ارسالها: 1329
#451
Posted: 15 Jun 2013 23:29
جدا با رای اوردن روحانی تغییر شدن رژیم حداقل تا ۴ سال اینده غیر ممکن شد.
خوشحالم از خوشحالی مردم تو ایران این روزا این برنامه ها خیلی کمه....اهنگا...جشنا ...رقصا...شعارا ......اصلاحات زنده باد روحانی پاینده باد...محمودی بای بای محمودی بابای...
و اینا هش لبند ملت ژکوندِ که خودشم راز خودش رو نمی دونه
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 468
#452
Posted: 22 Jun 2013 13:07
گاهي از آدما فاصله ميگيري چون ميخواي تنها باشي
اما گاهي فاصله ميگيري تا ببيني چقدر براي ديگران ارزش داري که بخوان قدمي به سمتت بردارن،يکجور محک زدنه.
هميشه روابط ير به ير دلنشين نيست، گاهي دوست داري 3 به هيچ باشه، گاهي به اين حسها نياز داري
توي اين لحظه ها، وقتي ميبيني عزيزانت ميخوان با منطقشون احساستو درک کنن بيشتر عصبي ميشي،بهانه گير ميشي، نميدوني چجوري بگي تا بفهمه
دارم به اين فکر ميکنم که، نگه داشتن روابط از ايجادشون به مراتب سخت تره.........
بعضي وقت ها تو زندگي
مجبوري جايي وايسي
که ســـخت ترين جا واسه وايسادنه .... !
ارسالها: 973
#454
Posted: 23 Jun 2013 19:52
از پارسال تا همین چند ماه قبل زندگیم خیلی پر پیچ بود. شده یودم یه ادمِ افسرده و روانی که ته مایه های دلقکی هم داشت، دلم اشوبی بود و چهرم چیز دیگه. تا الانم پس لرزهای اون هست. تو مجازی هم که هستم خیلی توفیری نمی کنه و خیلیا از حرفام از اولِ عضویتم ناراحت شدن، ناخواسته نمیدونم چیزی گفتم که بد شده. الانم دارم رو یه خودکشی کار می کنم ولی فقط جراتشو ندارم. زندگی بدونِ امید، بدون هدف، و مسخره، دیگه ارزش بودن نداره. خلاصه خواستم بگم و قصدم از نوشتن این بود که اگه خزَم و این حرفا به این جساب بزارید، و شرمنده همه کساییَم که ناخواسته ناراحتشون کردم.
Not a internet bully
tried not to be fake'o
I'm just Simon
ارسالها: 6216
#460
Posted: 10 Aug 2013 20:25
دختران هرزه
دختران هرزه ، دختران فاسد ، دختران هر جایی ، و یا هر اسم دیگری که روی این جماعت بگذاریم .
دخترانی که به راحتی هم آغوش هر پسری خواهند شد .
دخترانی که به هزار و یک دلیل ، خود را در اختیار پسران قرار می دهند و با هزار و یک توجیه ، این کثافت کاری را موجه جلوه می دهند .
دخترانی که خانواده های خودشان را فریب می دهند و ...
شاهد ماجرایی بودم که انگیزه ی من برای نوشتن این مطلب شد .
دو پسر بهمراه دو دختر به میانه آمده بودند . هیچکدام از آنها میانه ای نبودند . اما دخترها ، به خانواده هایشان گفته بودند که از طرف دانشگاهشان به یک اردوی دانشجویی می روند . این چیزی بود که توسط دخترها مورد تایید قرار گرفت . دخترهایی که به هیچ اصولی پایبند نبودند . مسلما پسرها نیز ، آنها را بواسطه ی آزاداندیشی و باز بودن و متمدن بودنشان تشویق می کردند . اما این را نیز باید دانست که همین پسرها با دخترهایی با چنین افکار و اندیشه های بازی ، هرگز ازدواج نخواهند کرد .
بهرحال صحنه ی جالبی بود .
اینکه چگونه یک دختر ، خود را بطور کامل در اختیار یک پسر قرار می دهد .
این که حتی برای یک لحظه نیز ، پسر در فکر دختر نیست و صرفا در فکر ارضای جنسی خودش است .
اینکه پسر به دختر به عنوان یک وسیله ی عیاشی نگاه می کند . همانطوری که لحظه ای با یک بطری عرق ، مست می کند ، الان نیز با یک دختر .....
اینکه دختر در ذهن خود چه می اندیشد که چنین می کند برایم مفهوم نیست .
من تا بحال با پسرهای زیادی در این باره حرف زده ام .
پسرهایی که اهل این برنامه ها بودند .
پسرهایی که دخترهای زیادی را فریب دادند .
پسرهایی که با دخترهای زیادی رابطه ی مخفیانه و نامشروع داشتند .
همه ی این پسرها ، بلااستثناء خود را برنده دانسته و آن دخترها را انسانهایی پست و بی ارزش دانستند .
اکنون خیلی از این پسرها ازدواج کرده اند .
اما هنوز از آن دخترها ابراز انزجار می کنند .
و هر گاه خاطرات آن روزها را بیاد می آورند ، تنها لذتی که از آن بردند را می گویند و اینکه آن دخترها وسیله ای بودند برای ارضای نیازهای آنان .
اما تا بحال مجال و امکان آن را نداشته ام که بدون رودربایستی و بدون محدودیت ، از یک دختر که رابطه ی غیرمجاز با یک پسر داشته ، بپرسم که چه حسی داشته و چگونه خود را راضی به انجام آن کرده است ؟؟؟
دوست دارم نظر این دخترها را راجع به این نوع رابطه ، راجع به آینده ، راجع به این نوع پسرها ، راجع به زندگی ، راجع به انگیزه و هدف این رابطه بدانم .
متاسفانه این هرزگی دخترا به نت هم کشانده شده دخترایی که حتی نمی تونن از پسرایی دنیایی مجازی دست بکشن و به همه پا میدن به اصطلاح، واقعا چندش اوره امان از روزی که دستشون رو بشه هرزه هایی نتی آبروی دخترا بردن فک کنم انقدر زشت هستن که در دنیایی واقعی نتونستن هرزه باشن
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....