ارسالها: 273
#552
Posted: 18 Nov 2014 22:32
قسم خوردم به هر ترفندی شده پیدات کنم تلاشمم میکنم تا روزی که پیدات نکنم یک لحظه نمیخوابم یک لحظه دست برنمیدارم از زنگ زدن ازچشم انتظاربودن تاوقتی که پیدات نکنم یک لحظه زندگی کردن حرامه قسم خوردم تاوقتی پیدات نکنم زندگی نکنم هربلایی هم سرم بیادحقمه توام حق نداری یک ثانیه ازاین زجرکشیدنم ناراحت بشی ترجم نمیخوام منم پای هدفم ارزشم وایسادم وقولی که دادم اولین قدمم اومدن به اینجابوددومیش گشتن همه ی بیمارستان ها پیدات کردم که کردم پیدات نکردم بیمارستان های حومه ی تهرانم میگردم پزشکی قانونی،بهشت زهرا یاپیدات میکنم یاتو یه وقتی منوپیدامیکنی که خیلی دیرشده اگه خبری ازم نشدنزن به حساب بی معرفتیم یااینکه پای قولم نموندم بدون دیگه زورم نرسید خواستی پیدام کنی همین روندی که من درپیش گرفتم واسه پیداکردنت همین روندو واسم درپیش بگیر دیگه شبا هم دست نمیکشم و فقط میگردم گوشی هم تودستمه تاخبری ازت بشه اینجاشباش خیلی سردوخشکه
من اگر کشته شوم باعث بد نامي توست!
موجب شهرت بي باکيو خود کاميه توست!
ارسالها: 273
#553
Posted: 19 Nov 2014 23:20
بازم میگم وبلاگتو هرچی زودترچک کن که دیرنشه من خسته نشدم تودلم خیلی چیزاس نگرانم شدن که برنگشتم واسشون هزارتاحرف سرهم کردم که کاردارم تاوقتی هم که به نتیجه نرسم نمیرم دل شکسته ناامید ولی با امید نمیدونم خودت خاموش کردی یا خاموش شده ونمیتونی روشن کنی هیچ خبری هم ازت نیست منم که هیچ وقت سابفه نداشته بی خبر بذاری تاجون دارم میگردم نمیتونم چیزی بخورم غذای کامل یه روزم شده یه دونه کیک،قسم خوردم بازم میخورم تا پیدات نکنم تاخیالم راحت نشه به ارامش نرسم برنمیگردم شده شب یخ بزنم میرم بیمارستان ها،شده صبح ها بی هدف تو متروپرسه بزنم پیدات میکنم یه وقتی میگفتم کلمه ها خیلی قدرت دارن الان فکرمیکنم که قدرت ندارن قدرت ندارن حسمو برسونن نریزتودلت.من اینجام.کنارت.بگو
میام تاوقتی جون توی پاهام مونده میام وقتیم که دیگه جون تو پاهام نموندشب،نصفه شب روز هروقت بدون توی فکرت بودم تو لحظه های اخر،لحظه های اخر که میرم واسه همیشه منم همون که عشق تو تموم زندگیشه
فقط ازت میخوام که زودترازمن بمیری،فقط یه ذره زودتر،که تو اونی نباشی که راه خونه رو مجبورباشی تنها برگردی تا وقتی پیدات نشه دیگه پستی نمیذارم همه ی فکرمو میذارم رو پیداکردنت و نگاه روگوشی
من اگر کشته شوم باعث بد نامي توست!
موجب شهرت بي باکيو خود کاميه توست!
ارسالها: 57
#554
Posted: 22 Nov 2014 08:09
با اینکه میدونم از درد راحت شدی ولی طاقت جای خالیتو ندارم
خیلی زود پر کشیدی
" دنیا این قدر بزرگه که هر کسی واسه خودش یه جایی داره
پس سعی کنید به جای اینکه جای کسی رو بگیرید
جای خودتون رو پیدا کنید
ارسالها: 1135
#555
Posted: 23 Nov 2014 23:15
عجب روزی بود امروز
تعهد دادام تو پادگان همه شاخ شدن برا من دیوس ها
فهمیدن دیگه دعوا نمیکنم
اما نمیشناسن چه خیرم من
امروز رفتم تو دفتر منشی رفیق خودم بهتر بگم رفیق تو رگیه خودم برام داره میزنه
ای خدا به کی بگم کم اوردم ناموسا کم اوردم
به یارو ببر سیگار بده گوشیشو از تو دکه دزبانی رد کن وهزار تا حرکت دیگه بکن بعد خیلی راحت تو روت نگاه میکنه با خنده واست زیرو رو میکشه ناموسا جلو فرمانده ناموسا شانسه من دارم خدا
به قران همون شخص ادعا سابقه داریش میشه
رفتم تو حیاط پادگان به همه فش ناموس کشیدم میگم بیایید بزنید بی بلانسبت همه میگم شاشیدم تو تک تک سابقه هاتون سابقه دارا ریدم تو سر در اون زندانی که شما توش حبس کشیدید اقایونه کلفت بیاید بزنید دیگه
وایسادن برو بر منو نگاه میکنن بابا بیاید بزنید غیرت ندارید شما من یه نفر ادم زیقی هستم بیاید
فرمانده همه ریختن بیرون میگن چی شده
به همشون گفتم از فردا یکی بیاد سمت من به قران خونشو میریزم به روح داداشم میریزم
کدوم رفیق کدوم دوست یه مشت ادم بدرد نخور دور هم جمع شدن ادعای رفاقتشونم میشه
به خاطر یه مرخصی ۲۴ساعتی همه کار میکنن ناموسا
یه تو بمیری می زنن ناحق به فیل بزنی فیلو میندازه به قران
با چندتا از رفقیام چندسال پیش نشسته بودیم عرق میخوردیم تو یه مکانی اقا این پیرهنشو دراورد داغ کرده بود رو بازوش خال کوبیده بود کو رفیق اقا من اسگولش نکردم گفت بخند بهت میگم ناموسا الان میگم دمش گرم چی نوشته بود واقعا دمشگرم
من خودم ادم بسیار بسیار لاشی هستم ما نه این که بگم خوبم نه
اصلا نمیدونم دنبال چی هستم من از۴ صبح ۳-۴ بعد از ظهر تو پادگان باش بعد بیا خونه خودتو زندانی کن خونه چرا چون میری بیرون نه نه اقات دل شوره میگیرن ۱روز تو هفته برو بیرون یه قلیون بکش یه چرخی تو محل بزن بعد دوباره خونه رفیق بازی نکن نه نه بابات حرص نخورن
دنبال چی میگردم من خودمم موندم به قران دنبال اینم مردم بگن بابادمش گرم دل نه نه اقاشو بدست اورد
که چی بشه باز دمشون گرم تو محل ۲-۳ تارفیق درستو حسابی دارم کار راه بندازن
منظورم به پادگان بود بچه های لوتی به خودشون نگیرن
این خدمت کی تموم میشه ازدستش راحت شم
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم
ارسالها: 1135
#557
Posted: 23 Dec 2014 05:11
نمیدونم این چه زندگیه
دارم توعون میدم نمیدونم حکمت خداهستش نمیدونم ولی اینو میدونم توعونامو دادم ۱۰برابرشم دادم
تو زندگی به یه جای میرسی که زندگی واست معنا نداره دیگه مخ رد میده مخیم که رد داد
نمیدونم تلاشمو کردم به هر دریم میزنم بد بیاری پشت بد بیاری میشه
دیگه مخم نمیکشه
سنگ اخرم میندازم اگه شد شد اگه نشد ............
نمیدونم یه زمان دنبال شر میگردی
یه زمان دنبال شر نمیگردی شر میاد دنبالت
دیروز رفتم پادگان دزبان روم کلید کرد هی گفتم داداش بیخال تو بزن تو شزن تو پرو تو زورو بیخیال من شو
هرچی من کوتاه اومدم اون بدتر کرد نمیدونم یهو قاطی کردم کاری که نباید میکردمو کردم خیلی کوتاه اومدم خیلی هیچی نگفتم خیلی خودمو نگه داشتم نشد که نشد من کوتاه میومدم یارو شاخ تر میشد
یکی از دزبان ها هم نکرد بگه بابا رضا کوتاه اومد تقصیر رضا نبود
اون گیر داد
نمیدونم تو پادگان رام نمیدن میگن حضورتو نمیزنیم فرارت بخوره فرمانده پادگان میگه
خدا توشاهدی تقصیر من نبود
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم
ارسالها: 6368
#558
Posted: 5 Jan 2015 12:26
امروز روز خوبي نبود ، يعني نه اينکه نباشه ها اما يهويي دلم گرفت ...
تو اين چند ماه اخير هر وقت از مسير هميشگي ام رد شدم خيلي خاطره ها برام تداعي شد که گاها خنده ام ميگيره ، گاها بغض ميکنم و گاهي هم افسوس داره برام .
اما امروز اداره جلسه داشتم .
وقتي راهنمايي محل برگزاري رو ميديدم ، با هر قدم به سمت مکان جلسه قلبم تندتر ميزد .
جلسه دقيقا تو همون کلاسي که ضمن خدمت ميرفتيم برگزار شد.
دلم گرفت ، خيلي ...
يادش بخير هر روز با هم بوديم ، هر لحظه مون باهم ميگذشت .
واقعا نفهميدم تو جلسه چي گفتنو چي گذشت ، انقدر دلم برا اون روزها تنگ شد که وقتي در اومدم از جلسه ، ناخودآگاه فرمونو به سمت نازي آباد چرخوندم .
رفتم همون ميدوني که دوسش داشتم ، يادته ؟ ميگفتم ميدون باحاليه .
اما همينکه رسيدم به ميدون بيشتر دلم گرفت ، ميدونو خراب کرده بودن ، فکر کنم ميخوان مترو بزنن ، دورشو ديوارهاي فلزي زده بودنو از سمت خيابون بالايي بود که هميشه ميگفتم نفهميدم اکبريه يا مشهدي ، داشتن روش نقاشي ميکردن .
ميدونو دور زدم فقفط به خاطر اينکه اون ساندويچيه که هميشه ميرفتيمو ببينم اما اونم نبود حتي ...
شده بود لباس فروشي ، اسمشم پاييزان مثل پاييز خاطره هاي خوش ام .
دلم خيلي برات تنگ شده ، ميدونم خيلي گرفتاري ...
اينجا نوشتم چون ميدونم هنوزم گاهي سر ميزني ، ميدونم که پستهامو ميخوني و اميدوارم به اينکه اينم بخونيو بدوني هنوزم به ياد اون موقعها هستم .
يادمه ي بار اينجا ... تو اون تاپيک ... نوشته بودي نميدوني چرا دارم ازت فاصله ميگيرم ... بهت گفتم يکم درگيرم ، نه اينکه بخوام فاصله بگيرم .
اما حالا ديدي ... تو درگير که شدي کلا رفتي ...
هر جا هستي فقط از خدا ميخوام بهت آرامش بده .
مخاطب :دوست واقعی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 1135
#560
Posted: 8 Jan 2015 02:22
چون هرچی مرده
۲ساعت خودمو راضی کردم نه نه اقام عین داشم ۱سال گریه میکنن اخر یادشون میره
۲ساعت خودمو راضی کردم خواهرم به من احتیاج نداره شوهرش ادم خوبیه
کارد سلاخیمو برداشتم بزنم از این ور گردن بره از اون ور در بیاد
همین که اومدم بزنه خواهرم هی تلفن هی تلفن
پیش خودم گفتم بزار صداشو بشونم دلم براش تنگ نشه ........خیلی دوسش دارم ۱دونه خواهر که بیشتر ندارم داشمم که مرده شدم تک پسر
جواب دادم از شانس داره دردو دل میکنه رضا خونه ما بیا دلم برات تنگ شده تو منو دوست نداری
حرفش تموم شد اومدم بزنم دستم لرزید دلم یهو ریخت ای بابا ۱۰ دقیقه دیرتر زنگ میزدی شانس من دارم چه موقع زنگ زدن بود من داشتم ۲ساعت خودمو راضی میکردم تو بمن احتیاج نداری اخه ای بابا
لامصتب نزاشتی که انقدر چرتو پرت گفتی
اصلا چرا اون موقع زنگ زدی دردو دل کنی ها
این شانسه من دارم
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم