انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
گفتگوی آزاد
  
صفحه  صفحه 6 از 77:  « پیشین  1  ...  5  6  7  ...  76  77  پسین »

Daily Entries | روزنوشت ها


زن

 
خدا بزرگه

-بسپار به خدا

-به خدا توکل کن

-خدا بزرگه

کاش خدا اونقدر بزرگ نبود که نشه وجودشو حس کرد.کاش خدا یه ذره کوچیکتر بود تا بشه حسش کرد تا ملموستر باشه تا وقتی میگن همه چیزو بسپار بخدا دلت هری نریزه پایین که:" این آخرشه"
یکی بهش زنگ بزنه....بگه هنوز عاشقشم!
     
  
مرد

 
hhastii: من که اعتقادی ندارم به دعا..کسانی که اعتقاد دارن براش دعا کنند
یه بار به خاطر دوستت با اعتقاد دعا كن، ضرری نداره

shimaaaa: کاش خدا اونقدر بزرگ نبود که نشه وجودشو حس کرد
یعنی وجودشو حس نمیكنی؟

میخواستم چیز دیگه ای بنویسم ولی وقتی روزنوشتهای هستی و شیما رو خوندم، یه شعری یادم اومد که طبق معمول از افشین مقدمه. نمیدونم چرا بعضی وقتا آدما حس میکنن خدا بهشون نزدیک نیست و دعا و این چیزا کشکه افشین خان یه شعری داره به اسم "خدا با ماست" توش میگه خدا تو زندگی روزمره ی ما جاری شده، با ما نفس میکشه، با ما زندگی میکنه:

من این روزا یه حال دیگه ای دارم
همیشه هیچ وقت این طور نبودم
همیشه نیمه ی خالیو می دیدم
به فکر نیمه های پر نبودم

همیشه فکر می کردم زمین پسته
خدارو سوی قبله میشه پیدا کرد
همین دیروز سمت این حوالی بود
یکی در زد خدا رفتو درو وا کرد

من این روزا یه حال دیگه ای دارم
جهان من لباس تازه می پوشه
من و تو دیگه تنها نیستیم
چون که خدا با ما نشسته چای می نوشه

اگه بارون به شیشه مشت می کوبه
بیا اینجا بشین کنار این کرسی
خدا با دست من دستاتو می گیره
تو از چشم خدا حالمو می پرسی

نه این که بی خیال مزرعه باشم
دیگه از باد پاییزی نمی ترسم
نگو این اسیاب از پایه ویرون شد
خدا با ماست از چیزی نمی ترسم
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
     
  

 
منم میخوام روزنوشتمو واسه اونی که بی وفایی کرد و رفت بنویسم اگه نثرش بده ببخشید کار خودمه
تو را دوست دارم به وسعت و عشق و محبت.به وسعت زمان های گذشته. تو را دوست دارم به ناله های دل شکستگان و به اشک مظلومان ق

تو را می پرستم به اندازه وجودم به اندازم هستی ام عشق

تو را دوست داشتم اما ؟ 2

به خدا از تمام وجودم می پرستیدمت اما بی وفا چگونه دل کوچک مرا با نگاه تندی با کلام تندی به درد آوردی؟

به تو علاقه داشتم.عشق من به تو هوس نبود عشق زودگذر نبود ....من تو را برای خود می خواستم.


چرا جوابی دادی و عشق پاک مرا هوس نامیدی و با بی وفایی خود زمن راندی 3

عشق تو سراسر وجود مرا گرفت و با بی وفای مرا تنها گذاشتی
لاو

من عاشق تو نمیدانستم تمام حرف هات فقط دروغ بود همین و بس.


حرف های من به تو هیچوقت تمام نمی شود چرا که عشق کور تو تا ابد دل شکسته مرا آزرده خواهد ساخت

لاو

تقدیم به عشق بی وفایم.
hi dr!
     
  ویرایش شده توسط: leaderlover   
مرد

 
بعضیا با خدا خوبن، بعضیا بد. بعضیا خدا رو توی زندگی و توی لحظات مختلف كنار خودشون حس میكنن و بعضیا نه. بعضیا خدا رو دوست دارن، بعضیا نه. بعضیا از خدا متنفرند، بعضیا نه. و از همه جالبتر بعضیا خدا رو میپرستند، بعضیا نه ...

اما من تو این موج به ظاهر روشن فكرانه ای كه چند ساله راه افتاده، هنوز خدا رو هم قبول دارم، هم دوست دارم، هم میپرستم.كلا" رابطه مون با هم خیلی خوبه. نمیدونم، شاید هر كس دیگه ای جای من بوده باشه و دو سه بار از خطر مرگ با چیزی شبیه معجزه نجات پیدا كرده باشه، از من بیشتر عاشق خدا باشه و با خلوص بیشتری خدا رو بپرسته.

