گذشته الان داره خودشو تو مغز و روان و اعصابم نشون میده .
چرا ؟ چی شده ؟ چرا از همه چیز و همه کس خسته شدم ؟ چرا انگار تو خوابم ؟تو هوام ؟ منم مثل شما شنیا جون احتیاج به یک تلنگر , یه انگیزه قوی دارم تا از خواب بیدار شم و برم سراغ زندگی !!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 297
#449
Posted: 5 Jun 2013 13:55
andishmand
امیدوارم به زودی این انگیزه رو پیدا کنیم،شایدم داریمش اما خودمون رو وابسته به یه اتفاق خاص کردیم و اونقدر به خودمون تلقین کردیم و روش مانور دادیم که واقعا باورمون شده بدون اون اتفاق زندگی لذت و هدفی نداره
دیگر هیچ مزه ای دلچسب نخواهد بود...
من تمام حس چشاییم را...
روی لبانت...
جا گذاشته ام
ارسالها: 8911
#450
Posted: 10 Jun 2013 19:47
بالاخره این آی دی های زیاد و رمز دادن به دیگران و آدرس اف بی بهم دادنا و از یه آی دی مشترکا اشتفاده کردنا کار دستمون میده.اونم نه یه نفر هممون.یادتون نره انجمن لوتی یه انجمن معمولی نیس.فقط کافیه یکی از افراد بینتون نفوذی باشه همتون بدبخت میشین.آهای با شمام که لوتی رو با خونه خاله اشتباه گرفتین.به خودتون بیایین.میدونین گیر بیوفتین چوب توی آستین مبارکتون میکنن؟
یه سری ها هستن اکانتشون مثل تلفن عمومی ها شده.همه رمزشونو میدونن.یه سری ها هستن که یه سری هارو گذاشتن تو بلک لیست.یه سری ها تهدید میکنن.یه سری ها عمل میکنن.یه سری ها شک میکنن.یه سری ها پیام هاشون پاک میشه.یه سری ها دلخور میشن.یه سری ها هاج و واج میمونن.یه سری ها از ظاهر میخندن ولی از باطن دارن فوش میدن.یه سری ها ساکتن ولی در واقع آتیش بیار معرکه همونان.یه سری ها خیلی سادن.یه سری ها خیلی زرنگن.یه سری ها بالاخره دسته جمعی اوت میشن.
بالاخره فیس بوکی که الان همتون اونجا باهم در ارتباطید شما رو به دردسر میندازه.سایت سکسی اومدی بالای هزار تا پست دادی میدونی ینی چی؟تورو به جرم همکاری با سایت مستهجن و رونق دادن سایت میگیرن و دیگه هیشکی ازت خبر پیدا نمیکنه.یه روزی میای میبینی یکی آفه و دیگه آن نمیشه.با خودت میگی شاید رفته...ولی شاید هم بردنش.یه سری ها از یه سری ها ناراحت میشن و نمیان.اونا همونایی هستن که یه انجمن دنبالشون هستن و چشم به راهشون.یه سری ها اخلاقشون گنده نمیشه تحملش کرد.یه سری ها دم از مردونگی و مرام میزنن ولی وقتش که برسه چاقو رو تا دستش میکنن تو شکمت.یه سری ها میترسن.یه سری ها نمیترسن.یه سری ها بالای ۷ تا آی دی دارن.یه سری ها آی دی سکسیشون با آی دی مذهبی و سیاسیشون فرق داره و یه آی دی عمومی هم دارن.یه سری ها فقط میخوان آشوب بپا کنن.یه سری ها آروم نمیگیرن.یه سری ها ماهی یه بار پست میذارن ولی خصوصی موش میدوونن.یه سری ها حرفشون برو داره.یه سری ها میرن مرخصی ولی توی همون مرخصی یه کارایی میکنن.مواظب باشین همیشه همونطوری که دیده میشه نیس
این پست رو هم دلم خواست بنویسم خبری نیس.دیدم دستام واسه تایپ کردن تنگ شده گفتم بنویسم.زیادم به خودتون نگیرین.مخاصب خاص و یکه ای ندارهفقط خواستم بگم مراقب باشین
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)