حالا هر دلیلی داره، مهم نیست. مهم اینه كه من خدا رو قبول دارم. روشن فكر نیستم.ادعای روشن فكری و دانش و منطقم گوش فلك رو كر نكرده. هر چقدر هم مخالفت بعضیا با خدا رو میبینم، بیشتر عاشقش میشم و بیشتر به این حرف میرسم كه خدا تو زمین خیلی غریب واقع شده...
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
     
  ویرایش شده توسط: alinumber7   
زن

 
1_
صحبت کردن با دوستان خوب قدیم..یعنی به یاد آوردن لحظات خوب زندگی...
دلم براتون تنگ شده لحظات خوب زندگی من!
2_
از همه چیز گذشتن و به همه چیز رسیدن مهم نیست ، مهم از چه گذشتن و به چه رسیدن است .دارم به چیزهایی که بهشون رسیدم فکر میکنم و بهایی که براشون پرداختم و دارم می پردازم...کدومشون به کدومشون می ارزید؟چرا از بزرگترین اشتباهاتم هم پشیمون نیستم؟برای بهایی که اونقدر سنگین پرداختم..برای تاوانی که هر روز روی دوشهام باید باشه..هر روز که از خواب پا میشم و چشمام به دیوارهای این خونه می افته...هر روز در این زندان طلایی حسرت برانگیز..دختران شهرم حسرت زندان منو دارن...بهای سنگینی بود...بهای سنگینی هست...
3_
سارا دوست داشتنی ترین دوستی بوده که بین دختران داشتم... امروز باهاش حرف که میزدم دلم هوس کافی شاپ رفتن و بستنی فروشی رفتن کرد..دلم هوس اب طالبی بستنی کرد..
سارای من! من که نیستم با کی میری اون میز همیشگی البالو سیاه میشینی و دود سیگارتو به سمتش فوت میکنی و غش غش میخندی..دلم برای خنده هات تنگ شده دختر خوب!
4_
مرا ببوس آنسان که جاودانه شوم!
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
     
  ویرایش شده توسط: hhastii   
مرد

 
برای هر كسی پیش میاد كه یه وقتایی از خدا طلبكار بشه و ازش چیزی رو بخواد كه زیاد معقول نیست و با تمام قوانین طبیعت ناسازگاره.

مثلا" من خیلی روزا از خدا طلبكار میشم كه چرا یه خواهر همسن یا بزرگتر از خودم ندارم كه حرفایی كه نمیشه به مادر و دوستهام بزنم، به اون بزنم.

و این كه یكی رو داشته باشم كه بعد چند مدت به خاطر محبتهام ازم طلبكار نشه.

یكی باشه كه بدونه جواب محبت، اگه محبت هم نباشه، نامردی و غرور بی جا نیست.

و از همین چرت و پرتا

خدایا به خاطر چه چیزایی ازت طلبكار میشما
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
     
  
مرد

 
بعضی اوقات پیش میاد که حس میکنم خیلی از آدما قدر نمیدونن، قدر چیزایی که اطرافشون دارن، بعضیا اوقات خیلیا همین حس رو نسبت به من داشتن که قدرشونو نمیدونم.
همیشه زورم رو زدم که حالا اگر هم سپاسگزار هم نبودم، نبودم، فقط جزو ناسپاسها نباشم.
نمیدونم کاملن موفق بودم یا کاملن ناموفق، یا به امکان خیلی بیشتر یه چیزی بین این دو تا.
الان که دارم اینو مینویسم، یاد ناسپاسی هام می افتم، پس الان حداقل مطمئنم کاملن موفق نبودم.
واقعن بعضی اوقات که خیلی از یکی ناراحتین، این فکر رو بکنین که اون شخص نبود چی؟
چی میشد؟
چه بلایی سر شما و سر چیزایی که بهش علاقه داشتین میومد؟
اون وقت اگه دیدین هیچ اتفاقی نمی افتاد همه چیز بهتر میشد، دوباره دقیقتر روش فکر کنین، ولی اگه بازم چیزی نشد و همه چیز تو اون تصور خوب بود، باشه، به ناسپاسیتون ادامه بدین، ولی اگه اتفاقها خوب نشد چی؟
واقعن چه حسی بهتون دست میده وقتی زحماتی که براتون کشیده رو تو ذهنتون مجسم میکنین؟
چه حسی بهتون دست میده وقتی میبینین چه تأثیر مهمی تو حفظ و تشکیل اون چیزایی که مورد علاقتون بوده داشتن؟
عذاب وجدان نمیگیرین؟
شاید شما نگیرین، ولی من که میگیرم، بد نیست خیلی اوقات فقط خودمون رو و زمان حال رو نبینیم، بهتره آینده رو هم ببینیم، بقیه هم ببینیم، مشکلی ایجاد نمیشه. چند دقیقه بیشتر نیست.
الان بیاین یه سری چیزارو نگاه کنیم. من که نگاه کردم، با اینکه عمومن(تقریبن همیشه) معترض نبودم، عذاب وجدان گرفتم که چرا کم تشکر کردم؟
که چرا قدر ندونستم، که چرا سپاسگزاری، اون طور که لیاقت دیگران بوده، نکردم.
که چرا... و چرا های دیگه.
الان واقعن ببینین چندتا ناسپاسی به ناحق داشتین؟
چقدر و چند تا از دوستاتون رو رنجوندین؟ چقدر و چندتا از نزدیکانتون رو؟
چقدر و چندتا های دیگه هم بذارین روش.
حالا ببینین عذرخواهی کردین؟ از دلشون درآوردین؟
بد نیست به یه سری چیزا فکر کنیم، من که فکر میکنم، الان هم دارم لیست ناسپاسی هامو مینویسم برم عذر خواهی،برم از دلشون دربیارم. خدا کنه بتونم. شما ... دیگه میل خودتونه.
وقتی میتوانی با سکوت حرف بزنی ، بر پایه های لغزان واژه ها تکیه نکن.
پس
سکوت میکنم.
     
  ویرایش شده توسط: davoud   
مرد

 
آخ بیزارم از همه چی بیزارم از خودم خستم از این وضعیت همیشه من باید یه دردی داشته باشم؟
بیزارممممممممم تا كی آخه؟جوونیم رفت..زندگیم رفت...فرصتام رفت..آخه چه غلطی می تونستم بكنم و نكردم.....چرا آخه؟به خدا خستم.....از خودم از سیاوشی كه نیستم خستم..تا كی؟گند بزنن كل زندگیو..لعنت به اونی كه فرستادم این دنیا....لعنت به من كه هیچوقت نتونستم باشم اونی كه باید باشم...لعنت...لعنت...لعنت به همه چی.....لعنت به این بودن..لعنت به روح و روان مسخره و ضعیف و كثیف خودم...لعنت فقط لعنت..كااااااااش هیچوقت اینجوری نمی شد.....كاااااااش همه چی یه جور دیگه بود...زخم این روح كثافت چرا باید این قدر عمیق باشه آخه؟خستم..بخدا خستم...كل عمرم صرف روح كثیف و عقده ایم شده...خدایا...گند بزنن همه چیو...گند بزنن این بودنو...گند بزنن این روحو..گند بزنن منو...
آخه لعنتی خستم.....خستم....خسته..............خسته..........................................خسته....
برای جلوگیری از اعدام سعید ملک پور لطفا اینجا را امضا کنید
     
  
زن

 
1_
امروز یه ابگوشت جانانه درست كردم .سبزی خوردن هم گرفتم با ترشی..جووووووووون..خیلی حال داد جای همتون خالی..فقط حیف مامان جونی برام گوشتكوب نفرستاده وگرنه دیزی بار میزاشتم..شاید این چیزا برای كسانی كه مادرشاون براشون آشپزی میكنه یه چیز معمولی و ساده باشه و اینقده ذوق كردن نخواد اما كسان مثل من میفهمن یعنی چی این حرف كه میگم..
.
2_
اینروزها رشد موهام سریع شده..برا من كه موی فر داشتن همیشه باعث میشد مجبور باشم با موهای كوتاه زندگی كنم این رسیدن به ارزوی چندین ساله هست...
.
3_
نمیدونم تا حالا تجربشو داشتین وقتی یه نفر تو زنگیتون چند روزی نباشه حس كنین فضای زندگیتون رو سكوت گرفته؟اینروزها من همین حس رو دارم..انگار یه سكوت مبهمی وجود داره جوری كه حتی با دیگران هم در سكوت رفتار میكنم...
.
4_
از بس تكیه دادم به ارنجم و تایپ كردم یا نوشتم و یا كتاب خوندم ارنجم سیاه و پسنه بسته شده..نمیدونم راهی هست بدون كرم و این حرفا خوب بشه؟اگه تجربشو دارین بهم امار بدید...
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
     
  ویرایش شده توسط: hhastii   
مرد

 
هم رو دوست داشته باشید تا انسانیت بینتون موج بزنه
نه خدایی وجود داره نه چیزی و در آخر از بین خواهید رفت و شما تنها تابع قوانین طبیعت و هستی هستید.
پس زیاد خودتون رو درگیر نكنید شاد زیست باشید و دوراندیش
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
صفحه  صفحه 6 از 77:  « پیشین  1  ...  5  6  7  ...  76  77  پسین » 
گفتگوی آزاد

Daily Entries | روزنوشت ها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA